صلح در اسلام
آرشیو
چکیده
متن
کلیات: در هیچ یک از ادیان و قوانین بشری بقدریکه در شریعت اسلام موضوع صلح اهمیت دارد رعایت نشده و مشخص نیست-صلح در شریعت اسلام و کتب فقها باب مخصوصی داشته و دارای شعب و تقسیمات مختلفه و شرایط کیفیات مبسوطه و مفصلهئیست که در این رساله مختصری از آنها را که تقریبا متفق علیه فرق مختلفه ا سلامی است و یا در صورت متفق علیه نبودن مخالف زیاد مهمی ندارد ذکر مینمائیم.
تعریف کلی صلح در مذهب اسلام-صلح عقدی است که تشریح شده برای قطع تجاذب و رفع تنازع و در این تعریف کلی مباحث و صور مخصوصی است که بدوا بذکر آنها میپردازیم.
اول-موارد عمومی صلح-مجموع عقیده فقها آنست که اساسا صلح در چهار مورد است.
1-صلح بین مسلمین و اهل حرب مثل صلح معروف حدیبیه و صلح بعضی از قراء خیبر و صلح با نصارای نجران و یهود که در زمان حضرت رسول بوده و ما خلاصهئی از نکات تاریخی آنرا در این فصل ذکر میکنیم.
صلح حدیبیه-در سال ششم از هجرت نبویه که مقرر گردید از طرف رسول اکرم وجوب زیارت خانه خدا و اعمال حج و برای اجرای این آئین حرکت فرمودند بجانب مکه در حوالی(حدیبیه)(یکی از منازل فاصله بین مکه و مدینه در راه قافله روی سابق)بحضرت ختمی مرتبت اطلاع دادند که قریش از طرف ابو سفیان و سایر بنی اعمام آن عدهئی جمع و در خیابان جلوگیری و قتال با حضرت و اصحابش هستند حضرت (عثمان ابن عفان)را که محبوب قریش بود برسالت نزد آنها فرستاد که جلوگیری از جدال شده و نیت حضرت را برای آنها بیان کند-قریش عثمان را توقیف و این خبر بحضرت رسیده بیعت تازه باصحابه منعقد(در اخبار این بیعت را به بیعت الرضوان مینمامند)و این خبر بقریش رسیده متزلزل شدند-شخصی موسوم به(سهیل ابن عمرو)را معین نمودند که بیاید حضور حضرت و صلحنامهئی منعقد نمایند که خلاصه شرایط آن اینست«سال ششم که عزم طواف مکه نمودند باز گردند-و انجام طواف را بسال بعد موکول نمایند-و بقضای عمره بدل از حج عمل فرمایند-و تا ده سال مسلمانان و مشرکان قریش بجنک و جدال نپردازند و در خفا و علن بر علیه یکدیگر اقدام نه نموده متعرض یکدیگر نشوند و از اهل قریش هر کس بزنهار حضرت ختمی مرتبت درآید قریش متعرضش نشوند-و هر کس هم سوگند قریش باشد مسلمانان باو آزار نرسانند...الخ»
اینمصالحه بقلم علی ابن ابیطالب تنظیم و معروف بصلح حدیبیه گردید
صلح خیبر و فدک-در سال هفتم از هجرت نبوی که حضرت رسالت پناه عازم جنک با یهودیان خیبر گردید وقتیکه در حوالی قلاع خیبر رسید (محیصة ابن مسعود)را بجانب قراء(فدک)روانه فرمودند تا آنها را بدین اسلام و ترک دین یهود دعوت نماید-در اوائل امر یهودیان فدک به پشتگرمی پهلوانان خیبر از قبیل مرحب و غیره توجهی ننموده و جوابهای درشت دادند تا بعد از وقوع فتح خیبر و مغلوبیت یهودیان و غارت اموال آنها خائف شده یکی از رؤسای خودشان را موسوم به(نون ابن یوشع) را با جمعی نزد حضرت خیر المرسلین اعزام و تقاضای انعقاد مصالحهنامه نمودند-و صلحنامه اینطور تنظیم شد که نصف فدک از آن مسلمین و نصف در دست آنها باقی باشد و بقیه یهود(وادی القری)نیز بعد از مختصر مقاومت صلح نامهئی با مسلمین و قبول(جزیه)نمودند که در تواریخ اسلامی از کامل ابن اثیر-و حبیب السیر-و روضت الصفاء مندرج است.
صلح با نصارای نجران-صلح حضرت محمد با نصارای نجران در سال دهم هجرت نبوی انجام شد-و خلاصه آن اینست که چهار نفر از نصارای نجران(عبد المسیح ملقب بعاقب-ایهم-ابو الحارث بن علقمه- سهیید)در مدینه حضور حضرت رسول خاتم رسیده بعد از احتجاجات و محکومیت آنها و حاضر نشدن برای مباهله عقد صلحی منعقد نمودند که به موجب آن سالی دو هزار(حله یمانی)که قیمت هر کدام چهل درم باشد هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب تسلیم نمایند و مسلمانان متعرض آنها نشوند
2-صلح بین اهل عدل و بغی-یعنی صلح در داخله مسلمین بین اهل عدل و تقوی با اهل بغی و اشرار که بعد از حضرت رسول سابقه بسیار دارد مخصوصا زمان بنیامیه به بعد-برای مثال دو فقره آنها را ذکر میکنیم.
تعریف کلی صلح در مذهب اسلام-صلح عقدی است که تشریح شده برای قطع تجاذب و رفع تنازع و در این تعریف کلی مباحث و صور مخصوصی است که بدوا بذکر آنها میپردازیم.
اول-موارد عمومی صلح-مجموع عقیده فقها آنست که اساسا صلح در چهار مورد است.
1-صلح بین مسلمین و اهل حرب مثل صلح معروف حدیبیه و صلح بعضی از قراء خیبر و صلح با نصارای نجران و یهود که در زمان حضرت رسول بوده و ما خلاصهئی از نکات تاریخی آنرا در این فصل ذکر میکنیم.
صلح حدیبیه-در سال ششم از هجرت نبویه که مقرر گردید از طرف رسول اکرم وجوب زیارت خانه خدا و اعمال حج و برای اجرای این آئین حرکت فرمودند بجانب مکه در حوالی(حدیبیه)(یکی از منازل فاصله بین مکه و مدینه در راه قافله روی سابق)بحضرت ختمی مرتبت اطلاع دادند که قریش از طرف ابو سفیان و سایر بنی اعمام آن عدهئی جمع و در خیابان جلوگیری و قتال با حضرت و اصحابش هستند حضرت (عثمان ابن عفان)را که محبوب قریش بود برسالت نزد آنها فرستاد که جلوگیری از جدال شده و نیت حضرت را برای آنها بیان کند-قریش عثمان را توقیف و این خبر بحضرت رسیده بیعت تازه باصحابه منعقد(در اخبار این بیعت را به بیعت الرضوان مینمامند)و این خبر بقریش رسیده متزلزل شدند-شخصی موسوم به(سهیل ابن عمرو)را معین نمودند که بیاید حضور حضرت و صلحنامهئی منعقد نمایند که خلاصه شرایط آن اینست«سال ششم که عزم طواف مکه نمودند باز گردند-و انجام طواف را بسال بعد موکول نمایند-و بقضای عمره بدل از حج عمل فرمایند-و تا ده سال مسلمانان و مشرکان قریش بجنک و جدال نپردازند و در خفا و علن بر علیه یکدیگر اقدام نه نموده متعرض یکدیگر نشوند و از اهل قریش هر کس بزنهار حضرت ختمی مرتبت درآید قریش متعرضش نشوند-و هر کس هم سوگند قریش باشد مسلمانان باو آزار نرسانند...الخ»
اینمصالحه بقلم علی ابن ابیطالب تنظیم و معروف بصلح حدیبیه گردید
صلح خیبر و فدک-در سال هفتم از هجرت نبوی که حضرت رسالت پناه عازم جنک با یهودیان خیبر گردید وقتیکه در حوالی قلاع خیبر رسید (محیصة ابن مسعود)را بجانب قراء(فدک)روانه فرمودند تا آنها را بدین اسلام و ترک دین یهود دعوت نماید-در اوائل امر یهودیان فدک به پشتگرمی پهلوانان خیبر از قبیل مرحب و غیره توجهی ننموده و جوابهای درشت دادند تا بعد از وقوع فتح خیبر و مغلوبیت یهودیان و غارت اموال آنها خائف شده یکی از رؤسای خودشان را موسوم به(نون ابن یوشع) را با جمعی نزد حضرت خیر المرسلین اعزام و تقاضای انعقاد مصالحهنامه نمودند-و صلحنامه اینطور تنظیم شد که نصف فدک از آن مسلمین و نصف در دست آنها باقی باشد و بقیه یهود(وادی القری)نیز بعد از مختصر مقاومت صلح نامهئی با مسلمین و قبول(جزیه)نمودند که در تواریخ اسلامی از کامل ابن اثیر-و حبیب السیر-و روضت الصفاء مندرج است.
صلح با نصارای نجران-صلح حضرت محمد با نصارای نجران در سال دهم هجرت نبوی انجام شد-و خلاصه آن اینست که چهار نفر از نصارای نجران(عبد المسیح ملقب بعاقب-ایهم-ابو الحارث بن علقمه- سهیید)در مدینه حضور حضرت رسول خاتم رسیده بعد از احتجاجات و محکومیت آنها و حاضر نشدن برای مباهله عقد صلحی منعقد نمودند که به موجب آن سالی دو هزار(حله یمانی)که قیمت هر کدام چهل درم باشد هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب تسلیم نمایند و مسلمانان متعرض آنها نشوند
2-صلح بین اهل عدل و بغی-یعنی صلح در داخله مسلمین بین اهل عدل و تقوی با اهل بغی و اشرار که بعد از حضرت رسول سابقه بسیار دارد مخصوصا زمان بنیامیه به بعد-برای مثال دو فقره آنها را ذکر میکنیم.