باب قرض
آرشیو
چکیده
متن
ثالثا-آمار را حذف نمائید-رابعا-برای کار اشخاص انتخاب نمائید نه اشخاص را برای کار-خامسا-بدانید قضاوت هم امری است که مانند هر حرفه باید متصدی آن دارای معلومات و سابقه کافی و هنر قضائی باشد و قضاتیکه امور مهمه کیفری را تصدی میکنند باید باین مرحله علمی و عملی و اخلاقی رسیده باشند.
اینجا با حیثیت و شرافت و جان و مال و ناموس اشخاص سر و کار هست-ارزش آن دارد که کمی صرف وقت گردد و بیشتر به آن توجه نمایند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) محمد اعتضاد
باب قرض
قرض از جمله عقود جائزه و محتاج بایجاب و قبول است و ایجاب آن بوسیله هر لفظی که دلالت بر قرض دادن نماید بعمل میآید:
قرض از اموری است که در نظر شرع اسلام دارای حسن و مزایای زیادی است اخبار منقوله از حضرت رسول و ائمه اطهار زیاد است که مورد اقتضاء ذکر آنها را ندارد علاوه از اخبار وارده عقل و وجدان حکم باستحسان قرض دارد.
نظر بآنکه در نتیجه قرض گاهی مشگلاتی رخ میدهد که مورد نظر فقهاء اسلام بوده و برای حل آن نظریاتی قائل شدهاند لذا چند قسمت از آنها ذیلا ذکر میشود:
1-مال مقروض باید مثلی باشد قرض مال قیمی صحیح نیست فرق بین مال مثلی و قیمی آنستکه مال مثلی مالی است که اجزاء آنمال از حیث قیمت و منفعت مساوی با کل باشد و صفات اجزاء هم با هم نزدیک باشند باینمعنی که نصف قیمت آن مساوی با نصف دیگر باشد مثل گندم و جو و طلا و نقره و امثال آنها:
مال قیمی را دو قسم تصور نمودهاند:
الف-مالی که قابل توصیف باشد و مثل او صورتا در خارج موجود باشد مثل شتر و اسب و الاغ و گاو و غیره:
ب-مالی که قابل توصیف نباشد و مثل او صورتا در خارج موجود نباشد مثل جواهرات از الماس و زمرد و غیره مال قیمی بمعنی اول را بعضی از فقهاء قابل اقتراض دانسته ولی قیمتی بمعنی دوم را فقهاء متفقا قابل قرض نمیدانند و حق آنستکه مال قیمی مطلقد قابل اقتراض نیست زیرا مال قیمی قابل تعهد و اشتغال ذمه مدیون نمیباشد:
2-هر گاه مال مثلی را کسی قرض نمود که در مدت معینی مثل آن را تادیه نماید و در ضمن مثل او نایاب و قدرت تحصیل مثل مال از مدیون سلب گردید در اینمورد باید قیمت مال را تادیه نمود هر گاه فرض کنیم که مال مثلی دراز منه مختلف قیمتهای مختلف داشته آیا ملاک قیمت یوم الرد است یا روز استقراض با قیمت روز مطالبه یا قیمت روز تعذر؟چهار نظر مختلف از طرف علماء در مورد موجود است:
الف-اشخاصی که ملاک قیمت روز استقراض را گفتهاند اشعار داشتهاند که در موقع قرض دادن خداوند عالم است که در موقع تادیه مدیون قدرت تادیه مثل مال مقروض را ندارد و روی عنوان لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها ر همنموقع مکلف بتادیه قیمت گردیده و قیمت موقع قرض بعهده مدیون استقرار یافته است:
ب-اشخاصی که ملاک قیمت روز مطالبه را در نظر گرفتهاند استدلال نمودهاند باینکه تکلیف اداء دین موقع مطالبه داین است چون در اینموقع قدرت تادیه مثل مال را ندارد ذمه او مشغول بقیمت میشود:
ج-اشخاصی که قیمت یوم تعذر را ملاک دانستهاند اظهار داشتهاند که عهده مدیون در موقع تعذر تبدیل بقیمت وقت میشود:
د-اشخاص که قیمت یوم لرد را ملاک داشتهاند اظهار داشتهاند که تا زمان رد مدیون تکلیفی نداشته و روزی را که در مقام رد قرض میباشد بواسطه تعذر از تحصیل مثل مکلف بتادیه قیمت وقت میگردد:
مثلا هر گاه فرض کنیم زید از عمره یک خروار گندم قرض نمود که پس از انتقضاء سه ماه تادیه نماید و قیمت گندم در آنموقع دو هزار ریال بود پس از یک ماه تحصیل گندم منتعذر گردید و در آنموقع قیمت گندم خرواری سه هزار ریال شد و پس از سه ماه که باید گندم را تادیه نماید چهار هزار ریال و در آنموقع مدیون با مطالعه دائن گندنم را بواسطه تعذر از تحصیل او نداد و در ماه چهارم در مقام استرداد و تادیه گندم برآمد و قیمت گندم در انموقع پنجهزار ریال بود آیا مکلف بتادیه کدام یک از قیم مذکور است؟
مطابق نظریه اکثر از فقهاء ملاک قیمت روزی است که مدیون در مقام تادیه قرض خود برآمده و حق هم همین است:
3-مالی که قرض شده چه موقع ملک منجز مدیون میشود-بعضی از فقهاء مجرد عقد قرض یعنی ایجاب و قبول را کافی در نتجز مالکیت مدیون داشنته بعضی از علماء عقد را مشروط بقبض مال مقروض موجب تنجز ملکیت مدیون میدانند-عدهای قبض مال و تصرف مدیون در مال مقروض را شرط تنجز مالکیت دانستهاند. مستفاد از نظریه مرحوم صاحب جواهر و مالک و فحول از فقهاء آنستکه چون اخبار کثیره در مورد قرض وارد گردیده و قبض را شرط ملکیت مال مقروض دانستهاند لذا جمع بین اخبار و اطلاق آیه اوفوا بالعقود آنستکه قبض را سبب اخیر تنجز مالکیت مدیون قرار داد-اشخاصی که قبض و تصرف در مال را موجب تنجز مالکیت دانستهاند اشعار داشتهاند که قرض از هر جهت شبیه معاطات در باب معاملات است و لازمه جواز عقد قرض آنستکه تا عین مقروضه باقی است دائن حق رجوع و اخذ مال را دارد چنانچه در معامله معاطاتی مادام که عین مبلغ باقی است بایع حق رجوع بعین را دارد:
نظریه مزبور بجهاتی مخدوش و قابل توجه نیست زیرا جواز تصرف در مال مقروض موقوف بملکیت آنمال است خاصه در تصرفات ناقله که مدیون مال را بدیگری انتقال دهد در اینمورد نحود تصرف محتاج بسبق مالکیت مدیون است در مالی که واگذار مینماید در صورتیکه بعقیده اشخاص مذکور تصرف جزء اخیر حصول مالکیت است و قبل از تصرف مالکیت احراز نشده است و بقاعده لا بیع الا فی ملک انتقال و فروش آن مال جایز نیست با آنکه علماء متفقا فروش مال را از طرف مدیون جایز میدانند:
اشخاصی که تصرف در مال مقروض را شرط میدانند جواب اشکال مزبور را باین نحود دادهاند که در مورد فروش مال مقروض قبل از فروش مالکیت آنا ما (یعنی مختصری)برای مالکیت تصور میکنند و معامله را پس از احراز مالکیت صحیح میدانند ولی نظریه اولیه راجع بعدم اشراط تصرف مورد نظر اکثر فقها است. (به تصویر صفحه مراجعه شود) ارسلان خلعتبری
لزوم تغییر قانون آئین دادرسی مدنی
دربارهء لزوم اصلاح دادگتسری سالها است صحبت میشود اما از این مطلب نباید غافل بود که همین مردمی که خود شکایت از وضع دادگستری دارند در فراهم آوردن وضعی که از آن شاکی هستند تأثیر زیادی دارند چه اگر یکقسمت از عدم رضایت از دادگستری مربوط بخود دستگاه قضائی است قسمت دیگر مسلما مربوط بخود مردم یعنی مراجعه کنندگان بدادگستری است که برای نفع شخصی خود و تضییع حق دیگران اقداماتی میکنند این اقدامات هم راههای متعدد دارد که یکی از آن اطالهء محاکمه است و این اطاله محاکمه که نتیجهء آن بطوء جریان است.
اینجا با حیثیت و شرافت و جان و مال و ناموس اشخاص سر و کار هست-ارزش آن دارد که کمی صرف وقت گردد و بیشتر به آن توجه نمایند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) محمد اعتضاد
باب قرض
قرض از جمله عقود جائزه و محتاج بایجاب و قبول است و ایجاب آن بوسیله هر لفظی که دلالت بر قرض دادن نماید بعمل میآید:
قرض از اموری است که در نظر شرع اسلام دارای حسن و مزایای زیادی است اخبار منقوله از حضرت رسول و ائمه اطهار زیاد است که مورد اقتضاء ذکر آنها را ندارد علاوه از اخبار وارده عقل و وجدان حکم باستحسان قرض دارد.
نظر بآنکه در نتیجه قرض گاهی مشگلاتی رخ میدهد که مورد نظر فقهاء اسلام بوده و برای حل آن نظریاتی قائل شدهاند لذا چند قسمت از آنها ذیلا ذکر میشود:
1-مال مقروض باید مثلی باشد قرض مال قیمی صحیح نیست فرق بین مال مثلی و قیمی آنستکه مال مثلی مالی است که اجزاء آنمال از حیث قیمت و منفعت مساوی با کل باشد و صفات اجزاء هم با هم نزدیک باشند باینمعنی که نصف قیمت آن مساوی با نصف دیگر باشد مثل گندم و جو و طلا و نقره و امثال آنها:
مال قیمی را دو قسم تصور نمودهاند:
الف-مالی که قابل توصیف باشد و مثل او صورتا در خارج موجود باشد مثل شتر و اسب و الاغ و گاو و غیره:
ب-مالی که قابل توصیف نباشد و مثل او صورتا در خارج موجود نباشد مثل جواهرات از الماس و زمرد و غیره مال قیمی بمعنی اول را بعضی از فقهاء قابل اقتراض دانسته ولی قیمتی بمعنی دوم را فقهاء متفقا قابل قرض نمیدانند و حق آنستکه مال قیمی مطلقد قابل اقتراض نیست زیرا مال قیمی قابل تعهد و اشتغال ذمه مدیون نمیباشد:
2-هر گاه مال مثلی را کسی قرض نمود که در مدت معینی مثل آن را تادیه نماید و در ضمن مثل او نایاب و قدرت تحصیل مثل مال از مدیون سلب گردید در اینمورد باید قیمت مال را تادیه نمود هر گاه فرض کنیم که مال مثلی دراز منه مختلف قیمتهای مختلف داشته آیا ملاک قیمت یوم الرد است یا روز استقراض با قیمت روز مطالبه یا قیمت روز تعذر؟چهار نظر مختلف از طرف علماء در مورد موجود است:
الف-اشخاصی که ملاک قیمت روز استقراض را گفتهاند اشعار داشتهاند که در موقع قرض دادن خداوند عالم است که در موقع تادیه مدیون قدرت تادیه مثل مال مقروض را ندارد و روی عنوان لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها ر همنموقع مکلف بتادیه قیمت گردیده و قیمت موقع قرض بعهده مدیون استقرار یافته است:
ب-اشخاصی که ملاک قیمت روز مطالبه را در نظر گرفتهاند استدلال نمودهاند باینکه تکلیف اداء دین موقع مطالبه داین است چون در اینموقع قدرت تادیه مثل مال را ندارد ذمه او مشغول بقیمت میشود:
ج-اشخاصی که قیمت یوم تعذر را ملاک دانستهاند اظهار داشتهاند که عهده مدیون در موقع تعذر تبدیل بقیمت وقت میشود:
د-اشخاص که قیمت یوم لرد را ملاک داشتهاند اظهار داشتهاند که تا زمان رد مدیون تکلیفی نداشته و روزی را که در مقام رد قرض میباشد بواسطه تعذر از تحصیل مثل مکلف بتادیه قیمت وقت میگردد:
مثلا هر گاه فرض کنیم زید از عمره یک خروار گندم قرض نمود که پس از انتقضاء سه ماه تادیه نماید و قیمت گندم در آنموقع دو هزار ریال بود پس از یک ماه تحصیل گندم منتعذر گردید و در آنموقع قیمت گندم خرواری سه هزار ریال شد و پس از سه ماه که باید گندم را تادیه نماید چهار هزار ریال و در آنموقع مدیون با مطالعه دائن گندنم را بواسطه تعذر از تحصیل او نداد و در ماه چهارم در مقام استرداد و تادیه گندم برآمد و قیمت گندم در انموقع پنجهزار ریال بود آیا مکلف بتادیه کدام یک از قیم مذکور است؟
مطابق نظریه اکثر از فقهاء ملاک قیمت روزی است که مدیون در مقام تادیه قرض خود برآمده و حق هم همین است:
3-مالی که قرض شده چه موقع ملک منجز مدیون میشود-بعضی از فقهاء مجرد عقد قرض یعنی ایجاب و قبول را کافی در نتجز مالکیت مدیون داشنته بعضی از علماء عقد را مشروط بقبض مال مقروض موجب تنجز ملکیت مدیون میدانند-عدهای قبض مال و تصرف مدیون در مال مقروض را شرط تنجز مالکیت دانستهاند. مستفاد از نظریه مرحوم صاحب جواهر و مالک و فحول از فقهاء آنستکه چون اخبار کثیره در مورد قرض وارد گردیده و قبض را شرط ملکیت مال مقروض دانستهاند لذا جمع بین اخبار و اطلاق آیه اوفوا بالعقود آنستکه قبض را سبب اخیر تنجز مالکیت مدیون قرار داد-اشخاصی که قبض و تصرف در مال را موجب تنجز مالکیت دانستهاند اشعار داشتهاند که قرض از هر جهت شبیه معاطات در باب معاملات است و لازمه جواز عقد قرض آنستکه تا عین مقروضه باقی است دائن حق رجوع و اخذ مال را دارد چنانچه در معامله معاطاتی مادام که عین مبلغ باقی است بایع حق رجوع بعین را دارد:
نظریه مزبور بجهاتی مخدوش و قابل توجه نیست زیرا جواز تصرف در مال مقروض موقوف بملکیت آنمال است خاصه در تصرفات ناقله که مدیون مال را بدیگری انتقال دهد در اینمورد نحود تصرف محتاج بسبق مالکیت مدیون است در مالی که واگذار مینماید در صورتیکه بعقیده اشخاص مذکور تصرف جزء اخیر حصول مالکیت است و قبل از تصرف مالکیت احراز نشده است و بقاعده لا بیع الا فی ملک انتقال و فروش آن مال جایز نیست با آنکه علماء متفقا فروش مال را از طرف مدیون جایز میدانند:
اشخاصی که تصرف در مال مقروض را شرط میدانند جواب اشکال مزبور را باین نحود دادهاند که در مورد فروش مال مقروض قبل از فروش مالکیت آنا ما (یعنی مختصری)برای مالکیت تصور میکنند و معامله را پس از احراز مالکیت صحیح میدانند ولی نظریه اولیه راجع بعدم اشراط تصرف مورد نظر اکثر فقها است. (به تصویر صفحه مراجعه شود) ارسلان خلعتبری
لزوم تغییر قانون آئین دادرسی مدنی
دربارهء لزوم اصلاح دادگتسری سالها است صحبت میشود اما از این مطلب نباید غافل بود که همین مردمی که خود شکایت از وضع دادگستری دارند در فراهم آوردن وضعی که از آن شاکی هستند تأثیر زیادی دارند چه اگر یکقسمت از عدم رضایت از دادگستری مربوط بخود دستگاه قضائی است قسمت دیگر مسلما مربوط بخود مردم یعنی مراجعه کنندگان بدادگستری است که برای نفع شخصی خود و تضییع حق دیگران اقداماتی میکنند این اقدامات هم راههای متعدد دارد که یکی از آن اطالهء محاکمه است و این اطاله محاکمه که نتیجهء آن بطوء جریان است.