انتصاب على(ع) به رهبرى جامعه
آرشیو
چکیده
متن
ب - محو آثار منفى ظلم و تبعیض و...
از آنجا که مولاى متقیان همواره طرفدار و حمایتگر مظلومان و بیچارگان بودند در دوران خلافت خلفاء گذشته با همکارى و مشاوره دلسوزانه خود با قضاوتهاى به جا و به موقع از وقوع حوادث ناگوار جلوگیرى مىنمودند. در قضاوت چنان با صلابت و جدى وارد عمل مىشدند که هیچ کس را یاراى ممانعت نبود. و چنان با درایت و سنجیده نظر مىدادند که بارها خلیفه دوم مىگفت: «علىّ اقضانا»(1) على از همه در قضاوت بهتر است.
امام با جارى کردن حدود الهى بر جسم خطا کاران هیچ گونه هراس بر خود راه نمىداد چه بسا افراد مجرم از نزدیکان و نور چشمىهاى خلیفه بودند که هیچ کس را یاراى اعتراض نبود چه رسد به اینکه بخواهند بر قوم و خویش خلیفه حد جارى نمایند. امام همواره به کارگزاران خود توصیه مىکردند که مراعات حقوق انسانى و اسلامى رعیت را بنمایند و در نامههاى خود به آنها هشدار و اخطار مىدادند. در یک مورد خطاب به فرماندار فارس چنین نگاشتند: «پس از نام خدا...دهقانان مرکز فرمانداریت از خشونت و تحقیر کردن مردم و سنگدلى تو شکایت کردند. من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکند و نه سزاوار قساوت و بد رفتارى هستند، زیرا که با ما هم پیمانند، پس با آنان در رفتار نرمى و درشتى را به همآمیز و رفتار توأم با شدت (جدى بودن) و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روى را در نزدیک کردن یا دورى کردن رعایت کن.»(2)
در مورد دیگرى زنى به نام سوده از عمال حضرت شکایت کرد امام پس از شنیدن سخنان آن زن فرمان عزل او را نوشت و بدست خود آن زن براى او فرستاد. ازدیدگاه امام هر فرد و عاملى که زمینه ساز فساد و انحراف جامعه باشد مطرود است و باید با آن مقابله شود. بطوریکه در یک مورد امام فرمودند: «اگر فلان عمل از حسن و حسین هم سر مىزد، آنها نیز بازخواست مىشدند.» اینگونه بود که اندک اندک تبعیضهاى گذشته طبقه بندىهاى عرب و عجم، سیاه، سفید و ارج نهادن به قبائل بزرگ و معروف، جاى خود را به عدالت علوى سپرد. هر چند عدهاى تحمل اینگونه عدالت را نداشتند.
ج - حذف امتیازهاى غیر عادلانه و...
امام عادل در عین حال که از گناه مجرمى در حق خود و خانوادهاش عفو واغماض مىنمود. اما در عین حال وجود قوم و خویش را در مورد اجراى عدالت نادیده مىگرفت که در این راستا (داغ کردن دستان برادرش عقیل) زبان زد خاص و عام است، امام مىدانست که هرگاه جامعه از وجود افراد ناپاک و نالایق پاکسازى شود فضاى سالم زمینه رشد افراد مستعد و حتى غیر مستعد را فراهم مىنماید.
در رویکرد علوى چهره بى عدالتى و غیر قانونمند بودن به قدرى مذمت شده است که حتى خود آن حضرت مىفرمود: «اى مردم اگر على را دیدید با اندوختن مال و... از شهر شما بیرون رفت او را قبول نداشته باشید.»(3) وقتى مردم خواستار اصلاحات اساسى مىشدند. امام مىفرمودند: «حتى اگر من نیز در صدد اصلاح این انحرافات برآیم شما از اطراف من متفرق شده، تنهایم خواهید گذاشت.» به این معنا که با وجود نفرت از زد و بندهاى سیاسى و خستگى از بىعدالتى، تاب و تحمّل اصلاح صحیح جامعه را نخواهید داشت چرا که افراد عزل و طرد شده چه بسا از نزدیکان شما و یا خود شما باشید که در این صورت به عنوان اعتراض از اطراف من پراکنده خواهید شد(چنانچه طلحه و زبیر رفتند).
«معاویه» یکى از فرماندهان جنگهاى «رده» در شام بود و از این طریق خود را به دستگاه خلافت نزدیک ساخته بود و در زمان خلیفه دوم نیز بر شام حکومت مىراند بطورى که مورد توجه خلیفه واقع شده بود که مورد اغماض خلیفه قرار مىگرفت. هر چند با برخى از عمال خود برخورد جدى داشت اما در مورد معاویه با چشم پوشى در مقابل یغماگرى وى برخورد و مدارا مىکرد و بهانههاى او را بدون چون و چرا مىپذیرفت.»
اما امیرمؤمنان از ابتداى تشکیل حکومت درصدد عزل معاویه برآمد و رویداد جنگ صفین گویاى عزم راسخ امام علیه السلام است.
آن حضرت به کارگزاران خود نیز توصیه فرمودند مراقب رعایت حال قوم خویشى در امور حکومت باشند. رابطههاى خویشاوندى مانع اجراى عدالت نگردد. در نامه 53 خطاب به مالک اشتر، فرمودند: «همانا زمامداران را خواص و نزدیکانى است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان و به هیچ کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را وامگذار، به گونهاى با آنان رفتار کن که قرار دادى به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند، مانند آبیارى مزارع، یا زراعت مشترک.» در زمان خلافت عثمان نزدیکان عثمان به طور آشکار و گسترده اموال بیت المال را تصاحب کرده بودند تا حدى که چراگاه عمومى مردم بدست آنها بود. و نظیر این گونه اعمال مردم را به تنگ آورد و هنگامىکه به عثمان اعتراض کردند وى جواب داد: اگر کلید بهشت نیز بدست من بود آنرا به دست بنى امیه مىدادم.» استعفاى خزانه دار عثمان نشانگر شدت حیف و میل بیت المال بود که وى را طاقت ادامه راه خلافت نمانده بود. هر چند خروج از معیارهاى دینى از زمان خلیفه دوم شروع شد اما در عصر خلیفه سوم به اوج خود رسید و سرانجام او را به قتلگاه فرستاد.
ح - برچیدن بساط فرهنگ بیگانه
از آنجا که فرهنگ مغز هر جامعه به شمار مىآید و افراد دانشمند فرهنگ سازان جامعه هستند بنابراین وجود افراد عالم و اندیشمند بر رأس امور فرهنگى ضروریست. اما با توجه به فضاى مسموم و آلوده گذشته که افرادى نظیر، «تیم دارى و کعب الاحبار یهودى» که تازه مسلمان شده بودند، بر امور فرهنگى جامعه مسلط شده و عقاید تورات تحریف شده را به مردم مسلمان آموزش داده و به تعلیم و تربیت شاگردانى چون، معاویه، عمروبن عاص، و عبداللّه بن عمر و ابوهریره، نیز همت گماشته بودند. از این رو فضاى فرهنگ دینى نیاز فورى به پاکسازى و سالمسازى فرهنگى داشت.
«تیم دارى» جمعهها قبل از نماز جمعه براى مردم سخنرانى مىکرد. در جامعه دینى آنزمان با وجود «سلمانها و ابوذرها» که رسولخدا مقام آنها را وصف نموده و ایمان آنها را تأیید کرده بود. امثال تیمها با اجازه خلیفه مسلمین به ایراد سخنرانى مىپرداخت و خلیفه دوم از او به عنوان بهترین افراد یاد مىکرد.(4) و او را در طبقه بندى افراد براى دریافت سهم از بیت المال در گروه «بدر» قرار داده بود. در حالىکه تیم بیش از یکسال زمان نبوت را درک نکرده بود. (کعب) نیز از علماى یهودى بود که در حین گذر از مدینه به درخواست خلیفه دوم ماندگار شد تا پاسخ گوى مسائل دینى مردم باشد. او همواره از تورات تحریف شده به عنوان کتاب خدا یاد مىکرد و براى مردم حدیث جعل مىکرد. گفتهها و اندیشههاى کعب چنان در ستون فقرات فرهنگى جامعه رسوخ کرده بود که حتى عدّهاى، در بحثهاى دینى گفتار افرادى چون ابن عباس را قبول نمىکردند و گفتههاى کعب را مقدم مىدانستند.
«ابن عباس» مىگوید: «روزى نزد معاویه بودم او آیه 18 از سوره کهف را به شکل خاص خواند و من به او اعتراض کردم. معاویه آیه را از عبداللّه بن عمر سؤال کرد و او نظر معاویه را تأیید کرد. من در جواب گفتم: قرآن در خانه ما نازل شده (یعنى ما سزاواریم درباره آن اظهار نظر کنیم نه معاویه و کعب) نتیجه این شد که براى حل مسئله نزد کعب رفته و با نظر او اختلاف حل شود.»(5)
کارشناسى کعب سبب گردید احادیث جعلى و بنى اسرائیلى وارد جامعه حدیثى اسلام گردیده و موجب بدبینى مسلمین شده و زمینه مساعدى رشد افکار مسموم و غلط غیر اسلامى شود. و افرادى نظیر ابوهریرهها ید طولائى در جعل حدیث پیدا نمایند. کعب الاحبار از قدرت بیان و جعل ابوهریره در شگفت شده و مىگفت: «کسى ندیدم مثل ابوهریره که تورات را نخوانده باشد اما مطالب آنرا بداند.»(6)
بنابر مطالب ذکر شده امیرمؤمنان مىبایست در چند جبهه از جمله جبهه کلیدى فرهنگى اقدام به پاک سازى مىنمود تا آثار برجاى مانده بیش از پیش موجب گمراهى مردم نگردد. و مردم پس از پاک سازى احادیث جعلى دوباره با سنت و سیره نبوى آشنا شده و انس بگیرند.
د - پاک سازى و سالم سازى سیستم امنیتى
هر جامعه براى رشد و توسعه و پیشرفت نیاز به امنیت فردى و اجتماعى دارد. تا در سایه آن به شکوفایى بپردازد. و در جهت رفاه و آسایش گام بردارد. بعد از رسیدن امام على(ع) به حکومت و خلافت با سه جنگ خانگى ناخواسته روبرو گردید که هر یک از آنها به تنهایى ارکان اقتدار و حاکمیت را مىتوانست به سوى ضعف و هرج و مرج بکشاند، و موجبات تفرقه را فراهم نماید. اما درایت و تدبیر بىنظیر امام و یاران از جان گذشتهاش با مهار این جنگها فرصتهاى پیش آورده شده ؛ از سوى دشمن را براى ایجاد اختلاف در میان اقشار مسلمین به یأس و ناامیدى بدل کردند. در هنگام بروز جنگ جمل امام طبق شیوه ممتاز خود ابتدا با آنان به نرمى سخن گفتند و آنها را براى بازگشت به حکم الهى فرا خواندند و فرمودند: «ممکن است به من خبر دهید که کدام حق را از شما باز داشتهام یا کدام سهم را براى خود برداشته بر شما ستم کردم؟»(7)
در تاریخ آمده است که امام زبیر را نزد خود فراخوانده و از راه ملاطفت با وى سخن گفته و دست در گردن زبیر انداختند، تا شاید از خواب غفلت برخیزد و انرژى جامعه توحیدى به جاى سازندگى و بالندگى در چالش و کشمکش داخلى مستهلک نگردد. گرچه این روش پسندیده امام موجب تغییر موضع در وجود زبیر گردید. اما در اثر جهالت عدّهاى شناخته شده کار به نبرد و رویارویى کشانده شد و امام على رغم میل باطنى خود اقدام به اینگونه پاکسازى جامعه توحیدى کرده و امثال طلحهها و...که مانع روند رشد و توسعه حکومت الهى بود. از سر راه برداشتند.
در جبهه قاسطین نیز آن حضرت با شکیبایى در مقابل اغراض سیاسى اعتقادى معاویه ایستادگى نموده و فرصت بازگشت را به لشکریان معاویه و خود وى داده و آنها را به سوى حق دعوت کردند و فرمودند:
«چه خواهى کرد...اى معاویه دست از این کار بکش و آماده حساب باش، به گمراهان فرومایه گوش مسپار.»(8)
اما بىتوجهى معاویه به اخطار امام با هجوم عمروعاص به مصر و کشتن محمد بن ابىبکر و سازماندهى مخالفان امام در مصر و بصره دامنه جنگ را شعلهور کرد. امام طبق شیوه هدایتگرى ویژه خود ضمن ارسال نامهاى به مردم بصره هشدار داده و از عواقب شوم جنگ خانگى آنها را بر حذر داشتند. اما مردم بصره فریب معاویه را خورده و به او اعتماد کردند و عاقبت جنگ صفین را براه انداختند.(9) امام متقین از روى اجبار براى دفع شر از سر مسلمین راهى صفین شدند و با ایراد سخنرانى و موعظه درصدد بازگشت آنها به سوى حق برآمدند. اما وجود سیاستهاى مکارانه مانع از پذیرش حق در میان لشکریان شده و سرانجام علاوه بر تمام مشکلات رایج جنگ، پدیده دیگرى به نام «گروه خوارج» در جنگ صفین، بر مشکلات حکومت علوى افزوده شد. که مدتى هرچند کوتاه اما سنگین و زیانبار مانع تسریع حرکت رشد در جامعه اسلامى گردید. هر چند که امیرمؤمنان با رهبرى الهى خود توانستند از عهده این جنگهاى داخلى برآمده و موانع هدایت را برطرف نمایند، اما خسارتهاى ناشى از این سه جنگ در روند رشد و توسعه اثر نامطلوبى برجاى گذاشت، مولاى متقیان تنها فرد دلسوز بعد از رسولخدا بود که همواره سلامتى خود را به خاطر فلاح و سعادت امت به خطر مىانداختند چه در صحنههاى نبرد جهادى نظیر «خندق» که پیامبر خدا فرمودند «برز الاسلام کلّه الى الشرک کلّه»(10) اکنون همه اسلام در برابر همه کفر آشکار شده است (بى شک (عمرو) تمام شرک بود چون فرمانده مشرکین بود و سرنوشت نهایى کفر و شرک در مرگ و زندگى بدو بستگى داشت).
بدین گونه از حقوق حیاة طیبه امت دفاع کرده و مسلمانان را از حالت نگرانى و ترس و وحشت و ناامیدى و اضطراب بیرون آوردند. بقول نویسنده عرب (محمد جواد مغنیه) خداوند نخواست که پیروزى مؤمنین در این جنگ به دست غیر على(ع) باشد...اگر این ضربه بر عمرو وارد نمىشد، پس از آن دیگر نه مسجدى بنا و نه صوت قرآنى بلند و نه دانشگاه و حوزهاى تأسیس و نه روزهدار و نمازگزارى تا روز قیامت وجود داشت. اینجاست که تفسیر کلام گهربار پیامبر عظیم الشأن (ع) را در مىیابیم که فرمودند: «ضربتى که على(ع) در جنگ خندق بر فرق عمرو وارد نمود، برابر با عمل به کتاب و سنت مىباشد.»(11)
همین رهبر دلسوز و مهربان در حالىکه دشمنان دین خدا و عوامل هدایت را با چنان صلابت و ابهت از میان بر مىدارد تا اینکه مسلمانان در نهایت آرامش و امنیت به عبادت و اطاعت بپردازند اما در جبههاى دیگر به مردم سفارش مىنماید: «اذا قدرت على عدوک فاجعل العفو عنه شکراً للقدرة علیه» اگر بر دشمنت (از گروه مسلمانان) غلبه کردى، از او درگذر و بخشش خود را سپاس این چیرگى و پیروزى قرار ده.»(12)
پىنوشتها:
1. تفسیر نمونه، ذیل آیه 67 سوره مائده.
2. همان، آیه 3 سوره مائده.
3. همان.
4. همان.
5. سوره مائده، آیه 3.
6. آموزش عقاید جمعى از نویسندگان، ج 2، ص 351.
7. همان، ص 352.
8. همان.
9. قیام حسین علیه السلام، دکتر جعفر شهیدى، ص 95.
10. همراه با راستگویان دکتر محمد تیجانى سماوى، ترجمه سید محمد جواد مهرى، ص 191.
11. ناکثین، قاسطین، مارقین، دکتر شریعتى، ص 206.
12. بررسى مسائل امامت، آیة اللّه ابراهیم امینى، ص 72.
13. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 19.
14. عدالت اجتماعى و امامت استاد محسن قرائتى، ص 160.
15. درسى که امام حسین(ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمى نژاد، ص 15.
16. نقش ائمه در احیاء دین علامه مرتضى عسگرى، ج 6، ص 87.
17. همان، ص 112.
18. همان، ص 109.
19. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 205.
20. همان، نامه 10.
21. همان، نامه 29.
22. امامت على(ع) در آینه عقل و قرآن، محمد جواد مغنیه، ترجمه اکبر ایرانى قمى، ص 100.
23. همان، ص 102.
24. همان، ص 104.
از آنجا که مولاى متقیان همواره طرفدار و حمایتگر مظلومان و بیچارگان بودند در دوران خلافت خلفاء گذشته با همکارى و مشاوره دلسوزانه خود با قضاوتهاى به جا و به موقع از وقوع حوادث ناگوار جلوگیرى مىنمودند. در قضاوت چنان با صلابت و جدى وارد عمل مىشدند که هیچ کس را یاراى ممانعت نبود. و چنان با درایت و سنجیده نظر مىدادند که بارها خلیفه دوم مىگفت: «علىّ اقضانا»(1) على از همه در قضاوت بهتر است.
امام با جارى کردن حدود الهى بر جسم خطا کاران هیچ گونه هراس بر خود راه نمىداد چه بسا افراد مجرم از نزدیکان و نور چشمىهاى خلیفه بودند که هیچ کس را یاراى اعتراض نبود چه رسد به اینکه بخواهند بر قوم و خویش خلیفه حد جارى نمایند. امام همواره به کارگزاران خود توصیه مىکردند که مراعات حقوق انسانى و اسلامى رعیت را بنمایند و در نامههاى خود به آنها هشدار و اخطار مىدادند. در یک مورد خطاب به فرماندار فارس چنین نگاشتند: «پس از نام خدا...دهقانان مرکز فرمانداریت از خشونت و تحقیر کردن مردم و سنگدلى تو شکایت کردند. من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکند و نه سزاوار قساوت و بد رفتارى هستند، زیرا که با ما هم پیمانند، پس با آنان در رفتار نرمى و درشتى را به همآمیز و رفتار توأم با شدت (جدى بودن) و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روى را در نزدیک کردن یا دورى کردن رعایت کن.»(2)
در مورد دیگرى زنى به نام سوده از عمال حضرت شکایت کرد امام پس از شنیدن سخنان آن زن فرمان عزل او را نوشت و بدست خود آن زن براى او فرستاد. ازدیدگاه امام هر فرد و عاملى که زمینه ساز فساد و انحراف جامعه باشد مطرود است و باید با آن مقابله شود. بطوریکه در یک مورد امام فرمودند: «اگر فلان عمل از حسن و حسین هم سر مىزد، آنها نیز بازخواست مىشدند.» اینگونه بود که اندک اندک تبعیضهاى گذشته طبقه بندىهاى عرب و عجم، سیاه، سفید و ارج نهادن به قبائل بزرگ و معروف، جاى خود را به عدالت علوى سپرد. هر چند عدهاى تحمل اینگونه عدالت را نداشتند.
ج - حذف امتیازهاى غیر عادلانه و...
امام عادل در عین حال که از گناه مجرمى در حق خود و خانوادهاش عفو واغماض مىنمود. اما در عین حال وجود قوم و خویش را در مورد اجراى عدالت نادیده مىگرفت که در این راستا (داغ کردن دستان برادرش عقیل) زبان زد خاص و عام است، امام مىدانست که هرگاه جامعه از وجود افراد ناپاک و نالایق پاکسازى شود فضاى سالم زمینه رشد افراد مستعد و حتى غیر مستعد را فراهم مىنماید.
در رویکرد علوى چهره بى عدالتى و غیر قانونمند بودن به قدرى مذمت شده است که حتى خود آن حضرت مىفرمود: «اى مردم اگر على را دیدید با اندوختن مال و... از شهر شما بیرون رفت او را قبول نداشته باشید.»(3) وقتى مردم خواستار اصلاحات اساسى مىشدند. امام مىفرمودند: «حتى اگر من نیز در صدد اصلاح این انحرافات برآیم شما از اطراف من متفرق شده، تنهایم خواهید گذاشت.» به این معنا که با وجود نفرت از زد و بندهاى سیاسى و خستگى از بىعدالتى، تاب و تحمّل اصلاح صحیح جامعه را نخواهید داشت چرا که افراد عزل و طرد شده چه بسا از نزدیکان شما و یا خود شما باشید که در این صورت به عنوان اعتراض از اطراف من پراکنده خواهید شد(چنانچه طلحه و زبیر رفتند).
«معاویه» یکى از فرماندهان جنگهاى «رده» در شام بود و از این طریق خود را به دستگاه خلافت نزدیک ساخته بود و در زمان خلیفه دوم نیز بر شام حکومت مىراند بطورى که مورد توجه خلیفه واقع شده بود که مورد اغماض خلیفه قرار مىگرفت. هر چند با برخى از عمال خود برخورد جدى داشت اما در مورد معاویه با چشم پوشى در مقابل یغماگرى وى برخورد و مدارا مىکرد و بهانههاى او را بدون چون و چرا مىپذیرفت.»
اما امیرمؤمنان از ابتداى تشکیل حکومت درصدد عزل معاویه برآمد و رویداد جنگ صفین گویاى عزم راسخ امام علیه السلام است.
آن حضرت به کارگزاران خود نیز توصیه فرمودند مراقب رعایت حال قوم خویشى در امور حکومت باشند. رابطههاى خویشاوندى مانع اجراى عدالت نگردد. در نامه 53 خطاب به مالک اشتر، فرمودند: «همانا زمامداران را خواص و نزدیکانى است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان و به هیچ کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را وامگذار، به گونهاى با آنان رفتار کن که قرار دادى به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند، مانند آبیارى مزارع، یا زراعت مشترک.» در زمان خلافت عثمان نزدیکان عثمان به طور آشکار و گسترده اموال بیت المال را تصاحب کرده بودند تا حدى که چراگاه عمومى مردم بدست آنها بود. و نظیر این گونه اعمال مردم را به تنگ آورد و هنگامىکه به عثمان اعتراض کردند وى جواب داد: اگر کلید بهشت نیز بدست من بود آنرا به دست بنى امیه مىدادم.» استعفاى خزانه دار عثمان نشانگر شدت حیف و میل بیت المال بود که وى را طاقت ادامه راه خلافت نمانده بود. هر چند خروج از معیارهاى دینى از زمان خلیفه دوم شروع شد اما در عصر خلیفه سوم به اوج خود رسید و سرانجام او را به قتلگاه فرستاد.
ح - برچیدن بساط فرهنگ بیگانه
از آنجا که فرهنگ مغز هر جامعه به شمار مىآید و افراد دانشمند فرهنگ سازان جامعه هستند بنابراین وجود افراد عالم و اندیشمند بر رأس امور فرهنگى ضروریست. اما با توجه به فضاى مسموم و آلوده گذشته که افرادى نظیر، «تیم دارى و کعب الاحبار یهودى» که تازه مسلمان شده بودند، بر امور فرهنگى جامعه مسلط شده و عقاید تورات تحریف شده را به مردم مسلمان آموزش داده و به تعلیم و تربیت شاگردانى چون، معاویه، عمروبن عاص، و عبداللّه بن عمر و ابوهریره، نیز همت گماشته بودند. از این رو فضاى فرهنگ دینى نیاز فورى به پاکسازى و سالمسازى فرهنگى داشت.
«تیم دارى» جمعهها قبل از نماز جمعه براى مردم سخنرانى مىکرد. در جامعه دینى آنزمان با وجود «سلمانها و ابوذرها» که رسولخدا مقام آنها را وصف نموده و ایمان آنها را تأیید کرده بود. امثال تیمها با اجازه خلیفه مسلمین به ایراد سخنرانى مىپرداخت و خلیفه دوم از او به عنوان بهترین افراد یاد مىکرد.(4) و او را در طبقه بندى افراد براى دریافت سهم از بیت المال در گروه «بدر» قرار داده بود. در حالىکه تیم بیش از یکسال زمان نبوت را درک نکرده بود. (کعب) نیز از علماى یهودى بود که در حین گذر از مدینه به درخواست خلیفه دوم ماندگار شد تا پاسخ گوى مسائل دینى مردم باشد. او همواره از تورات تحریف شده به عنوان کتاب خدا یاد مىکرد و براى مردم حدیث جعل مىکرد. گفتهها و اندیشههاى کعب چنان در ستون فقرات فرهنگى جامعه رسوخ کرده بود که حتى عدّهاى، در بحثهاى دینى گفتار افرادى چون ابن عباس را قبول نمىکردند و گفتههاى کعب را مقدم مىدانستند.
«ابن عباس» مىگوید: «روزى نزد معاویه بودم او آیه 18 از سوره کهف را به شکل خاص خواند و من به او اعتراض کردم. معاویه آیه را از عبداللّه بن عمر سؤال کرد و او نظر معاویه را تأیید کرد. من در جواب گفتم: قرآن در خانه ما نازل شده (یعنى ما سزاواریم درباره آن اظهار نظر کنیم نه معاویه و کعب) نتیجه این شد که براى حل مسئله نزد کعب رفته و با نظر او اختلاف حل شود.»(5)
کارشناسى کعب سبب گردید احادیث جعلى و بنى اسرائیلى وارد جامعه حدیثى اسلام گردیده و موجب بدبینى مسلمین شده و زمینه مساعدى رشد افکار مسموم و غلط غیر اسلامى شود. و افرادى نظیر ابوهریرهها ید طولائى در جعل حدیث پیدا نمایند. کعب الاحبار از قدرت بیان و جعل ابوهریره در شگفت شده و مىگفت: «کسى ندیدم مثل ابوهریره که تورات را نخوانده باشد اما مطالب آنرا بداند.»(6)
بنابر مطالب ذکر شده امیرمؤمنان مىبایست در چند جبهه از جمله جبهه کلیدى فرهنگى اقدام به پاک سازى مىنمود تا آثار برجاى مانده بیش از پیش موجب گمراهى مردم نگردد. و مردم پس از پاک سازى احادیث جعلى دوباره با سنت و سیره نبوى آشنا شده و انس بگیرند.
د - پاک سازى و سالم سازى سیستم امنیتى
هر جامعه براى رشد و توسعه و پیشرفت نیاز به امنیت فردى و اجتماعى دارد. تا در سایه آن به شکوفایى بپردازد. و در جهت رفاه و آسایش گام بردارد. بعد از رسیدن امام على(ع) به حکومت و خلافت با سه جنگ خانگى ناخواسته روبرو گردید که هر یک از آنها به تنهایى ارکان اقتدار و حاکمیت را مىتوانست به سوى ضعف و هرج و مرج بکشاند، و موجبات تفرقه را فراهم نماید. اما درایت و تدبیر بىنظیر امام و یاران از جان گذشتهاش با مهار این جنگها فرصتهاى پیش آورده شده ؛ از سوى دشمن را براى ایجاد اختلاف در میان اقشار مسلمین به یأس و ناامیدى بدل کردند. در هنگام بروز جنگ جمل امام طبق شیوه ممتاز خود ابتدا با آنان به نرمى سخن گفتند و آنها را براى بازگشت به حکم الهى فرا خواندند و فرمودند: «ممکن است به من خبر دهید که کدام حق را از شما باز داشتهام یا کدام سهم را براى خود برداشته بر شما ستم کردم؟»(7)
در تاریخ آمده است که امام زبیر را نزد خود فراخوانده و از راه ملاطفت با وى سخن گفته و دست در گردن زبیر انداختند، تا شاید از خواب غفلت برخیزد و انرژى جامعه توحیدى به جاى سازندگى و بالندگى در چالش و کشمکش داخلى مستهلک نگردد. گرچه این روش پسندیده امام موجب تغییر موضع در وجود زبیر گردید. اما در اثر جهالت عدّهاى شناخته شده کار به نبرد و رویارویى کشانده شد و امام على رغم میل باطنى خود اقدام به اینگونه پاکسازى جامعه توحیدى کرده و امثال طلحهها و...که مانع روند رشد و توسعه حکومت الهى بود. از سر راه برداشتند.
در جبهه قاسطین نیز آن حضرت با شکیبایى در مقابل اغراض سیاسى اعتقادى معاویه ایستادگى نموده و فرصت بازگشت را به لشکریان معاویه و خود وى داده و آنها را به سوى حق دعوت کردند و فرمودند:
«چه خواهى کرد...اى معاویه دست از این کار بکش و آماده حساب باش، به گمراهان فرومایه گوش مسپار.»(8)
اما بىتوجهى معاویه به اخطار امام با هجوم عمروعاص به مصر و کشتن محمد بن ابىبکر و سازماندهى مخالفان امام در مصر و بصره دامنه جنگ را شعلهور کرد. امام طبق شیوه هدایتگرى ویژه خود ضمن ارسال نامهاى به مردم بصره هشدار داده و از عواقب شوم جنگ خانگى آنها را بر حذر داشتند. اما مردم بصره فریب معاویه را خورده و به او اعتماد کردند و عاقبت جنگ صفین را براه انداختند.(9) امام متقین از روى اجبار براى دفع شر از سر مسلمین راهى صفین شدند و با ایراد سخنرانى و موعظه درصدد بازگشت آنها به سوى حق برآمدند. اما وجود سیاستهاى مکارانه مانع از پذیرش حق در میان لشکریان شده و سرانجام علاوه بر تمام مشکلات رایج جنگ، پدیده دیگرى به نام «گروه خوارج» در جنگ صفین، بر مشکلات حکومت علوى افزوده شد. که مدتى هرچند کوتاه اما سنگین و زیانبار مانع تسریع حرکت رشد در جامعه اسلامى گردید. هر چند که امیرمؤمنان با رهبرى الهى خود توانستند از عهده این جنگهاى داخلى برآمده و موانع هدایت را برطرف نمایند، اما خسارتهاى ناشى از این سه جنگ در روند رشد و توسعه اثر نامطلوبى برجاى گذاشت، مولاى متقیان تنها فرد دلسوز بعد از رسولخدا بود که همواره سلامتى خود را به خاطر فلاح و سعادت امت به خطر مىانداختند چه در صحنههاى نبرد جهادى نظیر «خندق» که پیامبر خدا فرمودند «برز الاسلام کلّه الى الشرک کلّه»(10) اکنون همه اسلام در برابر همه کفر آشکار شده است (بى شک (عمرو) تمام شرک بود چون فرمانده مشرکین بود و سرنوشت نهایى کفر و شرک در مرگ و زندگى بدو بستگى داشت).
بدین گونه از حقوق حیاة طیبه امت دفاع کرده و مسلمانان را از حالت نگرانى و ترس و وحشت و ناامیدى و اضطراب بیرون آوردند. بقول نویسنده عرب (محمد جواد مغنیه) خداوند نخواست که پیروزى مؤمنین در این جنگ به دست غیر على(ع) باشد...اگر این ضربه بر عمرو وارد نمىشد، پس از آن دیگر نه مسجدى بنا و نه صوت قرآنى بلند و نه دانشگاه و حوزهاى تأسیس و نه روزهدار و نمازگزارى تا روز قیامت وجود داشت. اینجاست که تفسیر کلام گهربار پیامبر عظیم الشأن (ع) را در مىیابیم که فرمودند: «ضربتى که على(ع) در جنگ خندق بر فرق عمرو وارد نمود، برابر با عمل به کتاب و سنت مىباشد.»(11)
همین رهبر دلسوز و مهربان در حالىکه دشمنان دین خدا و عوامل هدایت را با چنان صلابت و ابهت از میان بر مىدارد تا اینکه مسلمانان در نهایت آرامش و امنیت به عبادت و اطاعت بپردازند اما در جبههاى دیگر به مردم سفارش مىنماید: «اذا قدرت على عدوک فاجعل العفو عنه شکراً للقدرة علیه» اگر بر دشمنت (از گروه مسلمانان) غلبه کردى، از او درگذر و بخشش خود را سپاس این چیرگى و پیروزى قرار ده.»(12)
پىنوشتها:
1. تفسیر نمونه، ذیل آیه 67 سوره مائده.
2. همان، آیه 3 سوره مائده.
3. همان.
4. همان.
5. سوره مائده، آیه 3.
6. آموزش عقاید جمعى از نویسندگان، ج 2، ص 351.
7. همان، ص 352.
8. همان.
9. قیام حسین علیه السلام، دکتر جعفر شهیدى، ص 95.
10. همراه با راستگویان دکتر محمد تیجانى سماوى، ترجمه سید محمد جواد مهرى، ص 191.
11. ناکثین، قاسطین، مارقین، دکتر شریعتى، ص 206.
12. بررسى مسائل امامت، آیة اللّه ابراهیم امینى، ص 72.
13. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 19.
14. عدالت اجتماعى و امامت استاد محسن قرائتى، ص 160.
15. درسى که امام حسین(ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمى نژاد، ص 15.
16. نقش ائمه در احیاء دین علامه مرتضى عسگرى، ج 6، ص 87.
17. همان، ص 112.
18. همان، ص 109.
19. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 205.
20. همان، نامه 10.
21. همان، نامه 29.
22. امامت على(ع) در آینه عقل و قرآن، محمد جواد مغنیه، ترجمه اکبر ایرانى قمى، ص 100.
23. همان، ص 102.
24. همان، ص 104.