فلسفه ویتگنشتاین پژواکی از تحولات زبانی است که از اواخر سده نوزدهم پدیدار گشت. زبان در این دوره نخست تبدیل به موضوعی فلسفی شد و سپس با رویکرد تألیفی ظهور کرد که امروزه از آن به فلسفه زبان تعبیر میکنیم. در فلسفه ویتگنشتاین هر دو کارکرد زبان شکل می گیرد. او در رساله منطقی ـ فلسفی که به سال 1921 انتشار داد، از «نظریه تصویری زبان» سخن می گوید اما در دوره فترت که فلسفه را رها کرد، به نظریه دوم می اندیشید و با بازگشت به فلسفه، پژوهشهای فلسفی را تدوین کرد که دو سال پس از درگذشت وی به سال 1953 منتشر گردید. ویتگنشتاین تنها فیلسوفی است که تمامی آراء و آثار وی بر محور زبان استوار است. او معتقد است که تمام فلسفه نقادی زبان است (Wittgenstein1961: 4.0031). در هر دو دوره مقصد و غرض وی فهم ساختار و حدود زبان است وی در دوره نخست معتقد است که ساختار واقعیت، ساختار زبان را تعیین می کند و زبان نمی تواند جهان و واقعیت را برتاباند. این نظریه آنچنان ژرف صورتبندی و معماری شده بود که راسل را نیز به وجد آورده بود. ویتگنشتاین در مرحله دوم تأمل فلسفی خود، رهیافت نخست را مورد انتقاد، طرد قرار داده و نظریه «زبان، بنیاد جهان» را طرح کرد و از زبان بهمثابه دانش و ابزار فاهمه و نه صرف ابزار و میانجی (instrument) سخن گفت. هدف این پژوهش مطالعه سه مسأله اساسی در فلسفه زبانی ویتگنشتاین است: 1ـ عناصر بنیادین در دو نظریه زبان چیست؟ 2ـ اسبابگذار فکری ویتگنشتاین از زبان تصویری به زبان تألیفی کدام است؟ 3ـ اهمیت نظریه دوم در فلسفه زبانی متأخر و معاصر چیست؟