آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

«مهرورزى» از زیباترین آموزه‏هاى اخلاقى است که نقش سازنده و مؤثرى را جهت گرایش انسان‏ها به سوى حق و عدالت ایفا مى‏کند و در بسیارى از موارد ارتباطات را صمیمى‏تر کرده و آتش کینه‏ها و اختلافات را خاموش مى‏سازد.
حضرت على (ع) مى‏فرماید: «قلوب الرّجال و حشیّةٌ فمن تألّفها اقبلت علیه؛(1) دل‏هاى انسان‏ها بیگانه و نا مأنوس است و هر کس از راه مهرورزى و محبت وارد شود، با آن الفت مى‏گیرد.» بر همین اساس سعدى شیرازى چنین سروده است:
بنده حلقه به گوش ار ننوازى برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(2)
نبى مکرّم اسلام (ص) به عنوان کامل‏ترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمى و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنى توانست در طول 23 سال دل‏هاى بسیارى را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین؛(3) ما تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.»
و پیامبر اعظم (ص) فرمود: «اگر مهربانى و ملاطفت به صورتى مجسّم شود، آن چنان زیباست که خداوند مخلوقى زیباتر از آن را نیافریده است.»(4)
ابراز محبت و مهرورزى رسول خدا (ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان مى‏شد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقت‏آمیز آن بزرگوار بهره‏مند مى‏شدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامى اش را در قرآن تحسین نموده و مى‏فرماید: «انّک لعلى خلقٍ عظیم؛(5) یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و نیکو هستى.»
در این نوشتار برآنیم که به مناسبت بیست و هفت رجب، روز بعثت نبىّ اعظم و روز نزول وحى و روز ولادت اسلام و روز بیرون آمدن مردم از ظلمات به سوى نور، ضمن تبریک این روز بزرگ به مقام معظم رهبرى و همه مسلمانان جهان.
گوشه هایى از سیره پیامبر اعظم را در عرصه محبت و مهرورزى بیان کنیم و زیباترین صحنه‏هاى ابراز محبت ایشان را نظاره‏گر باشیم.
مهرورزى رمز موفقیّت‏
راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتى، عشق ورزى و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمى‏کرد.
به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک...؛(6) به موجب رحمتى که خداوند به تو عنایت کرد، براى آنان نرم شدى و اگر خشن و تند خو بودى از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.»
محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمى تبدیل کرد. در حدیثى از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت على(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش‏رو و خندان بود و هرگز بى رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمى‏شد و هرکس به در خانه او مى‏آمد، نومید باز نمى‏گشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهى با خشونت سخن مى‏گفت و درخواستى داشت، تحمل مى‏کرد و به یارانش مى‏فرمود: هرگاه کسى را دیدید که حاجتى دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسى را قطع نمى‏کرد تا سخنش پایان گیرد.»(7)
و این چنین بود که دل‏ها را کانون محبت خود ساخت و میلیون‏ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتى داد.
بذل عاطفه به خانواده
پیامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتى بروز نمى‏داد و این بر خلاف خلق و خوى مردم مکه بود. بد زبانى برخى از همسران خویش را تحمل مى‏کرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج مى‏بردند.
او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید مى‏کرد و مى‏فرمود: همه مردم داراى خصلت‏هاى نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه‏هاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.
رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آن‏ها محبت مى‏کرد. سیره تربیتى آن حضرت نشان مى‏دهد که در طول زندگى، ارتباط عاطفى و کلامى با فرزندانش داشت.
یکى از همسران پیامبر مى‏گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیماى ظاهرى شبیه‏ترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) مى‏آمد، پیامبر (ص) از جاى خود برمى‏خاست و سرو دست دخترش را مى‏بوسید و او را در جاى خود مى‏نشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه (س) مى‏آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامى اش را مى‏بوسید و آن بزرگوار را در جاى خویش مى‏نشانید.
این ارتباط عمیق عاطفى و معنوى بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا این که رحلت رسول خدا(ص) نزدیک شد، در یکى از آخرین روزهاى حیات پیامبر(ص)، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روى سینه پیامبر(ص) افکند و صورت آن حضرت را بوسید.
پیامبر(ص) با او آهسته سخن گفت: هنگامى که سر برداشت، به شدّت گریست. دوباره با اشاره پیامبر(ص) خود را به پدر بزرگوارش نزدیک نموده و با رسول گرامى اسلام(ص) نجوا کرد، امّا این بار با چهره باز و سیمایى گشاده و خندان از پیامبر(ص) جدا شد.
حاضران از این دو حرکت متفاوت تعجب کردند، اما وقتى که بعد از رحلت پیامبر(ص) از حضرت زهرا(س) این نکته را پرسیدند، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: بار نخست رسول الله به من فرمود: من از این بیمارى نجات نخواهم یافت و منجر به مرگ من خواهد شد.
از شنیدن این سخن و تصور جدایى از آن حضرت اندوهگین شدم و گریستم، امّا در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودى و پیش از سایر خاندانم به من خواهى پیوست و من خوشحال شدم.(8)
ملایمت در عین صلابت‏
در مسایل فردى و شخصى آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملایم بود. گذشت‏هاى بزرگ و تاریخى اش یکى از علل موفقیت در رسالت الهى او بود، اما در مسایل اصولى و عمومى آن جا که حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى‏داد.
در فتح مکه کسانى که بدترین ستم‏ها و جسارت‏ها و دشمنى‏ها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در هاله‏اى از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر(ص) بودند.
امّا آن حضرت فرمود: من آن چه را یوسف(ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان مى‏کنم و همانند او مى‏گویم: «... لاتثریب علیکم الیوم...؛(9) امروز ملامت و سرزنشى برشما نیست...»
هنگامى که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(10) به دنبال زندگیتان بروید که همه شما آزاد هستید.»
تمامى آنان گویا دوباره متولد شدند؛ بنابر این نفس راحتى کشیدند و به غیر از افراد معدودى، همگى محبت و عشق رسول خدا(ص) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.
در همان فتح مکه زنى از قبیله «بنى مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید، خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتى دوران جاهلیّت در مغزشان مانده بود، اجراى مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافى خود مى‏دانستند؛ به همین دلیل براى متوقف ساختن اجراى حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامة بن زید» را که مانند پدرش نزد پیامبر(ص) محبوبیّت داشت وادار به شفاعت نمودند، اما همین که اسامة زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر مى‏توان حدود و قانون را بلا اجرا گذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.
اسامة متوجه لغزش خود شد و عذر خواهى نمود. پیامبر(ص) براى این که فکر تبعیض در اجراى قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبه‏اى پرداخت و به مسأله اجراى قانون الهى اشاره نمود و فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجراى قانون تبعیض روا مى‏داشتند. هرگاه یکى از طبقات بالا مرتکب جرم مى‏شد، او را از مجازات معاف مى‏کردند و اگر کسى از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت مى‏ورزید، او را مجازات مى‏نمودند، قسم به خدایى که جانم در دست اوست! در اجراى قانون درباره هیچ کس کوتاهى و سستى نمى‏کنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد.»(11)
اعجاز مهرورزى
«مالک بن عوف نصرى» از سرسخت‏ترین دشمنان پیامبر(ص) بود. او در سال هشتم هجرى با تحریک قبیله‏هاى «ثقیف» و «هوازن» آتش جنگ حنین را برافروخته و دولت نوپاى رسول گرامى را گرفتار جنگى دیگر نمود، امّا به فضل الهى لشکریان اسلام در آن جنگ پیروز شدند. در این پیروزى که غنایم بسیارى به اضافه شش هزار اسیر جنگى از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالک بن عوف - عامل اصلى این جنگ - از ترس جان خود به طائف پناهنده شد، اما وقتى در مورد پیامبر(ص) و اندیشه‏هاى الهى - انسانى او قدرى فکر کرد، شیفته مهر و محبت رسول خدا(ص) شد. به همین جهت امان خواسته و به مدینه آمد و نزد رسول خدا(ص) مسلمان شد.
پیامبر(ص) خانواده او را - که اسیر شده بود آزاد کرد. مالک بن عوف در اثر این همه محبت نبوى از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفت و تمام هستى اش را در راه گسترش اسلام به کار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پیامبر اکرم(ص) سخنانى بر زبان آورد که کم‏تر کسى این گونه ابراز ارادت کرده است.(12)
او دلباختگى خود به رسول خدا(ص) را این گونه اظهار مى‏کرد: «من در میان همه مردم دنیا کسى مانند محمد را نه دیده‏ام و نه شنیده‏ام.»(13)
سرزنش یار
در ماجراى جنگ خیبر که در سال هفتم هجرى رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکى از کسانى که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، «صفیّه» دختر «حى ابن اخطب» (دانشمند سرشناس یهود) بود، بلال حبشى، صفیه را همراه یک بانوى دیگر به مدینه آورد، ولى آن‏ها را از کنار جنازه‏هاى بستگانشان عبور داد، آن‏ها با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدند و گریه سردادند و صورتشان را خراش دادند. وقتى در مدینه به محضر پیامبر(ص) رسیدند، آن حضرت از صفیه در مورد علت خراشیدگى چهره‏اش پرسید، صفیه ماجرا را تعریف کرد ؛ پیامبر(ص) فهمید که بلال در این مورد آیین اخلاق و مهر و محبت اسلامى را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «أنزعت منک الرّحمة یا بلال حیث تمرّ بأمر أتین على قتلى رجالهما؛(14) اى بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شد که آن دو بانو را در کنار کشته شدگان حرکت دادى؟ چرا بى رحمى کردى؟!».
این گونه سرزنش‏ها بیان گر آن است که اسلام دین محبت است: به طورى که حتى نباید در منطقه جنگى: بازماندگان کفّار را در کنار جنازه کشته هایشان عبور داد.
جلب اعتماد افراد
یکى از روش‏هاى مهم در اصلاح و تربیت دینى، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانى به اعتماد مى‏رسد که نشانه‏هاى صداقت گفتارى و رفتارى را در چهره و رفتار مربى بخواند.
استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملى پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهى است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستى است.
به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزى قرار داده و از خشونت و تندى تنها در مواقع استثنایى بهره گرفته است.
آن گاه که یاران پیامبر گرامى در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه نشین با او به گونه‏اى خشونت‏آمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطاى بیش‏ترى به عرب بادیه نشین او را راضى کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه نشین مانند کسى است که شترش فرار کرده و افرادى براى کمک به او شتر را دنبال مى‏کردند تا مهارش کنند، ولى این کار آنان باعث مى‏شد که شتر رم کرده بیش‏تر فرار کند. از این رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفى را به دست گرفت و جلوى شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها مى‏کردم او را مى‏کشتید.»(15)
برخورد گرم و صمیمى
برخورد گرم و صمیمى باعث نزدیک شدن دل‏ها و افزایش محبّت مى‏گردد. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسى صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیارى از ذهنیّت‏هاى منفى درباره برخى از واقعیّات جامعه و معارف دینى اصلاح شده است .
این مسأله در سیره رفتارى رسول گرامى (ص) بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین على (ع) مى‏فرماید: «وقتى حضرت با کسى مصافحه مى‏کرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمى داشت و اگر کسى براى بیان حاجتى با او صحبت مى‏کرد، حضرت (ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمى‏کرد و از او جدا نمى‏شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»(16)
«انس بن مالک» مى‏گوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطرى از او استشمام مى‏کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسى با حضرت ملاقات مى‏کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند مى‏شد و کسى نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر این که آن حضرت وقت برخاستن با او برمى‏خاست و در وقت دست دادن تا وقتى فرد دستش را جدا نمى‏کرد، پیش قدم نمى‏شد و خلاصه برخورد وى چنان بود که هرکس چنان مى‏کرد محبوب‏ترین فرد نزد آن بزرگوار است.(17)
تفقد و احوال پرسى
تمام اقشار جامعه به نوعى از لطف و مهرورزى پیامبراعظم(ص) برخوردار بودند و در این میان تکریم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر بود. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکرى و اجتماعى مى‏شد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت مى‏دیدند و هیچ گاه پیامبر(ص) را از خود جدا نمى‏دانستند.
«انس بن مالک» نقل مى‏کند: هرگاه پیامبر یکى از اصحاب را سه روز نمى‏دید، درباره او سؤال مى‏کرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برایش دعا مى‏کرد، اگر حضور داشت به دیدن او مى‏رفت و اگر مریض بود از او عیادت مى‏نمود.(18)
نوازش کودکان‏
یکى از عادات اعراب دوره جاهلیت این بود که رفتار دوستانه و محبت‏آمیز با کودکان را نوعى ضعف تلقى مى‏کردند. با کودکان به گونه‏اى رفتار مى‏شد که شایسته یک انسان نبود. نگرش اعراب بت پرست نسبت به کودکان به خصوص دختران بسیار خشن و دور از ترحم بود.
سیره پیامبر اعظم(ص) بطلان و ظالمانه بودن این ذهنیّت را خاطر نشان مى‏کند و مهرورزى و مهربانى والدین را نسبت به فرزندان مورد تأیید قرار مى‏دهد.
زمانى که رسول خدا(ص) کودکان را مى‏دید بر سر آنان دست مى‏کشید و به آنان سلام مى‏کرد و مى‏فرمود: پس از من باید این امر به سنتى در جامعه تبدیل شود.(19) کودکانى که نزدیک پیامبر زندگى مى‏کردند، وقتى آن حضرت را در کوچه و خیابان مى‏دیدند و شاهد اظهار محبت ایشان بودند، از پیامبر(ص) تصویرى به عنوان معلم دوست داشتنى و صمیمى در خاطر داشتند.(20)
روزى رسول خدا(ص) نماز ظهر را با جماعت اقامه نمود، ولى برخلاف معمول دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رسانید. پس از نماز از آن حضرت (ص) پرسیدند: آیا حادثه ناگوارى رخ داده که این گونه در دو رکعت آخر نماز عجله کردید؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّى؛(21) آیا شما صداى ناله کودک را نشنیدید؟».
معلوم شد در نزدیکى محل اقامه نماز نوزادى گریه مى‏کرده و کسى نبوده تا با نوازش او را آرام کند. مهر و محبت پیامبر(ص) موجب شد تا نمازش را کوتاه کند و آن کودک را مورد لطف و نوازش قرار دهد.
حسن ختام این نوشتار ذکر روایتى است درباره مهرورزى آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسین (ع) که: روزى پیامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسین(ع) به سوى محراب دوید و به هنگام سجده پیامبر برپشت آن حضرت سوار شد. هنگامى که پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، حسین (ع) را با دست هایش مى‏گرفت و در کنار خود بر زمین مى‏نهاد. وقتى که به سجده دوم رفت باز حسین(ع) برپشت آن حضرت سوار شد. این صحنه چندین بار تکرار شد تا پیامبر از نماز فارغ گردید. یک نفر یهودى از دور این منظره را دید. نزدیک آمد و به پیامبر عرض کرد:شما با فرزندان خود به گونه‏اى رفتار مى‏کنید که در میان ما چنین رفتارى نیست! پیامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید، به کودکان مهر و محبت مى‏ورزید. همین صحنه و گفتار موجب شد که آن یهودى مسلمان شود.(22)
پى‏نوشت‏ها: -
1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حکمت 50.
2. گلستان سعدى، ص‏24.
3. سوره انبیاء، آیه 107.
4. اصول کافى، کلینى، ج 2، ص‏120.
5. سوره قلم، آیه 4.
6. سوره آل عمران، آیه 159.
7. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 83.
8. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 333.
9. سوره یوسف، آیه 92.
10. بحار الانوار، مجلسى، ج 2، ص 132.
11. صحیح بخارى، محمد بن اسماعیل بخارى، ج 5، ص 269.
12. ماهنامه مبلّغان، شماره 65، اردیبهشت 1384، ص 33.
13. اسدالغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 290.
14. سیره ابن هشام، ج 3، ص 350.
15. سیره تربیتى پیامبر و اهل بیت (ع)، سید على حسینى زاده، ج 1، ص 85 - 86.
16. بحارالانوار، ج 16، ص 236.
17. همان، ص 230.
18. همان، ص 232.
19. همان، ص 215.
20. ماهنامه معرفت، شماره 57، شهریور 1381، ص 67-68.
21. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 384.
22. همان، ص 71- 72.

تبلیغات