آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

 

فضیلتى به نام فروتنى و ساده زیستى
حضرت على(ع) مى فرمایند: تواضع درجاتى دارد, از جمله اینکه شخص منزلت و اندازه خود را بشناسد. پس با قلب سالم و آرام, خویش را در همان منزلت خویش نازل کند, دوست نداشته باشد اینکه با احدى رفتار کند مگر آنچه با او رفتار شود, خشم خود را فرو خورد و نسبت به مردم داراى گذشت باشد.(1) حضرت على(ع) خود نمونه نادرى از تواضع بود و در این خصلت, همچون دیگر فضایل, اسوه انسانیت مى باشد. در خانه اى گلین زیست, همان خانه اى که گرچه محقر بود, اما چون بوستانى روح افزا شخصیت هایى چون امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و بانویى چون زینب(س) در آن پرورش یافت که در سیر تاریخ اثرى عمیق و جاویدان بر جاى نهادند و مشعل فروزان انسانیت را در ظلمت سراى زمان بر دوش کشیدند و مقتداى انسانهاى حقیقت جو قرار گرفتند, آن حضرت زمانى که خلافت مسلمین را در اختیار داشت از کار و تلاش غفلت نمى کرد و همواره زندگى خود و خانواده اش را با دسترنج خود تإمین مى کرد و هرگز سربار جامعه نبود. حضرت امام خمینى(قدس سره) در این باره مى فرماید: ((در عهد حکومت حضرت امیرالمومنین(ع) طرز حکومت اصلاح شد, و رویه و اسلوب حکومت صالح بود. آن حضرت با اینکه بر کشور پهناورى حکومت مى کرد که ایران, و مصر و حجاز و یمن از استانهاى آن بود, طورى زندگى مى کرد که یک طلبه فقیر هم نمى تواند زندگى کند. به حسب نقل وقتى که دو پیراهن خرید یکى را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) و پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود براى خود برداشت و زیادى آستین را پاره کرد و پیراهن آستین پاره را بر تن کرد. در صورتى که بر کشور بزرگ و پرجمعیت و پردرآمدى فرمانروایى مى کرد.))(2)
در جاى دیگر فرموده اند[ ...)) :على(ع]( آن شخصى بود که وقتى به حکومت رسید, در حال حکومتش زندگیش از جمیع زندگى امثال ماها و شماها طلاب علوم دینیه یا امثال این بقالها و کاسبها زندگى او پست تر[ پایین تر] بود. یک تکه نان جو بود که در اواخر عمر مبارکشان از بس خشک بود با دستشان نمى توانستند بشکنند, با زانو مى شکستند. آن نان را با آب تناول مى کردند. این حکومت اسلام بود...))(3) امام در خصوص زندگى عادى و مردمى حضرت على(ع) چنین توضیح مى دهد: ((دستگاه و بارگاهش این مسجد است, توى این مسجد مىآید مى نشیند, همه مىآیند حرفهایشان را به او مى زنند. از مسجد هم لشکر درست مى کند و مى فرستد به این طرف و آن طرف براى پیشرفت اسلام, لکن زندگیش همین است که عرض کردم که یک پوست هست)). (4) امام خاطر نشان مى نماید: ((همان که بعد از اینکه مقام ریاست داشت به حسب اصطلاح شما تمام ایران و عراق و مصر و جاهاى دیگر در زیر سلطه او بود, رفتارش با مردم آن طور بود که هیچ کس نمى تواند آن رفتار را داشته باشد, در خطبه جمعه گاهى که یک وقتى در خطبه جمعه آمده بودند دامنشان را حرکت مى دادند; براى اینکه پیراهن را شسته بودند و پیراهن عوضى نداشتند...))(5) امام خمینى پارسایى, ساده زیستى و زهد حضرت على(ع) را این گونه وصف مى کند: ((دوم شخص اسلام, على بن ابى طالب ـ سلام الله علیه ـ, ایشان خودش یک کارگر بود, یعنى قنات حفر مى کرده, مى رفته است قنات مى کنده است. آب بیرون مىآورده, لکن براى خودش نه, بعد از اینکه بیرون مىآمده, وقف مى کرده براى مستمندان. براى آنها یک نفر کارگر بوده است که براى اعاشه خودش هم کار مى کرده و در عین حال که آن طور قناتها کنده با دست خودش و همان روزى که بیعت به امامت کردند براى او, به خلافت, وقتى بیعت تمام شد, همان روز, بیل و کلنگ خودش را برداشت دنبال کار... این دو نفر شخص اول اسلام[ حضرت محمد(ص) و حضرت على(ع]( که کارشان باید سرمشق باشد براى همه ما.))(6) وارستگى امام على از دنیا و مظاهر دنیوى و بى اعتنایى به حکومت, خود نشانه اى از زهد, پارسایى و فروتنى این شخصیت بى بدیل است. آن شخصى که زمام امور مسلمین را در قلمروى وسیع از مصر تا حجاز در اختیار دارد, قدرت روحى و معنوى وى به حدى است که خود را تا سطح افراد عادى و مردمان کوچه و بازار تنزل مى دهد, و چنین مسوولیتى به هیچ عنوان در روحش تإثیر نکرده, زیرا مقام والاى على(ع) از این آلایشها تجرد پیدا کرده است, به همین دلیل در میان مردم مىآمد و به حرفهاى آنان گوش مى کرد. حتى اگر یکى از افراد طبقات پایین جامعه به او به عنوان شخص اول مملکت ادعایى داشت, پیش قاضى مى رفت و قاضى وى را فرا مى خواند و او هم حاضر مى شد. امام خمینى در این زمینه یاد آور شده اند: ((حضرت امیر سلام الله علیه آن وقت که حکومت یک مملکتى بود که چندین مقابل ایران بود, مثل سایر مردم مىآمد, با مردم مى نشست و معاشرت مى کرد, براى اینکه از مردم نمى ترسید, ظلم نکرده بود به مردم تا بترسد, خلافى نکرده بود که از مردم بترسد, براى مردم بود و او را حامى خودشان مى دانستند.))(7)
همان گونه که جاه و مقام هیچ گونه تإثیرى در تواضع حضرت على (ع) نداشت. این فروتنى تا حدود زیادى در وجود امام خمینى قابل مشاهده بود, تواضعى که پس از پیروزى انقلاب اسلامى در طرز برخورد, نحوه بیان, گوش دادن به سخنان دیگران دیده مى شد با حالت امام خمینى در دوران قبل از پیروزى یا زمانى که به مرجعیت و رهبرى امت رسید تفاوتى نداشت.(8) ساده زیستى و زهد امام زبانزد همه بود. از تشریفات رنج مى برد و مدام افراد را در خصوص پرهیز از رفاه و دل بستن به دنیا نصیحت مى کرد. همواره در زندگى ساده مى پوشید و از مصرف غذاهاى الوان اجتناب مى کرد و راضى نبود شرایطى متفاوت از اوضاع زندگى اقشار محروم داشته باشد.
زندگى ساده و بىآلایش ایشان, گواهى زنده و گویا بر روح مردمى اوست و همان گونه که حضرت على(ع) مى فرمود سر قلم ها را نازک بگیرید و خطها را به هم نزدیک بنویسید. امام این نکته را در زندگى خویش پیاده مى نمود; به عنوان نمونه از قسمتهاى سفید کاغذهاى نامه ها و پاکتهایى که براى ایشان مى فرستادند استفاده مى نمود و پیش نویس نکته هاى علمى را بر روى آنها مى نوشت.(9)

صیانت از دیانت
حضرت على(ع) پس از 25 سال برکنارى از رهبرى سیاسى مسلمین, به اصرار و پافشارى مردم خلیفه شد و در رإس جامعه اسلامى قرار گرفت, آن امام در زمامدارى, روش رسول اکرم(ص) را به کار بست و غالب تغییراتى را که پس از پیامبر پیدا شده بود به حال اول برگردانید. کارگزاران نالایق را که زمام امور را به دست گرفته بودند از کار برکنار کرد. در نخستین روزهاى خلافت امام طى سخنانى خطاب به مردم فرمود: ((آگاه باشید گرفتارى که شما مردم هنگام بعثت پیغمبر خدا داشتید, امروز دوباره به سویتان برگشته و دامن گیرتان شده است, باید درست زیرو رو شوید تا صاحبان فضیلت که عقب افتاده اند پیش افتند و آنان که به ناروا پیشى مى گرفتندعقب افتند... ))(10) امام به حکومت راستین خود ادامه داد, عناصر مخالف که منافعشان به خطر افتاده بود از هر سوى سر به مخالفت برافراشتند و به بهانه خونخواهى خلیفه سوم جنگهاى خونینى برپا کردند که تقریبا در تمام مدت زمامدارى على(ع) ادامه داشت. مسببین این منازعات جز منافع شخصى منظور دیگرى نداشتند و خونخواهى خلیفه سوم دستاویز عوام فریبانه اى بیش نبود. سبب نخستین جنگ که جمل نام داشت و در سال 36 هجرت روى داد,(11) غائله اختلاف طبقاتى بود. طلحه و زبیر دو شخصیت معروف و سیاستمدار بودند که از سوى برخى از خواص در ردیف حضرت على(ع) محسوب مى شدند, تا جایى که وقتى دومین خلیفه تصمیم گرفت شش نفر از برجستگان اصحاب رسول اکرم(ص) را انتخاب کند تا در مورد خلافت نظر دهند, طلحه و زبیر در میان آنان بودند ; همانها که عثمان را به جانشینى عمر برگزیدند.
در هر حال, این دو رجل سیاسى که با حضرت على(ع) بیعت کرده بودند, از وى وقت خواستند تا ملاقاتى خصوصى را ترتیب دهد, حضرت قبول کرد و آنان با امیرمومنان دیدار کردند, اما مشاهده کردند حضرت که مشغول نوشتن حسابهاى بیت المال است, به محض ورود آنان شمع را خاموش کرد و شمع یا چراغ دیگرى روشن نمود! وقتى متوجه فلسفه این کار از سوى حضرت شدند, به یکدیگر نگاه کردند و گفتند نزد چه کسى آمده ایم!؟ و از همانجا طرح جنگ جمل را ریختند و بعد عایشه را تحریک نموده و به سوى بصره حرکت دادند و خواستند با این جنگ تحمیلى, حکومت بصره و کوفه را از على(ع) بگیرند و عراق را از حیطه قدرت مولا على(ع) خارج کنند. برخى مى گویند قاطعیت حضرت این تنشهاى سیاسى را پدید آورد و اگر رضایت این افراد را جلب مى نمود کشت و کشتار کمتر مى شد و جامعه به سوى آرامش پیش مى رفت!! اما باید گفت: اگر حضرت این گونه رفتار مى کرد, حکومت اسلامى با خلافت سلاطین چه فرقى داشت؟ اصولا فضیلت حضرت على(ع) به این است که خواست ارزشهاى الهى استقرار یابد, نه تقاضاهاى اشخاص, گروهها و جناحها, او درصدد بود که معیارهاى حق را که در قرآن مطرح بود و رسول اکرم(ص) بر آن اصرار مى ورزید در جامعه تحقق بخشد و طبیعى است که پیمودن راه درست و پیروى از پایه هاى دینى و التزام به امور مقدس با دشوارى, زحمت و مشقت توإم است و بر برخى گران مىآید و چون نمى توانند این شرایط را تحمل کنند, به حیله و تزویر روى مىآورند, دردسر درست مى کنند, جنجال و آشوب برپا مى نمایند و از شعارهایى که مردم خوششان مىآید دم مى زنند و تبلیغ مى کنند, و با این مکاید و نقشه ها مى خواهند فضیلتها را نابود کنند, ایمان مردم را سست نمایند, در بنیانهاى اصیل و باورهاى اساسى جامعه اسلامى شبهه هایى پدید آورند و عوامل وحدت آفرین اجتماعى را متزلزل کنند, و حضرت با آن بصیرتى که ریشه در ایمان و تقوایش داشت, این ترفندها را تشخیص داد و مداهنه با اهل خدعه و گفتمان با خفاش صفتان را روا ندانست و حتى براى لحظه اى خلاف را تحمل نکرد و بر خود فرض دید که نمونه اى از حکومت راستین اسلامى را بر مردم عرضه کند و اسلام ناب را در عمل نشان دهد. وقتى از امام خمینى پرسیدند که شما چه نوع حکومتى مى خواهید تشکیل دهید, مى فرماید: حکومتى مثل على(ع), الگوى ما امیرالمومنین(ع) است, مى خواهیم آن گونه بشویم, هر اندازه که شرایط اقتضا کند. در واقع حضرت على(ع) در دوران کوتاه حکومت خود توانست علیرغم آن همه فشار و جنگ که بر وى تحمیل کردند, الگوى ارزنده اى از نظام اسلامى ارائه دهد تا بشریت بفهمد یک نوع حکومت به نام حکومت اسلامى وجود دارد و آن هم توسط على(ع) بنیان نهاده شد و آن پیشواى پارسایان براى اینکه بتواند چنین الگویى را نشان دهد, باید مصلحت سنجیهاى موقتى و زودگذر و منافع اشخاص سیاسى و خواص را رها مى کرد و مسایل دراز مدت اسلام و بشریت را مد نظر قرار مى داد. اگر او مى خواست مراعات امور اشخاص و برخى هواداران را بکند, در این صورت باید حکم خدا را تعطیل مى کرد. امام خمینى هم در جهت حفظ شئونات اسلامى و احیاى فرهنگ محمدى و سیره علوى این گونه بود و در سخنى فرمود: ((با خداى خود پیمان بسته ام که رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان علیه من قیام کنند, دست از حق و حقیقت برنمى دارم. من کار به تاریخ و آنچه اتفاق مى افتد ندارم, من تنها باید به وظیفه شرعى خود عمل کنم.))(12) و در بیان دیگرى تإکید نمود: ((دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نیست و در صورت تخطى, هر کس در هر موقعیت, بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد))(13) و خاطر نشان ساخت: ((من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه اى که باشد عقد اخوت نبسته ام, چهار چوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است.))(14)

واپس گرایان مقدس نما
حضرت على(ع) در راه احیاى حق و به اهتزاز درآوردن لواى فضیلت رنجهاى فراوانى دید و سختیهاى طاقت فرسایى تحمل کرد. رفتار اهل زمانش آنگاه که ناجوانمردانه از تسلیم به حق و فضیلت سر بر مى تافتند و در اجراى فرمانش سستى نشان مى دادند, قلب آن حضرت را مشحون از درد و الم مى ساخت و در واقع, در محیط خود غریب و تنها بود. بیش از همه, گروهى مقدس نما با ظواهر فریبنده خویش آن وجود بزرگوار را آزرده ساختند. آنان در شهرهاى اسلامى به آشوبگرى پرداختند و هر جا حامیان حضرت على(ع) را مى دیدند مى کشتند. اگرچه آن حضرت این متحجران دور از خرد و فرورفته در خمود و جمود را در نبرد نهروان سرکوب نمود, ولى در مسجد کوفه به هنگام نماز, برخى از آنان امام را به شهادت رسانیدند. امام خمینى به مبارزه حضرت على(ع) با این فرقه منحط اشاره اى آشکار دارند: ((... امیرالمومنین ـ سلام الله علیه ـ با آن همه عطوفت, با آن همه رحمت, وقتى که ملاحظه فرمود خوارج مردمى هستند که فاسد و مفسد هستند, شمشیر کشید و تمام آنها را الا بعضى که فرار کردند از دم شمشیر گذراند.))(15) و در سخنان دیگر یادآور شدند: ((... یوم خوارج, روزى که امیرالمومنین ـ سلام الله علیه ـ شمشیر کشید و این فاسدها را, این غده هاى سرطانى را درو کرد این هم یوم الله بود. این مقدسهایى که پینه بسته بودند پیشانیشان, لکن خدا را نمى شناختند. همین ها بودند که کشتند امیرالمومنین(ع) را, قیام کردند در مقابل امیرالمومنین... و امام (ع) دید که اگر اینها باقى باشند فاسد مى کنند ملت را, تمامشان را کشت, الا بعضى که فرار کردند...))(16) و این نکته را متذکر گردیدند که: ((.. آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است, از هیچ قشر دیگرى نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمومنین(ع), که در تاریخ روشن است... .))(17)
امام خمینى نیز از آغاز نهضت تحت فشار و تهدیدهاى افراد مقدس نما و جاهلان متنسک بود. ترویج تفکر شاه سایه خداست, اینکه با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانک ایستاد, و از همه مخرب تر شعار توإم با ضلالت حکومت قبل از ظهور امام زمان (عج) باطل مى باشد, مشکلات بزرگى بودند که نمى شد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات, آنها را خنثى کرد. امام خمینى در پیامى که در سوم اسفند 1367 هـ.ش به حوزه هاى علمیه دادند, این واقعیت را مطرح کردند: ((آنان که قبل از پیروزى انقلاب اسلامى)) دین را منفک از سیاست تلقى مى کردند و سر به آستان دربار شاه مى سائیدند, بعد از پیروزى متدین شده و به عالمان مبارز تهمتهاى دیگرى زدند.))(18)
در هنگام تدریس حکمت و فلسفه نیز, امام از سوى کژاندیشان تحت فشار بود; حاج سید احمد خمینى مى گوید: ((مقدس مآبها در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل بینش امام را نداشتند و شرایط را به گونه اى مهیا ساختند که وقتى مى خواستند کتاب منظومه را از جایى بلند کنند, از انبر استفاده مى کردند, یا اگر کسى درس حکمت مى خواند او را بى دین مى دانستند. امام خمینى این جو متحجر را در نخستین قدم مبارزه تشخیص داد و امداد خداوند به همراه توان علمى و روحیه مبارزاتى ایشان, موجب گردید تا آن روح قدسى در مقابل جمود فکرى این طایفه پیروز شود(19) و بر گروهى که مى خواستند با درک ناقص خود, یافته هاى غلط و باورهاى موهوم خویش را به جاى زلال حقیقت و مطلق دیانت بنشانند فائق آید و فریاد زد: ((اى حوزه هاى علمیه, دانشگاههاى اهل تحقیق! به پاخیزید و قرآن کریم را از شر جاهلان متنسک و عالمان متهتک که از سوى علم و عمد به سوى قرآن تاخته و مى تازند نجات دهید.))(20)

نظم و برنامه ریزى
امیر مومنان (ع) در توصیه اى فرموده اند: ((اوصیکما جمیع ولدى و اهلى و من بلغه کتابى بتقوى الله و نظم امرکم))(21) امام خمینى که در نسب و سیره, وارث راستین انبیإ و اولیإ بود, این دو توصیه را به تمام معنا در زندگى فردى, اجتماعى, سیاسى و علمى خویش پیاده نمود و براى تمامى ساعات شبانه روز, برنامه اى مشخص داشت و این برنامه ریزى و اغتنام از فرصتها موجب شده بود تا امام از تمامى ساعات عمر خود به نحو احسن بهره گیرد. آن قدر امام دقیق و منظم بود که اگر مى خواستند در ساعت معینى براى صرف غذا بر سر سفره حاضر شود و پنج دقیقه تإخیر مى نمود, اهل خانه نگران مى شدند! از آن ساعت که امام از خواب برمى خاست, هیچ وقت بدون برنامه زندگى نکرد, پیاده روى منظم که یک فعالیت جزیى به نظر مى رسید, اما ضمن آن چند کار دیگر انجام مى گرفت; در این موقع امام به سلامتى خود کمک مى نمود, تجدید قوا مى کرد, برخى روزنامه ها و جراید را مورد بررسى قرار مى داد, ذکر مى گفت و براى برخى امور اندیشه نموده و برنامه ریزى مى کرد. همین رعایت نظم و داشتن برنامه, موجب گردید که امام بتواند در کمترین زمانها بیشترین فعالیتها را انجام دهد. مهمتر از آن اینکه چون ایشان به برنامه هاى خود در زندگى نظم بخشیده بود, وجودش نظم پیدا کرده بود و این حقیقت در سیره امام مشاهده گردید که باید انجام هرگونه تلاش بیهوده, سخن بیجا و امورى که بعدا موجب ندامت مى شود از زندگى حذف گردد.(22)
حضرت على(ع) خطاب به مالک اشتر مى فرمایند: کار هر روز را در همان روز انجام بده, زیرا اگر آن را براى روز بعد گذاشتى, با کار فردا دو تا کار مى شود. براین اساس امام از فرصتهاى پیش آمده استفاده مى کرد و اجازه نمى داد فرصتها از دست بروند, به شاگردان تإکید مى نمود که امورى چون نگارش, مطالعه, تحقیق, عبادت و کسب کمالات معنوى را به دوران جوانى اختصاص بدهند خود امام وقتى در کارى وارد مى گردید مثل این بود که محدوده حیات همین یک ساعت است, و به این نحو در استفاده از اوقات ساعى بود. ایشان در ایامى که در ترکیه به سر مى برد, تحریرالوسیله را به نگارش درآورد و اگر از آن فرصت پیش آمده استفاده نمى کرد, چنین اثر گرانبهایى در دسترس مشتاقان قرار نمى گرفت.
در حدیث است که حضرت على(ع) آئینه و شانه و قیچى و پارچه اى (حوله اى) داشتند که همیشه آن را در جاى بلندى مى گذاشتند و پس از شستشوى دست و صورت و موقع وضو در فصل زمستان دست و چهره را با آن خشک مى کردند (در فصل تابستان آب وضو را خشک نمى نمودند), سپس حوله را به میخى که به دیوار کوبیده بودند مىآویختند. پیوسته مانند پیامبر دندانها را مسواک مى کردند, یعنى موقع وضو گرفتن و قبل و بعد از خواب و بیدارى و موقع عادى به طورى که دندانهاى ایشان مى درخشید. هرچند روز یکبار آئینه به دست مى گرفتند و با قیچى موى شارب و زیادى محاسن را مى گرفتند در اواخر عمر که طبق معمول اغلب انسانها در نقاطى از گوشها موى نرم مى روید و بدنماست آن را مى چیدند و مواظب بودند که موى بینى را بگیرند و بدین وسیله, چیزى که باعث دید نامطلوب بینندگان باشد, در بدن و لباس حضرت نبود و امام خمینى نیز چنین بودند.(23) امام هرچند بسیار نظیف و مرتب بودند, ولى در کمال اقتصاد و صرفه جویى زندگى مى کردند, همیشه دوست داشتند که رویشان آراسته و سیمایشان تمیز باشد, در نجف وقتى مى خواستند به حرم مشرف شوند, کفشها را دستمال مى کشیدند, جلو آینه رفته, محاسن را شانه مى زدند و سپس عطر استعمال مى نمودند.(24)

صفاى زیارت
حضرت امام خمینى عقیده داشت که تمام اسمإ و صفات الهى در ظهور و در بروز, در دنیا و در عالم, باواسطه رسول اکرم(ص) در حضرت على(ع) ظهور کرده است و ابعاد ناشناخته او بیش از جنبه هاى آشکارش مى باشد.(25) امام مى فرمود: ((ملائکه بالشان را زیر پاى امیرالمومنین(ع) پهن مى کنند... ملائکه براى حضرتش خضوع مى کنند و همه براى او خضوع و خشوع مى کنند...))(26) با این وجود امام اجازه نمى داد در خصوص حضرت على(ع) و سایر ائمه غلو بشود و اگر کسى هم در حضور ایشان مطالب یا اشعارى مى خواند که بوى افراط و گزافه گویى مى داد, او را نهى مى کرد و تذکر مى داد که ادامه ندهد.(27)
جلوه پرجاذبه علاقه قلبى برخاسته از معرفت عمیق امام خمینى نسبت به ساحت مقدس حضرت على(ع) زیارت اوست; ایشان در مدت 15 سالى که در نجف بودند, هر شب در ساعتى خاص به کنار مرقد حضرت على(ع) آمده و زیارت جامعه کبیره را مى خواندند. زیارتى که دست کم یک ساعت وقت مى خواهد, ولى انسان با خواندن مفاهیم و الفاظ آن احساس مى کند که واقعا در برابر امامان معصوم آنچه را که حق آنان است بازگو مى کند. در سرماى زمستان و گرماى تابستان و شبهاى بارانى امام مرتب در حرم مطهر حضرت على(ع), سر ساعت سه بعد از نیمه شب حضور مى یافت. فرزند امام مى گوید: شبى در عراق کودتا شد و عبور و مرور را ممنوع کردند, موقع زیارت امام نبودند, دلواپس شدم هر اتاقى را گشتم, ایشان را نیافتم, رفتم پشت بام, دیدم رو به مرقد مطهر مولا على(ع) مشغول زیارت هستند.(28) در حرم مطهر حضرت على(ع) گاهى در میان انبوه جمعیت بدن آن بزرگوار تحت فشار زیاد قرار مى گرفت, ولى به کسى اجازه نمى داد زوار را کنار بزنند و براى ایشان راه باز کنند.
تشرف امام خمینى به حرم مطهر حضرت على(ع) با آن آداب خاص زیارت نیز شایان توجه است. با کمال متانت و ادب اذن دخول مى خواندند, بعد از طرف پایین پاى مبارک وارد حرم مى شدند و مقید بودند چنانکه در روایت وارد شده از بالاى سر مطهر عبور نکنند. هنگامى که مقابل ضریح مى رسیدند, زیارت امین الله یا زیارت دیگرى را با نهایت اخلاص مى خواندند. بعد دوباره به سوى پایین پا برگشته در گوشه اى از حرم نماز مستحبى و زیارت و دعا به حال نشسته مى خواندند, سپس دو رکعت نماز خوانده و با رعایت آداب و اخلاص تمام حرم را ترک مى نمودند.(29)
پى نوشت ها:
1. وسایل الشیعه, شیخ حر عاملى, ج2, ص456.
2. ولایت فقیه, ص35 ـ 36.
3. صحیفه نور, ج1, ص166.
4. تبیان, ج12, ص236.
5. همان, ص240.
6. همان.
7. صحیفه نور, ج7, ص260.
8. پا به پاى آفتاب, ج4, ص161.
9. روزنامه اطلاعات, ش16462.
10. نهج البلاغه, خطبه 16.
11. مروج الذهب, مسعودى, ج1, ص708.
12. روزنامه کیهان, ش16647.
13. خاطرات سیاسى, محمدى رى شهرى, ص294.
14. همان, ص289.
15. تبیان, ج12, ص269.
16. همان.
17. صحیفه نور, ج21, ص92
18. فرازهاى فروزان, ص146.
19. امام حوزه و سیاست, سید احمد خمینى, مجله حضور, ش1, خرداد 1370, ص9.
20. مجله آینه پژوهش, سال دهم, ش58, ص3.
21. نهج البلاغه, نامه 47.
22. مجله سروش, شماره مسلسل 476, روزنامه اطلاعات, ش21745, کیهان 16568.
23 . سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج1, ص51.
24. مجله نور علم, دوره سوم, ش7, ص;103 معیارهاى شناخت امام, ص178 و نیز روزنامه اطلاعات, ش29658.
25. صحیفه نور, ج19, ص60 ـ 61.
26. ولایت فقیه, ص133.
27. صحیفه دل, ص55.
28. مجله تربیت, سال 15, ش 1, ص44.
29. سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج1, ص103 ـ 104.

تبلیغات