از جمله شخصیتهایی که در قرآن از آنها یاد شده ، ذوالقرنین می باشد و بنا به استوارترین نظریه ای که تاکنون درباره او داده شده، با کورش هخامنشی(539-560ق. م) یکی دانسته شده است. اما مفسران قرآن شخصیت های تاریخی دیگری از قبیل: فریدون، جمشید، عبدالله بن ضحاک، هرمس و اسکندر یونانی(پسر فیلیپ) را نیز به جای او نشانده اند.در قرآن از وی به دو صفت مهرورزی و دادگستری یاد شده و در احادیث جنبه های دیگری از شخصیت او آشکار شده است. اما با کمال شگفتی، تمام صفات مذکور از سوی مفسران به اسکندر نسبت داده شده و اسکندر را ذوالقرنین پنداشته اند: که در غالب متون تفسیری و در رساله های فلسفی و اخلاقی و هم در منابع عرفانی اسلامی به وفور آمده است و به تدریج چنان قوام یافته که گاه در مقابل نظرات دیگرمخالفت و مقاومت شده است. اما اطلاعات تاریخ اخیر چنین نظری را محل تردید قرار دده است شخصیت هایی که اسکندر از این راه در طول تاریخ به خود گرفته است عبارتند از 1- شخصیت سیاسی با مکانت پادشاهی 2- حکیمی بارع که سایه حکمت و اندیشه والای او بر سراسر رساله های حکمت و اخلاق مشهود است و این نفوذ از مباحث عالیه معرفت النفس گرفته تا علم تدبیر منزل و سیاست مدن را در برگرفته است3- سیمای عرفانی که شواهد فراوانی در شهر عرفانی دارد . به گمان نویسنده این مقاله این اشتباه تاریخ سه دلیل عمده داشته است : 1- شکست ایران از اسکندر 2- اولین کسی که اسکندر را همان ذوالقرنین دانست ابن سینا بود و بنا به بزرگی شخصیتی، اشتباهش نیز بزرگ و لذا تاثیر گذار بود 3- شخصیت اسکندر پسر فیلیپ با اسکندر افرودیسی اختلاط یافته است نظر به این تسامحات ، عدم اصالت این داستان پردازی ها روشن می گردد اما درپس این پرده رازی است و حقیقتی و آن اینکه ذوالقرنین درحقیقت مرتبه انسان کامل و یا صاحب مقام « برزخیه کبری» است که این مقاله به بررسی آن ختم می شود.