هشدارهاى اجتماعى (11)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قال على(ع): "ایّاک و النّفاق فأن ذاالوجهین لایکون وجیهاً عند اللّه؛ (1)از نفاق و دورویى دورى کن، چرا که انسان دورو، پیش خداوند آبرومند نیست.
» یکى از آفتها و خطرهاى اجتماعى که ممکن است جامعه را به ویرانى و تباهى بکشد و پایههاى وحدت اجتماعى را متزلزل سازد، آفت و آسیب بزرگى است به نام «نفاق و منافق» که در قرآن و روایات نسبت به این پدیده شوم اجتماعى هشدارهاى جدّى و پىگیرى داده شده است.
» قرآن با لحن تند مؤمنان را از خطرهاى منافقان برحذر مىدارد و مىفرماید: «هم العدّو فاحذرهم؛(2) (منافقان) دشمنان (اصلى) شمایند از آنان برحذر باشید.
» در خطرناک بودن این گروه از مردم همین بس که قرآن مجید در چندین سوره به گونه تفصیلى و ریز اوصاف و شگردهاى منافقان را مطرح کرده و آنها را به مؤمنان شناسانده است تا در دام و تورهاى آشکار و پنهان آنها گرفتار نشوند.
در آغاز سوره (بقره) حدود بیست آیه در ترسیم چهره مؤمنان و کافران و منافقان مطرح شده که 13 آیه از آن مربوط به جریان نفاق و منافقان است این نکته خود گواه بر این است که: شناخت این گونه دشمنان داخلى که قرآن از آنان به عنوان «ستون پنجم»(3) یاد کرده است براى جامعه ایمانى یک ضرورت و تکلیف مهم است.
افزون بر این، هوشیارى نسبت به تاکتیکها و موضع گیریهاى گوناگون سیاسى اجتماعى آنان یک وظیفه عمومى و همگانى است.
جریان نفاق نه تنها خود جریانى آلوده و کج راهه است، بلکه دیگران را نیز به آلودگى و بى راهه و بیمارى مىکشاند، از این رو امام على(ع) در یک هشدار به جامعه دینى مىفرماید: «احذروا اهل النفاق فأنهم الضالون المضلّون، الزّالون المزّلون، قلوبهم دویة و سحافهم نقیّه؛(4) از منافقان برحذر باشید، چه این که آنان هم گمراهند و هم گمراهگر، هم خود لغزیدهاند و هم لغزاننده دیگرانند درونشان بیمار است و برونشان بىعیب و سالم مىنماید.
» اکنون که خطر نفاق و منافق روشن شد و معلوم گردید که یکى از هشدارهاى مهم اجتماعى در فرهنگ دینى هشدار نسبت به جریان نفاق است لازم است پیرامون این مقوله و پدیده اجتماعى در چند محور مطالبى را ارائه دهیم تا خوانندگان عزیز نسبت به این آسیب بزرگ اجتماعى بصیرت و آگاهى بیشترى پیدا کنند و با شناخت چهرههاى رنگارنگ منافقان در دامهاى گسترده آنان که غالباً همراه با دانه است گرفتار نگردند.
واژه نفاق «نفاق» در لغت راه زیرزمینى و پنهانى است به همین جهت در زبان عرب به "تونل"، "نَفَق" مىگویند، یعنى راهى که پنهان است و ورودى و خروجى دارد.
از این رو به "یربوع" موش صحرایى که در زیر زمین کانال مىزند و از یک در وارد مىشود و چنانچه خطرى او را تهدید کرد از در دیگر که معمولاً نامرئى است فرار مىکند "نافقاء" مىگویند.
(5) منافق از آن جهت که به نام اسلام وارد امت اسلامى مىشود و در مواقع لزوم خود را از اسلام و مسلمانان بیگانه مىسازد و از اسلام خارج مىشود به این نام نامیده شده است.
و این که قرآن «منافق» را "فاسق" نامیده است با عنایت به همین نکتهاى است که به آن اشارت شد.
تعبیر قرآن این است که: «انّ المنافقین هم الفاسقون؛(6) به درستى که منافقان همان فاسقان هستند.
» "فسق" در لغت به معناى خروج رُطَب از پوست است، کسى که از چهارچوب آداب شریعت خارج شود گرچه اعتقاد به آن هم داشته باشد در فرهنگ قرآن به عنوان "فاسق" شناخته مىشود بنابراین "منافق" و "فاسق" در یک چیز مشترکند و آن خارج شدن از پوسته دین و آداب شریعت است.
البته فرق آن دو نیز در این است که در یک تصویر کلّى در رابطه با دین چهارگونه چهره را مىتوان ترسیم کرد: 1- "مؤمن" آن که اعتقاد به دین دارد و باور او بارور به عمل است.
2- "کافر" آن که از آغاز با دین و دیندارى مىستیزد و حقیقت را مىپوشاند.
3- "منافق" کسیکه در ظاهر به دین و دیندارى جلوه مىکند ولى در باطن اعتقادى به دین و دستورات آن ندارد.
4- "فاسق" و آن کسى است که از لحاظ اعتقادى عقاید دین را باور دارد ولیکن در مرحله عمل، پایبندى شایستهاى به دستورات دینى از خود نشان نمىدهد و در عمل خارج از دین حرکت مىکند.
نفاق ویژگى انسان شهید مطهرى در اینباره مىنویسد که: «نفاق از مختصات بشر است، معمولاً در حیوانات اثرى از نفاق یعنى دوچهرگى و دورویى دیده نمىشود، شاید خیلى به ندرت در بعضى از حیوانات زیرک چنین چیزى دیده شود، یعنى حیوان به حالتى بر ضد حالتى که داراست تظاهر کند، حیوان اگر خشم بگیرد آثار خشم در صدایش و حنجرهاش ظاهر مىشود، اگر خوشحال شود فوراً جُست و خیز مىکند، اگر دردش بیاید ناله مىکند، هر صدایى از حیوان یک نشانه واقعى است از حالتى که دارد و میان حالتش و آن صدا یا علامتى که از خود بروز مىدهد اختلاف نیست.
این انسان است که این قدرت را دارد که ممکن است با یک نفر در نهایت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و کینه او را داشته باشد ولى وقتى با او بنشیند تظاهر به دوستى کند و با چهره باز برخورد کند.
و اظهار خوشحالى و خوشوقتى نماید.
اکثر تعارفاتى که در میان مردم معمول است نوعى نفاق است براى این که دروغ است، کسى به خانه مىآید و صاحبخانه مىگوید قدم روى چشم ما گذاشتید.
اما همین که مهمان مىرود، خلافش را مىگوید و باطنش را ظاهر مىکند.
بشر به دلیل اینکه هوشش بیشتر و عقلش زیادتر است مىتواند منافق گرى و دورویى کند.
هرچه انسانها بدوىتر هستند صریحترند، یعنى فاصله میان درون و بیرونشان کمتر است، هرچه انسانها به طرف تمدن آمدند، بر نفاقشان افزوده شد، یعنى فاصله میان این دو چهرهشان زیاد شد.به گونهاى که باید گفت: «دنیاى نفاق».
(7) گواه بر این واقعیت را مىتوان تبلیغات رنگارنگ و خلاف واقعى رسانههاى استکبارى گرفت که گاه از کاه کوه مىسازند و آنچنان رنگ و لعاب به یک مسأله کوچک مىدهند که آن را فاجعه قرن مىنامند و گاه مسائل حیاتى و انسانى را آنگونه پیش پا افتاده جلوه مىدهند که گویى هیچ اتفاقى در دنیا صورت نگرفته است مانند کشتار بى رحمانه کودکان و مظلومان فلسطینى و مانند آن، باطن تمدن بشرى در جهان امروز از لایههاى تودرتو تشکیل شده است که بهترین نام را به گفته شهید مطهرى مىتوان بر آن «دنیاى نفاق» نهاد.
زرنگى یا نفاق این که گفتیم حالت دورویى و نفاق یکى از مختصات انسان است و بشر مىتواند با تصنع و ظاهر سازى بر خلاف آن چه در درون دارد تظاهر کند، به این معنا نیست که پس این خود کمالى است براى انسان که بتواند بین درونش و برونش دوگانگى ایجاد کند، بلى اصل قدرت بر استتار و رازدارى در ذات خود کمال بشر است، اما به کارگیرى آن در موارد ناپسند نوعى سوء استفاده بشمار مىرود.
یکى از رذایل اخلاقى این است که آدمى از این قدرت خدادادى استفاده نامناسب داشته باشد و آن را در راه فریب دادن و گول زدن مردم به کار گیرد.
سوگمندانه بسیارى از مردم این کار را نوعى امتیاز براى خود مىدانند و با نام "زرنگى" حالت نفاق به خود مىگیرند و مردم را از حقیقت و واقعیت دور مىسازند.
برخى از مردم هم صداقت و صراحت و یک رویى را نوعى سادگى و عقب افتادگى مىشمارند و بر این گمانند که با مکر و خدعه و نفاق و دورویى بهتر مىتوان زندگى کرد و پیش رفت، غافل از آن که اساس عالم هستى بر حقیقت استوار است نه بر مَجاز و نمىتوان نظام راستین جهان را به بازى گرفت: فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروى که عمل بر مَجاز کرد بازى چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد صنعت مکن که هر که محبت نه راست یافت عشقش به روى دل در معنى فراز کرد کتمان پسندیده یاد آورى این نکته نیز لازم است که هرگونه کتمان و تو دارى را نمىتوان "نفاق " نامید.
بشر بر اثر توانایى طبیعى که دارد چه بسا اسرارى را در درون خود پنهان کرده و سالها مهر سکوت بر دهان زده و به کسى اظهار نمىدارد و چه بسا ظاهرش بر خلاف آنچه به آن رسیده است جلوه کند اما نام این نفاق نیست.
این نوعى کتمان ممدوح است "نفاق" یعنى باطن بد و نیت بد را به قصد خدعه و فریب مردم، مخفى کردن، جو فروختن و گندم نمایى کردن.
اما کتمان ممدوح آن است که: انسان به کمالاتى از لحاظ معنوى برسد که اگر مردم بر آن آگاهى پیدا کنند.
ممکن است دست و پایش را ببوسند و او را فوق العاده احترام کنند و به زحمت بیاندازند ولى صاحب آن کمالات آنها را از نگاه مردم پنهان مىدارد و بین خود و خدایش از آنها بهره مىگیرد، این کجا و آن نفاق کجا؟ آرى: آنکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند زمینههاى نفاق از لابلاى متون دینى و از مطالعه آموزههاى اسلامى چنین فهمیده مىشود که بسیارى از رفتارها و گفتارهایى که در زندگى مؤمنان وجود دارد.
زمینه ساز نفاق است و به تدریج در صورت تکرار آنان را به سمت و سوى این حالت منفى سوق مىدهد و مىکشاند.
از آن جمله مىتوان به عناوین زیر اشارت کرد: خیانت در امانت دروغگویى در گفتار پیمان شکنى در رفتار خروج از حق در مقام ستیزه جویى ناهماهنگى باطن و ظاهر چربیدن خشوع بدن بر خشوع دل نادیدن رفتار منفى خویش و خردگیرى از دیگران چاپلوسى و تعریف و تعارف بىجا سبکسرى در رزق و روزیهاى الهى نهى کردن دیگران و نهى ناپذیرى خویش افسوس خوردن بر انجام ندادن کار بد رفت و آمد به مساجدشان با اکراه تأخیر نماز از وقت و..8) نشانههاى نفاق امام على(ع) که امامى است که هم از جهات علمى و نظرى نگاه کارشناسانه و تیپهاى اجتماعى و انواع شخصیتهاى اجتماعى دارد، و هم در عمل سالهاى سال گرفتار جریان شوم نفاق در زندگى فردى و اجتماعى خود بوده است، او با تمام وجود تار و پود نفاق و منافقان را درک کرده و به هویت اصلى آنان پى برده است.
دانش و تجربه آن حضرت در این زمینه کلام فصل و سخن نهایى است که با ذکر نشانههاى نفاق از زبان آن حضرت این بخش از هشدارها را با هشدار آن امام همام نسبت به نفاق و منافق به پایان مىبریم: «شما را از منافقان برحذر مىدارم، زیرا که آنان مردمانى گمراه و گمراه کنندهاند.
خود لغزیدهاند و دیگران را مىلغزانند، به رنگهاى گوناگون و حالات مختلف در مىآیند، با هر وسیله و از هر طریقى قصد (فریب و گمراهى) شما را دارند و در هر کمینگاهى به کمین شما مىنشینند.
دلهایشان بیمار است و ظاهرشان آراسته و تمیز، مخفیانه عمل مىکنند و چون خزندهاى زهرناک آهسته مىخزند و بىخبر زهر خود را مىریزند، شرح و بیانشان دارو و گفتارشان شفاست، اما کردارشان درد بى درمان است، به رفاه و آسایش مردم حسادت مىورزند و به آتش بلا و گرفتارى دامن مىزنند و توصیه مىکنند، در هر راهى به خاک هلاکت افکندهاى، و براى نفوذ در هر دلى وسیلهاى و براى هر غم و اندوهى اشکهاى(دروغین) دارند.
مدح و ستایش به هم قرض مىدهند و از یکدیگر انتظار پاداش دارند اگر چیزى بخواهند پافشارى مىکنند و اگر سرزنش کنند پرده درى مىنمایند.
و اگر حکم کنند زیادهروى مىورزند، در مقابل هر حقى باطلى در چنته دارند و در برابر هر راستى کژى و براى هر زندهاى قاتلى و براى هر درى کلیدى و براى هر شبى چراغى (آماده دارند).
چشم نداشتن و بىنیازى راه دستآویز طمع قرار مىدهند تا از این راه بازار خود را داغ کنند و کالاهایشان را رونق بخشند، مىگویند و ایجاد شبهه مىکنند، وصف مىکنند و حقیقت را وارونه جلوه مىدهند.
راه (ورود به مسیر باطل) را آسان کنند و تنگه (آن را) کج و دشوار مىسازند(تا افراد به راحتى قدم به راه باطل گذارند و در پیچ و خمهاى آن سرگردان شوند و بیرون شدن از آن برایشان ناممکن یا دشوار شود).
اینان دار و دسته شیطانند و زبانههاى انبوه آتش.
«آنان حزب شیطانند و بدانید که حزب شیطان همان زیانکارانند.
»(9) پىنوشتها: 1- غرر الحکم، ج 2، ص 304.
2. سوره منافقون، آیه 4.
3. سوره آل عمران، آیه 102.
4. غررالحکم، ج 2، ص 285.
5. مفردات راغب، واژه "نفق".
6. سوره توبه، آیه 67.
7. آشنایى با قرآن، ج 7، ص 108.
8. میزان الحکمه، ج 13، صفحات ،ص 344، 345، 346، 347.
9. نهج البلاغه، خطبه 194، میزان الحکمه، ج 12، ص 348 و349.
» یکى از آفتها و خطرهاى اجتماعى که ممکن است جامعه را به ویرانى و تباهى بکشد و پایههاى وحدت اجتماعى را متزلزل سازد، آفت و آسیب بزرگى است به نام «نفاق و منافق» که در قرآن و روایات نسبت به این پدیده شوم اجتماعى هشدارهاى جدّى و پىگیرى داده شده است.
» قرآن با لحن تند مؤمنان را از خطرهاى منافقان برحذر مىدارد و مىفرماید: «هم العدّو فاحذرهم؛(2) (منافقان) دشمنان (اصلى) شمایند از آنان برحذر باشید.
» در خطرناک بودن این گروه از مردم همین بس که قرآن مجید در چندین سوره به گونه تفصیلى و ریز اوصاف و شگردهاى منافقان را مطرح کرده و آنها را به مؤمنان شناسانده است تا در دام و تورهاى آشکار و پنهان آنها گرفتار نشوند.
در آغاز سوره (بقره) حدود بیست آیه در ترسیم چهره مؤمنان و کافران و منافقان مطرح شده که 13 آیه از آن مربوط به جریان نفاق و منافقان است این نکته خود گواه بر این است که: شناخت این گونه دشمنان داخلى که قرآن از آنان به عنوان «ستون پنجم»(3) یاد کرده است براى جامعه ایمانى یک ضرورت و تکلیف مهم است.
افزون بر این، هوشیارى نسبت به تاکتیکها و موضع گیریهاى گوناگون سیاسى اجتماعى آنان یک وظیفه عمومى و همگانى است.
جریان نفاق نه تنها خود جریانى آلوده و کج راهه است، بلکه دیگران را نیز به آلودگى و بى راهه و بیمارى مىکشاند، از این رو امام على(ع) در یک هشدار به جامعه دینى مىفرماید: «احذروا اهل النفاق فأنهم الضالون المضلّون، الزّالون المزّلون، قلوبهم دویة و سحافهم نقیّه؛(4) از منافقان برحذر باشید، چه این که آنان هم گمراهند و هم گمراهگر، هم خود لغزیدهاند و هم لغزاننده دیگرانند درونشان بیمار است و برونشان بىعیب و سالم مىنماید.
» اکنون که خطر نفاق و منافق روشن شد و معلوم گردید که یکى از هشدارهاى مهم اجتماعى در فرهنگ دینى هشدار نسبت به جریان نفاق است لازم است پیرامون این مقوله و پدیده اجتماعى در چند محور مطالبى را ارائه دهیم تا خوانندگان عزیز نسبت به این آسیب بزرگ اجتماعى بصیرت و آگاهى بیشترى پیدا کنند و با شناخت چهرههاى رنگارنگ منافقان در دامهاى گسترده آنان که غالباً همراه با دانه است گرفتار نگردند.
واژه نفاق «نفاق» در لغت راه زیرزمینى و پنهانى است به همین جهت در زبان عرب به "تونل"، "نَفَق" مىگویند، یعنى راهى که پنهان است و ورودى و خروجى دارد.
از این رو به "یربوع" موش صحرایى که در زیر زمین کانال مىزند و از یک در وارد مىشود و چنانچه خطرى او را تهدید کرد از در دیگر که معمولاً نامرئى است فرار مىکند "نافقاء" مىگویند.
(5) منافق از آن جهت که به نام اسلام وارد امت اسلامى مىشود و در مواقع لزوم خود را از اسلام و مسلمانان بیگانه مىسازد و از اسلام خارج مىشود به این نام نامیده شده است.
و این که قرآن «منافق» را "فاسق" نامیده است با عنایت به همین نکتهاى است که به آن اشارت شد.
تعبیر قرآن این است که: «انّ المنافقین هم الفاسقون؛(6) به درستى که منافقان همان فاسقان هستند.
» "فسق" در لغت به معناى خروج رُطَب از پوست است، کسى که از چهارچوب آداب شریعت خارج شود گرچه اعتقاد به آن هم داشته باشد در فرهنگ قرآن به عنوان "فاسق" شناخته مىشود بنابراین "منافق" و "فاسق" در یک چیز مشترکند و آن خارج شدن از پوسته دین و آداب شریعت است.
البته فرق آن دو نیز در این است که در یک تصویر کلّى در رابطه با دین چهارگونه چهره را مىتوان ترسیم کرد: 1- "مؤمن" آن که اعتقاد به دین دارد و باور او بارور به عمل است.
2- "کافر" آن که از آغاز با دین و دیندارى مىستیزد و حقیقت را مىپوشاند.
3- "منافق" کسیکه در ظاهر به دین و دیندارى جلوه مىکند ولى در باطن اعتقادى به دین و دستورات آن ندارد.
4- "فاسق" و آن کسى است که از لحاظ اعتقادى عقاید دین را باور دارد ولیکن در مرحله عمل، پایبندى شایستهاى به دستورات دینى از خود نشان نمىدهد و در عمل خارج از دین حرکت مىکند.
نفاق ویژگى انسان شهید مطهرى در اینباره مىنویسد که: «نفاق از مختصات بشر است، معمولاً در حیوانات اثرى از نفاق یعنى دوچهرگى و دورویى دیده نمىشود، شاید خیلى به ندرت در بعضى از حیوانات زیرک چنین چیزى دیده شود، یعنى حیوان به حالتى بر ضد حالتى که داراست تظاهر کند، حیوان اگر خشم بگیرد آثار خشم در صدایش و حنجرهاش ظاهر مىشود، اگر خوشحال شود فوراً جُست و خیز مىکند، اگر دردش بیاید ناله مىکند، هر صدایى از حیوان یک نشانه واقعى است از حالتى که دارد و میان حالتش و آن صدا یا علامتى که از خود بروز مىدهد اختلاف نیست.
این انسان است که این قدرت را دارد که ممکن است با یک نفر در نهایت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و کینه او را داشته باشد ولى وقتى با او بنشیند تظاهر به دوستى کند و با چهره باز برخورد کند.
و اظهار خوشحالى و خوشوقتى نماید.
اکثر تعارفاتى که در میان مردم معمول است نوعى نفاق است براى این که دروغ است، کسى به خانه مىآید و صاحبخانه مىگوید قدم روى چشم ما گذاشتید.
اما همین که مهمان مىرود، خلافش را مىگوید و باطنش را ظاهر مىکند.
بشر به دلیل اینکه هوشش بیشتر و عقلش زیادتر است مىتواند منافق گرى و دورویى کند.
هرچه انسانها بدوىتر هستند صریحترند، یعنى فاصله میان درون و بیرونشان کمتر است، هرچه انسانها به طرف تمدن آمدند، بر نفاقشان افزوده شد، یعنى فاصله میان این دو چهرهشان زیاد شد.به گونهاى که باید گفت: «دنیاى نفاق».
(7) گواه بر این واقعیت را مىتوان تبلیغات رنگارنگ و خلاف واقعى رسانههاى استکبارى گرفت که گاه از کاه کوه مىسازند و آنچنان رنگ و لعاب به یک مسأله کوچک مىدهند که آن را فاجعه قرن مىنامند و گاه مسائل حیاتى و انسانى را آنگونه پیش پا افتاده جلوه مىدهند که گویى هیچ اتفاقى در دنیا صورت نگرفته است مانند کشتار بى رحمانه کودکان و مظلومان فلسطینى و مانند آن، باطن تمدن بشرى در جهان امروز از لایههاى تودرتو تشکیل شده است که بهترین نام را به گفته شهید مطهرى مىتوان بر آن «دنیاى نفاق» نهاد.
زرنگى یا نفاق این که گفتیم حالت دورویى و نفاق یکى از مختصات انسان است و بشر مىتواند با تصنع و ظاهر سازى بر خلاف آن چه در درون دارد تظاهر کند، به این معنا نیست که پس این خود کمالى است براى انسان که بتواند بین درونش و برونش دوگانگى ایجاد کند، بلى اصل قدرت بر استتار و رازدارى در ذات خود کمال بشر است، اما به کارگیرى آن در موارد ناپسند نوعى سوء استفاده بشمار مىرود.
یکى از رذایل اخلاقى این است که آدمى از این قدرت خدادادى استفاده نامناسب داشته باشد و آن را در راه فریب دادن و گول زدن مردم به کار گیرد.
سوگمندانه بسیارى از مردم این کار را نوعى امتیاز براى خود مىدانند و با نام "زرنگى" حالت نفاق به خود مىگیرند و مردم را از حقیقت و واقعیت دور مىسازند.
برخى از مردم هم صداقت و صراحت و یک رویى را نوعى سادگى و عقب افتادگى مىشمارند و بر این گمانند که با مکر و خدعه و نفاق و دورویى بهتر مىتوان زندگى کرد و پیش رفت، غافل از آن که اساس عالم هستى بر حقیقت استوار است نه بر مَجاز و نمىتوان نظام راستین جهان را به بازى گرفت: فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروى که عمل بر مَجاز کرد بازى چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد صنعت مکن که هر که محبت نه راست یافت عشقش به روى دل در معنى فراز کرد کتمان پسندیده یاد آورى این نکته نیز لازم است که هرگونه کتمان و تو دارى را نمىتوان "نفاق " نامید.
بشر بر اثر توانایى طبیعى که دارد چه بسا اسرارى را در درون خود پنهان کرده و سالها مهر سکوت بر دهان زده و به کسى اظهار نمىدارد و چه بسا ظاهرش بر خلاف آنچه به آن رسیده است جلوه کند اما نام این نفاق نیست.
این نوعى کتمان ممدوح است "نفاق" یعنى باطن بد و نیت بد را به قصد خدعه و فریب مردم، مخفى کردن، جو فروختن و گندم نمایى کردن.
اما کتمان ممدوح آن است که: انسان به کمالاتى از لحاظ معنوى برسد که اگر مردم بر آن آگاهى پیدا کنند.
ممکن است دست و پایش را ببوسند و او را فوق العاده احترام کنند و به زحمت بیاندازند ولى صاحب آن کمالات آنها را از نگاه مردم پنهان مىدارد و بین خود و خدایش از آنها بهره مىگیرد، این کجا و آن نفاق کجا؟ آرى: آنکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند زمینههاى نفاق از لابلاى متون دینى و از مطالعه آموزههاى اسلامى چنین فهمیده مىشود که بسیارى از رفتارها و گفتارهایى که در زندگى مؤمنان وجود دارد.
زمینه ساز نفاق است و به تدریج در صورت تکرار آنان را به سمت و سوى این حالت منفى سوق مىدهد و مىکشاند.
از آن جمله مىتوان به عناوین زیر اشارت کرد: خیانت در امانت دروغگویى در گفتار پیمان شکنى در رفتار خروج از حق در مقام ستیزه جویى ناهماهنگى باطن و ظاهر چربیدن خشوع بدن بر خشوع دل نادیدن رفتار منفى خویش و خردگیرى از دیگران چاپلوسى و تعریف و تعارف بىجا سبکسرى در رزق و روزیهاى الهى نهى کردن دیگران و نهى ناپذیرى خویش افسوس خوردن بر انجام ندادن کار بد رفت و آمد به مساجدشان با اکراه تأخیر نماز از وقت و..8) نشانههاى نفاق امام على(ع) که امامى است که هم از جهات علمى و نظرى نگاه کارشناسانه و تیپهاى اجتماعى و انواع شخصیتهاى اجتماعى دارد، و هم در عمل سالهاى سال گرفتار جریان شوم نفاق در زندگى فردى و اجتماعى خود بوده است، او با تمام وجود تار و پود نفاق و منافقان را درک کرده و به هویت اصلى آنان پى برده است.
دانش و تجربه آن حضرت در این زمینه کلام فصل و سخن نهایى است که با ذکر نشانههاى نفاق از زبان آن حضرت این بخش از هشدارها را با هشدار آن امام همام نسبت به نفاق و منافق به پایان مىبریم: «شما را از منافقان برحذر مىدارم، زیرا که آنان مردمانى گمراه و گمراه کنندهاند.
خود لغزیدهاند و دیگران را مىلغزانند، به رنگهاى گوناگون و حالات مختلف در مىآیند، با هر وسیله و از هر طریقى قصد (فریب و گمراهى) شما را دارند و در هر کمینگاهى به کمین شما مىنشینند.
دلهایشان بیمار است و ظاهرشان آراسته و تمیز، مخفیانه عمل مىکنند و چون خزندهاى زهرناک آهسته مىخزند و بىخبر زهر خود را مىریزند، شرح و بیانشان دارو و گفتارشان شفاست، اما کردارشان درد بى درمان است، به رفاه و آسایش مردم حسادت مىورزند و به آتش بلا و گرفتارى دامن مىزنند و توصیه مىکنند، در هر راهى به خاک هلاکت افکندهاى، و براى نفوذ در هر دلى وسیلهاى و براى هر غم و اندوهى اشکهاى(دروغین) دارند.
مدح و ستایش به هم قرض مىدهند و از یکدیگر انتظار پاداش دارند اگر چیزى بخواهند پافشارى مىکنند و اگر سرزنش کنند پرده درى مىنمایند.
و اگر حکم کنند زیادهروى مىورزند، در مقابل هر حقى باطلى در چنته دارند و در برابر هر راستى کژى و براى هر زندهاى قاتلى و براى هر درى کلیدى و براى هر شبى چراغى (آماده دارند).
چشم نداشتن و بىنیازى راه دستآویز طمع قرار مىدهند تا از این راه بازار خود را داغ کنند و کالاهایشان را رونق بخشند، مىگویند و ایجاد شبهه مىکنند، وصف مىکنند و حقیقت را وارونه جلوه مىدهند.
راه (ورود به مسیر باطل) را آسان کنند و تنگه (آن را) کج و دشوار مىسازند(تا افراد به راحتى قدم به راه باطل گذارند و در پیچ و خمهاى آن سرگردان شوند و بیرون شدن از آن برایشان ناممکن یا دشوار شود).
اینان دار و دسته شیطانند و زبانههاى انبوه آتش.
«آنان حزب شیطانند و بدانید که حزب شیطان همان زیانکارانند.
»(9) پىنوشتها: 1- غرر الحکم، ج 2، ص 304.
2. سوره منافقون، آیه 4.
3. سوره آل عمران، آیه 102.
4. غررالحکم، ج 2، ص 285.
5. مفردات راغب، واژه "نفق".
6. سوره توبه، آیه 67.
7. آشنایى با قرآن، ج 7، ص 108.
8. میزان الحکمه، ج 13، صفحات ،ص 344، 345، 346، 347.
9. نهج البلاغه، خطبه 194، میزان الحکمه، ج 12، ص 348 و349.