آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

غیرت در فرهنگ انسانى و دینى کاربرد و قلمرو گسترده‌اى دارد. واژه شناسان در معناى این واژه نوشته‌اند: «واکنشى طبیعى است که آدمى نسبت به دخالتهاى نابجا و نارواى دیگران، در آنچه دوست می‌دارد از خود نشان می‌دهد».
() غیرت از لوازم محبت است، چه هر که محب است، به ناچار غیور بود.
 «غیرتمند کسى است که نگاهدار عصمت و آبرو و شرف و عزت است و از قبول اهانت بر عرض خود ابا دارد».
() در نظام آفرینش غیرت جایگاه ویژه‌اى دارد.
 در بسیارى از حیوانات این حس دفاع به چشم مىخورد و در تمامى انسانها این حس وجود دارد که در برابر هجوم به آنچه دوست می‌دارند، مانند مال، فرزند، ناموس، آبرو و دین، آرام نمىنشینند و با یورش گران درگیر مىشوند و به دفاع از جان، مال و..خود برمىخیزند وجود این حالت، یک ارزش انسانى است که از اراده اخلاقى او سرچشمه مىگیرد. به هر نسبت که آدمى در گرداب خواستههاى شهوانى و حیوانى فرو رود و از عفاف و تقوى و طهارت دور شود، این حالت رنگ مىبازد و به جایى می‌رسد که این احساس در او مىمیرد و بىتفاوت و بى غیرت مىگردد.
 غیرت در فرهنگ دینى اسلام دینى است هماهنگ با فطرت و عقل بشرى.
 آنچه در تکوین و آفرینش انسان به عنوان وسیله حراست و نگاهبانى گوهر انسانى او پیش بینى شده و در نهاد او به ودیعت گذاشته شده؟، در تشریع و قانون گذارى شرع نیز مورد تأیید و حمایت قرار گرفته است.
امام صادق(ع) ده چیز را به عنوان بزرگوارى اخلاق (مکارم اخلاق) نام برده که "غیرت" از آن شمار است.
 پیامبر اکرم(ص) مىفرماید«:الغیرة من الایمان؛() غیرت جزئى از ایمان است.
» امام على(ع) فرمود: «ما زنى غیور قط؛() انسان غیرتمند هرگز آلوده دامن نمىشود.
» در برخى از احادیث مىخوانیم :«خداوند غیور است و حرامها را دوست نمی‌دارد».
() از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود: «ما احد اغیر من اللّه و من غیرته انه حرّم الفواحش وحد الحدود؛() هیچ کس از خدا با غیرتتر نیست.
 از این روى، خداوند تمام کارهاى زشت را حرام کرده و براى آنها مرزهایى معین کرده است.
» این سخن اشاره است به آیه شریفه: «قلّ انّما حرّم ربّى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛() (اى پیامبر،) بگو خداى من هرگونه کار زشت را چه در آشکار و چه در نهان منع فرموده است.
» در نگاه دین، غیرت ارزش است و پسندیده که بالاترین و شریفترین مرحله آن از آنِ پروردگار عالم است و بندگان او نیز، هر یک به اندازه برخوردارى از این ارزش اخلاقى و انسانى، به او نزدیک مىشوند.
 از چشم انداز عالمان دین، حساسیت مثبت و احساس مسؤولیت در برابر آنچه که مورد علاقه و عشق آدمى است و یا ایده و مرامى است که آن را برگزیده و حق مىشمارد و می‌داند، نه تنها ناپسند نیست، بلکه نوعى تکلیف و وظیفه به شمار می‌رود.
 مرحوم نراقى مىنویسد: «دانستى که حمیّت و غیرت آن است که آدمى نگاهبانى کند دین خود و اولاد و اموال خود را و از براى محافظت و نگاهبانى هر یک، طریقه‌اى است که صاحب غیرت و حمیّت از آن تجاوز نمىکند.
.
.
 بى غیرتى و آن کوتاهى و اهمال کردن در محافظت آنچه نگاهبانى آن لازم است، از دین و عرض و اولاد و اموال.
»() براى ریشهیابى غیرت در فرهنگ دینى و روشن شدن مفهوم آن، به واژههاى هم افق آن نیز باید نگریست: غیرت و حمیّت واژه "حمیّت" در اصل از ماده "حمى" به معناى حرارتى است که از آتش یا خورشید یا بدن انسان و مانند آن پدید می‌آید.
 به همین جهت به حالت تب "حمّى" گفته مىشود و به حالت خشم و تعصب و خشم آلود "حمیّت" گویند.
 پژوهشگران واژه شناس، مفهوم و گونههاى حمیّت را این گونه کالبد شکافى کرده‌اند: «حمیّت یعنى خشمگین شدن، هیجانى شدن و ناخوش داشتن، اسمى است که جایگزین مصدر شده، مانند سکینه که به معناى سکون است.
» حمیّت دو گونه است : الف. حمیّت پسندیده: و آن در جایى به کار می‌رود که نگاهداشت آن بر او لازم است و آن عبارت است از: دین، خانواده و وطن.
 این گونه پاسداشت و حمیّت را "غیرت" مىنامند که مثبت و سازنده است و در ردیف مکارم اخلاقى به شمار می‌رود.
 ب. حمیّت ناپسند: و آن در حالت روگردانى از حق و زورگویى و غارتگرى است که از آن به "عصبیّت" و حمیّت جاهلى یاد مىشود.
 ریشه این خوى زشت، خشم و غضبى است که همراه با خودبینى، خودشیفتگى و خود بزرگ بینى باشد.
() حمیّت ناپسند و تعصّب کور، حالتى است که بر اثر جهل و کوته بینى و سستى در اندیشه و فرهنگ به وجود می‌آید.
 این حالت بیشتر در میان مردمانى رواج دارد که از فرهنگ و تمدن بشرى بىبهره‌اند و به جنگ و درگیرى و قتل و غارت خو کرده‌اند.
 این خوى، با این ویژگى در هر فرد و جامعه‌اى پدید آید، تباهى می‌آفریند.
 بسیارى از سنّتهاى غلط، خرافى و انحرافى و پافشارى قومها و ملتهاى منحرف در برابر انبیاء و رهبران الهى، ریشه در همین حمیّت جاهلى دارد: «اذ جعل الّذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّة فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین و ألزمهم کلمة التّقوى؛() آن گاه که کافران در دلهاى خود تعصّب، (آن هم) تعصّبجاهلیت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنها ساخت.
» در این آیه شریفه حمیّت جاهلى و آرامش ایمانى در برابر هم قرار گرفته است.
 فرهنگ جاهلى، همواره مردمان را به تعصّب‌و خشم کور و سوزان فرا مىخواند.
 مرز شکنى و حرمت نگه نداشتن و بى اعتنایى به قانونها و آیینهاى فردى و اجتماعى، از نشانههاى بارز آن است،اما فرهنگ دینى که ریشه در سکینه و آرامش درونى برخاسته از ایمان دارد، نمونههاى روشنى همچون رفتار همراه با بردبارى و وقار و متانت و تحمّل و بزرگوارى را در جامعه رواج می‌دهد و مردمان را به آن سمت و سو فرا مىخواند.
 به هر حال، حمیّت مثبت و سازنده خاستگاه غیرت است.
 امام على(ع) مىفرماید: «على قدر الحمیّة تکون الغیرة.
»() و مىفرماید: «قدر الرجل على قدر همّته و عفّته على قدر غیرته؛() ارزش مرد همسان همت اوست و عفت او همتراز غیرت او.
» غیرت و عصبیّت عصبیّت و تعصّب به معناى جانبدارى از شخص یا جریان، مرام و اندیشه‌اى است که آدمى به آن گرویده است.
 به آن جمعى که داراى سازمان و تشکیلات گروهى باشند و دسته جمعى از یکدیگر طرفدارى کنند "عصابه" گویند.
 طریحى در مجمع البحرین مىنویسد: «التعصّب من العصبیّة و هى الحاماة و المدافعة عمن یلزمک امره او تلزمه لغرض؛() واژه تعصّب، برگرفته از عصبیّت است، و آن به معناى جانبدارى و دفاع از کسى است که فرمان او بر تو لازم است یا طرفدارى از کسى است که او را به خاطر هدفى برگزیده‌اى.
» عصبیّت، هم افق با "حمیّت" است و مانند آن به دو گونه مثبت و منفى در خور تصویر است، زهرى مىگوید:از امام على بن الحسین(ع) معناى "عصبیّت" را پرسیدم، فرمود: «العصبیّة التى یأثم علیها صاحبها ان یرى شرار قومه خیراً من خیار قوم آخرین و لیس من العصبیّة ان یحبّ الرجل قومه و لکن العصبیّة ان یعین قومه على الظلم؛() تعصّب ناپسندى که دارنده آن گناهکار به شمار می‌رود آن است که: بدى خویشان خویش را نیک بیند و آن بدىها را بر نیکى دیگران ترجیح دهد، لکن دوست داشتن و طرفدارى از خویشان امرى است پسندیده، آنچه مصداق "عصبیّت" منفى است آن است که کسى قوم و قبیله‌اش را بر ستم و ستمگرى یارى رساند.
» درد دین داشتن، در گسترش ارزشها کوشیدن، جبهه حق را قدرت بخشیدن، ستمدیدگان را یارى رساندن، از حق و حقیقت حمایت کردن، مصداقهاى روشن و گویایى از "تعصّب" مثبت هستند که در کلام امام على(ع) به آن اشارت شده است: «ان کنتم لامحالة متعصّبین فتعصّبوا نصرة الحق؛()اگر قرار است از خود تعصّب نشان بدهید، آن را در راستاى یارى حق، به کار گیرند.
» نیز مىفرماید: «تعصّبوا لخلال الحمد من الحفظ للجار و الوفاء بالذمام و الطاعة لبرّ و المعصیة للکبر و تحلّوا بمکارم الخلال؛() براى خوبىهاى ستوده تعصّب بورزید که عبارتند از: نگاهداشت حرمت همسایه، وفا کردن به پیمانها، گسترش نیکى و نیکوکارى و پرهیز از تکبر و خود را به این خصلتهاى ارزنده بیارایید.
» پاىبندى به ارزشها پاى بندى به اصول شریعت و نگاهداشت مرزهاى حلال و حرام، حرمت در مسیر گسترش ارزشها و پیشگیرى از آلوده شدن فضاى جامعه به ناهنجارىها و رفتارهاى فسادانگیز و فتنه ساز، دفاع از دین، در افتادن با فتنهها و شایعهها و شبههها، تعصّب روا و پسندیده است که با فرهنگ دین سازگارى دارد و عالمان دینى آن را مورد ستایش و سفارش قرار داده‌اند.
 ملا احمد نراقى مىنویسد: عصبیّت و آن عبارت است از سعى نمودن در حمایت خود یا چیزى که با خود نسبت دارد، از دین و مال و قبیله و عشیره و اهل شهر، یا اهل صنعت خود و امثال اینها، یا فعل و آن بر دو قسم است، زیرا آن را که حمایت مىکند و سعى در دفع بدى از آن مىکند.
 اگر چیزى است که حفظ و حمایت آن لازم است و در حمایت کردن از حق تجاوز نمىکند و انصاف را از دست نمی‌دهد، این قسم ممدوح و پسندیده و از صفات فاضله است و آن را "غیرت" گویند.
 و اگر چیزى را که حمایت مىکند، چیزى است که حمایت آن شرعاً خوب نیست، یا در حمایت از حق و انصاف تجاوز مىکند و به باطل داخل مىشود، این قسم از عصبیّت مذموم است و از رذایل صفات متعلقه به قوه غضبیه است.
() در این فراز چند نکته اساسى نهفته است: .
1 عصبیّت، قلمرو گسترده‌اى دارد: قومى و قبیله‌اى، شهروندى، صنفى و دینى.
 .2 عصبیّت مثبت گاهى در گفتار انسان نمود پیدا مىکند و گاهى در رفتار خود را نشان می‌دهد.
 .3 آنچه انسان نسبت به او تعصّب می‌ورزد، باید ارزشمند و امرى مباح و روا باشد.
 .4 دفاع از آنچه پشتیبانى از آن لازم است، باید از چارچوب حق و انصاف خارج نشود.
 .5 از چیزى باید پشتیبانى کرد و نسبت به آن عصبیّت داشت که عقل و شرع آن را پسندیده باشند.
 .6 عصبیّت، باید همراه با بصیرت باشد وگرنه مشکل ساز و خطرآفرین مىگردد.
 بدینسان، روشن شد که:حمیّت، عصبیّت و غیرت اگر درست و بجا به کار رود پیامدهاى سازنده و سودمندى در جامعه دینى به دنبال خواهد داشت.
 غیرت و ستم ناپذیرى "اباء الضیم" در عربى، برابر است با ستم ناپذیرى، مفهوم این واژه در محتوا هم افق است با مفهوم غیرت، "ضیم" به معناى ستمپذیرى و "اباء" به معناى سرباز زدن و زیر بار ستم نرفتن است.
 ستم بر دو گونه است: .
1 پاره‌اى ستمها در خور تحمّل و گذشتند، به گونه‌اى که نادیده انگاشتن و چشم پوشى از آنها، خوارى و ننگى به دنبال ندارد.
 در این گونه موارد خردمندانهترین راه که شریعت نیز به آن سفارش کرده آن است که انسان با بزرگوارى و بردبارى و فروبردن خشم خویش از آن بگذرد، تا در ردیف نیکوکاران قرار گیرد: «والکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللّه یحبّ المحسنین».
() .2 ستم هایى که اگر انسان در برابر آنها نایستد و استوارى و واکنش نشان ندهد گرفتار نوعى خوارى و پستى مىگردد.
 در برابر این گونه ستمها، ایستادگى باید کرد که از آن به عنوان "اباء الضیم" نام برده مىشود.
 در فرهنگ دینى به نمونههاى گویا و روشنى بر مىخوریم که این ویژگى را به گونه‌اى زیبا و با شکوه نمایانده و پیام ذلت ناپذیرى و غیرتمندى به مسلمانان راستین داده است.
 در جنگ صفین، سپاه معاویه، شریعه آب را بر سپاه على(ع) بست.
 امام در آغاز مىخواست این جریان را به گونه غیرنظامى، حل کند.
 لکن هنگامى که احساس کرد، دشمن از این مسأله استفاده نادرست مىکند و مىخواهد سپاه را ذلیل و خوار سازد.
 در یک فرمان عزت مندانه، لشکریان را با این جملهها بسیج کرد و روح غیرت و ستم ستیزى در کالبد آنان دمیده و فرمود: «قد استطعموا کم القتال فأقروا على مذلة و تأخیر محله او روّوا السیوف من الدماء ترووا من الماء فالموت فى حیاتکم مقهورین و الحیاة فى موتکم قاهرین؛() از شما خواستند تا دست به جنگ بگشایید.
 پس یا به خوارى برجاى بپایید و از رتبه‌اى که دارید، فروتر آیید، یا شمشیرها را از خونتر کنید و آب را از کف آنان به در کنید.
 خوارگشتن و زنده ماندنتان، مردن است و کشته گشتن و پیروز شدن، زنده بودن.
» این سخنان موجى از عزّت و غیرت آفرید و در نخستین هجوم و حمله، سرداران سپاه على(ع) شریعه از دست دشمن به در کرد و به آب دست یافتند.
 در این هنگام، شمارى از لشکریان به آن حضرت پیشنهاد دادند که ما نیز، با دشمن همان کنیم که با ما کرد.
 امام على(ع) به آنان اجازه نداد و فرمود: «ما با ستم ستیز کرده‌ایم، نباید خود گرفتار ستم گردیم.
» امام حسین(ع) نماد کامل غیرت فرزند رشیدش امام حسین(ع) نیز، جلوه و نماد کامل غیرت و ستم ناپذیرى است تا آن جا که او را با عنوان سرور ستم ستیزان لقب داده‌اند.
 ابن ابى الحدید مىنویسد: «سید اهل الأباء الذى علم الناس الحمیّة و الموت تحت ظلال السیوف اختیاراً له على الدنیّة، ابو عبداللّه الحسین بن على بن ابى طالب، عرض علیه الامان و اصحابه، فانف من الذل و خاف من ابن زیاد ان یناله بنوع من الهوان ان لم یقتله؟، فاختار الموت على ذلک..و من کلام الحسین(ع) یوم الطف.
.
.
الا و انّ الدعى ابن الدعى قد خیّرنا بین اثنین: السلّة والذلة و هیهات منّا الذلة، یأبى اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت، و انوف حمیّة و نفوس ابیّة؛() سید و سالارى که به مردم حمیّت و مرگ زیر سایه شمشیر را آموخت و آن را بر پستى و زبونى برگزید، ابوعبداللّه الحسین(ع) است که بر او و یارانش امان عرضه شد ولى به خوارى تن در نداد و بیم آن داشت که ابن زیاد، بر فرض که او را نکشد، به گونه‌اى او را خوار و زبون سازد.
 از این رو مرگ را بر آن برگزید. از گفتار آن حضرت است در روز عاشورا که گفت: همانا پسر خوانده‌اى که پسر خوانده است "روسپى زاده، پسر روسپى زاده" ما را در میان دو چیز مختار کرده است: کشیدن شمشیر و پذیرش زبونى.
 و زبونى سخت از ما دور است.
 خداوند و رسولش و مؤمنان و دامنها و آغوشهاى پاک و پارسا و سرشتها و جانهاى غیرتمند، آن را براى ما نمىپذیرند.
» البته رسیدن به این قله، کارى است کارستان، همت عالى مىطلبد و اراده قوى.
 آن که بنده نام و نان است و در پى شهرت، توانایى پرواز در این میدان را ندارد.
 سرشت پاک مىخواهد و خانواده‌اى شیر دل و مسؤولیت شناس و دین باور، تا فرزندى غیرتمند و قوى دل بپروراند که "سید الاحرار"، " سید الابرار" و "سید اهل الاباء" و در آخر هم "سید الشهداء" گردد.
 بزرگى نفس و بزرگوارى روح، ریشه غیرت و غیرت مندى است، سستى و زبونى نفس و روحیه پذیرش ذلت و ستم، پایه و مایه بى تفاوتى و بى غیرتى است.
 غارتگران غیرت غارتگران غیرت، همواره کوشیده‌اند که نمادهاى غیرت ورزى را از مسلمانان بگیرند، تا بتوانند آنان را ستمپذیر و سلطهپذیر سازند.
 اما دست پروردگان مکتب اهل بیت(ع) و جرعه نوشان کوثر زلال محمدى، علوى و حسینى، با الگوگیرى از این راست قامتان، همواره شعار "هیهات منّا الذلّه " را مشعل راه ساخته و بوستان شریعت را سرسبز نگاه داشته‌اند: حمیّت دین را نشانى دیگر است که از آن آتش جهانى اخضر است
 پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ .
 لغت نامه دهخدا، واژه غیرت . مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 19، ص .414 .
 مستدرک الرسائل،ج 14، ص 224.
 نهج البلاغه، حکمت .305 .
 جامع السعادات، نراقى، ج 1، ص 265 .
 بحارالانوار، ج 73، ص .361 .
 سوره اعراف، آیه .33 .
 معراج السعادة، ص .152 .
 ریاض السالکین فى شرح صحیفة سید الساجدین، سید على خان مدنى، ج 2، ص .348 .
 سوره فتح، آیه .6 .
 میزان الحکمه، ج 7، ص .357 .
 نهج البلاغه، حکمت .47 .
 مجمع البحرین، واژه "عصب". .
 اصول کافى، ج 2، ص 308. .
 غررالحکم، ج 3، ص .20 .
 نهج البلاغه، خطبه .192 .
 معراج السعادة، ص .215 .
 سوره آل عمران، آیه 134 .
 نهج البلاغه، خطبه .51 .
 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید(بیست جلدى) ج 3 ـ 4، ص .249

تبلیغات