آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۵۴

چکیده

متن

ماده 445 قانون مدنی(هر یک از خیارات بعد از فوت منتقل بوراث‏ میشود)شبههء نیست که طبق قانون مدنی و فقه اسلامی خیار قابل توارث‏ است هر قسم خیاری باشد.علاوه بر اینکه فطرت اقتضای این معنی را دارد که تمام آنچه متوفی و میت مالک و سلطه دارد بجانشینان او انتقال میبابد چون مبنای فقه اسلامی بر ادله اربعه است.کتاب و سنت-و اجماع-و عقل‏ در اینمورد دلائل اربعه قائم است بر مورث بودن خیار اما در کتاب آیه‏های‏ 13 و 14 و 15 و 16 سوره نساء چهارمین سوره قرآن میفرماید
(فلهن ثلث‏ ما ترک.و لا بویه لکل واحد منهما السدس مما ترک.و لکم نصف ما ترک‏ ازواجکم.و لهن الربع مما ترکتم.فلهن الثمن مما ترکتم)
2-حدیث نبوی معروف(ما ترک المیت من حق فلوارثه)(ما ترک میت من حق فهو لوارثه)
3-اجماع کلیه اهل حل و عقد بر مورثیت خیار
4-مقتضای حکم فطرت که همان حکم عقل است
بی‏اقتضا نیست که در اینجا اجمالا اشاره بفرق بین حق و حکم‏ گذارده شود چنانچه تعریف و توصیف شده است استفاده میشود حق عبارت‏ است از چیزهائی که قابل نقل و انتقال و اسقاط باشد-حکم آنچیزی است‏ که قابلیت اسقاط و نقل و انتقال را ندارد-تعریف دیگر حق تعبیر شده‏ است بمرتبهء نازله ملک یا اضافهء ضعیفه.حکم شایستگی این معنی را ندارد مثلا حق خیار-حق شفعه-حق تحجیر-حق اولویت و امثال ذلک از اموری است که قابل اسقاط و انتقال و حق نامیده میشود.اما حق الحضانه‏ حق الوصایه-حق الولایه و امثال ذلک حکم است زیرا قابل اسقاط نیست‏ و در معنی حقیقی آن مباشرت شخص ملاک است و از این فرع که ارث خیار باشد فروع کثیرهء متفرع میشود که هر یک از آنها قابل بحث است و در موقع خود بحث خواهد شد بالمثل وقتی که خیار مورث شد و برای میت‏ دیانی بود آیا بچه نحو این حق بدیان تعلق میگیرد یا تعلق نمیگیرد و کیفیت‏ اعمال آن از طرف دیان مقدم بر وراث است مثل باقی ما ترک یا نه- زوجه مثل باقی وراث از این حق خیار ارث میبرد یا نه چنانچه میت وصیتی نموده باشد و حتی نسبت بثلث از حق خیار مستفید می‏ شود یا نه-چون فعلا منظور نظر کیفیت ارث خیار است و فقهای اسلامی در این‏ باب در مباحث علمی خود اقوال متعدده دارند و آنچه فعلا بنظر میرسد چهار قول است که پیروان این اقوال نظر باستنباطی که از ادله اربعه نموده‏اند هر یک رویهء را اتخاذ فرموده و در کتب فقها در اینموضوع بحثها شده و غوغائی است اول که عقیده مشهور است این است که حق خیار یک حق‏ است و همان حق از مورث به مجموع وراث منتقل میشود بدین توضیح که‏ اگر مجموع وراث فسخ نمودند انفساخ حاصل و اگر مجموع ابرام نمودند معامله استوار میشود(از این قول فروعی نیز منشعب میشود که در موقع‏ خود بحث خواهیم کرد)قول دوم آنست که هر یک از وراث خیاری نسبت‏ بتمام عقد و تمام مورد معامله مورث دارند بدین توضیح که هر یک از ورثه‏ میتوانند اعمال خیار نمایند بفسخ هر یک معاملهء منفسخ و بابرام هر یک معامله‏ مبرم میشود کاملا این عقیده و قول نقطه مقابل قول اول است.قول سوم که‏ طرفدار این عقیده مرحومین میرزای نائینی و سید محمد کاظم طباطبائی‏ یزدی است آنست که میگویند هر یک از وراث خیار مستقل در سهم خود از مورد معامله دارد بدین توضیح که هر یک از صاحبان فروض و سهام نسبت‏ بحق خود میتوانند اعمال خیار نمایند و بهمان مقدار معامله منفسخ یا ابرام‏ میشود-قول چهارم آنست که خیار را برای طبیعت وراث میدانند و چون‏ طبیعت وراث در تمام ورثه صدق میکند و هر یک از ورثه مصداق این‏ طبیعتند پس همه وراث خیار دارند ولی نه بوصف اجتماع بلکه بوصف‏ انفراد از این حیث هر یک از وراث مصداق میباشند فرق این فرض با عقیده‏ اول این است.گر چه در هر دو عقیده یک خیار بیش نیست و همان منتقل بورثه‏ میشود ولی در عقیده اول مجموع وراث همان خیار را بارث میبرند در این‏ عقیده(عقیده چهارم)طبیعت وراث خیار را بارث میبرد
در عقیده اول یکی از وراث اگر خیار را فسخا یا ابراما اعمال می‏ کرد دارای اثر نبود ولی در عقیده چهارم هر یک از وراث اگر خیار را اعمال کرد اثر دارد زیرا از مصادیق طبیعت بشمار میرود لیکن نکتهء که‏ هست اینست در این قول بعد از اعمال یکنفر از وراث برای دیگران حقی‏ باقی نمی‏ماند زیرا که طبیعت کلیه وجودش بوجود فرد است و در اینجا وقتی که کلی موجود شد در ضمن فرد و خیار را اعمال کرد خیار بکار رفته‏ و برای دیگران خیار نمیماند زیرا خیار بنا بر عقیدهء چهارم برای طبیعت کلی است و هر یک از ورثه بعنوان اینکه مصداق این طبیعت کلی هستند می‏ توانند معامله را فسخ یا ابرام کنند فرق این عقیده با عقیده دوم اینست‏ که در این عقیده یک خیار و یک ذو الخیار است نهایت مصادیق ذو الخیار متعدد است ولی در عقیده دوم ذو الخیار متعدد است و فرق این عقیده با عقیده سوم اینست که در عقیده سوم خیار متعدد و ذو الخیار هم متعدد ولی در این عقیده خیار و ذو الخیار واحد است و مصادیق ذو الخیار متعددند بعلاوه‏ در عقیده سوم فسخ یا ابرام هر یک از ورثه نسبت بتمام مورد معامله موثر است‏ دلائل هر یک از عقائد و عقیده مختار.
نظر باینکه مشهور و مختار عقیده اول است که عبارت از آنست که‏ خیار مورث یک امر بسیط وحدانی و متعلق حق وی بود و آنچه از او باقی‏ مانده و ما ترک او است عینا منتقل بمجموع وراث میشود و مجموع وراث‏ بیش از همان حق وحدانی را ندارند و باجتماع کل ورثه فسخا و ابراما قابل اعمال است لذا دلائل این قول را بدوا بیان و بعدا نقل اقوال دیگر و دلائل آنان و رد آنان پایان میشود-

تبلیغات