آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

سپاس و ستایش خداى را سزاست که موجودات را آفرید و در میان آنان انسان را برگزید و او را اشرف مخلوقات و جانشین خود در زمین قرار داد. پیامبران را براى هدایت و راهنمایى آنان فرستاد و حضرت محمد(ص)را برترین آنها قرار داد؛ آنگاه دوازده امام معصوم (ع) را جانشین آن حضرت معین کرد.
پیامبراعظم(ص) پس از 23 سال تلاش فراوان، توانست چراغ پرفروغ اسلام را در منطقه مهمى از جهان روشن کند، ولى براى ادامه این راه و نتیجه‏گیرى از زحمات چندین ساله به جانشینى تلاشگر و شجاع نیاز داشت، ازاین رو بارها در مجالس خصوصى و عمومى ضمن اعلام نامهاى امامان بعدى مردم را به پیروى از آنان دعوت مى‏کرد. آن حضرت امام على(ع) را به عنوان شایسته‏ترین فرد براى امامت و برگزیده از جانب خدا معرفى کرد. شاهد این ادعا احادیث فراوانى از پیامبراسلام(ص) است که در این زمینه به ما رسیده است از جمله: حدیث یوم الدار،(1) منزلت،(2) ثقلین (3)و.... تا این‏که به دستور الهى آیه:( یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبِّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه)(4)اى فرستاده خدا! آنچه را از طرف خدایت مأمور شدى به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام ندادى! نازل شد. در آخرین سال از عمر شریفش «سال دهم هجرى» ضمن شرکت در مراسم حج و تعلیم مناسک حج به مسلمانان، در راه بازگشت به مدینه در میان 120هزار نفر از حجاج، در منطقه‏اى به نام «غدیرخم»،(5) ولایت امیرمؤمنان را تثبیت کرد و رسالت را با ولایت تکمیل نمود: ( الیومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم و أتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتى و رَضیتُ لَکُم الاسلامَ دینا»(6)امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما یگانه آیین برگزیدم. بدین ترتیب دین الهى تحقق یافته و احکام اسلام ضمانت اجرائى پیدا کرد.
همزمان با رحلت آن حضرت، گروهى با بهانه‏هاى واهى گذشته‏ها را فراموش کرده و با انگیزه‏هاى مختلف، آَشکارا با تصریح پیامبر مقابله کردند و در مکانى به نام «سقیفه بنى‏ساعده» امیرمؤمنان را کنار زدند؛ ازاین رو پایه اختلافات در اسلام رقم خورد.
انگیزه این برخوردها با تأمّلى اندک در تاریخ صدر اسلام و سرگذشت امام على(ع) به خوبى آشکار مى‏شود؛ آن حضرت با تمام افتخاراتش در صدر اسلام، پس از رخداد سقیفه، 25سال از حکومت برکنار ماند، ولى سرانجام، امت اسلامى به کجروى خود پى‏برده و به امام روى آورده و دست بیعت دادند.
در این نوشتار، ضمن بررسى جایگاه ولایت در دین، ماهیت و اهمیت واقعه غدیرخم تبیین شده، آنگاه نظر پیامبراعظم(ص) درباره ولایت، به ویژه امامت حضرت على، اشاره مى‏شود. امید است مورد رضایت پیامبراسلام و مولاى متقیان، امیرمؤمنان حضرت على(ع) قرار گیرد.
جایگاه ولایت در دین‏
معناى لغوى و اصطلاحى ولایت‏
یکى از والاترین کلمات دینى واژه «ولایت» و «ولى» است، این واژه‏گان که از «و ل ى» مشتق است، یکى از پر استعمالترین کلمات قرآن کریم است. کثرت استعمال آن در این کتاب الهى و روایات معصومان نشان از اهمیت موضوع دارد.
ریشه و معناى لغوى این واژه، قرب و نزدیکى است. اگر دو چیز طورى کنار هم قرار گیرند که فاصله‏اى میانشان نباشد را «متوالى» گویند. این کلمه گاه در امور مادى و جسمانى و گاهى در امور معنوى به کارگرفته مى‏شود. از دیگر معانى ولایت، نصرت، محبت و قیادت است.
ولایت در اصطلاح به معناى، پادشاهى، فرمانروایى، سرپرستى و عهده دارشدن امور دیگران است، همانند ولىّ میت، ولىّ دم، ولایت در ازدواج و....
نقش محورى ولایت در دین‏
رسول اکرم (ص) از آغاز بعثت در مناسبتهاى گوناگون بارها به ولایت و امامت حضرت على(ع) و فرزندانش اشاره مى‏کرد تا اینکه در اواخر عمر پیامبراعظم، با نزول آیاتى از سوره مبارکه مائده جایگاه ولایت در سیره علمى و عملى مسلمانان شکل گرفت.
با نزول آیه «إنّما وَلیُّکُمُ اللّه و رَسُولُه والّذینَ آمنوا الذین یُقیمُونَ الصَّلاةَ ویؤتونَ الزَّکاةَ وهُم راکعُون»(7)همانا سرپرست شما خدا و فرستاده‏اش و مؤمنانى هستند که نماز به پاى داشته و در حال رکوع زکات مى پردازند، و تعیُّن آن در حضرت على(ع)، فصل جدیدى از معارف بلند اسلامى فرا روى مسلمانان گشوده شد.
امامان معصوم(ع) نیز همواره به محورى بودن و نقش کلیدى این رکن تکیه مى‏کردند؛ چنانچه امام باقر(ع) مى‏فرماید: «بُنى الاسلامُ على خَمسٍ: عَلَى الصَّلاة والزَّکاة والصّوم والحَجّ والولایة ولم یُناد بشى‏ءٍ کما نُودىَ بالولایة»(8)اسلام بر پنج پایه نماز، زکات، روزه، حج و ولایت استوار است؛ و به هیچ یک از اینها به اندازه ولایت سفارش نشده است.
زراره مى‏گوید: پس از این سخن از آن حضرت پرسیدم: «کدام یک از این ارکان بالاتر است» قال: «الولایةُ أفضل، لانّها مفتاحُهنَّ والوالىُّ هو الدلیلُ علیهنَّ» (9)امام فرمودند: ولایت برترین است؛ زیرا ولایت کلید دیگر ارکان و امام، دلیل و راهنما بر آنهاست.
درادامه آن حضرت فرمود: «ذروةُ الامرِ وسنامُهُ ومفتاحُهَ و بابُ الاشیاء و رضى الرحمان، الطاعةُ للامام بعد معرفته؛ انّ الله عَزَّوجَلَّ یقولُ: مَن یُطع الرسولَ فقد أطاع الله ومَن تَولّى فما أرسلناک علیهم حفیظاً(10)أما لو أنَّ رجُلاً قامَ لیلَهُ وصامَ نهاره وتَصَدَّقَ بجمیع ماله وحَجَّ جمیعَ دَهره ولَم یَعرف ولایةَ ولى الله، فیُوالیه ویکون جمیع أعماله بدلالته الیه، ماکانَ لَهُ عَلى الله حَقٌ فى ثوابه ولاکانَ مِن أهل الایمان»(11) بلنداى ولایت و کلیدش و درِ هر چیز و رضایت خداوند، پس از شناخت امام، پیروى از اوست؛ زیرا خداى بلند مرتبه مى‏فرماید: هر فردى از فرستاده خدا پیروى کند، از خدا اطاعت کرده و هر که نافرمانى کند، تو را نگهبان آنها نفرستادیم؛ اگر مسلمانى تمام شبها را به نماز ایستد، همه روزها را روزه بگیرد، تمامى اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج بجا آورد، اما ولىّ خدا را نشناخته تا از وى پیروى کند، و در تمامى کارهایش از او راهنمایى جوید، هیچ ثوابى نمى‏برد و از اهل ایمان نخواهد بود.
با توجه به این احادیث گرانسنگ که در جوامع روایى ما فراوان یافت مى‏شود، جایگاه ولایت در دین مشخص مى‏شود.
امامت، تداوم نبوت‏
محوریترین مسایل اعتقادى، توحید، نبوت و معاد است؛ اما امامت تداوم نبوت است و به آن باز مى‏گردد. خداى سبحان امامت را ادامه رسالت و همتاى آن مى‏داند و پیامبرى منهاى ولایت را برابر رسالت بدون امامت مى‏داند؛ ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم(ص) فرمود: اگر رسالتِ ولایت و خلافت على بن ابى طالب (ع) را ابلاغ و تبیین نکنى، اصلاً به رسالت الهى عمل نکرده‏اى؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ مى کند همان امامت است: «یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبِّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه».(12)
پیامبراعظم(ص) و امام على(ع)
تعلیم و تربیت‏
پیامبراعظم(ص) از همان آغازین روزهاى تولد حضرت على(ع) با ایشان بوده و همواره آن امام همام را از فیوضات معنوى رسالت بهرهمند مى‏کرد؛ امام على(ع) از سنین کودکى تحت تعلیم و تربیت رسول خدا(ص) قرار داشت، حتى دست در دستان مبارک پیامبر، به دامنه کوه نور مى‏رفت، چنان که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه مى‏فرماید: «لقد کنتُ أتبعُه إتباعَ الفصیل أثر امه، یَرفَعُ لى فى کل یوم من أخلاقه علما أرى نورَ الوحى والرساله، وأشم ریح النبوه»؛(13)من همچون سایه‏اى دنبال آن حضرت مى‏گشتم، و هر روز نکته‏هاى تازه از اخلاق نیکش برایم آشکار مى‏کرد ...... آن حضرت چند ماه از سال را در غار حرا مى‏گذراند، تنها من او را مى‏دیدم و کسى جز من وى را مشاهده نمى‏کرد، نور وحى و رسالت را مى‏دیدم، و نسیم نبوت را استشمام مى‏کردم. آنگاه پیامبر به من فرمود: هر چه را من مى‏شنوم تو هم میشنوى و هر چه را من مى‏بینم مى‏بینى؛ تنها فرق من و شما در این است که شما پیامبر نیستى، بلکه وزیرى.
همگامى ولایت با رسالت‏
سه سال از آغاز بعثت پیامبراسلام(ص) گذشته بود و آن حضرت در این مدت با دعوتهاى پنهانى و تلاش شبانه روزى تقریباً چهل نفر را به آیین اسلام هدایت کرده بود؛ اما مردم و حتى بیشتر خویشاوندان پیامبر، از موضوعِ دعوت اطلاع درستى نداشتند؛ با نزول آیه «وَ أنذر عَشیرتک الاقربین»(14) وقت آن رسید که آن حضرت در مرحله‏هاى دیگر از رسالت، دعوت خویش را آشکار سازد و بهتر بود که این اقدام را از نزدیکان خود شروع کند، چون آنان پیامبر را بهتر مى‏شناختند و از صداقت و درستى کار او آگاه بودند.
پیامبراعظم (ص) مأموریت تازه‏اش را با پسر عمویش «على بن ابیطالب» درمیان گذاشت و به وى دستور داد با کشتن گوسفندى، غذایى تهیه کند و خویشان و اقوام را به مهمانى فراخواند؛ چهل نفر از خویشان در منزل پیامبر گرد آمدند؛ آن حضرت با روى گشاده از آنان استقبال و به آنها خوش آمد گفت؛ پس از صرف غذا سخنانش را آغاز کرد و هنگامى که خواست هدفش را بیان کند، «ابولهب» سخنش را قطع کرد و با بیهوده گویى مجلس را برهم زد. بیشتر حاضران سر و صدا به راه انداخته و سرانجام پراکنده شدند؛ بدین ترتیب، مهمانى پایان یافت و پیامبر نتوانست مأموریت خویش را انجام دهد. گفتنى است آیه «تَبّت یَدا أبى لَهَب وَ تَبَّ»(15)بعد از این جریان نازل شد.
در دومین مهمانى، آن حضرت جز ابولهب همه خویشان را دعوت کرد و بعد از سخنرانى فرمود: «هر که در این جمع دعوتم را بپذیرد و با من پیمان یارى ببندد، برادر، وصىّ و جانشین من خواهد بود». در این میان نوجوان سیزده ساله‏اى به نام على سکوت حاضران، را شکست از گوشه مجلس برخاست و با قاطعیت گفت: «اى رسول خدا! من به یکتایى خدا، حقانیت قیامت و پیامبرى شما به یقین گواهى مى‏دهم و براى پیروزى این آرمان، با شما پیمان یارى مى‏بندم».
پیامبر(ص) نگاه محبت آمیزى به او کرد و سخنانش را تکرار کرد: ولى تنها همان نوجوان برخاست و سخنان گذشته را تکرار کرد و در بار سوم نیز چنان شد، سپس رسول خدا، على(ع) را فراخواند و دستش را در دست گرفت و در حضور همه فرمود: «این نوجوان، برادر، وصى و جانشین من است؛ به سخنانش گوش فرادهید و از وى پیروى کنید».(16)بدین سان پیامبر، دعوت خویشاوندان را به پایان رساند.
جانفشانى ولى براى نبى‏
سیزده سال از رسالت پیامبراکرم(ص) گذشته بود و گرد آمدن مسلمانان در یثرب سران قریش را بیش از پیش به وحشت انداخته بود؛ آنان براى درهم شکستن اسلام در «دارالندوه» گرد آمدند، پس از بررسى طرح هایى تصمیم گرفتند رسول خدا(ص) را در بستر خواب به قتل برسانند. پیشنهاد شد از هر قبیله‏اى یک جوان براى کشتن پیامبر آماده شود و شبانه دسته جمعى به خانه وى حمله برده و او را بکشند؛ بدین ترتیب خون او در میان تمام قبایل پخش مى‏شد؛ پر واضح است که بنى هاشم قدرت نبرد با تمام قبایل را نخواهد داشت.
این فکر به اتفاق آرا تصویب شد، ازاین رو چهل نفر تروریست مأمور کشتن پیامبر شدند؛ اما فرشته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه و به او فرمان مهاجرت را ابلاغ کرد؛ ایشان به حضرت على(ع) پیشنهاد کرد در بسترش بخوابد، تا مشرکان گمان کنند که پیامبر از خانه بیرون نرفته است، درنتیجه تنها به فکر محاصره خانه او باشند و آمد و شد را در کوچه‏هاى مکه آزاد بگذارند. امیرمؤمنان(ع) نیز با علاقه وافر پذیرفت؛(17)پیامبر شبانه از منزل بیرون رفت و ابوبکر در بین راه به آن حضرت پیوست.
پرده‏هاى تیره شب، یکى پس از دیگرى کنار رفت و صبح صادق در افق نمایان شد، مشرکان با شور و شوق عجیبى، شمشیر به دست به خانه پیامبر ریختند؛ ناگهان على از بستر سر برداشت و با خونسردى فرمود: چه مى‏خواهید؟ گفتند: محمد را مى‏خواهیم؛ او کجاست؟ فرمود: «مگر وى را به من سپرده بودید تا به شما تحویل دهم؛ او در خانه نیست».
همچنین امام على(ع) در تمامى جنگها، سختیها و مشکلات با پیامبر بوده و لحظه‏اى آن حضرت را تنها نگذاشت.
تجلى امامت در غدیر
خداى سبحان براى ادامه رسالت، ابلاغ ولایت امیرمؤمنان را به پیامبر اعظم تکلیف کرد، ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم (ص) فرمود: اگر رسالتِ ولایت على بن ابى طالب(ع) را نرسانى و تبیین نکنى، به رسالت الهى عمل نکرده‏اى؛ زیرا امامت اساس رسالت را حفظ مى کند: «یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبِّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلّغتَ رسالَتَه».(18)
آخرین حج
پیامبراعظم(ص) در سال دهم هجرى، از طرف خدا مأموریت یافت شخصاً در مراسم حج شرکت و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند. چون این سفر جنبه سیاسى، اجتماعى و تعلیمى داشت، پیامبر ضمن اعلام این سفر به نام «حجةالوداع»، در ماه «ذیقعده» دستور داد تا در شهرها و تمام قبایل اعلام کنند که ایشان امسال به زیارت خانه خدا مشرف مى‏شود. هزاران نفر از مهاجر و انصار در اطراف مدینه خیمه زدند و همگى در انتظار حرکت آن حضرت بودند.
آن حضرت به همراه اهلبیت: حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین(ع) و همسرانش روز شنبه، بیست و پنجم ذیقعده، «ابودجانه» را در مدینه جانشین خود قرار داد و به سوى مکه حرکت کرد، درحالى که بیش از شصت قربانى همراه داشت. وقتى به میقات «ذوالحلیفه» (مسجد شجره)(19) رسید با پوشیدن لباس احرام و زمزمه: «لَبّیْکَ الَلّهُمَ لَبّیْکَ! لَبّیْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبّیْکَ! إنَّ الحَمْدَ والنِّعْمَةَ لَکَ وَ المُلک؛ لاشَریکَ لَکَ لَبّیْکَ!»؛ یعنى خدایا! دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت مى‏کنم! خدایى که شریک ندارى، دعوتت را با شوق و رغبت اجابت مى‏کنم! به راستى که سپاس و ستایش سزاوار توست و نعمت، پادشاهى و سلطنت از آن تو، شریکى برایت نیست، دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت مى کنم! به نداى حضرت ابراهیم پاسخ مثبت داد؛ آنگاه مسیر ده روزه مدینه تا مکه را در پیش گرفت.(20)
کاروان پنج شنبه به روستاى «ابواء» رسید و پیامبر قبر مادرش آمنه را زیارت کرد. در مسیر راه لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده مى‏شد؛ تعداد حاجیان به 120هزار نفر رسید، این کاروان سه شنبه پنجم ذیحجه وارد مکه شد.
گفتنى است در این زمان، حضرت على(ع) با لشکرى به فرمان پیامبر در «نجران» و «یمن» بسر مى‏برد. هدف از این سفر، دعوت مردم آنجا به اسلام، جمع آورى خمس و زکات از مسلمانان و حلّ اختلاف ساکنان آن منطقه بود. پیامبر هنگام حرکت از مدینه نامه‏اى به امیرالمؤمنان نوشت و از وى خواست براى حج به او بپیوندد و آن حضرت با دوازده هزار نفر یمنى به مکه رفت.
با رسیدن نهم ذیحجه مراسم حج آغاز شد و حجاج در عرفات، مشعر و منا جزئیات مناسک حج همچون وقوف، قربانى، حلق، بیتوته، رمى جمرات، طواف و نماز آن، سعى صفا و مروه و...... را از پیامبر آموختند.
روز دوازدهم که اعمال حج به پایان رسید، جبرئیل امین فرود آمد و لقب «امیرالمؤمنین» را براى حضرت على آورد. امید مى‏رفت پیامبر چند روزى را در زادگاهش بماند؛ ولى آن حضرت پس از درنگى کوتاه از مکه به سمت مدینه رفت.
نخستین امام‏
پس از پایان مراسم حج، پیامبراکرم(ص) تصمیم گرفت مکه را به عزم مدینه ترک گوید؛ از این رو روز چهاردهم ذیحجه دستور حرکت داد و هنگامى که کاروان به سرزمین پهناورى به نام «رابغ»، در نزدیکى «جحفه» رسید، فرشته وحى فرود آمد و دستور رسمى اعلام ولایت حضرت على(ع) و نتیجه گیرى از زحمات 23ساله رسالت را با تعیین ادامه دهنده راه پیامبر همراه آورد و این آیه نازل شد: «یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه واللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس»(21)اى فرستاده الهى! آنچه را از طرف خدا فرستاده شده است به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام ندادى! وخداوند تو را از مردم حفظ مى‏کند.
پیامبر مأمور ابلاغ ولایت امیرمؤمنان شد، ولى از طرفى نگران عدم تشخیص مردم و جوّ سازیها و شُبهه افکنى‏هاى مردم حجاز است که جاهلان بگویند: امارت را موروثى کرده، پسر عمو و داماد خود را جانشینش قرار داد. در حالى که ولایت حکم خدا و نصب الهى است. اما خداوند با بیان: «الیومَ یَئسَ الذین کفروا مِن دینکم فلاتَخشَوهم واخشون»(22)امروز کافران از (برچیدن) آیین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید؛ فکر پیامبرش را آسوده کرد. زیرا کافران در انتظار مرگ پیامبر بودند تا بساط دین را جمع کنند، ولى با ابلاغ این آیه و جوشش کوثر ولایت امیرمؤمنان و فرزندانش، ناکام ماندند.
هیجدهم ذیحجه، درمنطقه‏اى به نام «غدیرخم» دستور توقف صادر شد؛ پیشتازها از حرکت باز ایستادند و دنباله روها به آنها پیوستند؛ ترکیبى از مردان و زنان از قبایل گوناگون تشکیل شد. هنگام ظهر و هوا به شدت گرم بود. مردم قسمتى از عباى خود را بر سر و بخشى دیگر را زیر پا افکندند. براى پیامبر نیز سایبانى درست کردند و آن حضرت نمازظهر را به جماعت خواند؛ سپس در حالى که جمعیت دور او را حلقه زده بودند، روى نقطة بلندى که از جهاز شتر ساخته شده بود، کنار چند درخت کهنسال به نام «سَمَر» قرار گرفت و با صداى بلند و رسا خطبه(23) ذیل را خواند:
«حمد و سپاس مخصوص خداست. از او یارى طلبیده و به وى ایمان داریم و بر او توکل مى‏کنیم. از بدیهاى کارهایمان به خدا پناه مى‏بریم. خدایى که جز او راهنمایى نیست و هر کسى را هدایت کرد، گمراه نخواهد شد. گواهى مى‏دهم که جز او معبودى نیست و محمد بنده و پیامبر اوست. اى مردم! به زودى از میان شما مى‏روم. همه ما مسئولیم. درباره من چه فکر مى‏کنید؟».
در این هنگام صداى همگان بلند شد: ما گواهى مى‏دهیم که تو با کوشش بسیار، رسالت خود را درست انجام دادى؛ خدا تو را پاداش نیک دهد. آنگاه پیامبراعظم(ص) فرمود: «آیا گواهى مى‏دهید که معبود جهان یکى است و محمد بنده خدا و پیامبر اوست و بهشت و دوزخ و زندگى جاویدان در سراى دیگر مورد تردید نیست؟»؛ همگى گفتند: آرى گواهى مى‏دهیم.
سپس فرمود: «اى مردم! من دو چیز گرانبها در میان شما مى‏گذارم؛ چگونه با آن دو رفتار مى‏کنید؟». فردى برخاست و با صداى بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟ پیامبر فرمود: «یکى کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا و سوى دیگرش در دست شماست؛ دیگرى عترت و اهل بیتم. خداوند به من خبر داده است که این دو یادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و درعمل به هر دو، کوتاهى نورزید که هلاک مى‏شوید».
پیامبراکرم(ص) در این لحظه دست على را بلند کرد به طورى که سفیدى زیر بغل هردو نمایان شد، آنگاه على را به همه معرفى کرد؛ سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»؛ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند؛ آنگاه فرمود: «خدا مولایم و من سرپرست مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. هان اى مردم! هر فردى را من مولایم، على مولاى اوست. خداوندا! کسانى را که على را دوست دارند دوست بدار و افرادى را که او را دشمن مى‏دارند دشمن دار؛ خدایا! یاران على را یارى کن، دشمنانش را خوار نما و او را محور حق قرار بده: «مَن کُنتُ مولاه فهذا علىٌ مولاه، اللهُمَّ والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه، وَأحَبَّ مَن أحَبّه وَأبغِض مَن أبغَضَهُ، وَأنصُر مَن نَصَرهُ وَأخذُل مَن خَذَلَهُ وَأدر الحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دار».(24)این عبارات را پیامبر سه بار تکرار کردند تا مبادا اشتباهى رخ دهد.
آنگاه فرمود: اى مردم! اکنون فرشته وحى نازل شد و این آیه را آورد: «الیومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم و أتمَمتُ علیکُم نِعَمتى و رَضیتُ لَکُم الاسلامَ دینا»(25) امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما، یگانه آیین برگزیدم.
از این رو در روز غدیر با نصب امام على دین کامل شد، زیرا رهبرى دین‏شناس، معصوم و مجرى دین در تمامى ابعاد زندگى فردى و اجتماعى برایش پیدا شد.
تداوم ولایت‏
گفتنى است که پیامبراکرم تنها به بیان امامت امیرمؤمنان بسنده نکرد، بلکه در چندین مورد ولایت را در طول زمان و در نسل حضرت على تصریح کرد، ازجمله: «ثُمَّ مِن بَعدى على وَلیّکم و إمامکم بأمر الله رَبّکم، ثم الامامةُ فى ذرّیتى مِن وُلدِه إلى یَوم تلقون اللهَ وَ رسولَه»؛ سپس بعد از من به دستور الهى على صاحب اختیار و امام شماست، آنگاه امامت در نسل من از فرزندان اوست تا در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات کنید.(26)
بنابراین امامت، ولایت و رهبرى مایه امید مسلمانان و موجب ناامیدى کافران است. در اینجا سخن از مذهب و فرقه خاصى نیست، بلکه صحبت از حفظ اصل است که اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده مى‏ماند.
بیعت با ولایت‏
در این هنگام صداى تکبیر پیامبر(ص) بلند شد؛ سپس افزود: «خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رساند و از ولایت و جانشینى على پس از من خشنود شد». آنگاه از بلندى فرود آمد و عمامه خویش را بر سر امام على(ع) گذاشت و به او فرمود: «در زیر خیمه‏اى بنشین، تا همگان به ویژه شخصیت‏هاى برجسته اسلامى با شما بیعت کرده و به تو تبریک گویند». همگان، حتى زنان به على تبریک گفتند و وى را مولاى خود خواندند؛ آنگاه «حسان بن ثابت» فرصت را مغتنم شمرد و با اجازه پیامبر اشعار ذیل را در اهمیت این موضوع سرود:
«یُنادیهم یَومَ الغَدیر نَبیُّهُم‏
بِخُمٍ فاسمَع بالرّسولِ مُنادیاً
الَم تَعلَمُوا أنَّ النّبىَّ مُحَمَّداً
لَدى دَوحِ خُمٍّ حینَ قام مُنادیاً
و قَدجاءَهُ جِبریلُ مِن عندرَبّه‏
بأنّک مَعصومٌ فَلا تکُ وانیاً
وبَلِّغهُمُ ما أنزَلَ الله رَبُّهُم‏
وَإن اَنتَ لَم تَفعَل و حاذَرتَ باغیاً
عَلَیکَ فَما بَلَّغتَهُم عَن إلهِهِم
رسالَتَهَ إن کُنتَ تَخشَى الاعادیا
فَقامَ بِه إذ ذَاکَ رافِعُ کفّهِ
بِیُمنى یَدَیهِ مُعلِنُ الصوتِ عالیاً
فَقالَ لَهُم:مَن کُنتُ مُولاه مِنکُم‏
وَکانَ لِقَولى حافِظاً لیسَ ناسِیاً
فَمَولاهُ مِن بَعدى عَلِىٌّ وَ إنَّنى‏
بِهِ لکُم دُونَ البَریّهِ راضِیاً
فَیاربِّ مَن والى عَلِیّاً فَوالِهِ
وکُن لِلّذى عادى عَلِیّاً مُعادِیاً
وَیارَبِّ فَانصُر ناصِریهِ لِنَصرِهِم‏
إمامَ الهُدى کالبَدرِ یَجلُو الدَّیاجِیا
وَیارَبِّ فَاخذُل خاذِلیهِ وَکُن لَهُم
إذا وَقَفُوا یَومَ الحِسابَ مُکافِیاً؛(27)
در روز غدیر پیامبرشان مسلمانان را در سرزمین خم ندا داد، پس به صداى فرستاده الهى گوش فرا دهید؛ آیا نمى‏دانید که محمد پیامبر خدا(ص) کنار درختان غدیرخم به حالت ندا ایستاد؟ و این در حالى بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستى مکن که تو محفوظ خواهى بود؛ و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و ازستمگران بترسى و از دشمنان حذر کنى رسالت پروردگار را نرسانده‏اى.
در این جا پیامبر(ص) دست على(ع) را بلند کرد و با صداى رسا فرمود: «هرکس از شما که من مولاى او هستم و سخن مرا به یاد مى‏سپارد و فراموش نمى‏کند، سرپرستش بعد از من على است؛ من فقط به او( نه به دیگرى) به عنوان جانشین خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر کس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با على دشمنى کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یارى کنندگان او را یارى فرما به خاطر نصرتشان امام هدایت کننده‏اى را که در تاریکى‏ها مانند ماه شب چهارده روشنى مى‏بخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که براى حساب مى‏ایستند خود جزایشان بده».
پس از اشعار حسان، پیامبر(ص) فرمود: اى حسان، مادامى که با زبانت از ما دفاع مى‏کنى، از سوى «روح القدس» تأیید مى‏شوى.(28)
زید بن ارقم مى‏گوید: از مهاجران، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر نخستین کسانى بودند که با على دست بیعت دادند و مراسم تبریک تا مغرب ادامه داشت.(29)پس از سه روز توقف در غدیرخم، همه حجاج به سوى شهر و دیار خود حرکت کردند.
بعدها مسلمانان در این محل مسجدى بنا کردند. کاروانهاى حج نیز هر ساله در غدیرخم رفته و این خاطره تاریخى را تجدید مى‏کردند.
برجستگى غدیر
غدیر یکى از روزهاى بسیار مهم در تاریخ زندگى پیامبر اسلام(ص)، بلکه مهمترین حادثه در تاریخ اسلام است؛ زیرا روزى است که آن حضرت امیرالمؤمنین را رسماً جانشین خود نمود؛ تا کفار درمیان امواج یأس فرو روند، «الیومَ یَئس الذین کفَروا مِن دینکم»(30) زیرا آنها انتظار داشتند که آئین اسلام بر شخص خاصى استوار باشد و با رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدریج برچیده شود.
چنان که در جنگ احد هنگامى که پیامبر مجروح شد و گروهى کشته شدن حضرت را شایعه کردند، پخش این خبر موجب ایجاد امید در کفاران و تزلزل در میان مسلمانان گردید؛ به گونه‏اى که عده‏اى به سرعت از میدان جنگ خارج شدند، پس آیه‏اى نازل شد که دین اسلام قائم به شخص نیست، بلکه آئینى است که تا ابد جاودان خواهد ماند: «و ما محمّد الّا رسولٌ قد خَلَت من قَبله الرُّسل أ فإن ماتَ او قُتِلَ انقلبتُم على أعقابکم و مَن ینقلب على عَقِبَیه فلن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً و سَیَجزى اللهُ الشاکرین»(31)محمد تنها فرستاده خداست. پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایى کنید و به آئین بت پرستى برگردید، آنان که به عقب برگردند و به دوران کفر و بت‏پرستى بازگردند تنها به خود زیان مى‏رسانند نه به خدا زیرا با این اعمال تنها سعادت خود را از بین برده و گرفتار شقاوت مى‏شوند و خدا کوشش شاکران را پاداش مى‏دهد.
با توجه به متن و فضاى خاص ایراد خطبه پیامبراعظم در ماجراى غدیر، که در میان تمامى خطبه‏هاى آن حضرت از امتیازات ویژه‏اى برخوردار است، چند نکته شایان توجه است:
1- نتیجه‏گیرى از زحمات 23ساله پیامبر با انتصاب جانشین. 2- حفظ دائمى اصل اسلام، نه فرقه و مذهب خاصى.3- اقدامى رسمى براى تعیین جانشین. 4- ترسیم خط و مشى آینده مسلمانان.5 - اتمام حجت با مخالفان. 6- شرایط جغرافیایى منطقه که در تقاطع چند مسیر بود. 7- نگهدارى سه روزة حاجیانِ خسته در بیابانى داغ. 8- نزدیک بودن رحلت پیامبر(حدود 70روز). 9- ترس پیامبر از کارشکنى منافقان. 10- ضمانت خداوند بر حفظ پیامبر و دینش. 11- دستور قاطع بر لزوم ابلاغ. 12- مراسم خاص قبل و بعد از خطبه(نماز جماعت، بیعت و تهنیت). 13- مفاهیم بلند سخنان پیامبر در تبیین ولایت. 14- حضور 120 هزار حاجى یا بیشتر. 15- حضور 5هزار نفر از اهالى مکه. 16- تکرار سخنان پیامبر به زبان فردى به نام «ربیعه». 17- سخن الهى در تکمیل دین. 18- معرفى قرآن و عترت به عنوان دو امر جدانشدنى. 19- بالا بردن دست على با لقب «امیرالمؤمنین». 20- توجه دادن به وفاى عهد. 21- به کار بردن واژه «وصى» براى امام على؛ درحالى که در سقیفه این لفظ به کار نرفت. 22- اعلان امامت به عنوان حکم و فرمان الهى. 23- بیان معارف و اصول دین و اقرار همگان: (النّبىُّ اولى بالمؤمنینَ مِن أنفُسِهم)(32) و «ألستُ اولى بالمؤمنین مِن أنفُسهم»؟ همگى گفتند: «بلى یا رسول الله».(33). 24- جاودانه بودن احکام الهى: حلالم تا روز قیامت حلال و حرامم، تا آن زمان حرام. 25- معرفى دوازده امام از جمله امام زمان وتوجه دادن مردم به بیعت با آنان. 26- ولایت و محبّت اهلبیت(ع) صراط مستقیم است.
استناد به حدیث غدیر
حضرت زهرا :در مسجدالنبى در دفاع از ولایت به این حدیث استناد کرد و فرمود: «هَل تَرَکَ أبى یَوم غدیرخم لاحدٍ عُذراً»(34) پدرم در روز غدیر براى هیچ کسى عذرى باقى نگذاشت.
امام باقر در اهمیت حادثه غدیر در اثبات امامت میفرماید: هیچ صدائى براى اثبات ولایت رساتر از نداى روز غدیر نبود: «لم یناد بشى‏ءٍ مثل ما نُودى بالولایةِ یَوم الغَدیر»(35)
رحلت پیامبراعظم(ص) و مخالفت با ولایت‏
دسیسه‏هاى کور
پیامبراعظم (ص) در روزهاى آخر عمر شریف خود از کوشش گروهى براى به دست گرفتن ولایت بر مسلمانان آگاه بود، بنابراین براى پیشگیرى از انحراف و اختلاف، تصمیم گرفت که جانشینى امیرمؤمنان و اهل بیت را به شکل کتبى تحکیم کرده و سندى زنده به یادگار گذارد، ازاین رو روزى که سران صحابه براى عیادت آمدند، به آنان فرمود: «کاغذ و دواتى بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید». همگان ساکت شدند.
دراین هنگام یکى از حاضران سکوت را شکست و گفت: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده است! قرآن پیش شماست و کتاب آسمانى ما را بس است. گروهى با وى مخالفت کرده و گفتند: قلم و کاغذى بیاورید تا آنچه مورد نظر حضرت است نوشته شود؛ دسته‏اى دیگر از آوردن قلم و کاغذ جلوگیرى کردند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد، سپس فرمود: «برخیزید و خانه را ترک کنید».
شواهدى در مجلس و گفتار پیامبر بود که او مى‏خواسته است مطلبى درباره زمامدارى مسلمانان املا کند، بنابراین گروهى سرسختانه با آن مخالفت کردند.
رسول خدا(ص) در واپسین لحظه‏هاى زندگى، چشمان خود را باز کرد و گفت: «برادرم را صدا بزنید تا در کنار بستر من حاضر شود». همه فهمیدند که مقصود او على است. امیرمؤمنان(ع) در کنار بستر حضرت حاضر شد؛ آنگاه احساس کرد پیامبر مى‏خواهد برخیزد؛ حضرت على(ع) پیامبر(ص) را از بستر بلند کرد و به سینه خود چسباند؛ زمانى نگذشت که نشانه احتضار در وجود شریف او پدیدارشد.
درحالى که اهل بیت کنار بستر پیامبر جمع بودند، ناگاه صداى کوبیدن در به گوش رسید. حضرت فاطمه: پشت در آمد و فرمود: کیستى؟ کوبنده در گفت: مرد غریبى هستم و پرسشى از پیامبر(ص) دارم. حضرت زهرا فرمود: پیامبر مریض است الآن وقت این کار نیست؛ لیکن پیامبر به هوش آمد و فرمود: «دخترم در را باز کن؛ او عزرائیل است، به خدا سوگند! قبل از من از کسى اجازه نگرفته است و بعد از من نیز از کسى اذن نمى‏گیرد».
امام على(ع) و رحلت پیامبراعظم(ص)
فرشته الهى وارد خانه شد، بر اهل آن سلام کرد. صداى ناله زهرا بلند شد؛ ولى حضرت دخترش را دلدارى داد و گفت: «تو نخستین فردى هستى که در بهشت به من مى‏پیوندى»، ازاین رو حضرت زهرا آرام گرفت و شعر ابوطالب را زمزمه کرد:
وأبیضُ یُستَسقى الغمامُ بوجهه‏
ثمالُ الیتامى عصمةٌ لِلارامل‏

یعنى سفید چهره‏اى که ابرها از روى او باران طلب مى‏کنند، کسى که امید یتیمان و پناه بیچارگان است.
پیامبر(ص) فرمود: «دخترم این آیه را بخوان: ما مُحَمّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدخَلَت مِن قَبله الرُّسُل أفَإن ماتَ أو قُتِلَ إنقَلبتُم على أعقابکم»(36)محمد غیر از فرستاده خدا فرد دیگرى نیست. به درستى که پیش از او پیامبرانى بودند که از دنیا رفتند؛ آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به گذشته خود (جاهلیت) باز خواهید گشت»؟
امام على(ع) سر آن حضرت را به دامن گرفت و پیامبر به او فرمود: «خودت مرا غسل بده؛ کفن کن و بر جنازه‏ام نماز بگذار». ابن عباس مى‏گوید: پیامبر در آغوش على جان داد و «على» و برادرم «فضل» او را غسل دادند. شاهد این گفتار سخنان امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه است که به روشنى مى‏فرماید: «وَ لَقَد قُبِضَ رسولُ اللّه و إنّ رأسَهُ لَعلى صَدرى؛ وَ لَقَد سالَت نَفسُهُ فى‏کفىّ، فأمرَرتُها على وجهى؛ و لَقَد وَلیتُ غُسلَهُ و المَلائکةُ أعوانى؛ فَضَجت الدّارُ وَالافنیة؛ مَلاٌ یَهبطُ وَملاٌ یَعرُجُ »؛(37)درحالى که سر رسول خدا روى سینه من بود قبض روح و جان او درکف من روان شد، آن را بر چهره خویش کشیدم و او را با همکارى فرشتگان غسل دادم؛ گویا در و دیوار خانه‏اش به فریاد درآمده بودند؛ گروهى از فرشتگان به زمین مى‏آمدند و دستهاى دیگر به آسمان پرواز مى‏کردند.
گروهى از تاریخنگاران مى‏گویند: آخرین جمله پیامبر(ص) در واپسین لحظات زندگى‏اش این بود: «لا، بل الرَّفیقُ الاعلى؛(38)نه، با دوست عالیتر». گویا پیک الهى او را در آن لحظه مخیر کرد که بهبودى یابد و به این جهان باز گردد، یا قبض روح شود و به سراى باقى بشتابد، آن حضرت با این جمله، رفتن به سراى دیگر را پذیرفت، سپس دیدگانش را بست. حضرت على بدن مطهر پیامبر را پس از غسل، کفن، حنوط و نماز در خانه حضرت دفن کرد. بدین سان، روح مقدس سفیر الهى در 63سالگى دوشنبه 28ماه صفر سال یازدهم هجرى به ملکوت اعلا پیوست و جهان شاهدخوبى بر حوادث آینده شد.
درایتِ امام‏
پس از رحلت پیامبراعظم(ص) با اینکه حق امام على(ع) را غصب و خانه‏اش را هتک کردند، ولى بر اثر بینش سیاسى بالاى علوى، جنگ داخلى پیش نیامد. مولاى متقیان، امیرمؤمنان(ع) که بنیان مرصوص امامت است، همانند حضرت پیامبر مى‏دانست کجا صبر کند و چه زمانى دست به شمشیر ببرد، ازاینرو ربع قرن، خار در چشم و استخوان درگلو، سکوت اختیار نمود و صبر کرد و در دوران پنج ساله حکومت با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید.
آن وجود مبارک همانند قلّه‏اى بلند و بر افراشته راسخ ماند تا حوادث بعدى را شاهد باشد: «أما والله لقد تَقَمَّصَها إبن أبى قحافه و هُو یَعلَمُ أنّ مَحَلّى منها مَحلّ القُطب مِن الرّحا، یَنحَدرُ عَنّى السَّیل ولایَرقى إلىّ الطَّیر»؛(39)به خدا سوگند خلیفه اول رداى خلافت را بر تن کرد، در حالى که خوب مى‏دانست، من درگردش حکومت اسلامى همانند محور سنگ آسیایم(که بدون آن آسیا نمى‏گردد)، سیل از دامن کوهساریم جارى و پرندگان دور پرواز به اندیشه‏هاى بلندم راه ندارند.
اکنون که بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان زندگى مى‏کنند به برکت همان بینش امام است که اگر پس از سقیفه جنگ داخلى آغاز مى‏شد، اصل دین به خطر مى‏افتاد.
امامان دیگر نیز همانند ستارگانى در پى غروب هر اخترى درسپهر ولایت درخشیدند و راه امیرمؤمنان را ادامه دادند؛ هم چنان که امام باقر مى‏فرمایید: «إنّما نَحنُ کنُجُومِ السَّماء کُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ آخر»(40) در عصر غیبت نیز رهبرى و ولایت با ولى فقیه است که نگهبان مرزهاى دین ونظام اسلامى است.
پى‏نوشت‏ها: -
1. «هذا أخى و وَصیّى وخَلیفَتى فیکُم» بحارالانوار، ج‏38 ،ص‏144.
2.أنتَ منّى بمنزلة هارون مِن موسى، بحارالانوار، ج‏8 ،ص‏1.
3.إنّى تارکٌ فیکُمُ الثّقلین، کتابَ الله وعترتى، ما إن تَمَسَّکتُم بهما لَن تَضِّلوا أبداً، بحارالانوار، ج‏38 ،ص‏144.
4.سوره مائده، آیه 67.
5.«غدیرخم» سرزمین وسیع و پهناورى میان مکه و مدینه و در کنار «میقات جحفه» است که حدود 200 کیلومترى مکه واقع شده و به منزله چهار سوق بود.
6.سوره مائده، آیه 3.
7.سوره مائده، آیه 55.
8.بحارالانوار، ج 65 ،ص‏329.
9.همان، ص‏332.
10.سوره نساء، آیه 80.
11.همان، ص‏333.
12.سوره مائده، آیه 67.
13.نهج البلاغه، خطبه 192.
14.سوره شعراء، آیه 214.
15.سوره مسد، آیه 1.
16.بحارالانوار، ج‏38 ،ص 221و222، نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏13، ص 210و211.
17.در وصف این جانفشانى آیة 207 سوره بقره نازل شد: ( وَ مِن الناسِ مَن یَشرى نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد)؛ بعضى از مردم با ایمان و فداکار، همچون على(ع) در«لیلةالمبیت» هنگام خفتن در جایگاه پیامبر(ص) جان خود را به خشنودى خدا مى‏فروشند و خدا به بندگان مهربان است. معاویه همیشه مى‏کوشید مقام معنوى ابن‏ملجم را بالا ببرد؛ به طورى که با اهداء چهار هزار درهم به«سمرة بن‏جندب»، از وى خواست تا این آیه را در شأن ابن‏ملجم تفسیر کند، درحالى که به شهادت مفسران شیعه و سنى، این آیه در منزلت حضرت على(ع) نازل شده است. (مجمع البیان، ج‏1ص 535المیزان، ج 1ص 100التفسیرالکبیر، ج 6ص 174روح المعانى، ج 1ص‏492 .
18.سوره مائده، آیه 67.
19.این مسجد محل احرام پیامبراکرم و ائمه طاهرین(ع)بود، چون زیر درخت سَمَره(کُنار یا سدر) احرام بسته مى‏شد، این مسجد به نام شجره(درخت) مشهور شد. این مسجد هم اکنون خارج شهر مدینه با فاصله هفت کیلومترى در مسیر مکه قرار دارد. زائرانى که از مدینه به مکه مى‏روند از این میقات مُحْرِم مى‏شوند.
20.فاصله امروزى میان مکه تا مدینه 420 کیلومتر است.
21.سوره مائده، آیه 67.
22.سوره مائده، آیه 3.
23.گفتنى است 110نفر از اصحاب و 84تن از تابعین حدیث غدیر را نقل کردند.
24.بحارالانوار، ج‏37 ،ص‏14، الصواعق المحرقه، ص 176 و 178 شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3 ،ص 208.
25.سوره مائده، آیه 3.
26.بحارالانوار، ج 37 ،ص 208.
27.بحارالانوار، ج‏21 ،ص 378 تا 413 ج 37، ص 108 تا235 الغدیر،ج‏1،ص‏11الصواعق المحرقه، ص‏281اعلام الورى، ص‏133.
28.ر.ک: مستدرک الوسائل، ج‏10 ،ص 396.
29.الغدیر، ج‏1 ،ص‏270.گفتنى است طلحه و زبیر، درحکومت امام على(ع) نیز جزو اولین نفراتى بودند که با آن حضرت بیعت کردند، ولى دیرى نپایید که نقض بیعت کردند و به همراهى عایشه، جنگ جَمَل را بر امام تحمیل نمودند؛ امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسى انحرافات و کینه‏توزى‏هاى طلحه و زبیر، به پیشگاه الهى چنین شکوه مى‏کند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانى و ظَلَمانِى و نَکَثا بَیْعَتى و ألبّا النّاسَ عَلَىّ»؛ خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را براى جنگ با من گرد آوردند؛ ر.ک: الجَمَل، ص‏101و130مناقب آل ابى طالب، ج‏3 ،ص‏195 نهج البلاغه، خطبة137.
30.سوره مائده، آیه 3.
31.سوره آل عمران، آیه 144.
32.سوره احزاب، آیه 6 .
33.بحارالانوار، ج 23،ص 123.
34.خصال، ج‏1 ،ص‏173.
35.کافى، ج‏2 ،ص‏21.
36.سوره آل عمران، آیه 144.
37.نهج البلاغه، خطبه 197.
38.بحارالانوار، ج‏22،ص‏475.
39.نهج البلاغه، خطبه 3.
40.اصول کافى، ج‏1 ،ص‏338.

تبلیغات