دانش و آگاهى عباس(ع)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شاهى به دو صد عزّت و اجلال آید با شوکت و فرّ و جاه و اقبال آید امروز حسین آید و فردا عباس خورشید ز پیش و مَه زدنبال آید قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس، روز چهارم شعبان سال 26 هـ.
ق در مدینه منورّه دیده به جهان گشود و در روز عاشورا، سال 61 هجرى قمرى در کربلاى معلّى در راه حمایت از دین و قرآن، و در راه نصرت اهل بیت(ع) و امام زمان خویش در سن 34 سال و 5 ماه و 6 روزگى به شهادت رسید.
پدر بزرگوارش امیرمؤمنان على(ع) و مادر گرامیش فاطمهام البنین دختر حزام بن خالد بن ربیعه کلابى است.
() آن قمر عشیره با "لبابه" دختر عبداللّه بن عباس ازدواج و از آن حضرت دو پسر به نامهاى عبیداللّه و فضل باقى ماندند که نسل او از عبیداللّه مراسم نامگذارىمىباشد.
دامن علقمه و بوى گل یاس یکى است قمر هاشمیان در همه ناس یکى است سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب نام زیباى اباصالح و عباس یکى است() امیرمؤمنان على(ع) از برادرش عقیل خواست که از خانواده شجاع و با اصالت همسر شایسته براى او انتخاب کند.
عقیل با شناختى که از طوائف عرب داشت، فاطمهام البنین را انتخاب نمود.
وقتى عباس از این بانوى با کرامت به دنیا آمد، حضرت قنداقه او را به دست گرفت و نام او را "عباس" یعنى شیر بیشه شجاعت و عبوس و خشمگین در برابر باطل"() گذارد.
«ثمّ اذّن فى اذنه الیمنى و اقام فى الیسرى ثمّ قبل یدیه و استعبر و بکى؛() سپس در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفت، آنگاه دستهایش را بوسید و گریه کرد.
» و در جواب پرسش ام البنین که چرا گریه مىکنى؟ فرمود :«گویا مىبینم که این دست (یوم الطف) در کنار شریعه فرات در یارى برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد.
» پنج امامى که تو را دیدهاند دست علم گیر تو بوسیدهاند چشم خداوند چو دست تو دید() بوسه زد و اشک زچشمش چکید علم را از باب علم آموخت نسبت به شخصیّت ابى الفضل العباس(ع) از جهاتى اجحاف شده است گروهى از مردم فقط عباس را به شجاعت مىشناسند و از عبادت و بندگى او بىخبرند، با اینکه قاتل عباس گفت: جوانى را کشتم که از زیادى عبادت پیشانى او پینه بسته بود.
عدّهاى از مداحان و جوانان در این دوران فقط از عباس زیبایى و جمال او را گرفتهاند، و بقیّه جهات را رها کردهاند.
بحثى نیست که عباس هم شجاع بود و هم زیبا، به گونهاى که معروف شده بود در مدینه بنام "قمر العشیره" ولى شخصیّت واقعى عباس را فقط شجاعت و زیبایى او تشکیل نمیدهد.
حقیقت این است که عباس یک شخصیت جامع و چند جانبه داشت هم در شجاعت بى نظیر بود و هم در زیبایى بى مثال و هم در بندگى و عبادت بى بدیل، چنان که از نظر آگاهى و علمى نیز بغیر از معصومان نظیر نداشت.
در این بخش به نمونه هایى که نشان دهنده مقام علمى عباس است اشاره مىشود.
الف: او علم را چشیده است عباس تا 15 سالگى همراه و زیر نظر پدر بود لذا حضرت او را هم از جهات تربیتى و هم از جهت علمى به خوبى پرورش داده بود، امرى که خود امیرمؤمنان على(ع) بدان اعتراف و در بیان نغزى به آن تصریح نموده است آن حضرت فرمود: «انّ ولدى العباس زقّ العلم زقّاً؛()براستى فرزندم عباس (در کودکى) علم را مکیده و چشیده است.
» زقّ در لغت مانند کبوتر که آب غذا را مستقیم به دهان جوجهاش منتقل مىکند، گویا على(ع) به صورت مستقیم علوم را به او آموخته است.
این تعبیر اشاره دقیقى دارد به انتقال علم از راه غیر عادى، یعنى این گونه نبوده که ساعت خاصى مثلاً على(ع) براى عباس کلاس داشته و او نیز درسها را خوب خوانده و حفظ کرده است.
سخن از چشیدن علم است که حضرت على(ع) علم را به او چشانده و او نیز این ظرفیّت را داشته که علم را بمکد و آن را بچشد.
در کتاب "العین"() که از قدیمىترین و معتبرترین کتاب لغت شیعه است زق، را این گونه معنى نموده است1:ـ زق ظرف آب است که از پوست ساخته شده باشد.
زق الطائر الفرخ یعنى پرنده از راه دهان به دهان به جوجهاش غذا داد.
و زقاق هم به طریقى که از کوچه باریکتر است گفته مىشود.
همه این معانى نشان از آن دارد که فراگیرى علم عباس از پدر بزرگوارش على(ع) به طریق عادّى و مدرسهاى نبوده است و گرنه این تعبیر مورد نداشت.
جالب است که بدانید که این تعبیر در روایات در رابطه با امامان معصوم(ع) از جمله امیرمؤمنان على(ع) به کار رفته است.
على(ع) بعد از این که فرمود":سلونى قبل ان تفقدونى؛ از من بپرسید قبل از آن که من را از دست دهید.
" فرمود: «هذا ما زقّنى رسول اللّه زقّاً؛() این علمى است که رسول خدا(ص) به من چشانده است.
» و همچنین یزید درباره کلّ اهل بیت این تعبیر را به کار برد.
در مجلس یزید، على بن الحسین، حضرت سجاد(ع) اجازه سخنرانى خواست در ابتدا یزید اجازه نداد مردم به او گفتند: این جوان بیمار که توان سخن گفتن ندارد.
یزید گفت":انّه من اهل بیتٍ قد زقّوا العلم زقّاً؛()این (جوان) از خانوادهاى است که علم را (با تمام وجود) چشیدهاند.
" البته خطبه حضرت سجاد(ع) بخوبى سخن یزید را تثبیت کرد که خاندان اهل بیت بهامر الهى و از سرچشمه الهى، وجودشان با علوم عجین شده است و ژرفاى علوم را چشیدهاند.
2ـ بصیرت نافذى داشت حضرت صادق(ع) ضمن بر شمردن بیست صفت والا براى عباس، جملهاى درباره علم و آگاهى بیان داشته که سخت نیاز به دقت و کنجکاوى دارد.
آن حضرت فرمود":کان عمّنا العباس نافذ البصیرة صلب الایمان، جاهد مع ابى عبداللّه وابلى بلاءً حسناً و مضى شهیداً؛() عمویم عباس دائماً داراى بینش نافذ و عمیق بود.
و ایمانى محکم و پایدار و در رکاب امام حسین(ع) جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید.
" حوادث را فقط از چهره ظاهر آنها نمیدید با آگاهى عمیقى که داشت عمق و ژرفا و پشت پرده و پشت صحنه حوادث را تا عمق ممکنش مىخواند.
مرور کوتاه بر حوادث عاشورا، ژرفاى آگاهى ابى الفضل و موضع گیریهاى او را نشان میدهد.
یک: حرکت از مدینه بسیارى بودند که خیرخواه جدّى و حامى سرسخت سلامتى امام حسین(ع) بودند، ولى به این مرحله از تصمیم و اراده نرسیدند که با جان از حسین(ع) همراهى کنند چرا که عمق آگاهى آنها آینده را زیر بال خود قرار نداد، و یا اراده محکمى که بتوانند در چنین وادى قدم گذارند نداشتند مانند عبداللّه بن عباس که خیلى تلاش کرد که مانع رفتن امام به کوفه شود و به شدّت در این امر دلسوزى کرد.
() ولى وقتى اراده امام را جدّى یافت و عزم او را جزم شده، هرگز نتوانست اعلام کند که من هم با شما در کربلا میآیم.
و همین طور محمد حنفیّه هر چند عذر داشت ولى به این نقطه نرسید که واقعاً عزم خود را در همراهى امامش جزم نماید.
و عبداللّه جعفر شوهر حضرت زینب با همه ارادتهایى که به امام حسین(ع) داشت همسرش زینب(ع) را اجازه داد و دو تا از فرزندان خویش را همراه امام حسین(ع) فرستاد.
ولى خود شرکت نکرد. و این نفوذ بصیرت را نداشت که در "فوز عظیم" شرکت نماید.
و دیگران.. امّا ابوالفضل العباس با نفوذ بصیرتى که داشت هم خود همراه حسین(ع) از مدینه حرکت و هم برادران خویش را با نفوذ شخصیتى و تسلّط معنوى که داشت همراه خود برد و تا آخرین لحظه در کنار حسین ماندند و خود را و نام خویش را براى ابد جاودانه و سعادتمند نمودند.
دو: ردّ امان نامه روز نهم شمر همراه عبداللّه بن ابى المحل (که امّ البنین عمّه او بود) نامهاى از عبیداللّه بن زیاد براى در امان بودن عباس و برادران او گرفتند عبداللّه بن ابى المحل نامه را بوسیله غلام خود (کزمان)() به کربلا فرستاد و او پس از ورود به کربلا متن نامه را براى فرزندان امّ البنین و در رأس آنها عباس قرائت کرد، عباس و برادرانش که از عمق توطئه به خوبى آگاه بودند، در جواب عبداللّه محترمانه گفتند: ما را حاجتى به امان نامه تو نیست، امان خدا بهتر از امان عبیداللّه پسر سمیّه است.
() ولى شمر که به خوبى میدانست وجود عباس و برادران او در اردوى حسینى براى او و امثال او سخت ترس آور و زیان آور است دوباره خود به نزدیک خیمهگاه حسینى آمد.
فریاد زد: براى عباس و عبداللّه و جعفر و عثمان فرزندان على بن ابى طالب(که مادرشان ام البنین است) امان نامه آوردهام!، عباس و برادران او در جواب گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟؟!!() این جواب عباس نشان از عمق و نفوذ بصیرت او دارد که بخوبى توطئه دشمن را مىشناخت پس از ردّ امان نامه بود که عمر سعد اعلان جنگ نمود.
عباس به محضر امام خویش رسید و عرض کرد: اى برادر! این سپاه دشمن است که تا نزدیکى خیمهها آمده است.
امام حسین(ع) جملهاى فرمود که نشان میدهد سخت براى عباسش ارزش و مقام قائل است. فرمود: «ارکب بنفسى انت.؛() سوار شو جانم فداى تو باد و از آنها بپرس چه روى داده است؟ و براى چه آمدهاند؟.که سرانجام عباس مهلت گرفت.
این تعبیر امام آن نفوذ بصیرت عباس را تفسیر مىکند، با توجّه به این نکته که در کلام معصوم، جاى هیچ گونه تعارف وجود ندارد.
که عباس آن قدر آگاه و روشن بین بود که امام معصوم و برادرش خود را فداى او میداند.
سه: موضعگیرى عباس در شب عاشورا در شب عاشورا رسماً امام حسین(ع) بیعت خود را برداشت و فرمود":و انّى قد آذنت لکم جمیعاً فانطلقوا فى حلّ لیس علیکم منّى ذمامٌ؛() من به شما اجازه میدهم و بیعت خود را بر میدارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید." و بعد از خطبه چراغ را نیز خاموش کرد، بعد از روشن شدن چراغ اوّلین کسیکه لب به سخن گشود عباس بود.
عرض کرد: ما براى چه دست از تو برداریم؟! براى اینکه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا نکند که هرگز چنین روزى را ببینم.
() همین سخنان آگاهانه عباس باعث شد هم بستگان و یاران آن اصحاب اعلام وفادارى نمایند و امام حسین(ع) نیز در حق آنان دعا فرمود.
چهار: حمایت از دین و امام شهداى کربلا همه رجز خواندهاند ولى هیچ رجزى به زیبایى و جامعیّت رجز حضرت عباس نیست آنهم در حالى که دست از بدن جدا شده است: واللّه ان قطعتم یمینى انّى احامى ابداً عن دینى و عن امام صادق الیقینى نجل النّبىّ الطاهر الامین بخدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، من همیشه حامى دینم خواهم بود، و حامى امامى که در ایمانش صادق است، و فرزند پیامبر پاک و امین است.
با این که قاعدتاً باید مىگفت دستم را قطع کردید، با دست چپ و یا با دندان آب را به خیمه گاه میرسانم و یا از قوم و قبیله خود حمایت مىکنم.
حضرت هیچ یک از این مسائل را مطرح نکرد بلکه بر مسئله دین و امامت تکیه کرده که این نشان دهنده عمق آگاهى او به مکتب و امامت است.
آرى دین آن قدر ارزش دارد که در حال قطع دست هم باید دم از دین زد و در حال جان دادن نیز حمایت خود را از امام خویش باید اعلام نمود این همان نفوذ بصیرت است.
از آنچه گفتیم بخوبى مىتوان نتیجه گرفت که حضرت عباس داراى بینش الهى برگرفته از پدر بود، و در مسائل دینى و سیاسى و اجتماعى نیز داراى بصیرت ژرف و عمیق بود، دلیل این ادعا موضع گیریهاى اوست در حوادث کربلا.
این روز را که به نام روز جانباز نامگذارى شده به مقام معظم رهبرى و به همه ایثارگران، جانبازان و خانوادههاى معظم شهدا تبریک و تهنیت عرض نموده، پیروى از حضرتش را در چگونگى حمایت از مقام عظماى ولایت از خداوند منّان خواستاریم.
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ .
بطل العلقمى، شیخ عبدالواحد مظفر، نجف، ج 2، ص 6 ؛ معارف و معاریف دائرة المعارف جامع اسلامى، سید مصطفى دشتى، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1385، ج 4، ص 156، زندگى قمر بنى هاشم، عماد زاده، ص 53، خصایص العباسیه، ص .119 .
از نظر حساب ابجدى کنیه حضرت مهدى یعنى "ابا صالح" مساوى با 133 مىباشد که عباس نیز مىشود .133 .
ترتیب کتاب العین للخلیل، جامعه مدرسین قم، 1414 هـ.ق، ص 509.
زندگى قمر بنى هاشم، همان، ص 53؛ زندگانى حضرت ابوالفضل العباس، علّامه باقر شریف قرشى، ترجمه سید حسن اسلامى قم، ص 28، خصائص العباسیّه، محمد ابراهیم کلباسى، مؤسسه انتشارات خاصه، 1408، ص 119 ـ .120 .
اشاره به على(ع) است که هم (عین اللّه" بود و هم (ید اللّه)و.. .
مقرّم، مقتل الحسین، بیروت، دارالکتاب، ص 169، سیماى امام حسین(ع)، ص 182. .
العین، همان .347 .
بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 40، ص 153 و 178، باب 93 و احتجاج طبرسى، ج ،1 ص .258 .
بحارالانوار، همان، ج 45، ص 137، باب .39 .
اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت دارالتعارف، 1403، ج ،7 ص 430، العباس بن على(ع) ص 36 ـ 39 نفس المهموم، شیخ عباس قمى ، قم، بصیرتى، ص 176؛ قصّه کربلا، نظرى منفرد، انتشارات سرور، دوازدهم 1383، ش .347 .
ر.ک: مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانى، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، ص 109، الامام الحسین و اصحابه، فضلعلى قزوینى، قم، چاپ باقرى، ص 125؛ طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسین، ص .61 .
خوارزمى نام این غلام را "عرفان" ذکر کرده است (مقتل الحسین، خوارزمى). . الکامل فى التاریخ، ابن اثیر بیروت، دارصادر، ج 4، ص .56 .
انساب الاشراف، بلاذرى، دارالتعارف، بیروت، ج 3، ص 184. .
ارشاد شیخ مفید، قم، مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، ج ،2 ص 89.
کامل ابن اثیر، همان، ج 4، ص .57 .
ارشاد شیخ مفید، همان، ج 2، ص .92
ق در مدینه منورّه دیده به جهان گشود و در روز عاشورا، سال 61 هجرى قمرى در کربلاى معلّى در راه حمایت از دین و قرآن، و در راه نصرت اهل بیت(ع) و امام زمان خویش در سن 34 سال و 5 ماه و 6 روزگى به شهادت رسید.
پدر بزرگوارش امیرمؤمنان على(ع) و مادر گرامیش فاطمهام البنین دختر حزام بن خالد بن ربیعه کلابى است.
() آن قمر عشیره با "لبابه" دختر عبداللّه بن عباس ازدواج و از آن حضرت دو پسر به نامهاى عبیداللّه و فضل باقى ماندند که نسل او از عبیداللّه مراسم نامگذارىمىباشد.
دامن علقمه و بوى گل یاس یکى است قمر هاشمیان در همه ناس یکى است سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب نام زیباى اباصالح و عباس یکى است() امیرمؤمنان على(ع) از برادرش عقیل خواست که از خانواده شجاع و با اصالت همسر شایسته براى او انتخاب کند.
عقیل با شناختى که از طوائف عرب داشت، فاطمهام البنین را انتخاب نمود.
وقتى عباس از این بانوى با کرامت به دنیا آمد، حضرت قنداقه او را به دست گرفت و نام او را "عباس" یعنى شیر بیشه شجاعت و عبوس و خشمگین در برابر باطل"() گذارد.
«ثمّ اذّن فى اذنه الیمنى و اقام فى الیسرى ثمّ قبل یدیه و استعبر و بکى؛() سپس در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفت، آنگاه دستهایش را بوسید و گریه کرد.
» و در جواب پرسش ام البنین که چرا گریه مىکنى؟ فرمود :«گویا مىبینم که این دست (یوم الطف) در کنار شریعه فرات در یارى برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد.
» پنج امامى که تو را دیدهاند دست علم گیر تو بوسیدهاند چشم خداوند چو دست تو دید() بوسه زد و اشک زچشمش چکید علم را از باب علم آموخت نسبت به شخصیّت ابى الفضل العباس(ع) از جهاتى اجحاف شده است گروهى از مردم فقط عباس را به شجاعت مىشناسند و از عبادت و بندگى او بىخبرند، با اینکه قاتل عباس گفت: جوانى را کشتم که از زیادى عبادت پیشانى او پینه بسته بود.
عدّهاى از مداحان و جوانان در این دوران فقط از عباس زیبایى و جمال او را گرفتهاند، و بقیّه جهات را رها کردهاند.
بحثى نیست که عباس هم شجاع بود و هم زیبا، به گونهاى که معروف شده بود در مدینه بنام "قمر العشیره" ولى شخصیّت واقعى عباس را فقط شجاعت و زیبایى او تشکیل نمیدهد.
حقیقت این است که عباس یک شخصیت جامع و چند جانبه داشت هم در شجاعت بى نظیر بود و هم در زیبایى بى مثال و هم در بندگى و عبادت بى بدیل، چنان که از نظر آگاهى و علمى نیز بغیر از معصومان نظیر نداشت.
در این بخش به نمونه هایى که نشان دهنده مقام علمى عباس است اشاره مىشود.
الف: او علم را چشیده است عباس تا 15 سالگى همراه و زیر نظر پدر بود لذا حضرت او را هم از جهات تربیتى و هم از جهت علمى به خوبى پرورش داده بود، امرى که خود امیرمؤمنان على(ع) بدان اعتراف و در بیان نغزى به آن تصریح نموده است آن حضرت فرمود: «انّ ولدى العباس زقّ العلم زقّاً؛()براستى فرزندم عباس (در کودکى) علم را مکیده و چشیده است.
» زقّ در لغت مانند کبوتر که آب غذا را مستقیم به دهان جوجهاش منتقل مىکند، گویا على(ع) به صورت مستقیم علوم را به او آموخته است.
این تعبیر اشاره دقیقى دارد به انتقال علم از راه غیر عادى، یعنى این گونه نبوده که ساعت خاصى مثلاً على(ع) براى عباس کلاس داشته و او نیز درسها را خوب خوانده و حفظ کرده است.
سخن از چشیدن علم است که حضرت على(ع) علم را به او چشانده و او نیز این ظرفیّت را داشته که علم را بمکد و آن را بچشد.
در کتاب "العین"() که از قدیمىترین و معتبرترین کتاب لغت شیعه است زق، را این گونه معنى نموده است1:ـ زق ظرف آب است که از پوست ساخته شده باشد.
زق الطائر الفرخ یعنى پرنده از راه دهان به دهان به جوجهاش غذا داد.
و زقاق هم به طریقى که از کوچه باریکتر است گفته مىشود.
همه این معانى نشان از آن دارد که فراگیرى علم عباس از پدر بزرگوارش على(ع) به طریق عادّى و مدرسهاى نبوده است و گرنه این تعبیر مورد نداشت.
جالب است که بدانید که این تعبیر در روایات در رابطه با امامان معصوم(ع) از جمله امیرمؤمنان على(ع) به کار رفته است.
على(ع) بعد از این که فرمود":سلونى قبل ان تفقدونى؛ از من بپرسید قبل از آن که من را از دست دهید.
" فرمود: «هذا ما زقّنى رسول اللّه زقّاً؛() این علمى است که رسول خدا(ص) به من چشانده است.
» و همچنین یزید درباره کلّ اهل بیت این تعبیر را به کار برد.
در مجلس یزید، على بن الحسین، حضرت سجاد(ع) اجازه سخنرانى خواست در ابتدا یزید اجازه نداد مردم به او گفتند: این جوان بیمار که توان سخن گفتن ندارد.
یزید گفت":انّه من اهل بیتٍ قد زقّوا العلم زقّاً؛()این (جوان) از خانوادهاى است که علم را (با تمام وجود) چشیدهاند.
" البته خطبه حضرت سجاد(ع) بخوبى سخن یزید را تثبیت کرد که خاندان اهل بیت بهامر الهى و از سرچشمه الهى، وجودشان با علوم عجین شده است و ژرفاى علوم را چشیدهاند.
2ـ بصیرت نافذى داشت حضرت صادق(ع) ضمن بر شمردن بیست صفت والا براى عباس، جملهاى درباره علم و آگاهى بیان داشته که سخت نیاز به دقت و کنجکاوى دارد.
آن حضرت فرمود":کان عمّنا العباس نافذ البصیرة صلب الایمان، جاهد مع ابى عبداللّه وابلى بلاءً حسناً و مضى شهیداً؛() عمویم عباس دائماً داراى بینش نافذ و عمیق بود.
و ایمانى محکم و پایدار و در رکاب امام حسین(ع) جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید.
" حوادث را فقط از چهره ظاهر آنها نمیدید با آگاهى عمیقى که داشت عمق و ژرفا و پشت پرده و پشت صحنه حوادث را تا عمق ممکنش مىخواند.
مرور کوتاه بر حوادث عاشورا، ژرفاى آگاهى ابى الفضل و موضع گیریهاى او را نشان میدهد.
یک: حرکت از مدینه بسیارى بودند که خیرخواه جدّى و حامى سرسخت سلامتى امام حسین(ع) بودند، ولى به این مرحله از تصمیم و اراده نرسیدند که با جان از حسین(ع) همراهى کنند چرا که عمق آگاهى آنها آینده را زیر بال خود قرار نداد، و یا اراده محکمى که بتوانند در چنین وادى قدم گذارند نداشتند مانند عبداللّه بن عباس که خیلى تلاش کرد که مانع رفتن امام به کوفه شود و به شدّت در این امر دلسوزى کرد.
() ولى وقتى اراده امام را جدّى یافت و عزم او را جزم شده، هرگز نتوانست اعلام کند که من هم با شما در کربلا میآیم.
و همین طور محمد حنفیّه هر چند عذر داشت ولى به این نقطه نرسید که واقعاً عزم خود را در همراهى امامش جزم نماید.
و عبداللّه جعفر شوهر حضرت زینب با همه ارادتهایى که به امام حسین(ع) داشت همسرش زینب(ع) را اجازه داد و دو تا از فرزندان خویش را همراه امام حسین(ع) فرستاد.
ولى خود شرکت نکرد. و این نفوذ بصیرت را نداشت که در "فوز عظیم" شرکت نماید.
و دیگران.. امّا ابوالفضل العباس با نفوذ بصیرتى که داشت هم خود همراه حسین(ع) از مدینه حرکت و هم برادران خویش را با نفوذ شخصیتى و تسلّط معنوى که داشت همراه خود برد و تا آخرین لحظه در کنار حسین ماندند و خود را و نام خویش را براى ابد جاودانه و سعادتمند نمودند.
دو: ردّ امان نامه روز نهم شمر همراه عبداللّه بن ابى المحل (که امّ البنین عمّه او بود) نامهاى از عبیداللّه بن زیاد براى در امان بودن عباس و برادران او گرفتند عبداللّه بن ابى المحل نامه را بوسیله غلام خود (کزمان)() به کربلا فرستاد و او پس از ورود به کربلا متن نامه را براى فرزندان امّ البنین و در رأس آنها عباس قرائت کرد، عباس و برادرانش که از عمق توطئه به خوبى آگاه بودند، در جواب عبداللّه محترمانه گفتند: ما را حاجتى به امان نامه تو نیست، امان خدا بهتر از امان عبیداللّه پسر سمیّه است.
() ولى شمر که به خوبى میدانست وجود عباس و برادران او در اردوى حسینى براى او و امثال او سخت ترس آور و زیان آور است دوباره خود به نزدیک خیمهگاه حسینى آمد.
فریاد زد: براى عباس و عبداللّه و جعفر و عثمان فرزندان على بن ابى طالب(که مادرشان ام البنین است) امان نامه آوردهام!، عباس و برادران او در جواب گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟؟!!() این جواب عباس نشان از عمق و نفوذ بصیرت او دارد که بخوبى توطئه دشمن را مىشناخت پس از ردّ امان نامه بود که عمر سعد اعلان جنگ نمود.
عباس به محضر امام خویش رسید و عرض کرد: اى برادر! این سپاه دشمن است که تا نزدیکى خیمهها آمده است.
امام حسین(ع) جملهاى فرمود که نشان میدهد سخت براى عباسش ارزش و مقام قائل است. فرمود: «ارکب بنفسى انت.؛() سوار شو جانم فداى تو باد و از آنها بپرس چه روى داده است؟ و براى چه آمدهاند؟.که سرانجام عباس مهلت گرفت.
این تعبیر امام آن نفوذ بصیرت عباس را تفسیر مىکند، با توجّه به این نکته که در کلام معصوم، جاى هیچ گونه تعارف وجود ندارد.
که عباس آن قدر آگاه و روشن بین بود که امام معصوم و برادرش خود را فداى او میداند.
سه: موضعگیرى عباس در شب عاشورا در شب عاشورا رسماً امام حسین(ع) بیعت خود را برداشت و فرمود":و انّى قد آذنت لکم جمیعاً فانطلقوا فى حلّ لیس علیکم منّى ذمامٌ؛() من به شما اجازه میدهم و بیعت خود را بر میدارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید." و بعد از خطبه چراغ را نیز خاموش کرد، بعد از روشن شدن چراغ اوّلین کسیکه لب به سخن گشود عباس بود.
عرض کرد: ما براى چه دست از تو برداریم؟! براى اینکه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا نکند که هرگز چنین روزى را ببینم.
() همین سخنان آگاهانه عباس باعث شد هم بستگان و یاران آن اصحاب اعلام وفادارى نمایند و امام حسین(ع) نیز در حق آنان دعا فرمود.
چهار: حمایت از دین و امام شهداى کربلا همه رجز خواندهاند ولى هیچ رجزى به زیبایى و جامعیّت رجز حضرت عباس نیست آنهم در حالى که دست از بدن جدا شده است: واللّه ان قطعتم یمینى انّى احامى ابداً عن دینى و عن امام صادق الیقینى نجل النّبىّ الطاهر الامین بخدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، من همیشه حامى دینم خواهم بود، و حامى امامى که در ایمانش صادق است، و فرزند پیامبر پاک و امین است.
با این که قاعدتاً باید مىگفت دستم را قطع کردید، با دست چپ و یا با دندان آب را به خیمه گاه میرسانم و یا از قوم و قبیله خود حمایت مىکنم.
حضرت هیچ یک از این مسائل را مطرح نکرد بلکه بر مسئله دین و امامت تکیه کرده که این نشان دهنده عمق آگاهى او به مکتب و امامت است.
آرى دین آن قدر ارزش دارد که در حال قطع دست هم باید دم از دین زد و در حال جان دادن نیز حمایت خود را از امام خویش باید اعلام نمود این همان نفوذ بصیرت است.
از آنچه گفتیم بخوبى مىتوان نتیجه گرفت که حضرت عباس داراى بینش الهى برگرفته از پدر بود، و در مسائل دینى و سیاسى و اجتماعى نیز داراى بصیرت ژرف و عمیق بود، دلیل این ادعا موضع گیریهاى اوست در حوادث کربلا.
این روز را که به نام روز جانباز نامگذارى شده به مقام معظم رهبرى و به همه ایثارگران، جانبازان و خانوادههاى معظم شهدا تبریک و تهنیت عرض نموده، پیروى از حضرتش را در چگونگى حمایت از مقام عظماى ولایت از خداوند منّان خواستاریم.
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ .
بطل العلقمى، شیخ عبدالواحد مظفر، نجف، ج 2، ص 6 ؛ معارف و معاریف دائرة المعارف جامع اسلامى، سید مصطفى دشتى، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1385، ج 4، ص 156، زندگى قمر بنى هاشم، عماد زاده، ص 53، خصایص العباسیه، ص .119 .
از نظر حساب ابجدى کنیه حضرت مهدى یعنى "ابا صالح" مساوى با 133 مىباشد که عباس نیز مىشود .133 .
ترتیب کتاب العین للخلیل، جامعه مدرسین قم، 1414 هـ.ق، ص 509.
زندگى قمر بنى هاشم، همان، ص 53؛ زندگانى حضرت ابوالفضل العباس، علّامه باقر شریف قرشى، ترجمه سید حسن اسلامى قم، ص 28، خصائص العباسیّه، محمد ابراهیم کلباسى، مؤسسه انتشارات خاصه، 1408، ص 119 ـ .120 .
اشاره به على(ع) است که هم (عین اللّه" بود و هم (ید اللّه)و.. .
مقرّم، مقتل الحسین، بیروت، دارالکتاب، ص 169، سیماى امام حسین(ع)، ص 182. .
العین، همان .347 .
بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 40، ص 153 و 178، باب 93 و احتجاج طبرسى، ج ،1 ص .258 .
بحارالانوار، همان، ج 45، ص 137، باب .39 .
اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت دارالتعارف، 1403، ج ،7 ص 430، العباس بن على(ع) ص 36 ـ 39 نفس المهموم، شیخ عباس قمى ، قم، بصیرتى، ص 176؛ قصّه کربلا، نظرى منفرد، انتشارات سرور، دوازدهم 1383، ش .347 .
ر.ک: مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانى، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، ص 109، الامام الحسین و اصحابه، فضلعلى قزوینى، قم، چاپ باقرى، ص 125؛ طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسین، ص .61 .
خوارزمى نام این غلام را "عرفان" ذکر کرده است (مقتل الحسین، خوارزمى). . الکامل فى التاریخ، ابن اثیر بیروت، دارصادر، ج 4، ص .56 .
انساب الاشراف، بلاذرى، دارالتعارف، بیروت، ج 3، ص 184. .
ارشاد شیخ مفید، قم، مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، ج ،2 ص 89.
کامل ابن اثیر، همان، ج 4، ص .57 .
ارشاد شیخ مفید، همان، ج 2، ص .92