آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

قال على (علیه السلام):
«ایاکم و البخل، فانّ البخل یمقته الغریب و ینفرمنه القریب؛از خصلت بخل دورى کنید، چه این که انسان بخیل را بیگانگان دشمن دارند و خویشان از او گریزان و متنفرند.»(1)
یکى دیگر از هشدارهاى اجتماعى که در قرآن و حدیث به آن پرداخته شده و نسبت به آن هشدار داده شده، صفت زشت بُخل و خسیس بودن و فشرده دست و زفت بودن است.
از یک نگاه کلى و کلان انسانها را مى‏توان به چهاردسته تقسیم کرد:
1. انسان سخىّ و با سخاوت‏
2. انسان بخیل و با خساست‏
3. انسان کریم و با گذشت و بزرگوار
4. انسان لئیم و پست‏

در میان این چهار دسته، انسان خوب داریم و خوبتر، و بد داریم و بدتر.
«سخى» خوب است چون از آنچه خداوند به او عطا کرده هم خود بهره مى‏برد، هم دیگران را بهره مى‏رساند و کمک مى‏کند. به تعبیر روایت (یَأکُلُ وَ یُعطى).
«کریم» خوبتر است، زیرا آن اندازه بزرگوار است که از آنچه خود دوست مى‏دارد مى‏گذرد تا دیگران استفاده کنند، ایثارگر است (لایأکل و یعطى).
«بخیل» بد است و آن کسى است که خود و خانواده‏اش به اندازه‏اى که از ضعف و سستى نمیرند مى‏خورند و مصرف مى‏کنند، اما هیچ کس کنار سفره آنان را ندیده و از داشته‏ها و دارایى‏هاى آنان سودى و استفاده‏اى نمى‏برد(یأکل و لایعطى).
«لئیم» بدتر است، زیرا نه خود خورد و نه کس دهد گنده کند مگس دهد. انسان لئیم آن اندازه در پستى و پلشتى فرو رفته که به خود و خانواده‏اش ستم مى‏کند، تنگ مى‏گیرد، فشار و گرسنگى و فشرده دستى را آن اندازه گسترش مى‏دهد که دریغش مى‏آید غذاى مناسب بخورد، لباس مناسب بپوشد، از تفریح و لذت سالم بهره‏مند گردد، همواره در پى جمع مال است و شمارش آن (لایأکل و لایعطى).
موضوع این فصل از نوشتار انسانهاى «بخیل» هستند، در این رابطه بحثهاى گوناگونى مطرح است که به چند محور آن اشاره مى‏کنیم:
بُخل و شُحّ‏
در فرهنگ قرآنى و روایات دینى دو واژه «بُخل» و «شُح» به کار رفته است که گرچه هر دو بار منفى دارند و نشاندهنده روحیه پست و روش ناهنجار اجتماعى برخى از انسانها به شمار مى‏روند، اما بین آن دو تفاوت اندکى نیز وجود دارد. در حدیثى مى‏خوانیم که امام صادق(ع) به یکى از یاران خود فرمود: «اَتَدرى مَا الشَّحیح» آیا مى‏دانى «شحیح» کیست؟
او در جواب عرض کرد: «هُوَ البَخیل» منظور بخیل است.
امام فرمود:
«اَلشُّحُّ اَشَدُّ مِنَ البُخل، انّ البَخیلَ یَبخَلُ بِما فى یَدِهِ و الشَّحیحُ یَشُحُّ بِما فى اَیدِى النّاسِ وَ عَلى ما فى یَدِهِ حَتّى لایَرى فى اَیدِى النّاسِ شَیئاً اِلّاتَمُنُّ اَن یَکُونَ لَهُ بِالحِلِّ و الحَرامِ وَ لایَقنَعُ بِما رَزَقَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلّ».(2)
شُح (و تنگ چشمى) از بخل (و فشرده دستى) شدیدتر است، بخیل کسى است که به آنچه خود دارد بخل مى‏ورزد، اما (شحیح) و تنگ چشم هم به مال مردم و هم به مال خودش بخل مى‏ورزد.
تا جایى که هرچه دست مردم مى‏بیند آرزو مى‏کند که، به حلال یا حرام از آنِ او باشد، از آنچه خدا روزیش کرده نه سیر مى‏شود و نه سود مى‏برد.
از این حدیث نورانى استفاده مى‏شود که صفت زشت بخل گاهى دائره‏اش محدود است و حوزه وجود خود و خانواده انسان را فرا مى‏گیرد و تیره و تار مى‏سازد، و گاهى این صفت بخل با حرص و سیرى ناپذیرى توأم مى‏گردد و مرزهاى حلال و حرام را درهم مى‏شکند و نه تنها خود کار نیک و خوب نمى‏کند، بلکه از کار خوب دیگران و بخشش و عطاى آنها نیز رنج مى‏برد و در عذاب است.
این گونه انسانها در زندانى که با دست خویش ساخته‏اند اسیرند و هیچگاه لذت زندگى و آسایش و آرامش آن را درک و لمس نمى‏کنند قرآن راه رستگارى و رهایى و فلاح را در دورى گزیدن از این آلودگى مى‏داند و مى‏فرماید:
«وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ المُفلِحُون؛(3) و کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش باز داشته رستگارانند.»
از امام حسن مجتبى(ع) پرسیده شد معناى (شُح) چیست؟
فرمود: «آنچه را در دست خود بینى مایه شرف پندارى و آنچه را انفاق کنى تلف شده بشمارى.»(4)
در فرهنگ و معارف دینى هم نسبت به (بخل) هشدار داده شده و هم نسبت به (شح) حدیث آغازین نوشتار در رابطه با رذیلت بخل بود و اما درباره (شح):
امام على(ع) فرمود:
«اِیّاکَ وَ الشُحُّ فَاِنَّهُ جِلبابُ المَسکَنَةِ وَ زَمام یقادُ بِهِ اِلى کُل دنائَة؛(5) از تنگ چشمى و بخل بپرهیز، زیرا این صفت آدمى را به خوارى و ذلت مى‏کشاند و افسارى است که انسان را به سوى تمام بدیها و پستى سوق مى‏دهد.»
بخل و بدگمانى به خدا
از آیات و روایات استفاده مى‏شود که انسان بخیل مشکل اعتقادى دارد و رفتار او بازتابى از اندیشه و باور اوست.
على(ع) مى‏فرماید:
«اَلبُخلُ بِالمَوجُودِ سُوءُ الظَّنِّ بِالمَعبُود؛(6) بخل ورزیدن به آنچه در دست هست بدگمانى به معبود است.»
یعنى آن که دارد و دل و جرأت خرج کردن و کار خیر نمودن و دست دیگران گرفتن را ندارد گویى چنین مى‏پندارد که آنچه از مالش جدا مى‏شود جایگزین ندارد و خزائن خداوند را خالى مى‏بیند و اعتقاد به جبران و ده برابر برگرداندن کار نیک از سوى خدا را ندارد.
قرآن مجید مى‏فرماید:
«اَلّذینَ یَبخَلُونَ وَ یَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخلِ وَ یَکتُمُون ماآتاهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ وَ اَعتَدنا لِلکافِرینَ عَذابا مُهیناً؛(7) آنان که بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل فرمان مى‏دهند و آنچه را که خداوند از فضل خودش به آنان داده است پوشیده نگه مى‏دارند و ما براى کافران عذابى خوار کننده را فراهم آورده‏ایم.
از پایان آیه شریفه استفاده مى‏شود که بخیل در ردیف کافران است و گویى خدا باور نیست.
نکوهش بخل و ستایش سخاوت‏
در منابع دینى شدیدترین هشدارها و کوبنده‏ترین تعبیرها نسبت به بخیل به کار رفته است و در برابر از صفت زیبا و مثبت و راهگشاى سخاوت ستایش و تعریف شده به گونه‏اى که در مقایسه بین این دو مى‏توان به زشتى بخل و زیبایى سخاوت به خوبى پى برد و آشنا شد.
از باب نمونه درباره خوى زشت بخل در رابطه با همنوعان و هم کیشان و در ارتباط با جامعه این گونه روایت شده است:
امام على(ع) فرمود:
«اَلبُخلُ عارٌ؛(8) بخل ننگ است».
«اَقَلُّ النّاسِ راحَةً اَلبَخیل؛(9) آدم بخیل کمتر از همه مردم در آسایش است.»
«اَلبُخلُ یُمَزّقُ العِرض؛(10)بخل آبرو را بر باد مى‏دهد».
«اَلبُخلُ اَذَمُّ الأَخلاق؛(11) بخل نکوهیده‏ترین خوى است.
و شاید هم از همه این‏ها روشن‏تر این حدیث امام على(ع) است که فرمود:
«اَلنَّظَرُ اِلىَ البَخیلِ یُقسِى القَلب؛(12) نگاه به آدم بخیل سنگدلى مى‏آورد!!
در برابر از سخاوت به بهترین عبارتها تمجید و ستایش شده است، امام على(ع) فرمود:
«اَلسَّخاءُ خُلقُ اللّهِ الأَعظَم؛(13) بخشندگى خوى بزرگ خداوند است.»
«اَلسَّخاءُ ثَمَرةُ العَقل؛(14) بخشندگى میوه درخت خردمندى است.»
«اَلسَّخاءُ یَزرَعُ المَحَبَّة؛(15) بخشندگى تخم دوستى مى‏افشاند.»
رسول گرامى اسلام(ص) در یک مقایسه و ریشه‏یابى سخاوت و بخل را این گونه ترسیم نموده است:
«اَلسَّخاءُ شَجَرَةٌ مِن اَشجارِ الجَنَّةِ اغصانُها مُتَدَلّیاتٌ فِى الدُّنیا فَمَن اَخَذَ بِغُصنٍ مِنها قادَهُ ذلِکَ الغُصنُ اِلى الجَنَّةِ و البُخلُ شَجَرَةٌ مِن اَشجارِ النّارِ اَغصانُها مُتَدَلَیاتٌ فِى الدُّنیا فَمَن اَخَذَ بِغصنٍ مِنها قادَهُ ذلِکَ الغُصنُ اِلى النّار؛(16) سخاوت درختى از درخت‏هاى بهشت است که شاخ‏هاى آن در دنیا آویخته است و هرکه شاخى از آن بگیرد همان شاخ وى را سوى بهشت مى‏برد.
و بخل درختى است که شاخ‏هاى آن در دنیا آویخته است و هر که شاخى از آن بگیرد همان شاخ وى را به سوى جهنم مى‏کشاند.
از این بیان ملکوتى استفاده مى‏شود که سخاوت ریشه در بهشت دارد و از صفات بهشتیان به شمار مى‏رود، و بخل از جهنم ریشه مى‏گیرد و آدم بخیل و حریص درونش جهنم سوزانى است که هم خود او را مى‏سوزاند و هم آتش او جامعه را فرا مى‏گیرد.
انسان سخى و بخشنده وجودش کوثر است، طاهر است و مطهر زنده است و حیاتبخش، مبارک است و برکت آفرین، ساخته شده و سازنده اجتماع است، آدم بخیل سوزنده است و ویرانگر، وجود او انسانها را به تباهى و سنگدلى مى‏کشاند واز کار خیر باز مى‏دارد.
عصاره سخن آن که انسان باسخاوت از انبساط روحى برخوردار است، فضاى روح و جان او توسعه معنوى ویژه‏اى یافته به گونه‏اى که معنویت از وجودش سرشار است و تراوش مى‏کند و به دیگران مى‏رسد.
ولى آدم بخیل گرفتار انقباض و گرفتگى روحى و روانى است، مانند کرم ابریشم به دور خود مى‏تند و در آخر هم در همان زندان خود ساخته گرفتار مى‏شود و راه برون رفت را بر خود مى‏بندد.
قرآن چه زیبا ترسیم کرده است داستان این دو دسته از انسانها را .
«فَاَمّا مَن اَعطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالحُسنى فَسَنُیَسِّرَه لِلیُسرى وَ اَمّا مَن بَخِلَ وَ استَغنى وَ کَذَّبَ بِالحُسنى فَسَنُیَسِرُهُ لِلعُصرى».(17)
اما آنکس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزگارى پیش گیرد و جزاى نیک الهى را تصدیق کند، ما او را در مسیر آسانى قرار مى‏دهیم، اما کسى که بخل ورزد(از این راه) بى‏نیازى طلبد و پاداش نیک (الهى) را انکار کند، بزودى او را در مسیر دشوارى قرار مى‏دهیم.
داستان مرد بخیل و مرد بخشنده‏
در شأن نزول این آیات در تفاسیر چنین آورده‏اند که:
«مردى در میان مسلمانان بود که شاخه یکى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقیر عیالمندى قرار گرفته بود صاحب نخل، هنگامى که بالاى درخت مى‏رفت تا خرماها را بچیند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقیر مى‏افتاد و کودکانش آنها را بر مى‏داشتند، آن مرد از نخل فرود مى‏آمد و خرما را از دستشان مى‏گرفت (آن قدر بخیل و سنگدل بود که اگر خرما را در دهان یکى از آنها مى‏دید، انگشتش را در داخل دهان او مى‏کرد تا خرما را بیرون آورد. مرد فقیر، به پیامبر(ص) شکایت آورد، پیغمبر(ص) فرمود: برو تا به کارت رسیدگى کنم، سپس صاحب نخل را ملاقات کرده فرمود: این درختى که شاخه‏هایش بالاى خانه فلان کس است،به من مى‏دهى تا در مقابل آن درختى در بهشت از آن تو باشد؟ مرد گفت: من درختان نخل بسیارى دارم، و خرماى هیچکدام به خوبى این درخت نیست (و حاضر به چنین معامله‏اى نیستم).
کسى از یاران پیامبر(ص) این سخن را شنید، عرض کرد: اى رسولخدا! اگر من بروم و این درخت را از آن مرد خریدارى کنم و واگذار نمایم، شما همان چیزى را که به او مى‏دادید به من عطا خواهى کرد؟
فرمود: آرى‏
آن مرد رفت، صاحب نخل را دید، با او گفتگو کرد، صاحب نخل گفت: آیا مى‏دانى محمد(ص) حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل این درخت به من بدهد (و من نپذیرفتم) و گفتم: من از خرماى این درخت بسیار لذت مى‏برم و نخل فراوان دارم و هیچکدام خرمایش به این خوبى نیست؟
خریدار گفت: آیا مى‏خواهى آن را بفروشى یا نه؟
گفت نمى‏فروشم، مگر آن که مبلغى را که گمان نمى‏کنم کسى بدهد، به من بدهى!
گفت: چه مبلغ؟ گفت: چهل نخل!؟
خریدار تعجب کرده گفت: عجب بهاى سنگینى براى نخلى که کج شده مطالبه مى‏کنى، چهل نخل؟
سپس بعد از اندکى سکوت گفت: بسیار خوب، چهل نخل به تو مى‏دهم.
فروشنده (طمعکار) گفت: اگر راست مى‏گویى، چند نفر را به عنوان شهود بطلب!
اتفاقاً گروهى از آن جا مى‏گذشتند، آنها را صدا زد و بر این معامله شاهد گرفت. آن گاه خدمت پیامبر(ص) آمد. عرض کرد: اى رسول خدا!! این نخل به ملک من درآمد و تقدیم شما مى‏کنم، رسولخدا(ص) به سراغ خانواده فقیر رفت و به صاحب خانه گفت: این نخل از آن تو و فرزندان تو است.
این جا بود که آیات فوق نازل شد (و گفتنى‏ها را درباره بخیلان و سخاوتمندان گفت).(18)
این بود ماجراى دو انسانى که یکى خداباور بود و معادشناس و تجارت سودمندى را انجام داد که به آسانى چنین معامله‏اى پیش نمى‏آید طرف معامله پیامبر(ص) نتیجه معامله درخت بهشتى، و از آن سوى طبیعت زفت و گرفته آن مردى که چسبیده به دنیا بود و از توفیق معامله با پیامبر خدا محروم گشت و دنیاى پست را جایگزین آخرت و بهشت برین ساخت.
آرى نتیجه رذیله بخل این است که آدمى را از تابش انوار وحى و سفیر الهى محروم مى‏سازد و از قافله معنویت و نور او را به وادى ظلمت و نار مى‏کشاند.
مصداقهاى بخل‏
آنچه از مصداق بخل بیشتر تبادر به ذهن مى‏کند، بخل در امور مالى است به کسیکه روحیه بخشش و انفاق مال ندارد، خمس و زکات مالش را پرداخت نمى‏کند، در پرداخت حقوق مالى واجبش کوتاهى مى‏کند و با توجیه و راه فرار درست کردن از زیر آن شانه خالى مى‏نماید، به این نمونه افراد «بخیل» مى‏گویند لکن از جستجو در منابع دینى به دست مى‏آید که بخل مصادیق مثبت و منفى دیگرى هم دارد که اشاره به آن در پایان این بخش از نوشتار خالى از فایده نیست.
سلام نکردن‏
اسلام در برنامه معاشرت مسلمانان شعار«سلام» کردن را قرار داده که با اجراى آن فضاى جامعه دینى، فضاى خیرخواهى، سلامت خواهى و سِلم و همزیستى مسالمت‏آمیز است.
در فرهنگ دینى براى سلام کننده اجر و پاداش فراوان پیش بینى شده(19) و یکى از نشانه‏هاى تواضع و فروتنى شمرده شده است.
افشاء و گسترش سلام و آشکارا گفتن آن نیز مورد تأکید قرار گرفته است در برابر از کسانى که روحیه گریز از سلام کردن را دارند (بخیل) اطلاق شده است.
امام حسین(ع) فرمود:
«اَبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلام»(20) بخیل‏ترین افراد کسى است که از سلام کردن شانه خالى مى‏کند.
رسولخدا(ص) فرمود:
«مَن بَدءَ بِالکَلامِ قَبلَ السَّلامِ فَلاتُجیبُوهُ وَ قالَ: لاتَدعُ اِلى طَعامِکَ اَحداً حَتّى یُسَلِّم».(21)
هر که پیش از سلام گفتن، آغاز به سخن کند، جوابش را ندهید و فرمود: هیچ کس را به غذایت تعارف مکن، تا وقتى که سلام کند.
بخل مثبت‏
صفت بُخل در مواردى مثبت و مورد ستایش است که از آن جمله است، بُخل در دین، یعنى مایه نگذاشتن از دین و هزینه نکردن از شریعت. برخى از انسانهاى مسلمان دین فروشى مى‏کنند، به کمترین چیز مادى عقیده و مرام و اعتقاداتشان را مى‏فروشند به گفته شاعر:
در کوى ما شکسته دلى مى‏خرند و بس‏
بازار دین فروش از آن سوى دیگر است‏
امام على(ع) مى‏فرماید:
«مَن بَخِلَ بِمالِهِ ذَلَّ، مَن بَخِلَ بِدینهِ جَلّ».(22)
هرکه در مال خود بخل ورزد، خوار شود، و هر که در دین خود بخل ورزد سربلند گردد.
امام حسین(ع) مى‏توانست با یزید بیعت کند و از دین مایه بگذارد و سالم زندگى کند اما چنین نکرد و کشته شدن با شمشیرها را بر ذلت پذیرى و دین فروشى ترجیح داد از این رو عزیز عالم و آدم شد و با سخاوتى که از خود نشان داد ماندگار و پرآوازه عالم هستى گردید.
میدان ندادن به نفس‏
یکى دیگر از موارد بخل مثبت آن است که انسان به هوا و هوسهاى نفسانى و حیوانى میدان ندهد، خواهشهاى او را بى‏پاسخ بگذارد و از اجراى آن امساک ورزد اگر به اژدها میدان داده شود همه ارزشهاى انسانى و اسلامى را مى‏بلعد او امّاره به بدیهاست اگر ملامت نشود و زیر نظر عقل و خرد و وحى الهى قرار نگیرد، انسان را به وادى مى‏برد که خاطرخواه اوست.
از این رو در فرهنگ دینى به این نکته اشاره شده است که:
«فَأَملِک هَواکَ وَ شُحَّ بِنَفسِکَ عَمّا لایَحِلُّ لَکَ فَاِنَّ الشُّحّ بِالنَفسِ الأنصافُ منها فیما احبت اَو کَرِهَت.»
زمام هوا و هوس را در دست گیر، و آنچه برایت حلال نیست نسبت به خود بخل روادار، زیرا بخل نسبت به خویشتن این است که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است پیش‏گیرى.
این موضوع از نوشتار را با کلامى دیگر از امام على(ع) درباره این خوى زشت اجتماعى و این هشدار به پایان مى‏بریم:
«اِیّاکَ وَ الأمساکَ فَأِنَّ ما اَمسَکتَهُ فَوقَ قُوتِ یَومِکَ کُنتَ فیه خازِنا لِغَیرَک».
از بخل و امساک خوددارى کن، زیرا آنچه را که نسبت به آن بخل مى‏ورزى و از قوت روزانه‏ات پس انداز مى‏کنى به دست دیگران خواهد افتاد.(و در روز واپسین که روز حسرت است دست تهى خواهى ماند و آه و حسرت خواهى کشید.)
پى‏نوشت‏ها:
1. غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 326.
2. میزان الحکمه، باب (بخل) و نیز تفسیر نمونه، ج 23، ص 529.
3. سوره حشر، آیه 10.
4. تحف العقول، بیروت، ص 158.
5. غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 292.
6. میزان الحکمة، ج 1(عربى)، ص 375.
7. سوره نساء، آیه 37.
8 ، 9 ، 10 ، 11 ، 12. میزان الحکمة،(عربى)، ج 1،ص 375.
13 ، 14 ، 15. میزان الحکمة (عربى)، ج 4، ص 420 - 419.
16. نهج الفصاحه، حدیث 1760.
17. سوره اللیل، آیات 10 - 4.
18. تفسیر نمونه، ج 27، ص 87 - 85.
19 و 20. تحف العقول، ص 177.
21. میزان الحکمة واژه سلام.
22. همان، واژه بخل، ج 1، ص 375.
23. نهج البلاغه، نامه 53.
24. غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 309.

تبلیغات