امام عسکرى(ع) و استفاده وسیع از علم غیبى
آرشیو
چکیده
متن
مىدرخشد زهره زهرا امام عسکرى
مىکند روشن دو عالم را امام عسکرى
مىدهد نور جنان از چهره تابان او
همچو پیغمبر بود زیبا امام عسکرى
امام حسن عسکرى(ع) در ماه ربیع الثانى (هشتم، دهم، و یا چهاردهم) 232 ه.ق در مدینه منوّره بدنیا آمد، و بانور خویش خانواده و شهر مدینه و قلوب شیعیان را نورانى نمودو در هشتم ربیع الاول بوسیله معتمد عباسى مسموم و به شهادت رسید.
پدر بزرگوارش حضرت هادى(ع) و مادر مکرمهاش «حدیثه» که بنام «سوسن» نیز یاد شده است در عظمت او گفته شده است: «و کانت من العارفات الصّالحات و کفى فى فضلها انّها کانت مفزع الشیعة بعد وفاة ابى محمّدٍ؛(1) او از زنان عارفه و آشنا به مسائل و صالحه (و نیکوکار) بود، در فضیلت او همین بس که بعد از شهادت ابى محمد(حسن عسکرى(ع)) پناهگاه (و نقطه اتکاى) شیعیان بود.»
آن حضرت در سن 22 سالگى پدر را از دست داد، و بعد از 6 سال امامت، در سال 260 ه.ق در سن 28 سالگى به شهادت رسید و در خانه خود سامرّا در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد(2) خلفاى ستمگر دوران آن حضرت عبارتند از:
1- المعز باللّه (252 - 255)
2- المهتدى باللّه(255 - 256)
3- المعتمد باللّه(256 - 279).
آنچه پیش رو دارید (به مناسبت شهادت حضرت عسکرى(ع)) نگاهى است به استفاده وسیع حضرت از علم غیبى و آگاهى خدادادى که ما با ذکر اسباب و علل این عمل نمونههایى از پیشگوییهاى غیبى آن حضرت ارائه مىدهیم به امید آن که باعث آگاهى بیشتر و محبّت افزونتر به مقام و منزلت آن امام همام شود.
قرآن و علم غیبى معصومان(ع)
در قرآن کریم آیاتى داریم که علم غیب را مخصوص خداوند متعال مىدانند مانند: «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الّا هو؛(3) در نزد او کلیدهاى غیب است جز او کسى کلیدهاى غیب را نمىداند.» و امثال آن(4) ولى استثنایى که در این آیه آمده «عالم الغیب فلایظهر على غیبه احداً الّا من ارتضى من رسول؛(5) داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد مگر رسولانى که آنان را برگزیده...»
نشان مىدهد که اختصاص علم غیب به خداى متعال به این معنى است که غیب را مستقلاً و از پیش خود (و بالذّات) کسى جز خداى متعال نمىداند، ولى ممکن است پیغمبران پسندیده و مرضىّ حق به تعلیم الهى و خدایى از غیب آگاه شوند و امکان دارد پسندیدگان دیگر همچون امامان معصوم(ع) نیز به تعلیم خاص پیامبر اکرم(ص) و امامان قبلى از علوم غیبى و پنهانى برخوردار شوند،(6) چنان که آیات دیگر و روایات فراوان و دلیل عقلى این مسئله را تأیید مىکند.
از قرآن کریم به دو آیه بسنده مىکنیم:
1- «...لیکون الرّسول شهیداً علیکم و تکونوا شهداء على النّاس؛(7) در کتابهاى پیشین و در این کتاب آسمانى شما را "مسلمان" نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم.»یقیناً مراد از "تکونوا" همه مردم نیست چون اولاً اتحاد شاهد و مشهور علیه لازم مىآید.ثانیاً همه مردم از اعمال یکدیگر اطلاع ندارند تا در قیامت گواهى دهند، معلوم مىشود " شهداء" افراد خاصى هستند که در آیه مشخص شدهاند.
امام باقر(ع) در توضیح این آیه فرمود: «فرسول اللّه(ص) الشّهید علینا بما بلغنا عن اللّه تبارک و تعالى نحن الشّهداء على النّاس یوم القیامة...؛(8) پس رسول خدا(ص) گواه است بر ما نسبت به آنچه به ما رسیده است از خداى بلند مرتبه و ما گواه بر مردم هستیم در روز قیامت.»
و از خود پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود: «عنى بذلک ثلاثة عشر رجلاً خاصّةً دون هذه الامّة ثمّ قال أنا و اخى و احد عشر من ولدى؛(9) مقصود از این آیه فقط سیزده مرد است، نه تمام امّت (اسلامى) سپس فرمود: «آن سیزده نفر) من و برادرم(على(ع)) و یازده نفر از فرزندانم (از نسل على و حسین(ع))».
در روایت دیگر مىخوانیم که پیامبر(ص) گواه بر آل محمد(ص) و آل محمد(ص) گواه بر مردم است.(10)
توجه داریم که گواهى بر اعمال مردم در روز قیامت لازمه ضرورى و حتمى آن این است که بر تمامى اعمال مردم، از ریز و درشت، از ظاهر و پنهان آگاهى و نظارت دقیق داشته باشند لازمه قطعى این آیه علم غیب داشتن امامان معصوم(ع) است.
2- «و قل اعملوا فسیرى اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون...؛(11) بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبیند، و بزودى به سوى داناى نهان و آشکار، بازگردانده مىشوید، و شما را به آنچه کردید خبر مىدهد.»
از امام صادق(ع) از این آیه پرسش شد، فرمود: «والمؤمنون هم الائمّة؛(12) (مراد) از مؤمنان امامان(معصوم) هستند.» و امام باقر فرمود: «ما من مؤمنٍ یموت او کافرٍ یوضع فى قبره حتى یعرض عمله على رسول اللّه(ص) و على امیرالمؤمنین علیه السلام و هلمّ جرّاً الى آخر من فرض اللّه طاعته على العباد فذلک قوله «قل اعملوا...؛(13) هیچ مؤمنى از دنیا نمىرود، و هیچ کافرى در قبر نهاده نمىشود مگر این که اعمالش بر رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) عرضه مىشود و همین طور ادامه مىیابد تا آخرین کسى که خداوند طاعت و پیروى او را واجب نموده است.»
روایات فراوانى داریم که مىرساند امامان از امور غیبى اطلاعات دارند که در ضمن برخى از آنها بیان شد، در این قسمت فقط به بخشى از یک روایت بسنده مىکنیم.
امام هشتم فرمود: «فان محمّداً کان امین اللّه فى خلقه فلمّا قبض کنّا اهل البیت ورثته، فنحن امناء اللّه فى ارضه، عندنا علم البلایا و المنایا...؛(14) محمد(ص) امین خدا در میان خلقش بود، هنگامى که قبض روح شد ما اهل بیت وارث او شدیم. پس ما (نیز) امینان خدا در زمینش هستیم، در نزد ما علوم بلایا و اخبار مردم است (و ما از اوضاع مردم آگاهى داریم)».
و از نظر عقلى نیز امام بحسب مقام نورانى خود، کاملترین انسان زمان خود و مظهر تمام اسماء و صفات خدایى هستند و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصى آشنا مىباشند و بحسب وجود عنصرى و خاکى خود هرگاه بخواهند به چیزى توجه کنند حقایق غیبى براى او روشن و آشکار مىگردد.(15)
استفاده وسیع از علم غیبى
از شخص پیامبر اکرم(ص) گرفته تا امامان معصومان(ع) درموارد متعددى از علم غیبى و پیشگویىهاى غیبى و پنهانى در موارد لازم و ضرورى استفاده نمودهاند، در مواردى که اساس حقانیت اسلام با مصالح عالى امت (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگرفت از این آگاهى به صورت "ابزار" هدایت استفاده مىکردند تا آنجا که مىتوان گفت پیشگوییها و گزارشهاى غیبى امامان، بخش مهمّى از زندگینامه آنان را تشکیل مىدهد، ولى با یک نگاه گذرا به زندگانى امام حسن عسکرى(ع) در مىیابیم که آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشکار نموده و از آن بهره برده است.(16)
شاهد مدّعا
شاهد مدّعا تحقیق یکى از نویسندگان معاصر در این زمینه است، وى در گزارشى از کرامات و خبرهاى غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرى(ع) مىنویسد: "قطب راوندى" در "خرائج" جمعاً چهل مورد، و "سید بحرانى" در "مدینة المعاجز" صد و سى و چهار مورد را یادآور شده است.
راز استفاده وسیع از علم غیبى
در این قسمت، این موضوع را مورد بررسى قرار مىدهیم که چرا حضرت عسکرى(ع) به صورت گسترده از علم غیبى استفاده و بهره برده است.
1- شرائط نامساعد
اوّلین عاملى که مىتوان به آن اشاره نمود شرائط نامساعد و جوّ اختناقى است که براى حضرت عسکرى و پدر بزرگوارش پیش آمد. از زمانى که امام هادى(ع) به صورت اجبارى به سامرا منتقل گردید، به شدّت تحت کنترل بود، از این جهت امکان معرّفى فرزندش "حسن" به عنوان جانشین و امام بعدى براى شیعیان وجود نداشت، و کوچکترین گامى در این مسیر مىتوانست جان فرزندش را به شدّت به خطر اندازد. به همین دلیل کار معرّفى امامت، حضرت عسکرى(ع) به شیعیان و گواه گرفتن در این باب در ماههاى پایانى عمر امام هادى(ع) صورت گرفت.(17) به گونهاى که هنگام رحلت حضرت هادى هنوز بسیارى از شیعیان از امامت امام حسن عسکرى آگاهى و اطلاع نداشتند. به این جهت مجبور بود حضرت جهت معرّفى خویش از علوم غیبى و پیشگوییهاى پنهانى استفاده کند، این نکته را در داستان اول (مرد همدانى و علوى) داستان پنجم(ناصبى) داستان ششم (نوه ابوذر غفارى) و داستان ابوالادیان به خوبى مىتوان مشاهده کرد.
2- مطرح شدن امامت محمد!
عامل دیگر در این زمینه اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت "محمد بن على" برادر حضرت عسکرى(ع) در زمان حیات حضرت هادى بود، هر چند حضرت با آن مبارزه مىکرد ولى با این حال عدّهاى تلاش داشتند مسئله را تبلیغ و تثبیت نمایند. پس از شهادت امام هادى(ع) گروهى از نادانان و خیانت کاران همچون "ابن ماهویه" این پندار را دستاویز قرار داده به انحراف و گمراه ساختن افکار شیعیان از امامت حضرت عسکرى(ع) پرداختند.(18)
3- اختناق شدیدتر
هر چند امام جواد(ع) و حضرت هادى(ع) در اختناق به سر مىبردند، ولى اختناق دوران عسکرى(ع) به شدّت بیشتر از آن دو بزرگوار بود، اوّلاً حضرت را در محلّه "عسکر" و پادگان نظامى سکونت اجبارى دادند، ثانیاً حضرت را ناگزیر کرده بودند که هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود و ثالثاً حضرت را زندانى نمودند و در زندان نیز توسط برخى جاسوسان تحت کنترل و نظر بود.(19) لذا به هیچ وجه نمىتوانست حضرت آنچنان که باید خود را معرّفى کند.
مجموع این عوامل باعث شده بود که گروهى نسبت به امامت آن حضرت تشکیک روا دارند، و حضرت را مورد امتحان و آزمایش قرار دهند.(20) و یا در این زمینه مکاتبه نمایند.(21) که از داستانهاى آتى بخوبى این مسئله را مىتوان متوجّه شد. تا آنجا حضرت مورد شک و تردید قرار گرفته بود که در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه دردمندانه فرمود: «ما مُنِىَ احدٌ من آبائى بمثل مامُنیتُ به من شکّ هذه العصابة فىّ فان کان هذا الامر امراً اعتقد تموه و دِنتُم به الى وقتٍ ثمّ ینقطع فللشّک موضعٌ و ان کان متّصلاً ما اتّصلت امور اللّه فى معنى هذا الشکّ؟؛(22) هیچ یک از پدرانم، آن گونه که من گرفتار تردید (گروهى از) شیعیان شدم مورد تردید واقع نشدند، اگر این موضوع (امامت) که شما به آن معتقد و پاى بندید موقت و منقطع بود، جاى شک و تردید داشت و اگر امامت امرى است پیوسته و مستمر که (چنین است) تا امور الهى جریان دارد پابرجاست، دیگر این شک و تردید چه معنا دارد؟»
حضرت عسکرى براى زدودن زنگار این شک و تردیدها و براى حفظ یاران و دلگرمى آنها، و یا هدایت گمراهان ناگزیر بود از علوم غیبى استفاده کند، و این راه بهترین راه براى هدایت و جلب مخالفان و تقویت ایمان و زدودن شک و تردید، از دل شیعیان بود.
شیخ حرّ عاملى در "اثبات الهداة" صد و سى و شش مورد، و علّامه مجلسى در "بحارالانوار" هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند و این آمار به خوبى نشان از آن دارد که گزارشهاى غیبى از ناحیه آن حضرت و استفاده از این علم خدادادى وسیع بوده است.
نمونههایى از خبرهاى غیبى حضرت
1- خبر از تصمیم دو نفر
ابوالقاسم کاتب راشد نقل مىکند: که مردى از سادات علوى براى کار و کوشش، و تحصیل روزى از خانه خود در سامراء خارج شد و در خارج شهر به مردى از اهل همدان برخورد نمود که آمده بود و مىخواست امام حسن عسکرى(ع) را زیارت کند. مرد همدانى پرسید: اى مرد! از کجا مىآیى و اهل کدام شهرى؟ مرد علوى جواب داد اهل سامرّا و در پى تحصیل روزى از خانهام خارج شدهام، او گفت: آیا حاضرى مرا به خانه امام حسن عسکرى(ع) راهنمایى کنى و در عوض پنجاه دینار از من بگیرى؟ مرد علوى جواب داد مانعى ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت عسکرى آمدند... وقتى رسیدند اذن ورود خواستند، حضرت عسکرى به آن دو اجازه ورود داد در حالى که در صحن منزل نشسته بود، وقتى نگاهش به مرد همدانى(جبلّى) افتاد فرمود: تو فلانى فرزند فلانى هستى؟ عرض کرد:بله، فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصیت کرده است آمدهاى آن وصیّت را ادا کنى، «و معک اربعة الف دینارٍ هاتها» و با تو چهار هزار دینار است که آن را تحویل بده، «فقال الرّجل نعم» آن مرد گفت: بله (همین طور است) و آن را به حضرت تقدیم کرد. آنگاه به علوى نگاه کرد و فرمود: «خرجت الى الجبل تطلب الفضل فاعطاک هذا الرّجل خمسین دیناراً فرجعت معه؛ تو براى تحصیل فضل (الهى و روزى) به سوى جبل خارج شدى، این مرد (همدانى) به تو پنجاه دینار داد، و تو هم با او برگشتى و الآن هم، پنجاه دینار به تو عطا مىکنیم.»(23)
در این روایت چند خبر غیبى از حضرت نقل شده است: 1- اسم و رسم مرد همدانى(جبلى) ر اگفتن بدون آشنایى قبلى. 2- خبر از وصیّت پدر آن مرد. 3- خبر از مبلغ دقیق مالى که وصیّت شده بود که به امام پرداخت شود. 4- خبر از قرار داد علوى با مرد همدانى.
2- تو دویست دینار دارى
اسماعیل بن محمّد که از فرزندان عبداللّه بن عباس است مىگوید: مبلغ دویست دینار پول داشتم که آنها را در زمین دفن کرده بودم، و بر سر راه امام عسکرى(ع) قرار گرفته و به او عرض کردم: یابن رسول اللّه من درآمدى ندارم تا براى شب و روزم نانى تهیه کنم و در وضع اسفناکى بسر مىبرم، تا جایى که حتى یک دینار پول ندارم، و جاى تعجب این بود که اسماعیل در حضور امام به دروغ سوگند یاد کرد. حضرت از شنیدن سخنان اسماعیل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم یاد مىکنى، و من مىدانم که تو دویست دینار دفن کردهاى ولى «...انّک تحرم الدّنانیر التى کنت دفنتها...» این را بدان که روزى شدیداً به آن پول محتاج مىشوى و لکن از آن استفاده نمىبرى؟ و امام اضافه کرد که من این سخنان را براى این نمىگویم که تو را از احسان خود محروم سازم، آنگاه به غلام خویش دستور داد که هرچه دارى به او بپرداز، و غلام موجودى حضرتش را که صددینار بود، به وى داد: از این جریان مدّتى گذشت تا زمانى که اسماعیل شدیداً به آن دویست دینار دفن شده نیاز پیدا کرد با این که جاى دفن دینارها را تغییر داده بود وقتى سراغ آن رفت متوجّه شد که پسرش دینارها را خرج کرده و حتى یک درهم باقى نگذاشته است.(24)
در این روایت نیز حضرت چند خبر غیبى داد: 1- ناحق قسم یاد کردن اسماعیل 2- مبلغ دقیق دینارهاى دفن شده را گفتن 3- از همه جالبتر این که خبر داد از آن دینارها بهره نمىبرى.
3- خبر از دل پرسشگر
مردى از امام پرسید: چرا سهم الارث مرد دو برابر سهم الارث زن است؟ مگر زن بىچاره چه گناهى دارد؟ حضرت در جواب فرمودند: براى این که: نفقه مرد از زن بیشتر است. مرد در جهاد و جبهه شرکت مىکند، و هزینه زندگى خانوادهاش را تأمین مىکند، در "دیه عاقله" - که بر اثر قتل خطائى پیش مىآید - که بر مردان فامیل واجب است شرکت دارد. ولى زن در تمامى آنچه گفته شد معاف است.
پرسشگر چون جواب حضرت را شنید، در دل با خود گفت: این سؤال را "ابن ابى العوجاء" از امام صادق(ع) سؤال کرده بود، آن حضرت به همین صورت جواب داده بود.
حضرت عسکرى(ع) (درجا) از قلب او خبر داد و فرمود: اى ابا محمد(کنیه پرسشگر) صحیح است. این سؤال، سؤال ابن ابى العوجاء است، اگر معنى پرسش شما یکى باشد، جواب ما اهل بیت نیز یکى است. ما اوّل و آخرمان با هم تفاوتى ندارند، و همه در علم یکسان هستیم، و همگى نور واحد، و از شجر واحدى مىباشیم، (منتهى) پیامبر خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) فضیلت بیشترى دارند.(25)
4- خبر از دل خادم
ابى حمزه نصیر خادم مىگوید: از امام عسکرى(ع) بارها شنیدم که با غلامانش که ترک زبان، رومى و..بودند با زبان آنها صحبت مىکرد، من از این مسئله تعجب کردم، و در دل با خودم گفتم: "آخر" این (امام) در مدینه به دنیا آمده (چگونه ترکى و رومى و... صحبت مىکند)...این را با خود گفتم، پس حضرت عسکرى رو کرد به من فرمود: «ان اللّه جلّ اسمه ابان حجّته من سائر خلقه و اعطاه معرفة کلّ شىءٍ و هو یعرف اللّغات و الاسباب و الحوادث، و لولا ذلک لم یکن بین الحجّة و المحجوج فرقاً؛(26) براستى خداوندى که نامش بلند است، حجّتش را از دیگر مخلوقاتش ممتاز نموده(به این صورت که) به او شناخت همه چیز را عطا فرموده، و او (حجّت خدا) به زبانهاى مختلف اسباب و علل کارها و حوادث(گوناگون که پیش مىآید) آگاهى و شناخت دارد، اگر این نبود، بین حجّت (و امام) و مردم فرقى نبود.(27)
5 - جواب ناصبى
محمد بن عیاش مىگوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکرى(ع) گفتگو مىکردیم، فردى ناصبى(دشمن اهل بیت) گفت: من نوشتهاى بدون مرکب براى او مىنویسم، اگر آن را پاسخ داد مىپذیرم که او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم، ناصبى نیز بدون مرکّب روى برگهاى مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم، حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى(که گویا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگوید) اسم او اسم پدرش را نوشت!
ناصبى چون آن (نامه) را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت.(28) در این روایت نیز حضرت با علم غیبى خط بى مرکب را خواند و باعث هدایت ناصبى شد.
6- تو غفارى هستى؟
شخصى به نام (حلبى) مىگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج(امام عسکرى(ع)) از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامهاى از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: «هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسى با دست به سوى من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!» در کنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از کجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مىکنى؟ گفت: درباره امامت "ابومحمد" اختلافى پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانهاى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غفارى»(29) هستم، در این هنگام امام حسن (ع) همراه خادمش بیرون آمد. وقتى که روبروى ما رسید، به جوانى که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت "حمدویه" چه مىکند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافى است؟ گفت: کمتر از این نیز کافى بود.(30)
7- سه نشانه
"ابوالادیان" مىگوید: من از خدمتگزاران امام عسکرى علیه السلام بودم و نامههاى آن حضرت را به شهرها مىبردم. در بیمارى که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامههایى نوشت و فرمود: اینها را به مدائن مىبرى. پانزده روز در سامراء نخواهى بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدى، خواهى دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگرى بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامههاى آن حضرت را به "مدائن" بردم و جواب آنهارا گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نیز دیدم برادرش "جعفر" (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شیعیان، اطراف او را گرفته به وى تسلیت، و به امامتش تبریک مىگویند!! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب مىخورد و قمار بازى مىکند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولى از من چیزى نپرسید! در این هنگام "عقید" خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند "سمّان"(31) و "حسن بن على" معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتى که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکرى علیه السلام را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکى گندمگون و سیاه موى که دندانهاى پیشینش قدرى با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالى که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش امام هادى(ع) دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: اى مرد بصرى! جواب نامهها را که همراه توست بده! جواب نامهها را به وى دادم و با خود گفتم: این دو نشانه(نماز بر جنازه، خواستن جواب نامهها) حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. «حاجز و شاء» که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او مىخواست با این سؤال جعفر را (که بى خود ادعاى امامت کرده بود) محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیدهام و نمىشناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهى از اهل قم "قم" آمدند و از امام حسن علیه السلام پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرمودهاند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایى آوردهایم. بفرمایید:نامهها را چه کسانى نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالى که گرد جامههاى خود را پاک مىکرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند. نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را براى گرفتن همیان فرستاده، او امام است.(32)
در نتیجه باید گفت که امامان معصوم(ع) طبق آیات قرآنى و روایات وارده برخوردار از علم غیبى هستند و در موارد لازم و ضرورى جهت هدایت انسانها از آن استفاده مىکنند امّا حضرت عسکرى(ع) بخاطر شک و تردیدهایى که درباره امامت آن حضرت به وجود آمده بود مجبور شد، به صورت وسیع و گسترده، براى شک زدایى، تقویت ایمان شیعیان، و هدایت گمراهان و اقناع مخالفان از علوم غیبى استفاده نمایند.
پىنوشتها:
1. شیخ عباس قمى، الانوار البهیّه، مشهد، کتابفروشى جعفرى، ص 151 ؛ مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان مؤسسه امام صادق(ع)، ص 615.
2. الارشاد، شیخ مفید، مکتبه بصیرتى، ص 245 و سیره پیشوایان، همان، ص 616.
3. سوره انعام، آیه 59.
4. سوره یونس، آیه 20؛ سوره هود، آیه 123، نحل، آیه 77.
5. سوره جن، آیه 26.
6. ر.ک معنویت تشیّع، علّامه سید محمد حسین طباطبایى، انتشارات تشیّع بى تا، ص 214.
7. سوره حج، آیه 78.
8. تفسیر الصافى، فیض کاشانى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 3، ص 392.
9. همان.
10. همان.
11. سوره توبه، آیه 105.
12. تفسیر الصّافى، ج 2، ص 374.
13. همان.
14. بصائر الدرجات، ص 119، ح 3.
15. ر ک معنویت تشیّع، ص 214.
16. ر ک سیره پیشوایان، ص 644.
17. حیاة الامام العسکرى، محمد جواد طبسى، دفتر تبلیغات اسلامى قم، ص 121، سیره پیشوایان، ص 644.
18. اثبات الوصیه، مسعودى، نجف، المطبعة الحیدریه، 1374، ص 234، سیره پیشوایان همان، ص 645.
19. ر.ک: بحارالانوار، ج 5، ص 251، 311، 313؛ فصول المهمه ابن صبّاغ،، ص 304.
20. اثبات الوصیة، ص 246.
21. همان، ص 238.
22. تحف العقول، على بن شعبه حرّانى، ترجمه حسن زاده، انتشارات آل على(ع) 1382، ص 888، ح 7.
23. محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 4، ص 330.
24. اصول کافى، ج 1، ص 509، ح 14 ؛ کشف الغمّه، ج 2، ص 413 ؛ فصول المهمّه، ص 268، مناقب شهرآشوب، ج 4، ص 437؛ تجلیات ولایت، ص 494؛ محجة البیضاء، ج 4، ص 326.
25. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 437 ؛ حر عاملى اثبات الهداة، ج 4، ص 407 شماره 32 تجلیات ولایت، على اکبر بابازاده، ص 496.
26. ارشاد شیخ مفید، ص 322، کشف الغمّة، ص 305؛ به نقل از محجة البیضاء، ج 4، ص 326.
27. همان.
28. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 440، به نقل از سیره پیشوایان، ص 628.
29. غفار نام قبیله اباذر بود.
30. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 50، ص 269؛ سیره پیشوایان، ص 649.
31. روغن فروش، مقصود عثمان بن سعید عمرى از یاران نزدیک امام عسکرى(ع) است.
32. کمال الدین، صدوق قم، جامعه مدرسین، 1405 ه.ق، ص 475 به نقل از سیره پیشوایان، ص 660 - 659.
مىکند روشن دو عالم را امام عسکرى
مىدهد نور جنان از چهره تابان او
همچو پیغمبر بود زیبا امام عسکرى
امام حسن عسکرى(ع) در ماه ربیع الثانى (هشتم، دهم، و یا چهاردهم) 232 ه.ق در مدینه منوّره بدنیا آمد، و بانور خویش خانواده و شهر مدینه و قلوب شیعیان را نورانى نمودو در هشتم ربیع الاول بوسیله معتمد عباسى مسموم و به شهادت رسید.
پدر بزرگوارش حضرت هادى(ع) و مادر مکرمهاش «حدیثه» که بنام «سوسن» نیز یاد شده است در عظمت او گفته شده است: «و کانت من العارفات الصّالحات و کفى فى فضلها انّها کانت مفزع الشیعة بعد وفاة ابى محمّدٍ؛(1) او از زنان عارفه و آشنا به مسائل و صالحه (و نیکوکار) بود، در فضیلت او همین بس که بعد از شهادت ابى محمد(حسن عسکرى(ع)) پناهگاه (و نقطه اتکاى) شیعیان بود.»
آن حضرت در سن 22 سالگى پدر را از دست داد، و بعد از 6 سال امامت، در سال 260 ه.ق در سن 28 سالگى به شهادت رسید و در خانه خود سامرّا در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد(2) خلفاى ستمگر دوران آن حضرت عبارتند از:
1- المعز باللّه (252 - 255)
2- المهتدى باللّه(255 - 256)
3- المعتمد باللّه(256 - 279).
آنچه پیش رو دارید (به مناسبت شهادت حضرت عسکرى(ع)) نگاهى است به استفاده وسیع حضرت از علم غیبى و آگاهى خدادادى که ما با ذکر اسباب و علل این عمل نمونههایى از پیشگوییهاى غیبى آن حضرت ارائه مىدهیم به امید آن که باعث آگاهى بیشتر و محبّت افزونتر به مقام و منزلت آن امام همام شود.
قرآن و علم غیبى معصومان(ع)
در قرآن کریم آیاتى داریم که علم غیب را مخصوص خداوند متعال مىدانند مانند: «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الّا هو؛(3) در نزد او کلیدهاى غیب است جز او کسى کلیدهاى غیب را نمىداند.» و امثال آن(4) ولى استثنایى که در این آیه آمده «عالم الغیب فلایظهر على غیبه احداً الّا من ارتضى من رسول؛(5) داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد مگر رسولانى که آنان را برگزیده...»
نشان مىدهد که اختصاص علم غیب به خداى متعال به این معنى است که غیب را مستقلاً و از پیش خود (و بالذّات) کسى جز خداى متعال نمىداند، ولى ممکن است پیغمبران پسندیده و مرضىّ حق به تعلیم الهى و خدایى از غیب آگاه شوند و امکان دارد پسندیدگان دیگر همچون امامان معصوم(ع) نیز به تعلیم خاص پیامبر اکرم(ص) و امامان قبلى از علوم غیبى و پنهانى برخوردار شوند،(6) چنان که آیات دیگر و روایات فراوان و دلیل عقلى این مسئله را تأیید مىکند.
از قرآن کریم به دو آیه بسنده مىکنیم:
1- «...لیکون الرّسول شهیداً علیکم و تکونوا شهداء على النّاس؛(7) در کتابهاى پیشین و در این کتاب آسمانى شما را "مسلمان" نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم.»یقیناً مراد از "تکونوا" همه مردم نیست چون اولاً اتحاد شاهد و مشهور علیه لازم مىآید.ثانیاً همه مردم از اعمال یکدیگر اطلاع ندارند تا در قیامت گواهى دهند، معلوم مىشود " شهداء" افراد خاصى هستند که در آیه مشخص شدهاند.
امام باقر(ع) در توضیح این آیه فرمود: «فرسول اللّه(ص) الشّهید علینا بما بلغنا عن اللّه تبارک و تعالى نحن الشّهداء على النّاس یوم القیامة...؛(8) پس رسول خدا(ص) گواه است بر ما نسبت به آنچه به ما رسیده است از خداى بلند مرتبه و ما گواه بر مردم هستیم در روز قیامت.»
و از خود پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود: «عنى بذلک ثلاثة عشر رجلاً خاصّةً دون هذه الامّة ثمّ قال أنا و اخى و احد عشر من ولدى؛(9) مقصود از این آیه فقط سیزده مرد است، نه تمام امّت (اسلامى) سپس فرمود: «آن سیزده نفر) من و برادرم(على(ع)) و یازده نفر از فرزندانم (از نسل على و حسین(ع))».
در روایت دیگر مىخوانیم که پیامبر(ص) گواه بر آل محمد(ص) و آل محمد(ص) گواه بر مردم است.(10)
توجه داریم که گواهى بر اعمال مردم در روز قیامت لازمه ضرورى و حتمى آن این است که بر تمامى اعمال مردم، از ریز و درشت، از ظاهر و پنهان آگاهى و نظارت دقیق داشته باشند لازمه قطعى این آیه علم غیب داشتن امامان معصوم(ع) است.
2- «و قل اعملوا فسیرى اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون...؛(11) بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبیند، و بزودى به سوى داناى نهان و آشکار، بازگردانده مىشوید، و شما را به آنچه کردید خبر مىدهد.»
از امام صادق(ع) از این آیه پرسش شد، فرمود: «والمؤمنون هم الائمّة؛(12) (مراد) از مؤمنان امامان(معصوم) هستند.» و امام باقر فرمود: «ما من مؤمنٍ یموت او کافرٍ یوضع فى قبره حتى یعرض عمله على رسول اللّه(ص) و على امیرالمؤمنین علیه السلام و هلمّ جرّاً الى آخر من فرض اللّه طاعته على العباد فذلک قوله «قل اعملوا...؛(13) هیچ مؤمنى از دنیا نمىرود، و هیچ کافرى در قبر نهاده نمىشود مگر این که اعمالش بر رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) عرضه مىشود و همین طور ادامه مىیابد تا آخرین کسى که خداوند طاعت و پیروى او را واجب نموده است.»
روایات فراوانى داریم که مىرساند امامان از امور غیبى اطلاعات دارند که در ضمن برخى از آنها بیان شد، در این قسمت فقط به بخشى از یک روایت بسنده مىکنیم.
امام هشتم فرمود: «فان محمّداً کان امین اللّه فى خلقه فلمّا قبض کنّا اهل البیت ورثته، فنحن امناء اللّه فى ارضه، عندنا علم البلایا و المنایا...؛(14) محمد(ص) امین خدا در میان خلقش بود، هنگامى که قبض روح شد ما اهل بیت وارث او شدیم. پس ما (نیز) امینان خدا در زمینش هستیم، در نزد ما علوم بلایا و اخبار مردم است (و ما از اوضاع مردم آگاهى داریم)».
و از نظر عقلى نیز امام بحسب مقام نورانى خود، کاملترین انسان زمان خود و مظهر تمام اسماء و صفات خدایى هستند و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصى آشنا مىباشند و بحسب وجود عنصرى و خاکى خود هرگاه بخواهند به چیزى توجه کنند حقایق غیبى براى او روشن و آشکار مىگردد.(15)
استفاده وسیع از علم غیبى
از شخص پیامبر اکرم(ص) گرفته تا امامان معصومان(ع) درموارد متعددى از علم غیبى و پیشگویىهاى غیبى و پنهانى در موارد لازم و ضرورى استفاده نمودهاند، در مواردى که اساس حقانیت اسلام با مصالح عالى امت (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگرفت از این آگاهى به صورت "ابزار" هدایت استفاده مىکردند تا آنجا که مىتوان گفت پیشگوییها و گزارشهاى غیبى امامان، بخش مهمّى از زندگینامه آنان را تشکیل مىدهد، ولى با یک نگاه گذرا به زندگانى امام حسن عسکرى(ع) در مىیابیم که آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشکار نموده و از آن بهره برده است.(16)
شاهد مدّعا
شاهد مدّعا تحقیق یکى از نویسندگان معاصر در این زمینه است، وى در گزارشى از کرامات و خبرهاى غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرى(ع) مىنویسد: "قطب راوندى" در "خرائج" جمعاً چهل مورد، و "سید بحرانى" در "مدینة المعاجز" صد و سى و چهار مورد را یادآور شده است.
راز استفاده وسیع از علم غیبى
در این قسمت، این موضوع را مورد بررسى قرار مىدهیم که چرا حضرت عسکرى(ع) به صورت گسترده از علم غیبى استفاده و بهره برده است.
1- شرائط نامساعد
اوّلین عاملى که مىتوان به آن اشاره نمود شرائط نامساعد و جوّ اختناقى است که براى حضرت عسکرى و پدر بزرگوارش پیش آمد. از زمانى که امام هادى(ع) به صورت اجبارى به سامرا منتقل گردید، به شدّت تحت کنترل بود، از این جهت امکان معرّفى فرزندش "حسن" به عنوان جانشین و امام بعدى براى شیعیان وجود نداشت، و کوچکترین گامى در این مسیر مىتوانست جان فرزندش را به شدّت به خطر اندازد. به همین دلیل کار معرّفى امامت، حضرت عسکرى(ع) به شیعیان و گواه گرفتن در این باب در ماههاى پایانى عمر امام هادى(ع) صورت گرفت.(17) به گونهاى که هنگام رحلت حضرت هادى هنوز بسیارى از شیعیان از امامت امام حسن عسکرى آگاهى و اطلاع نداشتند. به این جهت مجبور بود حضرت جهت معرّفى خویش از علوم غیبى و پیشگوییهاى پنهانى استفاده کند، این نکته را در داستان اول (مرد همدانى و علوى) داستان پنجم(ناصبى) داستان ششم (نوه ابوذر غفارى) و داستان ابوالادیان به خوبى مىتوان مشاهده کرد.
2- مطرح شدن امامت محمد!
عامل دیگر در این زمینه اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت "محمد بن على" برادر حضرت عسکرى(ع) در زمان حیات حضرت هادى بود، هر چند حضرت با آن مبارزه مىکرد ولى با این حال عدّهاى تلاش داشتند مسئله را تبلیغ و تثبیت نمایند. پس از شهادت امام هادى(ع) گروهى از نادانان و خیانت کاران همچون "ابن ماهویه" این پندار را دستاویز قرار داده به انحراف و گمراه ساختن افکار شیعیان از امامت حضرت عسکرى(ع) پرداختند.(18)
3- اختناق شدیدتر
هر چند امام جواد(ع) و حضرت هادى(ع) در اختناق به سر مىبردند، ولى اختناق دوران عسکرى(ع) به شدّت بیشتر از آن دو بزرگوار بود، اوّلاً حضرت را در محلّه "عسکر" و پادگان نظامى سکونت اجبارى دادند، ثانیاً حضرت را ناگزیر کرده بودند که هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود و ثالثاً حضرت را زندانى نمودند و در زندان نیز توسط برخى جاسوسان تحت کنترل و نظر بود.(19) لذا به هیچ وجه نمىتوانست حضرت آنچنان که باید خود را معرّفى کند.
مجموع این عوامل باعث شده بود که گروهى نسبت به امامت آن حضرت تشکیک روا دارند، و حضرت را مورد امتحان و آزمایش قرار دهند.(20) و یا در این زمینه مکاتبه نمایند.(21) که از داستانهاى آتى بخوبى این مسئله را مىتوان متوجّه شد. تا آنجا حضرت مورد شک و تردید قرار گرفته بود که در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه دردمندانه فرمود: «ما مُنِىَ احدٌ من آبائى بمثل مامُنیتُ به من شکّ هذه العصابة فىّ فان کان هذا الامر امراً اعتقد تموه و دِنتُم به الى وقتٍ ثمّ ینقطع فللشّک موضعٌ و ان کان متّصلاً ما اتّصلت امور اللّه فى معنى هذا الشکّ؟؛(22) هیچ یک از پدرانم، آن گونه که من گرفتار تردید (گروهى از) شیعیان شدم مورد تردید واقع نشدند، اگر این موضوع (امامت) که شما به آن معتقد و پاى بندید موقت و منقطع بود، جاى شک و تردید داشت و اگر امامت امرى است پیوسته و مستمر که (چنین است) تا امور الهى جریان دارد پابرجاست، دیگر این شک و تردید چه معنا دارد؟»
حضرت عسکرى براى زدودن زنگار این شک و تردیدها و براى حفظ یاران و دلگرمى آنها، و یا هدایت گمراهان ناگزیر بود از علوم غیبى استفاده کند، و این راه بهترین راه براى هدایت و جلب مخالفان و تقویت ایمان و زدودن شک و تردید، از دل شیعیان بود.
شیخ حرّ عاملى در "اثبات الهداة" صد و سى و شش مورد، و علّامه مجلسى در "بحارالانوار" هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند و این آمار به خوبى نشان از آن دارد که گزارشهاى غیبى از ناحیه آن حضرت و استفاده از این علم خدادادى وسیع بوده است.
نمونههایى از خبرهاى غیبى حضرت
1- خبر از تصمیم دو نفر
ابوالقاسم کاتب راشد نقل مىکند: که مردى از سادات علوى براى کار و کوشش، و تحصیل روزى از خانه خود در سامراء خارج شد و در خارج شهر به مردى از اهل همدان برخورد نمود که آمده بود و مىخواست امام حسن عسکرى(ع) را زیارت کند. مرد همدانى پرسید: اى مرد! از کجا مىآیى و اهل کدام شهرى؟ مرد علوى جواب داد اهل سامرّا و در پى تحصیل روزى از خانهام خارج شدهام، او گفت: آیا حاضرى مرا به خانه امام حسن عسکرى(ع) راهنمایى کنى و در عوض پنجاه دینار از من بگیرى؟ مرد علوى جواب داد مانعى ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت عسکرى آمدند... وقتى رسیدند اذن ورود خواستند، حضرت عسکرى به آن دو اجازه ورود داد در حالى که در صحن منزل نشسته بود، وقتى نگاهش به مرد همدانى(جبلّى) افتاد فرمود: تو فلانى فرزند فلانى هستى؟ عرض کرد:بله، فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصیت کرده است آمدهاى آن وصیّت را ادا کنى، «و معک اربعة الف دینارٍ هاتها» و با تو چهار هزار دینار است که آن را تحویل بده، «فقال الرّجل نعم» آن مرد گفت: بله (همین طور است) و آن را به حضرت تقدیم کرد. آنگاه به علوى نگاه کرد و فرمود: «خرجت الى الجبل تطلب الفضل فاعطاک هذا الرّجل خمسین دیناراً فرجعت معه؛ تو براى تحصیل فضل (الهى و روزى) به سوى جبل خارج شدى، این مرد (همدانى) به تو پنجاه دینار داد، و تو هم با او برگشتى و الآن هم، پنجاه دینار به تو عطا مىکنیم.»(23)
در این روایت چند خبر غیبى از حضرت نقل شده است: 1- اسم و رسم مرد همدانى(جبلى) ر اگفتن بدون آشنایى قبلى. 2- خبر از وصیّت پدر آن مرد. 3- خبر از مبلغ دقیق مالى که وصیّت شده بود که به امام پرداخت شود. 4- خبر از قرار داد علوى با مرد همدانى.
2- تو دویست دینار دارى
اسماعیل بن محمّد که از فرزندان عبداللّه بن عباس است مىگوید: مبلغ دویست دینار پول داشتم که آنها را در زمین دفن کرده بودم، و بر سر راه امام عسکرى(ع) قرار گرفته و به او عرض کردم: یابن رسول اللّه من درآمدى ندارم تا براى شب و روزم نانى تهیه کنم و در وضع اسفناکى بسر مىبرم، تا جایى که حتى یک دینار پول ندارم، و جاى تعجب این بود که اسماعیل در حضور امام به دروغ سوگند یاد کرد. حضرت از شنیدن سخنان اسماعیل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم یاد مىکنى، و من مىدانم که تو دویست دینار دفن کردهاى ولى «...انّک تحرم الدّنانیر التى کنت دفنتها...» این را بدان که روزى شدیداً به آن پول محتاج مىشوى و لکن از آن استفاده نمىبرى؟ و امام اضافه کرد که من این سخنان را براى این نمىگویم که تو را از احسان خود محروم سازم، آنگاه به غلام خویش دستور داد که هرچه دارى به او بپرداز، و غلام موجودى حضرتش را که صددینار بود، به وى داد: از این جریان مدّتى گذشت تا زمانى که اسماعیل شدیداً به آن دویست دینار دفن شده نیاز پیدا کرد با این که جاى دفن دینارها را تغییر داده بود وقتى سراغ آن رفت متوجّه شد که پسرش دینارها را خرج کرده و حتى یک درهم باقى نگذاشته است.(24)
در این روایت نیز حضرت چند خبر غیبى داد: 1- ناحق قسم یاد کردن اسماعیل 2- مبلغ دقیق دینارهاى دفن شده را گفتن 3- از همه جالبتر این که خبر داد از آن دینارها بهره نمىبرى.
3- خبر از دل پرسشگر
مردى از امام پرسید: چرا سهم الارث مرد دو برابر سهم الارث زن است؟ مگر زن بىچاره چه گناهى دارد؟ حضرت در جواب فرمودند: براى این که: نفقه مرد از زن بیشتر است. مرد در جهاد و جبهه شرکت مىکند، و هزینه زندگى خانوادهاش را تأمین مىکند، در "دیه عاقله" - که بر اثر قتل خطائى پیش مىآید - که بر مردان فامیل واجب است شرکت دارد. ولى زن در تمامى آنچه گفته شد معاف است.
پرسشگر چون جواب حضرت را شنید، در دل با خود گفت: این سؤال را "ابن ابى العوجاء" از امام صادق(ع) سؤال کرده بود، آن حضرت به همین صورت جواب داده بود.
حضرت عسکرى(ع) (درجا) از قلب او خبر داد و فرمود: اى ابا محمد(کنیه پرسشگر) صحیح است. این سؤال، سؤال ابن ابى العوجاء است، اگر معنى پرسش شما یکى باشد، جواب ما اهل بیت نیز یکى است. ما اوّل و آخرمان با هم تفاوتى ندارند، و همه در علم یکسان هستیم، و همگى نور واحد، و از شجر واحدى مىباشیم، (منتهى) پیامبر خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) فضیلت بیشترى دارند.(25)
4- خبر از دل خادم
ابى حمزه نصیر خادم مىگوید: از امام عسکرى(ع) بارها شنیدم که با غلامانش که ترک زبان، رومى و..بودند با زبان آنها صحبت مىکرد، من از این مسئله تعجب کردم، و در دل با خودم گفتم: "آخر" این (امام) در مدینه به دنیا آمده (چگونه ترکى و رومى و... صحبت مىکند)...این را با خود گفتم، پس حضرت عسکرى رو کرد به من فرمود: «ان اللّه جلّ اسمه ابان حجّته من سائر خلقه و اعطاه معرفة کلّ شىءٍ و هو یعرف اللّغات و الاسباب و الحوادث، و لولا ذلک لم یکن بین الحجّة و المحجوج فرقاً؛(26) براستى خداوندى که نامش بلند است، حجّتش را از دیگر مخلوقاتش ممتاز نموده(به این صورت که) به او شناخت همه چیز را عطا فرموده، و او (حجّت خدا) به زبانهاى مختلف اسباب و علل کارها و حوادث(گوناگون که پیش مىآید) آگاهى و شناخت دارد، اگر این نبود، بین حجّت (و امام) و مردم فرقى نبود.(27)
5 - جواب ناصبى
محمد بن عیاش مىگوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکرى(ع) گفتگو مىکردیم، فردى ناصبى(دشمن اهل بیت) گفت: من نوشتهاى بدون مرکب براى او مىنویسم، اگر آن را پاسخ داد مىپذیرم که او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم، ناصبى نیز بدون مرکّب روى برگهاى مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم، حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى(که گویا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگوید) اسم او اسم پدرش را نوشت!
ناصبى چون آن (نامه) را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت.(28) در این روایت نیز حضرت با علم غیبى خط بى مرکب را خواند و باعث هدایت ناصبى شد.
6- تو غفارى هستى؟
شخصى به نام (حلبى) مىگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج(امام عسکرى(ع)) از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامهاى از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: «هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسى با دست به سوى من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!» در کنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از کجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مىکنى؟ گفت: درباره امامت "ابومحمد" اختلافى پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانهاى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غفارى»(29) هستم، در این هنگام امام حسن (ع) همراه خادمش بیرون آمد. وقتى که روبروى ما رسید، به جوانى که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت "حمدویه" چه مىکند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافى است؟ گفت: کمتر از این نیز کافى بود.(30)
7- سه نشانه
"ابوالادیان" مىگوید: من از خدمتگزاران امام عسکرى علیه السلام بودم و نامههاى آن حضرت را به شهرها مىبردم. در بیمارى که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامههایى نوشت و فرمود: اینها را به مدائن مىبرى. پانزده روز در سامراء نخواهى بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدى، خواهى دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگرى بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامههاى آن حضرت را به "مدائن" بردم و جواب آنهارا گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نیز دیدم برادرش "جعفر" (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شیعیان، اطراف او را گرفته به وى تسلیت، و به امامتش تبریک مىگویند!! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب مىخورد و قمار بازى مىکند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولى از من چیزى نپرسید! در این هنگام "عقید" خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند "سمّان"(31) و "حسن بن على" معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتى که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکرى علیه السلام را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکى گندمگون و سیاه موى که دندانهاى پیشینش قدرى با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالى که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش امام هادى(ع) دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: اى مرد بصرى! جواب نامهها را که همراه توست بده! جواب نامهها را به وى دادم و با خود گفتم: این دو نشانه(نماز بر جنازه، خواستن جواب نامهها) حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. «حاجز و شاء» که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او مىخواست با این سؤال جعفر را (که بى خود ادعاى امامت کرده بود) محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیدهام و نمىشناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهى از اهل قم "قم" آمدند و از امام حسن علیه السلام پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرمودهاند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایى آوردهایم. بفرمایید:نامهها را چه کسانى نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالى که گرد جامههاى خود را پاک مىکرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند. نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را براى گرفتن همیان فرستاده، او امام است.(32)
در نتیجه باید گفت که امامان معصوم(ع) طبق آیات قرآنى و روایات وارده برخوردار از علم غیبى هستند و در موارد لازم و ضرورى جهت هدایت انسانها از آن استفاده مىکنند امّا حضرت عسکرى(ع) بخاطر شک و تردیدهایى که درباره امامت آن حضرت به وجود آمده بود مجبور شد، به صورت وسیع و گسترده، براى شک زدایى، تقویت ایمان شیعیان، و هدایت گمراهان و اقناع مخالفان از علوم غیبى استفاده نمایند.
پىنوشتها:
1. شیخ عباس قمى، الانوار البهیّه، مشهد، کتابفروشى جعفرى، ص 151 ؛ مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان مؤسسه امام صادق(ع)، ص 615.
2. الارشاد، شیخ مفید، مکتبه بصیرتى، ص 245 و سیره پیشوایان، همان، ص 616.
3. سوره انعام، آیه 59.
4. سوره یونس، آیه 20؛ سوره هود، آیه 123، نحل، آیه 77.
5. سوره جن، آیه 26.
6. ر.ک معنویت تشیّع، علّامه سید محمد حسین طباطبایى، انتشارات تشیّع بى تا، ص 214.
7. سوره حج، آیه 78.
8. تفسیر الصافى، فیض کاشانى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 3، ص 392.
9. همان.
10. همان.
11. سوره توبه، آیه 105.
12. تفسیر الصّافى، ج 2، ص 374.
13. همان.
14. بصائر الدرجات، ص 119، ح 3.
15. ر ک معنویت تشیّع، ص 214.
16. ر ک سیره پیشوایان، ص 644.
17. حیاة الامام العسکرى، محمد جواد طبسى، دفتر تبلیغات اسلامى قم، ص 121، سیره پیشوایان، ص 644.
18. اثبات الوصیه، مسعودى، نجف، المطبعة الحیدریه، 1374، ص 234، سیره پیشوایان همان، ص 645.
19. ر.ک: بحارالانوار، ج 5، ص 251، 311، 313؛ فصول المهمه ابن صبّاغ،، ص 304.
20. اثبات الوصیة، ص 246.
21. همان، ص 238.
22. تحف العقول، على بن شعبه حرّانى، ترجمه حسن زاده، انتشارات آل على(ع) 1382، ص 888، ح 7.
23. محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 4، ص 330.
24. اصول کافى، ج 1، ص 509، ح 14 ؛ کشف الغمّه، ج 2، ص 413 ؛ فصول المهمّه، ص 268، مناقب شهرآشوب، ج 4، ص 437؛ تجلیات ولایت، ص 494؛ محجة البیضاء، ج 4، ص 326.
25. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 437 ؛ حر عاملى اثبات الهداة، ج 4، ص 407 شماره 32 تجلیات ولایت، على اکبر بابازاده، ص 496.
26. ارشاد شیخ مفید، ص 322، کشف الغمّة، ص 305؛ به نقل از محجة البیضاء، ج 4، ص 326.
27. همان.
28. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 440، به نقل از سیره پیشوایان، ص 628.
29. غفار نام قبیله اباذر بود.
30. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 50، ص 269؛ سیره پیشوایان، ص 649.
31. روغن فروش، مقصود عثمان بن سعید عمرى از یاران نزدیک امام عسکرى(ع) است.
32. کمال الدین، صدوق قم، جامعه مدرسین، 1405 ه.ق، ص 475 به نقل از سیره پیشوایان، ص 660 - 659.