شیوه هاى اصلاحات از دیدگاه امیر مومنان على علیه السلام
آرشیو
چکیده
متن
در هر جامعه پایههاى حکومت بواسطه عدالت اجتماعى مستحکم مىگردد. در این راستا رهبرى مدبّرانه در اجراى عدالت نقش بسزایى دارد. بنابراین نخستین گام براى ایجاد و گسترش عدالت اجتماعى در زمان رسولخدا(ص) پایه گذارى شد تا اینکه زمینه هدایت همگان فراهم گردد، اما به جهت رخ دادهاى بعد از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام، جامعه اسلامى دچار دگرگونیهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى گردیده و اجراى عدالت نیز دستخوش سیاستهاى گوناگون گردید و آنچه در حال حیات پیامبر اسلام پایه ریزى شده بود از مسیر اصلى منحرف شده و به سوى سیاستهاى قبیله گرائى، قومیت وسوق داده شد.
هر چند امیرمؤمنان على (ع) در مواقع حساس مانع بروز برخى از حوادث ناگوار مىشد اما به جهت تکرار سیاستهاى نسنجیده و غیر اسلامى، جهان اسلام دچار فساد، تبعیض، تشتت و انحراف گردید. و ضربه مهلکى بر پیکر عدالت وارد شد.
مردم که از بى عدالتى به ستوه آمده بودند پس از به قتل رساندن خلیفه سوم به سوى على بن ابى طالب(ع) روى آوردند و با اصرار از ایشان خواستند که زمام امور مسلمین را به عهده بگیرند.
آن حضرت با توجه به نابه سامانىهاى موجود، ابتدا از پذیرش این مسؤولیت بزرگ امتناع مىکردند و معتقد بودند که اگر مانند فردى از اعضا و امت اسلامى باشند بهتر است، تا اینکه امیر این قافله از هم گسیخته و حیران باشند.
اما بر اثر ازدحام و اصرار مردم ایشان با شرط، اصلاحات زیر بنایى، خلافت را قبول کردند: «سوگند به خدایى که پیامبر را به حق مبعوث کرد.
سخت آزمایش مىشوید، چون دانه هایى که در غربال مىریزند یا غذایى که در دیگ گذارند! بهم خواهید ریخت و زیر و رو خواهید شد تا آنکه پایین به بالا و بالا به پایین رود؛ آنان که در اسلام سابقهاى داشتند، و تا کنون منزوى بودند، بر سر کار مىآیند، و آنها که به ناحق پیشى گرفتند عقب زده خواهند شد».
(1) از دیدگاه آ ن امام همام یکى از زمینههاى هدایت و بازگشت به سوى خدا ایجاد عدالت بین تمام اقشار مردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان بود.
بنابراین ایشان با شیوههاى منحصر به فرد و خداپسندانه خود به همراه کارگزاران لایق و پرهیزکار، نظام نوپاى اسلام را که رو به انحطاط و فساد پیش مىرفت، دوباره سر و سامان داده و حیات دوباره بخشیدند.
براى ایجاد یک جامعه اسلامى مقتدر و نمونه، علاوه بر مدیریت شایسته و ایثارگرانه، برنامه ریزى منسجم و منظم همراه با مجریان سخت کوش و متعهد از ضروریات اصلاحات بشمار مىرود.
با توجه به دوران ویژه خلافت مولاى متقیان که یک دگرگونى فاحش معنوى، فرهنگى و در جریان بود، و از طرفى زمینه سازى براى هدایت و بازگشت و تقویت ارکان هدایت، انتخاب افراد لایق و متعهّد را ضرورت مىبخشید بنابراین امیرمؤمنان اولین گام اصلاحات را با انتخاب افراد صالح و صادق براى اجراى عدالت اجتماعى برداشتند.
غالب این افراد تربیت شده مکتب علوى بودند، این کارگزاران شایسته با اراده آهنین خود ابتکار عمل را بدست گرفتند.
و با خلّاقیّت و صداقت در کردار و رفتار، مردم را به حکومت دینى خوشبین و امیدوار کردند.
کارگزاران مجریان عدالت مولاى متقیان بخوبى مىدانستند که هرگاه در رأس امور افراد صالح قرار بگیرند به طبع آنان، زیردستان نیز انسانهاى متعهدى خواهند بود، که لازمه یک جامعه دینى است.
افرادى که امام به عنوان والى یا حاکم به مناطق مختلف سرزمین اسلامى مىفرستادند تخصص کافى و علم و آگاهى لازم را داشتند و با اختیارات کافى که در اختیار داشتند توانستند در مدت نسبتاً کوتاهى جامعه را به سوى صلاح و فلاح سوق دهند و با رهنمودهاى الهى مولاى متقیان مشکلات را پشت سر مىگذاشتند.
در این راستا رهنمودهاى روشنگرانه امام، مدام قوت قلب و چراغ راه کارگزاران بود و پیوسته موقعیت و مقام آنها را به ایشان یادآور مىشد.تا مبادا کوتاهى رخ بدهد. از جمله توصیههاى حکیمانه امیرمؤمنان که جامعیت ویژهاى در میان خطابهها و نامههاى آن حضرت دارد نامه معروف خطاب به مالک اشتر مىباشد که در آن نامه آن حضرت همه ابعاد و زوایاى ابزار و عوامل عدالت اجتماعى را لحاظ کردهاند.
در فرازى از این نامه چنین آمده است: «پس اى مالک بدان! من تو را به سوى شهرهایى فرستادم که پیش از تو دولتهاى عادل یا ستمگرى بر آن حکم راندند.
پس نیکوترین اندوخته تو باید اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختیار گیر و از آنچه حلال نیست خویشتن دارى کن..» «مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش.
مبادا هرگز چنان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دستهاند، دستهاى برادر دینى تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مىباشند.
اگر گناهى از آنان سر زد یا علت هایى بر آنان عارض شود.آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر آن گونه که دوست دارى خدا ترا ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
»(2) با توجه به فرازهاى نامه مالک اشتر مىتوان به این مطلب توجه داشت که براى اداره امور علاوه بر تدبیر و کاردانى با اقتدار مىبایست به ابزارهاى عاطفى و انسانى نیز تمسک جست.
در نامهاى دیگر امام على (ع) خطاب به کارگزار خود مىفرمایند: «به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن نصیحتپذیر، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار.مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور.از کارى که ترا خشنود و عموم مسلمانان را ناخوشایند است بپرهیزخشم خود را فرو نشان و به هنگام قدرت ببخش و به هنگام خشم فروتن باش و در حکومت مدارا کن تا آینده خوبى داشته باشى.
»(3) رهنمودهاى امام علیه السلام نشانگر تأثیر ایمان و اعتقاد صحیح در هدایت و اصلاح جامعه دارد که ایشان توجه کارگزاران را به آن سمت و سو جلب مىکردند.
در فراز دیگرى از نامه مالک اشتر فرمودند: «به مردم نگو به من فرمان دادند و من نیز فرمان مىدهم، پس باید اطاعت شود، این گونه خود بزرگ بینى دل را فاسد مىکند و دین را پژمرده و موجب زوال نعمت هاست.
» «دوست داشتنىترین چیزها در نزد تو، در حق، میانهترین و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودى مردم گستردهترین باشد، هرگز نیکوکار و بد کار در نظرت یکسان نباشد.
زیرا نیکوکاران در نیکوکارى بى رغبت و بدکاران در بدکارى تشویق مىگردند، پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده.» «بدان اى مالک! هیچ وسیلهاى براى جلب اعتماد والى به رعیت بهتر از نیکوکارى به مردم و تخفیف مالیات و عدم اجبار مردم به کارى که دوست ندارند، نمىباشد.
» امیر مؤمنان در این نامه به حقوق تمام اقشار مردم اعم از نظامى، تاجر، ادیب، کارگر ودستور العملهایى داده و رهنمودهاى لازم را مبذول داشته و یادآور شدند که با رعایت حقوق هر یک از اقشار، جامعه منجر به شکوفایى عدالت در جامعه اسلامى مىگردد.
که حاکم دین نباید از آنها غفلت نماید.
مولاى متقیان در نامهاى دیگر خطاب به والى خود چنین مىفرمایند: «در بامداد و شامگاه در یک مجلس عمومى به امر اطلاع رسانى و آموزش (که از ابزارهاى اصلاح یک جامعه است) با مردم بنشین، آنهایى که پرسشهاى دینى دارند با فتواها آشنا گردان و ناآگاه را آموزش ده و با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چیز دیگرى پیام رسانت با مردم، جز چهره ات دربانى وجود نداشته باشد.
»(4) در یک رهنمود دیگر امام علیه السلام خطاب به «عبداللّه بن عباس» فرماندار بصره چنین فرمودند: «با مردم به هنگام دیدار در مجالس رسمى و در مقام داورى، گشاده رو باش و ازخشم بپرهیز که سبک مغزى، به تحریک شیطان است.
»(5) رهبر فرزانه اسلام با توجه به روان شناختى جامعه اسلامى، که در آن مردم غیر مسلمان نیز زندگى مىکنند و حق و حقوقى دارند، علاوه بر توصیههاى دینى، رفتار انسانى را به حاکمان خود توصیه مىکردند، و در برخى موارد آنها را مورد عتاب قرار مىدادند و حقوق غیر مسلمانها را یادآورى مىکردند.
در نامه خطاب به حاکم فارس چنین فرمودند: «پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مرکز فرمانداریت از خشونت و قضاوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلى تو شکایت کردند، من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکند و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زیرا با ما هم پیمانند.
پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به همآمیز، رفتار توأم با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال میانه روى را در نزدیک یا دور کردن رعایت کن.
»(6) بدین گونه بود که حکومت عدل علوى در جامعه اسلامى از چشمه زلال سعادت ابدى کام مسلمانان را شیرین نمود و آنها را به حکومت دینى امیدوار ساخت.
اصلاحات اقتصادى از آنجا که لازمه هر جامعه با ثبات و مقتدر حفظ و داشتن یک سیستم منظم و کارآمد اقتصادى است و به منزله رگهاى حیاتى عمل مىکند.
مىبایست امیرمؤمنان از این بُعد نیز به اصلاح جامعه مىپرداختند.
آن حضرت مىفرمودند: «با فقر در هر جبهه از هر سو مىجنگم تا بر او پیروز شوم.
» اصلاح امر معیشت اثر بسزائى در اصلاح مردم و آبادانى جامعه دارد و به عنوان یکى از زمینههاى هدایت نمود پیدا مىکند.
امیرمؤمنان براى جلوگیرى از فساد اقتصادى و اجراى عدالت اجتماعى همواره در تقسیم رفاه و اموال بیت المال دقت ویژهاى داشتند و در این رابطه به جزئیات نیز توجه مىکردند به عنوان مثال در یک مورد هنگامى که اموال بیت المال را بین نمایندگان قبائل تقسیم مىکردند - تکه نانى باقى ماند آن حضرت همان نان را هم به نسبت مساوى بین نمایندگان قبائل تقسیم کردند.
»(7) رهبر عدالت گستر اسلام براى جلوگیرى از حیف و میل اموال عمومى، که در دوران خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود و موجب خشم و نفرت مردم قرار گرفته بود، روز دوم خلافت خود چنین فرمودند: «به خدا سوگند بیت المال تاراج شده را هر کجا یابم به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانى خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش براى عموم (مردم) است و آن کسى که عدالت بر او گران آید تحمّل ستم بر او سختتر است.
»(8) مولاى متقیان در مورد امور اقتصادى علاوه بر رعایت تقسیم اموال عمومى به مردم و کارگزاران توصیه مىکردند که از اسراف بپرهیزند چرا که اسراف یکى از عوامل رکود اقتصادى و عمران و آبادانى است در نامه جانشین فرماندار بصره چنین آمده است: «اى زیاد از اسراف بپرهیز و میانه روى را برگزین از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به اندازه کفایت خویش نگهدار»(9) از آنجا که از دیدگاه امام على علیه السلام اقتصاد شریان حیات زندگى دنیایى است و اصلاح آن موجب آرامش خاطر مردم شده و زمینه درستى و صداقت را نیز فراهم مىنماید.
ایشان ضمن دریافت مالیات(زکات و غیره) توصیههاى اخلاقى و سازنده را نیز مد نظر داشتند و خطاب به مالیات بگیران مىفرمودند: «در سر راه هیچ مسلمان را نترسان و یا بازور از زمین او (مالیات دهنده) نگذر افزونتر از حقوق الهى از او مگیر، هرگاه به آبادى رسیدى در کنار آب فرود آى، و وارد خانه کسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حرکت کن تا در میانشان قرارگیرى، به آنها سلام کن و در سلام و تعاریف و مهربانى کوتاهى نکن، سپس مىگویى:اى بندگان خدا مرا ولىّ خدا و جانشین او به سوى شما فرستاده، تا حق خدا را که در اموال شماست تحویل بگیرم، آیا در اموال شما حقى است که به نماینده او بپردازید؟ اگر کسى گفت:نه، دیگر به او مراجعه مکن و اگر کسى پاسخ داد: آرى، همراهش برو، بدون آنکه او را بترسانى، یا تهدید کنى یا به کار مشکل وادار سازى، هرچه از طلا و نقره به تو رساند، بردار و اگر گوسفند و شتر بود.
بدون اجازهاش داخل مشو، که اکثر اموال از آن اوست پس از انتخاب اعتراض نکن و صاحبش را اجازه ده که خود انتخاب کند و بر انتخاب او خرده مگیر.
»(10) على(ع) در نامهاى دیگر خطاب به مأموران مالیات فرمودند: «به او سفارش مىکنم که با مردم تندخو نباشد و به آنها دروغ نگوید.بدان! براى تو در این زکاتى که جمع مىکنى، سهمى معین و حقى روشن است و شریکانى از ضعیفان و مستمندان دارى، همانگونه که ما حق ترا مىدهیم، تو هم نسبت به حقوق آنان وفادار باش.»(11) امیرمؤمنان معتقد بودند که اخذ مالیات به جهت عمران، آبادانى و رفاه مردم است بنابراین مىباید رضایت خاطر مردم نیز جلب شود.
تا اینکه مردم با رغبت با حکومت همکارى داشته باشند و لذا مىفرمودند: «براى گرفتن مالیات لباسهاى تابستانى یا زمستانى، مرکب سوارى و برده کارى او را نفروشید و براى گرفتن درهمى، کسى را تازیانه نزنید و به مال کسى دست اندازى نکنید.
»(12) رهبر عدالت گستر اسلام ضمن توصیههاى جزئى و کلى در زمینه اصلاح اقتصادى، خود بهترین الگو براى مردم بودند و در نهایت فقر و سادگى زندگى مىکردند.
در حالیکه مىتوانستند زندگى بهتر از آنرا بدست بیاورند.اصلاح فرهنگ بیمار از جمله اقدامات اساسى در حکومت علوى توجه به احیاء فرهنگ دینى و سنت نبوى بود.
همانگونه که خود حضرت در خطبه معروف شقشقیه به رسالت علماى دینى اشاره کردهاند که آنها در برابر عهد و پیمان الهى مسؤول هستند، آن حضرت نیز احیاء فرهنگ دینى را از دغدغههاى مهم جامعه اسلامى بر مىشمردند و در جهت اصلاح و احیاء آن از هرگونه امکانات، زمانى، مکانى و انسانى استفاده نمودند.
فرهنگ هر جامعه بسان اسکلت بندى آن جامعه است که هرگاه محکم و درست بنا نشده باشد نمىتواند سختىهاى ناشى از پیش آمدها را تحمّل نماید و پا بر جا بماند، بعد از رحلت رسول مکرم اسلام حوادثى که پیش آمد فرهنگ دینى و سنّت نبوى اندک اندک دستخوش تحریف و بدعت قرار گرفت و مسلمانان به فرقههاى مختلف تقسیم شده و از حول محور اسلام ناب دور گشتند.
بطوریکه خود آنان اظهار مىداشتند: اگر امروز رسولخدا در میان ما بود مىدید که تنها نماز و قبله (اذان) مشترک داریم.
به عنوان نمونه «کعب الاحبار» یک فرد عالم یهودى بود که تازه مسلمان شده بود و از جهان اسلام آگاهى کافى نداشت با این وجود در زمان خلافت خلیفه دوم از سوى وى مأمور پاسخگویى به مسائل دینى مردم بود.
او با تحریف حقایق اسلام از منابع تحریف شده یهود بنام کتاب خدا براى مردم آموزش مىداد و تا آنجا پیش رفت که در مسائل اسلامى صاحب نظر شد و شاگردانى چون عمرو عاص و معاویه تربیت کرد.
بدین گونه احادیث جعل و اسرائیلیات وارد جهان حدیثى اسلام شد و احادیث ناب و سنت نبوى را تحت تأثیر قرار داد.
مولاى متقیان در این راستا مىفرمایند: «هیچ بدعتى در دین ایجاد نمىشود مگر آن که سنتى ترک گردد، پس از بدعتها بپرهیزید.
»(13) با کمال تأسف در اثر تساهل و تسامح عدّهاى از زمام داران و مردم، سخنان و روش امثال کعب الاحبارها و تیم دارىها نه تنها مورد پذیرش قرار گرفت بلکه جنبه قانونى و دینى، نیز پیدا کرد.
بطوریکه در یک مورد ابن عباس با معاویه بر سر معناى قرآن یا تفسیر آن با هم اختلاف پیدا کردند و معاویه به ابن عباس گفت: اگر سخن مرا قبول ندارى به عمروعاص یا کعب الاحبار مراجعه کن.
»(14) رهبر فرزانه همواره در فرصتهاى مناسب با رفتار و کردار و سخنان الهى خود مردم را به مبدأ هستى توجه مىدادند و آنان را به بازگشت به سوى خدا ترغیب مىکردند.
و نقش آنها را در احیاء فرهنگ دین یادآور مىشدند.
«اى مردم! چرا غ دل را از نور گفتار گوینده با عمل روشن سازید و ظرفهاى جان را از آب زلال چشمه هایى که از آلودگىها پاک است پر نمایید.همانا بر امام واجب نیست جز آنچه را که خدا امر مىفرماید، و آن کوتاهى نکردن در پند و نصیحت، تلاش در خیرخواهى، زنده نگهداشتن سنت پیامبر(ص) جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان، رساندن سهمهاى بیت المال به طبقات مردم است.
پس در فراگیرى علم و دانش پیش از آنکه درختش بخشکد تلاش کنید، و پیش از آنکه به خود مشغول گردید از معدن علوم اهل بیت دانش استخراج کنید.»(15) از سخنان شکوِه مانند مولاى متقیان مىتوان به عمق فاجعه فرهنگى پى برد که چگونه مسلمین در آستانه سقوط قرار گرفته بودند: «با آن همه بزرگوارى و کرامت، هم اکنون مىنگرید که قوانین و پیمان الهى شکسته شده، اما خشم نمىگیرید، در حالیکه اگر پیمان پدرانتان نقض شده بود.
ناراحت مىشدید، شما مردمى بودید که دستورات الهى ابتدا به دست شما مىرسید و از شما به دیگران ابلاغ مىشد و آثار آن، باز به شما بر مىگشت.
اما امروز جایگاه خود را به ستمگران واگذاشتید و زمام امور خود را به دست بیگانگان سپردید و امور الهى را به آنان تسلیم کردید!»(16) «از راه و رسم پیامبرتان پیروى کنید که بهترین راهنماى هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر تطبیق دهید که هدایت کنندهترین روشهاست.
»(17) از سخنان امیرمؤمنان به وضوح مشاهده مىشود که مردم آشکار و با اهمال تسلیم فضاى موجود شده بودند آنجا که فرمودند: «به هوش باشى اى شنونده! و از خواب غفلت بیدار شو، از شتاب خود کم کن، و در آنچه از زبان پیامبر(ص) به تو رسیدهاند اندیشه کن، که ناچار به انجام آن مىباشى و راه فرارى وجود ندارد.
.(18) در مورد دیگر امام فرمودند: «گروهى در دریاى فتنهها فرو رفته، بدعت را پذیرفتند و سنتهاى پسندیده را ترک کردند، مؤمنان کنارهگیرى کرده و گمراهان و دروغ گویان به سخن آمدند. مردم! ما اهل بیت پیامبر چون پیراهن تن او، یاران راستین او.. درهاى ورود به معارف آن مىباشیم که جز از در هیچ کس به خانهها وارد نخواهد شد و هرکس غیر از در وارد شود، دزد نامیده مىشود.
»(19) «فتنهها با تلخى خواستهها وارد مىشود، خونهاى تازه را مىدوشد، نشانههاى دین را خراب و یقین را از بین مىبرد.پس سعى کنید که شما پرچم فتنهها و نشانههاى بدعت نباشید و آنچه را که پیوند امت اسلامى بدان استوار، و پایههاى طاعت بر آن پایدار است بر خود لازم بشمارید.
»(20) هرچند امیرمؤمنان نهایت سعى و تلاش خود را کردند اما مدت کوتاه خلافت این مجال را به ایشان نداد که اصلاحات فرهنگ دینى خود را بنمایاند.
اصلاحات قضایى یکى دیگر از دغدغههاى امیرمؤمنان در دوران خلافتشان اصلاح امور قضایى و رعایت حقوق فردى، اجتماعى امت مسلمان بود.
که در زمانهاى گذشته با چشم پوشىهاى قومى، قبیلهاى و سیاسى نادیده گرفته مىشد.
واى بسا مظلوم به جاى ظالم مجازات نیز مىشد.
آن حضرت در مورد مقابله با ظلم و ستم چنان با قاطعیت و شهامت وارد عرصه شدند که هیچ ظالمى نمىتوانست از چنگال عدالت بگریزد.
چنان با انصاف و عدل از حق دفاع مىکردند کهاى بسا خود مجرمان به قضاوت خشنود مىشدند.
مىفرمودند: «افراد خوار و ستمدیده در نزد من بسیار قوى و عزیز هستند تا اینکه حق آنانرا به آنها بازگردانم و افراد قوى و ستمگر در نزد من بسیار ناتوان و ضعیف هستند تا اینکه حق را از آنان باز پس بگیرم.
»(21) در امر قضاوت و احقاق حق، امیرمؤمنان چنان جدى و مصمم عمل مىکردند که حتى از داغ نهادن بر دست برادر خویش واهمهاى نداشتند تا اینکه برادر حرارت آتش را بر جسم خود احساس کند و تقاضاى سهم بدون نوبت از بیت المال مسلمین ننماید.
«سوگند به خدا برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندمهاى بیت المال را به او ببخشم..
پى در پى مرا مىدید و درخواست خود را تکرار مىکرد. چون به گفتههاى او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار مىکنم و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مىدارم روزى آهن را در آتش گداخته و به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم پس چون بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد به او گفتم اى عقیل، گریه کنان بر تو بگریند، از حرارت آهنى مىنالى، که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى مىخوانى که خداى جبارش با خشم خود آنرا گداخته است؟.»(22) امام و رهبر عدل گستر جهان اسلام خود نیز در محضر قاضى بدون شاهد نتوانست حق فردى خود را تصاحب کند چنانچه معروف است آن حضرت با مردى از یهود بر سر زرهى نزاع داشتند هنگامیکه نزد قاضى وقت «شریح قاضى» براى دادخواست روانه شدند.
قاضى به احترام امیرمؤمنان از جاى خود برخاسته و امام را به جاى خود نشاند آن حضرت ضمن اعتراض به عمل یک جانبه قاضى، که چرا تنها از وى احترام کرده و طرف دیگر نزاع را احترام نکرده است، سخنان رسولخدا را درباره قاضى به وى یادآور شدند و سپس از شریح خواستند که به قضاوت بپردازد و چون امام براى ادعاى خود، که زره از آن ایشان است شاهدى نداشت از حق مسلم خود محروم شدند و چون مرد نصرانى قضاوت اسلام را در مورد ولىّ مسلمین امیرمؤمنان مشاهده کرد به خلاف خود اعتراف کرده و شهادتین را بر زبان جارى ساخت.
(23) رهبر عدالت گستر اسلام بقدرى در مورد حقوق فردى حساس و دقیق بودند که حتى حقوق شهروندى غیر مسلمانان را نیز جدى مىگرفتند: «.بمن خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بود وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارههاى آنها را به غارت برده در حالى که هیچ وسیلهاى براى دفاع جز گریه و التماس نداشتهاند.اگر بر این حادثه تلخ مسلمانى از روى تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است.»(24) هنگامیکه عدّهاى به امام یادآورى کردند، که معاویه با هدایا و پولهاى فراوان، عدّهاى را جذب کرده، شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخشید و از تقسیم مساوى بیت المال دست بردارید، تا به شما گرایش پیدا کنند، امام فرمودند: «آیا به من دستور مىدهید براى پیروزى خود، از جور و ستم درباره امت اسلامى که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ بخدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است.
هرگز چنین کارى نخواهم کرد.
اگر این اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در میان مردم تقسیم مىکردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید، بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است..
»(25) از آنجا که رعایت حقوق فردى آثار مثبتش به جامعه باز مىگردد و زمینه فضاى سالم را براى رسیدن به کمال فراهم مىنماید امام بزرگوار خطاب به مالک اشتر چنین فرمودند: «از میان مردم برترین فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب کن، کسانى که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نیاورد.
در اشتباهاتش پافشارى نکند و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد.
. پس از انتخاب قاضى هرچه بیشتر در قضاوتهاى او بیندیش و آنقدر به او ببخش که نیازهاى او بر طرف گردد و به مردم نیازمند نباشد.
»(26) قضاوت درست ضمن اینکه امنیت را به جامعه باز مىگرداند موجب نشاط روانى و انگیزش بسیار براى فعالیت و سازندگى در جامعه مىباشد، اما اجراى عدالت چنان براى عدّهاى سخت و طاقت فرسا بود که تحمّل امام براى آنها دشوار بود و سرانجام مسیر زندگى آنها را عوض کرد.
اما در مقابل این عدّه ضعفا در آرامش زندگى کردند.
پىنوشتها: 1. نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتى، خ 16.
2. نهج البلاغه، نامه 53.
3. نهج البلاغه، نامه 69.
4. نهج البلاغه، نامه 60.
5. نهج البلاغه، نامه 76.
6. نهج البلاغه، نامه 19.
7. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 160.
8. نهج البلاغه، خطبه، 15.
9. نهج البلاغه، نامه 21.
10. نهج البلاغه،ترجمه و شرح فشرده محمد جعفر امامى و محمد رضا آشتیانى، نامه 25.
11. نهج البلاغه، نامه 26.
12. نهج البلاغه، نامه 51.
13. نهج البلاغه، خطبه، 145.
14. طالبین به سرى کتابهاى علامه عسگرى مراجعه نمایند (نقش ائمه در احیاء دین).
15. نهج البلاغه، خطبه 105.
16. نهج البلاغه، خطبه 106.
17. نهج البلاغه، خطبه 110.
18. نهج البلاغه، نامه 153.
19. نهج البلاغه، نامه 154.
20. نهج البلاغه، نامه 151.
21. مقاله حکومت پنج ساله و اصلاحات، نگارنده، به نقل از صوت العداله الانسانیه، جرج جرداق، ج 1، ص 63.
22. نهج البلاغه، خطبه 224.
23. فضائل الخمسه من الصحاح السّتة، تألیف علّامه السید مرتضى الحسین الفیروز آبادى، ج 3، ص 27.
24. نهج البلاغه، خطبه 27.
25. همان، خطبه 127.
26. همان، خطبه 53.
هر چند امیرمؤمنان على (ع) در مواقع حساس مانع بروز برخى از حوادث ناگوار مىشد اما به جهت تکرار سیاستهاى نسنجیده و غیر اسلامى، جهان اسلام دچار فساد، تبعیض، تشتت و انحراف گردید. و ضربه مهلکى بر پیکر عدالت وارد شد.
مردم که از بى عدالتى به ستوه آمده بودند پس از به قتل رساندن خلیفه سوم به سوى على بن ابى طالب(ع) روى آوردند و با اصرار از ایشان خواستند که زمام امور مسلمین را به عهده بگیرند.
آن حضرت با توجه به نابه سامانىهاى موجود، ابتدا از پذیرش این مسؤولیت بزرگ امتناع مىکردند و معتقد بودند که اگر مانند فردى از اعضا و امت اسلامى باشند بهتر است، تا اینکه امیر این قافله از هم گسیخته و حیران باشند.
اما بر اثر ازدحام و اصرار مردم ایشان با شرط، اصلاحات زیر بنایى، خلافت را قبول کردند: «سوگند به خدایى که پیامبر را به حق مبعوث کرد.
سخت آزمایش مىشوید، چون دانه هایى که در غربال مىریزند یا غذایى که در دیگ گذارند! بهم خواهید ریخت و زیر و رو خواهید شد تا آنکه پایین به بالا و بالا به پایین رود؛ آنان که در اسلام سابقهاى داشتند، و تا کنون منزوى بودند، بر سر کار مىآیند، و آنها که به ناحق پیشى گرفتند عقب زده خواهند شد».
(1) از دیدگاه آ ن امام همام یکى از زمینههاى هدایت و بازگشت به سوى خدا ایجاد عدالت بین تمام اقشار مردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان بود.
بنابراین ایشان با شیوههاى منحصر به فرد و خداپسندانه خود به همراه کارگزاران لایق و پرهیزکار، نظام نوپاى اسلام را که رو به انحطاط و فساد پیش مىرفت، دوباره سر و سامان داده و حیات دوباره بخشیدند.
براى ایجاد یک جامعه اسلامى مقتدر و نمونه، علاوه بر مدیریت شایسته و ایثارگرانه، برنامه ریزى منسجم و منظم همراه با مجریان سخت کوش و متعهد از ضروریات اصلاحات بشمار مىرود.
با توجه به دوران ویژه خلافت مولاى متقیان که یک دگرگونى فاحش معنوى، فرهنگى و در جریان بود، و از طرفى زمینه سازى براى هدایت و بازگشت و تقویت ارکان هدایت، انتخاب افراد لایق و متعهّد را ضرورت مىبخشید بنابراین امیرمؤمنان اولین گام اصلاحات را با انتخاب افراد صالح و صادق براى اجراى عدالت اجتماعى برداشتند.
غالب این افراد تربیت شده مکتب علوى بودند، این کارگزاران شایسته با اراده آهنین خود ابتکار عمل را بدست گرفتند.
و با خلّاقیّت و صداقت در کردار و رفتار، مردم را به حکومت دینى خوشبین و امیدوار کردند.
کارگزاران مجریان عدالت مولاى متقیان بخوبى مىدانستند که هرگاه در رأس امور افراد صالح قرار بگیرند به طبع آنان، زیردستان نیز انسانهاى متعهدى خواهند بود، که لازمه یک جامعه دینى است.
افرادى که امام به عنوان والى یا حاکم به مناطق مختلف سرزمین اسلامى مىفرستادند تخصص کافى و علم و آگاهى لازم را داشتند و با اختیارات کافى که در اختیار داشتند توانستند در مدت نسبتاً کوتاهى جامعه را به سوى صلاح و فلاح سوق دهند و با رهنمودهاى الهى مولاى متقیان مشکلات را پشت سر مىگذاشتند.
در این راستا رهنمودهاى روشنگرانه امام، مدام قوت قلب و چراغ راه کارگزاران بود و پیوسته موقعیت و مقام آنها را به ایشان یادآور مىشد.تا مبادا کوتاهى رخ بدهد. از جمله توصیههاى حکیمانه امیرمؤمنان که جامعیت ویژهاى در میان خطابهها و نامههاى آن حضرت دارد نامه معروف خطاب به مالک اشتر مىباشد که در آن نامه آن حضرت همه ابعاد و زوایاى ابزار و عوامل عدالت اجتماعى را لحاظ کردهاند.
در فرازى از این نامه چنین آمده است: «پس اى مالک بدان! من تو را به سوى شهرهایى فرستادم که پیش از تو دولتهاى عادل یا ستمگرى بر آن حکم راندند.
پس نیکوترین اندوخته تو باید اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختیار گیر و از آنچه حلال نیست خویشتن دارى کن..» «مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش.
مبادا هرگز چنان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دستهاند، دستهاى برادر دینى تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مىباشند.
اگر گناهى از آنان سر زد یا علت هایى بر آنان عارض شود.آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر آن گونه که دوست دارى خدا ترا ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
»(2) با توجه به فرازهاى نامه مالک اشتر مىتوان به این مطلب توجه داشت که براى اداره امور علاوه بر تدبیر و کاردانى با اقتدار مىبایست به ابزارهاى عاطفى و انسانى نیز تمسک جست.
در نامهاى دیگر امام على (ع) خطاب به کارگزار خود مىفرمایند: «به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن نصیحتپذیر، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار.مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور.از کارى که ترا خشنود و عموم مسلمانان را ناخوشایند است بپرهیزخشم خود را فرو نشان و به هنگام قدرت ببخش و به هنگام خشم فروتن باش و در حکومت مدارا کن تا آینده خوبى داشته باشى.
»(3) رهنمودهاى امام علیه السلام نشانگر تأثیر ایمان و اعتقاد صحیح در هدایت و اصلاح جامعه دارد که ایشان توجه کارگزاران را به آن سمت و سو جلب مىکردند.
در فراز دیگرى از نامه مالک اشتر فرمودند: «به مردم نگو به من فرمان دادند و من نیز فرمان مىدهم، پس باید اطاعت شود، این گونه خود بزرگ بینى دل را فاسد مىکند و دین را پژمرده و موجب زوال نعمت هاست.
» «دوست داشتنىترین چیزها در نزد تو، در حق، میانهترین و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودى مردم گستردهترین باشد، هرگز نیکوکار و بد کار در نظرت یکسان نباشد.
زیرا نیکوکاران در نیکوکارى بى رغبت و بدکاران در بدکارى تشویق مىگردند، پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده.» «بدان اى مالک! هیچ وسیلهاى براى جلب اعتماد والى به رعیت بهتر از نیکوکارى به مردم و تخفیف مالیات و عدم اجبار مردم به کارى که دوست ندارند، نمىباشد.
» امیر مؤمنان در این نامه به حقوق تمام اقشار مردم اعم از نظامى، تاجر، ادیب، کارگر ودستور العملهایى داده و رهنمودهاى لازم را مبذول داشته و یادآور شدند که با رعایت حقوق هر یک از اقشار، جامعه منجر به شکوفایى عدالت در جامعه اسلامى مىگردد.
که حاکم دین نباید از آنها غفلت نماید.
مولاى متقیان در نامهاى دیگر خطاب به والى خود چنین مىفرمایند: «در بامداد و شامگاه در یک مجلس عمومى به امر اطلاع رسانى و آموزش (که از ابزارهاى اصلاح یک جامعه است) با مردم بنشین، آنهایى که پرسشهاى دینى دارند با فتواها آشنا گردان و ناآگاه را آموزش ده و با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چیز دیگرى پیام رسانت با مردم، جز چهره ات دربانى وجود نداشته باشد.
»(4) در یک رهنمود دیگر امام علیه السلام خطاب به «عبداللّه بن عباس» فرماندار بصره چنین فرمودند: «با مردم به هنگام دیدار در مجالس رسمى و در مقام داورى، گشاده رو باش و ازخشم بپرهیز که سبک مغزى، به تحریک شیطان است.
»(5) رهبر فرزانه اسلام با توجه به روان شناختى جامعه اسلامى، که در آن مردم غیر مسلمان نیز زندگى مىکنند و حق و حقوقى دارند، علاوه بر توصیههاى دینى، رفتار انسانى را به حاکمان خود توصیه مىکردند، و در برخى موارد آنها را مورد عتاب قرار مىدادند و حقوق غیر مسلمانها را یادآورى مىکردند.
در نامه خطاب به حاکم فارس چنین فرمودند: «پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مرکز فرمانداریت از خشونت و قضاوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلى تو شکایت کردند، من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکند و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زیرا با ما هم پیمانند.
پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به همآمیز، رفتار توأم با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال میانه روى را در نزدیک یا دور کردن رعایت کن.
»(6) بدین گونه بود که حکومت عدل علوى در جامعه اسلامى از چشمه زلال سعادت ابدى کام مسلمانان را شیرین نمود و آنها را به حکومت دینى امیدوار ساخت.
اصلاحات اقتصادى از آنجا که لازمه هر جامعه با ثبات و مقتدر حفظ و داشتن یک سیستم منظم و کارآمد اقتصادى است و به منزله رگهاى حیاتى عمل مىکند.
مىبایست امیرمؤمنان از این بُعد نیز به اصلاح جامعه مىپرداختند.
آن حضرت مىفرمودند: «با فقر در هر جبهه از هر سو مىجنگم تا بر او پیروز شوم.
» اصلاح امر معیشت اثر بسزائى در اصلاح مردم و آبادانى جامعه دارد و به عنوان یکى از زمینههاى هدایت نمود پیدا مىکند.
امیرمؤمنان براى جلوگیرى از فساد اقتصادى و اجراى عدالت اجتماعى همواره در تقسیم رفاه و اموال بیت المال دقت ویژهاى داشتند و در این رابطه به جزئیات نیز توجه مىکردند به عنوان مثال در یک مورد هنگامى که اموال بیت المال را بین نمایندگان قبائل تقسیم مىکردند - تکه نانى باقى ماند آن حضرت همان نان را هم به نسبت مساوى بین نمایندگان قبائل تقسیم کردند.
»(7) رهبر عدالت گستر اسلام براى جلوگیرى از حیف و میل اموال عمومى، که در دوران خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود و موجب خشم و نفرت مردم قرار گرفته بود، روز دوم خلافت خود چنین فرمودند: «به خدا سوگند بیت المال تاراج شده را هر کجا یابم به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانى خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش براى عموم (مردم) است و آن کسى که عدالت بر او گران آید تحمّل ستم بر او سختتر است.
»(8) مولاى متقیان در مورد امور اقتصادى علاوه بر رعایت تقسیم اموال عمومى به مردم و کارگزاران توصیه مىکردند که از اسراف بپرهیزند چرا که اسراف یکى از عوامل رکود اقتصادى و عمران و آبادانى است در نامه جانشین فرماندار بصره چنین آمده است: «اى زیاد از اسراف بپرهیز و میانه روى را برگزین از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به اندازه کفایت خویش نگهدار»(9) از آنجا که از دیدگاه امام على علیه السلام اقتصاد شریان حیات زندگى دنیایى است و اصلاح آن موجب آرامش خاطر مردم شده و زمینه درستى و صداقت را نیز فراهم مىنماید.
ایشان ضمن دریافت مالیات(زکات و غیره) توصیههاى اخلاقى و سازنده را نیز مد نظر داشتند و خطاب به مالیات بگیران مىفرمودند: «در سر راه هیچ مسلمان را نترسان و یا بازور از زمین او (مالیات دهنده) نگذر افزونتر از حقوق الهى از او مگیر، هرگاه به آبادى رسیدى در کنار آب فرود آى، و وارد خانه کسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حرکت کن تا در میانشان قرارگیرى، به آنها سلام کن و در سلام و تعاریف و مهربانى کوتاهى نکن، سپس مىگویى:اى بندگان خدا مرا ولىّ خدا و جانشین او به سوى شما فرستاده، تا حق خدا را که در اموال شماست تحویل بگیرم، آیا در اموال شما حقى است که به نماینده او بپردازید؟ اگر کسى گفت:نه، دیگر به او مراجعه مکن و اگر کسى پاسخ داد: آرى، همراهش برو، بدون آنکه او را بترسانى، یا تهدید کنى یا به کار مشکل وادار سازى، هرچه از طلا و نقره به تو رساند، بردار و اگر گوسفند و شتر بود.
بدون اجازهاش داخل مشو، که اکثر اموال از آن اوست پس از انتخاب اعتراض نکن و صاحبش را اجازه ده که خود انتخاب کند و بر انتخاب او خرده مگیر.
»(10) على(ع) در نامهاى دیگر خطاب به مأموران مالیات فرمودند: «به او سفارش مىکنم که با مردم تندخو نباشد و به آنها دروغ نگوید.بدان! براى تو در این زکاتى که جمع مىکنى، سهمى معین و حقى روشن است و شریکانى از ضعیفان و مستمندان دارى، همانگونه که ما حق ترا مىدهیم، تو هم نسبت به حقوق آنان وفادار باش.»(11) امیرمؤمنان معتقد بودند که اخذ مالیات به جهت عمران، آبادانى و رفاه مردم است بنابراین مىباید رضایت خاطر مردم نیز جلب شود.
تا اینکه مردم با رغبت با حکومت همکارى داشته باشند و لذا مىفرمودند: «براى گرفتن مالیات لباسهاى تابستانى یا زمستانى، مرکب سوارى و برده کارى او را نفروشید و براى گرفتن درهمى، کسى را تازیانه نزنید و به مال کسى دست اندازى نکنید.
»(12) رهبر عدالت گستر اسلام ضمن توصیههاى جزئى و کلى در زمینه اصلاح اقتصادى، خود بهترین الگو براى مردم بودند و در نهایت فقر و سادگى زندگى مىکردند.
در حالیکه مىتوانستند زندگى بهتر از آنرا بدست بیاورند.اصلاح فرهنگ بیمار از جمله اقدامات اساسى در حکومت علوى توجه به احیاء فرهنگ دینى و سنت نبوى بود.
همانگونه که خود حضرت در خطبه معروف شقشقیه به رسالت علماى دینى اشاره کردهاند که آنها در برابر عهد و پیمان الهى مسؤول هستند، آن حضرت نیز احیاء فرهنگ دینى را از دغدغههاى مهم جامعه اسلامى بر مىشمردند و در جهت اصلاح و احیاء آن از هرگونه امکانات، زمانى، مکانى و انسانى استفاده نمودند.
فرهنگ هر جامعه بسان اسکلت بندى آن جامعه است که هرگاه محکم و درست بنا نشده باشد نمىتواند سختىهاى ناشى از پیش آمدها را تحمّل نماید و پا بر جا بماند، بعد از رحلت رسول مکرم اسلام حوادثى که پیش آمد فرهنگ دینى و سنّت نبوى اندک اندک دستخوش تحریف و بدعت قرار گرفت و مسلمانان به فرقههاى مختلف تقسیم شده و از حول محور اسلام ناب دور گشتند.
بطوریکه خود آنان اظهار مىداشتند: اگر امروز رسولخدا در میان ما بود مىدید که تنها نماز و قبله (اذان) مشترک داریم.
به عنوان نمونه «کعب الاحبار» یک فرد عالم یهودى بود که تازه مسلمان شده بود و از جهان اسلام آگاهى کافى نداشت با این وجود در زمان خلافت خلیفه دوم از سوى وى مأمور پاسخگویى به مسائل دینى مردم بود.
او با تحریف حقایق اسلام از منابع تحریف شده یهود بنام کتاب خدا براى مردم آموزش مىداد و تا آنجا پیش رفت که در مسائل اسلامى صاحب نظر شد و شاگردانى چون عمرو عاص و معاویه تربیت کرد.
بدین گونه احادیث جعل و اسرائیلیات وارد جهان حدیثى اسلام شد و احادیث ناب و سنت نبوى را تحت تأثیر قرار داد.
مولاى متقیان در این راستا مىفرمایند: «هیچ بدعتى در دین ایجاد نمىشود مگر آن که سنتى ترک گردد، پس از بدعتها بپرهیزید.
»(13) با کمال تأسف در اثر تساهل و تسامح عدّهاى از زمام داران و مردم، سخنان و روش امثال کعب الاحبارها و تیم دارىها نه تنها مورد پذیرش قرار گرفت بلکه جنبه قانونى و دینى، نیز پیدا کرد.
بطوریکه در یک مورد ابن عباس با معاویه بر سر معناى قرآن یا تفسیر آن با هم اختلاف پیدا کردند و معاویه به ابن عباس گفت: اگر سخن مرا قبول ندارى به عمروعاص یا کعب الاحبار مراجعه کن.
»(14) رهبر فرزانه همواره در فرصتهاى مناسب با رفتار و کردار و سخنان الهى خود مردم را به مبدأ هستى توجه مىدادند و آنان را به بازگشت به سوى خدا ترغیب مىکردند.
و نقش آنها را در احیاء فرهنگ دین یادآور مىشدند.
«اى مردم! چرا غ دل را از نور گفتار گوینده با عمل روشن سازید و ظرفهاى جان را از آب زلال چشمه هایى که از آلودگىها پاک است پر نمایید.همانا بر امام واجب نیست جز آنچه را که خدا امر مىفرماید، و آن کوتاهى نکردن در پند و نصیحت، تلاش در خیرخواهى، زنده نگهداشتن سنت پیامبر(ص) جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان، رساندن سهمهاى بیت المال به طبقات مردم است.
پس در فراگیرى علم و دانش پیش از آنکه درختش بخشکد تلاش کنید، و پیش از آنکه به خود مشغول گردید از معدن علوم اهل بیت دانش استخراج کنید.»(15) از سخنان شکوِه مانند مولاى متقیان مىتوان به عمق فاجعه فرهنگى پى برد که چگونه مسلمین در آستانه سقوط قرار گرفته بودند: «با آن همه بزرگوارى و کرامت، هم اکنون مىنگرید که قوانین و پیمان الهى شکسته شده، اما خشم نمىگیرید، در حالیکه اگر پیمان پدرانتان نقض شده بود.
ناراحت مىشدید، شما مردمى بودید که دستورات الهى ابتدا به دست شما مىرسید و از شما به دیگران ابلاغ مىشد و آثار آن، باز به شما بر مىگشت.
اما امروز جایگاه خود را به ستمگران واگذاشتید و زمام امور خود را به دست بیگانگان سپردید و امور الهى را به آنان تسلیم کردید!»(16) «از راه و رسم پیامبرتان پیروى کنید که بهترین راهنماى هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر تطبیق دهید که هدایت کنندهترین روشهاست.
»(17) از سخنان امیرمؤمنان به وضوح مشاهده مىشود که مردم آشکار و با اهمال تسلیم فضاى موجود شده بودند آنجا که فرمودند: «به هوش باشى اى شنونده! و از خواب غفلت بیدار شو، از شتاب خود کم کن، و در آنچه از زبان پیامبر(ص) به تو رسیدهاند اندیشه کن، که ناچار به انجام آن مىباشى و راه فرارى وجود ندارد.
.(18) در مورد دیگر امام فرمودند: «گروهى در دریاى فتنهها فرو رفته، بدعت را پذیرفتند و سنتهاى پسندیده را ترک کردند، مؤمنان کنارهگیرى کرده و گمراهان و دروغ گویان به سخن آمدند. مردم! ما اهل بیت پیامبر چون پیراهن تن او، یاران راستین او.. درهاى ورود به معارف آن مىباشیم که جز از در هیچ کس به خانهها وارد نخواهد شد و هرکس غیر از در وارد شود، دزد نامیده مىشود.
»(19) «فتنهها با تلخى خواستهها وارد مىشود، خونهاى تازه را مىدوشد، نشانههاى دین را خراب و یقین را از بین مىبرد.پس سعى کنید که شما پرچم فتنهها و نشانههاى بدعت نباشید و آنچه را که پیوند امت اسلامى بدان استوار، و پایههاى طاعت بر آن پایدار است بر خود لازم بشمارید.
»(20) هرچند امیرمؤمنان نهایت سعى و تلاش خود را کردند اما مدت کوتاه خلافت این مجال را به ایشان نداد که اصلاحات فرهنگ دینى خود را بنمایاند.
اصلاحات قضایى یکى دیگر از دغدغههاى امیرمؤمنان در دوران خلافتشان اصلاح امور قضایى و رعایت حقوق فردى، اجتماعى امت مسلمان بود.
که در زمانهاى گذشته با چشم پوشىهاى قومى، قبیلهاى و سیاسى نادیده گرفته مىشد.
واى بسا مظلوم به جاى ظالم مجازات نیز مىشد.
آن حضرت در مورد مقابله با ظلم و ستم چنان با قاطعیت و شهامت وارد عرصه شدند که هیچ ظالمى نمىتوانست از چنگال عدالت بگریزد.
چنان با انصاف و عدل از حق دفاع مىکردند کهاى بسا خود مجرمان به قضاوت خشنود مىشدند.
مىفرمودند: «افراد خوار و ستمدیده در نزد من بسیار قوى و عزیز هستند تا اینکه حق آنانرا به آنها بازگردانم و افراد قوى و ستمگر در نزد من بسیار ناتوان و ضعیف هستند تا اینکه حق را از آنان باز پس بگیرم.
»(21) در امر قضاوت و احقاق حق، امیرمؤمنان چنان جدى و مصمم عمل مىکردند که حتى از داغ نهادن بر دست برادر خویش واهمهاى نداشتند تا اینکه برادر حرارت آتش را بر جسم خود احساس کند و تقاضاى سهم بدون نوبت از بیت المال مسلمین ننماید.
«سوگند به خدا برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندمهاى بیت المال را به او ببخشم..
پى در پى مرا مىدید و درخواست خود را تکرار مىکرد. چون به گفتههاى او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار مىکنم و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مىدارم روزى آهن را در آتش گداخته و به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم پس چون بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد به او گفتم اى عقیل، گریه کنان بر تو بگریند، از حرارت آهنى مىنالى، که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى مىخوانى که خداى جبارش با خشم خود آنرا گداخته است؟.»(22) امام و رهبر عدل گستر جهان اسلام خود نیز در محضر قاضى بدون شاهد نتوانست حق فردى خود را تصاحب کند چنانچه معروف است آن حضرت با مردى از یهود بر سر زرهى نزاع داشتند هنگامیکه نزد قاضى وقت «شریح قاضى» براى دادخواست روانه شدند.
قاضى به احترام امیرمؤمنان از جاى خود برخاسته و امام را به جاى خود نشاند آن حضرت ضمن اعتراض به عمل یک جانبه قاضى، که چرا تنها از وى احترام کرده و طرف دیگر نزاع را احترام نکرده است، سخنان رسولخدا را درباره قاضى به وى یادآور شدند و سپس از شریح خواستند که به قضاوت بپردازد و چون امام براى ادعاى خود، که زره از آن ایشان است شاهدى نداشت از حق مسلم خود محروم شدند و چون مرد نصرانى قضاوت اسلام را در مورد ولىّ مسلمین امیرمؤمنان مشاهده کرد به خلاف خود اعتراف کرده و شهادتین را بر زبان جارى ساخت.
(23) رهبر عدالت گستر اسلام بقدرى در مورد حقوق فردى حساس و دقیق بودند که حتى حقوق شهروندى غیر مسلمانان را نیز جدى مىگرفتند: «.بمن خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بود وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارههاى آنها را به غارت برده در حالى که هیچ وسیلهاى براى دفاع جز گریه و التماس نداشتهاند.اگر بر این حادثه تلخ مسلمانى از روى تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است.»(24) هنگامیکه عدّهاى به امام یادآورى کردند، که معاویه با هدایا و پولهاى فراوان، عدّهاى را جذب کرده، شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخشید و از تقسیم مساوى بیت المال دست بردارید، تا به شما گرایش پیدا کنند، امام فرمودند: «آیا به من دستور مىدهید براى پیروزى خود، از جور و ستم درباره امت اسلامى که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ بخدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است.
هرگز چنین کارى نخواهم کرد.
اگر این اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در میان مردم تقسیم مىکردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید، بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است..
»(25) از آنجا که رعایت حقوق فردى آثار مثبتش به جامعه باز مىگردد و زمینه فضاى سالم را براى رسیدن به کمال فراهم مىنماید امام بزرگوار خطاب به مالک اشتر چنین فرمودند: «از میان مردم برترین فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب کن، کسانى که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نیاورد.
در اشتباهاتش پافشارى نکند و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد.
. پس از انتخاب قاضى هرچه بیشتر در قضاوتهاى او بیندیش و آنقدر به او ببخش که نیازهاى او بر طرف گردد و به مردم نیازمند نباشد.
»(26) قضاوت درست ضمن اینکه امنیت را به جامعه باز مىگرداند موجب نشاط روانى و انگیزش بسیار براى فعالیت و سازندگى در جامعه مىباشد، اما اجراى عدالت چنان براى عدّهاى سخت و طاقت فرسا بود که تحمّل امام براى آنها دشوار بود و سرانجام مسیر زندگى آنها را عوض کرد.
اما در مقابل این عدّه ضعفا در آرامش زندگى کردند.
پىنوشتها: 1. نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتى، خ 16.
2. نهج البلاغه، نامه 53.
3. نهج البلاغه، نامه 69.
4. نهج البلاغه، نامه 60.
5. نهج البلاغه، نامه 76.
6. نهج البلاغه، نامه 19.
7. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 160.
8. نهج البلاغه، خطبه، 15.
9. نهج البلاغه، نامه 21.
10. نهج البلاغه،ترجمه و شرح فشرده محمد جعفر امامى و محمد رضا آشتیانى، نامه 25.
11. نهج البلاغه، نامه 26.
12. نهج البلاغه، نامه 51.
13. نهج البلاغه، خطبه، 145.
14. طالبین به سرى کتابهاى علامه عسگرى مراجعه نمایند (نقش ائمه در احیاء دین).
15. نهج البلاغه، خطبه 105.
16. نهج البلاغه، خطبه 106.
17. نهج البلاغه، خطبه 110.
18. نهج البلاغه، نامه 153.
19. نهج البلاغه، نامه 154.
20. نهج البلاغه، نامه 151.
21. مقاله حکومت پنج ساله و اصلاحات، نگارنده، به نقل از صوت العداله الانسانیه، جرج جرداق، ج 1، ص 63.
22. نهج البلاغه، خطبه 224.
23. فضائل الخمسه من الصحاح السّتة، تألیف علّامه السید مرتضى الحسین الفیروز آبادى، ج 3، ص 27.
24. نهج البلاغه، خطبه 27.
25. همان، خطبه 127.
26. همان، خطبه 53.