درنگى در چگونگى آموزش ارزش هاى اجتماعى و فرهنگى به دانش آموزان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به آغاز سال تحصیلى و بازگشایى مدارس درنگى در چگونگى آموزش ارزشهاى اجتماعى و فرهنگى به دانش آموزان مقدمات محسوس و نتایج معلوم دانش آموزانى که به کلاس سوّم، چهارم و پنج ابتدایى گام نهادهاند، کنجکاویهایى جهت دار و هدفمند دارند و در مشاهدات خویش از مرحله چیستى به چگونگى و چرایى رسیدهاند، این فراگیران بر خلاف سنین قبل مىتوانند در موقعیتهاى محسوس و ملموس از مقدّمات معلوم به نتایج منطقى برسند، به مزایاى زندگى جمعى پى بردهاند و مىپذیرند که دیگران هم نظراتى متفاوت دارند از این روى خود مدارى را تعدیل نموده و وجود دیگران را در حدّى درک مىکنند که به رعایت حقوق آنان گردن مىنهند، پیوندهاى عاطفى خود را نیز معقولتر ساختهاند.
این عوامل موجب گردیده تا آنان براى یک زندگى اجتماعى با تمام واقعیتها و محدودیتهاى منطقى آن مهیّا گردند.
از آنجا که تعالیم این دوره، اوّلین گامى است که در جهت آموزش افراد براى زندگى فردى و اجتماعى برداشته مىشود باید هدف آن آموزش دانشها و مهارتهایى باشد که یک نیاز همگانى و عمومى به شمار مىآید و سطح تفاهم افراد جامعه را ارتقاء مىدهد و به حسن روابط اجتماعى کمک مىکند.
بدیهى است فرا گرفتن چنین مطالبى نباید از حدود توانایى این دانشآموزان و یا معیارهاى روان شناختى و آموزشى - پرورشى بالاتر باشد و اگر نکتههاى آموختنى بر خصوصیات فکرى و ذهنى فراگیران منطبق نباشد، فعالیتهاى آموزشى از مسیر اصلى منحرف گردیده و نیروهاى موجود صرف یادگرفتن مطالبى مىگردد که مفید نخواهد بود.
کودک در این دوره به کمک حافظهاى که در حال گسترش است مىتواند هر مطلبى را به سهولت به خاطر بسپارد ولى این ویژگى نباید منجر به این واقعیت شود که آنان بدون توجه و تفکّر مطالب را به ذهن بسپارند گرچه در حد وسط تجربه محسوس و تصور کلّى قرار دارند ولى نباید به ملموسهاى سطحى و محسوسات گذرا و بى خاصیت اکتفا کرد و لازم است برنامه ریزىها به گونهاى باشد که زمینه را براى رشد فکر و درک روابط علّت و معلولى آنان مهیّا بنماید، قدرت استدلال کردن را در فرا گیران تقویت کند و ضمن بوجود آوردن موقعیتهاى عملى و کاربردى و ارائه نکاتى که با محیط پیرامون دانشآموز مأنوس است چنان زمینه سازى شود که مفاهیم پایه و اساس فکر منطقى در ذهنشان شکل گیرد و قوّه استدلال و برهان همگام با واقعیتهاى موجود محیطى و درونى پرورش یابد، به علاوه تعلیمات این ایّام باید مفاهیمى را که به صورت پراکنده و اتفاقى در ذهن دانشآموز جاى گرفتهاند، سامان داده، اصلاح نماید و یا جرح و تعدیل کند و بین ارزشهاى مذهبى و فرهنگى تعادل ایجاد نماید.
از حدود نه یا ده سالگى کودک، بر اثر مشاهدات و تجربههاى خود به مفهوم علّیت به معناى علمى آن پى مىبرد و تعلیمات ابتدایى باید زمینه را براى رشد صحیح این ویژگى آماده کند و چنین جوانهاى را با مراقبت کامل شکوفا سازد، از سوى دیگر تربیت اجتماعى از وظایف مهم مربیّان در مدارس ابتدایى است و باآموزشهاى لازم باید روح تعاون، ابتکار، حسّ هم بستگى و احساس مسؤولیت در دانشآموز پروریده شود و او را تا اندازهاى با سازمان و نهادهاى اجتماعى آشنا کند.
انتقال مفاهیم یا بکارگیرى آموختهها اگرچه انتقال معلومات و دانش و بارور کردن توانایىهاى ذهنى فراگیران اهمیّت شایان توجهى دارد ولى باید خاطرنشان ساخت کمک به جامعه پذیرى کمتر از آن نمىباشد.
کودکان با حضور در مدرسه، به تدریج یاد مىگیرند که در عرصه عمل چگونه اصول و مقررات را رعایت کنند و تابع نظم جمعى باشند و براى مراعات حقوق دیگران چه رفتارى را پیش گیرند که مطلوب باشد امّا این برنامه کفایت نمىکند و در مواد درسى باید مباحثى مطرح شود که بطور غیر مستقیم سازگارىهاى اجتماعى را به دانشآموز، بیاموزد، طرح مفاهیم و موضوعات اجتماعى و آشنا شدن با نهادهاى مختلف بدین منظور صورت مىگیرد اما به شرط آن که متناسب با رشد فکرى فراگیران و درچهارچوب ارزشها و هنجارهاى اجتماعى باشد و به نحوى نیازهاى فردى و اجتماعى کودک را تأمین کند.
مطالب کتابهاى تعلیمات اجتماعى با چنین هدفى تدوین مىگردند و دانشآموز با آموختن محتواى این دروس باید قادر باشد به آنها عمل کند نه آن که صرفاً بتواند آنچه را خوانده و یاد گرفته بازگو نماید، البته در این راستا نباید نقش تعیین کننده معلم را فراموش کرد امّا به این بهانه نمىتوان مطالبى در کتابها آورد که از روال منطقى دورند و به لحاظ روابط علّت و معلولى یا پیوستگىهاى متداول دچار اشکال هستند.
از آن گذشته چند نکته دیگر باید ملاحظه شود: 1- آیا مباحث کتاب با باورهاى مذهبى هم خوانى دارند و هویت دینى و اعتقادات جمعى بر آنان صحّه مىگذارند.
2- آیا ارزشهاى فرهنگى، عرف مردم و آداب و رسوم مورد قبول عموم این نکات را تأیید مىکنند؟ 3- آیا آموختههاى مندرج در دروس تعلیمات اجتماعى با محتواى کتابهاى دوره راهنمایى و دبیرستان هماهنگى دارد؟ 4- آیا مطالب مطرح شده به لحاظ قوانین علمى، بنیانهاى فکرى و استدلالى درست مطرح شدهاند؟ 5 - آیا مضامین کتابها از نقطه نظر نگارش، ویرایش، سبکهاى ادبى و فضاسازىهاى فنى و هنرى، شیوایى و روائى متن و مانند آنها داراى اعتبار لازم هستند یا خیر؟ 6- آیا دانشآموز با فراگرفتن این مطالب مىتواند تقدّم و تأخّر مفاهیم و هنجارهاى اجتماعى را در ذهن خود تصوّر کند، و با طبقه بندى، وجوه تمایز را شناسایى کند و روند جامعه پذیرى و نحوه زندگى اجتماعى را با علاقههاى درونى دنبال نماید؟ 7- آیا مفاهیم مورد نظر مىتواند قضاوتهاى قبلى و برخى تصوّرات دانشآموز را نسبت به قوانین اجتماعى و نهادهاى عمومى اصلاح کند، زیرا امکان دارد پارهاى بدبینىها و نارضایتىها از سوى والدین، خویشاوندان، همسایگان و اهل محل به فراگیر منتقل شود و او با پیش فرضى نادرست و غیر معقول بخواهد به عنوان نمونه با یکى از نهادهاى برخاسته از انقلاب اسلامى مأنوس گردد، بدیهى است این تصوّر منفى در فرایند یادگیرى او اثرى نادرست بر جاى مىگذارد.
البته در اینجا معلم مىتواند به اصلاح چنین امورى بپردازد ولى کتاب هم باید ظرافتهاى لازم را در نظر گیرد و نقش تخریب کننده فرصت طلبان، شایعه افکنان و عدّهاى از افرادى را که نمونههاى جزئى را در کل مسایل تعمیم مىدهند، از نظر دور ندارد.
در علوم تجربى براى کمک به امر تفهیم مطالب از مواد کمک آموزشى یا آزمایشگاه، استفاده مىکنند اما در دانش اجتماعى، جامعه، روابط، هنجارها و نهادهاى موجود را مىتوان محکى براى این درس دانست امّا نکتهاى که مورد تأمل مىباشد این است که در کتابهاى تعلیمات اجتماعى مباحث به گونهاى مطرح شدهاند که با واقعیتهاى اجتماعى تطبیق کامل ندارد و گویى که تمام مردم با یکدیگر بدون استثنا روابط سالمى دارند، همه قانون را رعایت مىکنند، آحاد جامعه مقرّرات را قبول دارند، مناسبات خیلى ایده آل و آرمانى است امّا وقتى این دانشآموزان از کلاس درس بیرون مىآیند و فاصله بین خانه تا مدرسه را طى مىکنند با تخلّفات گوناگونى که افراد مرتکب مىشوند، روبرو مىگردند، اشخاصى را مشاهده مىکنند که آیین نامههاى راهنمایى و رانندگى را زیر پا مىگذارند و بر اثر چنین خلافى براى خود و دیگران مشکل پدید آوردهاند، در جلسات و محافل، از برخى ناگوارىها برایشان مىگویند و بدین گونه احساس مىکنند بین آنچه در کتابها آمده و واقعیتهاى اجتماعى تضادها و تناقضهاى آشکارى وجود دارد سؤال این است آیا باید در کتابها صرفاً از ارزشها و مناسبات سالم و بدون نقض جامعه سخن گفت و یا آن که در کنار طرح مباحث مذکور به برخى نابسامانىها هم اشاره کرد، شیوه قرآن کریم این گونه است که ضمن بررسى کارنامه نیکوکاران، صالحان، خوبان و پارسایان، از کردار منفى افراد شقى و ستمگر هم سخن مىگوید و بعد از طرح رفتار دو گروه مزبور نتایج اعمالشان را مقایسه کرده و نتایج مفیدى را پیش روى خواننده قرار مىدهد و او چنین مىآموزد که راه اهل سعادت با گروه شقاوت پیشه جداست و باید مسیرى را انتخاب کند که به اهل ایمان و تقوا و انسانهاى صالح ملحق گردد، چرا این روش شایسته در کتابهاى تعلیمات اجتماعى مورد استفاده قرار نگرفته است، این سؤالى است که باید برنامه ریزان و مؤلّفان بدان پاسخ دهند.
با تورّقى دقیق و عمیق در این منابع درسى چنین استنباط مىگردد که آثار مورد اشاره علاوه بر مشکل مذکور به لحاظ محتوایى، نکات علمى، هویت ارزشى و فرهنگى و ظرافتهاى هنرى، ذوقى و ادبى کاستىهاى غیرقابل اغماضى دارند، بدیهى است زحمات و کوششهاى وافر مؤلفان کتابهاى درسى را هم نمىتوان نادیده گرفت و این تذکرات براى بهتر عرضه شدن مطالب است.
گسستگىهاى آموزشى پرورشى در کتاب تعلیمات سوم دبستان مفاهیم آموزشى در عرصههاى جغرافیایى، علوم اجتماعى، زیستى تاریخ و میراث فرهنگى در قالب یک داستان به یکدیگر تلفیق گردیدهاند تا دانشآموز با شیوه اى مؤثر این نکات را آموخته و در مسیر زندگى بکار بندد.
هدف کلى این است تا فراگیر بعد از شناخت جامعه و قوانین و روابط حاکم بر آن، بتواند با چنین اجتماعى رابطهاى سالم و مفید برقرار کند و به عنوان عضوى سازنده و مؤثر وظیفه خود را نیکوتر و با آگاهى بهترى انجام دهد و به موازات آن، نیروهاى درونى خود را بر حسب امکانات جامعه ارزیابى نموده و آنها را در مسیرى درست و پُربازده،بکار گیرد.
تعلیمات اجتماعى چهارم نیز در سه بخش جغرافیا، تاریخ و تعلیمات مدنى تبویب گردیده است، دروس بخش اوّل جنبههاى کلیدى و مهارتى بیشترى دارند ومهارتهاى مشاهده دقیق را به دانشآموز یاد مىدهند، دروس بخشهاى دوم و سوم مهارتهاى بحث، گفتگو، استدلال کردن و در نهایت اعتماد به نفس را در کودکان شکوفا مىسازد، در تعلیمات اجتماعى پنجم مفاهیم و مقولات اجتماعى نسبت به سال سوم و چهارم فنىتر و پیچیدهتر عرضه گردیده است، در این بحثها اصل التزام به تفکر اسلامى در طرح و بیان مطالب اجتماعى، توجه به بینش اسلامى و سیاستهاى اصولى و عمومى نظام جمهورى اسلامى ایران، مورد توجّه بوده است.
مفهوم فضا و مکان و نیز زمان، به طور منظم در ذهن دانشآموز پرورش یافته و شکل مىگیرند امّا باید به این نکته توجه داشت که براى تبیین پدیدهها، رابطه ضرورى و پایدار آنها به گونهاى طرح شوند که دانشآموز به علّت علمى هم پى ببرد و بهتر از ادوار قبل رابطههاى منطقى را بکار برد و مقدّمات فکر انتقادى در ذهنش آشکار گردد.
به علاوه باید توجه داشت که ضمن پرداختن به مفاهیم زمان و مکان، این دو مفهوم در ساختن و پرداختن و معرفى کردن عالم خارج بطور توأم نقشهاى مشترک دارند، اگرچه مفهوم مکان براى کودکان محسوستر مىباشد و جغرافیا به تنظیم و تدوین مطالب مربوط به آن کمک مىکند.
دانش آموزشى که به اندازه کافى درباره موقع یابى اشیاء، اشخاص و اماکن، در ارتباط با نیازهایش تمرین کرده باشد براى بیان پدیدههاى جغرافیایى مهیا مىگردد.
بدیهى است در دوره دبستان با سادهترین عبارات و ملموسترین نکات این مهم عملى مىگردد ولى نباید سادگى و روانى یا خلاصه گویى مانع از آن شود که برخى مفاهیم جغرافیایى نارسا معرفى گردند یا پارهاى چشم اندازهاى جغرافیایى چنان تعریف شوند که با واقعیت انطباق ندارند و نیز کتابهاى سطوح بالاتر آنها را تأیید نمىکنند.
دانشآموز با فراگیرى مطالب جغرافیایى باید بتواند تا حدى وقایع را توجیه کند، اعتماد به نفس را افزایش دهد و امنیّت خاطر در خود پدید آورد و با محیط پیرامون یک رابطه معقول و منطقى و به دور از هراس و اضطراب برقرار کند امّا اگر مفاهیم درست تبیین نگردند چنین هدفى بدست نخواهد آمد.
در ارائه مطالب تاریخى و تشریح مفهوم زمان و ذکر وقایعى که در سنوات گذشته روى داده و شرح حوادث اقوام و مللى که قدیم زندگى مىکردهاند امکان دارد ذهن دچار تصورات متعدد شود و نیل به مفهوم واحدى از زمان، دشوار یا غیرممکن گردد و از سوى دیگر هنگام تشریح این مفاهیم، در کنار مطالب جغرافیایى، دانشآموز دچار گسستگى فکرى و ذهنى گردد، تلفیق این دو مضمون در کتابهاى تعلیمات اجتماعى بطور کامل رعایت نشده و مکمل یکدیگر نبوده و گاه یکدیگر را نقض مىکنند.
به همین دلیل ارائه مطالب تاریخى در این سنین کمتر به نتیجه مطلوب مىرسد.
البته درس تاریخ علاوه بر کمک به تصریح مفهوم زمان، مىتواند آیینه تمام نماى حیات فرهنگى، سیاسى، اجتماعى جوامع باشد و اگر با روشى علمى و رعایت توانایىها و تصورات ذهنى دانشآموزان تدریس شود مىتوان از این رهگذر در مورد مسایل اخلاقى و اجتماعى پندها و عبرتهاى فراوانى گرفت امّا به شرط آن که گسستگى فکرى در دانشآموزان پدید نیاورد.
نارسائىهایى علمى و محتوایى مطالب جغرافیایى در صفحه 5 تعلیمات اجتماعى چهارم مىخوانیم: «دانش جغرافیا به ما کمک مىکند که محیط زندگى خود و محیطهاى دیگر را بشناسیم و از چگونگى زندگى مردم در مکانهاى مختلف آگاه شویم.
» این تعریف یا توصیف از جغرافیا با تعاریفى که در کتابهاى راهنمایى و دبیرستان شده هماهنگى ندارد، به علاوه باید اضافه مىشد این دانش از اثر گذارى بر زندگى انسانها و نیز تأثیر مردم بر پدیدههاى طبیعى هم سخن مىگوید.
در ص 45 تعلیمات اجتماعى سوم آمده است: ابرهاى ناحیه خزرى از بخار شدن آب دریاى مازندران بوجود مىآید و موجب باران مىشود، بدیهى است ریزشهاى جوّى شمال کشور به دلیل جهت شرقى غربى کوههاى البرز و نیز ورود تودههاى هوا از اقیانوس اطلس و مدیترانه هم مىباشد.
درص 47 همین کتاب آمده است: در شمال ایران مردم به کار و کوشش مشغولند مگر در دیگر نقاط این کشور از جمله نواحى کم باران و گرم مردم فعالیت نمىکنند؟! در ص 25 تعلیمات اجتماعى چهارم ادّعا شده زاگرس در مغرب و جنوب غربى ایران قرار دارد، اما در جغرافیاى دبیرستان خاطرنشان شده زاگرس از شمال غربى تا جنوب شرقى کشیده شده است، در ص 42، تعلیمات اجتماعى چهارم مىخوانیم در ناحیه گرم و خشک بیشتر بوتههاى خاردار دیده مىشود، واقعیت این است که یکى از انواع پوشش گیاهى این منطقه بوتههاى مزبور است، گیاهان سوزنى برگ و درختانى که ریشههاى عمیق دارند نیز از جلوههاى دیگر مىباشد در ص 41 همین کتاب ادّعا شده در نواحى کوهستانى بیشتر ماههاى سال هوا سرد است.
اولاً این گونه نیست و هوا در این نقاط حداقل در فصول بهار، تابستان و حتى بخشى از پاییز با نوعى اعتدال و خنکى توأم بوده و ثانیاً این نقاط به دلیل جذب رطوبت هوا، تودههاى باران زا، در تعدیل سرما مؤثرند و برودت هوا در چنین نقاط فرساینده نیست.
در ص 17 کتاب تعلیمات اجتماعى سوم نوشته است: از بیابان نسیم خنکى مىوزید، معمولاً در تمام کتابهاى جغرافیایى و از جمله جغرافیاى راهنمایى و دبیرستان از ویژگىهاى بیابان گرماى شدید، تبخیر فراوان، خشکى هوا و کمى باران و فقدان یا اندک بودن پوشش گیاهى صحبت شده است و صرفاً امکان دارد در برخى شبها ندرتاً نسیمى در بیابان بوزد که البته این نسیم در فصول سرد محسوستر بوده و به سوز سرماى خشک تبدیل مىشود، بدیهى است از مضمون کتاب بر مىآید که خانواده هاشمى پس از پایان امتحانات خرداد فرزندان خود به مسافرت رفتهاند و در مسیر، این نسیم را احساس کردهاند که نمىتواند واقعیت داشته باشد.
در ص 33 تعلیمات اجتماعى چهارم چنین مىخوانیم: هنگام صبح و شام هوا خنکتر و در هنگام ظهر هوا گرمتر است، اولاً این پدیده برحسب نواحى گرم و خشک و سرد و کوهستانى متفاوت است و ثانیاً گرماى هوا در حدود ساعت 2 تا 4 بعدازظهر به حداکثر مىرسد و حتى این گرما در غروب مناطق کویرى و بیابانى فرسایندهتر است، در همین صفحه از ارتباط گرما با فصول صحبتى شده است که باید تذکر داده شود این تنوع آب و هوایى و اختلاف فصول چهارگانه صرفاً براى نواحى معتدل کره زمین و از جمله ایران مطرح است و در قطبین و استوا موضوع فصل معنا ندارد.
در ص 28 تعلیمات اجتماعى چهارم دشت این گونه تعریف شده است: به زمینهاى هموار دشت مىگویند، اما در جغرافیاى دوم دبیرستان ص 23 دشت این گونه معرفى شده است: سرزمین هموار یا نسبتاً هموارى است که حصارى کوهستانى آن را فراگرفته و ممکن است یک یا چند رود به آن وارد شود و در ادامه در تعریف جلگه مىخوانیم: سرزمین هموارى که از یک طرف به کوه و از طرف دیگر به دریاها و دریاچهها منتهى شوند، پس به هر زمین هموارى دشت نمىگویند، چگونگى واقع شدن بین ارتفاعات و منابع آبهاى سطحى نیز اهمیت دارد و این یک بررسى علمى، جغرافیایى و پذیرفته شده جهانى است.
در ص 46 تعلیمات اجتماعى چهارم اولاً در متن مشخص نشده که خلیج فارس و دریاى عمان در کجاى ایران قرار دارند و ثانیاً اهمیت این منطقه به لحاظ صید مروارید مورد غفلت قرار گرفته است.
در ص 52 و 53 همین کتاب مطالبى درباره رودهاى ایران آمده است اما این واقعیت که چنین منابع آبى به دلیل فاضلابهاى خانگى، صنایع و مواد زاید به همراه زبالهها، دچار آلودگى شدهاند از نظر مؤلف کتاب دور مانده است.
در ص 19 تعلیمات اجتماعى سوم مىخوانیم:هر استان شامل چند شهر و تعدادى روستا است، همین مطلب در ص سوم تعلیمات اجتماعى به شکل دیگرى آمده است: هر استان به چند شهرستان تقسیم شده است.
در جغرافیاى دوم دبیرستان نیز استان را متشکّل از چند شهرستان مىداند، بنابراین مطالب این کتابها با یکدیگر هم خوانى ندارند در ص 19 تعلیمات اجتماعى سوم بزرگترین شهر استان به عنوان مرکز آن معرفى گردیده است امّا مشخص نشده که منظور از آن، بزرگترین به لحاظ مساحت است یا جمعیت یا اهمیت اقتصادى و سیاسى در نظر بوده است.
در ص 15 تعلیمات اجتماعى سوّم نوشته است: شغل بیشتر مردم ده کشاورزى است و در ادامه آمده: جمعیت ده کمتر از شهر است در بیشتر جاهاى ایران گندم و در بعضى جاها برنج مىکارند.
اولاً در ده فعالیتهاى زراعى، باغدارى، دامى، صنایع دستى و مانند آن بطور توأم صورت مىگیرد، ثانیاً اگر منظور جمعیت روستاها در جهان و مقایسه کلى مىباشد، برخى روستاهاى کشور هند از بعضى شهرهاى اروپایى جمعیت افزونترى دارند، ثالثاً به کار بردن تعبیر "ده" در یک کتاب درسى که برخى حساسیّتهاى توأم با اهانت و حقارت را بر مىانگیزد روا نمىباشد و همان لفظ روستا بهتر است رابعاً در آبادىهاى ایران، بدون استثنا همراه گندم، جو هم کاشته مىشود، چنانچه در ص 11 تعلیمات اجتماعى پنجم آمده است: گندم و جو از مهمترین محصولات کشاورزى کشورند.
در ص 16 تعلیمات اجتماعى مىخوانیم: گلههاى گوسفند و بز همراه با چوپانان به روستا بر مىگشتند.
معمولاً این چوپانان هستند که دامها را به چرا مىبرند و سپس به آبادى باز مىگردانند و تعبیر بالا جالب نمىباشد در ص 13 همین کتاب آمده است: ایل به عدّهاى از مردم گفته مىشود که در کنار هم زندگى مىکنند.
بدیهى است این تعریف نارسا است چون مردم شهرها و روستاها هم در کنار هم مىباشند بلکه باید افزوده شود عشایر زندگى اجتماعى و قبیلهاى دارند و اقتصادشان متکى بر دام است.
در مورد خصال ایلات کشور ذکر صفاتى چون میهمان نوازى، سخت کوشى و نیز کمک آنان به اقتصاد کشور در تولیدات پروتئینى و لبنى، فراموش شدهاند چه خوب بود اگر هم بستگى، عاطفه جمعى و همکارى ایلات و نیز بسیج عشایرى هم مورد توجه قرار مىگرفت.
همچنین در ایران سه نوع جامعه شامل شهرى، روستایى و عشایرى وجود دارد امّا در ص 3 تعلیمات اجتماعى پنجم جامعه سوم حذف گردیده است.
در ص 23 تعلیمات اجتماعى پنجم ذیل صنایع مصرفى، اتومبیل سازى جزو این صنعت قرار گرفته است اما چند سطر بعد ماشین سازى در زمره صنایع مادر تلقى گردیده است.
در ص 123 تعلیمات اجتماعى چهارم ادّعا شده که در شهر فعالیتهاى کشاورزى وجود ندارد در حالى که کم نیستند شهرهایى از ایران که مهمترین رکن اقتصادى آنان تولیدات کشاورزى، دامى و باغى مىباشد، در ص 127 همین کتاب مىخوانیم: شهرنشینان با کارکردن در کارخانهها، کالاهاى مورد نیاز روستائیان را تولید مىکنند، که واقعیتهاى اجتماعى اقتصادى چنین نکتهاى را تأیید نمىکند، درصد ناچیزى از مردم شهرها در امور تولیدى فعالیت مىنمایند و بقیه به خدمات و حتى کارهاى کاذب و مشاغل مصرفى روى آوردهاند که حتى براى اقتصاد کشور و از جمله روستا ضرر دارد.
در ص 6 تعلیمات اجتماعى پنجم دلیل فزونى جمعیت، مهاجرت و تعداد متولدین ذکر شده است، در حالى که امروزه بهبود وضع بهداشتى، درمانى و توسعه همه جانبه در کاهش مرگ و میر و افزایش سکنه کشورها دخالت مهم و نقش اساسى دارد.
در ص 34، همین منبع، موقع جغرافیایى جمهورى خودمختار نخجوان مشخص نگردیده و در صفحه بعد به این نکته اشاره نشده که اکثریت مردم جمهورى آذربایجان شیعهاند و با مردم ایران اشتراکات فرهنگى مذهبى و تاریخى فراوانى دارند.
در ص 38 چنین تصور شده که کشور ارمنستان میان دو بخش آذربایجان قرار دارد ولى ارمنستان داراى زایدهاى است تحت عنوان ایالت ناگور نوقره باغ که تا مرز ایران کشیده شده و بین دو بخش جمهورى آذربایجان جدایى افکنده و در بحرانهاى بین دو کشور مزبور نیز دخالت داشته است.
در ص 52 همین کتاب علت عدم پیشرفت افغانستان در اقتصاد، جنگ داخلى طولانى ذکر شده است امّا به این نکته توجه نشده که از مهمترین دلایل عقب افتادگى این سرزمین اسلامى حکومت دیکتاتورها، کمونیستها، تجاوز شوروى سابق به آن در سال 1357 و نیز اشغال نظامى آن توسط آمریکا به سال 1381 مىباشد.
در ص 131 تعلیمات اجتماعى چهارم، میزان جمعیت مسلمانان جهان بیش از یک میلیارد نفر درج گردیده در حالى که مسلمانان در وضع کنونى بالغ بر 5/1 میلیارد نفرند و مخالفان و مغرضان و برخى محافل غربى در صددند این میزان را کمتر از مقدار واقعى نشان بدهند.
کاستىهایى در مضامین تاریخى و تعلیمات مدنى منظور از تدریس تاریخ در مدارس آن است که دانشآموزان با سنتهاى ملّى و مذهبى آشنا شوند و نیز تحوّلات سیاسى جهان را بشناسند و در صورت امکان، مفهوم زمان را درک کنند و به مضامین تاریخى علاقهمند گردند، در مورد کودکان ابتدایى باید ارائه مطالب تاریخى براى آنان ملموستر و محسوستر باشد و در آنها به فرهنگ و اخلاق توجه شود امّا در سه کتاب تعلیمات اجتماعى کمتر این واقعیت مورد توجه بوده است و در ضمن برخى نکات تاریخى بدون ذکر علّت و روابط علّى و معلولى آمدهاند.
در ص 86 تعلیمات اجتماعى چهارم ادعا شده است آریایىها چهار هزار سال قبل، از شمال دریاى خزر به ایران آمده و در دشتها و نواحى کوهستانى سرزمینى که بعد ایران نام گرفت مستقر شدهاند، اولاً این قوم در سه هزار سال قبل به ایران آمدهاند و آنان دامپرورانى بودهاند که از آسیاى مرکزى و جنوب سیبرى حرکت کرده و کم کم در فلات ایران ساکن شدهاند، گروهى در درهها و دشتهاى زاگرس و عدّهاى در نقاط مرکزى اقامت گزیدهاند که اغلب آنان کشاورزى و تعدادى هم کوچ نشینى را برگزیدهاند.
در ص 57 تعلیمات اجتماعى سوم خاطر نشان گردیده که مأمون امام رضا را شهید کرده که مشخص نیست او به خاندان عباسى تعلق داشته و مرکز حکمرانیش هم معین نشده و زمینههاى این جنایت نیز روشن نمىباشد و به کلّى گویىهایى اکتفا گردیده است.
در ص 105 همین کتاب به یورش اعراب مسلمان به قلمرو ایران اشاره شده ولى دلیل این حمله مشخص نگردیده است در ص 40 تعلیمات اجتماعى سوم گفته شده است در باغ سعد آباد هیجده کاخ وجود دارد که بعضى از آنها مخصوص شاه بوده است؟، این شاه آیا از کدام سلسله مىباشد، آیا کاخها مربوط به حاکمان قاجار است یا سلسه پهلوى آنها را در اختیار داشتهاند که مشخص نمىباشد.
در ص 22 همین کتاب به مبارزات روحانیان و مردم قم بر علیه شاه با پیروى از امام در سال 1341 ش اشاره شده است، البته واضح است که این قیام در 15 خرداد 1342 و به رهبرى امام صورت گرفت، چنانچه در ص 125 تعلیمات اجتماعى پنجم تاریخ اخیر ذکر گردیده است، در این مأخذ(ص 129) شدت گرفتن مبارزه مردم با شاه ایران از اوایل سال 1357 مىباشد اما قرائن متعدد تاریخى مبیّن آن است که در آبان 1356 بعد از شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى، فرزند ارشد امام خمینى، ستیز مردم با نظام ستم شکلى شدید و جدید یافت، در همین صفحه و نیز در ص 33 تعلیمات اجتماعى سوم ادعا گردیده که امام بعد از پانزده سال به وطن بازگشت در حالى که امام در آبان 1343 ش بعد از مخالفت با حق قضاوت کنسولى که شاه در دفاع از آمریکایىها تصویب کرده بود، به ترکیه تبعید شد و از آن زمان تا 12 بهمن 1357 که معظم له به ایران بازگشت 14 سال است نه پانزده سال.
در ص 70 تعلیمات اجتماعى سوم مىخوانیم که آقاى هاشمى کتابى به نام صحیفه نور خرید و به نامهاى از آن اشاره شده است.
از این عبارت بر مىآید که این کتاب در یک جلد نگاشته شده و گویا مؤلفان کتاب نمىدانستهاند این اثر در یک مجموعه 22 جلدى و بعدها به صورت 11 جلدى به طبع رسیده و تازه این کتاب از سال1378 تجدید طبع نشده و به جاى آن مجموعه صحیفه امام که با دقت و ظرافت افزونترى تنظیم شده، به بازار آمده و بارها به طبع رسیده است.
بخشهایى از این سه کتاب (تعلیمات اجتماعى) به مسایل خانواده، رعایت مقررات جامعه و احترام گذاشتن به قانون اختصاص دارد امّا به نظر مىرسد این هدف به طور کامل در آثار مزبور رعایت نگردیده است که به نمونههایى اشاه مىنمائیم: در ص 29 تعلیمات اجتماعى سوم مىخوانیم: آن شب، بعد از خوردن شام، همه دور هم جمع شدند تا چاى بنوشند و میوه بخورند! مگر نه این که افراد خانواده بر سر سفره یا میز غذا با یکدیگر غذا خوردهاند، آیا آنان هر کدام بصورت انفرادى شام میل نموده و بعد تصمیم گرفتهاند چاى و میوه با هم بخورند!عبارت قابل تأمّلى است و بد آموزى هم دارد و مطابق آداب و رسوم ایرانى هم نیست.
یکى از اهداف این کتابها آن است که دانشآموزان با نظم و مدیریت ادارى و شهرى آشنا شده و با تحقق این منظور از حوادث ناگوار رانندگى، ترافیک شهرى، تخلّفات و هرج و مرجها کاسته شود و اگرچه در این باره نکات آموزندهاى مطرح گردیده ولى غفلت هایى هم صورت گرفته است: در ص 19 تعلیمات اجتماعى عبارتى این گونه به چشم مىخورد: ساعتى بعد اتوبوس به شهر اصفهان رسید، اتوبوس از روى یکى از پلهاى آن عبور کرد، بچهها از دیدن رودخانه در وسط شهر تعجب کردند، آقاى هاشمى گفت: بسیارى از شهرهاى بزرگ دنیا در کنار روخانهها قرار دارند.
این عبارت نارسایىهاى فراوانى دارد زیرا اتوبوسى که مىخواهد به صورت گذرى از شهرى عبور کند یا باید از جاده کمربندى بگذرد یا آن که در پایانه شهر توقف نماید و مسافران با هماهنگىهاى قبلى از طریق اتوبوسهاى داخل شهر، از نقاط گوناگون شهر دیدن کنند، ضمناً عبور اتوبوس از مسیرهایى که در مرکز شهر قرار دارند ممنوع است و پلیس اجازه نمىدهد رانندگان به چنین خلافى دست بزنند، مشخص نیست مسؤولین و برنامهریزان کتب درسى که این قدر به رعایت قانون تأکید دارند، این مهم را نادیده گرفته و حتى خلاف آن عمل کردهاند! چنین حرکتى در مورد قم هم انجام گرفته و وقتى این اتوبوس به تهران مىرسد مشخص نیست مسافران آن در کجا پیاده شدهاند و صرفاً نوشتهاند: بعد از مدت کوتاهى اتوبوس به تهران رسید.
آنها در ایستگاه تاکسى منتظر ماندند و پس از چند لحظه سوار تاکسى شدهاند، آیا ماشین حامل خانواده هاشمى در خیابان اصلى تهران مسافران را پیاده کرده، معلوم نمىباشد، چه خوب بود در کتاب به پایانههاى شهرى اشارهاى مىگشت که در ایجاد نظم و کنترل ترافیک و جلوگیرى از هرج و مرج مؤثرند.
نکته دیگر این که خانواده هاشمى که از کازرون به نیشابور مىروند، در چندین شهر بین راه توقفهایى دارند ولى غالباً محل اقامت آنان معین نشده و گویا آنان دائماً در حال حرکت و بازدید بودهاند و در این ده شب استراحت نکردهاند و کمتر خوابیدهاند.
در ص 31 تعلیمات اجتماعى سوم آمده است: مأمور آتش نشانى با لباس و وسایل مخصوص آتشى را خاموش مىکنند دانشآموزان حداقل در اخبار استانى و خبرها و گزارشهاى کشورى از سیماى جمهورى اسلامى ایران شاهد حوادثى هستند که در آنها مأموران آتش نشانى فداکارى مىنمایند ولى اثرى از حریق و آتش سوزى وجود ندارد، آنان افرادى را که زیر خروارها خاک و آوار هستند نجات مىدهند، کارگران را که به داخل چاه سقوط کردهاند بیرون مىآورند، حیوانات موزى را که به معابر شهرى آمدهاند صید نموده و به بیابان یا باغ وحش مىبرند، در برق گرفتگىها و اختلالهاى آسانسورها هم به امداد افراد مىآیند و این اکتفا کردن به آتش مطابق واقعیت نمىباشد و کم مهرى در مورد این مأموران جان بر کف است.
تأمّلات ارزشى و فرهنگى تعمیق ارزشهاى مذهبى و توجه به اصالت فرهنگى از اهداف مهم تألیف کتابهاى اجتماعى است امّا در عملى ساختن این هدف، کاستى هایى قابل مشاهده است.
مدّت مسافرت خانواده هاشمى در تعلیمات اجتماعى سوم، ده روز به درازا کشیده است اما چون آنان مدام در حال سفر بودهاند، نماز خود را در طول مسیر شکسته خواندهاند که در این برنامه ایرادى نیست امّا چرا مؤلّف رقم ده روز را برگزیده که نوعى تردید و دو دولى را در فراگیران بوجود آورد که پس از ده روز یعنى چه، درست است که معلم توضیحات کافى مىدهد ولى بهتر بود به رقمى کمتر از آن اشاره مىگشت تا شک بوجود نیاورد.
ضمناً این خانواده نسبت به مسایل مذهبى مقیّدند امّا اولاً نماز خود را در ساعت ده شب (ص 16) مىخوانند و ثانیاً در بین آنان، مادر بزرگ تقیّد برجستهترى دارد، در راه، دعا مىخواند، و اقامه نماز را به دیگران یادآور مىشود و از زندگى شهرى گریزان است.
در ص 20 تعلیمات اجتماعى چهارم، مطالب، نمودارها و تصاویرى در باره جهتیابى در چهار جهت اصلى و فرعى آمده است امّا از جهت قبله براى یک خانواده مسلمان خبرى نیست.
در ص 10 تعلیمات اجتماعى چهارم مىخوانیم: این عَرَقها براى درمان بعضى از بیمارىها مفید است، با توجه به این که واژه عَرَق چندین مفهوم مثبت و منفى را مىرساند، بهتر است به جاى آن از جوشانده، فشرده یا عُصاره استفاده شود.
شهر نیشابور به عنوان مقصد اصلى خانواده هاشمى معرفى شده است، امّا هیچ مطلبى درباره ورود حضرت امام رضا(ع) به این شهر و یادبودهاى مرتبط نیامده است.
در ص 117 و 118 تعلیمات اجتماعى چهارم مسجد به عنوان مرکز عبادات، آموزش و مراسم مذهبى معرفى شده است.
در حالى که مسجد از عصر رسول اکرم(ص) تاکنون کانون مهمى براى شکلگیرى قیامها و مبارزه علیه تهاجمهاى بیگانه و استبداد حاکمان بوده است.
در ص 8 تعلیمات اجتماعى سوم چنین آمده است: بچهها (در شیراز) کنار پنجره مهمانپذیر نشستند تا خیابان را تماشا کنند، در ادامه هم به رفت و آمد مردم و حاضر شدن مغازه داران و کارگران بر سر کار خود، اشاره شده است اما شیراز با آن فضاى فرهنگى که غالباً ریشه در باورهاى مردم دارد باید به شکلى ارزشىتر معرفى مىشد مثلاً بچهها مساجد، حسینیهها، امامزادهها و مانند آنها را مىدیدند.
در مورد اصفهان هم با وجود این همه آثار تاریخى، هنرى و فرهنگى مؤلف یادآور مىشود بچهها به خیابانهاى شهر نگاه مىکردند، حتى ابوبوس حامل آنها از روى پلى که بر روى زاینده رود، ساخته شده، عبور مىکند امّا بدین واقعیتها اشاره نمىکند که اصفهان حتى خیابانى به نام چهار باغ با تمام جلوههاى فرهنگى، مهندسى و تاریخى دارد و از زمان صفویه دو پل بسیار مهم بر روى این رودخانه باقى است که ارزش تاریخى فوق العادهاى دارند، در ادامه یادآور شده است که مردم ایران نخستین شهرها و روستاها را کنار رودخانهها ساختهاند (همان کتاب، ص19) امّا ما شهرهاى بسیار بزرگى داریم که از رودخانه و منابع آب جارى محروم بودهاند و مردمانى گمنام امّا با همت و اهل ابتکار از قرنها قبل براى انتقال آب سفرههاى زیرزمین از دامنه کوهها به داخل این مناطق اقدام کرده و به حفر قناب با نظام آبیارى حساب شده و مهندسى آن هم در اعماق زمین و در فضایى تاریک و بدون امکانات فنى جدید، پرداختهاند، پدیده بسیار شگفتى که محققان غربى را شگفت زده کرده و آنان با مشاهده این نهرهاى زیرزمین با دقتها و ظرافتهاى ویژه، حفّاران را تحسین نمودهاند، آیا بهتر نبود براى بازگشت به هویت اصیل این شیوه آب رسانى به مناطق گرم و خشک معرفى مىشد و به دانشآموز تفهیم مىگردید که بر خلاف معمول بسیارى از شهرها و روستاهاى ایران نه بر کنار رودخانه و چشمه بلکه کیلومترها با ذخائر آبى فاصله داشتهاند و مناطقى چون یزد، کرمان، کاشان، سیرجان، نائین، زواره با حفر قنات بوجود آمده و یا از این منبع دست ساخته بشر براى آبیارى اراضى و آب آشامیدنى مردم، استفاده کردهاند.
ضمناً شهرها صرفاً به آب وابسته نیستند بلکه هواى مناسب، خاک حاصل خیز و رسوبى، شرایط امنیتى و مصون بودن از گزند حوادث طبیعى و غیر آن، براى بوجود آمدن شهرها، لازم مىباشند، و در گذشته چنین ویژگىهایى نقش حیاتى در شکلگیرى فضاهاى شهرى و روستایى داشتهاند.
در ص 21 همین کتاب، توقف حامل اتوبوس خانواده هاشمى و زیارت حضرت معصومه(ع) مطرح گردیده است اولاً نام اصلى این بانو فاطمه مىباشد و نه تنها خواهر امام رضا(ع) بلکه دختر حضرت موسى بن جعفر(ع) هم هست و ثانیاً پس از ذکر نامش علامت(س) مىگذارند نه (ع)، ثالثاً مگر شهر قم صرفاً همین سیماى زیارتى و مذهبى را دارد، پس مسجد جمکران که یادآور نام و یاد حضرت مهدى موعود(عج) است و نیز 444 امامزاده این شهر و توابع آن و اماکن فرهنگى مذهبى چون مسجد امام حسن عسکرى(ع)، مسجد جامع، مزار برخى اصحاب امامان، ونیز مرقد کاروانى از دانشوران و مشاهیر شیعه، چه مىشود، شایسته بود به طور گذرا به این بناهاى ارزشمند اشاره مىگردید.
درص 124 تعلیمات اجتماعى چهارم، وجود چندین خیابان، بازار، مغازه، ادارات، کارخانجات، بیمارستانها و سایر مراکز خدماتى، سیماى شهر را تشکیل مىدهند، امّا واقعیّت غیر از این را به اثبات مىرساند.
در ایران و بسیارى از کشورهاى مسلمان، فضاهاى شهرى به گونهاى شکل گرفتهاند که در آنها سیماى غالب و برجسته و تعیین کننده، گنبد و گلدسته مساجد، امامزادهها، حسینیهها، مقابر علما و سایر اماکن مذهبى مىباشد حتى محلات شهرها هویت و موجودیت فرهنگى و ارزشى خود را از یک مرکز معتبر دینى و مقدّس وام گرفتهاند و معمولاً مردم هنوز هم شاهد چنین جلوههایى در شهرهاى تاریخى و قدیمى ایران، خاورمیانه، آسیاى مرکزى و آسیاى جنوب شرقى، آفریقاى شمالى و شرقى مىباشند اگرچه گسترش بى رویه جمعیت و توسعه غیر اصولى زندگى شهرى و احداث معابر و خیابانهاى جدید، خطرى جدى براى این هویت مذهبى و فرهنگى به شمار مىآیند.
در ص 57 تعلیمات اجتماعى سوم، به سرزمین فلسطین و قدس اشاره گردیده امّا مشخص نیست که چرا این کشور اشغال و غصب گردیده، چه کسانى بر آن ظالمانه سلطه یافتهاند و چه اقشارى را آواره و بى خانمان نمودهاند، این سرزمین در کجا قرار دارد و براى مسلمانان جهان چه اهمیتى دارد، به روز قدس هم اگر اشارهاى مىگردید و حکمت نامگذارى آن از سوى امام خمینى تبیین مىگشت، بسیار جالب بود.
این عوامل موجب گردیده تا آنان براى یک زندگى اجتماعى با تمام واقعیتها و محدودیتهاى منطقى آن مهیّا گردند.
از آنجا که تعالیم این دوره، اوّلین گامى است که در جهت آموزش افراد براى زندگى فردى و اجتماعى برداشته مىشود باید هدف آن آموزش دانشها و مهارتهایى باشد که یک نیاز همگانى و عمومى به شمار مىآید و سطح تفاهم افراد جامعه را ارتقاء مىدهد و به حسن روابط اجتماعى کمک مىکند.
بدیهى است فرا گرفتن چنین مطالبى نباید از حدود توانایى این دانشآموزان و یا معیارهاى روان شناختى و آموزشى - پرورشى بالاتر باشد و اگر نکتههاى آموختنى بر خصوصیات فکرى و ذهنى فراگیران منطبق نباشد، فعالیتهاى آموزشى از مسیر اصلى منحرف گردیده و نیروهاى موجود صرف یادگرفتن مطالبى مىگردد که مفید نخواهد بود.
کودک در این دوره به کمک حافظهاى که در حال گسترش است مىتواند هر مطلبى را به سهولت به خاطر بسپارد ولى این ویژگى نباید منجر به این واقعیت شود که آنان بدون توجه و تفکّر مطالب را به ذهن بسپارند گرچه در حد وسط تجربه محسوس و تصور کلّى قرار دارند ولى نباید به ملموسهاى سطحى و محسوسات گذرا و بى خاصیت اکتفا کرد و لازم است برنامه ریزىها به گونهاى باشد که زمینه را براى رشد فکر و درک روابط علّت و معلولى آنان مهیّا بنماید، قدرت استدلال کردن را در فرا گیران تقویت کند و ضمن بوجود آوردن موقعیتهاى عملى و کاربردى و ارائه نکاتى که با محیط پیرامون دانشآموز مأنوس است چنان زمینه سازى شود که مفاهیم پایه و اساس فکر منطقى در ذهنشان شکل گیرد و قوّه استدلال و برهان همگام با واقعیتهاى موجود محیطى و درونى پرورش یابد، به علاوه تعلیمات این ایّام باید مفاهیمى را که به صورت پراکنده و اتفاقى در ذهن دانشآموز جاى گرفتهاند، سامان داده، اصلاح نماید و یا جرح و تعدیل کند و بین ارزشهاى مذهبى و فرهنگى تعادل ایجاد نماید.
از حدود نه یا ده سالگى کودک، بر اثر مشاهدات و تجربههاى خود به مفهوم علّیت به معناى علمى آن پى مىبرد و تعلیمات ابتدایى باید زمینه را براى رشد صحیح این ویژگى آماده کند و چنین جوانهاى را با مراقبت کامل شکوفا سازد، از سوى دیگر تربیت اجتماعى از وظایف مهم مربیّان در مدارس ابتدایى است و باآموزشهاى لازم باید روح تعاون، ابتکار، حسّ هم بستگى و احساس مسؤولیت در دانشآموز پروریده شود و او را تا اندازهاى با سازمان و نهادهاى اجتماعى آشنا کند.
انتقال مفاهیم یا بکارگیرى آموختهها اگرچه انتقال معلومات و دانش و بارور کردن توانایىهاى ذهنى فراگیران اهمیّت شایان توجهى دارد ولى باید خاطرنشان ساخت کمک به جامعه پذیرى کمتر از آن نمىباشد.
کودکان با حضور در مدرسه، به تدریج یاد مىگیرند که در عرصه عمل چگونه اصول و مقررات را رعایت کنند و تابع نظم جمعى باشند و براى مراعات حقوق دیگران چه رفتارى را پیش گیرند که مطلوب باشد امّا این برنامه کفایت نمىکند و در مواد درسى باید مباحثى مطرح شود که بطور غیر مستقیم سازگارىهاى اجتماعى را به دانشآموز، بیاموزد، طرح مفاهیم و موضوعات اجتماعى و آشنا شدن با نهادهاى مختلف بدین منظور صورت مىگیرد اما به شرط آن که متناسب با رشد فکرى فراگیران و درچهارچوب ارزشها و هنجارهاى اجتماعى باشد و به نحوى نیازهاى فردى و اجتماعى کودک را تأمین کند.
مطالب کتابهاى تعلیمات اجتماعى با چنین هدفى تدوین مىگردند و دانشآموز با آموختن محتواى این دروس باید قادر باشد به آنها عمل کند نه آن که صرفاً بتواند آنچه را خوانده و یاد گرفته بازگو نماید، البته در این راستا نباید نقش تعیین کننده معلم را فراموش کرد امّا به این بهانه نمىتوان مطالبى در کتابها آورد که از روال منطقى دورند و به لحاظ روابط علّت و معلولى یا پیوستگىهاى متداول دچار اشکال هستند.
از آن گذشته چند نکته دیگر باید ملاحظه شود: 1- آیا مباحث کتاب با باورهاى مذهبى هم خوانى دارند و هویت دینى و اعتقادات جمعى بر آنان صحّه مىگذارند.
2- آیا ارزشهاى فرهنگى، عرف مردم و آداب و رسوم مورد قبول عموم این نکات را تأیید مىکنند؟ 3- آیا آموختههاى مندرج در دروس تعلیمات اجتماعى با محتواى کتابهاى دوره راهنمایى و دبیرستان هماهنگى دارد؟ 4- آیا مطالب مطرح شده به لحاظ قوانین علمى، بنیانهاى فکرى و استدلالى درست مطرح شدهاند؟ 5 - آیا مضامین کتابها از نقطه نظر نگارش، ویرایش، سبکهاى ادبى و فضاسازىهاى فنى و هنرى، شیوایى و روائى متن و مانند آنها داراى اعتبار لازم هستند یا خیر؟ 6- آیا دانشآموز با فراگرفتن این مطالب مىتواند تقدّم و تأخّر مفاهیم و هنجارهاى اجتماعى را در ذهن خود تصوّر کند، و با طبقه بندى، وجوه تمایز را شناسایى کند و روند جامعه پذیرى و نحوه زندگى اجتماعى را با علاقههاى درونى دنبال نماید؟ 7- آیا مفاهیم مورد نظر مىتواند قضاوتهاى قبلى و برخى تصوّرات دانشآموز را نسبت به قوانین اجتماعى و نهادهاى عمومى اصلاح کند، زیرا امکان دارد پارهاى بدبینىها و نارضایتىها از سوى والدین، خویشاوندان، همسایگان و اهل محل به فراگیر منتقل شود و او با پیش فرضى نادرست و غیر معقول بخواهد به عنوان نمونه با یکى از نهادهاى برخاسته از انقلاب اسلامى مأنوس گردد، بدیهى است این تصوّر منفى در فرایند یادگیرى او اثرى نادرست بر جاى مىگذارد.
البته در اینجا معلم مىتواند به اصلاح چنین امورى بپردازد ولى کتاب هم باید ظرافتهاى لازم را در نظر گیرد و نقش تخریب کننده فرصت طلبان، شایعه افکنان و عدّهاى از افرادى را که نمونههاى جزئى را در کل مسایل تعمیم مىدهند، از نظر دور ندارد.
در علوم تجربى براى کمک به امر تفهیم مطالب از مواد کمک آموزشى یا آزمایشگاه، استفاده مىکنند اما در دانش اجتماعى، جامعه، روابط، هنجارها و نهادهاى موجود را مىتوان محکى براى این درس دانست امّا نکتهاى که مورد تأمل مىباشد این است که در کتابهاى تعلیمات اجتماعى مباحث به گونهاى مطرح شدهاند که با واقعیتهاى اجتماعى تطبیق کامل ندارد و گویى که تمام مردم با یکدیگر بدون استثنا روابط سالمى دارند، همه قانون را رعایت مىکنند، آحاد جامعه مقرّرات را قبول دارند، مناسبات خیلى ایده آل و آرمانى است امّا وقتى این دانشآموزان از کلاس درس بیرون مىآیند و فاصله بین خانه تا مدرسه را طى مىکنند با تخلّفات گوناگونى که افراد مرتکب مىشوند، روبرو مىگردند، اشخاصى را مشاهده مىکنند که آیین نامههاى راهنمایى و رانندگى را زیر پا مىگذارند و بر اثر چنین خلافى براى خود و دیگران مشکل پدید آوردهاند، در جلسات و محافل، از برخى ناگوارىها برایشان مىگویند و بدین گونه احساس مىکنند بین آنچه در کتابها آمده و واقعیتهاى اجتماعى تضادها و تناقضهاى آشکارى وجود دارد سؤال این است آیا باید در کتابها صرفاً از ارزشها و مناسبات سالم و بدون نقض جامعه سخن گفت و یا آن که در کنار طرح مباحث مذکور به برخى نابسامانىها هم اشاره کرد، شیوه قرآن کریم این گونه است که ضمن بررسى کارنامه نیکوکاران، صالحان، خوبان و پارسایان، از کردار منفى افراد شقى و ستمگر هم سخن مىگوید و بعد از طرح رفتار دو گروه مزبور نتایج اعمالشان را مقایسه کرده و نتایج مفیدى را پیش روى خواننده قرار مىدهد و او چنین مىآموزد که راه اهل سعادت با گروه شقاوت پیشه جداست و باید مسیرى را انتخاب کند که به اهل ایمان و تقوا و انسانهاى صالح ملحق گردد، چرا این روش شایسته در کتابهاى تعلیمات اجتماعى مورد استفاده قرار نگرفته است، این سؤالى است که باید برنامه ریزان و مؤلّفان بدان پاسخ دهند.
با تورّقى دقیق و عمیق در این منابع درسى چنین استنباط مىگردد که آثار مورد اشاره علاوه بر مشکل مذکور به لحاظ محتوایى، نکات علمى، هویت ارزشى و فرهنگى و ظرافتهاى هنرى، ذوقى و ادبى کاستىهاى غیرقابل اغماضى دارند، بدیهى است زحمات و کوششهاى وافر مؤلفان کتابهاى درسى را هم نمىتوان نادیده گرفت و این تذکرات براى بهتر عرضه شدن مطالب است.
گسستگىهاى آموزشى پرورشى در کتاب تعلیمات سوم دبستان مفاهیم آموزشى در عرصههاى جغرافیایى، علوم اجتماعى، زیستى تاریخ و میراث فرهنگى در قالب یک داستان به یکدیگر تلفیق گردیدهاند تا دانشآموز با شیوه اى مؤثر این نکات را آموخته و در مسیر زندگى بکار بندد.
هدف کلى این است تا فراگیر بعد از شناخت جامعه و قوانین و روابط حاکم بر آن، بتواند با چنین اجتماعى رابطهاى سالم و مفید برقرار کند و به عنوان عضوى سازنده و مؤثر وظیفه خود را نیکوتر و با آگاهى بهترى انجام دهد و به موازات آن، نیروهاى درونى خود را بر حسب امکانات جامعه ارزیابى نموده و آنها را در مسیرى درست و پُربازده،بکار گیرد.
تعلیمات اجتماعى چهارم نیز در سه بخش جغرافیا، تاریخ و تعلیمات مدنى تبویب گردیده است، دروس بخش اوّل جنبههاى کلیدى و مهارتى بیشترى دارند ومهارتهاى مشاهده دقیق را به دانشآموز یاد مىدهند، دروس بخشهاى دوم و سوم مهارتهاى بحث، گفتگو، استدلال کردن و در نهایت اعتماد به نفس را در کودکان شکوفا مىسازد، در تعلیمات اجتماعى پنجم مفاهیم و مقولات اجتماعى نسبت به سال سوم و چهارم فنىتر و پیچیدهتر عرضه گردیده است، در این بحثها اصل التزام به تفکر اسلامى در طرح و بیان مطالب اجتماعى، توجه به بینش اسلامى و سیاستهاى اصولى و عمومى نظام جمهورى اسلامى ایران، مورد توجّه بوده است.
مفهوم فضا و مکان و نیز زمان، به طور منظم در ذهن دانشآموز پرورش یافته و شکل مىگیرند امّا باید به این نکته توجه داشت که براى تبیین پدیدهها، رابطه ضرورى و پایدار آنها به گونهاى طرح شوند که دانشآموز به علّت علمى هم پى ببرد و بهتر از ادوار قبل رابطههاى منطقى را بکار برد و مقدّمات فکر انتقادى در ذهنش آشکار گردد.
به علاوه باید توجه داشت که ضمن پرداختن به مفاهیم زمان و مکان، این دو مفهوم در ساختن و پرداختن و معرفى کردن عالم خارج بطور توأم نقشهاى مشترک دارند، اگرچه مفهوم مکان براى کودکان محسوستر مىباشد و جغرافیا به تنظیم و تدوین مطالب مربوط به آن کمک مىکند.
دانش آموزشى که به اندازه کافى درباره موقع یابى اشیاء، اشخاص و اماکن، در ارتباط با نیازهایش تمرین کرده باشد براى بیان پدیدههاى جغرافیایى مهیا مىگردد.
بدیهى است در دوره دبستان با سادهترین عبارات و ملموسترین نکات این مهم عملى مىگردد ولى نباید سادگى و روانى یا خلاصه گویى مانع از آن شود که برخى مفاهیم جغرافیایى نارسا معرفى گردند یا پارهاى چشم اندازهاى جغرافیایى چنان تعریف شوند که با واقعیت انطباق ندارند و نیز کتابهاى سطوح بالاتر آنها را تأیید نمىکنند.
دانشآموز با فراگیرى مطالب جغرافیایى باید بتواند تا حدى وقایع را توجیه کند، اعتماد به نفس را افزایش دهد و امنیّت خاطر در خود پدید آورد و با محیط پیرامون یک رابطه معقول و منطقى و به دور از هراس و اضطراب برقرار کند امّا اگر مفاهیم درست تبیین نگردند چنین هدفى بدست نخواهد آمد.
در ارائه مطالب تاریخى و تشریح مفهوم زمان و ذکر وقایعى که در سنوات گذشته روى داده و شرح حوادث اقوام و مللى که قدیم زندگى مىکردهاند امکان دارد ذهن دچار تصورات متعدد شود و نیل به مفهوم واحدى از زمان، دشوار یا غیرممکن گردد و از سوى دیگر هنگام تشریح این مفاهیم، در کنار مطالب جغرافیایى، دانشآموز دچار گسستگى فکرى و ذهنى گردد، تلفیق این دو مضمون در کتابهاى تعلیمات اجتماعى بطور کامل رعایت نشده و مکمل یکدیگر نبوده و گاه یکدیگر را نقض مىکنند.
به همین دلیل ارائه مطالب تاریخى در این سنین کمتر به نتیجه مطلوب مىرسد.
البته درس تاریخ علاوه بر کمک به تصریح مفهوم زمان، مىتواند آیینه تمام نماى حیات فرهنگى، سیاسى، اجتماعى جوامع باشد و اگر با روشى علمى و رعایت توانایىها و تصورات ذهنى دانشآموزان تدریس شود مىتوان از این رهگذر در مورد مسایل اخلاقى و اجتماعى پندها و عبرتهاى فراوانى گرفت امّا به شرط آن که گسستگى فکرى در دانشآموزان پدید نیاورد.
نارسائىهایى علمى و محتوایى مطالب جغرافیایى در صفحه 5 تعلیمات اجتماعى چهارم مىخوانیم: «دانش جغرافیا به ما کمک مىکند که محیط زندگى خود و محیطهاى دیگر را بشناسیم و از چگونگى زندگى مردم در مکانهاى مختلف آگاه شویم.
» این تعریف یا توصیف از جغرافیا با تعاریفى که در کتابهاى راهنمایى و دبیرستان شده هماهنگى ندارد، به علاوه باید اضافه مىشد این دانش از اثر گذارى بر زندگى انسانها و نیز تأثیر مردم بر پدیدههاى طبیعى هم سخن مىگوید.
در ص 45 تعلیمات اجتماعى سوم آمده است: ابرهاى ناحیه خزرى از بخار شدن آب دریاى مازندران بوجود مىآید و موجب باران مىشود، بدیهى است ریزشهاى جوّى شمال کشور به دلیل جهت شرقى غربى کوههاى البرز و نیز ورود تودههاى هوا از اقیانوس اطلس و مدیترانه هم مىباشد.
درص 47 همین کتاب آمده است: در شمال ایران مردم به کار و کوشش مشغولند مگر در دیگر نقاط این کشور از جمله نواحى کم باران و گرم مردم فعالیت نمىکنند؟! در ص 25 تعلیمات اجتماعى چهارم ادّعا شده زاگرس در مغرب و جنوب غربى ایران قرار دارد، اما در جغرافیاى دبیرستان خاطرنشان شده زاگرس از شمال غربى تا جنوب شرقى کشیده شده است، در ص 42، تعلیمات اجتماعى چهارم مىخوانیم در ناحیه گرم و خشک بیشتر بوتههاى خاردار دیده مىشود، واقعیت این است که یکى از انواع پوشش گیاهى این منطقه بوتههاى مزبور است، گیاهان سوزنى برگ و درختانى که ریشههاى عمیق دارند نیز از جلوههاى دیگر مىباشد در ص 41 همین کتاب ادّعا شده در نواحى کوهستانى بیشتر ماههاى سال هوا سرد است.
اولاً این گونه نیست و هوا در این نقاط حداقل در فصول بهار، تابستان و حتى بخشى از پاییز با نوعى اعتدال و خنکى توأم بوده و ثانیاً این نقاط به دلیل جذب رطوبت هوا، تودههاى باران زا، در تعدیل سرما مؤثرند و برودت هوا در چنین نقاط فرساینده نیست.
در ص 17 کتاب تعلیمات اجتماعى سوم نوشته است: از بیابان نسیم خنکى مىوزید، معمولاً در تمام کتابهاى جغرافیایى و از جمله جغرافیاى راهنمایى و دبیرستان از ویژگىهاى بیابان گرماى شدید، تبخیر فراوان، خشکى هوا و کمى باران و فقدان یا اندک بودن پوشش گیاهى صحبت شده است و صرفاً امکان دارد در برخى شبها ندرتاً نسیمى در بیابان بوزد که البته این نسیم در فصول سرد محسوستر بوده و به سوز سرماى خشک تبدیل مىشود، بدیهى است از مضمون کتاب بر مىآید که خانواده هاشمى پس از پایان امتحانات خرداد فرزندان خود به مسافرت رفتهاند و در مسیر، این نسیم را احساس کردهاند که نمىتواند واقعیت داشته باشد.
در ص 33 تعلیمات اجتماعى چهارم چنین مىخوانیم: هنگام صبح و شام هوا خنکتر و در هنگام ظهر هوا گرمتر است، اولاً این پدیده برحسب نواحى گرم و خشک و سرد و کوهستانى متفاوت است و ثانیاً گرماى هوا در حدود ساعت 2 تا 4 بعدازظهر به حداکثر مىرسد و حتى این گرما در غروب مناطق کویرى و بیابانى فرسایندهتر است، در همین صفحه از ارتباط گرما با فصول صحبتى شده است که باید تذکر داده شود این تنوع آب و هوایى و اختلاف فصول چهارگانه صرفاً براى نواحى معتدل کره زمین و از جمله ایران مطرح است و در قطبین و استوا موضوع فصل معنا ندارد.
در ص 28 تعلیمات اجتماعى چهارم دشت این گونه تعریف شده است: به زمینهاى هموار دشت مىگویند، اما در جغرافیاى دوم دبیرستان ص 23 دشت این گونه معرفى شده است: سرزمین هموار یا نسبتاً هموارى است که حصارى کوهستانى آن را فراگرفته و ممکن است یک یا چند رود به آن وارد شود و در ادامه در تعریف جلگه مىخوانیم: سرزمین هموارى که از یک طرف به کوه و از طرف دیگر به دریاها و دریاچهها منتهى شوند، پس به هر زمین هموارى دشت نمىگویند، چگونگى واقع شدن بین ارتفاعات و منابع آبهاى سطحى نیز اهمیت دارد و این یک بررسى علمى، جغرافیایى و پذیرفته شده جهانى است.
در ص 46 تعلیمات اجتماعى چهارم اولاً در متن مشخص نشده که خلیج فارس و دریاى عمان در کجاى ایران قرار دارند و ثانیاً اهمیت این منطقه به لحاظ صید مروارید مورد غفلت قرار گرفته است.
در ص 52 و 53 همین کتاب مطالبى درباره رودهاى ایران آمده است اما این واقعیت که چنین منابع آبى به دلیل فاضلابهاى خانگى، صنایع و مواد زاید به همراه زبالهها، دچار آلودگى شدهاند از نظر مؤلف کتاب دور مانده است.
در ص 19 تعلیمات اجتماعى سوم مىخوانیم:هر استان شامل چند شهر و تعدادى روستا است، همین مطلب در ص سوم تعلیمات اجتماعى به شکل دیگرى آمده است: هر استان به چند شهرستان تقسیم شده است.
در جغرافیاى دوم دبیرستان نیز استان را متشکّل از چند شهرستان مىداند، بنابراین مطالب این کتابها با یکدیگر هم خوانى ندارند در ص 19 تعلیمات اجتماعى سوم بزرگترین شهر استان به عنوان مرکز آن معرفى گردیده است امّا مشخص نشده که منظور از آن، بزرگترین به لحاظ مساحت است یا جمعیت یا اهمیت اقتصادى و سیاسى در نظر بوده است.
در ص 15 تعلیمات اجتماعى سوّم نوشته است: شغل بیشتر مردم ده کشاورزى است و در ادامه آمده: جمعیت ده کمتر از شهر است در بیشتر جاهاى ایران گندم و در بعضى جاها برنج مىکارند.
اولاً در ده فعالیتهاى زراعى، باغدارى، دامى، صنایع دستى و مانند آن بطور توأم صورت مىگیرد، ثانیاً اگر منظور جمعیت روستاها در جهان و مقایسه کلى مىباشد، برخى روستاهاى کشور هند از بعضى شهرهاى اروپایى جمعیت افزونترى دارند، ثالثاً به کار بردن تعبیر "ده" در یک کتاب درسى که برخى حساسیّتهاى توأم با اهانت و حقارت را بر مىانگیزد روا نمىباشد و همان لفظ روستا بهتر است رابعاً در آبادىهاى ایران، بدون استثنا همراه گندم، جو هم کاشته مىشود، چنانچه در ص 11 تعلیمات اجتماعى پنجم آمده است: گندم و جو از مهمترین محصولات کشاورزى کشورند.
در ص 16 تعلیمات اجتماعى مىخوانیم: گلههاى گوسفند و بز همراه با چوپانان به روستا بر مىگشتند.
معمولاً این چوپانان هستند که دامها را به چرا مىبرند و سپس به آبادى باز مىگردانند و تعبیر بالا جالب نمىباشد در ص 13 همین کتاب آمده است: ایل به عدّهاى از مردم گفته مىشود که در کنار هم زندگى مىکنند.
بدیهى است این تعریف نارسا است چون مردم شهرها و روستاها هم در کنار هم مىباشند بلکه باید افزوده شود عشایر زندگى اجتماعى و قبیلهاى دارند و اقتصادشان متکى بر دام است.
در مورد خصال ایلات کشور ذکر صفاتى چون میهمان نوازى، سخت کوشى و نیز کمک آنان به اقتصاد کشور در تولیدات پروتئینى و لبنى، فراموش شدهاند چه خوب بود اگر هم بستگى، عاطفه جمعى و همکارى ایلات و نیز بسیج عشایرى هم مورد توجه قرار مىگرفت.
همچنین در ایران سه نوع جامعه شامل شهرى، روستایى و عشایرى وجود دارد امّا در ص 3 تعلیمات اجتماعى پنجم جامعه سوم حذف گردیده است.
در ص 23 تعلیمات اجتماعى پنجم ذیل صنایع مصرفى، اتومبیل سازى جزو این صنعت قرار گرفته است اما چند سطر بعد ماشین سازى در زمره صنایع مادر تلقى گردیده است.
در ص 123 تعلیمات اجتماعى چهارم ادّعا شده که در شهر فعالیتهاى کشاورزى وجود ندارد در حالى که کم نیستند شهرهایى از ایران که مهمترین رکن اقتصادى آنان تولیدات کشاورزى، دامى و باغى مىباشد، در ص 127 همین کتاب مىخوانیم: شهرنشینان با کارکردن در کارخانهها، کالاهاى مورد نیاز روستائیان را تولید مىکنند، که واقعیتهاى اجتماعى اقتصادى چنین نکتهاى را تأیید نمىکند، درصد ناچیزى از مردم شهرها در امور تولیدى فعالیت مىنمایند و بقیه به خدمات و حتى کارهاى کاذب و مشاغل مصرفى روى آوردهاند که حتى براى اقتصاد کشور و از جمله روستا ضرر دارد.
در ص 6 تعلیمات اجتماعى پنجم دلیل فزونى جمعیت، مهاجرت و تعداد متولدین ذکر شده است، در حالى که امروزه بهبود وضع بهداشتى، درمانى و توسعه همه جانبه در کاهش مرگ و میر و افزایش سکنه کشورها دخالت مهم و نقش اساسى دارد.
در ص 34، همین منبع، موقع جغرافیایى جمهورى خودمختار نخجوان مشخص نگردیده و در صفحه بعد به این نکته اشاره نشده که اکثریت مردم جمهورى آذربایجان شیعهاند و با مردم ایران اشتراکات فرهنگى مذهبى و تاریخى فراوانى دارند.
در ص 38 چنین تصور شده که کشور ارمنستان میان دو بخش آذربایجان قرار دارد ولى ارمنستان داراى زایدهاى است تحت عنوان ایالت ناگور نوقره باغ که تا مرز ایران کشیده شده و بین دو بخش جمهورى آذربایجان جدایى افکنده و در بحرانهاى بین دو کشور مزبور نیز دخالت داشته است.
در ص 52 همین کتاب علت عدم پیشرفت افغانستان در اقتصاد، جنگ داخلى طولانى ذکر شده است امّا به این نکته توجه نشده که از مهمترین دلایل عقب افتادگى این سرزمین اسلامى حکومت دیکتاتورها، کمونیستها، تجاوز شوروى سابق به آن در سال 1357 و نیز اشغال نظامى آن توسط آمریکا به سال 1381 مىباشد.
در ص 131 تعلیمات اجتماعى چهارم، میزان جمعیت مسلمانان جهان بیش از یک میلیارد نفر درج گردیده در حالى که مسلمانان در وضع کنونى بالغ بر 5/1 میلیارد نفرند و مخالفان و مغرضان و برخى محافل غربى در صددند این میزان را کمتر از مقدار واقعى نشان بدهند.
کاستىهایى در مضامین تاریخى و تعلیمات مدنى منظور از تدریس تاریخ در مدارس آن است که دانشآموزان با سنتهاى ملّى و مذهبى آشنا شوند و نیز تحوّلات سیاسى جهان را بشناسند و در صورت امکان، مفهوم زمان را درک کنند و به مضامین تاریخى علاقهمند گردند، در مورد کودکان ابتدایى باید ارائه مطالب تاریخى براى آنان ملموستر و محسوستر باشد و در آنها به فرهنگ و اخلاق توجه شود امّا در سه کتاب تعلیمات اجتماعى کمتر این واقعیت مورد توجه بوده است و در ضمن برخى نکات تاریخى بدون ذکر علّت و روابط علّى و معلولى آمدهاند.
در ص 86 تعلیمات اجتماعى چهارم ادعا شده است آریایىها چهار هزار سال قبل، از شمال دریاى خزر به ایران آمده و در دشتها و نواحى کوهستانى سرزمینى که بعد ایران نام گرفت مستقر شدهاند، اولاً این قوم در سه هزار سال قبل به ایران آمدهاند و آنان دامپرورانى بودهاند که از آسیاى مرکزى و جنوب سیبرى حرکت کرده و کم کم در فلات ایران ساکن شدهاند، گروهى در درهها و دشتهاى زاگرس و عدّهاى در نقاط مرکزى اقامت گزیدهاند که اغلب آنان کشاورزى و تعدادى هم کوچ نشینى را برگزیدهاند.
در ص 57 تعلیمات اجتماعى سوم خاطر نشان گردیده که مأمون امام رضا را شهید کرده که مشخص نیست او به خاندان عباسى تعلق داشته و مرکز حکمرانیش هم معین نشده و زمینههاى این جنایت نیز روشن نمىباشد و به کلّى گویىهایى اکتفا گردیده است.
در ص 105 همین کتاب به یورش اعراب مسلمان به قلمرو ایران اشاره شده ولى دلیل این حمله مشخص نگردیده است در ص 40 تعلیمات اجتماعى سوم گفته شده است در باغ سعد آباد هیجده کاخ وجود دارد که بعضى از آنها مخصوص شاه بوده است؟، این شاه آیا از کدام سلسله مىباشد، آیا کاخها مربوط به حاکمان قاجار است یا سلسه پهلوى آنها را در اختیار داشتهاند که مشخص نمىباشد.
در ص 22 همین کتاب به مبارزات روحانیان و مردم قم بر علیه شاه با پیروى از امام در سال 1341 ش اشاره شده است، البته واضح است که این قیام در 15 خرداد 1342 و به رهبرى امام صورت گرفت، چنانچه در ص 125 تعلیمات اجتماعى پنجم تاریخ اخیر ذکر گردیده است، در این مأخذ(ص 129) شدت گرفتن مبارزه مردم با شاه ایران از اوایل سال 1357 مىباشد اما قرائن متعدد تاریخى مبیّن آن است که در آبان 1356 بعد از شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى، فرزند ارشد امام خمینى، ستیز مردم با نظام ستم شکلى شدید و جدید یافت، در همین صفحه و نیز در ص 33 تعلیمات اجتماعى سوم ادعا گردیده که امام بعد از پانزده سال به وطن بازگشت در حالى که امام در آبان 1343 ش بعد از مخالفت با حق قضاوت کنسولى که شاه در دفاع از آمریکایىها تصویب کرده بود، به ترکیه تبعید شد و از آن زمان تا 12 بهمن 1357 که معظم له به ایران بازگشت 14 سال است نه پانزده سال.
در ص 70 تعلیمات اجتماعى سوم مىخوانیم که آقاى هاشمى کتابى به نام صحیفه نور خرید و به نامهاى از آن اشاره شده است.
از این عبارت بر مىآید که این کتاب در یک جلد نگاشته شده و گویا مؤلفان کتاب نمىدانستهاند این اثر در یک مجموعه 22 جلدى و بعدها به صورت 11 جلدى به طبع رسیده و تازه این کتاب از سال1378 تجدید طبع نشده و به جاى آن مجموعه صحیفه امام که با دقت و ظرافت افزونترى تنظیم شده، به بازار آمده و بارها به طبع رسیده است.
بخشهایى از این سه کتاب (تعلیمات اجتماعى) به مسایل خانواده، رعایت مقررات جامعه و احترام گذاشتن به قانون اختصاص دارد امّا به نظر مىرسد این هدف به طور کامل در آثار مزبور رعایت نگردیده است که به نمونههایى اشاه مىنمائیم: در ص 29 تعلیمات اجتماعى سوم مىخوانیم: آن شب، بعد از خوردن شام، همه دور هم جمع شدند تا چاى بنوشند و میوه بخورند! مگر نه این که افراد خانواده بر سر سفره یا میز غذا با یکدیگر غذا خوردهاند، آیا آنان هر کدام بصورت انفرادى شام میل نموده و بعد تصمیم گرفتهاند چاى و میوه با هم بخورند!عبارت قابل تأمّلى است و بد آموزى هم دارد و مطابق آداب و رسوم ایرانى هم نیست.
یکى از اهداف این کتابها آن است که دانشآموزان با نظم و مدیریت ادارى و شهرى آشنا شده و با تحقق این منظور از حوادث ناگوار رانندگى، ترافیک شهرى، تخلّفات و هرج و مرجها کاسته شود و اگرچه در این باره نکات آموزندهاى مطرح گردیده ولى غفلت هایى هم صورت گرفته است: در ص 19 تعلیمات اجتماعى عبارتى این گونه به چشم مىخورد: ساعتى بعد اتوبوس به شهر اصفهان رسید، اتوبوس از روى یکى از پلهاى آن عبور کرد، بچهها از دیدن رودخانه در وسط شهر تعجب کردند، آقاى هاشمى گفت: بسیارى از شهرهاى بزرگ دنیا در کنار روخانهها قرار دارند.
این عبارت نارسایىهاى فراوانى دارد زیرا اتوبوسى که مىخواهد به صورت گذرى از شهرى عبور کند یا باید از جاده کمربندى بگذرد یا آن که در پایانه شهر توقف نماید و مسافران با هماهنگىهاى قبلى از طریق اتوبوسهاى داخل شهر، از نقاط گوناگون شهر دیدن کنند، ضمناً عبور اتوبوس از مسیرهایى که در مرکز شهر قرار دارند ممنوع است و پلیس اجازه نمىدهد رانندگان به چنین خلافى دست بزنند، مشخص نیست مسؤولین و برنامهریزان کتب درسى که این قدر به رعایت قانون تأکید دارند، این مهم را نادیده گرفته و حتى خلاف آن عمل کردهاند! چنین حرکتى در مورد قم هم انجام گرفته و وقتى این اتوبوس به تهران مىرسد مشخص نیست مسافران آن در کجا پیاده شدهاند و صرفاً نوشتهاند: بعد از مدت کوتاهى اتوبوس به تهران رسید.
آنها در ایستگاه تاکسى منتظر ماندند و پس از چند لحظه سوار تاکسى شدهاند، آیا ماشین حامل خانواده هاشمى در خیابان اصلى تهران مسافران را پیاده کرده، معلوم نمىباشد، چه خوب بود در کتاب به پایانههاى شهرى اشارهاى مىگشت که در ایجاد نظم و کنترل ترافیک و جلوگیرى از هرج و مرج مؤثرند.
نکته دیگر این که خانواده هاشمى که از کازرون به نیشابور مىروند، در چندین شهر بین راه توقفهایى دارند ولى غالباً محل اقامت آنان معین نشده و گویا آنان دائماً در حال حرکت و بازدید بودهاند و در این ده شب استراحت نکردهاند و کمتر خوابیدهاند.
در ص 31 تعلیمات اجتماعى سوم آمده است: مأمور آتش نشانى با لباس و وسایل مخصوص آتشى را خاموش مىکنند دانشآموزان حداقل در اخبار استانى و خبرها و گزارشهاى کشورى از سیماى جمهورى اسلامى ایران شاهد حوادثى هستند که در آنها مأموران آتش نشانى فداکارى مىنمایند ولى اثرى از حریق و آتش سوزى وجود ندارد، آنان افرادى را که زیر خروارها خاک و آوار هستند نجات مىدهند، کارگران را که به داخل چاه سقوط کردهاند بیرون مىآورند، حیوانات موزى را که به معابر شهرى آمدهاند صید نموده و به بیابان یا باغ وحش مىبرند، در برق گرفتگىها و اختلالهاى آسانسورها هم به امداد افراد مىآیند و این اکتفا کردن به آتش مطابق واقعیت نمىباشد و کم مهرى در مورد این مأموران جان بر کف است.
تأمّلات ارزشى و فرهنگى تعمیق ارزشهاى مذهبى و توجه به اصالت فرهنگى از اهداف مهم تألیف کتابهاى اجتماعى است امّا در عملى ساختن این هدف، کاستى هایى قابل مشاهده است.
مدّت مسافرت خانواده هاشمى در تعلیمات اجتماعى سوم، ده روز به درازا کشیده است اما چون آنان مدام در حال سفر بودهاند، نماز خود را در طول مسیر شکسته خواندهاند که در این برنامه ایرادى نیست امّا چرا مؤلّف رقم ده روز را برگزیده که نوعى تردید و دو دولى را در فراگیران بوجود آورد که پس از ده روز یعنى چه، درست است که معلم توضیحات کافى مىدهد ولى بهتر بود به رقمى کمتر از آن اشاره مىگشت تا شک بوجود نیاورد.
ضمناً این خانواده نسبت به مسایل مذهبى مقیّدند امّا اولاً نماز خود را در ساعت ده شب (ص 16) مىخوانند و ثانیاً در بین آنان، مادر بزرگ تقیّد برجستهترى دارد، در راه، دعا مىخواند، و اقامه نماز را به دیگران یادآور مىشود و از زندگى شهرى گریزان است.
در ص 20 تعلیمات اجتماعى چهارم، مطالب، نمودارها و تصاویرى در باره جهتیابى در چهار جهت اصلى و فرعى آمده است امّا از جهت قبله براى یک خانواده مسلمان خبرى نیست.
در ص 10 تعلیمات اجتماعى چهارم مىخوانیم: این عَرَقها براى درمان بعضى از بیمارىها مفید است، با توجه به این که واژه عَرَق چندین مفهوم مثبت و منفى را مىرساند، بهتر است به جاى آن از جوشانده، فشرده یا عُصاره استفاده شود.
شهر نیشابور به عنوان مقصد اصلى خانواده هاشمى معرفى شده است، امّا هیچ مطلبى درباره ورود حضرت امام رضا(ع) به این شهر و یادبودهاى مرتبط نیامده است.
در ص 117 و 118 تعلیمات اجتماعى چهارم مسجد به عنوان مرکز عبادات، آموزش و مراسم مذهبى معرفى شده است.
در حالى که مسجد از عصر رسول اکرم(ص) تاکنون کانون مهمى براى شکلگیرى قیامها و مبارزه علیه تهاجمهاى بیگانه و استبداد حاکمان بوده است.
در ص 8 تعلیمات اجتماعى سوم چنین آمده است: بچهها (در شیراز) کنار پنجره مهمانپذیر نشستند تا خیابان را تماشا کنند، در ادامه هم به رفت و آمد مردم و حاضر شدن مغازه داران و کارگران بر سر کار خود، اشاره شده است اما شیراز با آن فضاى فرهنگى که غالباً ریشه در باورهاى مردم دارد باید به شکلى ارزشىتر معرفى مىشد مثلاً بچهها مساجد، حسینیهها، امامزادهها و مانند آنها را مىدیدند.
در مورد اصفهان هم با وجود این همه آثار تاریخى، هنرى و فرهنگى مؤلف یادآور مىشود بچهها به خیابانهاى شهر نگاه مىکردند، حتى ابوبوس حامل آنها از روى پلى که بر روى زاینده رود، ساخته شده، عبور مىکند امّا بدین واقعیتها اشاره نمىکند که اصفهان حتى خیابانى به نام چهار باغ با تمام جلوههاى فرهنگى، مهندسى و تاریخى دارد و از زمان صفویه دو پل بسیار مهم بر روى این رودخانه باقى است که ارزش تاریخى فوق العادهاى دارند، در ادامه یادآور شده است که مردم ایران نخستین شهرها و روستاها را کنار رودخانهها ساختهاند (همان کتاب، ص19) امّا ما شهرهاى بسیار بزرگى داریم که از رودخانه و منابع آب جارى محروم بودهاند و مردمانى گمنام امّا با همت و اهل ابتکار از قرنها قبل براى انتقال آب سفرههاى زیرزمین از دامنه کوهها به داخل این مناطق اقدام کرده و به حفر قناب با نظام آبیارى حساب شده و مهندسى آن هم در اعماق زمین و در فضایى تاریک و بدون امکانات فنى جدید، پرداختهاند، پدیده بسیار شگفتى که محققان غربى را شگفت زده کرده و آنان با مشاهده این نهرهاى زیرزمین با دقتها و ظرافتهاى ویژه، حفّاران را تحسین نمودهاند، آیا بهتر نبود براى بازگشت به هویت اصیل این شیوه آب رسانى به مناطق گرم و خشک معرفى مىشد و به دانشآموز تفهیم مىگردید که بر خلاف معمول بسیارى از شهرها و روستاهاى ایران نه بر کنار رودخانه و چشمه بلکه کیلومترها با ذخائر آبى فاصله داشتهاند و مناطقى چون یزد، کرمان، کاشان، سیرجان، نائین، زواره با حفر قنات بوجود آمده و یا از این منبع دست ساخته بشر براى آبیارى اراضى و آب آشامیدنى مردم، استفاده کردهاند.
ضمناً شهرها صرفاً به آب وابسته نیستند بلکه هواى مناسب، خاک حاصل خیز و رسوبى، شرایط امنیتى و مصون بودن از گزند حوادث طبیعى و غیر آن، براى بوجود آمدن شهرها، لازم مىباشند، و در گذشته چنین ویژگىهایى نقش حیاتى در شکلگیرى فضاهاى شهرى و روستایى داشتهاند.
در ص 21 همین کتاب، توقف حامل اتوبوس خانواده هاشمى و زیارت حضرت معصومه(ع) مطرح گردیده است اولاً نام اصلى این بانو فاطمه مىباشد و نه تنها خواهر امام رضا(ع) بلکه دختر حضرت موسى بن جعفر(ع) هم هست و ثانیاً پس از ذکر نامش علامت(س) مىگذارند نه (ع)، ثالثاً مگر شهر قم صرفاً همین سیماى زیارتى و مذهبى را دارد، پس مسجد جمکران که یادآور نام و یاد حضرت مهدى موعود(عج) است و نیز 444 امامزاده این شهر و توابع آن و اماکن فرهنگى مذهبى چون مسجد امام حسن عسکرى(ع)، مسجد جامع، مزار برخى اصحاب امامان، ونیز مرقد کاروانى از دانشوران و مشاهیر شیعه، چه مىشود، شایسته بود به طور گذرا به این بناهاى ارزشمند اشاره مىگردید.
درص 124 تعلیمات اجتماعى چهارم، وجود چندین خیابان، بازار، مغازه، ادارات، کارخانجات، بیمارستانها و سایر مراکز خدماتى، سیماى شهر را تشکیل مىدهند، امّا واقعیّت غیر از این را به اثبات مىرساند.
در ایران و بسیارى از کشورهاى مسلمان، فضاهاى شهرى به گونهاى شکل گرفتهاند که در آنها سیماى غالب و برجسته و تعیین کننده، گنبد و گلدسته مساجد، امامزادهها، حسینیهها، مقابر علما و سایر اماکن مذهبى مىباشد حتى محلات شهرها هویت و موجودیت فرهنگى و ارزشى خود را از یک مرکز معتبر دینى و مقدّس وام گرفتهاند و معمولاً مردم هنوز هم شاهد چنین جلوههایى در شهرهاى تاریخى و قدیمى ایران، خاورمیانه، آسیاى مرکزى و آسیاى جنوب شرقى، آفریقاى شمالى و شرقى مىباشند اگرچه گسترش بى رویه جمعیت و توسعه غیر اصولى زندگى شهرى و احداث معابر و خیابانهاى جدید، خطرى جدى براى این هویت مذهبى و فرهنگى به شمار مىآیند.
در ص 57 تعلیمات اجتماعى سوم، به سرزمین فلسطین و قدس اشاره گردیده امّا مشخص نیست که چرا این کشور اشغال و غصب گردیده، چه کسانى بر آن ظالمانه سلطه یافتهاند و چه اقشارى را آواره و بى خانمان نمودهاند، این سرزمین در کجا قرار دارد و براى مسلمانان جهان چه اهمیتى دارد، به روز قدس هم اگر اشارهاى مىگردید و حکمت نامگذارى آن از سوى امام خمینى تبیین مىگشت، بسیار جالب بود.