آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

آشنایى با قرآن و آگاهى یافتن از آن چه در آن آمده از تکالیف اولیه هر فرد مسلمان است، بدیهى است آگاهى از مضامین و مفاهیم کتابى را که خود را عهده دار هدایت افراد و اجتماعات مى‏داند علاوه بر این که مورد علاقه افراد مسلمان است، بلکه هر انسان فضیلت دوست نیز دوستدار آن آگاهى‏هاست تا به عنوان یک انسان آزاد از هر تعصبى درباره آن بیندیشد و راه پیامبر گرامى اسلام را که همان راه خداست بشناسد.
زیرا پیامبر اسلام به تناسب نیازها و موقعیت‏ها در طى 23 سال آیات قرآن را بر مردم خواند و به تدریج زمینه تحوّل را در انسان‏ها بوجود آورد و از این راه منشأ تغییرات اساسى و عمیقى در زندگى همه خانواده بشرى گردید.
قرآن در آغاز همه انسان‏ها را مخاطب قرار داده و آن‏ها را به توحید و عدل فراخواند و با گذشت 13 سال در مکه و پس از آن هجرت به مدینه توانست جامعه و امت مستقل اسلامى را تشکیل دهد از این رو در مدینه این امت و جمعیت مستقل را مورد خطاب قرار داده و برنامه‏هاى عملى افراد و گروه‏هایى را که مسلمان بودند به آن‏ها گوشزد کرده است.
این برنامه‏ها در حقیقت بیان‏گر برنامه‏هاى فردى و اجتماعى اسلامى است که هم مى‏تواند معیار شناخت یک فرد یا یک جامعه اسلامى باشد که هر فردى بتواند با آن فرد مسلمان و امت اسلامى را بشناسد و هم مى‏تواند برنامه‏هاى اصیل اسلامى را مشخص سازد و با صراحت مسلمان و مؤمن ادعایى و جغرافیایى را از مؤمن واقعى جدا سازد از این رو بر مسلمان امروزى نیز لازم است اوضاع و احوال دینى و اجتماعى خویش را مورد بازشناسى قرار داده و روابط خود را بر اساس آن راهنمایى‏ها تنظیم و تعدیل و در مورد لزوم تصحیح کند.
بر اساس این ضرورت از این پس سلسله مقالاتى را در تبیین آیاتى که خطاب به (یا ایهاالذین آمنوا) مى‏پردازد که در واقع آیین ایمان دارى و به عبارتى مرامنامه اهل ایمان مى‏باشد تقدیم مى‏داریم که افراد با مطالعه آن بدانند قرآن چه وظائفى و آیینى را براى آنها در نظر گرفته و آن‏ها باید آن را در زندگى به کارگیرند.

قیام به قسط و عدل‏
یکى از برنامه‏هاى اهل ایمان رعایت قسط و عدل است که هر مسلمان و مؤمنى موظف به رعایت و توجه به آن است. چرا که دین مقدّس اسلام عدالت را یکى از محورى‏ترین اصول اخلاق و از اساسى‏ترین پایه جامعه انسانى دانسته و رعایت آن را در هر شرایطى حتى در برابر کافر لازم مى‏داند.
قرآن کریم در آیه 135 نساء خطاب به مؤمنان فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ولو على انفسکم اوالوالدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیراً فالله اولى بهما فلاتتبعوا الهوى ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان اللّه کان بما تعملون خبیراً؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، کاملاً قیام به عدالت کنید، براى خدا شهادت دهید اگرچه این گواهى به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد. چرا که اگر آن‏ها غنى یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوا و هوس پیروى نکنید که از حق منحرف خواهید شد و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمایید خداوند به آن چه انجام مى‏دهید آگاه است.»
در آیه 8 سوره مائده نیز خطاب به ایمان آورده‏ها فرمود: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط ولایجرمنکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقوا اللّه ان اللّه خبیر بما تعملون؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدالت گواهى دهید، دشمنى با جمعیتى شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند عدالت کنید که به پرهیزکارى نزدیک‏تر است و از معصیت خدا بپرهیزید که خداوند از آن چه انجام مى‏دهید با خبر است.»
در این دو آیه از مؤمنان خواسته است تا به عدالت قیام کنند قوامین جمع قوّام صیغه مبالغه و به معناى بسیار قیام کننده است یعنى مؤمنان باید در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان قیام به عدالت کنند به گونه‏اى که این عمل خُلقِ آن‏ها گردد و انحراف از آن بر خلاف طبع و روح آن‏ها شود و به عبارت دیگر: قیام که به معناى ایستادن است و قیام به کار یعنى تصمیم و عزم راسخ و اقدام جدى داشتن انجام کار است. بنابراین مؤمن باید تصمیم جدى و عزم راسخ بر انجام و اجراى عدالت داشته و به جدّ اقدام به برپایى آن داشته باشد.
قیام به عدل نسبت به همگان‏
با توجه به این که قرآن مدعى جهانى بودن است یعنى هرجا بشر هست قرآن نیز براى هدایت او حضور دارد. چرا که قرآن براى هدایت همه انسان‏هاست: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس؛(1) ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن براى هدایت بشر فرود آمده است.» «تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیراً؛(2) مبارک باد بر خدایى که قرآن را بر بنده‏اش فرو فرستاد تا براى جهان‏ها هشدار دهنده باشد» «و ما هو الاذکرى للبشر؛(3) قرآن مایه بیدارى بشر است.»
کتاب جهانى باید زبان مشترک و جهان پسند داشته باشد و زبان مشترک قرآن میان اقوام و ملل مختلف جهان همان زبان فطرت انسانى است که این زبان خواهان قسط و عدل است گرچه خود ظالم باشد بر این اساس است که قرآن به هر انسانى از هر ملیّت و مذهب و داراى هر فرهنگ و رسوم، دستور مى‏دهد قسط و عدل را رعایت کنند چرا که راه رسیدن به زندگى مسالمت‏آمیز و جامعه سالم همین است.
تعدیل خواسته‏ها با قیام به عدالت‏
با توجه به این که تعدیل غرائزى مانند محبت و غضب بسیار دشوار است از این رو از آن با صیغه مبالغه قوّام یاد شده است تا بیان کننده حرفه و پیشه باشد و بفهماند که اگر کسى قوّام به قسط و عدل نباشد به تعدیل خواسته‏ها نمى‏رسد زیرا بسیارى از افراد در ظاهر عادل‏اند اما در مواقع خاص از باب مثال در حال غضب، این حالت او را وا مى‏دارد به سود یا زیان کسى داورى کند و یا شهادت دهد. در حالى که قوّام بودن براى خدا و گواهان به قسط از درونش قسط و عدل مى‏جوشد همانند قاضى عادل که عدالت ملکه راسخ نفس اوست و وى مانند کوه راسخى است که هر نوع صدایى را نمى‏پذیرد و بلکه آن را بر مى‏گرداند یعنى نه محبت،نه غضب، نه تهدید، نه تطمیع، نه عواطف او را از مسیر عدالت منحرف نمى‏کند و حتى اگر شهود در محکمه بر خلاف قسط و عدل شهادت دهند، از درون دل او اعتراض بر مى‏خیزد و باطن پاکش هرگز آن را نمى‏پذیرد از این رو انسان حتى اگر شهادت به ضرر او یا پدر و مادر و خویشاوندان او باشد چون خواهان عدالت است آن را مى‏پذیرد و همچنین اگر به نفع دشمنان او باشد.
زیرا مؤمن واقعى کسى است که در برابر حق و عدالت، هیچگونه ملاحظه‏اى نداشته باشد و منافع خود و بستگان خویش را به خاطر اجراى آن نادیده بگیرد.
موانع قسط و عدل‏
به لحاظ این که قرآن تنها کتاب تلاوت نیست بلکه کتاب تزکیه و تعلیم نیز هست براى برقرارى قسط و عدل و گسترش آن در جامعه اسلامى، هم انسان‏ها را به رعایت و تحقق قسط و عدل فرا مى‏خواند و هم راه رسیدن به آن و هم موانع رسیدن آن را برمى‏شمارد.
علاقه و محبت بیش از اندازه به چیزى یا فردى و نیز دشمنى بى‏اندازه مانع تحقق قسط و عدل‏اند، زیرا همان گونه که محبت فراوان انسان را از شنیدن حق و دیدن واقعیت‏ها و عمل به آن باز مى‏دارد چنان که فرمود: «حبّک للشى‏ء یعمى ویصمّ؛(4) محبت به چیزى آدمى را کور و کر مى‏سازد و مانع از شنیدن حق و دیدن واقعیت مى‏گردد.»
عداوت و دشمنى بیش از حدّ نیز چنین است. از این رو لازم است حبّ و بغض در انسان تعدیل گردد تا محبت و دشمنى او به کسى یا چیزى او را وا ندارد از صراط مستقیم فاصله بگیرد و به ناحق داورى کرده یا به ناحق شهادت دهد.
در سوره نساء چگونگى تعدیل محبت را بیان کرده است و از مؤمنان خواسته است تا از هوى و هوس پیروى نکنند تا به دلیل هوى پرستى موجب دخالت دادن محبت عاطفى براى زیرپاگذاشتن عدالت شود زیرا سرچشمه مظالم و ستم‏ها هواپرستى است و اگر اجتماعى هوى‏پرست نباشد ظلم و ستم در آن راه نخواهد یافت.
و اگر آدمى بخواهد از هواپرستى محفوظ بماند باید بداند که خداى سبحان که عالم و آگاه به همه حقایق است و از آن چه که اندرون آدمى نهفته است آگاهى دارد نه تنها آگاهى دارد بلکه حتى ریزه کارى‏ها و جزئیات یک موضوع را نیز مى‏داند و این علم به حضور آگاهانه خداى سبحان در همه مراحل و شرائط با انسان و توجه به این علم و آگاهى مانع از حاکم شدن هواپرستى بر انسان خواهد بود.
از این رو خداى سبحان هواپرستى که ریشه آلودگى‏هاى انسانى است در همه جا از آن نهى کرده است هم در مسائل قضایى براى قضات و شهود و هم در مسائل سیاسى براى زمامداران چنان که در خطاب به حضرت داوود فرمود: «یا داوود انا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوى فیضلّک عن سبیل اللّه؛(5) اى داوود ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم پس بین مردم به حق حکومت و داورى نما و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا باز مى‏دارد.»
هواى علمى و هوس عملى‏
همان‏گونه که عقل به دو قسم نظرى و عملى تقسیم مى‏شود هوا نیز دوگونه است: فکرى و رفتارى. زیرا آدمى گاهى با مغالطه، اندیشه‏اش آلوده مى‏گردد ولى گاهى مطلب را درست مى‏فهمد و اما در مقام عمل هوا و هوس را دخالت مى‏دهد.
قرآن به هر دو نوع هوا اشاره دارد. آن جا که پیامبر اسلام(ص) معارفى را براى مردم بیان مى‏فرماید آن را پیام‏هاى وحیانى شمرده که جبرئیل امین آورده است: «و ما ینطق عن الهوى ان هوى الاوحى یوحى؛(6) یعنى پیامبر از روى هوا سخن نمى‏گوید آن چه مى‏گوید وحى الهى است.»
این آیه ناظر به هواى علمى است زیرا در برابر وحى هرچه باشد بى‏شک هوا است و آدمى که بر اندیشه خود تکیه نمى‏کند بلکه با برهان و قرآن هماهنگ مى‏گردد از هواى علمى مى‏گریزد و انسانى که خدا ترس باشد نفس خود را از هواپرستى و هواى عملى دور نگه مى‏دارد و گرفتار نفس اماره نمى‏شود: «و اما من خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى فانّ الجنّة هى المأوى؛(7) آدمى که خداترس باشد و نفس خود را از هوا باز دارد بهشت جایگاه اوست.»
تعدیل غضب‏
قرآن کریم در سوره مائده آیه 8 آدمى را به تعدیل غضب فرا خوانده است و فرموده دشمنى قومى شما را وادار نسازد که عدالت را رعایت نکنید، گرچه مسلمان موظف است به حکم آیه: «اشداء على الکفار رحماء بینهم؛(8) با کفار با شدت و سختى برخورد کند و با مؤمنان مهربانانه رفتار نماید» اما در عین حال، در جنگ با کافران خود را موظف مى‏داند که معیارها را در جنگ رعایت کند از این رو به زنان و کودکان و سالخوردگان تعدى نکرده و از آسیب رساندن به مجروحان و بیماران پرهیز مى‏کند.
اگرچه قریش در صلح حدیبیه مسلمانان را از زیارت خانه خدا بازداشت، اما پس از فتح مکه و قدرت‏مندى آنان به آن‏ها مى‏گوید به آن‏ها تعدى نکنید و اگر آن‏ها در گذشته معصیت کردند، خداى سبحان معصیت آن‏ها را کیفر مى‏دهد از این رو رفتار شما با آن‏ها باید برپایه قسط و عدل باشد.
لزوم رعایت عدل نسبت به دشمنان‏
آرى رعایت قسط و عدل حتى درباره دشمنان واجب است زیرا دشمن نیز مرزى دارد که اگر رعایت نشود قسط و عدل تحقق نمى‏یابد از این جا مى‏توان نکته مهم را استنباط کرد که وقتى تعدّى به دشمن و کافر جایز نیست و رعایت قسط و عدل درباره آنان واجب است به گونه مسلّم و حتمى تعدّى به مؤمن روا نیست و رعایت قسط و عدل درباره آنان نیز واجب است.
ریشه اساسى این مسئله ایمان به خدا و قیامت است چرا که ایمان به خدا و قیامت با زیر پا گذاشتن عدالت سازگار نیست، قرآن کریم در سوره ممتحنه فرمود: «لاینهاکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحب المقسطین؛(9) خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار کرده‏اند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى‏کند چرا که خداى سبحان عدالت پیشگان را دوست دارد.»
در ادامه مى‏فرماید: «انما ینهاکم اللّه عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم و من یتولّهم فاولئک هم الظالمون؛(10) خدا تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه و دیارتان آواره نمودند، یا کمک به بیرون راندن شما کردند آرى خدا شما را از هرگونه پیوند دوستى با اینها نهى مى‏کند و هر کس آن‏ها را دوست بدارد ظالم و ستم گراست.»
بر اساس این دو آیه افراد غیر مسلمان به دو گروه تقسیم مى‏شوند گروهى که در عین کفر و شرک کارى به مسلمانان ندارند نه با آن‏ها عداوت مى‏ورزند و نه با آن‏ها پیکار مى‏کنند و نه اقدام به بیرون راندن آن‏ها از شهر و دیارشان مى‏کنند باید نسبت به آن‏ها نیکى کرد و با آن‏ها به عدالت رفتار نمود زیرا خدا آدمیان عدالت پیشه را دوست دارد.
دسته دیگر کسانى هستند که در مقابل مسلمانان ایستادگى نموده و آن‏ها را از خانه و کاشانه‏اشان به اجبار بیرون مى‏کنند و در گفتار و رفتار نسبت به مسلمانان دشمنى و عداوت نشان مى‏دهند، تکلیف مسلمانان آن است که پیوند محبت و دوستى با آنان را قطع کنند و از هرگونه دوستى و محبت با آنان خوددارى نمایند چرا که آن‏ها ظالم و ستمگرانند.
خلاصه کافران و مشرکانى که بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه نمى‏کنند و در تبعید و مهاجرت نه مستقیماً به مسلمان بد مى‏کنند و نه با بیگانگان بدرفتار هماهنگى مى‏کنند خداى سبحان نهى نمى‏کند که با آنان برپایه قسط و عدالت رفتار نیک داشته باشند بلکه رفتار عادلانه با آنان محبوبیت خدا را درپى دارد. جمله «ان اللّه یحب المقسطین» تشویق به قسط و عدل است، پس خداوند همگان را از تعدى و ظلم باز مى‏دارد و به قسط و عدل فرا مى‏خواند این ویژگى در اسلام است که ادعاى جهان شمولى دارد.
معناى جهانى بودن اسلام‏
معناى جهانى بودن اسلام این نیست که اگر همه را به اسلام دعوت کرد همگان آن را بپذیرند به گونه‏اى که اگر نپذیرفتند گفته شود به هدف نرسیده است بلکه همگان را به اسلام دعوت مى‏کند و نیک مى‏داند عده فراوانى از پذیرش این ندا سرباز مى‏زنند چرا که آن را با امیال یا تعصب‏هاى خود سازگار نمى‏یابند. اما در عین حال مى‏گوید چون این عالم به مانند دهکده‏اى است که همه ساکنان آن با هم ارتباط داشته و با هم زندگى مى‏کنند و تنها زبانى که مى‏تواند این دهکده را هماهنگ کند، زبان فطرت است و زبان فطرت همان قسط و عدل است آن را واجب مى‏داند.
همان گونه که هاضمه انسان تشنه آب مى‏طلبد، هاضمه باطن انسان و فطرت نهاده شده در او نیز در پدیده‏هاى اجتماعى قسط و عدل را طلب مى‏کند و خداى سبحان با این زبان سخن مى‏گوید و دینى که با این زبان سخن بگوید، جهانى و بین المللى است.
تفسیر عملى عدالت‏
با عنایت به این که عدالت از اصول محورى برنامه مؤمنان است امیرالمؤمنین على(ع) به عنوان اسوه عدالت در گفتار و رفتار خود بر آن تأکید مى‏کند و از همگان مى‏خواهد تا عدالت را رعایت کنند چنان چه خود در عمل ملتزم به آن بوده است. آن حضرت در عهدنامه خود به مالک اشتر فرمود: من تو را به سوى کشورى فرستادم که پیش از تو دولت‏هاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مى‏کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود نظر مى‏کنى و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آن‏ها مى‏گفتى.
بدان افراد شایسته را با آن چه که خداوند بر زبان بندگانش درباره آن‏ها جارى مى‏سازد، مى‏توان شناخت. بنابراین محبوب‏ترین ذخیره در پیشگاه تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس خویش را در دست گیر و آن چه برایت حلال نیست، نسبت به آن بخل روا دار. زیرا بخل نسبت به خویشتن آن است که راه انصاف را در آن چه محبوب و مکروه توست پیش‏گیرى (و در هر شرایط عدل و انصاف را رعایت کنى) و بدنبال آن فرمود: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم واللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان، اما اخ لک فى الدین او نظیرلک فى الخلق؛(11) قلب خویش را نسبت به مردم مملو از صحت و محبت و لطف کن و محبت و لطف و رحمت را سرلوحه برنامه‏هاى حکومتى خود قرار ده و همچون حیوان درنده‏اى مباش که خوردن آن‏ها را غنیمت شمرى.زیرا آن‏ها دو گروه بیش نیستند یا برادران دینى تواند و یا انسان‏هایى همچون تو.»
در بخش دیگرى از این نامه فرمود: «ولیکن احبّ الامور الیک اوسطها فى الحق و اعمّها فى العدل و اجمعها لرضى الرعیة؛ باید محبوب‏ترین کارها نزد تو امورى باشد که با حق و عدالت هماهنگ‏تر و با رضایت عامه مردم فراگیرتر باشد.»
منع از تعدّى به انگیزه انتقامجویى‏
حضرت امیر در آخرین وصیت خود پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم مرادى لعنة اللّه علیه مى‏فرماید: هرگز براى انتقام خون من دست به کشتار نزنید «یا بنى عبدالمطلب لاالفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً تقولون "قتل امیرالمؤمنین الا لاتقتلنّ بى الّاقاتلى؛(12) اى نوادگان عبدالمطب، نکند شما بعد از شهادت من، دست خود را از آستین بیرون آورده و در خون مسلمانان فرو برید و بگویید: امیر مؤمنان کشته شد و این بهانه‏اى براى خون ریزى شود، آگاه باشید به خاطر من تنها قاتلم را بکشید.»
بنگرید هرگاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم تنها او را یک ضربت بزنید تا ضربتى در برابر ضربتى باشد، این مرد را مثله نکنید که من از رسول خدا شنیدم از مثله کردن بپرهیزید گرچه نسبت به سگ گزنده باشد قرآن هم فرمود در مقام دفاع از حق در چارچوب عدالت اجازه دارید مقابله به مثل کنید: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیکم؛(13) اگر کسى به شما تعدى کرد بمانند همان چه که او تعدّى کرد مجازات کنید.»
نیز حضرت على(ع) در مقام دعاى خود مى‏فرماید: «ان اظهرتنا على عدونا فجنبّنا البغى و سدّدنا للحق و ان اظهرتهم علینا فارزقنا الشهادة و اعصمنا من الفتنه؛(14) خدایا اگر ما را بر دشمن پیروز کردى آن توفیق را عنایت کن که از ظلم و تجاوز بر حذر باشیم و بر صراط حق استوار و اگر آن‏ها را بر ما پیروز کرده‏اید ما را به فوز شهادت برسان و از فتنه و شرک و فساد نگه‏دار.
رعایت عدالت در سخت‏ترین شرائط
هنگامى که لشکر معاویه پیش دستى کرده و با غلبه بر اصحاب امام شریعه فرات را تصرّف کردند و آن‏ها را از استفاده کردن از آب باز داشتند حضرت خطبه پرشورى ایراد فرمود: پس از آن لشکر على(ع) بر شریعه فرات حمله کرده و آن را باز پس گرفتند اما آن حضرت مقابله به مثل نکرده و آن‏ها را در استفاده از آب فرات منع نکرده است، زیرا به قول شهریار:
جواب داد که ماجنگ بهر آن داریم‏
که نان و آب نبندد کسى به روى کسى‏
غلام همّت آن قهرمان کون و مکان‏
که بى‏رضاى الهى نمى‏زند نفسى‏
اقدام عملى حضرت على(ع) و دعاى او و درخواست استوارى بر صراط حق و پرهیز از کینه جویى و کینه توزى در واقع تفسیر عملى آیه کریمه: «ولایجرمنکم شنئان قوم ... ان تعتدوا» است. چرا که او امام متقیان است از همه بهتر دریافته که عدالت به تقوا نردیک‏تر است بلکه عدالت عین تقوا است که (اعدلوا هو اقرب للتقوى).
نتیجه‏گیرى‏
انسانى قرآنى که همان انسان مؤمن است با مطالعه این کتاب الهى که برنامه زندگى او است زندگى فردى و اجتماعى خود را با آموزه‏هاى قرآنى هماهنگ مى‏سازد و سرلوحه زندگى خود را رعایت عدالت در همه ابعاد زندگى و نسبت به همگان قرار مى‏دهد و هیچگاه خود را از مرز عدالت خارج نمى‏سازد چرا که در پرتو ایمان به خدا و قیامت تقوا و پرواى از او را تحصیل و از هوا و هوس دور مى‏گزیند و همه کارهاى خود را براى خدا و درجهت وصول به لقاء او قرار مى‏دهد.
پى‏نوشت‏ها:
1. سوره بقره، آیه 185.
2. سوره فرقان، آیه 1.
3. سوره مدثر، آیه 31.
4. عوالى اللئالى، ج 1، ص 124.
5. سوره ص،آیه 27.
6. سوره نجم، آیه 3 و 4.
7. سوره نازعات، آیه 40 - 41.
8. سوره فتح،آیه 29.
9. سوره ممتحنه، آیه 8.
10. همان، آیه 9.
11. نامه 53 عهدنامه مالک اشتر.
12. نامه 47.
13. سوره بقره، آیه 194.
14. نهج البلاغه، خطبه 171.

تبلیغات