آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

امام على(ع) از دیدگاه دانشمندان اهل‏سنت احمد بن حنبل (پیشواى مذهب حنبلى) آن همه فضیلتها که براى على بن ابى‏طالب بوده و نقل شده برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا نبوده است.
(1) همچنین وى از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که به فاطمه(س) فرمود: "آیا راضى نمى‏شوى که من تو را به کسى تزویج کنم که اوّلین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمش از همه عظیم‏تر است".
(2) محمد بن ادریس (پیشواى مذهب شافعى) درباره على(ع) سروده‏اى دارد که چنین است: لَو اَنَّ المرتضى أبدى محلّه‏ لَصار الناسُ طُراً سُجَّداً له‏ و ماتَ الشّافعى و لیسَ یدرى‏ علىّ ربُّهُ اَم ربُّهُ اللّه‏ "هرگاه على جایگاه و حقیقت خویش را براى مردم آشکار کند، هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعى مُرد و عاقبت نفهمید على(ع) پروردگار است، یا اللّه پروردگار اوست.
"(3) همچنین از سروده‏هاى اوست: علىٌّ حُبَّهُ جُنُّة امامُ الناس والجنَّة وصىُّ المصطفى حقّاً قسیم النّار و الجنَّة(4) "دوستى على سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پریان است؛ او در حقیقت جانشین مصطفى؛ و تقسیم کننده بهشت و دوزخ است.
" همچنین امام شافعى مى‏گوید: به من گفته‏اند رافضى شدى(از حق روگرداندى)؛ گفتم: هرگز دین و اعتقادم رفض نیست؛ ولى دوست مى‏دارم بدون شک بهترین امام و بهترین هادى را.
 اگر معنى رفض، دوستى وصى پیامبر (على بن ابیطالب) است، به درستى که من رافضى‏تر از همه مردم هستم.
(5) ابن صبّاغ مالکى (اندیشمند مالکى مذهب) وى درباه فضایل امام على(ع) مى‏گوید: "حکمت از گفتارش چیده مى‏شد، و دانش‏هاى آشکار و نهانى به قلبش بسته بود، همیشه از سینه‏اش دریاهاى علوم، جوشان، و امواجشان خروشان بود، تا آنجا که رسول خدا(ص) فرمود: "انا مدینة العلم و علىٌّ بابها؛ من شهر علمم و على (ع) باب (در) آن است.
"(6) ابن ابى‏الحدید (شارح نهج البلاغه و دانشمند معتزلى مذهب) "و ما اقولُ فى رجل اَقرَّ لهُ اعداؤهُ و خُصومُهُ بالفضل و لم یمکنهم جَحْدُ مناقبه و لا کتمان فضائله.!!"؛ چه بگویم درباره مردى که دشمنانش به فضایل و مناقب وى اعتراف مى‏کنند! و هرگز براى آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده، و فضایلش را بپوشانند!" آن‏گاه مى‏افزاید: تو خود مى‏دانى که بنى‏امیه، زمامدارى اسلام را در شرق و غرب روى زمین به دست آوردند و با هر نوع حیله‏گرى در خاموش ساختن نور او کوشیدند و هرگونه لعن و افترا را بر على(ع) بر منابر ترویج نمودند، هرکس که او را مدح و توصیف مى‏کرد، مورد تهدید قرار مى‏گرفت.
 هر روایتى که فضیلت على (ع) را بازگو مى‏کرد، ممنوع ساختند.
 حتى از نامگذارى به نام على جلوگیرى کردند.
 همه این اقدامات و تلاشها جز ظهور عظمت و جلالت شخصیت على(ع) نتیجه‏اى در پى نداشت. در حقیقت این همه نابکاریهاى بنى‏امیّه مانند پوشانیدن آفتاب با کف دست بود. من چه بگویم درباره مردى که همه فضیلتها به او منتهى مى‏شود و هر مکتب و هر گروهى خود را به او منسوب مى‏نماید. آرى اوست رئیس همه فضیلتها.
(7) من چه بگویم درباره مردى که اهل همه مذاهب غیراسلامى که در جوامع اسلامى زندگى مى‏کنند، به او محبّت مى ورزند و حتى فلاسفه‏اى که از ملت اسلامى نیستند، او را تعظیم مى‏نمایند.
.8) همچنین مى‏نویسد: "چه بگویم در حق کسى که پیشى گرفت از دیگران به هدایت، به خدا ایمان آورد و او را عبادت نمود، در حالى که تمام مردم سنگ را مى‏پرستیدند..
"(9) "او در عبادت، عابدتر ین مردم شمرده مى‏شد؛ نماز و روزه‏اش از همگان بیشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذکار و مستحبّات را از آن حضرت آموختند.
"(10) "مبادى جمیع علوم به او بازمى‏گردد.
 او کسى است که قواعد دین را مرتّب و احکام شریعت را تبیین کرده است.
 او کسى است که مباحث عقلى و نقلى را تقریر نموده است.
"(11) آن‏گاه کیفیت رجوع هر یک از علوم را به امام على (ع) توضیح مى‏دهد.
 عبدالله بن عباس‏ وى که از جمله مفسران بزرگ مسلمان، به ویژه اهل‏سنت محسوب مى‏شود، علم خود و صحابه را در برابر علم على(ع) چونان قطره‏اى از دریا مى‏داند، و در مورد آن حضرت مى‏گوید: "آیه‏اى در قرآن نیست، مگر آن که على، مصداق بارز آن است، خداوند یاران پیامبر را در جاهاى بسیارى مورد سرزنش قرار داده است، ولى درباره على(ع) جز خیر و نیکى یاد نکرده است.
"(12) فخر رازى (دانشمند و مفسر معروف اهل‏سنت) "هرکس در دین خود، على بن ابى‏طالب را پیشواى خود قرار دهد، همانا رستگار شده است، زیرا پیامبر(ص) فرمود: "اللّهُمَّ أدر الحقَّ مع علىٍّ حیث دار؛ خداوندا! على هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان.
"(13) خوارزمى (ادیب و خطیب مشهور اهل‏سنت) آیا چون ابوتراب، جوانمردى هست؟ آیا چون او پیشواى پاک سرشتى روى زمین وجود دارد؟ چشم مرا هر گاه درد فراگیرد، توتیایش خاکى است که پاى او بدان رسیده باشد.
 على همان است که شبانگاه در محراب از دل مى‏خروشید و مى‏گریست و روز با چهره‏اى خندان در گرد و غبار میدان جنگ فرو مى‏رفت. او از زرد و سرخ بیت‏المال مسلمین بهره‏اى نمى‏گرفت. او همان شکننده بتها بود؛ هنگامى که بر دوش پیامبر پا نهاد. گویا همه مردم بسان پوستند، و مغز، مولاى ما على است . .
"(14) زمخشرى (ادیب و دانشمند اهل‏سنت) وى درباره شخصیت امام على(ع) مى‏گوید: من چه بگویم درباره مردى که فضایل او را دشمنانش از راه کینه‏جویى و حسد انکار کردند و دوستانش از بیم جان، باز از این میان آن‏قدر فضیلت‏هاى وى انتشار یافته که شرق و غرب عالم را فراگرفته است.
(15) همچنین این اندیشمند اهل‏سنت ضمن نقل حدیث قدسى: "من اَحَبَّ علیاً اُدخِلُهُ الجنةَ وَ اِن عصانى، و مَن ابغض علیاً اُدخِلُهُ النارَ و اِن اطاعَنى؛ یعنى خداوند فرمود: هر کس على را دوست بدارد، او را وارد بهشت مى‏کنم، هر چند مرا نافرمانى کند، و هر کس على را دشمن بدارد، او را به آتش جهنم درآورم، و لو این که مرا اطاعت کرده باشد.
"(16) نکته شایان توجه این که دوستى و ولایت آن امام همام سبب کمال ایمان است و با کمال ایمان، معصیت در فرعى از فروع، زیانبخش نیست؛ ولى با فقدان ولایت و محبّت آن حضرت ایمان ناقص است؛ از این‏رو فاقد آن، مستحقّ آتش جهنم خواهد بود.
 جاحظ (ادیب، سخندان و سخن‏شناس معروف) وى مى‏گوید: "على بن ابیطالب کرم اللّه وجهه، پس از رسول خدا از همگان فصیح‏تر، و دانشمندتر، و زاهدتر و در رابطه با حق سخت‏گیر و پس از پیامبر(ص)، امام خطباى عرب به طور مطلق به شمار مى‏رود.
"(17) این اندیشمند اهل‏سنت مى‏گوید: "سخن گفتن درباره على (ع) ممکن نیست.
 اگر قرار است حق على ادا شود گویند غلوّ است، و اگر حق او ادا نشود درباره على (ع) ظلم است.
"(18) بیهقى (از دانشمندان نامى اهل‏سنت) وى درباره فضایل امام على (ع) چنین روایت نموده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: "من احب ان ینظر الى آدم(ع) فى علمه و الى نوح(ع) فى تقواه و ابراهیم(ع) فى حلمه و الى موسى فى عبادته فلینظر الى على بن ابى‏طالب(ع)؛ هر کس که دوست دارد به علم و دانش آدم (ع) بنگرد و مقام تقوا و خودنگهدارى نوح(ع) را (مشاهده نماید) و بردبارى حضرت ابراهیم (ع) را (نظاره کند) و به عبادت موسى(ع) (پى ببرد) باید به على بن ابى‏طالب(ع) نظر بیندازد.
"(19) این روایت‏بیانگر این حقیقت است که على علیه السلام جامع صفات پیغمبران اولواالعزم است.
 ازاین‏رو، در روایت طولانى دیگرى از "صعصعة بن صوحان" آمده است که خود حضرت نیز به این حقیقت اشاره نموده است: "اگرچه تمجید و تجلیل از خویشتن زشت است، ولى از باب اظهار نعمت الهى مى‏گویم که من بر موسى و عیسى و ابراهیم و آدم و نوح و سلیمان و . برترى دارم.
"(20) شیخ محمد عبده(21) وى مى‏گوید: در هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهى یک عقل نورانى را مى دیدم که شباهتى به مخلوق جسمانى نداشت، این عقل نورانى از گروه ارواح و مجردات جدا شده و به روح انسانى پیوسته و آن روح انسانى را از لباسهاى طبیعت تجرید نموده و تا ملکوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و دیدار روشن‏ترین انوار نائل ساخته است و با این وصف شگفت‏انگیز، پس از رهایى از عوارض طبیعت در عالم قدس آرمیده است.
 لحظات دیگرى صداى گوینده حکمت را مى‏شنیدم که واقعیات صحیح را به پیشوایان و زمامداران گوشزد مى‏کرد و موقعیتهاى تردیدآمیز را به آنان نشان مى‏داد و از لغزشهاى اضطراب‏آور برحذرشان مى داشت و آنان را به دقایق سیاست و طرق کیاست راهنمایى مى کرد و به مقام واقعى ریاست آشنا مى‏ساخت و به عظمت تدبیر و سرنوشت شایسته بالا مى‏برد.
(22) وى در مقدمه شرح نهج‏البلاغه مى‏نویسد: "در همه مردم عرب‏زبان، یک نفر نیست مگر این که معتقد است سخن على(ع) بعد از قرآن و کلام نبوى، شریف‏ترین، و بلیغ‏ترین، و پرمعنى‏ترین، و جامع‏ترین سخنان است.
"(23) عبدالفتاح عبدالمقصود (نویسنده و دانشمند مشهور مصرى) مى‏نویسد: من همواره اخلاق و موهبتهاى الهى و آنچه را که تشکیل‏دهنده شخصیت است، مقیاس شناخت عظمت انسانى قرار مى‏دهم؛ ازاین‏رو بعد از پیامبر(ص) کسى را ندیده‏ام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیفش بیاید جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پیامبر؛ یعنى "على بن ابى‏طالب"، و من در این سخن به طرفدارى از تشیع وارد نشده‏ام، بلکه این رأیى است که حقایق تاریخ گویاى آن است.
 امام، برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود چون او نزاید، و اوست که هرگاه هدایت طلبان به جستجوى اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبرى براى آنان شعاعى مى‏درخشد.
 آرى او مجسمه‏اى از کمال است که در قالب بشریّت ریخته شده است.
(24) محمد فرید وجدى (دانشمند مصرى) صفاتى در وجود على(ع) گرد آمده بود که در دیگر خلفا نبود: دانشى فراوان و شجاعتى عالى و فصاحتى درخشان.
 این صفات با نیکویى‏هاى اخلاقى و شرافتهاى ذاتى آمیخته بود؛ بدان سان که جز در افراد کامل پیدا نمى‏شود.
(25) عباس محمود عقّاد (دانشمند مصرى) "در هر قسمتى از روان انسان برخوردگاهى است به زندگى على بن ابى‏طالب؛ زیرا از بین تمام بزرگان و دلاوران، تنها زندگى اوست که جهان انسانیت را در همه جا با گفتار بلیغ، مخاطب قرار مى‏دهد و نیرومندترین انواع محبتها و عوامل پندیابى و اندیشه که سراسر تاریخ بشر ممکن است در روح انسان برانگیزد، در صفحات تاریخ اوست.
 زندگى پسر ابوطالب همیشه با عواطفى شعله‏ور و احساساتى نگر، به جانب مهرورزى و بزرگداشت روبه روست؛ او شهید و پدر شهیدان است و تاریخ على و فرزندانش را سلسله‏اى طولانى از میدانهاى شهادت و پیروزی تشکیل مى‏دهد که براى جوینده یکى پس از دیگرى نمایان مى‏شوند.
"(26) وى درباره شجاعت امام در میدانها نبرد مى‏نویسد: "مشهور است که آن حضرت با کسى تن به تن نشد، مگر آن که او را به زمین زد، و با کسى مبارزه نکرد، مگر آن که او را به قتل رسانید.
"(27) "على(ع) در خانه‏اى تربیت یافت که از آن‏جا دعوت اسلامى به سر تا سر عالم گسترش یافت."(28) "مشهور آن است که حضرت على (ع) در قضاوت و فقه و شریعت پیش تاز بود و بر دیگران سابق.
 هرگاه بر عمر بن خطاب مسئله دشوارى پیش مى‏آمد، مى‏گفت: این قضیه‏اى است که خدا کند براى حلّ آن ابالحسن به فریاد ما برسد.
"(29) درباره زهد مولى مى‏نویسد: "در میان خلفا، در لذّت بردن از دنیا، زاهدتر از على(ع) نبوده است. .
"(30) محمد امین نواوى (دانشمند معروف اهل‏سنت) وى مى‏گوید: "على(ع) همه قرآن را حفظ کرد و فراگرفت، بر اسرارش آگاه بود و گوشت و خونش با قرآن درآمیخت؛ چنان که این مطالب را بررسى کننده نهج‏البلاغه، در نهج‏البلاغه مى‏بیند و مى‏یابد.
"(31) امام محمد غزّالى "حقیقت روشن بود و مسلمانان بر حدیث غدیر خم که پیامبر(ص) فرمود: "مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىُّ مَوْلاهُ" اتفاق نظر داشتند و برخى از کسانى که بعدها به خلافت رسیدند به آن حضرت براى آن منصب تبریک گفتند، ولى بعدها براى مقام پرستى و دلبستگى به دنیا و مشاهده آن اجتماع و احترامها، به مخالفت برخاستند و آن حقیقت را با بهایى اندک معامله کردند.
"(32) محمد ابوالفضل ابراهیم (محقق بزرگ معاصر) وى که شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید را مورد تحقیق عالمانه قرار داده است، درباره عظمتهاى روحى امام على(ع) مى‏نویسد: "در شخصیت امام على بن ابى‏طالب(ع) آنقدر کمالات، و عناصر پسندیده، و عظمتهاى روحى، و نورانیت تکاملى، و شرافت عالى توأم با فطرت پاک و نفس و محبوب خداوندی جمع شده است که در هیچ‏یک از انسانهای بزرگ دیده نمى‏شود.
"(33) دکتر طه حسین (ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهل‏سنت) وى در کتاب "على و بنوه" مى‏نویسد: على از خود خشنود نبود، مگر وقتى که حق جامعه و مردم را ادا کرده باشد؛ نماز را براى مردم به پا داشته و با رفتار و گفتار آنان را تعلیم داده و شبانگاه شام فقیران را داده باشد و نیازمندان را از سؤال بى‏نیاز ساخته باشد.
 پس از تکالیف، شب هنگام با خداى خویش به خلوت مى‏پرداخت، نماز مى‏خواند و عبادت مى‏کرد.
 پس از اندکى خواب، سحرگاهان باز به سوى مسجد روانه مى‏شد و مردم را به نماز دعوت مى‏کرد. على براى یک لحظه هم در همه شبانه روز خدا را فراموش نمى‏کرد..
 على مردم را با سیره رفتار موعظه مى‏کرد. آرى، او امام مردم بود و معلم آنها.
(34) همچنین وى در کتاب "على و بنوه" داستان مردى را نقل مى‏کند، که در جریان جنگ جمل دچار تردید مى‏شود، با خود مى‏گوید: "مگر ممکن است شخصیت‏هایى چون طلحه و زبیر بر خطا باشند؟ درد دل خود را با على در میان مى‏گذارد، و از على(ع) مى‏پرسد؟ مگر ممکن است شخصیت‏هایى عظیم و با سابقه‏اى بر خطا روند؟" على (ع) به او مى‏فرماید: "انَّک لَملبوس علیک، إنَّ الحقَّ و الباطل لایعرفان بأقدار الرجال، إعرف الحقَّ تَعرف أهله و اعرف الباطل تعرِف اهله؛ یعنى تو سخت در اشتباهى! تو کار واژگونه کرده‏اى، تو به جاى آن که حق و باطل را مقیاس شناخت شخصیتها قرار دهى، شخصیتها را که قبلاً با پندار خود فرض کرده‏اى، مقیاس حق و باطل قرار داده‏اى! تو مى‏خواهى حق را با مقیاس افراد بشناسى! بر عکس رفتار کن! اول خود حق را بشناس، سپس اهل حق را خواهى شناخت؛ باطل را بشناس، آن وقت اهل باطل را خواهى شناخت.
 آن‏گاه دیگر اهمیت نمى‏دهى که چه کسى طرفدار حق است و چه کسى طرفدار باطل، و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهى بود.
" طه حسین در ادامه سخن خود مى‏گوید: "من پس از وحى و سخن خدا، جوابى پر جلال‏تر و شیواتر از این جواب ندیده‏ام و نمى‏شناسم.
 من بعد از کلام خدا، کلامى به این زیبایى در جهان ندیده‏ام و نمى‏شناسم.
"(35) فؤاد فاروقى (ادیب و نویسنده لبنانى) این اندیشمند اهل‏سنت مى‏گوید: "وقتى که بزرگان و اندیشمندان در حلّ مشکلى به بن‏بست مى‏رسیدند، مى‏دانستند باید به "على (ع)" مراجعه کنند، به خدمت دوست بروند و از او یارى بخواهند.
 همان دوستى که پیامبر (ص) همواره، صحّت داورى‏هایش را تأیید مى‏فرمود.
 على(ع) در تمام زندگى‏اش، براى خدمت به اسلام و مسلمانان، انواع مشقّات را بر خود هموار ساخت چه آن زمان که در رکاب پیامبر(ص) براى گسترش اسلام، شمشیر مى‏زد، چه در زمان خلفا و چه در زمان خودش.
 اما به گواه تاریخ، على(ع) در زمان خلافت و امامت خویش، بیشتر از هر زمانى رنج کشید؛ زیرا او نمونه عدل بود، و سخت‏گیریهایى که براى هدایت مسلمانان معمول مى‏داشت، صد چندان بر خود تحمیل مى‏کرد، صد چندان بر خود و خانواده‏اش سخت مى‏گرفت.
 تا در تقدّس او کمترین خللى وارد نیاید و این چنین است که امروز پس از گذشت قرنها، هنوز مى‏بینیم، این "مهر على" است که بر دلها حکم مى‏راند؛ متبرک باد نامش.
"(36) همچنین مى‏گوید: "جانم به فدایت (على) که شجاعت و رقّت در دل، زورمندى در بازو، و جهانى تأثر در چشم دارى. و در سوگ کسى اشک مى‏ریزى که جهان دو تن را بیش از همه دوست داشت: یکى دخترش فاطمه(س) و دیگرى همسر او..
 این بزرگ مرد عالم اسلام "على (ع)" بر دلها حکومت مى‏کرد و نه تنها آن زمان، بلکه قرنها بعد نیز در حکومت او خللى پدید نیامده است.
" وى در فرازى دیگر در فضایل مولى على(ع) چنین مى‏گوید: "على را بر دیگر مسلمانان مزایایى است؛ على زاده کعبه است؛ ازاین‏رو بسیارى از مورّخان و پژوهندگان او را "فرزند کعبه" خوانده‏اند؛ زیرا مادرش او را در کعبه، این مکان مقدس مسلمانان، زاده است. على (ع) نخستین مردى است که به اسلام گرویده است.
"(37) این نویسنده روشنفکر لبنانى مى‏گوید: "هرگاه دشوارى‏هاى زندگى به من رو مى‏آورد و از رنج روزگار آزرده مى‏شوم، از اندوه خویش به آستان على(ع) پناه مى‏برم؛ زیرا او پناهگاه هر درمانده‏اى است.
 او بر ستمکاران همچون رعد و بر شکست خوردگان، یارى دلسوز و مشفق بود.
"(38) شکیب ارسلان (ملقّب به امیرالبیان) شکیب ارسلان، از نویسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است.
 در جلسه‏اى که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود، یکى از حضّار در مقام بزرگداشت او پشت میز خطابه چنین گفت: "دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شده‏اند که به حق شایسته‏اند "امیر سخن" نامیده شوند، یکى على بن ابیطالب و دیگرى شکیب.
" شکیب ارسلان با ناراحتى برخاست و پشت تریبون قرار گرفت و از دوستش که چنین مقایسه‏اى به عمل آورده بود، گله کرد و گفت: "من کجا و على بن ابیطالب کجا! من بند کفش على هم به حساب نمى‏آیم.
"(39) به خلیل بن احمد گفتند: چرا على(ع) را مدح نمى‏کنى؟ فرمود: چه بگویم در حقّ کسى که دوستانش فضایل او را به جهت خوف کتمان کرده و دشمنانش نیز به دلیل حسد از انتشار آن جلوگیرى کردند، در حالى که فضایل آن حضرت همه جا را پر کرده است.
(40) همچنین از وى پرسیدند: "على(ع) شجاعتر است یا "عنبسه و بسطام"؟ گفت: "عنبسه و بسطام" را با افراد بشر باید مقایسه کرد، على(ع) مافوق افراد بشر است.
"(41) امام على (ع) از دیدگاه اندیشمندان غیر مسلمان‏ جرج جرداق آیا انسان بزرگى مانند على(ع) را مى‏شناسى که حقیقت انسانى را به عقول و مشاعر بشرى آشنا سازد؛ آن حقیقت انسانى که سرگذشتى چون ازل و آینده باقى چون ابدیت و ژرفایى بس عمیق دارد که هر یک از صاحبان خرد و نفوس بزرگ، مطابق روش و طبع خود، آن را درک مى‏کند و دیگر انسانهاى عادى بدون این که خود بدانند در سایه آنان زندگى مى‏کنند.
 آن حقیقت که اساس همه فلسفه‏هاى مثبت است در مقابل فلسفه‏هاى منفى.
 مقصودم از آن فلسفه‏هاى کاوش از "مطلق" است که عامل اساسى ثبات و پایدارى انسانیت در وجود انسان است.
 کاوش از "مطلق" اگر تا اعماق مطلق ادامه یابد، به یکى از چهره‏هاى حقیقت خواهد رسید.
 در این بحث و پیگیرى، اندیشه و خرد و خیال و سایر فعالیتهاى ناشى از آنها دست به دست هم مى‏دهند، سپس به موقعیتها و عوامل و عموم تمایلات با داشتن معانى مختلف تطبیق مى گردند.
 امام على (ع) این "مطلق" را به طور مخصوص دریافته، سپس با عقل و قلبش درک کرده است که بالاترین قدرتها از پایدارى و مقاومت روى آن مطلق ناشى مى‏گردد.
 على(ع) بدین‏سان تجسم‏یافته آن قدرت شگفت‏انگیز است که او را در پیروزی‏ها و شکستها یکسان نشان مى دهد؛ زیرا ملاک او در پیروزى‏ها و شکستها همان قدرت است که در میدان جنگ چه با چهره پیروزى بیرون آید و چه با شکست روبه‏رو شود و همچنین در میدان سیاست هر میدان دیگر که براى تکاپوى زندگى تصور شود، یکسان است.
 تاریخ و حقیقت گواهى مى‏دهند که او وجدان بیدار و قهّار، شهید نامى، پدر و بزرگ شهیدان، فریاد عدالت انسان و شخصیت جاویدان شرق على بن ابى‏طالب است.
 اى روزگار چه مى‏شد که اگر هر چه قدرت و قوّه‏اى دارى به کار مى‏بردى و در هر زمان یک على با عقلش، با قلبش، با آن زبانش، و با آن ذوالفقارش، به عالم مى‏بخشیدى؟!(42) جرجى زیدان آیا على پسر عموى پیامبر و جانشین و داماد او نبود؟! آیا او آن دانشمند پرهیزگار و دادگر نبود؟! آیا او آن مرد با اخلاص و غیور نبود که در پرتو مردانگى و غیرتش، اسلام و مسلمانان عزّت یافتند؟!(43) همچنین مى‏گوید: "معاویه و دوستانش براى پیشرفت و مقاصد فردى خود از هیچ جنایتى دریغ نداشتند، امام على(ع) و همراهان او، هیچ گاه از راه راست، و دفاع از حق و شرافت، تخطى و تجاوز نمى‏کردند. .
"(44) جبران خلیل جبران (فیلسوف و شاعر بزرگ مسیحى) من معتقدم که فرزند ابى‏طالب نخستین عرب بود که با روح کلى رابطه برقرار نمود.
 او نخستین شخصیت از عرب بود که لبانش نغمه روح کلى را در گوش مردمى طنین انداز نمود که پیش از او نشنیده بودند..
 او از این دنیا رخت بربست در حالى که رسالت خود را به جهانیان نرسانیده بود.
 او چشم از این دنیا پوشید؛ مانند پیامبرانى که در جوامعى مبعوث مى‏شدند که گنجایش آن پیامبران را نداشتند و به مردمى وارد مى‏شدند که شایسته آن پیامبران نبودند و در زمانى ظهور مى‏کردند که زمان آنان نبود.
 خدا را در این کار، حکمتى است که خود داناتر است.
(45) شبلى شمیّل‏ شبلى شمیّل مادى مسلک مى‏گوید: "الامام على بن ابى‏طالب عظیم العظماء نسخة مفردة لم یر لها الشرق و لاالغرب صورة طبق الاصل لاقدیما ولاحدیثا؛ امام على بن ابى‏طالب بزرگ بزرگان، یگانه نسخه‏اى است که شرق و غرب، نسخه‏اى مطابق او در گذشته و حال ندیده است.
"(46) میخائیل نعیمه‏ "قدرت نمایى و قهرمانى امام على(ع) تنها در حدود میدانهاى جنگ نبود، قهرمانى بود در صفاى بصیرت، و طهارت وجدان، و سحر بیان، و حرارت ایمان، و عمق روح انسانیت، و بلندى همّت، و نرمى طبیعت، و یارى محروم و رهایى مظلوم از چنگال متجاوز و ظالم، و فروتنى براى حق به هر صورت و مظهرى که حق برایش تجلى نماید، این نیروى قهرمانى همیشه محرّک و انگیزنده است گرچه روزگارها از آن بگذرد. .
"(47) هیچ مورخ و نویسنده‏اى هر اندازه هم که از نبوغ و رادمردى ممتاز برخوردار بوده باشد، نمى‏تواند ترسیم کاملى از انسان بزرگى مانند پیشوا على(ع) را در مجموعه‏اى که حتى داراى هزار صفحه باشد، ارائه دهد و دورانى پر از رویداهاى بزرگ، مانند دوران او را توضیح دهد.
 تفکرات و اندیشه‏هاى آن ابرمرد عربى و گفتار و کردارى را که میان خود و پروردگارش انجام داده است، نه گوشى شنیده و نه چشمى دیده است.
 تفکرات، ایده‏ها و گفتار و کردار او خیلى بیش از آن بوده است که با دست و زبان و قلم وى بروز کرده و در تاریخ ثبت شده است.
(48) دکتر بولس سلامه(49) بولس سلامه مى‏گوید: "شبهایى که بیدار بودم و با درد و رنج مى‏گذراندم، افکار و تخیلاتم مرا به گذشته مى‏کشاند. شهید بزرگ، امام على(ع) و سپس امام حسین(ع) به یاد من مى‏آمدند. یک بار برای مدتى طولانى گریستم و سپس شعر"على و حسین" را نوشتم. ."(50) وى مى‏گوید: آرى، من یک مسیحى هستم، ولى دیده‏اى باز دارم و تنگ بین نیستم. من یک مسیحى هستم که درباره شخصیت بزرگى صحبت مى‏کنم که مسلمانان درباره او مى‏گویند: خدا از او راضى است. على در قضاوت خود استثنایى قایل نمى‏شد و به طور مساوى آنچه را که شایسته بود حکم مى‏کرد، و تفاوتى میان ارباب و بنده نمى‏گذاشت.
(51) همچنین مى‏گوید: "على(ع) به مقامى رسیده است که یک دانشمند، او را ستاره درخشان آسمان علم و ادب مى‏بیند، و یک نویسنده برجسته، از شیوه نگارش او پیروى مى‏کند، و یک فقیه، همیشه بر تحقیقات و ابتکارات او تکیه دارد. "(52) بولس سلامه مى‏گوید: "دلائل عظمت امیرمؤمنان (ع) بلکه امیر عرب، بیش از آن است که به شمار آید، و اگر کسى بخواهد آنها را به شمارد، مانند کسى است که بخواهد ذرات اشعه آفتاب را در مشت بگیرد.
"(53) این مسیحى روشنفکر در ضمن ادبیاتى، حادثه ولادت امیرمؤمنان، حضرت على (ع)، را در خانه کعبه چنین بیان مى‏کند: "فاطمه شیرزنى که از درد (زایمان) به ناگزیرى، به سراپرده کعبه عتیق و استوار پناهنده شد.
 فاطمه به حطیم کعبه نزدیک شد و همانند خوشه انگور به پرده کعبه آویخت.
 مسجدالحرام از شادى تبسم کرد و بانگ سرودِ حجرالاسود به فلک رسید.
 آن روز دو صبح‏دم یک جا رسید، یکى طلوع فجر بود و دیگرى فروغ مولود.
 زمانه پیر مى‏شود، ولى او همانند صبح‏دم پایدار مى‏ماند، و هر روز با درخشش تازه‏اى طالع مى‏گردد.
"(54) سلیمان کتّانى این دانشمند و ادیب مسیحى، خطاب به امام على (ع) مى‏گوید: تو زیبایى؛ ولى نه به خاطر چشمان سیاهت، بلکه به خاطر بینش شعله‏ورت.
 تو زیبایى؛ نه به خاطر جمال سیمایت، بلکه به خاطر صفای سرشتت.
 تو زیبایى؛ نه به خاطر گلوبندی رخشان بر گردن بلورینت، بلکه به خاطر جبروت خصلتها و خوى شکوهمندت، تو قهرمانى؛ ولى نه به خاطر پیچیدگى مچ‏هایت.
 تو قهرمانى؛ نه به خاطر پهناى شانه‏ات، بلکه به خاطر چشمه فیضى که نخست بر قلب و زبانت و سپس در گفتار و رفتارت سرازیر شده است.
(55) ابوالفرج اهرون مشهور به ابن العبرى (مورّخ و دانشمند مسیحى) وى درباره فضائل امام على(ع) چنین مى‏گوید: "على(ع) بود که در عصر خلفا، خلأ ناشى از فقدان حضرت رسول اکرم(ص) را جبران نمود.
 او مبارزات عقیدتى را، پس از پیامبر(ص) بر عهده داشت.
 احتجاجات و مناظرات آن حضرت، در تاریخ گواه بر این مطلب است.
 وجود مقدس حضرتش، در کنار خلفا، خلأیى را که از فقدان مقام والاى نبوى حاصل شده بود، پر مى‏کرد و کتابهاى شیعه و سنّى، سرشار است از این گونه مسائل، و نمونه بارزش سخن عمر: "لو لا علىٌّ لهلک عمر" است؛ که حد اقل هفتاد بار آن، در تاریخ ضبط گردیده است.
"(56) پى‏نوشت‏ها: 1.
 سید عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، ص 218، چاپ سوّم.
 2. مسند احمد، ج 5،ص 26؛ مجمع الزوائد،ج 5، ص 101.
 3. والعادیات، فضایل حضرت على(ع) ، ص 17، چاپ دارالحدیث، قم.
 4. دیوان شافعى، ص 32، چاپ مصر.
 5. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص 287، تهران، مؤسسه انتشارات نبوى، چاپ اول، 1376ش.
 6. اکبر اسد علیزاده، امام على (ع) از نگاه اندیشمندان غیر شیعه، ص 50، چاپ اول، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1381 ش.
 7. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 16.
 8. همان، ص 28 و 29.
 9. همان، ج 3،ص 260.
 10. همان، ج 1،ص 27.
 11. همان، ج 1،ص 17.
 12. محمد جواد مغنیه، امامت على در آینه عقل و قرآن، ص 125 جمعى از نویسندگان، على (ع) از نگاه دیگران، ص 104، دفتر نشر و پخش معارف با همکارى انتشارات امام باقر (ع)، مشهد، 1380 ش.
 13. محمد بن عمر فخر الرازی، تفسیرالکبیر، ج 1، ص 111، چاپ مصر، قاهره، 1357 ق.
 14. الغدیر، ج 4،ص 397.
 15. جمعى از دبیران، داستان غدیر، ص 284، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم،1362 ش.
 16. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص 270، تهران، مؤسسه انتشارات نبوی، چاپ اول، 1376 ش.
 17. عبدالرحمن رضایى، در آستانه آفتاب، ص 16،دانشگاه‏علوم رضوى، مشهد، 1380 ش.
 18. آیت اللّه حسین مظاهرى، چهارده معصوم (ع)، ص 41.
 19. شیخ طوسى، امالى، ص 416، مجلس 14، قم، دارالثقافة، 1416، ر .
 ک: دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2،ص 363 ،انتشارات شریف رضى، 1412 ق.
 20. سید نعمت الله جزائرى، انوار النعمانیة، ج 1،ص 27، شرکت چاپ تبریز.
 21. وى از بزرگترین روحانیان دانشمند اهل‏سنت و مفتى اسبق مصر، مصلح بزرگ و معاصر سیدجمال الدین اسدآبادى بود.
 22. شیخ محمد عبده، شرح نهج البلاغه، مقدمه، ص 7و 10.
 23. استاد مرتضى مطهری، سیرى در نهج البلاغه ، ص 18 - 17، چاپ دهم، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش.
 24. عذرا انصارى، جلوه ولایت، ص 304، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1376 ش.
 25. دایرة المعارف فرید وجدى، ج 6، ص 659، ماده "عَلوَ"، چاپ سوم، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، 1971 م.
 26.
 عباس محمود عقّاد، عبقریة الامام على (ع)، ص 3، چاپ دارالکتب العربى، بیروت.
 27. همان، ص 15.
 28.همان، ص 43.
 29. همان،ص 195.
 30. همان، ص 29.
 31. عبدالزهراء خطیب حسینى، مصادر نهج‏البلاغه و اسانیده، ص 92، چاپ سوم، دارالاضواء، بیروت، 1405 ق.
 32. الغدیر، ج 11، ص 248.
 33. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، مقدمه به قلم محمد ابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیه، مصر، قاهره، چاپ اول، 1959 م ؛ محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ج 1، ص 189 چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1357 ش.
 34. دکتر طه حسین، علىٌّ و بَنُوهُ، ص 158،دارالمعارف، چاپ مصر.
 35. استاد مرتضى مطهری، سیرى در نهج البلاغه ، ص 19 - 18.
 36. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص 280 - 279.
 37. همان، ص 278.
 38. کریم خانى و صمدانى، على (ع) فراسوى ادیان، ص 18،قم، نشر دانش حوزه، چاپ اول، 1383 ش.
 39. استاد مرتضى مطهرى، سیرى در نهج البلاغه ، ص‏19،چاپ دهم، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش.
 40. احقاق الحقّ، ج 4،ص 2.
 41. شهید مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 16.
 42. جرج جرداق مسیحى لبنانى، صوت العدالة الانسانیة، ج 1،ص 23 و 24.
 43. جمعى از دبیران، داستان غدیر، ص 293 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1362 ش.
 44. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص 325 تهران، مؤسسه انتشارات نبوى، چاپ اول، 1376 ش.
 45. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام على بن ابیطالب (ع)، ترجمه: سید محمد مهدی جعفری، چاپ اوّل، ص 19.
 46. صوت العدالة الانسانیة، ج 1، ص 19 الغدیر، ج 6،ص 308 .
 47. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام على بن ابیطالب، ج 1، مقدمه، ترجمه: سید محمد مهدى جعفرى، ص 17، چاپ سوم، چاپخانه حیدرى، تهران، 1353 ش.
 48. صوت العدالة الانسانیة، ج 1،ص 7.
 49. بولس سلامه، ادیب و حقوقدان بزرگ مسیحى لبنانى است.
 وى 3500 بیت شعر در فضیلت امام على و حسنین - علیهم السلام - سروده و همچنین یک کتاب 300 صفحه‏اى با عنوان "عیدالغدیر" به رشته تحریر درآورده است.
 50. عذرا انصارى، جلوه ولایت، ص 304، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1376 ش.
 51. داستان غدیر، ص 301.
 52. کریم خانى و صمدانى، على (ع) فراسوى ادیان، ص 20، قم، نشر دانش حوزه، چاپ اول، 1383 ش.
 53. همان، ص 45 - 44.
 54. همان، 51 - 50.
 55. درسهایى از ائمه معصومین (ع)،ص 12.
 56. کریم خانى و صمدانى، على (ع) فراسوى ادیان، ص 33.
 

تبلیغات