آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

 همه ادیان وسائلى براى نیل انسان‏ها به رستگارى در سطوح مختلف هستند و رستگارى داراى دو جنبه است، یک جنبه آن عبارت است از چیزى که انسان‏ها باید از آن‏ها رها و رستگار شوند و جنبه دیگر آن عبارت است از چیزى که انسان‏ها باید در آن رها و رستگار شوند.
 رستگارى دینى همانند هر مکتبى ناظر به نیازها و آرزوهاى انسانى و بیانگر آن‏هاست و انسان رستگار کسى است که نیازها و آرزوهایش برآورده شود.
 رستگارى دینى ویژگى هایى دارد که عمده آن‏ها عبارتند از: 1- رستگارى دینى بر نیازهایى تمرکز دارد که یک فرهنگ آن را اساسى‏ترین نیاز مى‏شمارد.
 رستگارى دینى ناظر به ارضاء کلى، مطلق و گاه استعلایى نیازهاى انسانى است که از جمله آن‏ها توجه به خدا و جاودانگى است.
(1) 2- در قرآن مشتقات واژه (فلح) در آیات فراوانى به کار رفته است که راغب اصفهانى آن را به معناى شکافتن و بریدن، پیروزى و رسیدن به مطلوب معنا کرده و آن را به دو نوع دنیوى و اخروى تقسیم مى‏کند.
 فلاح و رستگارى دنیوى آن است که آدمى به سعادتى دست یابد که با آن زندگى دنیوى او پاکیزه و با نشاط گردد و حصول سعادت در دنیا به بقاء و پایدارى، غنا و بى‏نیازى و عزت و سربلندى است، فلاح و رستگارى اخروى به چهار چیز حاصل مى‏شود: الف: بقاء و پایدارى که در آن فناء و نابودى نباشد.
 ب: غنا و بى نیازى که در آن فقر راه نیابد.
 ج: عزّتى که ذلّت و خوارى در آن نباشد.
 د: دانشى که با جهل همراه نباشد.
(2) در حقیقت افراد پیروز و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه برمى دارند و راه خود را به سوى مقصد مى‏شکافند و پیش مى‏روند و این پیروزى خواه در بعد مادى باشد و خواه در بعد معنوى، و خواه دنیوى باشد و خواه اخروى.
 پیروزى و رستگارى دنیوى در آن است که انسان آزاد، سربلند و عزیز و بى نیاز زندگى کند و رستگارى اخروى در آن است که آدمى در جوار رحمت الهى و در میان نعمت‏هاى جاودانه، در کنار مؤمنان و پروا پیشگان در کمال عزّت و سربلندى به زندگى جاودانه خود ادامه دهد.
 از این رو در قرآن فرمود: «قد افلح المؤمنون؛(3) در حقیقت مؤمنان رستگارند و در تمام ابعاد به پیروزى و مقصود رسیده‏اند.
» در سوره آل عمران از آیه 102 تا 104 برخى از برنامه‏هایى که مؤمنان را به فلاح و رستگارى مى‏رساند بیان فرموده است و آن‏ها عبارتند از: الف: خودسازى و پروا پیشگى و با تقوا زیستن.
 ب: مسلمان زیستن و مسلمان مردن.
 ج: اتحاد و همبستگى بر محور اعتصام به حبل الهى.
 د: تعهد اجتماعى و فراخوانى به خیر و نظارت همگانى و مبارزه با فساد.
 در آیه 102 فرمود: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه حق تقاته و لاتموتن الّا و انتم مسلمون؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا آن گونه که حق پروا کردن از اوست، پروا کنید و زینهار جز مسلمان نمیرید.
» در این آیه دو برنامه را از اهل ایمان خواسته است.
 1- طلب حق تقوا از مؤمنان طلب مى‏کند تقواى الهى را بلکه برترین تقوا را تحصیل کنند و فقط از خدا پروا داشته باشند زیرا برخى از جهنم پروا دارند.
 چنان چه فرمود: «فاتقوا النار التى و قودها الناس و الحجارة اعدّت للکافرین؛(4) از آتشى بترسید که هیزم آن بدن‏هاى مردم گنهکار و سنگ هاست و براى کافران آماده شده است.
 و برخى از فتنه پروا دارند چنان چه فرمود: «واتقوا فتنة لاتصیبنّ الذین ظلموا منکم خاصّه و اعلموا انّ اللّه شدید العقاب؛(5) از فتنه‏اى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمى‏رسد بلکه همه را فرا خواهد گرفت و بدانید که خدا کیفر شدید دارد.
» اما مهم تقواى الهى است زیرا تقواى الهى بهترین زاد و توشه انسان است: «و تزوّدوا فانّ خیر الزاد التقوى و اتقون یا اولى الالباب؛(6) زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزکارى است و از من بپرهیزید اى خردمندان.
» بر اساس این آیه مؤمنان به تقوا دعوت شدند که حق آن را رعایت کنند و حق تقوا را هر کس به اندازه توان خود به آن راه مى‏یابد از این رو ابى بصیر مى‏گوید: از امام صادق(ع) در مورد «اتقوا الله حق تقاته» پرسیدم آن حضرت فرمود: «یطاع فلایعصى و یذکر فلا ینسى و یشکر فلا یکفر»(7) حق تقوا آن است که آدمى پیوسته فرمان خدا را اطاعت کند و هیچ‏گاه او را نافرمانى و معصیت ننماید، همواره به یاد او باشد و او را فراموش نکند و در برابر نعمت‏هاى او شکرگزار باشد و نعمت او را کفران و ناسپاسى ننماید.
 بر این اساس حق تقواى الهى همانا آخرین و عالى‏ترین درجه تقوا است که پرهیز از هرگونه گناه و عصیان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى‏شود و انسانى که از حق منحرف نشود خدا را اطاعت کرده و پیوسته به یاد اوست و نعمت او را سپاسگزار خواهد بود.
 مصداق بارز دارندگان حق تقوا گرچه همه مؤمنان دعوت به خودسازى و رعایت حق تقوا شده‏اند اما مصداق بارز دارندگان حق تقوا اهل بیت پیامبر(ص) مى‏باشند چنان چه عبد خیر مى‏گوید از على بن ابیطالب(ع) درباره آیه مورد نظر پرسیدم، آن حضرت در جواب فرمود: «ما عمل بها غیر اهل بیت رسول اللّه (ص)، نحن ذکرنا اللّه فلا ننساه و نحن شکرناه فلن نفکر و نحن اطعناه فلم نعصه فلما نزلت هذه الآیة، قال الصحابة لانطیق ذلک فانزل اللّه تعالى فاتقوا اللّه ما استطعتتم؛(8) به این آیه جز اهل بیت پیامبر(ص) عمل نکردند، ما هستیم که خدا را همواره یاد مى‏کنیم و او را فراموش نخواهیم کرد.
 ما سپاسگزار نعمت‏هاى او هستیم و هرگز ناسپاسى نمى‏کنیم و ما او را اطاعت مى‏کنیم و معصیت و نافرمانى نمى‏نمائیم، این آیه وقتى نازل شد، صحابه و یاران پیامبر(ص) گفتند ما توان عمل به این آیه را نداریم که خداوند، آیه «فاتقوااللّه ما استطعتم»(9) را نازل فرموده است یعنى حق تقوا را به مقدار توانایى خود انجام دهید در این صورت آیه سوره تغابن آیه مورد بحث را مقیّد مى‏کند.
 2- سفارش به مسلمان مردن‏ در پایان آیه به مؤمنان هشدار مى‏دهد که به هوش باشید.
 تنها اسلام آوردن کافى نیست، بلکه اسلام خود را تا واپسین ساعات عمر خود حفظ کنید و مراقب باشید جز با اسلام از دنیا بیرون نروید.
 مراد از اسلام در آیه اسلام خالص و ناب است، اسلام خالص قرآنى آن است که انسان در عقیده و اخلاق و عمل، دین خالص و واجب را حفظ کند.
 توضیح آن که اسلام به معناى فعل جارحه‏اى و جانحه‏اى و فعل قلبى و قالبى داراى مراتبى است که نازل‏ترین مرتبه آن، اعتراف و اقرار به توحید و معاد و نبوت است، آثار فقهى چون حرمت جان و مال، جواز نکاح و ازدواج، طهارت ظاهرى و مانند آن بر این مرتبه از اسلام مترتب مى‏شود.
 در این مرتبه ممکن است اسلام هنوز در دل و روح فرد مسلمان رسوخ نکرده باشد.
 برترین مرتبه اسلام مقام تسلیم و انقیاد تام است و مقام تسلیم عبارت است از انقیاد و تسلیم محض سالک صالح در پیشگاه خداوند سبحان، انقطاع کامل از غیر خدا و چیزى جز یاد و مهر او را در دل قرار ندادن، در این آیه از مؤمنان مى‏خواهد که برترین مرتبه اسلام را بدست آورده و تا پایان عمر آن را حفظ کنند.
 درخواست مسلمان مردن توسط انبیاء انبیاء الهى از خداى سبحان درخواست مى‏کردند که مسلمان بمیرند و به فرزندان خود سفارش مى‏کردند که مسلمان بمیرند، «و وصّى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنىّ انّ اللّه اصطفى لکم الدین فلاتموتن الّا و انتم مسلمون؛(10) و ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را به این آیین وصیت کردند و هر کدام به فرزندان خویش گفتند، خداى سبحان این آیین پاک را براى شما برگزیده است و شما جز به آیین اسلام از دنیا نروید.
 حضرت یوسف نیز از خداى سبحان درخواست مى‏کند «و توفّنى مسلماً و الحقنى بالصالحین؛(11) مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما.
» یعنى اسلام چنان در جان من عجین و ملکه شده باشد که فشار مرگ نتواند بر من اثر بگذارد و آن را از یادم ببرد.
 راز تأکید بر مسلمان مردن‏ این که در قرآن از مؤمن مى‏خواهد که وى مسلمان زندگى کند و مسلمان از دنیا برود سرّ و رازى دارد که توجه به آن سودمند است.
 اصل مرگ امرى ضرورى است که هر انسانى بدان محکوم است: «کل نفس ذائقة الموت»(12) از این رو قابل امر و نهى نیست اما به لحاظ قید و اختیارى آن ممکن است مورد امر و نهى قرار گیرد و گفته شود مسلمان بمیر و کافر نمیر.
 و به عبارت دیگر: مرگ و حیات مانند اصل بودن و هستى از امور تکوینى‏اند و از این رو متعلق امر و نهى واقع نمى‏شوند، اما با داشتن قید اختیارى، مى‏توان به اعتبار آن قید بدان امر یا از آن نهى کرد.
 در واقع چگونه مردن در اختیار انسان است و این چگونگى مورد امر و نهى خداى سبحان قرار مى‏گیرد.
 در توضیح مطلب توجه به دو نکته لازم است: الف: زمان مرگ مجهول است هیچ کس نمى‏داند، در چه زمان و در چه زمین و یا زمینه فکرى و اجتماعى مى‏میرد، از این رو انسان همواره در همه شؤون و حالات باید مسلمان باشد تا از مرگ در حال غفلت و بدون اسلام مصون بماند.
 انسانى که از خداوند مى‏خواهد تا همه کردار و گفتارش در جهت الهى و براى خدا خالص باشد و اوقات و احوال او همواره در بندگى و طاعت مصروف گردد و از این خواسته منصرف نشود در هر حال که از دنیا برود مسلمان رخت بر مى‏بندد.
 ب: گوشزد کردن مرگ با این بیان که مبادا بى دین بمیرید، اشاره به ضرورت فراهم آوردن ایمان مستقر است، زیرا فشار مرگ چنان سخت، دردناک و غیر قابل تحمّل است که اگر ایمان کسى راسخ و ملک و مستقر نباشد فشار مرگ آن را از وى مى‏گیرد.
 از این رو لازم است با اسلام به گونه‏اى وجودش عجین شود که فشار مرگ آن را از او نگیرد.
 از این رو آن چه براى انسان مهم است مسلمان و با ایمان مردن است زیرا حشر انسان به همان صورتى است که مرده است و کسى که همه شؤون او تنها براى خداست، مسلمان زندگى مى‏کند.
 مسلمان مى‏میرد و مسلمان محشور مى‏شود و هر انسان مسلمانى باید سعى کند تا در مرحله‏هاى زندگى و مرگ و حشر، مسلمان باشد تا از آثار مسلمانى یعنى رستگارى در دنیا و آخرت برخوردار گردد.
 3- دعوت به اتحاد و همبستگى‏ در آیه 103 این سوره از مؤمنان مى‏خواهد با اعتصام و چنگ زدن به حبل الهى به اتحاد روى آورده و از هرگونه تفرقه و پراکندگى پرهیز کرده و با آن مبارزه کنند.
 «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لا تفرّقوا واذکروا نعمة اللّه علیکم اذ کنتم اعداء فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً و کنتم على شفاحفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبیّن اللّه لکم آیاته لعلّکم تهتدون؛ همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را برخود یاد کنید.
 آن‏گاه که دشمنان یکدیگر بودید پس میان دل‏هاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید، و برکنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید، این گونه خداوند نشانه‏هاى خود را براى شما روش مى‏کند.
 باشد که راه یابید.
» در این آیه امت مسلمان را دعوت به اتحاد و همبستگى و از تفرقه و پراکندگى نهى مى‏کند و مى‏فرماید: «امت مسلمان همگى با هماهنگى و انسجام به حبل الهى اعتصام کرده و چنگ بزنید و از تفرقه و پراکندگى دورى کنید.
 مراد از حبل الهى‏ مراد از حبل الهى را برخى قرآن(13) و برخى اسلام(14) و برخى خاندان پیامبر و ائمه معصومین(ع)(15) (اهل بیت) و برخى عهد(16) الهى و برخى فرمان خدا و اطاعت او(17) و برخى اخلاص توحید الهى(18) دانسته‏اند، ولى مى‏توان گفت: منظور از حبل الهى هرگونه وسیله ارتباط با خداى سبحان است، خواه آن وسیله ارتباط، قرآن باشد و خواه اسلام و خواه اهل بیت و خواه عهد الهى و خواه فرمان و اطاعت پروردگار و خواه اخلاص در توحید الهى.
 نیاز به حبل الهى‏ تعبیر به حبل اللّه اشاره به این حقیقت است که انسان در شرایط عادى و بدون استفاده از راهنما در قعر درّه طبیعت و چاه تاریک غرائز سرکش و جهل و نادانى باقى خواهد ماند و براى نجات از این دره و برآمدن از این چاه، به وسیله نیازمند است و به عبارت دیگر: انسان براى صعود به حبل نیازمند است و براى مبتلا نشدن به دام دیگران تنها باید به حبل الهى تمسک پیدا کند.
 در واقع انسان با فکر و اندیشه، راه تفکر در آفاق را براى آگاهى از اسرار جهان مى‏پیماید و با غواصّى در اعماق وجود خود به جستجوى رازهاى نهانى وجود خویش مى‏پردازد و در این دو سیر به حبل نیازمند است و باید بداند که این دو راه هیچکدام پایانى ندارد، نه حکیمان با بلندپروازى به بلنداى آن مى‏رسند که نهایت راه باشد و نه عارفان با غوّاصى به پایان عمق راه مى‏رسند.
 چنان‏چه على(ع) فرمود: «لایدرکه بعدالهمم و لایناله غوص الفطن؛(19) نه همت‏هاى بلند او را مى‏یابد و نه غوّاصان زیرک به آن مى‏رسند.
» خداشناسى و آشنایى با آیات احکام و حکم همراه با عمل صالح سبب سیر صعودى آدمى است.
 «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»(20) عقیده پاک به سوى او صعود مى‏کند و عمل صالح آن را بالا مى‏برد و مقصد آن نیز عزت الهى است که: «من کان یرید العزة فانّ العزة للّه جمیعاً؛(21) هر که خواهان عزّت است همه عزّت از آن خداست.
» و کسى که خواهان عزّت است، باید وسیله آن یعنى عقاید پاک و عمل صالح را فراهم کند.
 اعتصام جمعى که همان اتحاد و هماهنگى و انسجام بر محور ثقلین یعنى قرآن و عترت است، سبب مى‏شود که همگان در برداشتن بار سنگین مسؤولیت، با نشاطى فزاینده مشارکت کنند و با قدرتى افزون‏تر رسالت الهى را به انجام برسانند و چون اعتصام به ثقلین از اهمیت خاصى برخوردار است همگان باید در پاسدارى و بهره مندى از آن، از آن جهت که عروة الوثقاى الهى است کوشا بوده و حافظ آن پیوند باشند.
 نهى (لاتفرقوا) درباره کیفیت اعتصام است نه اصل آن، زیرا آیه خطاب به مؤمنان است که به خدا اعتصام دارند، اگر تک تک مسلمانان به حبل خدا معتصم باشند و با هم نباشند در کیفیت اعتصام یعنى اعتصام دسته جمعى و همگانى دچار تفرقه‏اند براى توضیح، هر فردى از افراد انسانى داراى دو حیثیت فردى و اجتماعى است.
 وى همانگونه که تکالیف فردى دارد.
 وظایفى اجتماعى نیز دارد.
 چه وجود استقلالى را براى جامعه بپذیریم و حیثیت اجتماعى را براى انسان فطرى بدانیم یا وجود مستقل براى جامعه را نپذیریم و ضرورت و نیاز را عامل شکل‏گیرى جامعه بدانیم، بهرحال آیه درباره حیثیت اجتماعى انسان است.
 نعمت برادرى‏ اتحاد و برادرى نعمتى است که خداى سبحان به مسلمانان اعطاء کرده است، از این رو مسلمانان باید پیوسته به یاد آن نعمت بوده و همواره آن را حفظ کرده و به رایگان آن را از دست ندهند.
 از این رو فرمود: «واذکروا نعمة اللّه علیکم اذ کنتم اعداءً فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً؛(22) شما دیروز با هم دشمن بودید اما خداى سبحان امروز در سایه نعمت اسلام و ایمان دل‏هاى شما را به هم مربوط ساخت و دشمنان دیروز برادران امروز شدید.
» از این که خداى سبحان تألیف قلوب و پیوند دل‏ها را به خود نسبت داد اشاره به یک کار خارق العاده اجتماعى دارد که خدا آن را ایجاد کرده است زیرا اگر سابقه دشمنى پیشین عرب را در نظر بگیریم که آن‏ها با کینه‏هاى ریشه دار در طول سال‏هاى متمادى در دل‏هاى آن‏ها انباشته شده بود و همواره آتش جنگ و خون ریزى در بین آنان برافروخته بود روشن مى‏شود که از راه عادى و معمولى نمى‏توان از آن ملت پراکنده و کینه توز ملتى واحد و متحد و برادر بسازند.
 پس باید کار خارق العاده‏اى صورت گیرد و این کار خارق العاده را خدا انجام مى‏دهد، قرآن کریم در سوره انفال نیز تألیف قلوب را به خود نسبت داده است و فرموده است حتى با انفاق مال نمى‏توانید، انسان‏ها را به هم ارتباط دهید «لو انفقت ما فى الارض جمیعاً ما الّفت بین قلوبهم ولکنّ اللّه الّف بینهم انّه عزیز حکیم؛(23) اگر تمام آن چه در روى زمین است صرف مى‏کردى که میان دل‏هاى آنان الفت دهى، نمى‏توانستى، ولى خداوند میان آن‏ها الفت ایجاد کرد او توانا و حکیم است.
» زیرا دل در اختیار غیر خدا نیست و مطامع دنیوى نیز هرگز دل را آرام نمى‏کند.
 گوستاو لوبون فرانسوى مى‏نویسد: خصلت جنگ جویى در اعراب تا این حد ریشه دوانده بود که پیش از ظهور پیامبر اسلام تمام ریگستان عرب میدانى براى نورد و جنگ دائمى قرار گرفته بود و زمانى که قبول اسلام نموده و همگى تحت لواى توحید مجتمع گردیدند تمام قواى خود را متوجه به بیگانگان نمودند و همین خاصّه بوده است که سبب عمده پیشرفت و کامیابى آن‏ها گردید.
(24) اختلاف پرتگاه جهنم‏ خداى سبحان مسلمانان را از سقوط در آتش جنگ و آتش جهنم نجات داده است (و کنتم على شفا حفرة من النار فانقذکم منها) شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بودید که هر آن احتمال مى‏رفت در آن سقوط کنید و همه چیز شما خاکستر گردد اما خداوند شما را نجات داد و از این پرتگاه به نقطه امن و امانى که همان نقطه برادرى و محبت بود، رهنمون ساخت.
 همان طور که اخراج از ظلمات به نور دو نوع است گاهى به صورت رفع است یعنى آدمى در حدّى از کمال ایمان قرار مى‏گیرد که ظلمات را از خود دور مى‏کند و به توفیق الهى از ظلمت گناه به نور اطاعت و بندگى در مى‏آید و گاهى به صورت دفع است یعنى ایمان آن‏ها در حدّى است که به آلودگى و گناه آلوده نمى‏شوند و خداى سبحان توفیق آلوده نشدن به گناه را به آنان اعطا مى‏کند.
 آدمى براى این که دچار تفرقه نشود نیز باید با حفظ و توجه به عوامل وحدت و تمسّک به حبل الهى این توفیق را پیدا کند که دچار اختلاف و تفرقه نشود یعنى با دورى از حبّ دنیا و بغى و ستم، زمینه اختلاف را از بین ببرد و در صورت آلوده شدن به اختلاف باید عوامل اختلاف را با رجوع به قرآن و عترت شناسایى کرده و اختلاف را با توفیق الهى به اتحاد و همبستگى تبدیل کند.
 منشأ اختلاف‏ قرآن کریم منشأ اختلاف را دو چیز مى‏داند.
 الف: بغى و ستم‏ آیه 213 سوره بقره مى‏فرماید: «کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الّا الذین اوتوه من بعد ماجائتهم البیّنات بغیاً بینهم فهدى اللّه الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق، باذنه و اللّه یهدى من یشاء الى صراط مستقیم؛ مردم در آغاز یک دسته بودند و تضادى در میان آن‏ها وجود نداشت به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آن‏ها پیدا شد در این حال خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى که به سوى حق دعوت مى‏کرد با آن‏ها نازل نمود تا در میان مردم در آن چه اختلاف داشته‏اند داورى نماید.
 افراد با ایمان در آن اختلاف نکردند تنها گروهى از کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه‏هاى روشن به آن‏ها رسیده بود به خاطر انحراف از حق و ستم‏گرى در آن اختلاف کردند خداى سبحان آن‏هایى را که ایمان آورده بودند به حقیقت آن چه را که مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبرى نمود، اما افراد بى ایمان همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند و خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت مى‏کند.
» در این آیه منشأ اختلاف ناپسند را بغى و ستم گرى و انحراف از حق مى‏داند.
 ب: حبّ دنیا و دنیا دوستى‏ قرآن در سوره آل عمران فرمود: «و لقد صدقکم اللّه وعده اذتحسّونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصیتم من بعد ما اریکم ما تحبّون، منکم من یرید الدنیا و منکم من یریدالآخرة ثم صرفکم عنهم لیبتلیکم و لقد عفا عنکم و اللّه ذوفضل على المؤمنین؛(25) خداوند وعده خود را به شما تحقق بخشید، در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مى‏رساندید و این پیروزى ادامه داشت تا این که سست شدید و در کار خود به نزاع پرداختید و بعد از آن که آن چه را دوست مى‏داشتید به شما نشان داد، نافرمانى کردید بعضى از شما خواهان دنیا بودید و برخى خواهان آخرت، سپس خداى سبحان شما را از آنان منصرف ساخت و پیروزى شما به شکست انجامید تا شما را آزمایش کند و او شما را بخشید و خداى متعال نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد.
» این آیه درباره جنگ احد است که مسلمانان در آغاز بر مشرکان پیروز شدند و این پیروزى ادامه داشت تا این که عدّه‏اى بر اثر حبّ دنیا به قصد جمع آورى غنائم موضع استراتژیک را در احد رها کرده و عدّه اندکى که مؤمنانه ایستادگى کردند در آن موضع ماندند و دشمن از این فرصت بهره بردارى کرده و از همان موضع بر لشکر مؤمنان یورش برده و شکست را بر آنان تحمیل کرد و این شکست فقط نتیجه دنیا دوستى و نافرمانى از دستور پیامبر بود.
 بنابراین بر مسلمانان لازم است براى حفظ اتحاد و همبستگى از ستم و دنیا دوستى اجتناب کرده تا دچار اختلاف و تفرقه و پراکندگى نشوند.
 هدایت، هدف از تبیین آیات‏ در پایان آیه قرآن مى‏فرماید: «وکذلک یبیّن اللّه لکم آیاته لعلّکم تهتدون؛(26)خداى سبحان آیاتش را این چنین براى شما روشن مى‏سازد تا هدایت شوید.
» از آن جایى که قرآن کتاب تقلیدى نیست و مطالب خود را براى فهم انسان تبیین مى‏کند و راه را به او نشان مى‏دهد و مسائل را برهانى مى‏کند و آدمى را به اصول عقلى و تجربى ارشاد مى‏نماید تا مطالب در جان‏هاى آن‏ها بنشیند از این رو سخن خود را در این آیه با دعوت بر اساس مشاهده و وجدان و تجربه‏ها بیان مى‏کند و هدف این است که انسان‏ها با این مشاهده و تفکر در آن‏ها به راه درست و صراط مستقیم هدایت شوند و اتحاد و همبستگى را حفظ و از پراکندگى محفوظ بمانند زیرا نتیجه اتحاد ترقى و تکامل و پیشرفت و پى‏آمد تفرقه انحطاط و سقوط و عقب ماندگى و شکست است.
 4- دعوت به خیر و مبارزه با فساد به دنبال آیات پیشین که از دعوت به تقوا و خودسازى شروع مى‏شود و سپس به دعوت به اتحاد و همبستگى مى‏رسد در آیه (104) یک مسؤولیت اساسى را بر عهده مؤمنان مى‏گذارد که رعایت آن موجب حفظ طهارت آحاد جامعه و اتحاد و همبستگى آن‏ها خواهد شد و آن دعوت به خیر و نظارت همگانى بر جامعه براى رعایت خوبى‏ها و ارزش‏ها و دور بودن از بدى‏ها و ضد ارزش‏هاست.
 «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛(27) باید از میان شما جمعى دعوت به خیر و نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند و آن‏ها همان رستگارانند.
» خداى سبحان پس از دعوت اهل ایمان به اعتصام به حبل الهى و نهى از تفرقه و پایه‏ریزى اجتماعى متحد بر اساس اعتقاد و ایمان از امت مسلمان مى‏خواهد که در میان آنان کسانى باشند که مردم را به خیر دعوت کنند و با امر به معروف و نهى از منکر زمینه مشارکت آحاد اهل ایمان را براى پاسدارى از ارزش‏هاى جامعه دینى که لازمه زندگى سعادت مندانه اجتماعى است مطرح مى‏کند وحدت کلمه بر محور کلمه توحید بارزترین مصداق معروف و تفرقه و اختلاف بارزترین مصداق منکر است.
 از این رو انسان پس از کسب وارستگى باید به خیر دعوت کند.
 رابطه دعوت به خیر با امر به معروف و نهى از منکر دعوت به خیر از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر و از احکام بین المللى اسلام است ولى امر به معروف و نهى از منکر از برنامه‏هاى داخلى حوزه اسلامى است.
 یعنى عدّه‏اى باید جامعه جهانى را به خیر دعوت کنند و در داخل حوزه اسلامى نیز با نظارت بر همگان از پیدایش فساد و آلودگى در ابعاد مختلف در جامعه جلوگیرى کنند.
 سرّ تقدیم دعوت به خیر سرّ تقدیم دعوت به خیر به امر به معروف و نه از منکر آن است که دعوت به خیر دعوت به اسلام اما امر به معروف و نهى از منکر یعنى فرمان دادن به مسلمانان خطاکار براى انجام وظائف دینى و نهى از او از ارتکاب گناهان، امر به معروف و نهى از منکر حقیقتى است که در آن جدى بودن مطرح است از این رو با امر و فرمان مطرح مى‏شود و لذا با تعلیم و تذکر و نصیحت و ارشاد و حتى دعوت به خیر تفاوت دارد.
 اساس عزّت‏ عزّت و عظمت امت اسلامى در گرو امر به معروف و نهى از منکر است و ساختار جامعه نوپاى اسلامى بر همین اصل عزت بخش استوار است.
 امام باقر(ع) فرمود: «ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء، فریضة عظیمة تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّالمظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر؛(28) امر به معروف راه انبیاء و طریق صالحان است دو فریضه بزرگ الهى است که دیگر فرائض با آن‏ها برپا مى‏شود و به وسیله این دو راه‏ها امن مى‏گردد، و کسب و کار مردم حلال مى‏شود، حقوق افراد تأمین مى‏گردد و در سایه آن زمین‏ها آباد، از دشمنان انتقام گرفته مى‏شود و در پرتو آن همه کارها روبراه مى‏گردد.
» مراحل امر به معروف و نهى از منکر امر به معروف و نهى از منکر از یک نظر دو مرحله دارد یکى مرحله فردى که هر کس موظف است به تنهایى ناظر اعمال دیگران باشد و دیگرى مرحله دسته جمعى که امتى موظّفند براى پایان دادن به نابسامانى‏هاى اجتماع دست به دست هم دهند و با یکدیگر تشریک مساعى کنند.
 قسمت اول وظیفه عموم مردم است و چون جنبه فردى دارد شعاع آن محدود به توانایى فرد است.
 اما قسمت دوم چون جنبه دسته جمعى دارد شعاع قدرت آن وسیع است و طبعاً از شؤون حکومت اسلامى است و شکل آن واجب کفایى خواهد بود.
 از منظر دیگر مراحل امر به معروف و نهى از منکر داراى پنج مرحله است: الف: محدوده خویشتن یعنى خویشتن را باید با آراستن به خوبى‏ها و ارزش‏ها و زدودن از بدى‏ها و ضد ارزش‏ها از آتش جهنم حفظ کند.
 «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم؛(29) اى مؤمنان خود را حفظ کنید.
» ب: محدوده خانواده پس از حفظ خویشتن از آتش جهنم باید به خانواده پرداخت از این رو مى‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا قوا.و اهلیکم ناراً و قودها الناس و الحجارة؛(30) اى مؤمنان خانواده و خود را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگ‏ها هستند نگه دارید.
» ج: خویشان، خداى به پیامبر دستور مى‏دهد «و انذر عشیرتک الاقربین؛ خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن و هشدار بده.» د:عموم مردم: که آیه مورد بحث از آن سخن مى‏گوید.
 ه: قلمرو حکومت اسلامى، گاهى امر به معروف و نهى از منکر از وظائف حکومت اسلامى است و قلمرو اجراى آن نیز حکومت اسلامى است قرآن مجید مى‏فرماید: «الّذین ان مکنّاهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر وللّه عاقبة الامور؛(31) کسانى که اگر در زمین به آنان قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مى‏کنند و زکات مى‏دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند و پایان کارها از آن خداست.
» نتیجه گیرى‏ از مباحث این مقاله نتیجه‏گیرى مى‏شود که اگر جامعه‏اى بخواهد به رستگارى که گوهر دین دارى و ایمان است نایل شود در مرحله اول افراد آن جامعه باید خود را با وصف تقوا بیاراید و با ایجاد تقوا در خویشتن بر خویشتن سلطه یافته و خود را در برابر انواع آلودگى‏هاى اخلاقى و دینى واکسینه نماید و مسلمان زندگى کرده و مسلمان بمیرد و در مرحله ثانى با اعتصام به حبل الهى به صورت جمعى و نه فردى اتحاد و همبستگى را تحصیل و حفظ نموده و از تفرقه و پراکندگى پرهیز کند و در مرحله سوم با دعوت همگان به خیر و انجام دو وظیفه بزرگ الهى یعنى امر به معروف و نهى از منکر و انجام مسؤولیت اجتماعى جامعه را از آلوده شدن به فساد حفظ کند در نتیجه جامعه‏اى که افراد آن با تقوا بوده و با هم همبستگى داشته باشند و مراقبت نموده تا فساد به جامعه راه نیابد آن جامعه رستگار شده و به سعادت و رشد و ترقى و تکامل نائل مى‏شود.
 پى‏نوشت‏ها: 1. دین پژوهى، دفتر اول، میرچاالیاده، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى، ص 99 - 102 با تلخیص.
 2. مفردات، راغب اصفهانى، ص 385.
 3. سوره مؤمنون، آیه 1.
 4. سوره بقره، آیه 24.
 5. سوره انفال،آیه 25.
 6. سوره بقره، ، آیه 197.
 7. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 194، ح 120.
 8. البرهان، ج 2، ص 82، ح 2.
 9. سوره تغابن، آیه 16.
 10. سوره بقره، آیه 132.
 11. سوره یوسف، آیه‏101.
 12. سوره آل عمران، آیه 185.
 13. درالمنثور، سیوطى، ج 2، ص 60؛ معانى الاخبار، صدوق، ص 122.
 14. تفسیر روض الجنان، ابوالفتوح رازى، ج 4، ص 462.
 15. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 102.
 16. روض الجنان، ج 4، ص 460.
 17 و 18. همان، ص 462.
 19. نهج البلاغه، خطبه اول.
 20. سوره فاطر، آیه 10.
 21. همان.
 22. سوره آل عمران، آیه‏103.
 23. سوره انفال، آیه 63.
 24. تمدن اسلام و عرب، تألیف دکتر گوستاولوبون فرانسوى، ترجمه فخر داعى گیلانى، ص 790.
 25. سوره آل عمران، آیه 152.
 26. سوره آل عمران، آیه‏103.
 27. همان، آیه‏104.
 28. وسایل الشیعه، ج 11، ص‏395.
 29. سوره تحریم، آیه 6.
 30. همان.
 31. سوره حج، آیه 41.
 

تبلیغات