شرح صد و ده نکته اخلاقى از کلمات امام خمینى(سلام الله علیه)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نکته 1: (تنبه ازغفلت)
ازخواب بیدار شو از غفلت تنبه پیدا کن،و دامن همت به کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار وتا عمرباقى است و قواى تو در تحت تصرف توست و جوانى برقرار است واخلاق فاسده برتو غالب نشده وملکات رذیله برتو چیره نگردیده چارهاى کن ودوایى براى رفع اخلاق فاسده وقبیحه پیدا کن، راهى براى اطفاء نائره شهوت وغضب پیدانما.(1)
شرح: برطبق آنچه علماى اخلاق پیرامون شناخت نفس و ویژگىهاى آن گفتهاند،نفس آدمى داراى قوا و نیروهاى بسیارى است که از آن میان چهار قوه به عنوان رییس قواى دیگر مىباشند؛به عبارت دیگرنفس منشأاعمال بسیارى است که عامل اصلى این اعمال چهار چیز است: اول:شهوت. دوم:غضب. سوم:وهم وخیال و چهارم:عقل. کار این قوا آن است که انسان را به سوى آنچه اقتضاى آن را دارند سوق دهند. در این میان انسان اگرتلاش کند و سعى در تعدیل قوا نماید، عقل تمام نیرو و تلاش خود رابه کار خواهد گرفت تا این سه قوه را درحد میانه و اعتدال نگه دارد.پس عقل آنچه رامطابق خواسته اسلام و خداوند است انجام مى دهد و وظیفه اصلیش جلب منافع و دفع مضرات در حد نیاز و کنترل خیال است.این قوا دائم با یک دیگر در حال نزاع و درگیرىاند به این ترتیب که هر گاه انسان میل به شهوات نماید، قوه شهوت غالب شده، هرگاه غضب آلود گردد، قوه غضب غالب شده و به همین ترتیب قواى یکى بر دیگرى غالب مى شوند، در این حال است که مىگوییم: نفس لوّامه،امّاره یامطمئنه.پس اینکه خداوند در قرآن این اصطلاحات را براى نفس به کار برده است نه به دلیل تعدد نفس انسان، بلکه به لحاظ تعدد قواى آن و حفظ وحدت و ظهور کثرت در عین وحدت است.آنچه انسان را در تعدیل قوا یارى مىنماید، همت عالى و عزم جزم همراه با اطمینان است. بنابراین بهترین اوقات براى اطفاء نائره شهوت و غضب هنگام جوانى است که نیرو و عزم و اراده درانسان قوىتر است.
یکى ازمهمترین نکاتى که توجه بدان بسیار ضرورى است این است که نتیجه غالب گشتن قواى سه گانه شهوت وغضب و وهم و دچار افراط شدن انسان در توجه به آنها، اثرى جز غفلت از یاد خدا نخواهد داشت.مهمترین و بهترین نتیجه ارسال انبیاء و اولیاء و کتب الهى بیرون آوردن بشر از خواب غفلت بوده است. غفلت به تصریح آیات و روایات عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت ونابودى و یکى از غلیظترین حجابهایى است که انسان را از رسیدن به مقصود و مطلوب باز مىدارد؛ زیرا تا غفلت باشد،بیدارى نیست و وقتى بیدارى نباشد هیچ سلوک و حرکتى به سوى معبود صورت نخواهدگرفت. ما در نکات بعد در این رابطه بیشتر توضیح خواهیم داد.(2)
نکته 2: (محاسبه نفس)
مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه خودخواهى و خداخواهى ازجمله منازل سالکان است.(3)
شرح: به لحاظ آنکه یکى از قوا و نیروهاى اصلى نفس انسان نیروى شهوت است ،اگر در کنترل عقل قرار نگیرد انسان را از راه سعادت دور کرده و به وادى گمراهى مىکشاند.محبت که از اثرات این نیروست بمثابه شهوت اگر در راه صحیح خود نباشد موجب بدبختى وگمراهى انسان مى شود؛بنابراین یکى از وظایف مهم سالک در سلوک عنایت به مسئله مراقبه و محاسبه نفس باید باشد. مراقبت همانطورکه ازاسمش معلوم است مواظبت از خود است در گناه نکردن هرطورکه مقدور و میسور است.محاسبه نفس همانطورکه در روایات ائمه و کلمات بزرگان وارد شده زمانى از روز یا شب است که در آن وقت سالک به حساب اعمال روز خود رسیدگى مىکند و فرمودهاند: بهترین زمان آن آخر شب و موقع خواب است که در آن وقت خیال سالک راحتتر و فارغ البالتر از امور دنیوى است. هر چند محاسبه به این صورت شاید بیشتر از چند دقیقه طول نکشد ولى براى آن کسى که عزم جزم نموده است براى سلوک، بسیار مفید فایده و مؤثّر خواهد بود. اما بهترین حالت آن محاسبه دائمى اعمال خود است؛اگر محاسبه متوقف به زمان خاصى نباشد در پیشگیرى از ارتکاب به گناهان بسیار مفید خواهد بود؛ در صورتى که پس ازبیدارى از غفلت اطفاء نائره شهوت وغضب تا حدى شده باشد.
از کلام امام خمینى این نکته معلوم مى شود که مراقبت هریک ازسالکان باتوجه به مدارج سلوکشان متفاوت است. سالک چون دراوایل سلوک به فکر آن است که از گناه دورى کند، بالطبع مراقبهاش متضمن همین مطلب بوده و فراترنمىرود؛چون از این حد گذشت مراقبه دقیقتر شده و به مرحله تشخیص خودخواهى از خداخواهى مىرسد که این مرحله ازمشکلترین وسختترین مراحل سلوک است و گذر از آن نیاز به ریاضتى عظیم دارد. در این مرحله بسیارى ازسالکان به لحاظ آنکه عزم الهى نداشته و از ابتدا به دنبال کرامات و شگفتیها و امور خارق العاده بودهاند دچار هلاکت معنوى و دور افتادگى از حق شدهاند.امام مىفرمایند:پس اى عزیز بیدارشو و غفلت و مستى را از خود دورکن و در میزان عقل بسنج اعمال خود را قبل از آنکه در آن عالم میزان کنند و حساب خود را بکش قبل از آنکه از او حساب کشند و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویى پاک کن و مگذار زنگار شرک و کفر او را طورى بگیرد که به آتشهاى آن عالم پاک نگردد نگذار نور فطرت مبدّل به ظلمات کفر شود.(4)
مرحوم ملااحمدنراقى در کتاب شریف معراج السعاده مىفرمایند:محاسبه آن است که در هر شبانه روزى وقتى را معین نماید که درآن وقت به حساب نفس خود برسد و طاعات و معاصى خود را موازنه نماید پس اگر آن رامقصر یافت درمقام عتاب و خطاب درآورد والا شکر پروردگار نماید و مراقبه آن است که:همیشه متوجه خود و مراقب ظاهر و باطن خود باشد که معصیتى از او صادر نشود و واجبى راترک ننماید.(5) خداوند در قرآن وائمه در روایات فراوان به مسئله محاسبه نفس اشاره کرده و گوشزد نمودهاند که پیش ازمحاسبه دار قیامت به حساب اعمال خود برسید. ازآن جمله حق فرمود: یاایهاالذین آمنوااتقوالله ولتنظرنفس ماقدّمت لغد(6) و نیزپیغمبر(ص) فرمود: محاسبه اعمال خود را بکنید پیش از آنکه حساب شما را بکنند واعمال خود را بسنجید پیش از آنکه به ترازوى محشر آنها را بسنجند.(7)
نکته3: (حب دنیا)
پس استغراق دربحر لذائذ و مشتهیات قهراً حبّ به دنیا مىآورد و حبّ به دنیا قهراً تنفر از غیر آن آورد و وجهه به ملک غفلت از ملکوت آورد...و پر واضح است که تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى از حبّ به دنیا و غفلت از حقتعالى و آخرت است و حبّ به دنیا منشا هر خطیئه است.(8)
تحقیق درآیات و روایات و آثار بزرگان دین نشان مى دهد که بزرگترین و مهمترین عامل دورى از یاد خدا حبّ دنیا و مادیات و به عبارت دیگر دنیاپرستى است. دنیا در تعریف امام هر چیزى است که انسان را از حقتعالى به خودمشغول کند(9) حتى اگرجزو امور معنوى باشد.باید دانست که اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند و میزان در انتکاس قلوب غفلت ازحق و توجه به دنیا و تعمیرآن است.(10)
این به آن خاطراست که کسى که یکسره متوجه به دنیا و مادیات باشد به طور حتم قلبش از محبت دنیا پرشده است زیراقلب به عنوان رییس بدن اعضاى دیگر را به دنبال خودمى کشاند پس چون چنین شد خانه را بدست غیر صاحبخانه سپرده است، دنیا در آن تصرف کرده و شیطان به آن راه مى یابد.نتایجى که این امر به دنبال دارد عبارت است از:
اول: اینکه دل به غیر صاحبخانه سپرده شده است. منظور آن است،دلى که باید خدا در آن تجلّى نموده و ظهور یابد،محل ظهور شیطان و هواى نفس مىشود.و این خود بزرگترین خسران و تباهى براى انسان است.حقتعالى در قرآن کریم به این حقیقت اشاره فرموده است، در سوره احزاب آیه4 مىفرماید: «ماجعل الله لرجل من قلبین فى جوفه». حضرت رسول اکرم(ص) مىفرمایند: «حبّ الدنیا وحبّ الله لایجتمعان فى قلب ابداً»(11) حبّ دنیا و حبّ خداوند در یک دل ابداً و هرگز جمع نمىشود. همچنین امام على(ع) فرمود:«کما انّ الشمس و اللیل لایجتمعان کذلک حبّ الله وحبّ الدنیا لایجتمعان»(12) همانطور که خورشید و ماه هرگز با هم جمع نمى شوند دوستى خدا و دنیا یکجا جمع نمىشود.
دوم: آن است که موقع مردن انسان دچار تزلزل خاطر و شک در ایمان خود مىشود و دو حالت بسیار عظیم به او دست مىدهد یا اینکه بابغض و کینه حقتعالى از دنیا مىرود به خاطرآنکه او را از اموالش جدامىکند و یا اینکه با فریب شیطان ازگفتن شهادتین با ز مىماند و اینها همه از دوستى دنیا و محبت به آن است.امام مىفرمایند:آن کس که مبتلا به حبّ نفس است و دنبال آن حبّ دنیاست درحال احتضار و کوچ بعضى از امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا مىکند با غضب خدا و نفرت و دشمنى او کوچ کند و این عاقبت حبّ نفس و دنیاست.(13) در جاى دیگر امام به عنوان مثال نسبت به این قضیه مهم مى فرمایند: یکى از محترمین قزوین، ملّاهاى خیلى عابد قزوین ظاهراًگفت: که ما رفتیم عیادت یک نفرآدم که نزدیکیهاى فوتش بود این آدم گفت که ظلمى را (نعوذبالله) آن ظلمى را که خداوند به من کرده به هیچ کس نکرده من این بچههایم راچطور تربیت کردم چطور حالا مىخواهد مرا ببرد. آن مسئلهاى که کمر انسان را مىشکند این است که حبّ انسان به خودش وحبّ انسان به ریاستش وحبّ انسان به همه چیزهایى که موجب حبّ است انسان رابرساند به آن جایى که اگر نبى اکرم هم از او بگیرند دشمن او مىشود و آن وقت هم که مىفهمد خدا دارد مىگیرد دشمن اومى شود.(14)
سوم: آنکه بر طبق حدیث شریف حبّ الدنیا راس کل خطیئه انسان براى بدست آوردن بیشتر دنیا و طمع به آن به طور حتم مرتکب انواع گناهان مى شود تاجایى که از ارتکاب هیچ نوع گناهى باکى ندارد واین بزرگترین عامل در سیاهى قلب و تیرگى نفس است.
امام خمینى مى فرمایند:اینکه درروایات ماهست که حبّ الدنیا رأس کل خطیئه این یک واقعیتى است واساس حبّ دنیا هم ریشه حبّ دنیا هم حب نفس است که آن هم حبّ دنیاست، تمام فسادهایى که در بشریت پیدا شده است از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تا کنون و تا آخر منشأش همین حبّ نفس است.از حبّ نفس است که حبّ به جاه، حبّ به سلطنت، حبّ به مقام حب به مال وحب به همه انگیزههاى شهوانى پیدا مىشود و انبیاء اساس کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند ونفسها را مهار کنند.(15)
نکته: باید توجه داشت دنیایى که به آن اشاره کردیم به عالمى که در آن هستیم اطلاق نمى شود بلکه دنیا چیزى است که انسان را از خدا منقطع و از یاد او غافل گرداند یعنى هرچیزى که انسان مستقلاً به آن توجه کند و میل و گرایش و علاقهاى به آن پیدا کند واین میل و گرایش در عرض توجه به خدا قرار گیرد، دنیاست.
علّامه مجلسى(ره) مىفرماید:بدان آنچه ازمجموع آیات و اخبار ظاهر مىشود به حسب فهم ما این است که دنیاى مذمومه مرکب است از یک امورى که انسان را باز دارد از طاعت خدا و دوستى او و تحصیل آخرت.پس دنیا و آخرت با هم متقابلند هرچه باعث رضاى خداى سبحان و قرب او شود از آخرت است اگرچه به حسب ظاهر از دنیا باشد مثل تجارات و زراعات و صناعاتى که مقصود از آنها معیشت عیال باشد براى اطاعت امر خدا و صرف کردن آنها در مصارف خیریه واعانت کردن بر محتاجان و صدقات و اینها همه از آخرت گرچه مردم آن را از دنیا دانند و ریاضات مبتدعه و اعمال ریاییه گرچه باتزهد و انواع مشقت باشد از دنیاست زیرا که باعث دورى خدامىشود و قرب به سوى او نیاورد مثل اعمال کفار و منافقان.(16)
نکته: (4 توبه)
هرچه زودتر دامن همّت به کمر زن و عزم را محکم و اراده راقوى کن و از گناهان تا در سن جوانى هستى یا در حیات دنیایى مىباشى توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود و به تسویلات شیطانى ومکائد نفس امّاره اعتنا مکن.(17)
توبه به معنى بازگشت از گناه و در اصطلاح اهل علم پشیمانى برگناه است.پس از آنکه براى سالک بیدارى حاصل شد و عزم بر سلوک نمود اولین عملى که باید طبق دستور علماى اخلاق انجام بدهد،توبه است.یعنى آنکه در دل نیت کند از گناهانى که در گذشته انجام داده به سوى درستى و نیکى و به سوى خدا بازگشت کند.این بازگشت متضمن سه اصل است:
اول اینکه: ازگناهان خود حقیقتاً پشیمان شده و عزم بر عدم مراجعت به سمت آنها را نماید.
دوم اینکه:تمام حقوق ضایع شده ازمردم را جبران کند.
سوم اینکه:حقوقى که از خداوند ضایع نموده همه را جبران کند.
نکته:پیش از این معلوم شد که در جوانى به لحاظ آنکه همّت انسان عالى و قواى پلیدآور رشد کامل نیافتهاند، انسان مىتواند راحتتر و با سهولت بیشترى بر نیروهاى شیطانى غلبه کند.زیرا براى گناهان اثر سیاهى است که با تکرار در گناه، سیاهى در دل بیشتر شده و توفیقات الهى کمتر مىشود بالتبع هرچه سن انسان بیشتر شده و بر عمر او افزوده شود گناهان بیشتر مرتکب شده و سیاهى و تیرگى گناه بر او بیشتر افزوده مىشود بنابراین تا فرصت جوانى باقى است و گناهان انسان زیادتر نشده بهترین موقع براى توبه است.
مراتب توبه:براى توبه و بازگشت انسان به سوى خدا همانطور که بزرگان اخلاق فرمودهاند مراتبى است. هرچه در آنها بالاتر روند باز مرتبه بالاترى هست. براى توبه پنج مرتبه به شرح زیر مىتوان در نظر گرفت:
1. بازگشت از کفر به ایمان و از ایمان عادتى و تقلیدى به ایمان معرفتى و از معتقدات موهوم و باطل به اعتقادات حق و این پایین ترین مراتب توبه است.
2. بازگشت از معصیت چه صغیره وچه کبیره به سوى طاعت و عدم نافرمانى و از سرکشى و تمرّد به بندگى و خودشکنى اعم از اینکه معصیت مربوط به ظاهر باشد مانند دروغ و نگاه به نامحرم و تهمت و تجاوز و یا مربوط به باطن باشد مانند حبّ مال، جاه،مقام، ریاست،کبر،حسد،ریا و کینه و..و از این همه توبه واجب است.
3. بازگشت از مکروهات و خواطر و افکار شیطانى و امور لغو و بیهوده مانند حرف زدن یا خوردن و خوابیدن زیاد و یا خندیدن بسیار همراه با قهقهه و امثال آن هر چند عقوبت ندارد؛به خاطر عواقب و تأثیراتى که ممکن است داشته باشند و نیز به سبب حصول نقصان درنفس و تنزل دادن انسان ازمقام معنوى.
4. بازگشت از قصور یا تقصیر در معرفت حق و شکرگذارى و انجام وظایف بندگى آنچنان که سزاوار و شایسته خداوند متعال است و بالأخره بازگشت ازغفلت به کثرت ذکر.
5. نهایت توبه توبه انبیاء الهى و اولیاء خاصه حق است از توجه به کثرات و تعینات و عنایت به مخلوقات.از آن جمله است کلام پیغمبراسلام که فرمود:«انه لیغان على قلبى حتى استغفرالله فى الیوم سبعین مرّه»(18) فرمود: همانا هر روز غبارى برقلب من مىنشیند تا اینکه براى رفع آن هر روز هفتاد بار استغفار مىکنم.این استغفار که در کلام نبى وارد شده عبارت از همان توجهات به کثرات و مخلوقات است. هر چند پیغمبر به لحاظ پیغمبر بودنش باید که با مردم سر و کار داشته باشد ولى از این صحبت و هم کلامى با خلایق اگر غبارى در دل نبى هم حاصل مىشده ازآن استغفار مىفرموده است.
اگربندهاى از همه معاصى حتى ترک اولى نیز منزّه باشد باز در هر مرتبهاى از مراتب کمال که باشد نسبت به مرتبه بالاتر نقصانى در آن هست به طورى که قناعت کردن بر آن نقصان عین غبن وخسران است.به تعبیرى حال و مقام فعلى نسبت به حال و مقام بالاتر از آن خود نوعى گناه است ولذا توبه از آن لازم است تا به کمک توبه و استغفار از مرتبه موجود به مرتبه بالاتر از آن راه یابد. و براى این گفتهاند: «حسنات الابرار سیئات المقرّبین» کمال پارسایان در حق بزرگان نقصان باشد که از آن استغفار کنند..و بدین سبب است که روز قیامت را روز تغابن خوانند که هیچ کس از غبن خالى نباشد آنکه طاعت نکرد تا چرا نکرد و آنکه کرد تا چرا بیش نکرد».(19)
امام خمینى(ره) در بیان توبه مى فرمایند که مهمترین اثر قبولى توبه بازشدن درهاى رحمت وغیب بر روى توبه کننده است.
«اى عزیز اکنون تا حجابهاى غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلى زایل نکرده و کدورتهاى معاصى صفاى باطنى قلب را بکلى نبرده و دستت از دار دنیا که مزرعه آخرت است و انسان در آن مىتواند جبران هر نقصى و غفران هر ذنبى کند کوتاه نشده دامن همتى بر کمر زن و درى از سعادت به روى خود باز کن و بدان که اگر قدمى در راه سعادت زدى و اقدامى نمودى و با حق از سر آشتى درآمدى وعذر ماسبق خواستى درهایى از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهاى طبیعت یک یک پاره شود و نور فطرت به ظلمتهاى مکتسبه غلبه کند و صفاى قلب و جلاى باطن ظهور کند و درهاى رحمت به رویت باز شود و جاذبه الهیه تو رابه عالم روحانیت جذب کند و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبتهاى دیگر را بسوزاند و اگر خدایتعالى در تو صدق و اخلاص دید تو را به سلوک حقیقى راهنمایى کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند»(20)
همچنین درجاى دیگر مىفرمایند: «شما که اکنون جوانید نیروى جوانى دارید،بر قواى خود مسلط مىباشید و هنوز ضعف جسمى بر شما چیره نشده است اگر به فکر تزکیه و ساختن خویش نباشید هنگام پیرى که ضعف سستى رخوت وسردى بر جسم وجان شما چیره شد و نیروى اراده تصمیم و مقاومت خود را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاهتر ساخت چگونه مىتوانید خود را بسازید و مهذب کنید؟ به سن پیرى که رسیدید دیگر مشکل است موفق به تهذیب نفس و کسب فضیلت شوید.پشیمانى و عزم برترک گناه براى کسانى که پنجاه یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده ریش خود را با گناه ومعصیت سفید کردهاند حاصل نمىشود چنین کسانى تاپایان عمر مبتلایند جوانان ننشینند که گردپیرى سر و روى آنان را سفید کند قلب جوان لطیف و ملکوتى است وانگیزههاى فساد درآن ضعیف مى باشد ولیکن هرچه سن بالا رود ریشه گناه درقلب قوىتر و محکمتر مىگردد تاجایى که کندن آن از دل ممکن نیست.»(21)
نکته5: (علم واقعى)
بدان که هر علم و عملى که انسان را از هواهاى نفسانى و صفات ابلیس دورکند و از سرکشىهاى نفس بکاهد آن عمل نافع الهى و عمل صالح مطلوب است و به عکس هر علم و عملى که در انسان عجب و سرکشى ایجاد کند یا دست کم از صفات نفسانیه و رذائل شیطانیه انسان رامبرّا نکند آن علم و عمل از روى تصرف شیطان و نفس امّاره است ومیزان در سیر و سلوک حق وباطل قدم نفس وحق است وعلامت آن را از ثمراتش باید دریافت.(22)
شرح: هر علمى هر چند الهى باشد در عین نورانیتى که دارد اگر همراه با عمل نباشد جز ظلمت چیز دیگرى نیست. از این رو به آن گفته مى شود ظلمت که غور در اصطلاحات و مفاهیم بیش از حد آن جز باز داشتن از مقصد حاصل دیگرى نخواهد داشت.از مهمترین راههایى که شیطان براى فریب طالبان علم خواهد برگزید مىتوان به سه مورد ذیل اشاره کرد:
1. غرور
عجب و خود بزرگ بینى نسبت به هم سن و سالان خود و فخر فروشى نسبت به آنها.امام مىفرمایند:"واى بر معارفى که عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان کند. کبر از اخلاق خاصه شیطان است. او به پدر تو آدم کبر کرد مطرود درگاه شد،تو که به همه آدم وآدم زادهها کبر مىکنى نیز مطرودى.تو که به واسطه چند مفهوم و پارهاى اصطلاحات به خود مىبالى و به مردم کبر مىکنى معلوم شد از کم ظرفیتى و کوچکى حوصله است و کمى قابلیت است. ولى بیچاره این طالب مفاهیم و اصطلاحات گمان کرده حکمت اینهاست.(23)
2. ریا
کارى در مجامع علمى،پیش بزرگان و عالمان و یا درنزد کسانى که علمشان کمترازاوست.
3. عصبیت ومجادله
جروبحثهاى بیجا در مباحث علمیه. امام مى فرمایند: «یکى از عصبیتهاى جاهلیت ایستادگى درمطالب علمیه است حمایت کردن از حرفى است که از خودش یا معلمش یا شیخش صادر شده نه براى اظهار حق و ابطال باطل. معلوم است این عصبیت از جهاتى زشتتر و از حیثیاتى نارواتر است از سایر عصبیتها یکى از جهت متعصب زیرا که اهل علم که باید مربى بنى نوع بشرباشد اگر خداى نخواسته خود عصبیت جاهلیت داشته باشد حجب بر او تمامتر و مورد مؤاخذه بیشتر واقع گردد.»(24)
آثار معنوى علم واقعى
پس از آنکه معلوم شد راههاى فریب عالمان توسط شیطان چیست، مىگوییم که در آیات قرآن و روایات اسلامى براى علوم اصیل و معارف حقیقى و علم عالمان حقیقى یا کسانى که علم الهى یا هر علم دیگرى را براى خدا و اهداف خدایى مىآموزند آثار معنوى چندى بیان کردهاند تا با توجه به آن آثار علم الهى حقیقى از نوع غیر حقیقى متمایز گردد که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1. خوف از خداوند سبحان.
امام على فرمود: «غایة العلم الخوف من الله سبحانه ؛(25) غایت علم خوف از خداوند سبحان است».
2. اخلاص عمل.
امام على فرمود:«ثمرة العلم اخلاص العمل؛(26) ثمره علم اخلاص عمل است.»
3. نورانیت دل.
امام صادق فرمود: علم به تعلّم نیست بلکه آن نورى است که خداوند متعال در قلب هر که بخواهد هدایتش کند قرار مىدهد پس اگر خواستى علم بدست آورى در درجه اول حقیقت بندگى را در دل خود فراهم کن و علم را براى عمل به آن تحصیل کن و از خداوند مسئلت کن که توفیق فهم آن را به تو بدهد.(27)
4. خشیت.
امام صادق فرمود: خشیت میراث علم است و علم شعاع معرفت و قلب ایمان است و هر که از خشیت محروم باشد عالم نیست هر چند در متشابهات علم به موشکافى بپردازد.(28)
نکته: یکى ازمسائلى که در تعالیم اسلامى در زمینه علوم معنوى سخت مورد تأکید قرار گرفته است پیوستگى کامل میان علم و عمل است.اسلام عمل صاحب عملى را که از روى علم و آگاهى نباشد سبب تباهى و خرابى بیان کرده است هم تباهى خود و هم دیگران. پیامبر اسلام مىفرماید:آنکه بدون علم به عمل برخیزد بیش از آنکه اصلاح کند سبب تباهى مى شود.(29) از سوى دیگر علمى را که با عمل توأم نباشد جز وبال براى صاحب آن نمىشناسد. پیامبر اکرم مىفرمایند: هر علمى وبال براى صاحب خویشتن است مگر علم کسى که به علم خود عمل کند.(30) از اینجا باب مهمى در زمینه علم و عمل گشوده مىشود و آن این است که علم الهى از حالت بازیچه و سرگرمى ،یا از روى کنجکاوى آموختن یا براى تفنن یاد گرفتن خارج مى شود و همچنین عملى انجام دادن بدون آگاهى از نتایج آن یا قدم در راه سلوک نهادن بدون شیخ و مراد و کسى که از این راه آگاه باشد از عمل صاحب عملان حقیقى جدا مىشود.ازنظراسلام عالم بىعمل نه تنها از علم خود نتیجه خوبى نمىبرد بلکه علم او سبب بدبختى و مایه هلاکت و خسران او در دنیا و آخرت است، امام خمینى مىفرمایند: «میزان در علم حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفت اللّه است و علم حقیقى آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرّب حق ودار کرامت او باشد»(31) پس میزان در شناخت علم حقیقى از غیر حقیقى آن است که با علم حقیقى انسان راه را از چاه باز مىشناسد و بوسیله آن حجابها را کنار زده و خدا را از وراى حجب مى جوید بر عکس علوم مجازى و غیر واقعى که نه تنها انسان را به سر منزل مقصود نمىرساند بلکه مملو از آفات بوده و عواقب و نتایج تأسف بارى را بدنبال دارد که نمونههایى از آن ذکر شد. با این حساب دانش چه الهى و عرفانى باشد و چه مادى و طبیعى اگر از آموختن آن مقصد خدایى در نظر گرفته شود آن علم براى صاحبش نورى بزرگ و عظیم است اما اگر انسان از آموختن آن به دنبال مقاصد دنیوى و اهداف غیرالهى باشد آن علم براى او، نه نورى است و نه در آخرت او را یارى مىدهد. امام مى فرمایند: "هان اى طالبان علوم و کمالات و معارف؛ از خواب برخیزید و بدانید که حجت خداوند بر شما تمامتراست و خداى تعالى از شما بیشتر باز خواست فرماید و میزان اعمال و علوم شما با میزان سایر بندگان خیلى فرق دارد و صراط شما باریکتر و دقیقتر است و مناقشه در حساب شما بیشتر شود.واى به حال طالب علمى که در علوم قلبى او کدورت و ظلمت آورد چنانچه ما در خود مىبینیم که اگر چند مفهومى ناقص وپارهاى اصطلاحات بىحاصل تحصیل نمودیم از طریق حق باز ماندیم و شیطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما را از طریق انسانیت و هدایت منصرف کردند و حجاب ما همین مفاهیم بى سر و پا شده وچارهاى نیست جز پناه به ذات مقدّس حق تعالى(32) و نیز مىفرمایند:" اگر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایدهاى بر آن مترتب نمى شود بلکه ضررها دارد. علم وقتى در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث به بار مىآورد شجره خبیثه مىشود. هرچه این مفاهیم در قلب سیاه و غیر مهذب انباشته گردد حجاب زیادتر مىشود، در نفسى که مهذب نشده علم حجاب ظلمانى است «العلم هوالحجاب الاکبر» لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتراست. علم نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گستردهتر مىسازد، علمى که انسان رابه خدا نزدیک مىکند در نفس دنیا طلب باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مىگردد.(33)
پىنوشتها:
1. شرح چهل حدیث ،امام خمینى ص 23.
2. براى توضیح بیشتر رجوع شود به مقاله ذکر در آثار امام خمینى ازنویسنده،مجله پاسدار اسلام ش 318.
3. صحیفه امام ج 16 ص 222.
4. شرح چهل حدیث، ص 33.
5. معراج السعاده،ملااحمدنراقى،ص 678.
6. سوره حشر، آیه 18.
7.بحار الانوار،علامه محمدباقرمجلسى،ج 70، ص 64.
8. شرح چهل حدیث،ص 207 و 208.
9. شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینى،ص 300.
10. شرح چهل حدیث ص 535.
11. تنبیه الخواطر، ورام بن ابى فراس،ص 362.
12. اخلاق اسلامى، محمدعلى سادات،ص 128.
13. صحیفه امام ج 16، ص 226.
14. صحیفه نور، ج 14، ص 20.
15. همان ج 16، ص 160.
16. بحارالانوار ج 70، ص 63 کتاب ایمان و کفر باب حب دنیا و ذمها.
17. شرح چهل حدیث ص 233.
18. جامع احادیث شیعه،آیت الله بروجردى،ج 15، ص 497.
19. کیمیاى سعادت،امام محمد غزالى، ج 2، ص 323.
20. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 85 و 86.
21. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس،امام خمینى،ص 60.
22. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 339.
23. شرح چهل حدیث،ص 78 و 79.
24. ر.ک چهل حدیث، حدیث هشتم.
25. غررالحکم،ص 234.
26. همان، ص 124.
27. بحارالانوار، ج1 ص 225.
28. همان، ج 2،ص 52.
29. تحف العقول،ص 39.
30. بحارالانوار،ج2، ص 38.
31. شرح چهل حدیث،ص 373.
32. همان،ص 322 و 323.
33. جهاداکبر، ص 28 و 29.
ازخواب بیدار شو از غفلت تنبه پیدا کن،و دامن همت به کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار وتا عمرباقى است و قواى تو در تحت تصرف توست و جوانى برقرار است واخلاق فاسده برتو غالب نشده وملکات رذیله برتو چیره نگردیده چارهاى کن ودوایى براى رفع اخلاق فاسده وقبیحه پیدا کن، راهى براى اطفاء نائره شهوت وغضب پیدانما.(1)
شرح: برطبق آنچه علماى اخلاق پیرامون شناخت نفس و ویژگىهاى آن گفتهاند،نفس آدمى داراى قوا و نیروهاى بسیارى است که از آن میان چهار قوه به عنوان رییس قواى دیگر مىباشند؛به عبارت دیگرنفس منشأاعمال بسیارى است که عامل اصلى این اعمال چهار چیز است: اول:شهوت. دوم:غضب. سوم:وهم وخیال و چهارم:عقل. کار این قوا آن است که انسان را به سوى آنچه اقتضاى آن را دارند سوق دهند. در این میان انسان اگرتلاش کند و سعى در تعدیل قوا نماید، عقل تمام نیرو و تلاش خود رابه کار خواهد گرفت تا این سه قوه را درحد میانه و اعتدال نگه دارد.پس عقل آنچه رامطابق خواسته اسلام و خداوند است انجام مى دهد و وظیفه اصلیش جلب منافع و دفع مضرات در حد نیاز و کنترل خیال است.این قوا دائم با یک دیگر در حال نزاع و درگیرىاند به این ترتیب که هر گاه انسان میل به شهوات نماید، قوه شهوت غالب شده، هرگاه غضب آلود گردد، قوه غضب غالب شده و به همین ترتیب قواى یکى بر دیگرى غالب مى شوند، در این حال است که مىگوییم: نفس لوّامه،امّاره یامطمئنه.پس اینکه خداوند در قرآن این اصطلاحات را براى نفس به کار برده است نه به دلیل تعدد نفس انسان، بلکه به لحاظ تعدد قواى آن و حفظ وحدت و ظهور کثرت در عین وحدت است.آنچه انسان را در تعدیل قوا یارى مىنماید، همت عالى و عزم جزم همراه با اطمینان است. بنابراین بهترین اوقات براى اطفاء نائره شهوت و غضب هنگام جوانى است که نیرو و عزم و اراده درانسان قوىتر است.
یکى ازمهمترین نکاتى که توجه بدان بسیار ضرورى است این است که نتیجه غالب گشتن قواى سه گانه شهوت وغضب و وهم و دچار افراط شدن انسان در توجه به آنها، اثرى جز غفلت از یاد خدا نخواهد داشت.مهمترین و بهترین نتیجه ارسال انبیاء و اولیاء و کتب الهى بیرون آوردن بشر از خواب غفلت بوده است. غفلت به تصریح آیات و روایات عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت ونابودى و یکى از غلیظترین حجابهایى است که انسان را از رسیدن به مقصود و مطلوب باز مىدارد؛ زیرا تا غفلت باشد،بیدارى نیست و وقتى بیدارى نباشد هیچ سلوک و حرکتى به سوى معبود صورت نخواهدگرفت. ما در نکات بعد در این رابطه بیشتر توضیح خواهیم داد.(2)
نکته 2: (محاسبه نفس)
مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه خودخواهى و خداخواهى ازجمله منازل سالکان است.(3)
شرح: به لحاظ آنکه یکى از قوا و نیروهاى اصلى نفس انسان نیروى شهوت است ،اگر در کنترل عقل قرار نگیرد انسان را از راه سعادت دور کرده و به وادى گمراهى مىکشاند.محبت که از اثرات این نیروست بمثابه شهوت اگر در راه صحیح خود نباشد موجب بدبختى وگمراهى انسان مى شود؛بنابراین یکى از وظایف مهم سالک در سلوک عنایت به مسئله مراقبه و محاسبه نفس باید باشد. مراقبت همانطورکه ازاسمش معلوم است مواظبت از خود است در گناه نکردن هرطورکه مقدور و میسور است.محاسبه نفس همانطورکه در روایات ائمه و کلمات بزرگان وارد شده زمانى از روز یا شب است که در آن وقت سالک به حساب اعمال روز خود رسیدگى مىکند و فرمودهاند: بهترین زمان آن آخر شب و موقع خواب است که در آن وقت خیال سالک راحتتر و فارغ البالتر از امور دنیوى است. هر چند محاسبه به این صورت شاید بیشتر از چند دقیقه طول نکشد ولى براى آن کسى که عزم جزم نموده است براى سلوک، بسیار مفید فایده و مؤثّر خواهد بود. اما بهترین حالت آن محاسبه دائمى اعمال خود است؛اگر محاسبه متوقف به زمان خاصى نباشد در پیشگیرى از ارتکاب به گناهان بسیار مفید خواهد بود؛ در صورتى که پس ازبیدارى از غفلت اطفاء نائره شهوت وغضب تا حدى شده باشد.
از کلام امام خمینى این نکته معلوم مى شود که مراقبت هریک ازسالکان باتوجه به مدارج سلوکشان متفاوت است. سالک چون دراوایل سلوک به فکر آن است که از گناه دورى کند، بالطبع مراقبهاش متضمن همین مطلب بوده و فراترنمىرود؛چون از این حد گذشت مراقبه دقیقتر شده و به مرحله تشخیص خودخواهى از خداخواهى مىرسد که این مرحله ازمشکلترین وسختترین مراحل سلوک است و گذر از آن نیاز به ریاضتى عظیم دارد. در این مرحله بسیارى ازسالکان به لحاظ آنکه عزم الهى نداشته و از ابتدا به دنبال کرامات و شگفتیها و امور خارق العاده بودهاند دچار هلاکت معنوى و دور افتادگى از حق شدهاند.امام مىفرمایند:پس اى عزیز بیدارشو و غفلت و مستى را از خود دورکن و در میزان عقل بسنج اعمال خود را قبل از آنکه در آن عالم میزان کنند و حساب خود را بکش قبل از آنکه از او حساب کشند و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویى پاک کن و مگذار زنگار شرک و کفر او را طورى بگیرد که به آتشهاى آن عالم پاک نگردد نگذار نور فطرت مبدّل به ظلمات کفر شود.(4)
مرحوم ملااحمدنراقى در کتاب شریف معراج السعاده مىفرمایند:محاسبه آن است که در هر شبانه روزى وقتى را معین نماید که درآن وقت به حساب نفس خود برسد و طاعات و معاصى خود را موازنه نماید پس اگر آن رامقصر یافت درمقام عتاب و خطاب درآورد والا شکر پروردگار نماید و مراقبه آن است که:همیشه متوجه خود و مراقب ظاهر و باطن خود باشد که معصیتى از او صادر نشود و واجبى راترک ننماید.(5) خداوند در قرآن وائمه در روایات فراوان به مسئله محاسبه نفس اشاره کرده و گوشزد نمودهاند که پیش ازمحاسبه دار قیامت به حساب اعمال خود برسید. ازآن جمله حق فرمود: یاایهاالذین آمنوااتقوالله ولتنظرنفس ماقدّمت لغد(6) و نیزپیغمبر(ص) فرمود: محاسبه اعمال خود را بکنید پیش از آنکه حساب شما را بکنند واعمال خود را بسنجید پیش از آنکه به ترازوى محشر آنها را بسنجند.(7)
نکته3: (حب دنیا)
پس استغراق دربحر لذائذ و مشتهیات قهراً حبّ به دنیا مىآورد و حبّ به دنیا قهراً تنفر از غیر آن آورد و وجهه به ملک غفلت از ملکوت آورد...و پر واضح است که تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى از حبّ به دنیا و غفلت از حقتعالى و آخرت است و حبّ به دنیا منشا هر خطیئه است.(8)
تحقیق درآیات و روایات و آثار بزرگان دین نشان مى دهد که بزرگترین و مهمترین عامل دورى از یاد خدا حبّ دنیا و مادیات و به عبارت دیگر دنیاپرستى است. دنیا در تعریف امام هر چیزى است که انسان را از حقتعالى به خودمشغول کند(9) حتى اگرجزو امور معنوى باشد.باید دانست که اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند و میزان در انتکاس قلوب غفلت ازحق و توجه به دنیا و تعمیرآن است.(10)
این به آن خاطراست که کسى که یکسره متوجه به دنیا و مادیات باشد به طور حتم قلبش از محبت دنیا پرشده است زیراقلب به عنوان رییس بدن اعضاى دیگر را به دنبال خودمى کشاند پس چون چنین شد خانه را بدست غیر صاحبخانه سپرده است، دنیا در آن تصرف کرده و شیطان به آن راه مى یابد.نتایجى که این امر به دنبال دارد عبارت است از:
اول: اینکه دل به غیر صاحبخانه سپرده شده است. منظور آن است،دلى که باید خدا در آن تجلّى نموده و ظهور یابد،محل ظهور شیطان و هواى نفس مىشود.و این خود بزرگترین خسران و تباهى براى انسان است.حقتعالى در قرآن کریم به این حقیقت اشاره فرموده است، در سوره احزاب آیه4 مىفرماید: «ماجعل الله لرجل من قلبین فى جوفه». حضرت رسول اکرم(ص) مىفرمایند: «حبّ الدنیا وحبّ الله لایجتمعان فى قلب ابداً»(11) حبّ دنیا و حبّ خداوند در یک دل ابداً و هرگز جمع نمىشود. همچنین امام على(ع) فرمود:«کما انّ الشمس و اللیل لایجتمعان کذلک حبّ الله وحبّ الدنیا لایجتمعان»(12) همانطور که خورشید و ماه هرگز با هم جمع نمى شوند دوستى خدا و دنیا یکجا جمع نمىشود.
دوم: آن است که موقع مردن انسان دچار تزلزل خاطر و شک در ایمان خود مىشود و دو حالت بسیار عظیم به او دست مىدهد یا اینکه بابغض و کینه حقتعالى از دنیا مىرود به خاطرآنکه او را از اموالش جدامىکند و یا اینکه با فریب شیطان ازگفتن شهادتین با ز مىماند و اینها همه از دوستى دنیا و محبت به آن است.امام مىفرمایند:آن کس که مبتلا به حبّ نفس است و دنبال آن حبّ دنیاست درحال احتضار و کوچ بعضى از امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا مىکند با غضب خدا و نفرت و دشمنى او کوچ کند و این عاقبت حبّ نفس و دنیاست.(13) در جاى دیگر امام به عنوان مثال نسبت به این قضیه مهم مى فرمایند: یکى از محترمین قزوین، ملّاهاى خیلى عابد قزوین ظاهراًگفت: که ما رفتیم عیادت یک نفرآدم که نزدیکیهاى فوتش بود این آدم گفت که ظلمى را (نعوذبالله) آن ظلمى را که خداوند به من کرده به هیچ کس نکرده من این بچههایم راچطور تربیت کردم چطور حالا مىخواهد مرا ببرد. آن مسئلهاى که کمر انسان را مىشکند این است که حبّ انسان به خودش وحبّ انسان به ریاستش وحبّ انسان به همه چیزهایى که موجب حبّ است انسان رابرساند به آن جایى که اگر نبى اکرم هم از او بگیرند دشمن او مىشود و آن وقت هم که مىفهمد خدا دارد مىگیرد دشمن اومى شود.(14)
سوم: آنکه بر طبق حدیث شریف حبّ الدنیا راس کل خطیئه انسان براى بدست آوردن بیشتر دنیا و طمع به آن به طور حتم مرتکب انواع گناهان مى شود تاجایى که از ارتکاب هیچ نوع گناهى باکى ندارد واین بزرگترین عامل در سیاهى قلب و تیرگى نفس است.
امام خمینى مى فرمایند:اینکه درروایات ماهست که حبّ الدنیا رأس کل خطیئه این یک واقعیتى است واساس حبّ دنیا هم ریشه حبّ دنیا هم حب نفس است که آن هم حبّ دنیاست، تمام فسادهایى که در بشریت پیدا شده است از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تا کنون و تا آخر منشأش همین حبّ نفس است.از حبّ نفس است که حبّ به جاه، حبّ به سلطنت، حبّ به مقام حب به مال وحب به همه انگیزههاى شهوانى پیدا مىشود و انبیاء اساس کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند ونفسها را مهار کنند.(15)
نکته: باید توجه داشت دنیایى که به آن اشاره کردیم به عالمى که در آن هستیم اطلاق نمى شود بلکه دنیا چیزى است که انسان را از خدا منقطع و از یاد او غافل گرداند یعنى هرچیزى که انسان مستقلاً به آن توجه کند و میل و گرایش و علاقهاى به آن پیدا کند واین میل و گرایش در عرض توجه به خدا قرار گیرد، دنیاست.
علّامه مجلسى(ره) مىفرماید:بدان آنچه ازمجموع آیات و اخبار ظاهر مىشود به حسب فهم ما این است که دنیاى مذمومه مرکب است از یک امورى که انسان را باز دارد از طاعت خدا و دوستى او و تحصیل آخرت.پس دنیا و آخرت با هم متقابلند هرچه باعث رضاى خداى سبحان و قرب او شود از آخرت است اگرچه به حسب ظاهر از دنیا باشد مثل تجارات و زراعات و صناعاتى که مقصود از آنها معیشت عیال باشد براى اطاعت امر خدا و صرف کردن آنها در مصارف خیریه واعانت کردن بر محتاجان و صدقات و اینها همه از آخرت گرچه مردم آن را از دنیا دانند و ریاضات مبتدعه و اعمال ریاییه گرچه باتزهد و انواع مشقت باشد از دنیاست زیرا که باعث دورى خدامىشود و قرب به سوى او نیاورد مثل اعمال کفار و منافقان.(16)
نکته: (4 توبه)
هرچه زودتر دامن همّت به کمر زن و عزم را محکم و اراده راقوى کن و از گناهان تا در سن جوانى هستى یا در حیات دنیایى مىباشى توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود و به تسویلات شیطانى ومکائد نفس امّاره اعتنا مکن.(17)
توبه به معنى بازگشت از گناه و در اصطلاح اهل علم پشیمانى برگناه است.پس از آنکه براى سالک بیدارى حاصل شد و عزم بر سلوک نمود اولین عملى که باید طبق دستور علماى اخلاق انجام بدهد،توبه است.یعنى آنکه در دل نیت کند از گناهانى که در گذشته انجام داده به سوى درستى و نیکى و به سوى خدا بازگشت کند.این بازگشت متضمن سه اصل است:
اول اینکه: ازگناهان خود حقیقتاً پشیمان شده و عزم بر عدم مراجعت به سمت آنها را نماید.
دوم اینکه:تمام حقوق ضایع شده ازمردم را جبران کند.
سوم اینکه:حقوقى که از خداوند ضایع نموده همه را جبران کند.
نکته:پیش از این معلوم شد که در جوانى به لحاظ آنکه همّت انسان عالى و قواى پلیدآور رشد کامل نیافتهاند، انسان مىتواند راحتتر و با سهولت بیشترى بر نیروهاى شیطانى غلبه کند.زیرا براى گناهان اثر سیاهى است که با تکرار در گناه، سیاهى در دل بیشتر شده و توفیقات الهى کمتر مىشود بالتبع هرچه سن انسان بیشتر شده و بر عمر او افزوده شود گناهان بیشتر مرتکب شده و سیاهى و تیرگى گناه بر او بیشتر افزوده مىشود بنابراین تا فرصت جوانى باقى است و گناهان انسان زیادتر نشده بهترین موقع براى توبه است.
مراتب توبه:براى توبه و بازگشت انسان به سوى خدا همانطور که بزرگان اخلاق فرمودهاند مراتبى است. هرچه در آنها بالاتر روند باز مرتبه بالاترى هست. براى توبه پنج مرتبه به شرح زیر مىتوان در نظر گرفت:
1. بازگشت از کفر به ایمان و از ایمان عادتى و تقلیدى به ایمان معرفتى و از معتقدات موهوم و باطل به اعتقادات حق و این پایین ترین مراتب توبه است.
2. بازگشت از معصیت چه صغیره وچه کبیره به سوى طاعت و عدم نافرمانى و از سرکشى و تمرّد به بندگى و خودشکنى اعم از اینکه معصیت مربوط به ظاهر باشد مانند دروغ و نگاه به نامحرم و تهمت و تجاوز و یا مربوط به باطن باشد مانند حبّ مال، جاه،مقام، ریاست،کبر،حسد،ریا و کینه و..و از این همه توبه واجب است.
3. بازگشت از مکروهات و خواطر و افکار شیطانى و امور لغو و بیهوده مانند حرف زدن یا خوردن و خوابیدن زیاد و یا خندیدن بسیار همراه با قهقهه و امثال آن هر چند عقوبت ندارد؛به خاطر عواقب و تأثیراتى که ممکن است داشته باشند و نیز به سبب حصول نقصان درنفس و تنزل دادن انسان ازمقام معنوى.
4. بازگشت از قصور یا تقصیر در معرفت حق و شکرگذارى و انجام وظایف بندگى آنچنان که سزاوار و شایسته خداوند متعال است و بالأخره بازگشت ازغفلت به کثرت ذکر.
5. نهایت توبه توبه انبیاء الهى و اولیاء خاصه حق است از توجه به کثرات و تعینات و عنایت به مخلوقات.از آن جمله است کلام پیغمبراسلام که فرمود:«انه لیغان على قلبى حتى استغفرالله فى الیوم سبعین مرّه»(18) فرمود: همانا هر روز غبارى برقلب من مىنشیند تا اینکه براى رفع آن هر روز هفتاد بار استغفار مىکنم.این استغفار که در کلام نبى وارد شده عبارت از همان توجهات به کثرات و مخلوقات است. هر چند پیغمبر به لحاظ پیغمبر بودنش باید که با مردم سر و کار داشته باشد ولى از این صحبت و هم کلامى با خلایق اگر غبارى در دل نبى هم حاصل مىشده ازآن استغفار مىفرموده است.
اگربندهاى از همه معاصى حتى ترک اولى نیز منزّه باشد باز در هر مرتبهاى از مراتب کمال که باشد نسبت به مرتبه بالاتر نقصانى در آن هست به طورى که قناعت کردن بر آن نقصان عین غبن وخسران است.به تعبیرى حال و مقام فعلى نسبت به حال و مقام بالاتر از آن خود نوعى گناه است ولذا توبه از آن لازم است تا به کمک توبه و استغفار از مرتبه موجود به مرتبه بالاتر از آن راه یابد. و براى این گفتهاند: «حسنات الابرار سیئات المقرّبین» کمال پارسایان در حق بزرگان نقصان باشد که از آن استغفار کنند..و بدین سبب است که روز قیامت را روز تغابن خوانند که هیچ کس از غبن خالى نباشد آنکه طاعت نکرد تا چرا نکرد و آنکه کرد تا چرا بیش نکرد».(19)
امام خمینى(ره) در بیان توبه مى فرمایند که مهمترین اثر قبولى توبه بازشدن درهاى رحمت وغیب بر روى توبه کننده است.
«اى عزیز اکنون تا حجابهاى غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلى زایل نکرده و کدورتهاى معاصى صفاى باطنى قلب را بکلى نبرده و دستت از دار دنیا که مزرعه آخرت است و انسان در آن مىتواند جبران هر نقصى و غفران هر ذنبى کند کوتاه نشده دامن همتى بر کمر زن و درى از سعادت به روى خود باز کن و بدان که اگر قدمى در راه سعادت زدى و اقدامى نمودى و با حق از سر آشتى درآمدى وعذر ماسبق خواستى درهایى از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهاى طبیعت یک یک پاره شود و نور فطرت به ظلمتهاى مکتسبه غلبه کند و صفاى قلب و جلاى باطن ظهور کند و درهاى رحمت به رویت باز شود و جاذبه الهیه تو رابه عالم روحانیت جذب کند و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبتهاى دیگر را بسوزاند و اگر خدایتعالى در تو صدق و اخلاص دید تو را به سلوک حقیقى راهنمایى کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند»(20)
همچنین درجاى دیگر مىفرمایند: «شما که اکنون جوانید نیروى جوانى دارید،بر قواى خود مسلط مىباشید و هنوز ضعف جسمى بر شما چیره نشده است اگر به فکر تزکیه و ساختن خویش نباشید هنگام پیرى که ضعف سستى رخوت وسردى بر جسم وجان شما چیره شد و نیروى اراده تصمیم و مقاومت خود را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاهتر ساخت چگونه مىتوانید خود را بسازید و مهذب کنید؟ به سن پیرى که رسیدید دیگر مشکل است موفق به تهذیب نفس و کسب فضیلت شوید.پشیمانى و عزم برترک گناه براى کسانى که پنجاه یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده ریش خود را با گناه ومعصیت سفید کردهاند حاصل نمىشود چنین کسانى تاپایان عمر مبتلایند جوانان ننشینند که گردپیرى سر و روى آنان را سفید کند قلب جوان لطیف و ملکوتى است وانگیزههاى فساد درآن ضعیف مى باشد ولیکن هرچه سن بالا رود ریشه گناه درقلب قوىتر و محکمتر مىگردد تاجایى که کندن آن از دل ممکن نیست.»(21)
نکته5: (علم واقعى)
بدان که هر علم و عملى که انسان را از هواهاى نفسانى و صفات ابلیس دورکند و از سرکشىهاى نفس بکاهد آن عمل نافع الهى و عمل صالح مطلوب است و به عکس هر علم و عملى که در انسان عجب و سرکشى ایجاد کند یا دست کم از صفات نفسانیه و رذائل شیطانیه انسان رامبرّا نکند آن علم و عمل از روى تصرف شیطان و نفس امّاره است ومیزان در سیر و سلوک حق وباطل قدم نفس وحق است وعلامت آن را از ثمراتش باید دریافت.(22)
شرح: هر علمى هر چند الهى باشد در عین نورانیتى که دارد اگر همراه با عمل نباشد جز ظلمت چیز دیگرى نیست. از این رو به آن گفته مى شود ظلمت که غور در اصطلاحات و مفاهیم بیش از حد آن جز باز داشتن از مقصد حاصل دیگرى نخواهد داشت.از مهمترین راههایى که شیطان براى فریب طالبان علم خواهد برگزید مىتوان به سه مورد ذیل اشاره کرد:
1. غرور
عجب و خود بزرگ بینى نسبت به هم سن و سالان خود و فخر فروشى نسبت به آنها.امام مىفرمایند:"واى بر معارفى که عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان کند. کبر از اخلاق خاصه شیطان است. او به پدر تو آدم کبر کرد مطرود درگاه شد،تو که به همه آدم وآدم زادهها کبر مىکنى نیز مطرودى.تو که به واسطه چند مفهوم و پارهاى اصطلاحات به خود مىبالى و به مردم کبر مىکنى معلوم شد از کم ظرفیتى و کوچکى حوصله است و کمى قابلیت است. ولى بیچاره این طالب مفاهیم و اصطلاحات گمان کرده حکمت اینهاست.(23)
2. ریا
کارى در مجامع علمى،پیش بزرگان و عالمان و یا درنزد کسانى که علمشان کمترازاوست.
3. عصبیت ومجادله
جروبحثهاى بیجا در مباحث علمیه. امام مى فرمایند: «یکى از عصبیتهاى جاهلیت ایستادگى درمطالب علمیه است حمایت کردن از حرفى است که از خودش یا معلمش یا شیخش صادر شده نه براى اظهار حق و ابطال باطل. معلوم است این عصبیت از جهاتى زشتتر و از حیثیاتى نارواتر است از سایر عصبیتها یکى از جهت متعصب زیرا که اهل علم که باید مربى بنى نوع بشرباشد اگر خداى نخواسته خود عصبیت جاهلیت داشته باشد حجب بر او تمامتر و مورد مؤاخذه بیشتر واقع گردد.»(24)
آثار معنوى علم واقعى
پس از آنکه معلوم شد راههاى فریب عالمان توسط شیطان چیست، مىگوییم که در آیات قرآن و روایات اسلامى براى علوم اصیل و معارف حقیقى و علم عالمان حقیقى یا کسانى که علم الهى یا هر علم دیگرى را براى خدا و اهداف خدایى مىآموزند آثار معنوى چندى بیان کردهاند تا با توجه به آن آثار علم الهى حقیقى از نوع غیر حقیقى متمایز گردد که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1. خوف از خداوند سبحان.
امام على فرمود: «غایة العلم الخوف من الله سبحانه ؛(25) غایت علم خوف از خداوند سبحان است».
2. اخلاص عمل.
امام على فرمود:«ثمرة العلم اخلاص العمل؛(26) ثمره علم اخلاص عمل است.»
3. نورانیت دل.
امام صادق فرمود: علم به تعلّم نیست بلکه آن نورى است که خداوند متعال در قلب هر که بخواهد هدایتش کند قرار مىدهد پس اگر خواستى علم بدست آورى در درجه اول حقیقت بندگى را در دل خود فراهم کن و علم را براى عمل به آن تحصیل کن و از خداوند مسئلت کن که توفیق فهم آن را به تو بدهد.(27)
4. خشیت.
امام صادق فرمود: خشیت میراث علم است و علم شعاع معرفت و قلب ایمان است و هر که از خشیت محروم باشد عالم نیست هر چند در متشابهات علم به موشکافى بپردازد.(28)
نکته: یکى ازمسائلى که در تعالیم اسلامى در زمینه علوم معنوى سخت مورد تأکید قرار گرفته است پیوستگى کامل میان علم و عمل است.اسلام عمل صاحب عملى را که از روى علم و آگاهى نباشد سبب تباهى و خرابى بیان کرده است هم تباهى خود و هم دیگران. پیامبر اسلام مىفرماید:آنکه بدون علم به عمل برخیزد بیش از آنکه اصلاح کند سبب تباهى مى شود.(29) از سوى دیگر علمى را که با عمل توأم نباشد جز وبال براى صاحب آن نمىشناسد. پیامبر اکرم مىفرمایند: هر علمى وبال براى صاحب خویشتن است مگر علم کسى که به علم خود عمل کند.(30) از اینجا باب مهمى در زمینه علم و عمل گشوده مىشود و آن این است که علم الهى از حالت بازیچه و سرگرمى ،یا از روى کنجکاوى آموختن یا براى تفنن یاد گرفتن خارج مى شود و همچنین عملى انجام دادن بدون آگاهى از نتایج آن یا قدم در راه سلوک نهادن بدون شیخ و مراد و کسى که از این راه آگاه باشد از عمل صاحب عملان حقیقى جدا مىشود.ازنظراسلام عالم بىعمل نه تنها از علم خود نتیجه خوبى نمىبرد بلکه علم او سبب بدبختى و مایه هلاکت و خسران او در دنیا و آخرت است، امام خمینى مىفرمایند: «میزان در علم حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفت اللّه است و علم حقیقى آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرّب حق ودار کرامت او باشد»(31) پس میزان در شناخت علم حقیقى از غیر حقیقى آن است که با علم حقیقى انسان راه را از چاه باز مىشناسد و بوسیله آن حجابها را کنار زده و خدا را از وراى حجب مى جوید بر عکس علوم مجازى و غیر واقعى که نه تنها انسان را به سر منزل مقصود نمىرساند بلکه مملو از آفات بوده و عواقب و نتایج تأسف بارى را بدنبال دارد که نمونههایى از آن ذکر شد. با این حساب دانش چه الهى و عرفانى باشد و چه مادى و طبیعى اگر از آموختن آن مقصد خدایى در نظر گرفته شود آن علم براى صاحبش نورى بزرگ و عظیم است اما اگر انسان از آموختن آن به دنبال مقاصد دنیوى و اهداف غیرالهى باشد آن علم براى او، نه نورى است و نه در آخرت او را یارى مىدهد. امام مى فرمایند: "هان اى طالبان علوم و کمالات و معارف؛ از خواب برخیزید و بدانید که حجت خداوند بر شما تمامتراست و خداى تعالى از شما بیشتر باز خواست فرماید و میزان اعمال و علوم شما با میزان سایر بندگان خیلى فرق دارد و صراط شما باریکتر و دقیقتر است و مناقشه در حساب شما بیشتر شود.واى به حال طالب علمى که در علوم قلبى او کدورت و ظلمت آورد چنانچه ما در خود مىبینیم که اگر چند مفهومى ناقص وپارهاى اصطلاحات بىحاصل تحصیل نمودیم از طریق حق باز ماندیم و شیطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما را از طریق انسانیت و هدایت منصرف کردند و حجاب ما همین مفاهیم بى سر و پا شده وچارهاى نیست جز پناه به ذات مقدّس حق تعالى(32) و نیز مىفرمایند:" اگر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایدهاى بر آن مترتب نمى شود بلکه ضررها دارد. علم وقتى در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث به بار مىآورد شجره خبیثه مىشود. هرچه این مفاهیم در قلب سیاه و غیر مهذب انباشته گردد حجاب زیادتر مىشود، در نفسى که مهذب نشده علم حجاب ظلمانى است «العلم هوالحجاب الاکبر» لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتراست. علم نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گستردهتر مىسازد، علمى که انسان رابه خدا نزدیک مىکند در نفس دنیا طلب باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مىگردد.(33)
پىنوشتها:
1. شرح چهل حدیث ،امام خمینى ص 23.
2. براى توضیح بیشتر رجوع شود به مقاله ذکر در آثار امام خمینى ازنویسنده،مجله پاسدار اسلام ش 318.
3. صحیفه امام ج 16 ص 222.
4. شرح چهل حدیث، ص 33.
5. معراج السعاده،ملااحمدنراقى،ص 678.
6. سوره حشر، آیه 18.
7.بحار الانوار،علامه محمدباقرمجلسى،ج 70، ص 64.
8. شرح چهل حدیث،ص 207 و 208.
9. شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینى،ص 300.
10. شرح چهل حدیث ص 535.
11. تنبیه الخواطر، ورام بن ابى فراس،ص 362.
12. اخلاق اسلامى، محمدعلى سادات،ص 128.
13. صحیفه امام ج 16، ص 226.
14. صحیفه نور، ج 14، ص 20.
15. همان ج 16، ص 160.
16. بحارالانوار ج 70، ص 63 کتاب ایمان و کفر باب حب دنیا و ذمها.
17. شرح چهل حدیث ص 233.
18. جامع احادیث شیعه،آیت الله بروجردى،ج 15، ص 497.
19. کیمیاى سعادت،امام محمد غزالى، ج 2، ص 323.
20. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 85 و 86.
21. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس،امام خمینى،ص 60.
22. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 339.
23. شرح چهل حدیث،ص 78 و 79.
24. ر.ک چهل حدیث، حدیث هشتم.
25. غررالحکم،ص 234.
26. همان، ص 124.
27. بحارالانوار، ج1 ص 225.
28. همان، ج 2،ص 52.
29. تحف العقول،ص 39.
30. بحارالانوار،ج2، ص 38.
31. شرح چهل حدیث،ص 373.
32. همان،ص 322 و 323.
33. جهاداکبر، ص 28 و 29.