تاریخ فلسفه حقوق (14)
آرشیو
چکیده
متن
باین نحو،مسئلهء آزادی اراده،که آنهمه فلاسفه را بخود مشغول داشته بود، تقریبا از قلم افتاده با یک این همانی ساده حذف گردیده است.ولی،بعقیدهء هگل، آزادی که در صور خارجی حقوق تحقق یافته کامل نیست؛باین جهت است که آزادی بخویش باز میگردد و همان اخلاق(وجدان اخلاقی)یا درون ذات تکلیف میباشد که آن نیز بنوبهء خود غیر محقق و غیر کافی است.به پیروی از همان دیالکتیک،در پی این برابر نهاد باید با هم نهاد بیاید و باین ترتیب رسوم و آداب1و مبحث آداب2برون ذاتی بدست میآید.
اصطلاح اخیر،در زبان هگل،دارای معنای زندگی اخلاقی واقعی،تحقیقی و تألیفی از مدارج مجرده حقوق و اخلاق میباشد.در اینجا(یعنی در مبحث رسوم و آداب) سه شکل تشکیلات وجود دارد:خانوده3،مجتمع مدنی4و دولت5.
هیچکس،قبل از هگل،باین صراحت،دولت و مجتمع را از هم تفکیک نکرده است.باینمعنی که،وی،مجتمع را همچون شکلی از تشکیلات خود بخودی و دولت را همانند شکلی از موسسات حقوقی خاص معرفی میکند.معذلک،این فیلسوف،بسیاری از خصائص حقوقی را،اشتباها،به مجتمع نسبت میدهد.
هگل،مانند شلینگ،مداحی مبالغهآمیزی از دولت میکند.دولت،بعقیدهء وی، عالیترین درجهء نفس برون ذاتی است؛دولت نفس است که بیدار میشود در صورتیکه،در حالت طبیعی،خفته بنظر میرسد؛و بالاخره،دولت بروز عالی آزادی است.فوق دولت جز مطلق وجود ندارد؛و از اینجا نتیجهء مهمی بدست میآید که مساوات دول باشد:بالاتر از آنها هیچ مرجع قضاوت بشری نمیتواند وجود داشته باشد.
باین ترتیب،هگل،بتوجیه سیستماتیک جنگ مبادرت میکند:چون اختلافات موجود بین دول را نمیتوان بوسیلهء یک مرجع عالی قضائی هموار و تنظیم نمود،در آخرین تحلیل،باید آنها را بوسیلهء جنگ،که نوعی قضاوت آسمانی است،حل نمود.
در این خصوص،هگل،حکمت شیلر شاعر را که بموجب آن:«تاریخ عالم دادگاه عالم است»،با کمی مبالغه در معنای آن،میپذیرد باین معنی که:ملل احکام صحیح خود را از تاریخ دریافت میدارند.
بنابراین،هگل،امکان تهاجم غیر عادلانه یا استیلای نامشروع را نمیپذیرد. وی میگوید:در جنگ کسی پیروز است که باید پیروز شود و هر ملتی دارای سرنوشت و دولتی است که استحقاق آنرا دارد.
(1)- sel srueom
(2)- l ' sohte
(3)- al ellimaf
(4)- al eteicos
(5)- l ' tate
روح دنیا مافوق ارواح دول خصوصی قرار دارد و احکام غیر قابل فسخ خود را در مورد آنان صادر میکند.
روح عالم در خلال دول خصوصی توسعه یافته گاه ملتی و گاه ملت دیگر را بعنوان نماینده و قائممقام خود معرفی مینماید.دولتی که،در یک زمان معین،نمایندهء روح عالم است اساس عصر میباشد.
هگل چهار قسم دولت شماره میکند که متوالیا،بهمان ترتیب،معرف پیشرفت روح عالم میباشند و عبارتند از:دولت شرق،دولت یونان،دولت رم و دولت آلمان یعنی پروس.باین ترتیب،بعقیدهء هگل،ایدآل نهائی در دولت آلمان و، بالاخره،در دولت سلطنتی پروس تحقق یافته؛در حالیکه هیچگونه مأموریت کلی تاریخی برای ایطالیا،انگلستان و فرانسه قائل نیست.
خصیصهء خوشبینی و بالنتیجه محافظهکار هگل ویرا مورد الطاف زیاد قرار داد بطوریکه مدتی،فلسفهء وی،فلسفهء رسمی دولت پروس شد.خود فیلسوف نیز، پس از تبدیل و تبدلات مختلف،در دانشگاه برلن صاحب کرسی استادی گردید و از آنزمان،در میان تحسین قریب باتفاق مردم،همچون داور عالی فلسفه،تا سال 1831 یعنی سال وفاتش،مرجع قرار گرفت.
ولی خصیصهء رسمی فلسفهء هگل،که موقة عامل پیشرفت وی بود،بعدها، بخصوص از 1841 یعنی سال انقالابات و بحرانهای سیاسی عمومی،تا حدی ویرا از اعتبار انداخت. در خاتمه تذکر دهیم که فلسفهء هگل،بدون شک،بصورت یک ایدالیسم (مسلک اصالت عقل)تجلی میکند ولی،در حقیقت،این همانی حقیقت و ایدهآل بوده بالنتیجه،رئالیسم1(مسلک اصالت حقیقت)نیز میباشد.باین جهت،اگر از قلب فلسفهء هگل،حتی سیستمهای مادی خارج شده نباید اسباب تعجب گردد.بعنوان مثال، مارکس2،از فلسفهء وی مفهوم جبر تاریخی را بیرونکش کرد و این جبر را بمعنای محدود جبر اقتصادی گرفت(مادیگری تاریخی)3.
مسلک تاریخی حقوقی4یا مکتب تاریخی حقوق5
بر خلاف مکتبهائی که در فوق شرح کردیم،هدف مستقیم این مکتب،که ما آنرا مسلک تاریخی حقوقی مینمائیم(و باتفاق آنرا مکتب تاریخی حقوق نامیدهاند)، نه فلسفی است نه سیاسی؛بلکه منظور آن یکسره علمی است و یا میخواهد اینطور باشد. البته این موضوع مانع این نیست که نظریههای آن مربوط ببعضی اصول فلسفی و برنامههای سیاسی بازگشت سلطنت(رستوراسیون)6بشود.
(1)- el emsilaer
(2)- lrak xram
(3)- emsikairetam euqirotsih
(4)- l ' emsicirotsih euqidiruj
(5)- l ' eloee euqirotsih
(6)- al noitaruatser
ریشهء این مکتب خود مبین امر فوق است؛چه در عین اینکه بعضی فرمولهای خود را از نظریههای شلینگ و هگل اتخاذ میکند از عکسالعمل علیه انقلاب کبیر فرانسه نیز الهام میگیرد.
یکی از ملهمان آن ادموند بورک1انگلیسی(1797-1729)است که،در کتاب تفکرات دربارهء انقلاب در فرانسه2،شجاعانه از نظریههای حقوق طبیعی(بخصوص از آن روسو)،که ملهم عمل مجلس مؤسسان بودند رو گردانیده از اصل پیوستگی تاریخی دفاع میکند.بعقیدهء این نویسنده،اساس تشکیلات سیاسی بر روی تاریخ و سنن ملی قرار دارد. بنابراین،اگر بخواهیم آنها را بطور ناگهانی،بوسیلهء استدلالهای مجردی که جنبهء کلی دارند تغییر دهیم،مرتکب اشتباه بزرگی شدهایم.باین ترتیب وی بانتقاد«اعلامیه حقوق بشر و عضو جامعه»پرداخته آنرا چنین تعریف میکند:«خلاصهای از هرج و مرج»3.
پین4(1809-1737)،با دفاع از اصول انقلاب فرانسه،به بورک پاسخ داد.وی،قبلا،از اصول انقلاب آمریکا نیز دفاع کرده بود.این شخص،که در انگلستان متولد شده بود،فعالیتهای سیاسی خویش را،که همراه با حوادث مختلفی بوده است، در فرانسه و آمریکا انجام داد.کمی بعد،از افکاری شبیه بافکار بورک،بوسیلهء متفکرین ایطالیائی بخصوص وین سنز و کوکو5(بحث تاریخی در خصوص انقلاب ناپل، 1801)6دفاع شد.
ولی بورک تقریبا یک ملهم و یا پیشقدم مکتب تاریخی حقوق بیش نبوده رؤسای حقیقی و بنا گذاران واقعی آن سه نفر حقوقدان عالیقدر آلمانی(کشوری که بخصوص نضج این مکتب در آن بود)بنام هوگو،ساوینی و پوچا میباشند.
(1)- .ekrub-dnomde
(2)- noitcelfer no eht noitulover ni ecnarf
(3)-انتقادی بهمین درجه شدت، گرچه بر روی اصولی دیگر پایه گرفته،بوسیلهء پنتام صورت گرفته است.
(4)- eht eniap
(5)- osnecniv .ocouc
(6)- oiggas ocirots allus enoitulovir id ilopan
اصطلاح اخیر،در زبان هگل،دارای معنای زندگی اخلاقی واقعی،تحقیقی و تألیفی از مدارج مجرده حقوق و اخلاق میباشد.در اینجا(یعنی در مبحث رسوم و آداب) سه شکل تشکیلات وجود دارد:خانوده3،مجتمع مدنی4و دولت5.
هیچکس،قبل از هگل،باین صراحت،دولت و مجتمع را از هم تفکیک نکرده است.باینمعنی که،وی،مجتمع را همچون شکلی از تشکیلات خود بخودی و دولت را همانند شکلی از موسسات حقوقی خاص معرفی میکند.معذلک،این فیلسوف،بسیاری از خصائص حقوقی را،اشتباها،به مجتمع نسبت میدهد.
هگل،مانند شلینگ،مداحی مبالغهآمیزی از دولت میکند.دولت،بعقیدهء وی، عالیترین درجهء نفس برون ذاتی است؛دولت نفس است که بیدار میشود در صورتیکه،در حالت طبیعی،خفته بنظر میرسد؛و بالاخره،دولت بروز عالی آزادی است.فوق دولت جز مطلق وجود ندارد؛و از اینجا نتیجهء مهمی بدست میآید که مساوات دول باشد:بالاتر از آنها هیچ مرجع قضاوت بشری نمیتواند وجود داشته باشد.
باین ترتیب،هگل،بتوجیه سیستماتیک جنگ مبادرت میکند:چون اختلافات موجود بین دول را نمیتوان بوسیلهء یک مرجع عالی قضائی هموار و تنظیم نمود،در آخرین تحلیل،باید آنها را بوسیلهء جنگ،که نوعی قضاوت آسمانی است،حل نمود.
در این خصوص،هگل،حکمت شیلر شاعر را که بموجب آن:«تاریخ عالم دادگاه عالم است»،با کمی مبالغه در معنای آن،میپذیرد باین معنی که:ملل احکام صحیح خود را از تاریخ دریافت میدارند.
بنابراین،هگل،امکان تهاجم غیر عادلانه یا استیلای نامشروع را نمیپذیرد. وی میگوید:در جنگ کسی پیروز است که باید پیروز شود و هر ملتی دارای سرنوشت و دولتی است که استحقاق آنرا دارد.
(1)- sel srueom
(2)- l ' sohte
(3)- al ellimaf
(4)- al eteicos
(5)- l ' tate
روح دنیا مافوق ارواح دول خصوصی قرار دارد و احکام غیر قابل فسخ خود را در مورد آنان صادر میکند.
روح عالم در خلال دول خصوصی توسعه یافته گاه ملتی و گاه ملت دیگر را بعنوان نماینده و قائممقام خود معرفی مینماید.دولتی که،در یک زمان معین،نمایندهء روح عالم است اساس عصر میباشد.
هگل چهار قسم دولت شماره میکند که متوالیا،بهمان ترتیب،معرف پیشرفت روح عالم میباشند و عبارتند از:دولت شرق،دولت یونان،دولت رم و دولت آلمان یعنی پروس.باین ترتیب،بعقیدهء هگل،ایدآل نهائی در دولت آلمان و، بالاخره،در دولت سلطنتی پروس تحقق یافته؛در حالیکه هیچگونه مأموریت کلی تاریخی برای ایطالیا،انگلستان و فرانسه قائل نیست.
خصیصهء خوشبینی و بالنتیجه محافظهکار هگل ویرا مورد الطاف زیاد قرار داد بطوریکه مدتی،فلسفهء وی،فلسفهء رسمی دولت پروس شد.خود فیلسوف نیز، پس از تبدیل و تبدلات مختلف،در دانشگاه برلن صاحب کرسی استادی گردید و از آنزمان،در میان تحسین قریب باتفاق مردم،همچون داور عالی فلسفه،تا سال 1831 یعنی سال وفاتش،مرجع قرار گرفت.
ولی خصیصهء رسمی فلسفهء هگل،که موقة عامل پیشرفت وی بود،بعدها، بخصوص از 1841 یعنی سال انقالابات و بحرانهای سیاسی عمومی،تا حدی ویرا از اعتبار انداخت. در خاتمه تذکر دهیم که فلسفهء هگل،بدون شک،بصورت یک ایدالیسم (مسلک اصالت عقل)تجلی میکند ولی،در حقیقت،این همانی حقیقت و ایدهآل بوده بالنتیجه،رئالیسم1(مسلک اصالت حقیقت)نیز میباشد.باین جهت،اگر از قلب فلسفهء هگل،حتی سیستمهای مادی خارج شده نباید اسباب تعجب گردد.بعنوان مثال، مارکس2،از فلسفهء وی مفهوم جبر تاریخی را بیرونکش کرد و این جبر را بمعنای محدود جبر اقتصادی گرفت(مادیگری تاریخی)3.
مسلک تاریخی حقوقی4یا مکتب تاریخی حقوق5
بر خلاف مکتبهائی که در فوق شرح کردیم،هدف مستقیم این مکتب،که ما آنرا مسلک تاریخی حقوقی مینمائیم(و باتفاق آنرا مکتب تاریخی حقوق نامیدهاند)، نه فلسفی است نه سیاسی؛بلکه منظور آن یکسره علمی است و یا میخواهد اینطور باشد. البته این موضوع مانع این نیست که نظریههای آن مربوط ببعضی اصول فلسفی و برنامههای سیاسی بازگشت سلطنت(رستوراسیون)6بشود.
(1)- el emsilaer
(2)- lrak xram
(3)- emsikairetam euqirotsih
(4)- l ' emsicirotsih euqidiruj
(5)- l ' eloee euqirotsih
(6)- al noitaruatser
ریشهء این مکتب خود مبین امر فوق است؛چه در عین اینکه بعضی فرمولهای خود را از نظریههای شلینگ و هگل اتخاذ میکند از عکسالعمل علیه انقلاب کبیر فرانسه نیز الهام میگیرد.
یکی از ملهمان آن ادموند بورک1انگلیسی(1797-1729)است که،در کتاب تفکرات دربارهء انقلاب در فرانسه2،شجاعانه از نظریههای حقوق طبیعی(بخصوص از آن روسو)،که ملهم عمل مجلس مؤسسان بودند رو گردانیده از اصل پیوستگی تاریخی دفاع میکند.بعقیدهء این نویسنده،اساس تشکیلات سیاسی بر روی تاریخ و سنن ملی قرار دارد. بنابراین،اگر بخواهیم آنها را بطور ناگهانی،بوسیلهء استدلالهای مجردی که جنبهء کلی دارند تغییر دهیم،مرتکب اشتباه بزرگی شدهایم.باین ترتیب وی بانتقاد«اعلامیه حقوق بشر و عضو جامعه»پرداخته آنرا چنین تعریف میکند:«خلاصهای از هرج و مرج»3.
پین4(1809-1737)،با دفاع از اصول انقلاب فرانسه،به بورک پاسخ داد.وی،قبلا،از اصول انقلاب آمریکا نیز دفاع کرده بود.این شخص،که در انگلستان متولد شده بود،فعالیتهای سیاسی خویش را،که همراه با حوادث مختلفی بوده است، در فرانسه و آمریکا انجام داد.کمی بعد،از افکاری شبیه بافکار بورک،بوسیلهء متفکرین ایطالیائی بخصوص وین سنز و کوکو5(بحث تاریخی در خصوص انقلاب ناپل، 1801)6دفاع شد.
ولی بورک تقریبا یک ملهم و یا پیشقدم مکتب تاریخی حقوق بیش نبوده رؤسای حقیقی و بنا گذاران واقعی آن سه نفر حقوقدان عالیقدر آلمانی(کشوری که بخصوص نضج این مکتب در آن بود)بنام هوگو،ساوینی و پوچا میباشند.
(1)- .ekrub-dnomde
(2)- noitcelfer no eht noitulover ni ecnarf
(3)-انتقادی بهمین درجه شدت، گرچه بر روی اصولی دیگر پایه گرفته،بوسیلهء پنتام صورت گرفته است.
(4)- eht eniap
(5)- osnecniv .ocouc
(6)- oiggas ocirots allus enoitulovir id ilopan