آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

سخن پیرامون ویژگیهاى معصومین با الهام از زیارت جامعه کبیره بود. در این مقاله به شرح و توضیح چند فراز دیگر از این زیارت نورانى مىپردازیم.
 دوام ذکر «وادمتم ذکره» شما پیوسته ذات مقدّسش را یاد کردید.
 یاد خدا از ویژگیهاى برجسته اولیاء خداست، آنان لحظه‌اى از یاد محبوب خود غافل نیستند، لحظه غفلت را لحظه غربت می‌دانند.
 دوام ذکر زمینه جلوهگرى شیطان را در حوزه جان انسان از بین مىبرد «الّذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم.؛() همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که بر پهلو خوابیده‌اند یاد مىکنند.
» انسان زنده از سه حالت ایستاده، نشسته و خوابیده بیرون نیست از این رو به یاد خدا بودن در این سه وضعیت یعنى هرگز خدا را فراموش نکردن.
در حدیث قدسى آمده است: «یا موسى اذکرنى على کل حال و فى کل اوان؛() موسى در هر حال و هر زمان بیاد من باش!».
 صحت و جوع و سحر و خلوت و ذکر دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام امامان معصوم دائم الذکرند و لحظه‌اى غفلت از ذات مقدّسش ندارند که مؤمن این چنین است.
 «المؤمن دائم الذکر»() و آنان امام مؤمنان هستند.
 و از این رهگذر است که مدام کردار نیکو دارند و معصوم‌اند که مولى على(ع) فرمود: «من عمّر قلبه بدوام الذکر حسنت افعاله فى السرّ و الجهر؛() آن کس که جانش را با ذکر دائم آباد کند افعالش در نهان و آشکار زیبا خواهد شد.
» نیز حضرت فرمود: «مداومة الذکر قوت الارواح و مفتاح الصلاح؛ مداومت بر ذکر وفاداران به پیمانخدا خوراک روحها و کلید پاکى است.
»  «و وکدتم میثاقه» و به پیمانى که با خدا بستید استوار ماندید. واژه «وکد» دلالت بر شدت و محکمى مىکند.میثاق از ریشه وثق به معناى پیمان محکم است.
 این پیمان هم پیمان عمومى است که همه انسانها با خدا دارند، پیمانى که با فطرتشان بسته شده، احتمال دارد "بلى" که در قرآن آمده و در پاسخ "الست بربکم"گفته شد() همین پیمان باشد که یک احتمال مربوط به عالم ذر همین است.
 آنها که ربوده الست‌اند از عهد الست باز مستند تا شراب بى خودى چشیدند از بیم و امید بازرستند و هم پیمان خصوصى که از پیامبران و امامان گرفته است: «و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسى و عیسى ابن مریم و اخذنا منهم میثاقاً غلیظا؛() و یاد کن آنگاه که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و از همه ایشان پیمانى سخت و استوار گرفتیم.
» پیمان محکم "میثاق غلیظ" از آن جهت است که ابلاغ رسالت و همراه کردن دیگران مشکلاتى سخت دارد.
 پیمان خصوص امامان پیمان انجام وظیفه و رسالت الهى است مولى على(ع) فرموده: «واصطفى سبحانه من ولده انبیاء اخذ على الوحى میثاقهم و على تبلیغ الرسالة امانتهم؛() خداى سبحان از فرزندان او پیامبرانى برگزید او پیمان وحى را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند.
» آنان بر سر این پیمان تمام هستى خود را فدا کردند و همگى با شهادت به دیدار خدا رفتند.
 عهد بندگى «واحکمتم عقد طاعته» عهدى را که بر فرمانبردارى از او داشتید استوار کردید.
 یعنى با خداوند قرار بندگى بستید و بر این قرار محکم ایستادید و تا آخر عمر در این مسیر حرکت کردید.
 "عقد" همان پیمان است، همان عهد است لکن عقد رساتر از آن است.
 "عقد طاعت" یا پیمان بندگىگاه در حد "عدالت" است یعنى التزام به واجبات و ترک محرمات و گاه در حد "عصمت" است یعنى علاوه بر آن دو التزام به آوردن مستحبات و ترک مکروهات یعنى تخطى نکردن از رضاى حق.
 "عقد طاعت" عقدى بود که از آغاز عمر تا آخر آن امامان بر آن وفادار ماندند و قبله نماى آنها همین بود.
 پسند آنها، آن بود که خالق مىخواست، رضاى حق را رضاى خود می‌دیدند: یکى درد و یکى درمان پسندد یکى وصل و یکى هجران پسندد من از درمان و درد و وصل هجران پسندم آنچه را جانان پسندد ناصحان مخلص "ونصحتم له فى السرّ و العلانیه؛ در پنهان و آشکار براى خداوند خیرخواهى کردید.
» "نصح" به معناى خلوص است و نصیحت به معناى خیرخواهى خالصانه است.
 «ابوالبقاء بر این باور است که هیچ کلمه مفرد و مختصرى نیست که همانند کلمه نصیحت برخیرخواهى براى دیگران دلالت کند.
 چنانکه واژه‌اى نیست همانند "فلاح" جمع کردن میان خیر دنیا و آخرت را نمی‌رساند».
() امامان در نهان و آشکار خیرخواه مردم بودند، حضرت نوح فرمود: «ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسراراً؛() پس آشکارا و پنهان آنها را به خدا دعوت کردم.
» امامان براى خدا براى همه دلسوزى مىکردند که یک تکلیف الهى است آنان حتى نسبت به کسانى که چندان میانه‌اى با آنها نداشتند هم دلسوز بودند.
 به عنوان نمونه: ـ1 امیرمؤمنان على(ع) خلیفه اول را از حضور مستقیم در جنگ با مرتدان باز داشت و فرمود: به اعزام سپاه بسنده کنید و او پذیرفت.
() ـ2 در مورد لشکرکشى به روم، ابوبکر با مولى على(ع) مشورت کرد حضرت نظر موافق داشت و این کار صورت پذیرفت.
() ـ3 در مورد مبدأ تاریخ، عمر بن الخطاب با مسلمانان به مشورت برخاست، مولى على(ع) هجرت پیامبر را مطرح کرد و مورد قبول قرار گرفت.
() ـ4 عمر با اصحاب درباره اراضى کوفى به مشورت نشست مولى على(ع) به صورت مستدل او را بازداشت و سرانجام نظر مولى مورد قبول قرار گرفت.
() 5 ـ عمر پس از مشورت با اصحاب تصمیم به فروش زینتهاى کعبه گرفت اما مولى على(ع) نظر داد که این کار صحیح نیست، او هم منصرف شد.
() ـ6 عمر در جنگ با رومیان با مولى على(ع) مشورت کرد؛() نیز در جنگ با ایرانیان.
() ـ7 در ماجراى حصر عثمان مولى على(ع) به او فرمود که مروان فتنهگرى مىکند و(). امامان نسبت به همه ناصح بودند، و هرگز نفع شخصى را لحاظ نمىکردند.
 حکمت و موعظه حسنه "ودعوتم الى سبیله بالحکمة و الموعظة الحسنة؛ با حکمت و اندرز نیکو مردم را به راه خدا فرا خواندید.
» در برخى مقالات گذشته به تفصیل از روش تبلیغى معصومان(ع) سخن گفتیم.
 در اینجا بر دو عنصر از عناصر تبلیغى معصومین تأکید شده است یکى حکمت است و دیگرى موعظه حسنه که هر دو برگرفته از آیه 125 سوره نحل است.
 "حکمت" معارف متقن و مستدل است که سهم اساسى در تأمین سعادت جامعه بشر دارد و فراتر از حکمت مصطلح (فلسفه) است آنچنانکه فقه پژوهشى در عرصه دین است و فراتر از "فقه مصطلح" یعنى علم به احکام است.
 فقه، پژوهش در تمامى ابعاد دین است، احکام و اعتقادات و. حکمت، بیشتر در مسایل اعتقادى به کار گرفته مىشود.
 گروهى هستند که بیشتر کشش مسائل استدلالى و منطقى را دارند باید با آنها از این روش استفاده کرد و گاهى یک انسان حالات مختلف دارد گاه کشش مسائل عقلى و استدلالى را دارد و گاه کشش مسائل عاطفى و احساساتى.
 ابزار "حکمت" براى آن است که از این عنصر در جایگاه مناسبش بهره گرفته شود "موعظه" پند و اندرز است که استفاده از بعد عاطفى و احساساتى انسان در مسیر ارتقاء معنوى است.
 "حکمت" مقید به حسنه نشده زیرا که حکمت در هر حال نیکوست.
 حکمت حسن و غیر حسن نداریم.
 اما موعظه گاه حسن و نیکو است و گاه غیر نیکو.
 موعظه غیر نیکو موعظه‌اى است که خیرخواهانه نباشد، همراه با تحقیر و تخریب طرف باشد، همراه با خشنونت باشد به صورت علنى تذکر دهد و.این موعظه غیر حسنه است.
 اما موعظه حسنه کاملاً خیرخواهانه و همراه با تکریم شخصیت مورد موعظه است.
 موعظه اگر حسنه نباشد بىثمر یا کم اثر و احیاناً داراى تأثیر منفى است.
() در آیه شریفه «وجادلهم بالّتى هى احسن» به عنوان شیوه دیگر دعوت الى اللّه آمده است.
 جدال به شیوه نیکو آن است که انسان در دعوت به خداوند از مقدّمات باطل استفاده نکند که این در برهان و جدال به شیوه نیکو در مکتب ما جایى ندارد.
 در این مکتب هدف وسیله را توجیه نمىکند.
 اینک سؤال اینست که چرا در این فراز از حکمت و موعظه سخن گفته شده ولى اسمى از جدال شیوه نیکو نیست.
 چرا نفرمودند: «و جادلهم بالّتى هى احسن»؟ «شاید سرّ بسنده کردن به حکمت و موعظه در این زیارت و اشاره نکردن به جدال احسن با آنکه در آیه سوره نحل آمده این باشد که بهره گرفتن از حکمت و موعظه کار همیشگى آن ذوات مقدّس بوده است اما به کار گرفتن جدال احسن که تنها زمینه ساز از حکمت و موعظه یا متمم آنهاست چندان شایع و رایج نبوده است به گونه‌اى که شاید برخى از ائمه هیچگاه جدال نکرده باشند چون زمینه‌اى پیش نیامد و بعضى که جدال مىکردند موارد آن بسیار نادر است.
 بر این اساس نمىتوان جدال کردن را وصف مستمر آن ذوات نورانى دانست و در کنار آن دو وصف دیگر نام برد اما آیه سوره نحل چون در مقام فرمان و آموزش راه دعوت است باید همه شیوهها را بیاموزاند حتى اگر نادر و کارائى اندک داشته باشند.
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ .
 سوره آل عمران،آیه .191 .
 التوحید، ص 182، بحارالانوار، ج 90، ص 160، ح 41 .
 شرح غررالحکم، ج 2، ص .37 .
 شرح غررالحکم، ج 5، ص 387، ش .8872 .
 سوره اعراف، ایه .172 .
 سوره احزاب، آیه .7 .
 نهج البلاغه، خطبه اول. .
 کلیات ابوالبقاء، ص .908 .
 سوره نوح، آیه .9 .
 الکامل فى التاریخ، ج 2، ص .421 .
 تاریخ یعقوبى ترجمه دکتر آیتى، ج 2، ص .11 .
 تاریخ الطبرى، ج 3، ص 4 و ج 4، ص 223 حوادث سنه ،16 نوبرى مىگوید و فیها (سنه 16) کتب عمر التاریخ بمشورة على بن ابى طالب (رضى اللّه عنه) نهایة الادب، ج 19، ص .215 .
 تاریخ یعقوبى، ج 2، ص .39 .
 نهج البلاغه، حکمت .70 .
 نهج البلاغه، خطبه .134 .
 همان، خطبه .146 .
 شرح نهج البلاغه، ج 2، ص .147 .
 این موارد را از کتاب نفیس ادب فناى مقربان، ج 5، ص 439 بهره گرفتم. .
 در جلد دوم کتاب امر به معروف و نهى از منکر در اینباره به تفصیل سخن گفته‌ایم. .
 ادب فناى مقربان، ج 5، ص .453

تبلیغات