هشدارهاى اجتماعى
آرشیو
چکیده
متن
هشدار و هدایت، انذار و بشارت، تنبیه و تشویق، دو اصل مهم تربیتى و اجتماعى بشمار مىروند، که بسیارى از انگیزههاى تربیتى و حرکتهاى اجتماعى به وسیله این دو شکل مىگیرد.
از آن جا که انسان مجموعهاى از بیم و امید و ترکیبى از جلب منفعت و دفع ضرر است، باید در تربیت و اداره او نیز این دو اصل در نظر باشد تا تعادل وجودى پیدا کند.
پیامبران و اولیاى الهى در سیره تربیتى و اجتماعى خود این دو اصل را به کار گرفتند و بر اساس این دو، مکتب و سیره دینى و ارزشى خود را استوار ساختند.
در قرآن کریم واژههاى «تبشیر» و «انذار» فراوان به کار گرفته شده و از آن استفاده مىشود که: هر یک از آن دو شرط لازم هستند ولى شرط کافى نیستند، هنگامى که این دو با هم در حرکتهاى فردى و اجتماعى نقش آفرینى کنند نتیجه مطلوب و دست یافتنى خواهند داشت.
«تبشیر» مژده دادن، نوید دادن و به سمت جلو پیش بردن است. «انذار» اعلام خطر کردن، هشدار دادن و موانع را گوشزد نمودن است. تبشیر، جنبه «قائد» را دارد یعنى جلوکش، کسى که مهار شتر یا اسب را گرفته و به پیش مىراند و مىکشد، (انذار) جایگاه «سائق» را دارد یعنى به آن که حیوان را از پشت سر مىراند و به سمت و سوى جلو مىکشاند «سائق» گویند. این دو اگر با هم عمل کنند، نتیجه کارشان یکى است و آن حرکت به جلو، از این رو براى هدایت بشر هر دو ضرورى مىباشند.
در این سلسله از نوشتارها به نکات انذارى و هشدارى مىپردازیم چون بر این باوریم که شناخت درد نیمى از درمان است و آدمى اگر موانع راه را بشناسد و آنها را کنار بنهد زودتر و سالمتر به مقصد مىرسد.
البته در بررسى هشدارها به هدایتها نیز پرداخته خواهد شد و روشن است تا دیو بیرون نرود فرشته رخ نمىنماید.
هشدار در فرهنگ دینى
در فرهنگ دینى واژهها و تعبیرهاى گوناگونى به کار رفته است که از مجموع آنها مىتوان «هشدار» را استنباط کرد، از جمله واژههاى :انذار، ویل، اَلا، و ایّاک یا ایّاکم.
انذار را این گونه معنى کردهاند: «اخبار فیه تخویف و تحذیر»(1) خبر دادن و گزارشى که در آن ترساندن و برحذر داشتن باشد. به طلایه دار لشکر که خطر دشمن را به اطلاع لشکریان مىرساند «نذیر» گویند، کنیه خروس «ابوالمنذر» است، زیرا که خروس به خوابیدهها هشدار مىدهد «ویل» نیز معمولاً در جایى به کار مىرود که امر نامطلوبى است و گوینده مىخواهد مخاطب را از آن باز دارد تا مرتکب آن شود «اَلا» نیز هشدار باش و بیدار باش است به کسانى که حرکتى را آغاز کردند و یا مکتبى را پذیرفتهاند تا به خطرها و موانع راه آشنا بشوند و خود را از آن دور نگه دارند.
از جمله تعبیرها و واژه هایى که بار هشدارى دارد. تعبیر «ایاک» و یا «ایاکم» است که در بسیارى از روایات به این وسیله پیشوایان معصوم اعلام خطر کرده و پیروان خویش را از انجام آن عمل اجتماعى و یا رفتار اخلاقى نهى نمودهاند.
در این نوشتار به هشدارهایى خواهیم پرداخت که: اولاً با این واژه و تعبیر در روایات آمده باشد و ثانیاً به مواردى اشاره خواهیم کرد که جنبه اجتماعى داشته باشند. در پایان این مقدمه ذکر این نکته خالى از فایده نخواهد بود که: در برخى از روایات با به کارگیرى واژه «ایاک یا ایاکم» اخطار و اعلام خطر شده است و در برابر با تعبیر «علیکم» راه درست و سالم ترسیم گردیده است، از این رو باید گفت «ایاکم» هشدارهاى اجتماعى را گوشزد مىکند، «علیکم» راههاى هدایت را نشان مىدهد، به دیگر سخن «ایاکم» انذار است و «علیکم» تبشیر و بشارت.
هشدار و هدایت
امام صادق (ع) فرمود:
«ایّاکم و مجالسة الملوک و ابناء الدّنیا، ففى ذلک ذهاب دینکم، و یعقّبکم نفاقاً و ذالک داء دوىّ لا شفاء له. و یورث قساوة القلب و یسلبکم الخشوع. و علیکم بالأشکال من النّاس و الاوساط من النّاس فعندهم تجدون معادن الجواهر».(2)
از هم نشینى با شاهان و دنیا زدگان دورى گزینید زیرا در این مجالست، دین شما از دست مىرود، نفاق و دورویى (که دردى بى درمان است) دامنگیر شما مىشود، سنگدلى و سلب خشوع شما را مىگیرد. بر شما باد که با همنوعان مانند خودتان رفت و آمد کنید زیرا معدنهاى گرانبها در میان این گونه مردم است.
همانگونه که روشن است این بیان نورانى شامل «هشدار» و «هدایت» است، امام صادق(ع) با تعبیر «ایاکم» اعلام خطر فرموده و با تعبیر «علیکم» راه درست را نموده است و این خود آموزش روشن تربیتى آن بزرگوار و همه امامان نیز هست که اگر از چیزى و یا کارى نهى مىکنند، راه برون رفت را نیز نشان مىدهند.
گر ببندد راه یک پستان بر او
مىگشاید راه صد بستان بر او
این سیره و روش تربیتى را امامان از قرآن مجید آموختهاند که در قرآن هر جا از کار و روش ناهنجار و ناشایستى نهى شده است، راه درست و سالم نیز پیشنهاد و ارائه گردیده است.
در مثل، در داستان حضرت لوط و مردم بى ادب و بى فرهنگ زمان او که به گناه زشت و غیر انسانى هم جنس بازى گرفتار شده بودند و این رخداد اجتماعى به حالت یک بحران و فاجعه اجتماعى در آمده بود، آن حضرت به آنان فرمود:
«قال یا قوم هؤلاء بناتى هنّ اطهر لکم»(3)
گفت اى قوم من! اینها دختران منند(که مىتوانید با آنان ازدواج کنید) آنها براى شما پاکترند.
لوط آن پیامبر الهى به قوم سرکش و لجام گسیخته و فرو رفته در شهوت جنسى، پیشنهاد خردمندانه مىدهد، در کنار نهى از منکر، ارائه معروف مىکند، هم هشدار مىدهد و هم هدایت مىکند روشن است اگر در جامعهاى معروفها رواج یابند و فضاى معروف گسترى بر جامعه حاکم شود به خودى خود منکرها زمینه ظهور کمترى پیدا مىکنند. از امام مجتبى(ع) پرسیدند: «ما السداد؟ قال: دفع المنکر بالمعروف»(4) سداد و صلاح جامعه چیست؟ فرمود: جلوگیرى از منکر به وسیله معروف.
نمونه دیگر در قرآن داستان احداث مسجد «ضرار» و مسجد «قبا» است. قرآن اگر دستور به تخریب مسجد ضرار به عنوان زایشگاه فساد و مرکز توطئه و نفاق، مىدهد، در کنار آن از مسجد قبا به عنوان پایگاه معنوى و معروف گستر سخن مىگوید:
«لمسجد اسّس على التقوى من اول یوم احق ان تقوم فیه»(5) همانا مسجدى که از روز نخست بر اساس تقوا بنا نهاده شده سزاوارتر است که در آن نماز برپا دارى.
نتیجه سخن آن که: روش تربیتى قرآن و اهل بیت آن است که پیروان خود را از انجام منکر پرهیز مىدهند و به انجام معروف تشویق مىکنند. اگر نهى و ترمز در کلام آنها فراوان است امر و تشویق و رهنمون نیز در در لابلاى سخنان و سیره آنها کاملاً مشهود و ملموس است.
این نکته تربیتى و اجتماعى را مىتوان از مجموع حدیث نورانى فوق که از مکتب امام صادق(ع) به ما رسیده است استفاده کرد پس از یاد آورى این برداشت مىپردازیم به شرح و توضیح محورهایى که در این بیان نورانى عنوان شده است:
امام صادق(ع) فرمود: از دو گروه گریزان باش و با آنان مجالست نکن.
الف: زورمداران
ب: زرسالاران
آنهایى که به زور و قدرت سیاسى و نظامى خود مىبالند و سلطه گرى و ستم و زورگویى و تزویر تار و پود زندگى آنان را فرا گرفته یعنى پادشاهان و رهبران ستمکار، مانند باتلاقى هستند که هر کس به آنان نزدیک شود به تدریج در لجن گناه آنان فرو مىرود و اندک اندک راههاى فلاح و نجات را به روى خود مىبندد.
و نیز کسانى که بنده پول و ثروتند و از دنیا جز خور و خواب و شهوت چیز دیگرى نمىدانند و به معناى واقعى دنیا زده و دنیا محورند، با آنان نیز رفت و آمد و معاشرت و مجالست زیانبار است .
امام صادق(ع) فرموده با این دو دسته معاشرت نکن که اگر با آنان نزدیک شدى پى آمدهاى ناگوارى دامن گیرت خواهد شد:
* دین زدایى
معلوم است در جامعهاى که ارزشهاى مادى حاکم است و زرق و برق دنیا و قدرت و ثروت حرف اول را مىزند، در چنین فضایى انسان دین دار احساس غریبى و تنهایى مىکند، اگر قدرت و توان بر خورد با نظام حاکم را دارد باید انجام وظیفه کند و اگر توان آن را ندارد دست کم باید خود را از معرکه دور نگهدارد تا آلوده نشود. و دین و اعتقاداتش سست نگردد.
امام صادق(ع) یکى از پى آمدهاى ناگوار مجالست با شاهان و فرزندان دنیا را دین زدایى و از بین رفتن باورها و اعتقادات راستین برشمرده است.
* نفاق زایى
پى آمد دیگر آن است، انسانى که با اصحاب زر و زور نشست و برخاست دارد یا باید موضع شفاف بگیرد و در برابر غارتگرى و خیانتهاى آنان راست قامت به ایستد و یا باید کار آنان را توجیه کرده و با آنها سازش نماید و به ظاهر مشى و مرام آنها را بپذیرد گرچه در باطن به آن ایمان نداشته باشد و این روش ناخود آگاه او را در دام نفاق گرفتار مىسازد، از این رو امام(ع) پدیده نفاق را یکى از آثار همنشینى با طاغوتهاى سیاسى و اقتصادى برشمرده و از آن پرهیز داده است.
* قساوت و سنگدلى
سومین پى آمد همکارى و همراهى با رهبران ستمکار و ثروتمندان گنهکار آن است که آدمى به تدریج از فضاى یاد و ذکر خدا دور مىشود و همه چیز را با عینک پول و ثروت و قدرت مىبیند و در نتیجه خانه دل و جانش در حجاب قرار مىگیرد و زمینه سنگدلى و تاریکى روح و روان در او ایجاد مىشود.
در روایت دیگرى از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است که فرمودند: «از همنشینى با مردگان دورى گزینید» پرسیده شد مقصود از مردگان کیانند؟ فرمود: «کلّ غنّى مترفٍ»(6) هر ثروتمند عیاش و اسرافکار.
بنابراین دلمردگى، سنگدلى یکى از پى آمدهاى ناگوار مراوده و دوستى با زورمندان و زرسالاران دنیازده است.
* خشوع را مىگیرد
چهارمین اثر مجالست با آن دو دستهاى که گفته شد آن است که حالت زیباى خشوع از آدم گرفته مىشود. خشوع حالتى است درونى که به وسیله ارتباط و اتصال انسان با خدا حاصل مىشود و این حالت درونى در رفتار و کردار اجتماعى انسان نیز اثر مىکند و متجلى مىشود. انسان خاشع در برابر قدرت خداوند ادب و فروتنى دارد، خود را قطرهاى از دریاى بیکران عالم هستى مىبیند. خود را مانند کاهى در برابر کوه و ذرهاى در برابر قدرت خداوند متعال مىشمارد. هنگامى که با صاحبان ظاهرى قدرت و ثروت نشست و برخاست داشته باشد به تدریج در حوزه جاذبه قدرت و ثروت آنان قرار مىگیرد و آن حالت تسلیم مطلق در برابر پروردگار در وى تضعیف مىشود، از این رو امام صادق(ع) نسبت به این موضوع هشدار داده است.
* گوهرهاى گرانبها
در پایان این حدیث شریف امام صادق (ع) توصیه مىکنند که سعى کنید در زندگى با کسانى طرح دوستى و رفاقت بیفکنید و با کسانى رفت و آمد داشته باشید که از لحاظ پایگاه اجتماعى همسان و نزدیک به شما باشند زیرا در بین این گونه افراد گنجینهها و معدنهاى گرانبهایى وجود دارد که مىتوان آنها را کشف کرد.
در کوچه و بازار و در بین انسانهاى بى نام و نشان و بى ادعا روحیههاى بزرگ و همتهاى والا مىتوان دید که بر اثر نیّت و عملکرد خدا پسندانه و خالصانه ارج و قیمت بالایى پیدا کردهاند و از آن جا که محب پروردگار هستند «محبوب» او هم شدهاند.
باید چراغ در دست گرفت و دور شهر گشت و با این گونه کسان که کمیابند و گمنامند طرح دوستى و مجالست افکند تا در پرتو وجودى آنان به سوى خدا و قرب الهى راهى را جستجو نمود.
پىنوشتها: -
1. ریاض السالکین، سید على خان مدنى، ج7، ص117.
2. میزان الحکمه، ج 2، ص 63.
3. سوره هود، آیه 78.
4. بحار الانوار.
5. سوره توبه، آیه 108.
6. میزان الحکمة، ج 2، ص 63.
از آن جا که انسان مجموعهاى از بیم و امید و ترکیبى از جلب منفعت و دفع ضرر است، باید در تربیت و اداره او نیز این دو اصل در نظر باشد تا تعادل وجودى پیدا کند.
پیامبران و اولیاى الهى در سیره تربیتى و اجتماعى خود این دو اصل را به کار گرفتند و بر اساس این دو، مکتب و سیره دینى و ارزشى خود را استوار ساختند.
در قرآن کریم واژههاى «تبشیر» و «انذار» فراوان به کار گرفته شده و از آن استفاده مىشود که: هر یک از آن دو شرط لازم هستند ولى شرط کافى نیستند، هنگامى که این دو با هم در حرکتهاى فردى و اجتماعى نقش آفرینى کنند نتیجه مطلوب و دست یافتنى خواهند داشت.
«تبشیر» مژده دادن، نوید دادن و به سمت جلو پیش بردن است. «انذار» اعلام خطر کردن، هشدار دادن و موانع را گوشزد نمودن است. تبشیر، جنبه «قائد» را دارد یعنى جلوکش، کسى که مهار شتر یا اسب را گرفته و به پیش مىراند و مىکشد، (انذار) جایگاه «سائق» را دارد یعنى به آن که حیوان را از پشت سر مىراند و به سمت و سوى جلو مىکشاند «سائق» گویند. این دو اگر با هم عمل کنند، نتیجه کارشان یکى است و آن حرکت به جلو، از این رو براى هدایت بشر هر دو ضرورى مىباشند.
در این سلسله از نوشتارها به نکات انذارى و هشدارى مىپردازیم چون بر این باوریم که شناخت درد نیمى از درمان است و آدمى اگر موانع راه را بشناسد و آنها را کنار بنهد زودتر و سالمتر به مقصد مىرسد.
البته در بررسى هشدارها به هدایتها نیز پرداخته خواهد شد و روشن است تا دیو بیرون نرود فرشته رخ نمىنماید.
هشدار در فرهنگ دینى
در فرهنگ دینى واژهها و تعبیرهاى گوناگونى به کار رفته است که از مجموع آنها مىتوان «هشدار» را استنباط کرد، از جمله واژههاى :انذار، ویل، اَلا، و ایّاک یا ایّاکم.
انذار را این گونه معنى کردهاند: «اخبار فیه تخویف و تحذیر»(1) خبر دادن و گزارشى که در آن ترساندن و برحذر داشتن باشد. به طلایه دار لشکر که خطر دشمن را به اطلاع لشکریان مىرساند «نذیر» گویند، کنیه خروس «ابوالمنذر» است، زیرا که خروس به خوابیدهها هشدار مىدهد «ویل» نیز معمولاً در جایى به کار مىرود که امر نامطلوبى است و گوینده مىخواهد مخاطب را از آن باز دارد تا مرتکب آن شود «اَلا» نیز هشدار باش و بیدار باش است به کسانى که حرکتى را آغاز کردند و یا مکتبى را پذیرفتهاند تا به خطرها و موانع راه آشنا بشوند و خود را از آن دور نگه دارند.
از جمله تعبیرها و واژه هایى که بار هشدارى دارد. تعبیر «ایاک» و یا «ایاکم» است که در بسیارى از روایات به این وسیله پیشوایان معصوم اعلام خطر کرده و پیروان خویش را از انجام آن عمل اجتماعى و یا رفتار اخلاقى نهى نمودهاند.
در این نوشتار به هشدارهایى خواهیم پرداخت که: اولاً با این واژه و تعبیر در روایات آمده باشد و ثانیاً به مواردى اشاره خواهیم کرد که جنبه اجتماعى داشته باشند. در پایان این مقدمه ذکر این نکته خالى از فایده نخواهد بود که: در برخى از روایات با به کارگیرى واژه «ایاک یا ایاکم» اخطار و اعلام خطر شده است و در برابر با تعبیر «علیکم» راه درست و سالم ترسیم گردیده است، از این رو باید گفت «ایاکم» هشدارهاى اجتماعى را گوشزد مىکند، «علیکم» راههاى هدایت را نشان مىدهد، به دیگر سخن «ایاکم» انذار است و «علیکم» تبشیر و بشارت.
هشدار و هدایت
امام صادق (ع) فرمود:
«ایّاکم و مجالسة الملوک و ابناء الدّنیا، ففى ذلک ذهاب دینکم، و یعقّبکم نفاقاً و ذالک داء دوىّ لا شفاء له. و یورث قساوة القلب و یسلبکم الخشوع. و علیکم بالأشکال من النّاس و الاوساط من النّاس فعندهم تجدون معادن الجواهر».(2)
از هم نشینى با شاهان و دنیا زدگان دورى گزینید زیرا در این مجالست، دین شما از دست مىرود، نفاق و دورویى (که دردى بى درمان است) دامنگیر شما مىشود، سنگدلى و سلب خشوع شما را مىگیرد. بر شما باد که با همنوعان مانند خودتان رفت و آمد کنید زیرا معدنهاى گرانبها در میان این گونه مردم است.
همانگونه که روشن است این بیان نورانى شامل «هشدار» و «هدایت» است، امام صادق(ع) با تعبیر «ایاکم» اعلام خطر فرموده و با تعبیر «علیکم» راه درست را نموده است و این خود آموزش روشن تربیتى آن بزرگوار و همه امامان نیز هست که اگر از چیزى و یا کارى نهى مىکنند، راه برون رفت را نیز نشان مىدهند.
گر ببندد راه یک پستان بر او
مىگشاید راه صد بستان بر او
این سیره و روش تربیتى را امامان از قرآن مجید آموختهاند که در قرآن هر جا از کار و روش ناهنجار و ناشایستى نهى شده است، راه درست و سالم نیز پیشنهاد و ارائه گردیده است.
در مثل، در داستان حضرت لوط و مردم بى ادب و بى فرهنگ زمان او که به گناه زشت و غیر انسانى هم جنس بازى گرفتار شده بودند و این رخداد اجتماعى به حالت یک بحران و فاجعه اجتماعى در آمده بود، آن حضرت به آنان فرمود:
«قال یا قوم هؤلاء بناتى هنّ اطهر لکم»(3)
گفت اى قوم من! اینها دختران منند(که مىتوانید با آنان ازدواج کنید) آنها براى شما پاکترند.
لوط آن پیامبر الهى به قوم سرکش و لجام گسیخته و فرو رفته در شهوت جنسى، پیشنهاد خردمندانه مىدهد، در کنار نهى از منکر، ارائه معروف مىکند، هم هشدار مىدهد و هم هدایت مىکند روشن است اگر در جامعهاى معروفها رواج یابند و فضاى معروف گسترى بر جامعه حاکم شود به خودى خود منکرها زمینه ظهور کمترى پیدا مىکنند. از امام مجتبى(ع) پرسیدند: «ما السداد؟ قال: دفع المنکر بالمعروف»(4) سداد و صلاح جامعه چیست؟ فرمود: جلوگیرى از منکر به وسیله معروف.
نمونه دیگر در قرآن داستان احداث مسجد «ضرار» و مسجد «قبا» است. قرآن اگر دستور به تخریب مسجد ضرار به عنوان زایشگاه فساد و مرکز توطئه و نفاق، مىدهد، در کنار آن از مسجد قبا به عنوان پایگاه معنوى و معروف گستر سخن مىگوید:
«لمسجد اسّس على التقوى من اول یوم احق ان تقوم فیه»(5) همانا مسجدى که از روز نخست بر اساس تقوا بنا نهاده شده سزاوارتر است که در آن نماز برپا دارى.
نتیجه سخن آن که: روش تربیتى قرآن و اهل بیت آن است که پیروان خود را از انجام منکر پرهیز مىدهند و به انجام معروف تشویق مىکنند. اگر نهى و ترمز در کلام آنها فراوان است امر و تشویق و رهنمون نیز در در لابلاى سخنان و سیره آنها کاملاً مشهود و ملموس است.
این نکته تربیتى و اجتماعى را مىتوان از مجموع حدیث نورانى فوق که از مکتب امام صادق(ع) به ما رسیده است استفاده کرد پس از یاد آورى این برداشت مىپردازیم به شرح و توضیح محورهایى که در این بیان نورانى عنوان شده است:
امام صادق(ع) فرمود: از دو گروه گریزان باش و با آنان مجالست نکن.
الف: زورمداران
ب: زرسالاران
آنهایى که به زور و قدرت سیاسى و نظامى خود مىبالند و سلطه گرى و ستم و زورگویى و تزویر تار و پود زندگى آنان را فرا گرفته یعنى پادشاهان و رهبران ستمکار، مانند باتلاقى هستند که هر کس به آنان نزدیک شود به تدریج در لجن گناه آنان فرو مىرود و اندک اندک راههاى فلاح و نجات را به روى خود مىبندد.
و نیز کسانى که بنده پول و ثروتند و از دنیا جز خور و خواب و شهوت چیز دیگرى نمىدانند و به معناى واقعى دنیا زده و دنیا محورند، با آنان نیز رفت و آمد و معاشرت و مجالست زیانبار است .
امام صادق(ع) فرموده با این دو دسته معاشرت نکن که اگر با آنان نزدیک شدى پى آمدهاى ناگوارى دامن گیرت خواهد شد:
* دین زدایى
معلوم است در جامعهاى که ارزشهاى مادى حاکم است و زرق و برق دنیا و قدرت و ثروت حرف اول را مىزند، در چنین فضایى انسان دین دار احساس غریبى و تنهایى مىکند، اگر قدرت و توان بر خورد با نظام حاکم را دارد باید انجام وظیفه کند و اگر توان آن را ندارد دست کم باید خود را از معرکه دور نگهدارد تا آلوده نشود. و دین و اعتقاداتش سست نگردد.
امام صادق(ع) یکى از پى آمدهاى ناگوار مجالست با شاهان و فرزندان دنیا را دین زدایى و از بین رفتن باورها و اعتقادات راستین برشمرده است.
* نفاق زایى
پى آمد دیگر آن است، انسانى که با اصحاب زر و زور نشست و برخاست دارد یا باید موضع شفاف بگیرد و در برابر غارتگرى و خیانتهاى آنان راست قامت به ایستد و یا باید کار آنان را توجیه کرده و با آنها سازش نماید و به ظاهر مشى و مرام آنها را بپذیرد گرچه در باطن به آن ایمان نداشته باشد و این روش ناخود آگاه او را در دام نفاق گرفتار مىسازد، از این رو امام(ع) پدیده نفاق را یکى از آثار همنشینى با طاغوتهاى سیاسى و اقتصادى برشمرده و از آن پرهیز داده است.
* قساوت و سنگدلى
سومین پى آمد همکارى و همراهى با رهبران ستمکار و ثروتمندان گنهکار آن است که آدمى به تدریج از فضاى یاد و ذکر خدا دور مىشود و همه چیز را با عینک پول و ثروت و قدرت مىبیند و در نتیجه خانه دل و جانش در حجاب قرار مىگیرد و زمینه سنگدلى و تاریکى روح و روان در او ایجاد مىشود.
در روایت دیگرى از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است که فرمودند: «از همنشینى با مردگان دورى گزینید» پرسیده شد مقصود از مردگان کیانند؟ فرمود: «کلّ غنّى مترفٍ»(6) هر ثروتمند عیاش و اسرافکار.
بنابراین دلمردگى، سنگدلى یکى از پى آمدهاى ناگوار مراوده و دوستى با زورمندان و زرسالاران دنیازده است.
* خشوع را مىگیرد
چهارمین اثر مجالست با آن دو دستهاى که گفته شد آن است که حالت زیباى خشوع از آدم گرفته مىشود. خشوع حالتى است درونى که به وسیله ارتباط و اتصال انسان با خدا حاصل مىشود و این حالت درونى در رفتار و کردار اجتماعى انسان نیز اثر مىکند و متجلى مىشود. انسان خاشع در برابر قدرت خداوند ادب و فروتنى دارد، خود را قطرهاى از دریاى بیکران عالم هستى مىبیند. خود را مانند کاهى در برابر کوه و ذرهاى در برابر قدرت خداوند متعال مىشمارد. هنگامى که با صاحبان ظاهرى قدرت و ثروت نشست و برخاست داشته باشد به تدریج در حوزه جاذبه قدرت و ثروت آنان قرار مىگیرد و آن حالت تسلیم مطلق در برابر پروردگار در وى تضعیف مىشود، از این رو امام صادق(ع) نسبت به این موضوع هشدار داده است.
* گوهرهاى گرانبها
در پایان این حدیث شریف امام صادق (ع) توصیه مىکنند که سعى کنید در زندگى با کسانى طرح دوستى و رفاقت بیفکنید و با کسانى رفت و آمد داشته باشید که از لحاظ پایگاه اجتماعى همسان و نزدیک به شما باشند زیرا در بین این گونه افراد گنجینهها و معدنهاى گرانبهایى وجود دارد که مىتوان آنها را کشف کرد.
در کوچه و بازار و در بین انسانهاى بى نام و نشان و بى ادعا روحیههاى بزرگ و همتهاى والا مىتوان دید که بر اثر نیّت و عملکرد خدا پسندانه و خالصانه ارج و قیمت بالایى پیدا کردهاند و از آن جا که محب پروردگار هستند «محبوب» او هم شدهاند.
باید چراغ در دست گرفت و دور شهر گشت و با این گونه کسان که کمیابند و گمنامند طرح دوستى و مجالست افکند تا در پرتو وجودى آنان به سوى خدا و قرب الهى راهى را جستجو نمود.
پىنوشتها: -
1. ریاض السالکین، سید على خان مدنى، ج7، ص117.
2. میزان الحکمه، ج 2، ص 63.
3. سوره هود، آیه 78.
4. بحار الانوار.
5. سوره توبه، آیه 108.
6. میزان الحکمة، ج 2، ص 63.