امامان حجتهاى خداوند
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در زیارت جامعه کبیره امامان سلام اللّه علیهم اجمعین را به عنوان حجت خداوند «حجته» مىخوانیم.
واژه حجت
«حجت» از ریشه «حج» است. «حج یعنى قصد» برخى از مشتقات این واژه عبارتند از: 1- حج خانه خدا چرا که حاجى قصد خانه خدا را جهت ادامه مناسک آن دارد. 2- «محجه» راه روشن چه راه ظاهرى، چه راه معنوى بدانجهت که راهى این چنین مقصود است و براى رسیدن به مطلوب از آن استفاده مىشود.
3- «حجت» به معناى برهان و دلیل است زیرا که از رهگذر آن اثبات مدعى قصد مىشود و با آن در بحث و گفتگو غلبه حاصل مىشود.(1)
امامان حجت خداوند
امامان (صلوات اللّه و سلامه علیه) حجت بالغه خداوند هستند، همانگونه که قرآن حجت خداوند است، عترت هم عدل قرآنند و همان حجت را دارند. امیرمؤمنان على(ع) در جایى از نهج البلاغه مىفرماید: «و کفى بالکتاب حجیجا»(2) قرآن براى حجت کافى است در جایى دیگر مىفرماید: «انا شاهد لکم و حجیج یوم القیامة عنکم»(3) من شاهد شما و حجت خداوند در روز قیامت بر شما هستم.» و این همان محتواى حدیث متواتر ثقلین است که پیامبر اکرم(ص) این دو یادگار گرانبها را براى امّت بعد از خود باقى گذارد.
حضرت امیرمؤمنان على(ع) از نبى اعظم(ص) نقل مىفرمایند که حضرت فرمود: «انا و علىٌ و فاطمة و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین حجج اللّه على خلقه اعداؤنا اعداء اللّه و اولیاءنا اولیاء اللّه»(4) من، على، فاطمه،حسن، حسین و نه فرزند حسین حجتهاى خدا بر خلق او هستیم، دشمنان ما دشمنان خدا، دوستان ما دوستان خدا هستند.
«اباصلت هروى» خادم حضرت امام رضا(ع) مىگوید:
امام رضا(ع) با هر کس با زبان خودش سخن مىگفت به خدا سوگند که فصیحترین مردم و آگاهترین آنها به هر زبان و امتى بود روزى به آن حضرت گفتم اى پسر پیامبر من تعجب مىکنم که شما با همه این زبانها با اختلافى که دارند آشنا هستید!!
حضرت فرمود: «یا ابا الصلت انا حجة اللّه على خلقه و ما کان لیتخذ حجة على قوم و هو لایعرف لغاتهم»(5) اى اباصلت من حجت خدا بر بندگان او هستم و خداوند کسى را که آشناى به زبان قومى نباشد حجت بر آنان قرار نمىدهد.
روایات در این زمینه فراوان است ما به همین دو روایت بسنده مىکنیم.
امامان برترینها
«حجت» خداوند جایگاهى والا دارد، معصوم است، به اذن خداوند ولایت تکوینى دارد، برترین است در همه عرصهها. اینست که حجت خداست. از باورهاى مسلم اعتقادى ما آن است که امام در زمان خودش باید برترین مردم آن عصر باشد.
مرحوم علامه حلّى در شرح تجرید که: «الامام یجب ان یکون افضل من رعیته» امام باید از رعیت خویش افضل باشد زیرا سه صورت فرض مىشود:
1- آنکه امام در فضیلت با آنان مساوى باشد در اینصورت امامت او بى وجه است چون ترجیح بدون مرجح قبیح است.
2- آنکه امام پائینتر از برخى از رعیت باشد اینهم محال است چون ترجیح مفضول بر فاضل قبیح است هم عقل دلالت مىکند هم قرآن کریم: «... افمن یهدى الى الحق احقّ ان یتبع امن لایهدى الّا ان یهدى فمالکم کیف تحکمون»(6)... آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند براى پیروى شایستهتر است یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند شما را چه مىشود چگونه داورى مىکنید.
3- آنکه امام افضل از دیگران باشد. با ابطال دو فرض گذشته این فرض بر مسند مىنشیند بنابراین باید امام از دیگران افضل باشد در همه حوزهها! علم، دین، کرم، شجاعت و تمامى فضائل نفسى و بدنى.(7)
جایگاه امامت در نگاه برجستهگان مکتب تشیع چنین جایگاهى است. بنابراین اینکه کسانى امامان معصوم ما را تنها در حدّ عالمانى با تقوا و نیکوکار معرفى مىکنند و نه بیشتر این پائین آوردن سطح والاى معصومین در حد عالمانى معمولى است!! همانگونه که غلو در شأن معصومین(ع) انحرافى بزرگ است، این تحلیل نیز ناشى از بىمعرفتى گویندگان آن به مقام والاى معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین است و اینهم انحرافى است که باید با آن مقابله شود.
مرحوم شعرانى گوید: «باید دانست که بحث در حد فضائل و علوم و مناقب و مرتبه قرب معصومین و ارتباط آنان با موجودات عالم غیب و قدرتشان بر معجزه و امثال آن از وظائف علم کلام خارج است و آنها از دقائق علوم است و از احادیث معتبره در امامت و تدبر در مفاد آنها استنباط باید نمود و عجیب است که گروهى جاهل در عهد ما از ضروریات مذهب غافلند بحدى که حتى لطف و عصمت و علم امام را در امور دینى انکار مىکنند...»(8)
مقام والاى امامان(ع)
در اینجا مناسب مىدانم با توجه به جریانى که نمىخواهند امامان را در جایگاه والاى بایسته ببینند، و بى معرفتى در حق امامان روا مىدارند گزیدهاى از روایت بلند حضرت امام رضا(ع) را در رابطه با جایگاه امام بیاورم امید که مایه تنبه ناآگاهان باشد: «...الامام کالشمس الطالعة المجلّلة بنورها للعالم و هى فى الافق بحیث لاتنالها الایدى و الابصار؛...امام مانند خورشید طالع است که نورش عالم را فرا مىگیرد و خودش در افق است بنحوى که دستها و دیدگان به آن نرسد.»
«الامام البدر المنیر و السراج الزاهر و النور الساطع و النجم الهادى فى غیاهب الدجى و اجواز البلدان و القفار و لجج البحار؛ امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستارهاى است راهنما در شدّت تاریکیها و رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاها». (یعنى زمان جهل و فتنه و سرگردانى مردم).
«الامام الماء العذب على الظماء و الدال على الهدى و المنجى من الردى؛ امام آب گواراى زمان تشنگى و رهبر به سوى هدایت و نجات بخش از هلاکت است.»
«الامام النار على الیفاع الحار لمن اصطلى و الدلیل فى المهالک من فارقه فها لک؛ امام آتش روشن روى تپه (راهنماى گمگشتگان) است وسیله گرمى سرما زدگان و رهنماى هلاکت گاههاست هر که از او جدا شود هلاک مىشود.»
«الامام السحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشمس المضیئة و السماء الظلیلة و الارض البسیطة و العین الغزیرة و الغدیر و الروضة؛ امام ابرى است بارنده، بارانى است شتابنده، خورشیدى است فروزنده، سقفى است سایه دهنده، زمینى است گسترده، چشمهاى است جوشنده و برکه و گلستانست.»
«الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشقیق و الامّ البرّه بالولد الصغیر و مفزع العباد فى الداهیة النآد؛ امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به کودک، پناه بندگان خدا در گرفتاریهاى سخت است.»
«الامام امین اللّه فى خلقه و حجته على عباده و خلیفته فى بلاده و الداعى الى اللّه و الذاب عن حرم اللّه؛ امام امین خداست در میان خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش و دعوت کننده به سوى او و دفاع کننده از حریم اوست.»
«الامام المطّهر من الذنوب المبرّا عن العیوب المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین؛ امام از گناهان پاک، و از عیبها برکنار است و بخویشتن دارى نشانه دار است موجب نظام دین و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کافرین است.»
«الامام واحد دهره لایدانیه احدٌ و لایعادله عالم ولایوجد له منه بدلٌ ولا له مثل و لانظیر مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب...؛(9) امام یگانه زمان خود است کسى به همطرازى او نرسد، دانشمندى با او برابر نباشد، جایگزین ندارد، مانند ونظیر ندارد، به تمام فضیلت مخصوص است بى آنکه خود او در طلبش رفته و بدست آورده باشد بلکه امتیازى است که خدا به فضل و بخشش به او عنایت فرموده است...»
روایت طولانى و خواندنى است. ما این بخش را بدینجهت برگزیدیم که جایگاهى به این رفعت را نباید به علت قصور فهم پائین آورد:
چو بشنوى سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهاى جان من خطا اینجاست
جایگاه امام معصوم آنقدر بلند است که براى معرفت آنان باید از بالا شروع کرد حضرت امام صادق(ع) در دعائى که به زراره آموخت آمده است:
«اللّهم عرّفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبیک اللّهم عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک اللّهم عرفنى حجتک فانک ان لم تعرّفنى حجتک ضللت عن دینى؛(10) خدایا خود را به من بشناسان زیرا اگر تو خودت را به من نشناسانى رسولت را نشناسم خدایا پیغمبرت را به من بشناسان زیرا اگر پیغمبرت را به من نشناسانى حجت ترا نمىشناسم خدایا حجت خود را به من بشناسان زیرا اگر حجتت را به من نشناسانى از دینم گمراه مىشوم.»
امامانى را که روایات فراوان آنان را «ابواب اللّه، عرفاء اللّه، ارکان الارض، دعائم الحق»(11) نامیدهاند مىتوان عالمان نیکوکار متقى معمولى دید؟!!
امامانى را که خزانه دار علم خداوندند، وارثان پیامبرانند، اعلم مردمان هستند، مىتوان عالمان برجسته معمولى دید؟!(12)
امامانى که محبت آنها محبت خدا و محبت رسول خداست، محبت آنها اساس اسلام است، برترین عبادت محبت آنهاست، محبت آنها هدیه الهى است مىتوان عالمانى معمولى دید؟!(13)
ضرورت حجت
امامان معصوم که حجت اند واسطه بین خداوند و مردم اند، این انسانهاى برگزیده مأموریت هدایت انسانها را در تداوم راه ترسیم شده از ناحیه پیامبر اکرم(ص) دارند بر این اساس است که در روایات آمده حجت قبل از آنکه افراد عادى خلقت شوند هست و آخرین فردى که از جهان رخت بر مىبندد حجت خداست. از این روست که اولین باب کتاب حجت اصول کافى باب «الاضطرار الى الحجة» (باب ناگزیرى از حجت) است. و نیز بابى داریم تحت این عنوان که «باب انّ الارض لاتخلو من حجة» اینکه زمین بدون حجت نمىماند. و نیز بابى تحت این عنوان که «ان الحجة لاتقوم لله على خلقه بامام» حجت خدا بر خلقش برپا نشود مگر به وجود امام. روایات فراوانى در این ابواب هست که گویاى ضرورت حجت در هر عصر و زمان است. سه روایت را در اینجا مىآوریم:
1- حضرت امام باقر(ع) فرمود: «و اللّه ما ترک اللّه ارضا منذ قبض آدم الا و فیها امام یهتدى به الى اللّه و هو حجته على عباده و لاتبقى الارض بغیر امام حجة لله على عباده؛(14) به خدا سوگند از زمانى که خداوند آدم را قبض روح نمود زمین را بدون امامى که بوسیله او به سوى خدا رهبرى شوند وانگذارد و او حجت خدا بر بندگانش هست و زمین بدون امامى که حجت خدا باشد بر بندگانش وجود ندارد.
2- در روایتى ابوحمزه مىگوید به امام صادق(ع) عرض کردم آیا زمین بدون امام مىماند حضرت فرمود: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»(15) اگر زمین بدون امام باشد فرو مىرود (نظمش از هم مىپاشد).
3- در روایتى حضرت امام صادق(ع) فرمود: «الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق؛(16) حجت خدا پیش از خلق بوده و باخلق بوده و بعد از خلق هم مىباشد.
حجت دوسویه
حجت گاهى یک سویه است مانند حجت بودن قرآن کلیم که بر تمام افراد واجد شرایط تکلیف حجت است و چیزى یا کسى بر او حجت نیست زیرا تکلیفى ندارد و زمانى دو سویه و متقابل است مانند حجت بودن امام معصوم بر امت که از یک سو سنت معصومانه وى حجت بالغ الهى بر مردم است و از دیگر سو قیام مردم و حضور آنان و اعلام پشتیبانى آنها از امام معصوم حجت بر اوست زیرا در این حال پذیرش رهبرى، امامت امت و قیادت ملّت بر او فعلیت مىیابد و واجب مشروط مطلق، و واجب معلّق، منجز مىشود.(17)
حضرت امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«...لو لاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه على العلماء الّا یقارّوا على کظّة ظالم و لاسغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها...»(18)
...اگر بخاطر حضور حاضران و تودههاى مشتاق بیعت کننده و اتمام حجت بر من بخاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانى که خداوند از دانشمندان و علماى هر امت گرفته که در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر پشتش مىافکندم(رهایش مىنمودم)....
پىنوشتها: -
1. العین واژه حج، ج 3، ص 5، صحاح الفقه جوهرى، ج1،ص303 مقائیس اللغة واژه حج. نیز رجوع کنید به التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج2، از ص196 تا ص200 «چاپ جدید» و کتاب المعجم فى فقه
القرآن و سرّ بلاغته جلد 10 از صفحه 803 تا صفحه 871.
2. نهج البلاغه خطبه 83.
3. همان خطبه 176.
4. بحار الانوار، ج 36، ص 228.
5. همان، ج26، ص190
6. سوره یونس، آیه 35.
7. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 366، ط انتشارات اسلامى قم .
8. ترجمه و شرح فارسى کشف المراد، ص 512 - 513.
9. اصول کافى جلد اول ص200 باب نادر جامع فى فضل الامام و صفاته با استفاده از ترجمه مرحوم حاج سید جواد مصطفوى .
10. اصول کافى جلد 1، ص 337، حدیث 5(باب فى الغیبة حدیث 5).
11و12و13. رجوع کنید به کتاب اهل البیت فى الکتاب والسنّة تألیف محمد محمدى رى شهرى.
14. اصول کافى جلد اول ص 178و 179، باب ان الارض لا تخلو من حجة، ح8.
15. همان حدیث10.
16. اصول کافى جلد اول ص177 باب ان الحجة لا تقوم لله على خلقه الا بامام، ح 4.
17. ادب فناى مقربان، ج3، ص 90.
18. نهج البلاغه خطبه سوم.
واژه حجت
«حجت» از ریشه «حج» است. «حج یعنى قصد» برخى از مشتقات این واژه عبارتند از: 1- حج خانه خدا چرا که حاجى قصد خانه خدا را جهت ادامه مناسک آن دارد. 2- «محجه» راه روشن چه راه ظاهرى، چه راه معنوى بدانجهت که راهى این چنین مقصود است و براى رسیدن به مطلوب از آن استفاده مىشود.
3- «حجت» به معناى برهان و دلیل است زیرا که از رهگذر آن اثبات مدعى قصد مىشود و با آن در بحث و گفتگو غلبه حاصل مىشود.(1)
امامان حجت خداوند
امامان (صلوات اللّه و سلامه علیه) حجت بالغه خداوند هستند، همانگونه که قرآن حجت خداوند است، عترت هم عدل قرآنند و همان حجت را دارند. امیرمؤمنان على(ع) در جایى از نهج البلاغه مىفرماید: «و کفى بالکتاب حجیجا»(2) قرآن براى حجت کافى است در جایى دیگر مىفرماید: «انا شاهد لکم و حجیج یوم القیامة عنکم»(3) من شاهد شما و حجت خداوند در روز قیامت بر شما هستم.» و این همان محتواى حدیث متواتر ثقلین است که پیامبر اکرم(ص) این دو یادگار گرانبها را براى امّت بعد از خود باقى گذارد.
حضرت امیرمؤمنان على(ع) از نبى اعظم(ص) نقل مىفرمایند که حضرت فرمود: «انا و علىٌ و فاطمة و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین حجج اللّه على خلقه اعداؤنا اعداء اللّه و اولیاءنا اولیاء اللّه»(4) من، على، فاطمه،حسن، حسین و نه فرزند حسین حجتهاى خدا بر خلق او هستیم، دشمنان ما دشمنان خدا، دوستان ما دوستان خدا هستند.
«اباصلت هروى» خادم حضرت امام رضا(ع) مىگوید:
امام رضا(ع) با هر کس با زبان خودش سخن مىگفت به خدا سوگند که فصیحترین مردم و آگاهترین آنها به هر زبان و امتى بود روزى به آن حضرت گفتم اى پسر پیامبر من تعجب مىکنم که شما با همه این زبانها با اختلافى که دارند آشنا هستید!!
حضرت فرمود: «یا ابا الصلت انا حجة اللّه على خلقه و ما کان لیتخذ حجة على قوم و هو لایعرف لغاتهم»(5) اى اباصلت من حجت خدا بر بندگان او هستم و خداوند کسى را که آشناى به زبان قومى نباشد حجت بر آنان قرار نمىدهد.
روایات در این زمینه فراوان است ما به همین دو روایت بسنده مىکنیم.
امامان برترینها
«حجت» خداوند جایگاهى والا دارد، معصوم است، به اذن خداوند ولایت تکوینى دارد، برترین است در همه عرصهها. اینست که حجت خداست. از باورهاى مسلم اعتقادى ما آن است که امام در زمان خودش باید برترین مردم آن عصر باشد.
مرحوم علامه حلّى در شرح تجرید که: «الامام یجب ان یکون افضل من رعیته» امام باید از رعیت خویش افضل باشد زیرا سه صورت فرض مىشود:
1- آنکه امام در فضیلت با آنان مساوى باشد در اینصورت امامت او بى وجه است چون ترجیح بدون مرجح قبیح است.
2- آنکه امام پائینتر از برخى از رعیت باشد اینهم محال است چون ترجیح مفضول بر فاضل قبیح است هم عقل دلالت مىکند هم قرآن کریم: «... افمن یهدى الى الحق احقّ ان یتبع امن لایهدى الّا ان یهدى فمالکم کیف تحکمون»(6)... آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند براى پیروى شایستهتر است یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند شما را چه مىشود چگونه داورى مىکنید.
3- آنکه امام افضل از دیگران باشد. با ابطال دو فرض گذشته این فرض بر مسند مىنشیند بنابراین باید امام از دیگران افضل باشد در همه حوزهها! علم، دین، کرم، شجاعت و تمامى فضائل نفسى و بدنى.(7)
جایگاه امامت در نگاه برجستهگان مکتب تشیع چنین جایگاهى است. بنابراین اینکه کسانى امامان معصوم ما را تنها در حدّ عالمانى با تقوا و نیکوکار معرفى مىکنند و نه بیشتر این پائین آوردن سطح والاى معصومین در حد عالمانى معمولى است!! همانگونه که غلو در شأن معصومین(ع) انحرافى بزرگ است، این تحلیل نیز ناشى از بىمعرفتى گویندگان آن به مقام والاى معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین است و اینهم انحرافى است که باید با آن مقابله شود.
مرحوم شعرانى گوید: «باید دانست که بحث در حد فضائل و علوم و مناقب و مرتبه قرب معصومین و ارتباط آنان با موجودات عالم غیب و قدرتشان بر معجزه و امثال آن از وظائف علم کلام خارج است و آنها از دقائق علوم است و از احادیث معتبره در امامت و تدبر در مفاد آنها استنباط باید نمود و عجیب است که گروهى جاهل در عهد ما از ضروریات مذهب غافلند بحدى که حتى لطف و عصمت و علم امام را در امور دینى انکار مىکنند...»(8)
مقام والاى امامان(ع)
در اینجا مناسب مىدانم با توجه به جریانى که نمىخواهند امامان را در جایگاه والاى بایسته ببینند، و بى معرفتى در حق امامان روا مىدارند گزیدهاى از روایت بلند حضرت امام رضا(ع) را در رابطه با جایگاه امام بیاورم امید که مایه تنبه ناآگاهان باشد: «...الامام کالشمس الطالعة المجلّلة بنورها للعالم و هى فى الافق بحیث لاتنالها الایدى و الابصار؛...امام مانند خورشید طالع است که نورش عالم را فرا مىگیرد و خودش در افق است بنحوى که دستها و دیدگان به آن نرسد.»
«الامام البدر المنیر و السراج الزاهر و النور الساطع و النجم الهادى فى غیاهب الدجى و اجواز البلدان و القفار و لجج البحار؛ امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستارهاى است راهنما در شدّت تاریکیها و رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاها». (یعنى زمان جهل و فتنه و سرگردانى مردم).
«الامام الماء العذب على الظماء و الدال على الهدى و المنجى من الردى؛ امام آب گواراى زمان تشنگى و رهبر به سوى هدایت و نجات بخش از هلاکت است.»
«الامام النار على الیفاع الحار لمن اصطلى و الدلیل فى المهالک من فارقه فها لک؛ امام آتش روشن روى تپه (راهنماى گمگشتگان) است وسیله گرمى سرما زدگان و رهنماى هلاکت گاههاست هر که از او جدا شود هلاک مىشود.»
«الامام السحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشمس المضیئة و السماء الظلیلة و الارض البسیطة و العین الغزیرة و الغدیر و الروضة؛ امام ابرى است بارنده، بارانى است شتابنده، خورشیدى است فروزنده، سقفى است سایه دهنده، زمینى است گسترده، چشمهاى است جوشنده و برکه و گلستانست.»
«الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشقیق و الامّ البرّه بالولد الصغیر و مفزع العباد فى الداهیة النآد؛ امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به کودک، پناه بندگان خدا در گرفتاریهاى سخت است.»
«الامام امین اللّه فى خلقه و حجته على عباده و خلیفته فى بلاده و الداعى الى اللّه و الذاب عن حرم اللّه؛ امام امین خداست در میان خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش و دعوت کننده به سوى او و دفاع کننده از حریم اوست.»
«الامام المطّهر من الذنوب المبرّا عن العیوب المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین؛ امام از گناهان پاک، و از عیبها برکنار است و بخویشتن دارى نشانه دار است موجب نظام دین و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کافرین است.»
«الامام واحد دهره لایدانیه احدٌ و لایعادله عالم ولایوجد له منه بدلٌ ولا له مثل و لانظیر مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب...؛(9) امام یگانه زمان خود است کسى به همطرازى او نرسد، دانشمندى با او برابر نباشد، جایگزین ندارد، مانند ونظیر ندارد، به تمام فضیلت مخصوص است بى آنکه خود او در طلبش رفته و بدست آورده باشد بلکه امتیازى است که خدا به فضل و بخشش به او عنایت فرموده است...»
روایت طولانى و خواندنى است. ما این بخش را بدینجهت برگزیدیم که جایگاهى به این رفعت را نباید به علت قصور فهم پائین آورد:
چو بشنوى سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهاى جان من خطا اینجاست
جایگاه امام معصوم آنقدر بلند است که براى معرفت آنان باید از بالا شروع کرد حضرت امام صادق(ع) در دعائى که به زراره آموخت آمده است:
«اللّهم عرّفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبیک اللّهم عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک اللّهم عرفنى حجتک فانک ان لم تعرّفنى حجتک ضللت عن دینى؛(10) خدایا خود را به من بشناسان زیرا اگر تو خودت را به من نشناسانى رسولت را نشناسم خدایا پیغمبرت را به من بشناسان زیرا اگر پیغمبرت را به من نشناسانى حجت ترا نمىشناسم خدایا حجت خود را به من بشناسان زیرا اگر حجتت را به من نشناسانى از دینم گمراه مىشوم.»
امامانى را که روایات فراوان آنان را «ابواب اللّه، عرفاء اللّه، ارکان الارض، دعائم الحق»(11) نامیدهاند مىتوان عالمان نیکوکار متقى معمولى دید؟!!
امامانى را که خزانه دار علم خداوندند، وارثان پیامبرانند، اعلم مردمان هستند، مىتوان عالمان برجسته معمولى دید؟!(12)
امامانى که محبت آنها محبت خدا و محبت رسول خداست، محبت آنها اساس اسلام است، برترین عبادت محبت آنهاست، محبت آنها هدیه الهى است مىتوان عالمانى معمولى دید؟!(13)
ضرورت حجت
امامان معصوم که حجت اند واسطه بین خداوند و مردم اند، این انسانهاى برگزیده مأموریت هدایت انسانها را در تداوم راه ترسیم شده از ناحیه پیامبر اکرم(ص) دارند بر این اساس است که در روایات آمده حجت قبل از آنکه افراد عادى خلقت شوند هست و آخرین فردى که از جهان رخت بر مىبندد حجت خداست. از این روست که اولین باب کتاب حجت اصول کافى باب «الاضطرار الى الحجة» (باب ناگزیرى از حجت) است. و نیز بابى داریم تحت این عنوان که «باب انّ الارض لاتخلو من حجة» اینکه زمین بدون حجت نمىماند. و نیز بابى تحت این عنوان که «ان الحجة لاتقوم لله على خلقه بامام» حجت خدا بر خلقش برپا نشود مگر به وجود امام. روایات فراوانى در این ابواب هست که گویاى ضرورت حجت در هر عصر و زمان است. سه روایت را در اینجا مىآوریم:
1- حضرت امام باقر(ع) فرمود: «و اللّه ما ترک اللّه ارضا منذ قبض آدم الا و فیها امام یهتدى به الى اللّه و هو حجته على عباده و لاتبقى الارض بغیر امام حجة لله على عباده؛(14) به خدا سوگند از زمانى که خداوند آدم را قبض روح نمود زمین را بدون امامى که بوسیله او به سوى خدا رهبرى شوند وانگذارد و او حجت خدا بر بندگانش هست و زمین بدون امامى که حجت خدا باشد بر بندگانش وجود ندارد.
2- در روایتى ابوحمزه مىگوید به امام صادق(ع) عرض کردم آیا زمین بدون امام مىماند حضرت فرمود: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»(15) اگر زمین بدون امام باشد فرو مىرود (نظمش از هم مىپاشد).
3- در روایتى حضرت امام صادق(ع) فرمود: «الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق؛(16) حجت خدا پیش از خلق بوده و باخلق بوده و بعد از خلق هم مىباشد.
حجت دوسویه
حجت گاهى یک سویه است مانند حجت بودن قرآن کلیم که بر تمام افراد واجد شرایط تکلیف حجت است و چیزى یا کسى بر او حجت نیست زیرا تکلیفى ندارد و زمانى دو سویه و متقابل است مانند حجت بودن امام معصوم بر امت که از یک سو سنت معصومانه وى حجت بالغ الهى بر مردم است و از دیگر سو قیام مردم و حضور آنان و اعلام پشتیبانى آنها از امام معصوم حجت بر اوست زیرا در این حال پذیرش رهبرى، امامت امت و قیادت ملّت بر او فعلیت مىیابد و واجب مشروط مطلق، و واجب معلّق، منجز مىشود.(17)
حضرت امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«...لو لاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه على العلماء الّا یقارّوا على کظّة ظالم و لاسغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها...»(18)
...اگر بخاطر حضور حاضران و تودههاى مشتاق بیعت کننده و اتمام حجت بر من بخاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانى که خداوند از دانشمندان و علماى هر امت گرفته که در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر پشتش مىافکندم(رهایش مىنمودم)....
پىنوشتها: -
1. العین واژه حج، ج 3، ص 5، صحاح الفقه جوهرى، ج1،ص303 مقائیس اللغة واژه حج. نیز رجوع کنید به التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج2، از ص196 تا ص200 «چاپ جدید» و کتاب المعجم فى فقه
القرآن و سرّ بلاغته جلد 10 از صفحه 803 تا صفحه 871.
2. نهج البلاغه خطبه 83.
3. همان خطبه 176.
4. بحار الانوار، ج 36، ص 228.
5. همان، ج26، ص190
6. سوره یونس، آیه 35.
7. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 366، ط انتشارات اسلامى قم .
8. ترجمه و شرح فارسى کشف المراد، ص 512 - 513.
9. اصول کافى جلد اول ص200 باب نادر جامع فى فضل الامام و صفاته با استفاده از ترجمه مرحوم حاج سید جواد مصطفوى .
10. اصول کافى جلد 1، ص 337، حدیث 5(باب فى الغیبة حدیث 5).
11و12و13. رجوع کنید به کتاب اهل البیت فى الکتاب والسنّة تألیف محمد محمدى رى شهرى.
14. اصول کافى جلد اول ص 178و 179، باب ان الارض لا تخلو من حجة، ح8.
15. همان حدیث10.
16. اصول کافى جلد اول ص177 باب ان الحجة لا تقوم لله على خلقه الا بامام، ح 4.
17. ادب فناى مقربان، ج3، ص 90.
18. نهج البلاغه خطبه سوم.