روایت دارای ساختاری است و اصطلاح ادبی که برای ساختار روایت بهکار میرود پیرنگ است. پیرنگ باید ابتدا، وسط و انتها داشته باشد. بر این باور هستیم که اگر عنصری از پیرنگ کاسته شود اساس داستان به هم میریزد. در این مقاله سعی میشود به عنصر طرح در «یک هلو و هزار هلو» پرداخته شود. چرا این عنصر و نه عناصر دیگر؟ زیرا با بررسی این موضوع نگارنده میخواهد بداند که این اثر ویژگیهای یک روایت را دارد یا نه؟ و چرا؟ به همین منظور ابتدا به تعریف روایت نزد ولادیمیر پروپ میپردازیم و آنگاه به بررسی این اثر میپردازیم تا بتوان پاسخی برای پرسشهای مطرح شده بهدست آورد.