پاسدارى و مراقبت از خویشتن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مهمترین کار انسان و بزرگترین مسؤولیت او نسبت به خویشتن تهذیب نفس است، قرآن کتابى است که فراوان درباره معرفت، تهذیب و تزکیه نفس سخن گفته و از وى خواسته تا به شناخت و مواظبت و مراقبت دائمى از خود بپردازد و با این تهذیب نفس و مراقبت و مواظبت از آن به لقاء الهى که غایت آفرینش اوست نائل شود.
به لحاظ این که همه انسانها در حال سفر به سوى خدا هستند و همگان به سوى او در حرکتند تا با او ملاقات کنند: «یا ایّها الانسان انک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه؛(1) اى انسان، تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت پیش مىروى و سرانجام او را ملاقات خواهى کرد.»
خطاب به انسان که همه اصناف انسان را شامل مىشود و در واقع بر انسانیت انسان تکیه کرده، بیانگر این حقیقت است که خداوند نیروهاى لازم براى حرکت مستمر الهى در وجود او قرار داده است و همه انسانها مسافرى هستند که به سوى خدا در حال سفرند تا به اقلیم وجود گام نهند.
انسانى که مسافر است باید همواره مراقب باشد که از وسط جاده حرکت کند تا به نقطهاى که جاده به آن منتهى مىشود، برسد و آن نقطه همان غایت مطلوبى است که هر انسان سالکى غرضش رسیدن به آن است و اگر انسانى در وسط جاده حرکت کرد، هدایت شده است امّا اگر سهل انگارى کند و از وسط جاده به این طرف و آن طرف متمایل شود به تدریج گمراه شده و نتیجه مطلوب از دست او مىرود و در نتیجه گرفتار گمراهى مىشود.
و به عبارت دیگر: همه راههایى که سالک طى مىکند چه راه هدایت و چه راه ضلالت، چه راه و چه بیراهه همه و همه به سوى خداى منتهى مىشوند چون غایت و مقصود نزد اوست، چیزى که هست آن هست که راهها مختلفند یکى آدمى را به مطلوبش و به فلاح و رستگارى مىرساند و دیگرى زیان کارش مىسازد.
براى این جهت که انسان به سوى خدا در حال حرکت است و باید در وسط جاده حرکت کند حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه ضمن تقسیم آدمیان به سه گروه به آنها هشدار مىدهد که در وسط جاده حرکت کنند: «الیمین و الشمال مضلة و الطریق الوسطى هى الجادة؛(2) انحراف به راست و چپ گمراهى و ضلالت است و راه میان و مستقیم جاده وسیع الهى است.» و ویژگىهاى این جاده میانه عبارت است از این که: «علیها باقى الکتاب و آثار النبوة و منها منغذ السّنه و الیها مصیر العاقبه؛(3) قرآن مجید کتاب جاویدان الهى، آثار نبوت و راه ورود به سنت پیامبر و پایان کار نیز به راه میانه منتهى مىشود.»
یعنى تنها راه براى نجات و سعادت همانا سلوک در جاده میانه است، قرآن در برنامه ایمان آوردهها نیز از آنها خواسته است تا با مراقبت از خویشتن و پاسدارى از ایمان و لوازم آن راه نجات و سعادت را براى خودشان هموار سازند و از این راه به کمال شایسته خود یعنى ملاقات الهى نائل شوند. در سوره مائده آیه 105 فرمود: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم الى اللّه مرجعکم جمیعاً فینبئکم بما کنتم تعملون؛ اى مؤمنان، مراقب خود باشید، اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهى کسانى که گمراه شدهاند به شما زیانى نمىرساند، بازگشت همه به سوى خداست پس شما را به آن چه که عمل مىکردید، آگاه مىسازد.»
در این آیه چهار مطلب آمده است که در چهار فصل از آن بحث مىشود:
1- لزوم مراقبت دائمى از خویشتن.
2- مصونیت از آسیب پذیرى در برابر گمراهان در پرتو مراقبت از خویش.
3- رجوع همگان به خدا.
4- اخبار از اعمال همگان پس از رجوع به خدا.
فصل اول:
لزوم پاسدارى و مراقبت از خویشتن
در این آیه خطاب به مؤمنان فرمود: «علیکم انفسکم؛یعنى ملازم خود و مراقب خویشتن باشد» زیرا آدمى با کمى غفلت، مسلک را از دست مىدهد.
آدمى که پیوسته در حرکت است باید توجه داشته باشد که در هر حرکت در نظر گرفتن امورى لازم است که آدمى باید به آنها توجه داشته باشد:
1- متحرک 2- مبدأ و قوه حرکت 3- هدف حرکت 4- مسافت حرکت 5 - زمان حرکت 6- محرّک 7- زاد و توشه 8 - مرکب.
در سیر انسان، متحرک و سالک و مسافر خود انسان است و هدف و مقصد او لقاء الهى و راه آن، دین خدا یعنى قرآن و سنت و به طور کلّى صراط مستقیم و محرّک او خداى سبحان و یاد او و زاد راه و ره توشه او تقواى الهى و مسافت آن دنیا و عالم طبیعت و زمان آن مقدار حرکت سالک به سمت هدف است. حال به تفصیل به بیان این امور مىپردازیم:
1- متحرک و سالک
سالک و متحرک خود انسان است که مىتواند با خودشناسى و تهذیب نفس به بالاترین مدارج کمال یعنى فرشته خویى سیر کند و مىتواند با ترک آن به مرتبهاى سقوط کند که از حیوانات نیز پستتر گردد انسانى که خود را شناخت و بر نفس امّاره خود حاکم شد، مىتواند راه را تا آن جا ادامه دهد که به مقام نفس مطمئنّه دست یابد و مخاطب خداى سبحان قرار گیرد که «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربّک راضیة مرضیة فادخلى فى عبادى وادخلى جنّتى؛(4) از نفس مطمئنه به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى که هم تو از او خوشنودى و هم او از تو خوشنود است و در سلک بندگانم داخل شو و در بهشتم وارد گرد.»
انسان هایى که در پرتو ایمان و یاد خدا به اطمینان رسیدهاند و به خدا و و عدههاى او اطمینان دارند و در نهایت نیز با اطمینان و آرامش در حضور خداى سبحان قرار مىگیرند.
اگر آدمى بخواهد در بستر نفس خود حرکت کند دو چیز براى او اهمّیت دارد یکى بینش صحیح که خواست آدمى را دگرگون کند و دیگر اراده قوى و آهنین و اگر اراده قوى با بینش صحیح همراه باشد وى مراحل تکامل را طى مىکند و به مقام اطمینان راه مىیابد.
از باب تشبیه معقول به محسوس: وجود انسان در درجه اول مانند معادن طلا و نقره است که این معادن از آغاز معدن نبودهاند بلکه استعداد طلا و نقره شدن در نهان و نهاد خاکها بوده و هر خاکى استعداد معدن خاصى را داشته و به مرور زمان کم کم آن سنگ و سپس لعل و طلا شدهاند. آدمیان نیز استعداد فرشته شدن را دارند و با آماده کردن نهان و نهاد خود و شکوفایى استعداد، فرشته خو مىشوند.
2- راه سلوک
لازم حرکت و سفر، راه است و گرنه سفر عملى نمىشود عنوان صراط و سبیل و طریق نشانه وجود راه است انسانى که به خواهد به سوى مقصد حرکت کند باید در راه یا صراط مستقیم حرکت کند و صراط مستقیم همان دین الهى، عبادت و سرسپردگى در برابر خدا و بندگى او، تسلیم بودن در برابر اوست چنانچه انبیاء و اولیاء و صدّیقین و شهداء این راه را رفتهاند و به مقصد نائل شدهاند یعنى آن چه انبیاء و اولیاى الهى بیان کردهاند و خود آن را در عمل پیاده کردهاند راه است.
در برابر صراط مستقیم، راههاى انحرافى است که سرعت سیر در آن، انسان را از مقصد دور مىکند.
انسان باید مواظب و مراقب باشد که در راه باشد و گرنه راه را گم خواهد کرد. انسان همین که نفس خود را رها کرد و مشغول دیگرى شد سقوط کرده است پس باید همه خاطرات و اخلاق و اعمال و نیّات خود را مراقبت کند که بیگانه در او راه نیابد. اگر بیگانه در او راه یافت صاحب خانه را اسیر و بیرون مىکند.
همه تلاش شیطان آن است که درون انسان راه یابد و صاحب خانه را اسیر بیرون کند و آدمى باید تلاش کند تا شیطان به حریم جان او راه پیدا نکند و آن راه، خداست که «ذکر اللّه مطردة الشیطان؛(5) یاد خدا وسیله طرد شیطان است.»
3- هدف حرکت
هر راهى براى نیل به هدف است و هدف و مقصد سیر انسان لقاء اللّه است یعنى اگر انسان اعتقاد، تخلّق و عمل صالحى دارد براى تقرّب به خداست این که انسان به خدا تقرب پیدا کند معنایش آن است که به کمالات خدا نزدیک شود. یعنى آدمى سعى کند کمالات الهى را در خود پیاده کرده و از علم و قدرت و عدالت و ارزشهاى الهى برخوردار شود و از نقائص و کاستىها و آلودگىها خود را پاک سازد تا با جان پاک به لقاء الهى برسد: «و انّ الى ربّک المنتهى؛(6) منتها و پایان سیر انسان پروردگار است.»
4- زاد راه
سیر نفسانى انسان همچون طى راه بدون زاد راه و توشه و مرکب ممکن نیست زاد راه همان تقوا است که در قرآن به آن امر شده است.
«تزوّدوا فان خیر الزاد التقوى؛(7) توشه برگیرید پس در حقیقت بهترین توشه تقواى الهى است.» این زاد راه هم در درون نفس انسان و مربوط به شؤون نفسانى اوست.
5 - مرکب حرکت
آدمى براى حرکت در راه نیاز به مرکب دارد تا بر آن سوار شود و به سوى مقصد حرکت کند و این، سیر را آسانتر کرده و او بهتر طى کند.
حضرت امیر(ع) مرکب انسان را به سوى مقصد، عدالت و میانه روى مىداند: «لیکن مرکبک العدل فمن راکبها ملک؛(8) عدل مرکب تو باشد، هر که عادلانه زندگى کند مالک هوا و هوس خود خواهد شد و سلطان سلطنت خویش.»
و فرمود: «لیکن مرکبک القصد و مطلبک الرشد؛(9) مرکب تو اقتصاد صحیح و قسط و عدل و مطلوب تو رشد باشد.»
و فرمود: «ارکب الحق و ان خالف هواک؛(10) مرکب تو حق باشد گرچه مخالف هوایت باشد.»
امام حسن عسگرى(ع) فرمود: «انّ الوصول الى اللّه سفر لایدرک الّا بامتطاء اللیل؛(11) وصول براى خدا مسافرتى است که بدون مرکب نماز شب به ثمر نمىرسد.» اهل نماز شب سواره راه مىروند.چون شب زندهدارى از بهترین عبادت هاست.
آدمى اگر آن را به انجام رساند به مقصد یعنى لقاء الهى نائل مىشود.
برخى از بزرگان اهل معرفت محبّت را مرکب دانستهاند.(12)
یعنى افرادى که از روى محبت خدا را مىپرستند سوارهاند و آدمى باید تلاش کند تا از راه معرفت الهى به محبت و عشق به او دست یابد تا به آسانى به سوى هدف حرکت کند.
6- زمان حرکت
در سیر و سلوک زمان هم مطرح است و آن، مقدار حرکت سالک به سمت هدف است، هر اندازه انسان اهل سیر و سلوک باشد همان، اندازه زمان سیر او خواهد بود.
محور کارهاى انسان براى رفع نیازهاى فردى و اجتماعى او تاریخ و زمان میلادى یا شمسى یا قمرى است ولى اینها زمان سیر و سلوک نیست بلکه این زمان مال متحرکهاى دیگر است، مقدار عمر زمینى را نشان مىدهد نه ساکنان آن را، عمر انسان بر این اساس نیست که زمین به دور خورشید بچرخد، هر اندازه انسان حرکت کند همان مقدار عمر دارد. از باب مثال، وقتى انسان در سیر و سلوک پنجاه قدم علمى یا عملى در مسیر هدف برداشته باشد پنجاه سال عمر کرده است اما اگر انسانى چنین سیر معنوى نداشته باشد کودکى است که پیر شده است زیرا به سوى خدا قدمى بر نداشته است بنابراین عمر هر انسان به میزان سیر و سلوک اوست.
7- تحرّک
تنها محرّک در سیر و سلوک نفسانى ذات اقدس الهى است او دو نوع تحریک دارد:
الف: عمومى که همه انسانها را دعوت مىکند.
ب: تحریک تکوینى که ویژه گروهى خاص است.
چنان که انسان متفکر را با تکلیف، تشویق و تهدیدهاى تشریعى و با ترغیب به لقاى حق و تشویق به بهشت حرکت مىدهد و با نهادینه شدن این انگیزهها در انسان خداوند او را در ادامه دادن راه و سرعت سیر کمک مىکند. افزون بر تداوم تشویقهاى تشریعى از جهت تکوین نیز گرایش و شوقى در او مىآفریند و وسائلش را آسان مىکند در نتیجه او به راحتى این راه را مىپیماید: «امّا من اعطى واتّقى و صدّق بالحسنى فسنیسّره للیسرى؛(13) آنکس که در راه خدا اعطا مىکند و پرهیزگارى پیشه نماید و به جزاى نیک الهى ایمان داشته باشد.ما او را در مسیر آسانى قرار مىدهیم. یعنى انسانى که در راه خدا انفاق کند و به نیازمندان کمک نماید و با نیّت پاک و از روى اخلاص این کار را انجام دهد و به روز قیامت و پاداشهاى نیک الهى و یا به شریعت الهى و آیین اسلام ایمان داشته باشد، خداى سبحان به او توفیق عنایت کرده و امر اطاعت الهى را براى او آسان مىگرداند. زیرا انسانى که ایمان به معاد و پاداش عظیم الهى را پیشه خود سازد مشکلات بر او آسان شده و مسیر تکامل را به راحتى طى مىکند.
بنابراین راه بهره مندى از این تحریک تکوین خاص ارتباط با مبدأ فاعلى و محرّک و پیوند با مبدأ غایى یعنى هدف است و این مبدأ فاعلى و غایى همانا خداى سبحان است. و اگر سالک از مبدأ فاصله بگیرد و یا ارتباطش را قطع کند از حرکت باز خواهد ایستاد و چون هیچ چیز در این عالم راکد نیست معناى توقف آن است که دیگر به سمت هدف واقعى نمىرود بلکه در مسیر انحرافى گام برمى دارد.
بهر روى محرّک انسان و هادى او خداست و هدف این حرکت نیز لقاى اوست و تنها راه رسیدن به هدف واقعى ارتباط با محرّک و عامل حرکت، در واقع خداى سبحان است و آیات قرآن در زمینه ارتباط خدا دو دسته هستند.
1- آیاتى که به انسان گوشزد مىکند آدمى همواره باید به یاد خدا باشد: «یا ایها الّذین آمنوا اذکروا اللّه ذکراً کثیراً؛(14) اى مؤمنان زیاد به یاد خدا باشید.»
2- آیاتى که انسان را متوجه ذکر نعمتهاى الهى مىکند: «اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم؛(15) بیاد نعمتى باشید که من به شما انعام کردم.»
بنابراین انسان پیوسته باید از طریق توجه به نعمتهاى الهى و یاد خدا با او ارتباط برقرار کند و از برنامههاى او پیروى نماید تا او را به سوى هدف هدایت کند و به عبارت دیگر انسان شاکر در برابر نعمتهاى خدا، راه وصول به حق بر او آسان مىشود.
انسانى که در حال حرکت و سیر و سلوک است مسافت حرکت او همین دنیاست که به آن به عنوان تجارت خانه اولیاء الهى بنگرد و از آن براى جهان ابدیت بهره بردارى نماید.
و به عبارت دیگر: قیامت ظرف ظهور واقعیتهایى است که در دنیا انجام داده است یعنى هر کس در دنیا هرچه را انجام دهد در آخرت همان ظهور خواهد کرد.
در حقیقت انسان در سیر و سلوک نوع متوسط است و تحت او انواع مختلفى است که هم اکنون در دنیا تحقق دارند و در قیامت ظهور مىکنند در دنیا تحت عنوان انسان انواع چهارگانه شیطان، فرشته، بهائم و درندگان است و در هر یک از این راهها که بخواهد حرکت کند، ابتدا آن وصف براى او به صورت حالت مىشود و اگر سالیان متمادى به همان وضعیت ادامه دهد آن وصف براى او ملکه مىشود و در صورت ملکه شدن آن وصف، چنین شخصى یا شیطان مىشود یا فرشته مىشود و یا حیوان و یا درّنده و حقیقت او در قیامت به صورت واقعى خود محشور مىگردد. زیرا آن روز، روزى است که باطن انسانها آشکار خواهد شد اگر باطن او شیطان باشد، شیطان گونه و اگر درنده باشد درنده گونه و اگر حیوان باشد، حیوان گونه و اگر فرشته باشد، فرشته خو محشور خواهد شد و اگر انسان بخواهد انسان و فرشته خو محشور شود باید در مسیر لقاء الهى به سیر و سلوک پرداخته و با فراهم کردن زاد و توشه تقوا در صراط مستقیم الهى حرکت کند.
فصل دوم:
مصونیّت از آسیب پذیرى در برابر دیگر گمراهان
در قسمت دوم آیه پس از توجه به مراقبت از خویشتن، آدمیان را بر این نکته متذکر مىشود که اگر انسانى هدایت یافته باشد گمراهى دیگران اعم از نیاکان، دوستان و بستگان آسیبى به او نمىرساند «لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»(16) زیرا این انسان با پذیرش هدایت الهى و پیروى از برنامهها و معارف قرآن و سنت پیامبر(ص) و اقتداء به ائمه معصومین(ع) و مراقبت بر این وضع و تداوم آن براى او مصونیت حاصل مىشود که اگر محیط اطراف او آلوده باشد این آلودگى به او سرایت نکند و او را آلوده نسازد.
سؤال و جواب
برخى با توجه به این قسمت از آیه برداشت کردهاند که هر کس فقط باید به فکر خود باشد و از خود مراقبت کند تا به نجات برسد و در قبال جامعه مسؤولیتى ندارد و نباید در برابر آنان به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد، همینکه خود را مراقبت کرد و هدایت شد و گمراهى دیگران به او آسیبى نمىرساند و ظاهر این آیه با آیات امر به معروف و نهى از منکر ناسازگار است که آدمیان رابه مسؤولیت اجتماعى آنها توجه مىدهد.
از پى این سؤال دو جواب داده شده است:
1- در منطق قرآن هدایت یافته کسى است که همه واجبات الهى را انجام داده و محرمات الهى را ترک کند و مىدانیم که یکى از واجبات الهى امر به معروف و نهى از منکر است و اگر کسى این وظیفه الهى را ترک کند اطلاق لفظ هدایت یافته بر او صحیح نیست. زیرا او همه واجبات الهى را انجام نداده است.
2- آیه از آیاتى است که تأکید آن بر وجود امر به معروف و نهى از منکر بیشتر است زیرا آیه خطاب به مؤمنانى است که آنها مراقب خودشان باشند و به فکر اصلاح یکدیگر و تأمین نیازها و تعلیم و تزکیه دیگران نیز مىباشند و جامعه را در مىیابند و اگر احیاناً آنها وظیفه خود را انجام دادند و دیگران نپذیرفتند به لحاظ این که آنها مراقب خودشان هستند وظیفه خود را در مقابل آنها انجام مىدهند، گمراهى آنها آسیبى به او نمىرساند.
و به عبارت دیگر: مؤمنان باید به خود به پردازند و از دیگران که اهل ضلالتند و با امر به معروف و نهى از منکر هدایت نشدهاند، صرفنظر کرده و در زمره آنان قرار نگیرند و از گمراهى آنها نیز نهراسند و بدانند که حساب گمراهان با پروردگارشان هست نه با مؤمنان، و در واقع مؤمنان مسؤول کار آنها نیستند. براى تأیید این مطلب به دو روایت استناد مىشود:
1- ابوثعلبه از پیامبر اکرم(ص) درباره آیه «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»(17) پرسید، حضرت در جواب فرمود: «ائمر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر على ما اصابک حتى اذا رأیت شحاً مطاعاً و هوى متبعاً و اعجاب کلّ ذى رأى برأیه فعلیک بنفسک و دع عنک امر العامة؛(18) امر به معروف کن و نهى از منکر نما و بر آن چه که به تو مىرسد شکیبا باش، اما هنگامى که ببینید مردم، دنیا را مقدّم داشته و بخل و هوا بر آنها حکومت مىکند و هر کس تنها رأى خود را مىپسندد و گوشش بدهکار سخن دیگرى نیست به خویشتن به پرداز و عوام را رها کن.»
2- در حدیث دیگرى نیز آمده است که جبیر بن نصیر مىگوید: در حلقه جمعى از یاران پیامبر(ص) نشسته بودم و از همه کم سنتر بودم، آنها سخن از امر به معروف و نهى از منکر به میان آوردند، من در میان سخنان آنان آمده و گفتم، مگر خداوند در قرآن نمىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم» بنابراین امر به معروف و نهى از منکر چه لزومى دارد ناگاه همگى مرا مورد سرزنش قرار داده و اعتراض کرده و گفتند: آیهاى از قرآن را جدا مىکنى بدون آن که معناى آن را بدانى.
سپس آنها رو به من کرده و گفتند: تو جوان کم سن و سالى هستى و آیهاى از قرآن را بدون آن که معناى آن را بدانى از بقیّه جدا کردى ولى شاید به چنین زمانى برسد که ببینى بخل مردم را فرا گرفته و بر آنها حکومت مىکند، هوا وهوس پیشواى مردم است و هر کس تنها رأى خود را مىپسندد در چنان زمانى مراقب باش گمراهى دیگران به تو آسیبى نمىرساند.(19)
در واقع این آیه مربوط به شرائط خاصى است که امر به معروف و نهى از منکر نتیجه بخش نیست زیرا در آن شرائط دنیا و تمایلات نفسانى مردم بر آنها حاکم است و آنها پذیراى حق نیستند.
اما تو باید مراقب خود باشى که در آن شرائط گمراهى آنان به تو آسیبى نرساند زیرا هر کس مسؤول اعمال خویش است و خدا شما را به خاطر اعمال آنان مؤاخذه نخواهد کرد.
فصل سوم:
رجوع همگان به خدا
در این فصل بخش سوم آیه مورد بحث واقع مىشود که مىفرماید:
«الى اللّه مرجعکم جمیعاً» یعنى مرجع همگى و رجوع همگان به سوى خداى سبحان است.
با توجه به این که خداى سبحان آفریدگار همه اشیاء است. بازگشت همه موجودات نیز به سوى خدا است و در خصوص انسانها نیز فرمود:آدمیان وقتى با مصیبتى مواجه مىشوند مىگویند: «انا للّه و انا الیه راجعون»(20) توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مىدهد که از زوال نعمت هرگز ناراحت نشویم زیرا هرچه هست او به ما داده است و این که به سوى او بر مىگردیم به ما مىگوید: این جا سراى جاویدان نیست و دنیا محلى گذراست که ما باید از آن در جهت پیمودن مراحل تکامل استفاده کنیم.
در فصل اول نیز به این مطلب پرداخته شد که هدف و مقصد نهایى همه انسانها خداى سبحان است چه انسانهایى که هدایت یافته باشند و در جاده میانه حرکت کنند و چه کسانى که در دو طرف جاده حرکت نمایند.
فصل چهارم:
اخبار به اعمال پس از رجوع به خدا
در فصل چهارم به بخش چهارم آیه پرداخته مىشود که مىفرماید: «فینبئکم بما کنتم تعملون» پس از رجوع به خدا به حساب همگان رسیدگى مىشود و همه را به آن چه انجام دادهاند آگاه مىسازند.
روز قیامت روزى است که هرچه انسان داده است به او اطلاع مىدهند. زیرا این کارها در حضور خدایى انجام شده است که او همه چیز را مىداند حتى از چشمهاى خیانت کار آگاه است. «یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور؛(21) خداى سبحان به چشمهاى خائن و آن چه که در سینهها مخفى مىکنید آگاه است.» و او «یعلم السرّ و اخفى؛(22) خداى متعال به سرّ و پنهانتر از سرّ و راز آگاه است.»
با توجه به این که آدمى به سوى خدا رجوع مىکند و خداى سبحان از همه اسرار آگاه است و او را به همه اعمال او خبر مىدهد پس بر انسان لازم است به مراقبت از خویشتن بپردازد و از خود و ایمان خود پاسدارى نماید و با نفسى پاک و اعمال صالح در حضور خداى سبحان قرار گیرد و با او ملاقات کند.
نتیجه گیرى
با توجه به آیه 105 سوره مبارکه مائده یکى از برنامههاى مؤمنان آن است که همواره مراقب خود و ایمان خود باشند و این مراقبت با پیروى از تعالیم قرآن و دستورات پیامبر تحقق پیدا مىکند و این تعالیم و دستورات باید بر روابط فردى و اجتماعى انسان حاکم باشد به گونهاى که عمل به آن براى او ملکه شده و او به راحتى آن اعمال را انجام مىدهد افزون بر آن او باید به این نکته توجه داشته باشد که منحرفان براى گمراهى او در کمین هستند و او باید با مراقبت از خویش و هدایت یافتگى در صراط مستقیم حرکت کند تا گمراهان منحرف در کمین نشسته به او آسیبى وارد نکنند.
اهل ایمان باید بدانند خداى سبحان آغاز و انجام همه انسان هاست و این خدا عالم به همه حقایق و واقعیت هاست از این رو در قیامت انسان را تمامى اعمال دنیویشان آگاه ساخته و دستاوردشان را به آنها نشان خواهد داد.
در واقع باور به خدا و قیامت و بازگشت به خدا و حساب رسى کردارها زمینه ساز مراجعت بر ایمان و لوازم آن و پرهیز از گمراهى است که مؤمنان باید به آن به عنوان برنامه نظر کنند و از آن بهره برند.
پىنوشتها:
1. سوره انشقاق، آیه 6.
2. نهج البلاغه، خطبه 16.
3. همان.
4. سوره فجر،آیه 30 -27.
5. غررالحکم، ج 1، ص 404.
6. سوره نجم،آیه 42.
7. سوره بقره، ایه 197.
8. غررالحکم، شماره 7767.
9. همان، شماره 8054.
10. همان، شماره 964.
11. بحارالانوار، ج 75، ص 380.
12. شرح فصوص قیصرى، ص 46.
13. سوره لیل، آیه 7 - 5.
14. سوره احزاب، آیه 41.
15. سوره بقره، آیه 40.
16. سوره مائده، آیه 105.
17 . همان.
18. مصباح الشریعه، ص 19.
19. تفسیر طبرسى، ذیل آیه.
20. سوره بقره، آیه 156.
21. سوره غافر، آیه 19.
22. سوره طه، آیه 7.
به لحاظ این که همه انسانها در حال سفر به سوى خدا هستند و همگان به سوى او در حرکتند تا با او ملاقات کنند: «یا ایّها الانسان انک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه؛(1) اى انسان، تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت پیش مىروى و سرانجام او را ملاقات خواهى کرد.»
خطاب به انسان که همه اصناف انسان را شامل مىشود و در واقع بر انسانیت انسان تکیه کرده، بیانگر این حقیقت است که خداوند نیروهاى لازم براى حرکت مستمر الهى در وجود او قرار داده است و همه انسانها مسافرى هستند که به سوى خدا در حال سفرند تا به اقلیم وجود گام نهند.
انسانى که مسافر است باید همواره مراقب باشد که از وسط جاده حرکت کند تا به نقطهاى که جاده به آن منتهى مىشود، برسد و آن نقطه همان غایت مطلوبى است که هر انسان سالکى غرضش رسیدن به آن است و اگر انسانى در وسط جاده حرکت کرد، هدایت شده است امّا اگر سهل انگارى کند و از وسط جاده به این طرف و آن طرف متمایل شود به تدریج گمراه شده و نتیجه مطلوب از دست او مىرود و در نتیجه گرفتار گمراهى مىشود.
و به عبارت دیگر: همه راههایى که سالک طى مىکند چه راه هدایت و چه راه ضلالت، چه راه و چه بیراهه همه و همه به سوى خداى منتهى مىشوند چون غایت و مقصود نزد اوست، چیزى که هست آن هست که راهها مختلفند یکى آدمى را به مطلوبش و به فلاح و رستگارى مىرساند و دیگرى زیان کارش مىسازد.
براى این جهت که انسان به سوى خدا در حال حرکت است و باید در وسط جاده حرکت کند حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه ضمن تقسیم آدمیان به سه گروه به آنها هشدار مىدهد که در وسط جاده حرکت کنند: «الیمین و الشمال مضلة و الطریق الوسطى هى الجادة؛(2) انحراف به راست و چپ گمراهى و ضلالت است و راه میان و مستقیم جاده وسیع الهى است.» و ویژگىهاى این جاده میانه عبارت است از این که: «علیها باقى الکتاب و آثار النبوة و منها منغذ السّنه و الیها مصیر العاقبه؛(3) قرآن مجید کتاب جاویدان الهى، آثار نبوت و راه ورود به سنت پیامبر و پایان کار نیز به راه میانه منتهى مىشود.»
یعنى تنها راه براى نجات و سعادت همانا سلوک در جاده میانه است، قرآن در برنامه ایمان آوردهها نیز از آنها خواسته است تا با مراقبت از خویشتن و پاسدارى از ایمان و لوازم آن راه نجات و سعادت را براى خودشان هموار سازند و از این راه به کمال شایسته خود یعنى ملاقات الهى نائل شوند. در سوره مائده آیه 105 فرمود: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم الى اللّه مرجعکم جمیعاً فینبئکم بما کنتم تعملون؛ اى مؤمنان، مراقب خود باشید، اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهى کسانى که گمراه شدهاند به شما زیانى نمىرساند، بازگشت همه به سوى خداست پس شما را به آن چه که عمل مىکردید، آگاه مىسازد.»
در این آیه چهار مطلب آمده است که در چهار فصل از آن بحث مىشود:
1- لزوم مراقبت دائمى از خویشتن.
2- مصونیت از آسیب پذیرى در برابر گمراهان در پرتو مراقبت از خویش.
3- رجوع همگان به خدا.
4- اخبار از اعمال همگان پس از رجوع به خدا.
فصل اول:
لزوم پاسدارى و مراقبت از خویشتن
در این آیه خطاب به مؤمنان فرمود: «علیکم انفسکم؛یعنى ملازم خود و مراقب خویشتن باشد» زیرا آدمى با کمى غفلت، مسلک را از دست مىدهد.
آدمى که پیوسته در حرکت است باید توجه داشته باشد که در هر حرکت در نظر گرفتن امورى لازم است که آدمى باید به آنها توجه داشته باشد:
1- متحرک 2- مبدأ و قوه حرکت 3- هدف حرکت 4- مسافت حرکت 5 - زمان حرکت 6- محرّک 7- زاد و توشه 8 - مرکب.
در سیر انسان، متحرک و سالک و مسافر خود انسان است و هدف و مقصد او لقاء الهى و راه آن، دین خدا یعنى قرآن و سنت و به طور کلّى صراط مستقیم و محرّک او خداى سبحان و یاد او و زاد راه و ره توشه او تقواى الهى و مسافت آن دنیا و عالم طبیعت و زمان آن مقدار حرکت سالک به سمت هدف است. حال به تفصیل به بیان این امور مىپردازیم:
1- متحرک و سالک
سالک و متحرک خود انسان است که مىتواند با خودشناسى و تهذیب نفس به بالاترین مدارج کمال یعنى فرشته خویى سیر کند و مىتواند با ترک آن به مرتبهاى سقوط کند که از حیوانات نیز پستتر گردد انسانى که خود را شناخت و بر نفس امّاره خود حاکم شد، مىتواند راه را تا آن جا ادامه دهد که به مقام نفس مطمئنّه دست یابد و مخاطب خداى سبحان قرار گیرد که «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربّک راضیة مرضیة فادخلى فى عبادى وادخلى جنّتى؛(4) از نفس مطمئنه به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى که هم تو از او خوشنودى و هم او از تو خوشنود است و در سلک بندگانم داخل شو و در بهشتم وارد گرد.»
انسان هایى که در پرتو ایمان و یاد خدا به اطمینان رسیدهاند و به خدا و و عدههاى او اطمینان دارند و در نهایت نیز با اطمینان و آرامش در حضور خداى سبحان قرار مىگیرند.
اگر آدمى بخواهد در بستر نفس خود حرکت کند دو چیز براى او اهمّیت دارد یکى بینش صحیح که خواست آدمى را دگرگون کند و دیگر اراده قوى و آهنین و اگر اراده قوى با بینش صحیح همراه باشد وى مراحل تکامل را طى مىکند و به مقام اطمینان راه مىیابد.
از باب تشبیه معقول به محسوس: وجود انسان در درجه اول مانند معادن طلا و نقره است که این معادن از آغاز معدن نبودهاند بلکه استعداد طلا و نقره شدن در نهان و نهاد خاکها بوده و هر خاکى استعداد معدن خاصى را داشته و به مرور زمان کم کم آن سنگ و سپس لعل و طلا شدهاند. آدمیان نیز استعداد فرشته شدن را دارند و با آماده کردن نهان و نهاد خود و شکوفایى استعداد، فرشته خو مىشوند.
2- راه سلوک
لازم حرکت و سفر، راه است و گرنه سفر عملى نمىشود عنوان صراط و سبیل و طریق نشانه وجود راه است انسانى که به خواهد به سوى مقصد حرکت کند باید در راه یا صراط مستقیم حرکت کند و صراط مستقیم همان دین الهى، عبادت و سرسپردگى در برابر خدا و بندگى او، تسلیم بودن در برابر اوست چنانچه انبیاء و اولیاء و صدّیقین و شهداء این راه را رفتهاند و به مقصد نائل شدهاند یعنى آن چه انبیاء و اولیاى الهى بیان کردهاند و خود آن را در عمل پیاده کردهاند راه است.
در برابر صراط مستقیم، راههاى انحرافى است که سرعت سیر در آن، انسان را از مقصد دور مىکند.
انسان باید مواظب و مراقب باشد که در راه باشد و گرنه راه را گم خواهد کرد. انسان همین که نفس خود را رها کرد و مشغول دیگرى شد سقوط کرده است پس باید همه خاطرات و اخلاق و اعمال و نیّات خود را مراقبت کند که بیگانه در او راه نیابد. اگر بیگانه در او راه یافت صاحب خانه را اسیر و بیرون مىکند.
همه تلاش شیطان آن است که درون انسان راه یابد و صاحب خانه را اسیر بیرون کند و آدمى باید تلاش کند تا شیطان به حریم جان او راه پیدا نکند و آن راه، خداست که «ذکر اللّه مطردة الشیطان؛(5) یاد خدا وسیله طرد شیطان است.»
3- هدف حرکت
هر راهى براى نیل به هدف است و هدف و مقصد سیر انسان لقاء اللّه است یعنى اگر انسان اعتقاد، تخلّق و عمل صالحى دارد براى تقرّب به خداست این که انسان به خدا تقرب پیدا کند معنایش آن است که به کمالات خدا نزدیک شود. یعنى آدمى سعى کند کمالات الهى را در خود پیاده کرده و از علم و قدرت و عدالت و ارزشهاى الهى برخوردار شود و از نقائص و کاستىها و آلودگىها خود را پاک سازد تا با جان پاک به لقاء الهى برسد: «و انّ الى ربّک المنتهى؛(6) منتها و پایان سیر انسان پروردگار است.»
4- زاد راه
سیر نفسانى انسان همچون طى راه بدون زاد راه و توشه و مرکب ممکن نیست زاد راه همان تقوا است که در قرآن به آن امر شده است.
«تزوّدوا فان خیر الزاد التقوى؛(7) توشه برگیرید پس در حقیقت بهترین توشه تقواى الهى است.» این زاد راه هم در درون نفس انسان و مربوط به شؤون نفسانى اوست.
5 - مرکب حرکت
آدمى براى حرکت در راه نیاز به مرکب دارد تا بر آن سوار شود و به سوى مقصد حرکت کند و این، سیر را آسانتر کرده و او بهتر طى کند.
حضرت امیر(ع) مرکب انسان را به سوى مقصد، عدالت و میانه روى مىداند: «لیکن مرکبک العدل فمن راکبها ملک؛(8) عدل مرکب تو باشد، هر که عادلانه زندگى کند مالک هوا و هوس خود خواهد شد و سلطان سلطنت خویش.»
و فرمود: «لیکن مرکبک القصد و مطلبک الرشد؛(9) مرکب تو اقتصاد صحیح و قسط و عدل و مطلوب تو رشد باشد.»
و فرمود: «ارکب الحق و ان خالف هواک؛(10) مرکب تو حق باشد گرچه مخالف هوایت باشد.»
امام حسن عسگرى(ع) فرمود: «انّ الوصول الى اللّه سفر لایدرک الّا بامتطاء اللیل؛(11) وصول براى خدا مسافرتى است که بدون مرکب نماز شب به ثمر نمىرسد.» اهل نماز شب سواره راه مىروند.چون شب زندهدارى از بهترین عبادت هاست.
آدمى اگر آن را به انجام رساند به مقصد یعنى لقاء الهى نائل مىشود.
برخى از بزرگان اهل معرفت محبّت را مرکب دانستهاند.(12)
یعنى افرادى که از روى محبت خدا را مىپرستند سوارهاند و آدمى باید تلاش کند تا از راه معرفت الهى به محبت و عشق به او دست یابد تا به آسانى به سوى هدف حرکت کند.
6- زمان حرکت
در سیر و سلوک زمان هم مطرح است و آن، مقدار حرکت سالک به سمت هدف است، هر اندازه انسان اهل سیر و سلوک باشد همان، اندازه زمان سیر او خواهد بود.
محور کارهاى انسان براى رفع نیازهاى فردى و اجتماعى او تاریخ و زمان میلادى یا شمسى یا قمرى است ولى اینها زمان سیر و سلوک نیست بلکه این زمان مال متحرکهاى دیگر است، مقدار عمر زمینى را نشان مىدهد نه ساکنان آن را، عمر انسان بر این اساس نیست که زمین به دور خورشید بچرخد، هر اندازه انسان حرکت کند همان مقدار عمر دارد. از باب مثال، وقتى انسان در سیر و سلوک پنجاه قدم علمى یا عملى در مسیر هدف برداشته باشد پنجاه سال عمر کرده است اما اگر انسانى چنین سیر معنوى نداشته باشد کودکى است که پیر شده است زیرا به سوى خدا قدمى بر نداشته است بنابراین عمر هر انسان به میزان سیر و سلوک اوست.
7- تحرّک
تنها محرّک در سیر و سلوک نفسانى ذات اقدس الهى است او دو نوع تحریک دارد:
الف: عمومى که همه انسانها را دعوت مىکند.
ب: تحریک تکوینى که ویژه گروهى خاص است.
چنان که انسان متفکر را با تکلیف، تشویق و تهدیدهاى تشریعى و با ترغیب به لقاى حق و تشویق به بهشت حرکت مىدهد و با نهادینه شدن این انگیزهها در انسان خداوند او را در ادامه دادن راه و سرعت سیر کمک مىکند. افزون بر تداوم تشویقهاى تشریعى از جهت تکوین نیز گرایش و شوقى در او مىآفریند و وسائلش را آسان مىکند در نتیجه او به راحتى این راه را مىپیماید: «امّا من اعطى واتّقى و صدّق بالحسنى فسنیسّره للیسرى؛(13) آنکس که در راه خدا اعطا مىکند و پرهیزگارى پیشه نماید و به جزاى نیک الهى ایمان داشته باشد.ما او را در مسیر آسانى قرار مىدهیم. یعنى انسانى که در راه خدا انفاق کند و به نیازمندان کمک نماید و با نیّت پاک و از روى اخلاص این کار را انجام دهد و به روز قیامت و پاداشهاى نیک الهى و یا به شریعت الهى و آیین اسلام ایمان داشته باشد، خداى سبحان به او توفیق عنایت کرده و امر اطاعت الهى را براى او آسان مىگرداند. زیرا انسانى که ایمان به معاد و پاداش عظیم الهى را پیشه خود سازد مشکلات بر او آسان شده و مسیر تکامل را به راحتى طى مىکند.
بنابراین راه بهره مندى از این تحریک تکوین خاص ارتباط با مبدأ فاعلى و محرّک و پیوند با مبدأ غایى یعنى هدف است و این مبدأ فاعلى و غایى همانا خداى سبحان است. و اگر سالک از مبدأ فاصله بگیرد و یا ارتباطش را قطع کند از حرکت باز خواهد ایستاد و چون هیچ چیز در این عالم راکد نیست معناى توقف آن است که دیگر به سمت هدف واقعى نمىرود بلکه در مسیر انحرافى گام برمى دارد.
بهر روى محرّک انسان و هادى او خداست و هدف این حرکت نیز لقاى اوست و تنها راه رسیدن به هدف واقعى ارتباط با محرّک و عامل حرکت، در واقع خداى سبحان است و آیات قرآن در زمینه ارتباط خدا دو دسته هستند.
1- آیاتى که به انسان گوشزد مىکند آدمى همواره باید به یاد خدا باشد: «یا ایها الّذین آمنوا اذکروا اللّه ذکراً کثیراً؛(14) اى مؤمنان زیاد به یاد خدا باشید.»
2- آیاتى که انسان را متوجه ذکر نعمتهاى الهى مىکند: «اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم؛(15) بیاد نعمتى باشید که من به شما انعام کردم.»
بنابراین انسان پیوسته باید از طریق توجه به نعمتهاى الهى و یاد خدا با او ارتباط برقرار کند و از برنامههاى او پیروى نماید تا او را به سوى هدف هدایت کند و به عبارت دیگر انسان شاکر در برابر نعمتهاى خدا، راه وصول به حق بر او آسان مىشود.
انسانى که در حال حرکت و سیر و سلوک است مسافت حرکت او همین دنیاست که به آن به عنوان تجارت خانه اولیاء الهى بنگرد و از آن براى جهان ابدیت بهره بردارى نماید.
و به عبارت دیگر: قیامت ظرف ظهور واقعیتهایى است که در دنیا انجام داده است یعنى هر کس در دنیا هرچه را انجام دهد در آخرت همان ظهور خواهد کرد.
در حقیقت انسان در سیر و سلوک نوع متوسط است و تحت او انواع مختلفى است که هم اکنون در دنیا تحقق دارند و در قیامت ظهور مىکنند در دنیا تحت عنوان انسان انواع چهارگانه شیطان، فرشته، بهائم و درندگان است و در هر یک از این راهها که بخواهد حرکت کند، ابتدا آن وصف براى او به صورت حالت مىشود و اگر سالیان متمادى به همان وضعیت ادامه دهد آن وصف براى او ملکه مىشود و در صورت ملکه شدن آن وصف، چنین شخصى یا شیطان مىشود یا فرشته مىشود و یا حیوان و یا درّنده و حقیقت او در قیامت به صورت واقعى خود محشور مىگردد. زیرا آن روز، روزى است که باطن انسانها آشکار خواهد شد اگر باطن او شیطان باشد، شیطان گونه و اگر درنده باشد درنده گونه و اگر حیوان باشد، حیوان گونه و اگر فرشته باشد، فرشته خو محشور خواهد شد و اگر انسان بخواهد انسان و فرشته خو محشور شود باید در مسیر لقاء الهى به سیر و سلوک پرداخته و با فراهم کردن زاد و توشه تقوا در صراط مستقیم الهى حرکت کند.
فصل دوم:
مصونیّت از آسیب پذیرى در برابر دیگر گمراهان
در قسمت دوم آیه پس از توجه به مراقبت از خویشتن، آدمیان را بر این نکته متذکر مىشود که اگر انسانى هدایت یافته باشد گمراهى دیگران اعم از نیاکان، دوستان و بستگان آسیبى به او نمىرساند «لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»(16) زیرا این انسان با پذیرش هدایت الهى و پیروى از برنامهها و معارف قرآن و سنت پیامبر(ص) و اقتداء به ائمه معصومین(ع) و مراقبت بر این وضع و تداوم آن براى او مصونیت حاصل مىشود که اگر محیط اطراف او آلوده باشد این آلودگى به او سرایت نکند و او را آلوده نسازد.
سؤال و جواب
برخى با توجه به این قسمت از آیه برداشت کردهاند که هر کس فقط باید به فکر خود باشد و از خود مراقبت کند تا به نجات برسد و در قبال جامعه مسؤولیتى ندارد و نباید در برابر آنان به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد، همینکه خود را مراقبت کرد و هدایت شد و گمراهى دیگران به او آسیبى نمىرساند و ظاهر این آیه با آیات امر به معروف و نهى از منکر ناسازگار است که آدمیان رابه مسؤولیت اجتماعى آنها توجه مىدهد.
از پى این سؤال دو جواب داده شده است:
1- در منطق قرآن هدایت یافته کسى است که همه واجبات الهى را انجام داده و محرمات الهى را ترک کند و مىدانیم که یکى از واجبات الهى امر به معروف و نهى از منکر است و اگر کسى این وظیفه الهى را ترک کند اطلاق لفظ هدایت یافته بر او صحیح نیست. زیرا او همه واجبات الهى را انجام نداده است.
2- آیه از آیاتى است که تأکید آن بر وجود امر به معروف و نهى از منکر بیشتر است زیرا آیه خطاب به مؤمنانى است که آنها مراقب خودشان باشند و به فکر اصلاح یکدیگر و تأمین نیازها و تعلیم و تزکیه دیگران نیز مىباشند و جامعه را در مىیابند و اگر احیاناً آنها وظیفه خود را انجام دادند و دیگران نپذیرفتند به لحاظ این که آنها مراقب خودشان هستند وظیفه خود را در مقابل آنها انجام مىدهند، گمراهى آنها آسیبى به او نمىرساند.
و به عبارت دیگر: مؤمنان باید به خود به پردازند و از دیگران که اهل ضلالتند و با امر به معروف و نهى از منکر هدایت نشدهاند، صرفنظر کرده و در زمره آنان قرار نگیرند و از گمراهى آنها نیز نهراسند و بدانند که حساب گمراهان با پروردگارشان هست نه با مؤمنان، و در واقع مؤمنان مسؤول کار آنها نیستند. براى تأیید این مطلب به دو روایت استناد مىشود:
1- ابوثعلبه از پیامبر اکرم(ص) درباره آیه «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»(17) پرسید، حضرت در جواب فرمود: «ائمر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر على ما اصابک حتى اذا رأیت شحاً مطاعاً و هوى متبعاً و اعجاب کلّ ذى رأى برأیه فعلیک بنفسک و دع عنک امر العامة؛(18) امر به معروف کن و نهى از منکر نما و بر آن چه که به تو مىرسد شکیبا باش، اما هنگامى که ببینید مردم، دنیا را مقدّم داشته و بخل و هوا بر آنها حکومت مىکند و هر کس تنها رأى خود را مىپسندد و گوشش بدهکار سخن دیگرى نیست به خویشتن به پرداز و عوام را رها کن.»
2- در حدیث دیگرى نیز آمده است که جبیر بن نصیر مىگوید: در حلقه جمعى از یاران پیامبر(ص) نشسته بودم و از همه کم سنتر بودم، آنها سخن از امر به معروف و نهى از منکر به میان آوردند، من در میان سخنان آنان آمده و گفتم، مگر خداوند در قرآن نمىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم» بنابراین امر به معروف و نهى از منکر چه لزومى دارد ناگاه همگى مرا مورد سرزنش قرار داده و اعتراض کرده و گفتند: آیهاى از قرآن را جدا مىکنى بدون آن که معناى آن را بدانى.
سپس آنها رو به من کرده و گفتند: تو جوان کم سن و سالى هستى و آیهاى از قرآن را بدون آن که معناى آن را بدانى از بقیّه جدا کردى ولى شاید به چنین زمانى برسد که ببینى بخل مردم را فرا گرفته و بر آنها حکومت مىکند، هوا وهوس پیشواى مردم است و هر کس تنها رأى خود را مىپسندد در چنان زمانى مراقب باش گمراهى دیگران به تو آسیبى نمىرساند.(19)
در واقع این آیه مربوط به شرائط خاصى است که امر به معروف و نهى از منکر نتیجه بخش نیست زیرا در آن شرائط دنیا و تمایلات نفسانى مردم بر آنها حاکم است و آنها پذیراى حق نیستند.
اما تو باید مراقب خود باشى که در آن شرائط گمراهى آنان به تو آسیبى نرساند زیرا هر کس مسؤول اعمال خویش است و خدا شما را به خاطر اعمال آنان مؤاخذه نخواهد کرد.
فصل سوم:
رجوع همگان به خدا
در این فصل بخش سوم آیه مورد بحث واقع مىشود که مىفرماید:
«الى اللّه مرجعکم جمیعاً» یعنى مرجع همگى و رجوع همگان به سوى خداى سبحان است.
با توجه به این که خداى سبحان آفریدگار همه اشیاء است. بازگشت همه موجودات نیز به سوى خدا است و در خصوص انسانها نیز فرمود:آدمیان وقتى با مصیبتى مواجه مىشوند مىگویند: «انا للّه و انا الیه راجعون»(20) توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مىدهد که از زوال نعمت هرگز ناراحت نشویم زیرا هرچه هست او به ما داده است و این که به سوى او بر مىگردیم به ما مىگوید: این جا سراى جاویدان نیست و دنیا محلى گذراست که ما باید از آن در جهت پیمودن مراحل تکامل استفاده کنیم.
در فصل اول نیز به این مطلب پرداخته شد که هدف و مقصد نهایى همه انسانها خداى سبحان است چه انسانهایى که هدایت یافته باشند و در جاده میانه حرکت کنند و چه کسانى که در دو طرف جاده حرکت نمایند.
فصل چهارم:
اخبار به اعمال پس از رجوع به خدا
در فصل چهارم به بخش چهارم آیه پرداخته مىشود که مىفرماید: «فینبئکم بما کنتم تعملون» پس از رجوع به خدا به حساب همگان رسیدگى مىشود و همه را به آن چه انجام دادهاند آگاه مىسازند.
روز قیامت روزى است که هرچه انسان داده است به او اطلاع مىدهند. زیرا این کارها در حضور خدایى انجام شده است که او همه چیز را مىداند حتى از چشمهاى خیانت کار آگاه است. «یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور؛(21) خداى سبحان به چشمهاى خائن و آن چه که در سینهها مخفى مىکنید آگاه است.» و او «یعلم السرّ و اخفى؛(22) خداى متعال به سرّ و پنهانتر از سرّ و راز آگاه است.»
با توجه به این که آدمى به سوى خدا رجوع مىکند و خداى سبحان از همه اسرار آگاه است و او را به همه اعمال او خبر مىدهد پس بر انسان لازم است به مراقبت از خویشتن بپردازد و از خود و ایمان خود پاسدارى نماید و با نفسى پاک و اعمال صالح در حضور خداى سبحان قرار گیرد و با او ملاقات کند.
نتیجه گیرى
با توجه به آیه 105 سوره مبارکه مائده یکى از برنامههاى مؤمنان آن است که همواره مراقب خود و ایمان خود باشند و این مراقبت با پیروى از تعالیم قرآن و دستورات پیامبر تحقق پیدا مىکند و این تعالیم و دستورات باید بر روابط فردى و اجتماعى انسان حاکم باشد به گونهاى که عمل به آن براى او ملکه شده و او به راحتى آن اعمال را انجام مىدهد افزون بر آن او باید به این نکته توجه داشته باشد که منحرفان براى گمراهى او در کمین هستند و او باید با مراقبت از خویش و هدایت یافتگى در صراط مستقیم حرکت کند تا گمراهان منحرف در کمین نشسته به او آسیبى وارد نکنند.
اهل ایمان باید بدانند خداى سبحان آغاز و انجام همه انسان هاست و این خدا عالم به همه حقایق و واقعیت هاست از این رو در قیامت انسان را تمامى اعمال دنیویشان آگاه ساخته و دستاوردشان را به آنها نشان خواهد داد.
در واقع باور به خدا و قیامت و بازگشت به خدا و حساب رسى کردارها زمینه ساز مراجعت بر ایمان و لوازم آن و پرهیز از گمراهى است که مؤمنان باید به آن به عنوان برنامه نظر کنند و از آن بهره برند.
پىنوشتها:
1. سوره انشقاق، آیه 6.
2. نهج البلاغه، خطبه 16.
3. همان.
4. سوره فجر،آیه 30 -27.
5. غررالحکم، ج 1، ص 404.
6. سوره نجم،آیه 42.
7. سوره بقره، ایه 197.
8. غررالحکم، شماره 7767.
9. همان، شماره 8054.
10. همان، شماره 964.
11. بحارالانوار، ج 75، ص 380.
12. شرح فصوص قیصرى، ص 46.
13. سوره لیل، آیه 7 - 5.
14. سوره احزاب، آیه 41.
15. سوره بقره، آیه 40.
16. سوره مائده، آیه 105.
17 . همان.
18. مصباح الشریعه، ص 19.
19. تفسیر طبرسى، ذیل آیه.
20. سوره بقره، آیه 156.
21. سوره غافر، آیه 19.
22. سوره طه، آیه 7.