بحث در موجبات ارث و موانع آن
آرشیو
چکیده
متن
بحث در موجبات ارث و موانع آن
انسان بهر مدت و زمانی که در دنیا تعیش و زندگانی کند و بهر اندازه برای بقاء خود داخل در صحنه مدنیت گردد بالاخره باید جرعه موترا بسر کشد و از دارفانی بعالم باقی و ابدی ارتحال نماید چنانچه خداوند در سوره رحمن فرمود:«کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام»و در سوره مائده فرمود:«اینما تکونو یدرکم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده»اگر انسان که مدرک معقولات است مانند سائر موجودات زیر دست خصوصا حیوانات غیر مدرک معقولات بود که احتیاج بورود در صحنه عالم مدنیت از قبیل تهیه منزل و مسکن نداشت و مال و حقی برای خود تحصیل نمیکرد موت او از نظر حقوقی ایجاد اشکال نمینمود ولی غالبا انسان فوت میکند در حالتیکه دارای اموال و حقوق است و مسئله ارث از مسائل بسیار مشکل بوده که فقهای عالم اسلامی را وادار نموده هر یک بنوبه خود کتابی در این مسئله بنویسند تا معلوم گردد ما ترک متوفی بچه اشخاصی باید منتقل گردد.
خلاصه ما ترک متوفی باید باشخاصی منتقل شود که شارع مقدس و قانونگذار کنونی معین میکند و یا بکسانیکه خود او تعیین و انتخاب نماید.
این مسئله واضح و آشکار است که وجود علاقه تام در هر کس بیکعده از اشخاص باعث میشود که شخص متوفی بعد از فوت خود اگر اموال و حقوقی دارد باشخاصی منتقل شود که او باعث ایجاد ظاهری آنها بوده و یا کسانیکه سبب ایجاد ظاهری وی شدهاند.
این اشخاص عبارتند از اولاد و ابوین انسان و نامبردگان کسانی خواهند بود که بعد از فوت یکنفر در درجه اول قائم مقام متوفی بوده و دارائی او را قهرا تملک میکنند و بدین مناسبت ارث از اسباب تملک قهری بشمار میرود.
هر گاه یکنفر متوفی نه اولاد داشته و نه ابوین-واضح و آشکار است علاقه و محبت متوفی بیشتر متوجه اجداد خواهد گردید.اجداد در گذشته بمنزلهء ابوین میباشند همچنین ببرادر و خواهر او متوجه خواهد بود؟بقاعده«الاقرب یمنع الابعد»رفتار میشود یعنی اقرباء نزدیک اقرباء دور را از استفاده از ارث و تملک قهری محروم مینمایند چنانچه در قرآن شریف اعلام فرمودهاند«اولو الارحام بعضکم اولا ببعض»علماء و فقهاء تشیع در تألیفات و کتب فقهیه خود فرمودهاند:
«یوجب الارث شیئان النسب و السبب فالنسب هو الاتصال بالولاده بانتهاء احدهما الی آخر کالاب و الابن و بانتهائهما الی ثالت مع صدق اسم النسب عرفا علی الوجه الشرعی»همانطوریکه هم خونی بودن بقرابت نسبی تعبیر میشود و باعث میگردد طبقات مختلفه هر یک از وراث روی قواعد مسلمه فقهیه بعد از فوت یکنفر وارث او گردند همانطور ممکن است انسان اعم از اینکه اقربای دور و یا نزدیک داشته باشد و یا نداشته باشد ازدواج و تأهل اختیار نماید در اینصورت ازدواج نیز ایجاد علاقه و محبتی مینماید که مزایای آن برای طرفین یعنی زوج یا زوجه نیز بنوبه خود از جمله کسانی خواهند بود که(خواه برای میت اقربای نسبی باشد یا نباشد)باید از ترکه متوفی حصه ببرد و این امر از احکام الهی و شرعی بوده و گفتار فقهاست در کتب فقیه.
قانونگذاران ما هم بامراجعه بآنکتب بوضع مواد-816 الی-866 مبادرت نمودهاند.و نویسنده اگر توفیق یابد در اطراف هر یک از مواد مرقوم و انطباق آن آیات و احکام و قواعد فقیه مباحثی تنظیم و تدوین خواهد نمود.
ماده-861 از قانون مدنی ترجمه مختصر از گفتار فقهاء است متن مذکوره از این قرار است:«موجب ارث دو امر است نسب و سبب».حال باید دید چه طبقاتی مشمول قاعده الاقرب یمنع الابعد میگردند و طبقات مختلفه و ارثی را که بنسب ارث میبرند کدامند و ذیلا بیان خواهیم کرد:
مرتبه اول پدر-مادر-اولاد-و اولاد اولاد(بنحو نزولی)
مرتبه دوم اجداد-برادر-خواهر-و اولاد آنها(بطریق صعودی در اجداد و نزولی در اولاد برادر وخواهر)
مرتبه سوم-عمو-عمه-دائی-خاله و اولاد آنها بطرز نزولی.
طبقات سه گانه فوق کسانی هستند که بامورث رابطهء نسبی دارند و وجود هر یک از طبقات نزدیک بمورث خود طبقه دورتر از او را از ارث محروم مینماید.
ماده 862 قانون مدنی هم بتقسیمات سه گانه بامختصر تغییراتی در عبارت دلالت دارد اینک عین ماده مرقوم ذکر میشود.
«اشخاصیکه بموجب نسب ارث میبرند سه طبقهاند:
1)پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد.
2)اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها.
3)اعمام و عمات و اخوال و اولاد آنها.
وقتیکه قرابت نسبی و طبقات آن معلوم شد باید دید قرابت سببی و اقسام آن کدام است.
قرابت بسبب همان ایجاد علاقه زوجیت است فیمابین مرد و زنی که از لحاظ خون با هم متمایز بوده و هر یک هم خون اقربای نسبی خود بودهاند عکس قرابت نسبی و نقطه مقابل اوست چون کلمه زوجیت عام بوده شامل عقد انقطاع نیز میشود از این لحاظ است که در ازدواج انقطائی شرط توارث حتمی بوده و بافقدان شرط توارث هیچ یک از زوج و زوجه از یکدیگر ارث نمیبرند پس قرابت سببی منقسم باقسام آتی است.
1-زوجیت.
2-ولاء که چون در مورد ترکه متوفی بلاوارث دولت مداخله مینماید و قانون امور حسبی باین موضوع دلالت دارد بدینجهت از نظر فقهی از بحث در این موضوع صرف نظر میشود.
حال که موجبات ارث معلوم شد و نیز تعیین گردید قرابت منقسم بدو قسم است نسبی و سببی و قرابت سببی هم باقسامه ذکر شد.
قرابت نسبی عبارت خواهد بود از ارتباطیکه بر حسب آن ارتباط اشخاص متعدد که ار نسل یکدیگر و یا از نسل شخص واحد میباشند بهم متصل میشوند خلاصه از این قرابت خطوط مستقیم و غیر مستقیم ایجاد میگردد.
قرابت درخط مستقیم قرابت در خط اطراف.
قرابت در خط مستقیم همان قرابتی است که بین پدر و پسر و یا جد و نواده برقرار شده است خلاصه در این خط نقطه فواصلی وجود ندارد و درست نقطه مقابل خط غیر مستقیم است مانند ریشه و تنه درخت.
اما قرابت غیر مستقیم که قسم دوم از قرابت نسبی است نقیض قسم اول بوده و تعبیر بخط اطراف میشود مانند شاخهها و برگهای درخت که برقراری آن بواسطه ریشه تنه درخت است که میتوان بجامع نسب تعبیر نمود مانند قرابت دو برادر که جامع نسب آنها پدر و قرابت دو پسر عمو که جامع نسب آنها جد آنها میباشد.
انسان بهر مدت و زمانی که در دنیا تعیش و زندگانی کند و بهر اندازه برای بقاء خود داخل در صحنه مدنیت گردد بالاخره باید جرعه موترا بسر کشد و از دارفانی بعالم باقی و ابدی ارتحال نماید چنانچه خداوند در سوره رحمن فرمود:«کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام»و در سوره مائده فرمود:«اینما تکونو یدرکم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده»اگر انسان که مدرک معقولات است مانند سائر موجودات زیر دست خصوصا حیوانات غیر مدرک معقولات بود که احتیاج بورود در صحنه عالم مدنیت از قبیل تهیه منزل و مسکن نداشت و مال و حقی برای خود تحصیل نمیکرد موت او از نظر حقوقی ایجاد اشکال نمینمود ولی غالبا انسان فوت میکند در حالتیکه دارای اموال و حقوق است و مسئله ارث از مسائل بسیار مشکل بوده که فقهای عالم اسلامی را وادار نموده هر یک بنوبه خود کتابی در این مسئله بنویسند تا معلوم گردد ما ترک متوفی بچه اشخاصی باید منتقل گردد.
خلاصه ما ترک متوفی باید باشخاصی منتقل شود که شارع مقدس و قانونگذار کنونی معین میکند و یا بکسانیکه خود او تعیین و انتخاب نماید.
این مسئله واضح و آشکار است که وجود علاقه تام در هر کس بیکعده از اشخاص باعث میشود که شخص متوفی بعد از فوت خود اگر اموال و حقوقی دارد باشخاصی منتقل شود که او باعث ایجاد ظاهری آنها بوده و یا کسانیکه سبب ایجاد ظاهری وی شدهاند.
این اشخاص عبارتند از اولاد و ابوین انسان و نامبردگان کسانی خواهند بود که بعد از فوت یکنفر در درجه اول قائم مقام متوفی بوده و دارائی او را قهرا تملک میکنند و بدین مناسبت ارث از اسباب تملک قهری بشمار میرود.
هر گاه یکنفر متوفی نه اولاد داشته و نه ابوین-واضح و آشکار است علاقه و محبت متوفی بیشتر متوجه اجداد خواهد گردید.اجداد در گذشته بمنزلهء ابوین میباشند همچنین ببرادر و خواهر او متوجه خواهد بود؟بقاعده«الاقرب یمنع الابعد»رفتار میشود یعنی اقرباء نزدیک اقرباء دور را از استفاده از ارث و تملک قهری محروم مینمایند چنانچه در قرآن شریف اعلام فرمودهاند«اولو الارحام بعضکم اولا ببعض»علماء و فقهاء تشیع در تألیفات و کتب فقهیه خود فرمودهاند:
«یوجب الارث شیئان النسب و السبب فالنسب هو الاتصال بالولاده بانتهاء احدهما الی آخر کالاب و الابن و بانتهائهما الی ثالت مع صدق اسم النسب عرفا علی الوجه الشرعی»همانطوریکه هم خونی بودن بقرابت نسبی تعبیر میشود و باعث میگردد طبقات مختلفه هر یک از وراث روی قواعد مسلمه فقهیه بعد از فوت یکنفر وارث او گردند همانطور ممکن است انسان اعم از اینکه اقربای دور و یا نزدیک داشته باشد و یا نداشته باشد ازدواج و تأهل اختیار نماید در اینصورت ازدواج نیز ایجاد علاقه و محبتی مینماید که مزایای آن برای طرفین یعنی زوج یا زوجه نیز بنوبه خود از جمله کسانی خواهند بود که(خواه برای میت اقربای نسبی باشد یا نباشد)باید از ترکه متوفی حصه ببرد و این امر از احکام الهی و شرعی بوده و گفتار فقهاست در کتب فقیه.
قانونگذاران ما هم بامراجعه بآنکتب بوضع مواد-816 الی-866 مبادرت نمودهاند.و نویسنده اگر توفیق یابد در اطراف هر یک از مواد مرقوم و انطباق آن آیات و احکام و قواعد فقیه مباحثی تنظیم و تدوین خواهد نمود.
ماده-861 از قانون مدنی ترجمه مختصر از گفتار فقهاء است متن مذکوره از این قرار است:«موجب ارث دو امر است نسب و سبب».حال باید دید چه طبقاتی مشمول قاعده الاقرب یمنع الابعد میگردند و طبقات مختلفه و ارثی را که بنسب ارث میبرند کدامند و ذیلا بیان خواهیم کرد:
مرتبه اول پدر-مادر-اولاد-و اولاد اولاد(بنحو نزولی)
مرتبه دوم اجداد-برادر-خواهر-و اولاد آنها(بطریق صعودی در اجداد و نزولی در اولاد برادر وخواهر)
مرتبه سوم-عمو-عمه-دائی-خاله و اولاد آنها بطرز نزولی.
طبقات سه گانه فوق کسانی هستند که بامورث رابطهء نسبی دارند و وجود هر یک از طبقات نزدیک بمورث خود طبقه دورتر از او را از ارث محروم مینماید.
ماده 862 قانون مدنی هم بتقسیمات سه گانه بامختصر تغییراتی در عبارت دلالت دارد اینک عین ماده مرقوم ذکر میشود.
«اشخاصیکه بموجب نسب ارث میبرند سه طبقهاند:
1)پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد.
2)اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها.
3)اعمام و عمات و اخوال و اولاد آنها.
وقتیکه قرابت نسبی و طبقات آن معلوم شد باید دید قرابت سببی و اقسام آن کدام است.
قرابت بسبب همان ایجاد علاقه زوجیت است فیمابین مرد و زنی که از لحاظ خون با هم متمایز بوده و هر یک هم خون اقربای نسبی خود بودهاند عکس قرابت نسبی و نقطه مقابل اوست چون کلمه زوجیت عام بوده شامل عقد انقطاع نیز میشود از این لحاظ است که در ازدواج انقطائی شرط توارث حتمی بوده و بافقدان شرط توارث هیچ یک از زوج و زوجه از یکدیگر ارث نمیبرند پس قرابت سببی منقسم باقسام آتی است.
1-زوجیت.
2-ولاء که چون در مورد ترکه متوفی بلاوارث دولت مداخله مینماید و قانون امور حسبی باین موضوع دلالت دارد بدینجهت از نظر فقهی از بحث در این موضوع صرف نظر میشود.
حال که موجبات ارث معلوم شد و نیز تعیین گردید قرابت منقسم بدو قسم است نسبی و سببی و قرابت سببی هم باقسامه ذکر شد.
قرابت نسبی عبارت خواهد بود از ارتباطیکه بر حسب آن ارتباط اشخاص متعدد که ار نسل یکدیگر و یا از نسل شخص واحد میباشند بهم متصل میشوند خلاصه از این قرابت خطوط مستقیم و غیر مستقیم ایجاد میگردد.
قرابت درخط مستقیم قرابت در خط اطراف.
قرابت در خط مستقیم همان قرابتی است که بین پدر و پسر و یا جد و نواده برقرار شده است خلاصه در این خط نقطه فواصلی وجود ندارد و درست نقطه مقابل خط غیر مستقیم است مانند ریشه و تنه درخت.
اما قرابت غیر مستقیم که قسم دوم از قرابت نسبی است نقیض قسم اول بوده و تعبیر بخط اطراف میشود مانند شاخهها و برگهای درخت که برقراری آن بواسطه ریشه تنه درخت است که میتوان بجامع نسب تعبیر نمود مانند قرابت دو برادر که جامع نسب آنها پدر و قرابت دو پسر عمو که جامع نسب آنها جد آنها میباشد.