آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

قال على(ع): "اِیّاک ان تستخف بالعلماء فأنّ ذلک یزرى بک و یسىء الظّن بک و المخیلة فیک؛() از سبک شمردن عالمان(دینى) دورى کن زیرا این بى حرمتى تو را حقیر مىکند و بدگمانىها را نسبت به تو برمی‌انگیزد و اندیشههاى نابجا و خیالپردازىها را درباره تو ایجاد مىکند.
" در ادامه نوشتار تحت عنوان "هشدارهاى اجتماعى" به یکى دیگر از هشدارها اشاره مىکنیم که توجه به آن در گسترش امنیّت اجتماعى و استحکام پایههاى زیرین جامعه نقش بنیادى و اساسى و سرنوشت ساز دارد.
 بى تردید "عالمان دینى" مشعلداران حرکت جامعه‌اند، آنان زنبوران عسلى را مانند هستند که در بوستان حوزه از گلهاى شیرین و دلپذیر قرآن و عترت بهره مىبرند و آنها را تبدیل به شهد ناب مىسازند و در اختیار مردم قرار می‌دهند.
 دانشمندان شیعى و اسلامى نخست به تولد شخصیت خویش در فضاى حوزه مىپردازند آن گاه به تولید شخصیّت پرداخته و به تربیت و تهذیب انسانها همّت مىگمارند و آنان را پرورش می‌دهند.
 "استخفاف" علماى دین و دانشمندانى که عمرى را در فهم و درک دین و سپس ترویج و تبلیغ آن سپرى کردند، امرى ناپسند و غیر منطقى، است سنگ زدن و چراغهاى راه را شکستن بى حرمتى به نور و روشنایى است.
 عالمان دینى سنگربانان و دیده بانان دینند، دین دانى و دیندارى مردم در گرو حضور این بزرگواران در میدان است، اگر به وسیله بى احترامى و سبک شمردن به حاشیه رانده شوند، پایههاى اعتقادى و اخلاقى مردمان مسلمان سست و متزلزل مىگردد و در برابر گردابهاى شهوات و گردبادهاى شبهات تاب و توان مقاومت نخواهند داشت و در نتیجه جامعه گرفتار هزاران مسأله اخلاقى و اجتماعى ناروا و ناپسند خواهد شد.
 اگر فرهنگ استخفاف و بى احترامى و سبک شمردن دین و نمادهاى دینى و منارههاى بلند دیانت که رایت علم و عزّت را برافراشته‌اند در جامعه رواج یابد هیچ مانعى و رادعى براى گسترش فساد و میدان گرفتن فاسدان وجود نخواهد داشت.
 فرهنگ استخفاف و سبک شمردن براى روشن شدن مضمون والاى حدیث شریف در آغاز نوشتار نسبت به "استخفاف علماء" هشدار داده بود، بىمناسبت نیست که نگاه نوشتار را گستردهتر سازیم و به پى آمدهاى ناگوار فرهنگ استخفاف در جامعه دینى در تمام ابعاد آن نظرى بیفکنیم، آن گاه به تفسیر حدیث بپردازیم.
 "استخفاف" در لغت به معناى سبک شمردن، تحقیر کردن، از چشم انداختن هر چیز و یا هر شخص است، هرگفتار، رفتار، نوشتار، اشاره، کنایه، عکس، فیلم، نقاشى، کاریکاتور و مانند آن که پیام و نتیجه‌اش سبک شمردن و حقیر جلوه دادن دین و نمادهاى آن و مردم دین‌دار باشد، مورد نکوهش و سرزنش اسلام و آموزههاى دینى ازموارد و مناطق ممنوعه و خطوط قرمز بشمار می‌رود.
 استخفاف مردم مردم به عنوان پایههاى اصلى جامعه از جایگاه اصیل و اساسى برخوردارند رأى آنان در سرنوشت جامعه تأثیر بنیادى دارد، حضور آنان تعیین کننده و تحوّل آفرین است، تعبیر زیباى امام خمینى که فرمود":میزان رأى مردم است" به گونه‌اى هویت بخشیدن و شخصیّت دادن به مردم در جامعه و حکومت دینى است، کلمه زیباى مقام معظم رهبرى بر "مردم سالارى دینى" نوعى احترام و حرمت دادن به مردم و نقش آفرینى آنها در میدانهاى سیاسى و اجتماعى است.
 هرگونه قانون، و برنامه‌اى که بخواهد این جایگاه را از مردم بگیرد و آنها را فاقد نقش و جایگاه در سرنوشتشان بداند نوعى "استخفاف" آنان بشمار می‌رود.
 رابطه مردم در نظام ارزشى دینى رابطه ماهى و آب است، اگر آبى وجود نداشته باشد حیات ماهى در خطر است.
 این آب است که منشأ حیات و زندگى است.
 بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران در آغازین سخنرانى خود در بهشت زهرا در سال 1357 فرمود:"من با پشتوانه این مردم دولت تعیین مىکنم و به دهن این دولت می‌زنم" یعنى امام به عنوان حاکم دینى و به عنوان ولىّ فقیه اقتدار خود را از مردم مىگیرد گرچه مشروعیّت حضور مردم و نفوذ رأى آنان در گرو تنفیذ ولایت فقیه است اما تا حضورى نباشد تنفیذى صورت نمىگیرد.
 شاید این مثال تا اندازه‌اى نقش رهبرى و مردم را بتواند به اذهان نزدیک سازد.
 شما در نظر بگیرید معلمى در کلاس درس کنار تخته قرار گرفته و به دانش‌آموزان مىگوید آنچه را مىنویسم با هم بخوانید دانش‌آموزان با گوشهاى تیز و چشمهاى باز به تخته مىنگرند، معلّم یک صفر مىنویسد و به آنها مىگوید بخوانید همه مىگویند خوانده نمىشود، معلم صفرهاى زیادى ردیف مىکند مثلاً شش صفر مىنویسد مىگوید حالا بخوانید، دانش‌آموزان هم صدا مىگویند: ناخواناست خوانده نمىشود، معلم از آنان مىپرسد براى خوانا شدن این صفرها چه باید کرد؟ دانش‌آموزان مىگویند:" باید عدد در کنار آن صفر قرار داد" معلم در کنار آن شش صفر عدد یک را قرار می‌دهد همه دانش‌آموزان یک صدا مىخوانند:"یک میلیون!" از این مثال معلوم شد که صفرها به خودى خود نمىتوانند اظهار شخصیت بکنند باید عددى در کنار آنها قرار گیرد تا هویت و ماهیت آنها را آشکار سازد و به فعلیّت برساند، در نظام ارزشى اسلام آن عدد ولىّ و رهبر و امام جامعه است رهبرى دینى زمینه ساز بروز شخصیت و حیات مردم در جامعه است ملت ناخوانا به وسیله امام و رهبر دانا و توانا خوانا و سربلند مىشوند البته این نکته را نباید از نظر دور داشت همین صفرها که به ظاهر چیزى نیستند و خوانده نمىشوند هنگامى که در کنار عدد قرار مىگیرند به عدد اقتدار مىبخشند هرچه بر عدد صفرها افزوده مىشود بر اقتدار حاکمیت و حاکم دینى افزوده مىگردد.
 من آن صفرم که هیچ ارزش ندارم ولى سر خیل صدها و هزارم اَلِف از قدرت من اَلف گردد فزاید اعتبارش زاعتبارم در نظام دینى که مردم سالارى دینى بر اساس ولایت فقیه عادل شکل مىگیرد حیات و شخصیت مردم در گرو حضور رهبرى دینى در رأس جامعه است و عزّت و اقتدار رهبرى نیز وابسته به حضور پرشکوه و آگاهانه مردم.
 امام به امّت حرمت و عزّت و شخصیّت مىبخشد، و امت به امام، قدرت و اقتدار و هیبت و شکوه.
 بر خلاف نظامهاى طاغوتى که در آنها فرهنگ استخفاف حاکم است یعنى فرهنگ حاکم در جامعه استبدادى و طاغوتى آن است که مردم ندانند، مردم از واقعیات بى خبر باشند، آنان نقشى در سرنوشت جامعه ندارند قرآن به این نکته ظریف این گونه اشارت کرده است: "فأستخف قومه فأطاعوه"() (فرعون) قوم خود را (تحمیق کرد و عقول آنها را) سبک شمرد در نتیجه از وى اطاعت کردند.
 راه و رسم همه حکومتهاى جبار و فاسد و ظالم در طول تاریخ بر آن بوده است که براى ادامه خود کامگى، مردم را در سطح پایین از فکر و اندیشه نگه می‌داشتند و با انواع وسائل فکر و ذهن آنها را سبک مىکردند تا نفهمند که بر آنان چه مىگذرد و چه کسانى بر آنها حکومت مىکنند.
 در این نظامها بیدارى و هشیارى مردم و رشد فکرى آنان بزرگترین دشمن و خطر بشمار می‌رود.
 اما در حکومت دینى که بر اساس ارزشهاى الهى شکل گرفته (بصیرت و آگاهى) مردم یک ارزش والا به حساب می‌آید و به فرمایش امام على(ع) "اکثر النّاس قیمة اکثرهم علماً"() بیشترین قیمت براى آگاهترین مردم است.
 استخفاف به دین و ارزشهاى دینى یک بعد دیگر از "استخفاف" سبک شمردن ارزشهاى دینى در جامعه است مقصود از ارزشهاى دینى آن امورى است که از سوى دین حرمت نهادن به آنها به عنوان یک وظیفه و تکلیف مسلمانان اعلام شده و در عرف مردم هم به عنوان امر مقدّس و محترم و با ارزش پذیرفته شده است هرگونه بى احترامى و سبک شمردن نسبت به این گونه امور، ضد ارزش و کار ناپسند بشمار می‌رود، رسول اکرم(ص) فرمود:" کیف بکم اذا فسد نساؤکم وفسق شبابکم و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر؟ قیل له: و یکون ذلک یا رسول اللّه؟ قال: نعم و شرّ من ذلک، وکیف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف؟ قیل یا رسول اللّه و یکون ذلک؟ قال نعم و شرّ من ذلک و کیف بکم اذا رأیتم المعروف منکراً و المنکر معروفاً"() چگونه باشید آنگاه که زنانتان فاسد شوند و جوانانتان بدکاره گردند و امر بمعروف و نهى از منکر نکنید؟ گفتند اى پیامبر خدا آیا این ممکن است؟ فرمود: آرى و از این بدتر نیز توان بود، چگونه باشید آنگاه که به منکر امر کنید و از معروف نهى نمایید.
 گفتند آیا این ممکن است، فرمود و از آن بدتر این که نیک را زشت و زشت را نیک انگارید.
 در این هشدار پیامبر اعظم(ص) به چند نکته اشاره شده است: 1.
 زنان و جوانان دو قشر و گروه آسیبپذیر جامعه‌اند، همواره دشمنان از این دو کانال و به واسطه این دو گروه تهاجم خود را نسبت به ارزشها آغاز مىکنند و از این دو گروه براى استخفاف ارزشها یارگیرى مىنمایند.
 2. عدم احساس مسؤولیت نسبت به گسترش معروفها و جلوگیرى از منکرها یک آفت و خطر بزرگ در جامعه دینى است، معروف گسترى و منکر ستیزى دو وظیفه واجب و مهم براى هر مسلمانى است که ادعاى دین دارى مىکند ترک و رها کردن این دو و بى تفاوتى نسبت به گسترش زشتىها و پستىها چهره جامعه ارزشى را نا زیبا و ناپسند جلوه می‌دهد.
 3. از این بدتر آن که عدّه‌اى آگاهانه یا ناآگاهانه مردم را به کارهاى زشت و منکر فرا خوانند و از کارهاى پسندیده و معروف باز دارند، عرف جامعه به افراد فاسد میدان دهد و عرصه را بر انسانهاى ارزشى تنگ سازد.
 4. و از اینها بدتر آن که: معیارها در جامعه دگرگون گردد.
 یعنى درنگاه مردم ارزشها و معروفها منکر قلمداد شوند و ضد ارزشها و منکرات ارزش تلقى گردند، یعنى انسانهاى لاابالى و بى قید که داراى روحیه اباحیگرى هستند در جامعه محترم باشند، انسانهاى مقید به ارزشها و تکلیف محوران امنیّت نداشته باشند.
 در این حدیث استخفاف به ارزشها و ارزشمداران به خوبى از زبان رسول اکرم(ص) ترسیم شده است، آن حضرت نسبت به این جریان منفى و ضد ارزشى هشدار داده‌اند، تا مردم غیرتمند و مسؤولان قدرتمند جلو این فاجعه را بگیرند و نگذارند سرمایههاى انسانى و ارزشى جامعه به غارت رود و عدّه‌اى فاسد مفسد در حاشیه امن زندگى کنند.
 رفاه و ثروت خود را به رخ دیگران بکشند و با بدحجابى و بى حیایى روش و منش اشراف گونه و اسراف وار، به ارزشهاى نهادینه شده دینى مردم دهن کجى و بى اعتنایى نمایند حرکت فرهنگى حساب شده و اعمال راههاى پیشگیرى براى سد کردن این هجمه و تهاجم وظیفه فرد فرد جامعه و در رأس آن حاکمیت دینى و دولت اسلامى است.
 مرحوم مجلسى در کتاب شریف "بحارالانوار" فصلى زیر عنوان":استخفاف به دین و بى اعتنایى به امر خداوند" باز کرده و با استفاده از آیات و روایات هشدارهاى بصیرت بخش و آگاه کننده‌اى به دینداران داده است که به یک حدیث از آن از امام رضا(ع) از پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین(ع) بسنده مىکنیم که فرمود: "سمعت رسول اللّه (ص) یقول: انى اخاف علیکم استخفافاً بالدّین و بیع الحکم و قطیعة الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامیر، تقدمون احدکم و لیس بأفضلکم فى الدین"() از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: من مىترسم بر شما از سبک شمردن دین و فروش داورى، و قطع رحم و این که قرآن را با ساز و آواز بخوانید، و این که کسانى بر شما مقدّم شوند (و مدیریت کنند) که در دیندارى از شما برتر نیستند.
 در این سخن نورانى به خوبى مسأله استخفاف به دین و ارزشهاى دینى بیان و ترسیم شده و بیانگذار دین اسلام نسبت به آن هشدار لازم را داده است و امامان معصوم(ع) نیز هرگونه "تهاون و استخفاف" نسبت به دین و ارزشهاى دینى را موجب کیفر در روز قیامت دانسته‌اند.
() استخفاف به نماز در میان ارزشهاى دینى (نماز) خاکریز نخستین به شمار می‌رود، اگر این خاکریز سقوط کند تهاجم و حملههاى شیاطین یکى پس از دیگرى ادامه پیدا مىکند و تا نابودى تمامى ارزشها پیش می‌رود.
 اهتمام اسلام به امر نماز از این جهت است که اگر نماز و فرهنگ آن در جامعه دینى رونق و رواج داشته باشد و اگر صفوف نمازگزاران هر روز فشردهتر گردد، شیاطین آشکار و پنهان در صف پولادین امت اسلام نفوذ و رخنه نخواهند کرد، اما اگر این دیوار بشکند و این سیل به راه افتد آثار تخریب و ویرانگرى آن همه ابعاد جامعه را فرا خواهد گرفت.
 اگر قرآن اصرار به "اقامه نماز" دارد به این خاطر است که انجام شایسته این عبادت، جامعه و فضاى آن را در فضاى معنوى ذکر و یاد خدا نگه می‌دارد و به این وسیله سپهر معنوى دین، جامعه را واکسینه مىکند.
 و در نتیجه این پیام نماز که: "انّ الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر"() تحقق مىیابد.
 استخفاف به دین شامل استخفاف به نماز هم مىشود، لکن به این جهت این عنوان را جداگانه آوردیم که نماز(وجه) و چهره دین است اگر چهره دین خدشه دار گردد گویا همه دین آسیب دیده است و شاید همین جایگاه کلیدى نماز در بین دیگر ارزشهاى دینى باعث شده است که قرآن کریم و اولیاى دین نسبت به استخفاف نماز هشدارهاى جدّى و قاطعى داده‌اند: قرآن مىفرماید":ویل للمصلین الّذین هم عن صلوتهم ساهون"() واى بر نمازگزارانى که در نماز خود سهل انگارى مىکنند.
 یعنى نه براى اصل آن ارزشى قائلند، و نه به اوقات آن اهمیتى می‌دهند و نه ارکان و شرائط آن را به شایستگى رعایت مىکنند.
 در آیات و روایات عناوین: "ضایع الصلاة"()، "تارک الصلاة"() "سارق الصلاة"()،"صلاة کسالى" () و مانند آن آمده است که همه و همه گویاى ناپسند بودن بى اهمیتى به نماز است و در زبان نورانى امام صادق(ع) هم موضوع "استخفاف صلاة " به کار رفته است: "انّ شفاعتنا لاتنال مستخفاً بصلاته"() شفاعت (ما اهل بیت) به کسانى که نمازشان را سبک بشمارند نخواهد رسید.
 در حدیثى طولانى پیامبراکرم(ص) در پاسخ دخترش فاطمه زهرا(س) که پرسیده بود: اى پدر جزاى مردان و زنانى که نمازشان را سبک مىشمارند چیست؟ فرمود": هر کس نمازش را سبک بشمارد خداوند او را به پانزده خصلت مبتلا مىسازد: شش خصلت در دنیا، سه خصلت هنگام مرگ، سه خصلت در گور، و سه خصلت در قیامت هنگامى که از قبرش بیرون آید.
 اما آنچه در دنیا به او می‌رسد: خداوند برکت را از عمرش برمى دارد و نیز از روزیش، سیماى صالحان را از چهره‌اش می‌زداید، به عملى که انجام می‌دهد پاداشى داده نمىشود، دعایش به آسمان نمی‌رود و ششم این که براى او در دعاى صالحان نصیبى نیست.
 و آنچه هنگام مرگش به او می‌رسد: نخستین آنها این است که خوار مىمیرد، دوم گرسنه جان می‌دهد، سوم آن که با تشنگى از این جهان رخت برمىبندد.
 پس اگر از نهرهاى دنیا به او بنوشانند سیراب نمىشود.
 و اما آنچه در گورش به او می‌رسد: نخستین آنها این است که خداوند فرشته‌اى مىگمارد تا او را در گورش آشفته سازد، دوم آن که گورش را بر او تنگ مىکند و سوم اینکه گورش تاریک است.
 و اما آنچه روز قیامت هنگام بیرون آمدن از گورش به او می‌رسد: نخستین آنها این است که خداوند فرشته‌اى مىگمارد تا او را به صورت "روى زمین" بکشد در حالى که مردم به او مىنگرند، دوم آنکه بازخواست سختى مىشود و سوم آنکه خداوند به او نمىنگرد و پاکش نمىسازد و عذابى دردناک دارد.
() استخفاف رهبران مذهبى و امامان معصوم(ع) بخش دیگر استخفاف، سبک شمردن پیشوایان معصوم(ع) و رهبران دینى و امامت و ولایت اهل بیت(ع) و نیز ولایت جانشینان آنان است.
 پاسداشت حرمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او، یک اصل عقلایى و شرعى است پیامبرى که براى اعتلاء امت هرگونه رنج و زحمت را متحمّل شد و براى سربلندى مسلمانان بار سنگین هجرت و جهاد را به جان خود خرید و در این راه هم خون داد و هم خون جگر شد، آیا شایسته است که نسبت به او و خاندانش بى حرمتى شود و نسبت به آنان استخفاف صورت گیرد؟! یقیناً این شیوه نه عقل پسند است و نه عرف پسند.
 پیامبر(ص) بنیانگذار عزّت و شرف و مجد و کرامت امت اسلام است او همه ناگواریها را به جان خود خرید تا انسانها به جایگاه شایسته خود برسند و مکارم اخلاقى و اصول فضیلتها در بین آنان نهادینه شود و فرهنگ گردد.
 آیا پاداش چنین پیامبرى آن است که نسبت به او و یادگاران او و وابستگان او بى اعتنایى و استخفاف صورت گیرد؟ پاسخ این پرسش منفى است، عقل و انسانیت اقتضا مىکند که حرمت حریم او و اهل بیتش رعایت گردد.
 گلایه و شکایت پیامبر(ص) از برخى از به ظاهر مسلمانان در این رابطه را بشنوید، آن حضرت فرمود: "یا معاشر الناس هؤلاء اهل بیتى یستخفون بهم و انا حىٌّ بین ظهرانیکم"() اى مردم به اهل بیت من بى اعتنایى و استخفاف صورت مىگیرد در حالى که من در بین شما هستم!؟ این سخن را آن حضرت هنگامى فرمود که على بن ابى طالب(ع) در مشربه‌ام ابراهیم وارد بر پیامبر(ص) شد و مىخواست نزدیک آن حضرت قرار گیرد مکانى براى نشستن پیدا نکرد، و کسى هم به آن حضرت جا نداد.
 این قصه هم غربت و مظلومیت على(ع) را نشان می‌دهد و هم حکایتگر حسادتها و کینهها نسبت به این شخصیت دوم جهان اسلام در عصر حضور پیامبراکرم(ص) است.
 و اما بعد از رحلت بر آن امام همام چه گذشت و چگونه او را استخفاف کردند او را براى بعیت نامشروع به مسجد بردند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
 همین سیره سیّه را در دوران حاکمیت بنى امیه و بنىعباس نسبت به امامان معصوم(ع) تاریخ ثبت کرده است و داستان سفره و شراب و تعارف آن به امام هادى(ع) و نیز داستان جلب امام صادق(ع) به دربار در نیمه شب با لباس عادى و مانند آن از این قبیل است، امام حسن مجتبى(ع) نماد مظلومیت و غربت است، از سوى دوست و دشمن استخفاف شد در داخل خانه و بیرون از آن به آن حضرت بى حرمتىها انجام گرفت تا آنجا که به دست خودىهاى دست نشانده بیگانه به شهادت رسید.
 امام صادق(ع) مىفرماید: "اعلم انّ الحسن بن على(ع) لما طعن و اختلف الناس علیه سلم الأمر لمعاویه فسلمت علیه الشیعة علیک السلام یا مذلّ المؤمنین، فقال (ع) ما انا بمذل المؤمنین و لکنى معز المؤمنین، انى لما رأیتکم لیس بکم علیهم قوة سلمت الأمر لأبقى انا و انتم بین اظهرهم کما عاب العالم السفینة لتبقى لأصحابها و کذلک نفسى و انتم لنبقى بینهم.
"() بدان که چون حسن بن على(ع) نیزه خورد و مردم (بر سر حکومت) او اختلاف کردند کار (ظاهر) را به معاویه واگذاشت و شیعه بر او چنین سلام کردند: سلام بر تو اى خوار ساز مؤمنان"(حضرتش) گفت: من نه خوار ساز مؤمنانم که عزیز کننده ایشانم، چون دیدم که شما را (با هواداران معاویه) یاراى پایدارى نیست کار را واگذاشتم تا من و شما در میان آنان بمانیم.
همچنانکه آن داناى فرزانه کشتى را عیبناک کرد تا براى سرنشینان بماند، کردار شخص من با شما چنان است تا در میان آنان بمانیم.
 مأمون عباسى در آغاز ورود امام رضا(ع) به طوس با استقبال با شکوه مردم نسبت به امام رضا(ع) روبرو شد و در صدد استخفاف آن حضرت برآمد، مجالس مناظره و بحث آزاد برگزار کرد تا مگر امام را در برابر پرسش پرسشگران خفیف و خرد کند لکن بر خلاف این توهم، مجالس علمى آن حضرت گُل کرد و مردم فریفته علم و دانش و کمالات آن حضرت شدند، به حاجب دستور داد مردم را از پیرامون آن حضرت پراکنده سازند آن گاه به آن حضرت نگاه حقیرانه از روى استخفاف کرد.
 امام رضا(ع) از مجلس مأمون در حال غضب و خشم بیرون آمد و به جایگاه خود رفت و وضو ساخت و دو رکعت نماز خواند و در حال قنوت این چنین فرمود: "اللهم یاذا القدرة الجامعة و الرحمة الواسعة.صلّ على من شرفت الصلوة بالصلوة علیه و انتقم لى ممّن ظلمنى و استخف بى و طرد الشیعة من بابى و أذقه مرارة الذّل و الهوان کما اذا قنیها و اجعله طرید الأرجاس و شدید الأنجاس"() اى خدایى که همه قدرتها از آن تو است و رحمت تو گسترده است.
 بر کسیکه درود را به خاطر او شرافت بخشیدى درود فرست و انتقام مرا از آن که بر من ستم کرد و شیعیان را از پیرامون من پراکنده ساخت و مرا خوار کرد، بگیر.
 و تلخى ذلّت و خوارى را به او به چشان آن گونه که به من چشانید و او را مطرود پلیدان و ناپاکان قرار ده.
 اباصلت گوید دعاى امام به پایان رسید، اوضاع شهر دگرگون شد ناآرامى شهر را فرا گرفت و زن بدکاره‌اى رهبرى گروهى را عهده‌دار شد که جزء اشرار بودند و به جایگاه مأمون حمله‌ور شدند و مردم دیدند که او با خفت و خوارى پا به فرار نهاده و مورد ضرب لشکر مهاجم قرار گرفته و کلاه خود آن بشکسته است.
 شخصى به او در این حال به نام "امیرالمؤمنین" خواند، آن خانم بدکاره به او گفت: ساکت شو مادرت به عزایت بنشیند اگر این امیرالمؤمنین است چگونه مردان فاجر و فاسق بر زنان و دختران حکومت او مسلط شده‌اند، و او مطرود و خوار و خفیف گشته است.
() گزیده سخن آن که امامان معصوم(ع) در مقاطع گوناگون تاریخ مورد تهاجم و استخفاف ستمگران قرار گرفته و به خاطر هدف والایى که داشته‌اند آن را تحمّل نموده و گاه به نفرین علیه تبهکاران بسنده کردند و گاهى حتى از این حربه هم استفاده نکردند و با حلم و بزرگوارى از آن عبور کردند.
 استخفاف عالمان دینى عالمان دینى به عنوان ادامه دهندگان راه نبوت و امامت در عصر غیبت در موضع نگهبانى دین قرار دارند، چشم تیزبین آنان حملات دشمنان را رَصَد مىکند و راههاى رخنه و نفوذ آنان را شناسایى مىنماید از این رو در روایت از آنان به عنوان "مرابطان" و مرزداران ایمان و باور مردم یاد شده است که در برابر هجمه شیاطین می‌ایستند و دین داران ناتوان را یارى می‌رسانند و از تسلّط دشمنان بر آنان جلوگیرى مىنمایند.
 از آن جا که دشمن به نقش حساس و کلیدى این کارشناسان و فقیهان دین باور و دین شناس واقف است همواره در صدد شکستن هیبت و حرمت آنان بوده و هست، مسلمانان باید هشیار باشند و نقشه دشمنان را بشناسند و آن را نقش بر آب سازند.
 امام صادق(ع) فرمود: "العاقل لایستخف بأحد و احق من لایستخف به ثلاثه: العلماء و السلطان و الأخوان، لأنه من استخف بالعلماء افسد دینه و من استخف بالسلطان افسد دنیاه، و من استخف بالأخوان افسد مروته"() خردمند هیچ کس را سبک نشمارد و سزاوارترین کسان که نشاید ایشان را سبک شمرد سه گروهند: دانشمندان، سلطان و برادران زیرا هر که دانشمندان را سبک شمارد، دینش را تباه کند و هر که سلطان (و مدیر موفق) را ناچیز انگارد دنیایش را تباه کند و هر که برادران را سبک شمارد، مردانگیش را تباه کرده است.
 تردیدى نیست که حرمت عالمان و پاسداشت حقوق آنان از زیرساختهاى مهم امنیّت اجتماعى و بهداشت روانى جامعه است.
 جامعه دینى که خواستار زیست متعالى است و مىخواهد در پرتو ارزشهاى دینى زندگى عزتمندانه داشته باشد، باید از حافظان ارزشها و مدافعان خط مقدّم گسترش دهنده ارزشها یعنى روحانیان و عالمان دینى حمایت کند و از هر اقدامى که خدشه به آبروى اجتماعى آنان می‌زند پرهیز نماید.
"البته دانشمندان دینى نیز باید خود را از جایگاههاى تهمت دور نگه دارند تا ذهنیّتهاى مردم نسبت به آنان مخدوش نگردد".
 در نظام ارزشى اسلام جایگاه عالمان جایگاهى رفیع، منیع و بلند مرتبه است "یرفع اللّه الّذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات"() خداوند کسانى را که مؤمنند و داراى دانش، رفعت و درجه والا بخشیده است.
 طبیعى است آن که را خدا بلند کرده و والایى بخشیده باید احترام کرد و حریم حرمت او را پاسداشت.
 امام صادق(ع) فرمود: "العلم اصل کلّ حال سنىء و منتهى کلّ منزلة رفیعة"() ریشه هر رفعتى و اوج هر منزلت والایى، دانایى است.
 عالمان دین در زبان پیشوایان معصوم(ع) به عنوان: نزدیکترین مردم به درجه نبوت و پیامبرى.
() همانند پیامبران بنى اسرائیل.
() وارثان پیامبران.
() چراغهاى روى زمین.
() برتر از مجاهدان و شهیدان.
() در مقایسه با عابدان مانند خورشید با دیگر ستارگان.
() نگاه به چهره او عبادت.
() در میان نادانان همچون شخص زنده است در میان مردگان.
() معرفى شده‌اند و این نشاندهنده مقام و موقعیت آنان در نگاه دین بانان است.
 از سوى دیگر: علم و دانش چراغ خرد است "العلم مصباح العقل"() هیچ شرافتى چون دانش نیست"لاشرف کالعلم"() دانش، میراثى گرانمایه است" العلم وراثة کریمة"() دانش، جمالى است که پوشیده نمىماند"العلم جمال لایخفى"() دانش ریشه همه خوبیهاست"العلم رأس الخیر کله"() علم، حیات و زندگى است"العلم حیاة"() دانش، برتر از دارایى است"العلم افضل من المال"() بارورى شناخت به کسب دانش است"لقاح المعرفة دراسة العلم"() دانش، راه بهشت است"طریق الجنة العلم"() این تابلوها گویاى شرافت علم و جلالت عالمان و نقش کلیدى آنان در هدایت و رهبرى جامعه انسانى است.
 حدیثى که در آغاز این بخش از نوشتار به عنوان "هشدار اجتماعى" از امام على(ع) آوردیم سه نکته را در رابطه با استخفاف علما یادآورى مىکند: 1ـ سبک شمردن عالمان دینى سبب مىشود که مردم نسبت به شخص سبک شمار و تحقیرگر نگاه منفى پیدا کنند و در نتیجه از چشمها بیفتد و محبوبیّت اجتماعى او فروکش نماید.
 2ـ سوء ظن و بدگمانى نسبت به کسیکه عالمان دینى را هدف قرار می‌دهد و آنها را در مرأى و منظر خوار و سبک جلوه می‌دهد، افزون مىشود.
 3ـ بى اعتمادى و پندارهاى ناروا نسبت به چنین شخصى در ذهن مردم ایجاد مىگردد آنها را به خیالهاى باطل مىکشاند.
 بنابراین وظیفه عالمان دینى آن است که خود در عمل پیشتاز باشند و عملشان علمشان را تأیید و تثبیت کند و از دادن هرگونه سوژه منفى به دست مردم خوددارى نمایند و از آن سو وظیفه و تکلیف مردمان آن است که نسبت به این مرزداران شریعت و مشعلداران هدایت، ادب و احترام و حرمت را رعایت نمایند و از هرگونه قلم یا قدم و اقدام و گفتارى که آنان را در نگاه مردمان خوار و سبک مىسازد دورى نمایند.
 پى نوشتها .
 غررالحکم، آمدى، چاپ دانشگاه، ج 2، ص .319 .
 سوره زخرف، آیه .54 .
 میزان الحکمه، رى شهرى، مترجم، ج 8، ص .16 .
 تحف العقول، عربى، ص .35 .
 بحارالانوار، مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 69، ص .227 .
 همان. .
 سوره عنکبوت، آیه .45 .
 سوره ماعون،آیه 5 و .4 .
 سوره مریم، آیه 59 ؛ میزان الحکمه، ج 6، ص .320 .
 میزان الحکمه، ج 6، ص 319 ـ .318 .
 همان، ص .324 .
 سوره توبه، آیه .54 .
 سفینة البحار، هشت جلدى، ج 2، ص .656 .
 میزان الحکمه، ج 6، ص 322 ـ .321 .
 بحارالأنوار، ج 23، ص .154 .
 تحف العقول، ص .228 .
 بحارالأنوار، ج 49، ص 83 ـ .82 .
 همان. .
 تحف العقول، ص .230 .
 سوره مجادله، آیه .11 .
 میزان الحکمه، ج 8، ص .12 .
 همان، ص .18 .
 همان. .
 همان. .
 همان. .
 همان، ص .19 .
 همان، ص .22 .
 همان، ص .26 .
 همان، ص .20 .
 همان، ص .8 .
 همان، ص .9 .
 همان، ص .7 .
 همان، ص .8 .
 همان، ص .11 .
 همان، ص .13 .
 همان، ص .15 .
 همان، ص .27 .
 همان، ص .33

تبلیغات