آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

از فرازهاى زیارت جامعه در عرصه معرفى امامان علیهم السلام آن است که «وصبرتم على ما اصابکم فى جنبه» یعنى شما امامان نور بر هر رنجى که در راه فرمانبردارى خدا به شما رسید شکیبا بودید.
 تفسیر صبورى، صبورى امامان بر مشکلات فراوان در مسیر ابلاغ رسالت از محکمات بى تردید در سیره آنان است.
 "صبورى" به معناى خود نگه داشتن و بى قرارى نکردن در برابر ناملایمات است.
 در صحاح اللّغة آمده است «الصبر حبس النفس عن الجزع»() یکى از بزرگان صبر را به معناى مقاومت در مقابل عوامل شرآفرین، فساد آفرین، انحطاط آفرین ذکر کرده است.
 مىتوان صبر را به معناى هزینه کردن در راه خدا دانست.
 این هزینه گاهى در مسیر اطاعت خداست.
 این صبر بر طاعت است، گاه هزینه کردن در برابر معصیت است "صبر بر معصیت" و گاه هزینه کردن در مصیبت است "صبر بر مصیبت".
 این هزینه کردن در مصیبت، ضد آن، جزع است.
 این هزینه کردن در جنگ نامش "شجاعت" است ضد "جبن" که ترس است.
 اگر در پیشامدها و حوادث روزگار باشد نامش "سعه صدر" است و اگر در امساک از سخن باشد نامش "گمان" است.
 و اگر در امساک نفس از فراهم آوردن اموال زیاد باشد نامش "عفّت" و "قناعت" است.
 به این ترتیب معناى صبر روشن شد.
 تفسیر ما اصابکم اینک باید دید "مااصابکم" مراد از "ماء موصوله" چیست.
 این ماء موصول در آیه شریفه نیز آمده است که: "یا بنىّ اقم الصلوة و أمر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر على ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور".() حضرت لقمان به فرزندش سفارش مىکند که: پسرم نماز را بر پادار و امر به معروف و نهى از منکر کن و در برابر آنچه به تو می‌رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم است.
 "ما اصابک" در این آیه همه پیامدهائى است که از رهگذر امر به معروف و نهى از منکر دامنگیر انسان مىشود، اذیتها و آزارهاى جسمى، ترور شخصیّت و. در روایتى از حضرت امیرمؤمنان على(ع) رسیده است: «من المشقة والاذى فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر.»() "ما اصابک" عبارت است از سختیها و اذیتهائى که از رهگذر امر به معروف و نهى از منکر می‌رسد. اینک باید نگاهى داشته باشیم به رنجها و سختیهایى که امامان سلام اللّه علیهم اجمعین در عرصه ابلاغ رسالتهاى الهى داشتند: صبر مولى على(ع) حضرت امیرمؤمنان على(ع) قهرمان صبر در تمامى عرصه هاست، در عرصه اطاعت و جهاد، در عرصه سکوت براى حفظ دین.
 مولى على(ع) جانباز بى بدیل تاریخ اسلام است. او در جنگ احد حدود 60 یا 90 جراحت برداشت. و به هنگامى که حضرت را غسل دادند جاى هزار ضربت نیزه و شمشیر در بدن حضرت بود.
 معناى این سخن اینست که جایى در بدن مولى نبود که جراحت به آن نرسیده باشد.
 این "صبر مولى" در برابر سکوت 25 ساله بسیار آسان بود اما سکوت 25 ساله جان على را به لب رساند ولى او براى خدا تحمّل کرد.
 حضرت براى نشان دادن رنجى که از این سکوت تحمّل کرده 4 تعبیر دارد: ـ1 "فى العین قذى"() همانند آنکه گویى چشم را خاشاک پر کرده باشد "قذى" بمعنى آلودگى و به معناى خاشاک آمده است در دو خطبه دیگر آمده: «واغضیت على القذى"() چشم بر خاشاک فرو بستم.
 "اغضیت" از ماده غضى بمعناى نزدیک کردن پلکهاى چشم به هم و به تعبیر دیگر "چشم فرو بستن" است.
 "قذى" بر وزن فضا مفهومى بر خلاف صفا و خلوص دارد و به همین جهت به شىء آلوده‌اى که در آب بیفتد و آن را خراب کند "قذى" مىگویند و نیز به چیزهایى که در چشم می‌افتد و چشم را ناراحت مىکند "قذى" گفته مىشود.
 گفتن این حرف آسان است اما تحمّل آن جانکاه است مولى على(ع) سکوتش را به این حالت تشبیه مىکند.
 ـ2 "و فى الحلق شجا"() همانند کسى که استخوان راه گلویش را گرفته باشد.
 " شجى به معنى اندوه و شدّت رنج و گاه به معناى استخوان یا چیز دیگرى است که در گلوگیر کند.
" در مورد دیگر این مضمون چنین آمده است "و شربت على الشجى؛() و با گلویى که استخوان در آن گیر کرده (و جرعه تلخ حوادث) را نوشیدم.
» و در جاى دیگر "وجرعت ریقى على الشجى؛() و همچون کسى که استخوان در گلویش گیر کرده باشد آب دهان را فرو بردم.
» ـ3 «وصبرت من کظم الغیظ على احرّ من العلقم»() و با خویشتن دارى و فرو بردن خشم در برابر چیزى که از حنظل تلختر است تحمّل کردم.
 (علقم) بوته‌اى است بسیار تلخ که به آن "حنظل" نیز گفته مىشود این واژه بر هر چیز تلخى هم اطلاق مىگردد علقمه بمعناى تلخى است و همانند آن در مورد دیگرى از نهج البلاغه آمده است.
() ـ4 "وآلم للقلب من وخز الشغار؛() و تحمّل آن از تحمّل تیزى تیغ و خنجر بر قلب دردناکتر بود.
" "و خز" بمعناى نیش زدن و سوراخ کردن و آزردن آمده است "شغار" جمع شغره بر وزن دفعه به معناى کارد و تیغ است.
 این تعابیر ترسیم گویائى است از نهایت ناراحتى امام در آن سالهاى پر درد و رنج که نمىتوانست چشم به روى حوادث ببندد و نه بگشاید و نیز نمىتوانست فریاد کشد و سوز درون خود را آشکار سازد.
 و تمام این صبورىها را مولى على(ع) در راستاى حفظ اساس اسلام به کار مىبندد.
 یعنى بگذار من خون جگر بخورم اما اسلام عزیز آسیب نبیند.
 حضرت، خود شرائط را چنین ترسیم مىکند: «.فامسکت یدى حتى رأیت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الى محق دین محمد فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فیه ثلماً او هدماً تکون المصیبة به علىّ اعظم من فوت ولایتکم الّتى هى متاع ایام قلائل و یزول منها ما کان کما یزول السراب.؛() پس‌دست خود باز کشیدم تا آنکه دیدم گروهى در دین خود نماندند و از اسلام روى برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد(ص) خواندند پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یارى نکنم رخنه‌اى در آن ببینم یا ویرانى که مصیبت آن بر من سختتر از محروم ماندن از خلافت است و از دست شدن حکومت شما که روزهایى چند است که چون سرابى نهان شود.» اینها بخشى از "ما اصابکم" است که امیرمؤمنان على(ع) تحمّل کرد.
 صبر حضرت امام حسن(ع) حضرت امام حسن مجتبى(ع) را باید "بزرگ مظلوم" در تاریخ بنامیم.
 امام حسن قهرمانى است که همانند برادرش اسوه شجاعان روزگار است اما یارانى سست عنصر و فرماندهانى خائن، حضرت را وادار به نرمش کرده‌اند، نرمشى که خود نمىخواست.
 در سخنى از حضرت امام حسن آمده است: «و اللّه ما سلّمت الامر الیه الّا انى لم اجد انصاراً ولو وجدت انصاراً لقاتلته لیلى و نهارى حتى یحکم اللّه بینى و بینه و لکن عرفت اهل الکوفة و یلوتهم و لایصلح لى منهم من کان فاسداً انهم لاوفاء لهم ولاذمة فى قول و لا فعل انّهم لمختلفون و یقولون لنا انّ قلوبهم معناو انّ سیوفهم لمشهور علینا؛() سوگند به خدا من حکومت و خلافت را تسلیم معاویه نکردم جز اینکه یارانى براى نبرد با او پیدا نکردم، چنانچه همراهانى می‌داشتم شب و روزم را به جنگ با او مىپرداختم و نبرد علیه او را ادامه می‌دادم تا خداوند بین من و او حکم کند لیکن من مردم کوفه را شناختم و آزمایش کردم، افراد فاسد آنها اصلاح نمىشوند آنان را هیچگونه وفائى نیست به گفتار و رفتار و تعهدات آنها اعتمادى نخواهد بود، آنان در میان اختلاف و چندگانگى دارند مىگویند دلهاى ما با شماست در حالى که شمشیرهایشان را بر روى ما کشیده‌اند و جهت کشتن ما آمادگى دارند.
در این عرصه آنچه بر غم جانکاه امام افزود خیانت برخى از فرماندهان که هرگز انتظار نبود مىباشد.
 امام عبیداللّه بن عباس را به فرماندهى برگزید.
 عبیداللّه بن عباس کیست؟ او از اقوام پسر عموى پدر امام حسن یعنى مولى على(ع) حضرت امام حسن(ع) است، بسر بن ارطاة فرمانده نظامى جنایتکار و سفاک معاویه به فرمان معاویه دو فرزند عبیداللّه بن عباس را در جلو همسرش کشته است، کسى که کینه عمیق نسبت به معاویه دارد لیکن جنگ روانى و تبلیغاتى معاویه به حدى شدید بود که او هم تحت تأثیر قرار گرفت و با دریافت پانصد هزار درهم و وعده پانصد هزار دیگر به لشکریان معاویه پیوست و این ننگ همیشگى را براى خود خرید() و بعد از فرار او دو سوّم نیروهاى تحت فرماندهی‌اش درهم ریخت و آنان نیز گروه گروه گریختند.
 ممکن است بپرسید چرا امام مجتبى شخصى مثل عبیداللّه بن عباس را به فرماندهى دوازده هزار نفر برگزیده بود تا جامعه اسلامى به دست او چنین ضربه جبرانناپذیرى بخورد.
 پاسخ آن است که: اولاً: عبیداللّه بن عباس بن عبدالمطلب کسى بود که تا سن ده سالگى در خدمت رسول خدا بود.
 او ده سال داشت که رسول خدا از دنیا رفت.
 ثانیاً: او پدر دو شهید بود فرزندان وى "عبدالرحمن و قثم" در جلو چشم مادرشان به دست بسر بن ارطاة عامرى فرمانده نظامى معاویه در هجومى که به یمن یا مکّه داشت کشته شدند و بعد هم سر آنها را از تن جدا کردند.
() ثالثاً: وى در سال 36 هجرى یا سال 39 هجرى یا هر دو سال از سوى على (ع) به عنوان امیر الحاج منصوب شد() و سفره گسترده‌اى جهت حجاج بیت اللّه الحرام پهن مىنمود.
 رابعاً: در همان سالها از سوى امیرالمؤمنین حاکم یمن و اطراف آن گردید و نیز در برهه‌اى دیگر والى و فرمانده بحرین از سوى آن حضرت شد.
 خامساً: او از اولین کسانى بود که بعد از شهادت على(ع) با امام مجتبى(ع) بیعت کرد و شعار خصومت و جنگ با معاویه را سر داد.
 حال اگر غیر او را انتخاب مىکرد مردم اعتراض نمىکردند؟ سادساً: امام مجتبى دو مشاور قوى و مطمئن همچون قیس بن سعد و سعید بن قیس را در کنار او قرار داد با توجه به این جوابها آن حضرت مأمور عمل به ظواهر بود نه حقایق در لوح محفوظ.() به راستى چه رنجى بالاتر از این که دوستان نزدیک حضرت گفتند: «السلام علیک یا مذلّ المؤمنین؛ سلام بر تو اى خوار کننده مؤمنان» و امام با همه آنها با مهربانى رفتار کرد و برنیاشفت و به بُشر همدانى که این چنین سلام کرد فرمود: «لست مذلّ المؤمنین ولکنى معزّهم ما اردت بمصالحتى معاویة الّا ان ادفع عنکم القتل عند ما رأیت تباطوا اصحابى عن الحرب و نکولهم عن القتال؛() من مؤمنان را خار نکردم بلکه به آنها عزّت بخشیدم قصدم از صلح این بود که شما را از مرگ برهانم زیرا دیدم یارانم آماده جنگ نیستند.
» حجر بن عدى نیز از معترضین به صلح امام حسن(ع) بود. امام به او فرمود: من دیدم مردم اشتیاق فراوانى به صلح دارند و از جنگ بیزارند بنابراین نخواستم جنگ را بر آنها تحمیل کنم و بهتر دانستم به روزى که موعد آن خواهد رسید موکول نمایم زیرا اراده خداوند هر روز به گونه‌اى است.
() در کنار بی‌وفائى یاران، سیل تهمتهاى ناجوانمردانه‌اى که به حضرت زده شد دیگر مصداق "ما اصابکم" است. از مصائب حضرت همین تهمتهاست.تهمت ازدواجهاى متعدد، طلاقهاى متعدد، از دروغهاى ناجوانمردانه‌اى است که به این امام مظلوم زده شده و آغازگر این تهمتها خلیفه جبار عباسى منصور دوانیقى بوده است او این تهمتها را چنین مطرح مىکند که: «.واقبل على النساء تزوج الیوم واحدة و یطلق غداً اخرى فلم یزل کذلک حتى مات على فراشه؛().او روى به زنان آورد امروز با یکى ازدواج مىکرد و فرداى آنروز یکى را طلاق می‌داد با این شیوه بسر برد تا در بستر خویش بمرد.» متأسفانه این دروغ در برخى از منابع شیعى همانند مناقب هم آمده است.
 او مىگوید: "قال ابوطالب المکى ان الحسن تزوج مأتین و خمسین امرأة و قد قیل ثلاثمأئة؛() ابوطالب مکى مىگوید امام حسن 250 زن گرفت و برخى تا 300 زن ذکر کرده‌اند.
 و بعضى وقیحانهتر تا 400 زن ذکر کرده‌اند از کسانى که به این تهمت دامن زده است ابوالحسن مدائنى است او از ثناگویان اموى بوده که در تمجید و تقدیر از حکّام اموى مبالغه مىکرد، او اخبار خود را از "عوانة بن حکم" متوفاى سال 158 هـ.
ق گرفته که وى عثمانى بود و براى حکام بنى امیّه خبر مىساخت و دیگر اینکه مدائنى تحت تأثیر افکار "سمرة بن حبیب" که مولاى او بود قرار گرفته بود او صد در صد از دشمنان اهل بیت بوده است و در مدح و ثناى معاویه اشعارى سروده است.
() سلسله سند این روایات تماماً نادرست است.
 و دست پنهان و آشکار دشمنان اهل بیت در جعل این اخبار دروغ آشکار است.
 علاوه بر آنکه یک حساب سرانگشتى مىتواند انسان را به دروغ بودن این اخبار برساند زیرا کسى که 400 یا 300 یا 250 زن دارد دست کم باید 200 اولاد داشته باشد با احتساب اینکه ممکن است برخى نازا بوده‌اند در حالى که بالاترین عدد اولاد امام مجتبى که مورخان آورده‌اند 31 فرزند است.
() واقدى و هشام 23 فرزند آورده‌اند.
() دراین باره سخن گفتنى فراوان است بهمین مقدار بسنده مىکنیم.
 حضرت امام حسن اینهمه مصائب را به جان خرید تا توانست در آن مقطع حساس پرچم اسلام ناب محمّدى(ص) را در اهتزاز نگهدارد.
 صبر سالار شهیدان امام حسین(ع) نماد صبر است، صبر و تحمّل در راه دین به امام حسین(ع) مىبالد.
 او تفسیر صحیح صبر است.
 دفاع از دین و فداکردن خود و عزیزان و به جان خریدن همه سختىها تفسیر صبر سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین(ع) است.
 او در مسیر جهاد خونین خویش تنها کسانى را شایسته همراهى خویش می‌دید که صبورى بر تیزى شمشیر را پیشه کنند.
 «ایّها الناس فمن کان منکم یصبر على حدّ السیف وطعن الاسنه فلیقم معنا و الّا فلینصرف عنّا؛() اى مردم هر کدام از شما که مىتواند بر تیزى شمشیر و ضربات نیزهها صبر کند با ما قیام کند و گرنه از میان برود و خود را نجات دهد.
» و در آخرین ساعات روز عاشورا خطاب به یاران باوفایش فرمود: «صبراً بنى الکرام فما الموت الّا قنطرة تعبر بکم عن البؤس و الضّراء الى الجنان الواسعة و النعیم الدائمة؛() شما اى فرزندان کرامت و شرف، شکیبا و بردبار باشید مرگ پلى بیش نیست که شما را از مشکلات و سختىها به سوى بهشت برین و نعمتهاى جاودان عبور می‌دهد.
» او خود امام صابران بود که این چنین وصیت او به صبر، بر دلها مىنشست.
 سید الشهداء آموخت آنجا که پاى دین مطرح است.
 آنجا باید با همه هستى و همه سرمایههاى خداداى به صحنه آمد واز دین خدا دفاع کرد.
 سید الشهداء آموخت که صبورى بمعناى هزینه کردن از تمام هستى در راه خدا است.
 آنچه گفته شد بخشى از تفسیر "ما اصابکم" بود که تفسیر همه آنچه که امامان شیعه در راه دین تحمّل کردند از عهده یک مقاله بیرون است و تدوین کتابى مجزا در این عرصه را مىطلبد.
 سلام بر شما اى امامان نور که صبورانه هرآنچه را که در راه خدا به شما می‌رسید تحمّل کردید.
 پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ .
 صحاح اللّغة، ج 2، ص .706 .
 سوره لقمان، آیه .17 .
 مجمع البیان، ج 8، ص 500، تفسیر نورالثقلین، ج 5،ص .427 .
 نهج البلاغه، خطبه 3 "شقشقیه". .
 نهج البلاغه، خطبه 26 و .217 .
 همان، خطبه .3 .
 همان، خطبه .26 .
 همان، خطبه .217 .
 همان. .
 همان، خطبه .26 .
 همان، خطبه .217 .
 نهج البلاغه، نامه .62 .
 احتجاج طبرسى، ج 2، ص .12 .
 مقاتل الطالبین، ص 42 و 43؛ صلح الحسن، ص 215 و .217 .
 الفارات، ج 2، ص.611 .
 الاصابة فى تمیز الصحابة، ج 2، ص .438 .
 حقایق پنهان، ص 179 به نقل از ارشاد مفید، ص 168 و .169 تاریخ یعقوبى ج 2 ص 191، اسدالغابة، ج 3، ص 340 ؛ الاصابه فى تمیز الصحابه، ج 2، ص . 438 .
 الاخبار الطوال، ص 211.
 حیاة الامام حسن(ع)، ج 2،ص .278 .
 حیاة الامام حسن (ع)، ج 2، ص .274 .
 مروج الذهب، ج 2، ص .311 .
 مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص .30 .
 حیاة الامام حسن(ع)، ج 2، ص .454 .
 ناسخ التواریخ امام حسن(ع)، ص .270 .
 البدء و التاریخ، ج 5، ص 74 ـ 75؛ تذکرة الخواص، ص .221 .
 ینابیع المودة، ص .406 .
 معانى الاخبار، ص .288

تبلیغات