نگاهى به تبلیغ عملى در سیره پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع)
آرشیو
چکیده
متن
1- مفهوم تبلیغ در اسلام
تبلیغ در اسلام که به معناى رساندن پیام الهى است باید برپایه شناخت حقایق و مفاهیم اصیل اسلامى استوار باشد که خداوند با نزول قرآن بر پیامبرش آن را تبیین فرموده است.(1)
مبلّغ و خطیب اسلامى که کارش رساندن پیام خدا به مردم است در مرحله اول باید خودش دین شناس باشد و پیامهاى الهى را درست بفهمد تا چیزى را که از اسلام نیست به نام اسلام به مردم نگوید و چیزى را که از اسلام هست حذف نکند.
و از وظایف نخستین مبلغان این است که تا به حقانیت مطالبى پى نبردهاند و چیزى را درست نفهمیدهاند مطرح نکنند و حق خدا و دین او را رعایت کنند. زراره گوید از امام صادق(ع) پرسیدم حق خدا بر بندگانش چیست؟
فرمود: «أن یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لا یعلمون؛ آن چه را مىدانند بگویند و در کنار چیزى که نمىدانند توقف کنند.(2)
به قول سعدى:
تا نیک ندانى که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایى
على(ع) فرمود: «دَعِ القول فیما لاتعرف؛ سخن گفتن در چیزى را که نمىشناسى رها کن.»(3)
تبلیغ باید آگاهانه و با بصیرت باشد
مبلّغ باید در امر تبلیغ بصیرت داشته باشد، هم درانتخاب پیام و هم در رساندن پیام و هم نسبت به شرایط و محیط ابلاغ پیام، اگر محتواى پیام مفید براى انسان، و هماهنگ با عقل سلیم و فطرت او باشد زود در دلهاى مستعد اثر مىگذارد و در عمق جان مستمع نفوذ مىکند.
این شرط اساسى را در سیره عملى پیامبراکرم(ص) مشاهده مىکنیم چنان که خداوند به او دستور داد: قل هذه سبیلى أدعوا الى اللّه على بصیرة أنا و من اتّبعنى؛بگو این است راه من، که من و هرکس (پیروىام) کرد با بینایى به سوى خدا دعوت مىکنم.(4)
یعنى این راه را از روى تقلید از دیگران و یا ناآگاهانه نمىپویم بلکه مردم را با بینایى و آگاهى به سوى خدا فرا مىخوانم و دعوت من دعوتى است روشن، هم پیامش واضح است و هم راه مشخص است و هم هدف آشکار.
این که فرمود: قل هذه سبیلى... بیان راه اوست و جمله «ادعوا الى اللّه على بصیرة» گویاى این سخن است که این دعوت بر اساس توحید خالص انجام مىپذیرد و با بصیرت و یقین به سوى ایمان به خدایى که خالق هستى است مىباشد.
مبلغان کامل
پیداست که مصداق بارز این آیه شریفه خود پیامبراکرم(ص) و على(ع) و اوصیاى آن حضرتاند.
سلام بن مستنیر از ابى جعفر روایت کرده است که فرمود: «مقصود آیه رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین و اوصیاى بعد از آن حضرت اند».(5)
و ابى عمرو زبیدى نیز از امام صادق(ع) روایت کرده است که در ذیل آیه شریفه فرمود: «مقصود على(ع) است که اولین پیرو او در ایمان به خدا و تصدیق نبوّت اوست و در میان امت او اولین کسى است که پیش از همه به آنچه او از سوى خدا آورده ایمان آورد و هرگز به خدا شرک نورزید و ایمان خود را مشوب و آمیخته به ظلم (شرک) نکرد.»(6)
لکن باید گفت آن بزرگواران بهترین و کاملترین مبلغان اسلامى هستند و گرنه آیه تنها شامل آنان نیست، بلکه کلمه «و من اتّبعنى...» گویاى این است که با رد دعوت و تبلیغ دین تنها به دوش من نیست بلکه کسانى هم که مرا پیروى کردهاند چنین وظیفهاى دارند. این سخن دعوت را توسعه داده و مىفهماند با اینکه راه راه رسول خدا است لیکن بار تبلیغ و دعوت بر دوش مسلمانان و پیروان او نیز هست که با بینایى و باور قلبى مردم را به سوى توحید خالص و ایمان پاک دعوت کنند.
استاد شهید مطهرى(ره) مىفرمایند: «یکى از آموزشهاى لازم از سیره مقدس رسول اکرم(ص) آموزش نحوه دعوت به حق و نحوه تبلیغ و رساندن پیام حق به مردم است.»(7)
درباره پیامبراکرم(ص) خدا مىفرماید: «یا ایها النبى انّا أرسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً و داعیاً الى اللّه باذنه و سراجاً منیراً؛اى پیامبر ما تو را (به سمت) گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم، و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناک».(8)
دعوت مردم به سوى خدا و رساندن پیام خدا به انسانها کار پیامبران و پیروان راستین آنان است و تبلیغ یک رسالت پاک و مقدس الهى است که خداوند پیامبرش را در انجام مسؤولیت تبلیغى شان چنین توصیف مىکند که: «الذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لایخشون احداً الّا اللّه و کفى باللّه حسیباً؛کسانى که رسالتهاى خدا را ابلاغ مىکنند و از او مىترسند و جز او از احدى نمىهراسند، و خدا براى حساب رسى کافى است.»(9)
موحد چو زر ریزى اندر برش
وگر تیغ هندى نهى بر سرش
امید و هراسش نباشد به کس
براین است بنیاد توحید و بس
بنابراین این همه پیامبران به ویژه پیامبر اسلام در امر تبلیغ و ایفاى این مسؤولیت خطیر اهتمام فراوان داشتند و مىکوشیدند پیام الهى را که مایه سعادت انسانها است ابلاغ کنند و کاروان بشریت را به سوى تعالى و کمال رهنمون شوند. به قول شیخ محمود شبسترى:
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنماى کاروانند
وزایشان سید ما گشته سالار
همو اوّل، همو آخر، در این کار
جمال جانفزایش شمع جمع است
مقام دلگشایش جمع جمع است
روان از پیش و دلها جمله از پى
گرفته دست جانها دامن وى(10)
سیره تبلیغى پیامبر(ص) و نتایج آن
براى پىبردن به کیفیت و روش تبلیغى پیامبراکرم(ص) بهتر است به سخنان على(ع) گوش فرادهیم. على(ع) در بیان خصوصیات مردم زمان بعثت و اوضاع فرهنگ و آداب مردم شبه جزیره عربستان و نقش پیامبر اکرم(ص) در ایجاد تحوّل شگرف اجتماعى و زدودن فرهنگ جاهلى و جایگزین کردن فرهنگ اصیل اسلامى چنین مىگوید: «خداوند سبحان پیامبر اکرم(ص) را در حالى فرستاد که مردم در وادى حیرت گمراه و در آشوب مشوّش و منحرف بودند هواهاى نفسانى آنان را در خود غوطهور ساخته، و کبر و نخوت در لغزشگاهشان انداخته بود، جاهلیت تاریک آنان را سبکسر و سبکروح (بى شخصیت) کرده بود. آنان در تزلزل و اضطراب در (واقعیات حیات)، زندگى را در حیرت مىگذراندند و در گرفتارى ناشى از جهل گرفتار بودند.»(11)
در چنین شرایطى بار مسؤولیت تبلیغ و ارشاد مردم از سوى خدا به او محول مىگردید و خداوند منان خط مشى تبلیغى او را معین کرده فرمود: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن؛ دعوت کن به راه پروردگارت به وسیله حکمت و موعظه حسنه و با آنان با بهترین راه مجادله کن.»(12)
او نیز با پیشنهاد و طبیب گونه براى درمان بیماران روحى و اخلاقى نسخه داد و سخنان حکیمانه خود را که همانند داروى شفابخش براى مداواى دردهاى روح و جان مردم جامعه لازم بود به آنان رساند.
چنانکه على(ع) در سخن دیگرى چنین توصیف مىکند که «طبیبٌ دوّار بطبّه، قد احکم مراهمه و احمى مواسمه یضع ذلک حیث الحاجة الیه من قلوب عمى و آذان صمّ و السنة بکم، متتبّع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة؛ او طبیبى است سیار که با طب خویش همواره به گردش مىپردازد، مرحمهایش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع اضطرار و داغ کردن محل زخمها ابزارش را گداخته است تا در آنجا که مورد نیاز است قرار دهد براى قلبهاى نابینا، گوشهاى کر و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است».(13)
پیامبراکرم(ص) در راستاى تبلیغ، فرمان خدا را اجرا کرد و اهتمام ورزید که به تعبیر على(ع) «فبالغ صلى اللّه علیه و آله فى الصغیر، ومضى على الطریقة و دعا الى الحکمة و الموعظة الحسنة؛ پیامبر اکرم(ص) خیرخواهى و پند و اندرز را درباره آنان به حد اعلى رساند و به طریقه الهى حرکت و مردم را با حکمت و موعظه نیکو دعوت فرمود.»(14)
او هدفش تنها این نبود که پیام الهى را بر زبان جارى کند و در گوش مردم طنین انداز سازد بلکه سعى مىکرد پیام انسان ساز الهى را به گوش جان انسانهاى مستعد برساند و آنان را متحول سازد لذا وقتى مىدید مردم هدایت مىشوند و از گمراهى نجات مىیابند خوشحال مىشد و اگر مىدید افرادى سرسختى نشان مىدهند و پیام الهى را نمىپذیرند ناراحت و متأثر مىشد که این آیه شریفه روشنگر شیوه تبلیغ او و بیانگر میزان اهتمام او نسبت به هدایت مردم است که خدا مىفرماید: «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم؛ قطعاً براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»(15)
دلسوزى پیامبر(ص) به قدرى زیاد بود که چون از هدایت عدّهاى مأیوس مىشد ناراحتى به او دست مىداد خدا به او فرمود: «فلعلّک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا؛ شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه در پىگیرى (کار) شان تباه کنى.»(16)
از این آیه شریفه استفاده مىشود که پیامبراکرم(ص) چقدر از گمراهى مردم رنج مىبرد و از اینکه مىدید تشنگانى در کنار چشمه زلال نشستهاند و از تشنگى فریاد بر مىآورند حسرت مىخورد و شب و روز تلاش مىکرد تا آنان را هدایت کند لذا در آشکار و نهان، شب و روز، خلوت و اجتماع به تبلیغ دین مىپرداخت.
لزوم استقامت در تبلیغ
یکى از شرایط اساسى و لازم در تبلیغ استقامت در راه هدف است که در سیره تبلیغى پیامبراکرم(ص) نیز کاملاً مشهود است. مبلّغ اسلامى باید با تأسى به پیغمبراکرم(ص) و با هدف نشر تعالیم انسان ساز اسلام، به تلاش بپردازد و از هیچ مانع و رادعى نهراسد و گام وا پس ننهد.
در تاریخ اسلام آمده است که گاه فشار مشرکان براى متوقف کردن دعوت پیامبر و تبلیغ دین به قدرى زیاد مىشد که عرصه را بر او و نزدیکانش تنگ مىکرد. ابن هشام مىنویسد: یک وقتى فشار مشرکان بر ابوطالب بسیار شدید شد تا جایى که بر جان خویش و پیامبر(ص)ترسید لذا به حضرت عرض کرد اى فرزند برادر قوم تو پیش من آمده و به شدت تهدیدم کردند پس تو هم کارى را که قدرت تحمل آن را ندارم از من مخواه و کمى کوتاه بیا. راوى مىگوید: احساس خطر در سخنان ابوطالب پیدا بود که پیامبر اکرم(ص) گمان برد که عمویش تغییر عقیده داده و از این پس از یاریش دست خواهد کشید لذا قاطعانه پاسخ داد: «عموجان همین قدر بگویم که اگر اینان خورشید را دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند که دست از دعوت و فعالیت خود بردارم هرگز برنخواهم داشت، تا خداوند دین خود را آشکار کند یا آنکه جان خود را بر سر این کار بگذارم»، این جمله را گفت و در حالى که اشک از چشمانش جارى بود از پیش ابوطالب برخاست و حرکت کرد لیکن گامى چند بیشتر برنداشته بود که ابوطالب او را به حضورش فراخواند و گفت: فرزند برادرم حال که چنین است برو هرچه مىخواهى بگو، به خدا سوگند در مقابل هیچ تهدیدى از حمایت تو دست نمىکشم و تو را تسلیم دشمن نمىکنم.»(17)
این قضیه از یک سو استقامت و پایدارى پیامبراکرم(ص) در امر تبلیغ را نشان مىدهد و از سوى دیگر تأثیر سخن قاطعانه را در امر تبلیغ آشکار مىسازد و بیان مىکند که استقامت و شجاعت رسول خدا(ص) در امر تبلیغ چگونه ابوطالب که براثر تهدید دشمنان مرعوب شده و خود را باخته بود مؤثر واقع شده و او را آماده هرگونه فداکارى کرد.
چنین قاطعیت و استقامت در امر تبلیغ و رساندن پیام الهى در سیره امیر مؤمنان على(ع) نیز فراوان دیده مىشود از جمله داستان ابلاغ براءت خدا و پیامبر(ص) از مشرکان در مکه است.
در تفسیرهاى شیعه و سنى آمده است که چون سوره براءت نازل گردید رسول اکرم(ص) به ابوبکر مأموریت داد به مکّه برود و ده آیه اول سوره براءت را براى مردم بخواند و بیزارى خدا و پیامبر(ص) را به مشرکین برساند.
ابوبکر به سوى مکه براى اجراى فرمان پیامبر(ص) حرکت کرد ولى بعداً از طرف خدا دستور آمد اى پیامبر این کا را یا باید خود به عهده بگیرى و یا کسى که از تو و وابسته به تو است انجام دهد. از این رو امیرمؤمنان را مأمور کرد که برود و سوره را از ابوبکر بگیرد و خود ابلاغ کند حضرت رفت و در ذواالحلیفه به ابوبکر رسید و سوره را از ابوبکر گرفت و ابوبکر برگشت به مدینه و چون خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید علت امر را پرسید پیامبر(ص) فرمود: دستور آمد که یا شخصاً باید این آیات را ابلاغ کنم و یا کسى را که از من است براى ابلاغ این پیام بفرستم لذا على(ع) را فرستادم.
امام باقر(ع) فرمود:حضرت على(ع) خطبه خواند در حالى که شمشیر برهنه خویشتن را در دست داشت. مواد چهارگانهاى را که مأمور بود به مشرکان مکه ابلاغ کند ابلاغ کرد که عبارت بود از:
1- از این پس نباید کسى عریان خانه کعبه را طواف کند.
2- از این پس مشرکان حق ندارند حج خانه خدا کنند.
3- پیمان مشرکان تا پایان مدت پیمان مورد احترام است.
4- کسى که پیمانى ندارد تا چهارماه مصون خواهد بود.
شیوه تبلیغ پیامبراکرم(ص) و على(ع) که نمودار استقامت در تبلیغ است مىتواند الگوى خوبى براى مبلغان باشد.
مدارا در عین قاطعیت
البته باید توجه داشت این که گفتیم در تبلیغ قاطعیت لازم است به آن معنا نیست که برخورد با مخاطب برخوردى تند و خشن باشد بلکه مبلغ باید برخوردى نرم و ملاطفتآمیز داشته باشد تا بتواند افراد مستعد را جذب کند و بهترین وسیله براى جذب افراد احترام به آنان و شخصیت دادن به آنها است که با خشونت و کلمات تند سخن گفتن شنونده را مىرنجاند زیرا چنین برخوردى را توهین به خویش تلقى کرده به موضعگیرى مىپردازد.
در قرآن مجید آمده است خداوند منان وقتى به موسى و هارون مأموریت داد که با فرعون ملاقات کنند و پیام الهى را به او ابلاغ و وى را به سوى حق دعوت کنند دستور داد با وى با نرمى و ملایمت سخن یگویند: «اذهبا الى فرعون انّه طغى فقولا له قولاً لیّناً لعلّه یتذکّر او یخشى؛(18) نزد فرعون بروید که طغیان و سرکشى کرده است. پس با وى به نرمى سخن بگویید شاید متذکر شود و یا از عذاب الهى بترسد.
امام هفتم در تفسیر آیه فرمود: اینکه خداوند دستور داد با فرعون به نرمى سخن بگویند یعنى او را با کنیه خطاب کنند: «فقولا له قولاً لیّنا اى کنیّا».
با نرمى سخن گفتن احترام گذاشتن به شخصیت مخاطب و مستمع است و تأثیر قطعى دارد افرادى را که آمادگى دارند جذب مىکند و افرادى را هم که پذیراى حق نیستند از موضعگیرىهاى تند باز مىدارد لذا یک مبلغ وارسته دینى باید به این نکته کاملاً توجه کند به قول سعدى:
که نرمى و تندى به هم در به است
چو رگزن که جراح و مرحم نه است
قرآن مجید نرم خویى و برخورد ملاطفتآمیز پیامبر(ص) را عامل موفقیت حضرت در تبلیغ دین دانسته و مىفرماید: «فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لاانفضّوا من حولک؛(19) پس به (برکت) رحمت الهى، با آنان نرمخو(و پرمهر) شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند.
با نرمى و مؤدبانه سخن گفتن که حاکى از احترام به شخصیت شنونده و مخاطب است اثر روانى بسیار دارد تا جایى که گاهى موضع وى را در مقابل گوینده تغییر مىدهد و از خشونت و عکس العمل تند او جلوگیرى مىکند چه فتنههایى از این طریق خنثى شد و پیشوایان ما با راهنمایى پیروانشان و سفارش آنان به برخورد درست با افرادى که قصد بدى داشتند توانستند آنها را از قصدشان منصرف کنند نوشتهاند مردى بنام اسحاق کندى که فیلسوف عراق بود به نوشتن کتابى دست یازید و با تلاش گستردهاى خواست تناقضهاى قرآن را جمع کند و شاگردانش نتوانستد مقابل او بایستند و او را به اشتباهش آگاه کنند.
روزى یکى از شاگردانش وارد بر امام عسکرى(ع) شد و حضرت به او فرمود آیا میان شما یک مرد رشید نیست که استادش را از این کار باز دارد گفت ما شاگرد او هستیم چگونه مىتوانیم به او اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر شیوه آن را به تو بیاموزم حاضرى به کاربندى گفت: بلى امام فرمود: نزد وى برو و با او با لطف و گرمى برخورد کن و با او انس بگیر و در کارى که مىخواهد انجام دهد کمکش کن وقتى اعتمادش را جلب کردى بگو براى من پرسشى مطرح است اگر اجازه دهى بازگو مىکنم وقتى اجازه سخن داد بگو آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خویش معانى دیگرى جز آنچه شما گمان بردهاید اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: آرى ممکن است آنگه بگو شما چه مىدانید شاید او معناى دیگرى اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معناى خود به کار بردهاید؟ امام حسن عسکرى (ع) افزود که او آدم باهوشى است و طرح این سؤال او را متوجه اشتباهش خواهد کرد. شاگرد به دستور امام عمل کرد و با استاد گرم گرفت تا در یک وقت مناسبى سؤال را با استاد در میان گذاشت استاد که از توان علمى شاگردش آگاه بود دانست که این اشکال بالاتر از اندیشه اوست به وى گفت تو را سوگند مىدهم که بگویى این سخن از کجا به تو انتقال یافته است؟ شاگرد گفت چه ایرادى دارد که از تراوشات ذهن خود من باشد استاد گفت تو هنوز زود است به چنین مسائلى رسیده باشى. شاگرد جواب داد حقیقت این است که ابو محمد(امام حسن عسکرى(ع)) یادم داد.
استاد گفت اکنون واقع را گفتى. چنین سؤالهایى زیبنده این خاندان است و به اشتباه خود پىبرد و دستور داد آتشى افروختند و آنچه را به عقیده خویش به نام «تناقضهاى قرآن» نوشته بود سوزاند.(20)
با نرمى و مدارا برخورد کردن با مخاطب به عنوان یک اصل در دعوت اسلامى و سیره پیامبر اکرم(ص) مطرح بود.
على(ع) مىگوید: بعثنى رسول اللّه الى الیمن فقال: لاتقاتلن أحداً حتى تدعوه الى الاسلام و ایم اللّه لأن یهدى اللّه عزّ و جلّ على یدیک رجلاً خیرلک ممّا طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولائه یا على؛ رسول خدا(ص) هنگامى که مرا به یمن اعزام فرمودند دستور دادند که با کسى جنگ آغاز نکن تا او را به اسلام دعوت کنى. سوگند به خداى اى على! اگر خدا به دست تو مردى را هدایت کند براى تو بهتر است از این که مالک ثروتى باشى که خورشید بر آن طلوع و غروب مىکند.(21)
مدارا و آسان گرفتن و تساهل همراه با روشنگرى اساس دعوت پیامبر(ص) بود حتى دشمنانى را که تا دیروز به روى بهترین یاران او شمشیر کشیدند به اسلام فرا خواند و چون اسلام اختیار کردند از خطاى آنان گذشت حتى اسلام کشنده عمویش حمزه را پذیرفت و از او درگذشت در تاریخ آمده است پیامبر(ص) دو دزد را به اسلام فراخواند و چون پذیرفتند نام آنان را که به «مهانان» معروف شده بودند یعنى خوارشدگان به «مکرمان» یعنى دو انسان گرامى تغییر داد.
البته توجه به این نکته ضرورى است که این مداراها خود وسیلهاى بود براى جذب افراد و هدایت آنان به اسلام وگرنه در اصل دین هیچ گونه مسامحهاى را روا نمىدانست و حاضر نمىشد به هیچ قیمتى از اجراى یکى از تعالیم اسلام چشم پوشى کند چنان که تاریخ گواهى مىدهد عدهاى از قبیله ثقیف خدمت پیامبر اکرم(ص) آمدند و اظهار داشتند که ما حاضریم مسلمان شویم با سه شرط:
اول: اینکه بپذیرى تا یک سال دیگر به بت پرستى باقى باشیم.
دوم: نماز نخوانیم.
سوم: به ما دستور ندهى که بت بزرگ ما را با دست خود بشکنیم.
فرمود: پیشنهاد آخرتان پذیرفته است من شخصى را مىفرستم آن را بشکند اما پذیرفتن دو پیشنهاد دیگرتان محال است زیرا اجازه پرستش بت به کسى داده نمىشود و در مورد نماز نیز فرمود: «لا خیر فى دین لیس فیه رکوع و لا سجود»در آیینى که رکوع و سجود نداشته باشد فایده ندارد.
از این داستانها نقش سخن گفتن با نرمى و حفظ شخصیت مخاطب در پذیرش واقع روشن مىشود.
زمینه سازى براى تبلیغ
یکى از راههاى موفقیت در تبلیغ این است که خطیب بتواند حسن نیت و خیرخواهى خویش را به مردم اثبات کند به ویژه اگر بتواند با عملش این حقیقت را بر مردم آشکار سازد سخنانش بیشتر مورد پذیرش آنان قرار خواهد گرفت نمونههاى فراوانى در تاریخ زندگانى پیشوایان دینى ما در این زمینه به چشم مىخورد از جمله وقتى امام هشتم (ع) به دعوت مأمون وارد مرو شد و به ولایتعهدى منصوب گردید باران نیامد و خشک سالى رخ داد. بعضى مخالفان اهل بیت (ع) شایع کردند که بر اثر ولایتعهدى حضرت رضا(ع) خداوند باران نمىفرستد لذا مأمون از حضرت خواست براى آمدن باران دعا کند. امام (ع) روز معینى را براى رفتن به صحرا جهت درخواست باران از خدا تعیین کرد و خبرش در شهر پیچید و مردم زیادى روز موعود در صحرا جمع شدند و امام دعا کرد و باران زیادى بارید و باعث محبوبیت بیشتر امام رضا(ع) شد و مردم گفتند کرامتهاى خداوندى بر فرزند پیامبر(ص) گوارا باد. چون دعاى امام سبب نزول رحمت الهى بر مردم شده بود محبتش بر دل آنان نشست و زمینه تبلیغ و موعظه فراهم شد لذا امام در میان مردم ظاهر شد در حالى که جمع زیادى اطرافش جمع شده بودند سخن ایراد کرد و فرمود: «یا ایها النّاس اتّقوا اللّه فى نعم اللّه علیکم فلا تنفروها عنکم بمعاصیه بل استدیموها بطاعته و شکره على نعمه و ایادیه؛ از عذاب خدا در زمینه نعمتهاى الهى بترسید و بخششها و عطایاى او را با گناه از خود دور نکنید بلکه با طاعت و شکرگزارى آنها را ادامه دهید.
پیداست که باید در آن شرایط خاص و محبوبیت امام هشتم(ع) نصیحتها و پند و اندرزهایش تأثیر قطعى داشته باشد.
از اینجا پى مىبریم هر اندازه مبلغ دینى بتواند با انجام امور اجتماعى و حل مشکلات مردم بیشتر آنان را جذب کند تأثیر سخنانش بیشتر خواهد بود.
پیامبر اکرم(ص) محبوب دلها بود
على (ع) در زمینه جاذبه پیامبراکرم(ص) و تأثیر جاذبه او بر اندیشه و افکار مردم چنین مىفرماید: «قد صرفت نحوه افئدة الأبرار، و ثنیت الیه أزمّة الأبصار، دفن اللّه به الضفائن، و أدفن به الثوائر الف به اخوانا و فرق به أقراناً، أعزّ به الذلّة و أذلّ به العزة کلامه بیان و صمته لسان»، دلهاى نیکوکاران به سوى او گرایید و مهار بصیرتهاى مردم بینا به او منعطف گردید، خدا به برکت وجود او کینهها را دفن کرد و آتش دشمنىها را خاموش کرد به وسیله او میان دلها الفت ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت. انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزّت یافتند، و عزیزانى خود سر ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیتها، و سکوت او زبانى گویا بود.
پیداست که این تحول عمیق یک باره در افکار مردم ایجاد نشد و چنین نبود که پس از مبعوث شدن حضرت مردم فوراً گرد او جمع شوند و او هم با سخنرانى زیبا و پرشور آنان را برانگیزاند و به آنان بگوید از این پس باید خصومتها و دشمنىها را کنار بگذارید و با هم برادر باشید و آنان بپذیرند بلکه زحمات زیادى در این راه متحمل شد و مقدماتى فراهم ساخت و دشوارىهاى سر راه تبلیغ را هموار کرد و از هر زمینه مساعدى بهره جست تا بتواند پیام تبلیغى خویش را به گوشهاى شنوا و دلهاى مستعد برساند توجه پیامبر اکرم(ص) به جوانان و استفاده از آنان در امر تبلیغ یکى از شیوههاى رسول خدا(ص) در تبلیغ بود که باعث موفقیت او گردید این امر سبب رویکرد و عشق جوانان به اسلام گردید و آنان با داشتن روحیه تجدد طلب و انقلابى هنگامى که سخنان پیامبر اکرم(ص) را مىشنیدند تأثیر شگرفى بر آنان مىگذاشت و طوفانى در درونشان ایجاد مىکرد بسان تشنهاى که به آب زلال برسد از سرچشمه معرفت سیراب شده، حاضر بودند در هر جا و تحت هر شرایطى دستورات رهبر خویش را اجرا کنند و با مفاسد اجتماعى و سنتهاى غلط مبارزه کنند حتى نیرومندترین پیوندهاى عاطفى و خانوادگى نمىتوانست سد راه آنان شود. که تاریخ نمونههاى بسیارى را در حافظه خود جاى داده است.
یکى از آن جوانهاى پرشور «سعد بن مالک» است که نسبت به مادرش بسیار مهربان و نیکوکار بود او وقتى اسلام آورد و مادرش با خبر شد به او گفت یا باید از دینت دست بردارى و به بت پرستى برگردى یا از خوردن و آشامیدن دست مىکشم تا بمیرم. سعد با همه علاقهاى که به مادر داشت و براى او احترام قایل بود، با مهربانى گفت: مادر من از دینم دست نمىکشم و از شما تقاضا مىکنم از خوردن و آشامیدن خوددارى نکنى ولى مادرش از خوردن غذا دست کشید و کم کم ضعف شدید بر او مستولى شد و فکر مىکرد با توجه به علاقه زیادى که سعد به او داشت مىتواند عقیدهاش را متزلزل کند و با خود مىاندیشید که اگر پسرش ضعف و ناتوانى او را ببیند از دینش دست بر مىدارد غافل از اینکه عشق به حق و مهر الهى چنان اثرى در عمق جان سعد گذاشته بود که مهر مادرى نمىتوانست در برابر آن خودنمایى کند روز دوم اعتصاب غذا وقتى سعد دید مادرش مىخواهد از مهر و علاقه مادرى سوء استفاده کند قاطعانه به مادر گفت: «و اللّه لو کانت لک الف انفس فخرجت نفساً نفساً ما ترکت دینى ؛(22) به خدا سوگند اگر هزار جان در بدن داشته باشى و یکى یکى از بدنت خارج شود من از دینم دست بر نمىدارم». هنگامى که مادر سعد استوارى او را در عقیدهاش دید و از تغییر عقیده فرزندش مأیوس شد اعتصابش را شکست و غذا خورد.
نخستین مبلغ پیامبر(ص) در مدینه
نمونه دوم:
هنگامى که دو تن از شخصیتهاى قبیله خزرج به نام اسعد بن زراره و ذکوان بن عبد قیس در شرایط سخت مکه (پیش از هجرت) خود را به پیامبر رساندند و با شنیدن بیانات حضرت مسلمان شدند از او خواستند که مبلغى را همراهشان به مدینه بفرستد تا به آنان قرآن بیاموزد و مردم را به اسلام دعوت کند.
با اینکه آن زمان مدینه یکى از شهرهاى بزرگ و مهم جزیره العرب بود و دو قبیله اوس و خزرج در آن زندگى مىکردند و اختلافات ریشه دار و کهن آنان اوضاع شهر را بحرانى کرده بود و یک مبلغ با تجربه و پرتوانى را مىطلبید پیشواى اسلام مصعب بن عمیر را که بیشتر قرآن را فرا گرفته بود همراه آنان به مدینه فرستاد.
مصعب با نیروى ایمان و شور جوانى و در کمال اخلاص به تبلیغ دین پرداخت و در مدت کوتاهى همه اقشار جامعه از زن و مرد، پیر و جوان، و افراد عادى و شخصیتها به او روى آوردند و تحت تأثیر تبلیغ اسلامى قرار گرفتند و مسلمان شدند و نزد او قرآن آموختند و کینههاى دیرینه را از دل بیرون کردند. مصعب نخستین کسى بود که در مدینه نماز جمعه و جماعت بر پاى داشت و دو شخصیت نامدار مدینه به نام اسید بن خضیر و سعد بن عباده به دست او مسلمان شدند.(23)
روش پیامبراکرم(ص) در جذب نسل جوان و استفاده از جوانان در امر تبلیغ باید براى متصدیان امور تبلیغى الگو شود و این سرمایه بزرگ دینى و اجتماعى را درست به کار گیرند.
ابزار پیامرسانى و تبلیغ
یکى از عناصر تبلیغ و پیام رسانى، ابزار تبلیغ است که به نظر برخى محققان از عناصر اصلى و کاربردى و تبلیغ مىباشد و پیامرسانى بدون آن محقق نمىشود.
ابزارهاى تبلیغ وسایل یا وسایطى هستند که مبلغ به وسیله آن پیام خود را به مخاطب مىرساند تا وى را به پذیرش محتواى پیام وادارد و بدون ابزار رساندن پیام ممکن نیست.
ابزار تبلیغ به اعتبارات گوناگون داراى اقسام و انواعى است:
مثلاً خود سخن و الفاظ وسیلهاى است براى القاى معنا و پیام نوشتن وسیله است نمایش و نقاشى و امثال آن وسیله هستند براى بیان معانى، نکتهاى که باید مورد عنایت باشد این است که در تبلیغ دینى لازم است ابزار هم مشروع و مجاز باشد و در رساندن پیام الهى نمىتوان از هر وسیلهاى استفاده کرد و به بهانه اینکه چون هدف مقدس است بنابراین «الغایات تبرّر المبادى، یعنى هدف وسیله را توجیه مىکند به هر وسیلهاى متوسل شود چنین اصلى از نظر اسلام مطرود است زیرا اسلام براى تحقق اهداف مقدس وسیله مقدس و مشروع مىخواهد یک نفر مبلغ براى تبلیغ حق باید از راه حق استفاده کند و نمىتواند براى تبلیغ دین حق از دروغ و حدیثهاى ساختگى بهره جوید.
بعضىها به خیال خود مىخواهند به دین خدمت کنند اما ناخواسته ضربه به دین و مقدسات مىزنند و از ابزارهاى نامشروع استفاده مىکنند شهید مطهرى مىگوید: «گفتند: یکى از علماى بزرگ یکى از شهرستانها، پاى منبرى نشسته بود. یک آقایى که شال سیّدى بر سرداشت، روضههاى دروغ مىخواند. آن آقا که از مجتهدان خیلى بزرگ بود از پاى منبر گفت: آقا اینها چیست دارى مىگویى؟ یک وقت او از بالاى منبر فریاد زد: تو برو دنبال فقه و اصولت، اختیار جد خودم را دارم، هر چه دلم بخواهد مىگویم.»(24)
معلوم است چنین بى پروا سخن گفتن و پیرایهها به دین و مقدسات بستن زیانهاى جبران ناپذیرى به پیکر دین وارد مىسازد بنابراین نمىشود در تبلیغ از دروغ و تهمت و چیزهاى باطل استفاده کرد. اما ابزارهاى خوب و مقدس و هماهنگ با روز مىتواند ما را در رساندن پیام الهى کمک کند. به قول استاد شهید مطهرى «قرآن نیمى از موفقیت خودش را از این راه دارد که از مقوله زیبایى است، از مقوله هنر است. قرآن فصاحتى دارد فوق حد بشر، و نفوذ خود را مرهون زیباییش است: فصاحت و زیبایى سخن خودش بهترین وسیلهاى است، براى اینکه سخن بتواند محتواى خودش را به دیگران برساند.»(25)
ذکر اشعار مناسب وسیله خوبى است براى رساندن پیام و القاى معانى، گاهى یک بیت شعر چنان تأثیرى در مستمعان ایجاد مىکند که ساعتها حرف زدن چنان کارآمد نیست لذا مىبینیم پیامبراکرم(ص) و امامان معصوم(ع) شاعرانى را که پیام اسلام و حقایق دین را با
پوشش شعر به مردم مىرسانند مورد پاداش قرار داده و اکرام مىکردند. پیغمبراکرم(ص) به حسان بن ثابت که شاعر حضرت بود فرمود: «لاتزال یا حسان مؤیّداً بروح القدس مانصرتنا بلسانک؛ یا حسان تأیید شده روح القدس باشى تا هنگامى که با زبانت ما را یارى مىکنى.»(26)
همچنین دعبل خزاعى که شاعرى بلیغ و سخنور و ادیب و دانشمند والا مقامى بود که با زبانش که عمرى در دفاع از مقام ولایت مبارزه کرد مورد عنایت خاص امام هشتم(ع)بود.(27)
اما هیچ وقت پیامبراکرم(ص) و دیگر پیشوایان ما از ابزارهاى نادرست در رسیدن به اهداف خویش استفاده نمىکردند و اگر کسانى هم از روى جهالت و تمسک به خرافات مىخواستند به مقامات معنوى آنان اعتقاد پیدا کنند سخت مورد اعتراض قرار مىگرفتند و پیامبر(ص) و پیشوایان معصوم(ع) آنان را از حقایق آگاه مىساختند در تاریخ آمده است. ابراهیم فرزند دلبند پیامبر در آغوش پیامبر جان مىسپرد او در حالى که لبان پرمهر خود را بر چهره فرزند نهاده بود گفت: چشم پدرت در سوگ تو اشک مىریزد و دلش محزون و اندوهبار است اما سخنى که موجب خشم خدا باشد بر زبان جارى نمىسازد.(28)
در همین حال خورشید گرفت مردم با دیدن کسوف گفتند خورشید به خاطر مرگ پسر پیغمبر گرفته است چون این سخن به گوش پیامبر اکرم(ص) رسید در میان مردم رفت و پس از حمد و سپاس الهى فرمود: «اما بعد ایها الناس انّ الشمس و القمر آیتان من آیات اللّه لاتنکسفان لموت أحد، و لا لحیاته، و اذا رأیتم ذلک فافزعوا الى المساجد؛(29) آفتاب و ماه از نشانههاى قدرت خدا هستند هرگز براى مرگ و یا تولد کسى نمىگیرند هرگاه دیدید خورشید گرفت به مسجد بروید(نماز بگذارید) در
حالى که سیاستمداران جهان مىکوشند از نادانى و خرافه پرستى افراد به نفع خویش استفاده کنند پیغمبراکرم(ص) در مقابل چنین صحنهاى که در ظاهر داشت به نفع او تمام مىشد ایستاد و با خرافهپرستى و اعتقاد غلط مبارزه کرد.
از این روش پیامبر مىآموزیم که نباید از ابزارهاى غلط و نادرست در راه هدفهاى عالى بهره گرفت. بنابراین یک مبلغ اسلام در استفاده از ابزارها باید مراقب باشد که از روشهاى غیرصحیح استفاده نکند.
پىنوشتها: -
1. نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء.(سوره نحل، آیه 89).
2. میزان الحکمة، محمدى رى شهرى، ج 5، ص 14.
3. غررالحکم.
4. سوره یوسف، آیه 108.
5. المیزان، ج 11، ص 305.
6. همان.
7. سیرى در سیره نبوى، مرتضى مطهرى، ص 178.
8. سوره احزاب، آیه 45 - 46.
9. همان، آیه 39.
10. شرح گلشن راز.
11. ر.ک: ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج 17، ص 84.
12. سوره نحل، آیه 125.
13. نهج البلاغه، خطبه 108.
14. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج 17، ص 83، خطبه 95.
15. سوره توبه، آیه 128.
16. سوره کهف، آیه 6.
17. سیره ابن هشام، ج 1، ص 265.
18. سوره طه، آیه 43 - 44.
19. سوره آل عمران، آیه 159.
20. بحارالانوار،ج 50، ص 311 و سیره پیشوایان، مهدى مشایخى، ص 628.
21. وسائل الشیعه، ج 11، ص 30.
22. جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقى فلسفى، ج 2، ص 136، به نقل از اسد الغایه، ج 2، ص 290.
23. بحار الانوار، ج 19، ص 10.
24. سیرى در سیره نبوى، ص 138.
25. تبلیغ و مبلّغ در آثار شهید مطهرى...به کوشش عبدالرحیم موگهى، ص 110.
26. الغدیر، ج 2، ص 34.
27. ر.ک: بحارالانوار، ج 49،ص 239.
28. بحارالانوار، ج 22،ص 157.
29. همان، ج 79،ص 91.
تبلیغ در اسلام که به معناى رساندن پیام الهى است باید برپایه شناخت حقایق و مفاهیم اصیل اسلامى استوار باشد که خداوند با نزول قرآن بر پیامبرش آن را تبیین فرموده است.(1)
مبلّغ و خطیب اسلامى که کارش رساندن پیام خدا به مردم است در مرحله اول باید خودش دین شناس باشد و پیامهاى الهى را درست بفهمد تا چیزى را که از اسلام نیست به نام اسلام به مردم نگوید و چیزى را که از اسلام هست حذف نکند.
و از وظایف نخستین مبلغان این است که تا به حقانیت مطالبى پى نبردهاند و چیزى را درست نفهمیدهاند مطرح نکنند و حق خدا و دین او را رعایت کنند. زراره گوید از امام صادق(ع) پرسیدم حق خدا بر بندگانش چیست؟
فرمود: «أن یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لا یعلمون؛ آن چه را مىدانند بگویند و در کنار چیزى که نمىدانند توقف کنند.(2)
به قول سعدى:
تا نیک ندانى که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایى
على(ع) فرمود: «دَعِ القول فیما لاتعرف؛ سخن گفتن در چیزى را که نمىشناسى رها کن.»(3)
تبلیغ باید آگاهانه و با بصیرت باشد
مبلّغ باید در امر تبلیغ بصیرت داشته باشد، هم درانتخاب پیام و هم در رساندن پیام و هم نسبت به شرایط و محیط ابلاغ پیام، اگر محتواى پیام مفید براى انسان، و هماهنگ با عقل سلیم و فطرت او باشد زود در دلهاى مستعد اثر مىگذارد و در عمق جان مستمع نفوذ مىکند.
این شرط اساسى را در سیره عملى پیامبراکرم(ص) مشاهده مىکنیم چنان که خداوند به او دستور داد: قل هذه سبیلى أدعوا الى اللّه على بصیرة أنا و من اتّبعنى؛بگو این است راه من، که من و هرکس (پیروىام) کرد با بینایى به سوى خدا دعوت مىکنم.(4)
یعنى این راه را از روى تقلید از دیگران و یا ناآگاهانه نمىپویم بلکه مردم را با بینایى و آگاهى به سوى خدا فرا مىخوانم و دعوت من دعوتى است روشن، هم پیامش واضح است و هم راه مشخص است و هم هدف آشکار.
این که فرمود: قل هذه سبیلى... بیان راه اوست و جمله «ادعوا الى اللّه على بصیرة» گویاى این سخن است که این دعوت بر اساس توحید خالص انجام مىپذیرد و با بصیرت و یقین به سوى ایمان به خدایى که خالق هستى است مىباشد.
مبلغان کامل
پیداست که مصداق بارز این آیه شریفه خود پیامبراکرم(ص) و على(ع) و اوصیاى آن حضرتاند.
سلام بن مستنیر از ابى جعفر روایت کرده است که فرمود: «مقصود آیه رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین و اوصیاى بعد از آن حضرت اند».(5)
و ابى عمرو زبیدى نیز از امام صادق(ع) روایت کرده است که در ذیل آیه شریفه فرمود: «مقصود على(ع) است که اولین پیرو او در ایمان به خدا و تصدیق نبوّت اوست و در میان امت او اولین کسى است که پیش از همه به آنچه او از سوى خدا آورده ایمان آورد و هرگز به خدا شرک نورزید و ایمان خود را مشوب و آمیخته به ظلم (شرک) نکرد.»(6)
لکن باید گفت آن بزرگواران بهترین و کاملترین مبلغان اسلامى هستند و گرنه آیه تنها شامل آنان نیست، بلکه کلمه «و من اتّبعنى...» گویاى این است که با رد دعوت و تبلیغ دین تنها به دوش من نیست بلکه کسانى هم که مرا پیروى کردهاند چنین وظیفهاى دارند. این سخن دعوت را توسعه داده و مىفهماند با اینکه راه راه رسول خدا است لیکن بار تبلیغ و دعوت بر دوش مسلمانان و پیروان او نیز هست که با بینایى و باور قلبى مردم را به سوى توحید خالص و ایمان پاک دعوت کنند.
استاد شهید مطهرى(ره) مىفرمایند: «یکى از آموزشهاى لازم از سیره مقدس رسول اکرم(ص) آموزش نحوه دعوت به حق و نحوه تبلیغ و رساندن پیام حق به مردم است.»(7)
درباره پیامبراکرم(ص) خدا مىفرماید: «یا ایها النبى انّا أرسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً و داعیاً الى اللّه باذنه و سراجاً منیراً؛اى پیامبر ما تو را (به سمت) گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم، و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناک».(8)
دعوت مردم به سوى خدا و رساندن پیام خدا به انسانها کار پیامبران و پیروان راستین آنان است و تبلیغ یک رسالت پاک و مقدس الهى است که خداوند پیامبرش را در انجام مسؤولیت تبلیغى شان چنین توصیف مىکند که: «الذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لایخشون احداً الّا اللّه و کفى باللّه حسیباً؛کسانى که رسالتهاى خدا را ابلاغ مىکنند و از او مىترسند و جز او از احدى نمىهراسند، و خدا براى حساب رسى کافى است.»(9)
موحد چو زر ریزى اندر برش
وگر تیغ هندى نهى بر سرش
امید و هراسش نباشد به کس
براین است بنیاد توحید و بس
بنابراین این همه پیامبران به ویژه پیامبر اسلام در امر تبلیغ و ایفاى این مسؤولیت خطیر اهتمام فراوان داشتند و مىکوشیدند پیام الهى را که مایه سعادت انسانها است ابلاغ کنند و کاروان بشریت را به سوى تعالى و کمال رهنمون شوند. به قول شیخ محمود شبسترى:
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنماى کاروانند
وزایشان سید ما گشته سالار
همو اوّل، همو آخر، در این کار
جمال جانفزایش شمع جمع است
مقام دلگشایش جمع جمع است
روان از پیش و دلها جمله از پى
گرفته دست جانها دامن وى(10)
سیره تبلیغى پیامبر(ص) و نتایج آن
براى پىبردن به کیفیت و روش تبلیغى پیامبراکرم(ص) بهتر است به سخنان على(ع) گوش فرادهیم. على(ع) در بیان خصوصیات مردم زمان بعثت و اوضاع فرهنگ و آداب مردم شبه جزیره عربستان و نقش پیامبر اکرم(ص) در ایجاد تحوّل شگرف اجتماعى و زدودن فرهنگ جاهلى و جایگزین کردن فرهنگ اصیل اسلامى چنین مىگوید: «خداوند سبحان پیامبر اکرم(ص) را در حالى فرستاد که مردم در وادى حیرت گمراه و در آشوب مشوّش و منحرف بودند هواهاى نفسانى آنان را در خود غوطهور ساخته، و کبر و نخوت در لغزشگاهشان انداخته بود، جاهلیت تاریک آنان را سبکسر و سبکروح (بى شخصیت) کرده بود. آنان در تزلزل و اضطراب در (واقعیات حیات)، زندگى را در حیرت مىگذراندند و در گرفتارى ناشى از جهل گرفتار بودند.»(11)
در چنین شرایطى بار مسؤولیت تبلیغ و ارشاد مردم از سوى خدا به او محول مىگردید و خداوند منان خط مشى تبلیغى او را معین کرده فرمود: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن؛ دعوت کن به راه پروردگارت به وسیله حکمت و موعظه حسنه و با آنان با بهترین راه مجادله کن.»(12)
او نیز با پیشنهاد و طبیب گونه براى درمان بیماران روحى و اخلاقى نسخه داد و سخنان حکیمانه خود را که همانند داروى شفابخش براى مداواى دردهاى روح و جان مردم جامعه لازم بود به آنان رساند.
چنانکه على(ع) در سخن دیگرى چنین توصیف مىکند که «طبیبٌ دوّار بطبّه، قد احکم مراهمه و احمى مواسمه یضع ذلک حیث الحاجة الیه من قلوب عمى و آذان صمّ و السنة بکم، متتبّع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة؛ او طبیبى است سیار که با طب خویش همواره به گردش مىپردازد، مرحمهایش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع اضطرار و داغ کردن محل زخمها ابزارش را گداخته است تا در آنجا که مورد نیاز است قرار دهد براى قلبهاى نابینا، گوشهاى کر و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است».(13)
پیامبراکرم(ص) در راستاى تبلیغ، فرمان خدا را اجرا کرد و اهتمام ورزید که به تعبیر على(ع) «فبالغ صلى اللّه علیه و آله فى الصغیر، ومضى على الطریقة و دعا الى الحکمة و الموعظة الحسنة؛ پیامبر اکرم(ص) خیرخواهى و پند و اندرز را درباره آنان به حد اعلى رساند و به طریقه الهى حرکت و مردم را با حکمت و موعظه نیکو دعوت فرمود.»(14)
او هدفش تنها این نبود که پیام الهى را بر زبان جارى کند و در گوش مردم طنین انداز سازد بلکه سعى مىکرد پیام انسان ساز الهى را به گوش جان انسانهاى مستعد برساند و آنان را متحول سازد لذا وقتى مىدید مردم هدایت مىشوند و از گمراهى نجات مىیابند خوشحال مىشد و اگر مىدید افرادى سرسختى نشان مىدهند و پیام الهى را نمىپذیرند ناراحت و متأثر مىشد که این آیه شریفه روشنگر شیوه تبلیغ او و بیانگر میزان اهتمام او نسبت به هدایت مردم است که خدا مىفرماید: «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم؛ قطعاً براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»(15)
دلسوزى پیامبر(ص) به قدرى زیاد بود که چون از هدایت عدّهاى مأیوس مىشد ناراحتى به او دست مىداد خدا به او فرمود: «فلعلّک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا؛ شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه در پىگیرى (کار) شان تباه کنى.»(16)
از این آیه شریفه استفاده مىشود که پیامبراکرم(ص) چقدر از گمراهى مردم رنج مىبرد و از اینکه مىدید تشنگانى در کنار چشمه زلال نشستهاند و از تشنگى فریاد بر مىآورند حسرت مىخورد و شب و روز تلاش مىکرد تا آنان را هدایت کند لذا در آشکار و نهان، شب و روز، خلوت و اجتماع به تبلیغ دین مىپرداخت.
لزوم استقامت در تبلیغ
یکى از شرایط اساسى و لازم در تبلیغ استقامت در راه هدف است که در سیره تبلیغى پیامبراکرم(ص) نیز کاملاً مشهود است. مبلّغ اسلامى باید با تأسى به پیغمبراکرم(ص) و با هدف نشر تعالیم انسان ساز اسلام، به تلاش بپردازد و از هیچ مانع و رادعى نهراسد و گام وا پس ننهد.
در تاریخ اسلام آمده است که گاه فشار مشرکان براى متوقف کردن دعوت پیامبر و تبلیغ دین به قدرى زیاد مىشد که عرصه را بر او و نزدیکانش تنگ مىکرد. ابن هشام مىنویسد: یک وقتى فشار مشرکان بر ابوطالب بسیار شدید شد تا جایى که بر جان خویش و پیامبر(ص)ترسید لذا به حضرت عرض کرد اى فرزند برادر قوم تو پیش من آمده و به شدت تهدیدم کردند پس تو هم کارى را که قدرت تحمل آن را ندارم از من مخواه و کمى کوتاه بیا. راوى مىگوید: احساس خطر در سخنان ابوطالب پیدا بود که پیامبر اکرم(ص) گمان برد که عمویش تغییر عقیده داده و از این پس از یاریش دست خواهد کشید لذا قاطعانه پاسخ داد: «عموجان همین قدر بگویم که اگر اینان خورشید را دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند که دست از دعوت و فعالیت خود بردارم هرگز برنخواهم داشت، تا خداوند دین خود را آشکار کند یا آنکه جان خود را بر سر این کار بگذارم»، این جمله را گفت و در حالى که اشک از چشمانش جارى بود از پیش ابوطالب برخاست و حرکت کرد لیکن گامى چند بیشتر برنداشته بود که ابوطالب او را به حضورش فراخواند و گفت: فرزند برادرم حال که چنین است برو هرچه مىخواهى بگو، به خدا سوگند در مقابل هیچ تهدیدى از حمایت تو دست نمىکشم و تو را تسلیم دشمن نمىکنم.»(17)
این قضیه از یک سو استقامت و پایدارى پیامبراکرم(ص) در امر تبلیغ را نشان مىدهد و از سوى دیگر تأثیر سخن قاطعانه را در امر تبلیغ آشکار مىسازد و بیان مىکند که استقامت و شجاعت رسول خدا(ص) در امر تبلیغ چگونه ابوطالب که براثر تهدید دشمنان مرعوب شده و خود را باخته بود مؤثر واقع شده و او را آماده هرگونه فداکارى کرد.
چنین قاطعیت و استقامت در امر تبلیغ و رساندن پیام الهى در سیره امیر مؤمنان على(ع) نیز فراوان دیده مىشود از جمله داستان ابلاغ براءت خدا و پیامبر(ص) از مشرکان در مکه است.
در تفسیرهاى شیعه و سنى آمده است که چون سوره براءت نازل گردید رسول اکرم(ص) به ابوبکر مأموریت داد به مکّه برود و ده آیه اول سوره براءت را براى مردم بخواند و بیزارى خدا و پیامبر(ص) را به مشرکین برساند.
ابوبکر به سوى مکه براى اجراى فرمان پیامبر(ص) حرکت کرد ولى بعداً از طرف خدا دستور آمد اى پیامبر این کا را یا باید خود به عهده بگیرى و یا کسى که از تو و وابسته به تو است انجام دهد. از این رو امیرمؤمنان را مأمور کرد که برود و سوره را از ابوبکر بگیرد و خود ابلاغ کند حضرت رفت و در ذواالحلیفه به ابوبکر رسید و سوره را از ابوبکر گرفت و ابوبکر برگشت به مدینه و چون خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید علت امر را پرسید پیامبر(ص) فرمود: دستور آمد که یا شخصاً باید این آیات را ابلاغ کنم و یا کسى را که از من است براى ابلاغ این پیام بفرستم لذا على(ع) را فرستادم.
امام باقر(ع) فرمود:حضرت على(ع) خطبه خواند در حالى که شمشیر برهنه خویشتن را در دست داشت. مواد چهارگانهاى را که مأمور بود به مشرکان مکه ابلاغ کند ابلاغ کرد که عبارت بود از:
1- از این پس نباید کسى عریان خانه کعبه را طواف کند.
2- از این پس مشرکان حق ندارند حج خانه خدا کنند.
3- پیمان مشرکان تا پایان مدت پیمان مورد احترام است.
4- کسى که پیمانى ندارد تا چهارماه مصون خواهد بود.
شیوه تبلیغ پیامبراکرم(ص) و على(ع) که نمودار استقامت در تبلیغ است مىتواند الگوى خوبى براى مبلغان باشد.
مدارا در عین قاطعیت
البته باید توجه داشت این که گفتیم در تبلیغ قاطعیت لازم است به آن معنا نیست که برخورد با مخاطب برخوردى تند و خشن باشد بلکه مبلغ باید برخوردى نرم و ملاطفتآمیز داشته باشد تا بتواند افراد مستعد را جذب کند و بهترین وسیله براى جذب افراد احترام به آنان و شخصیت دادن به آنها است که با خشونت و کلمات تند سخن گفتن شنونده را مىرنجاند زیرا چنین برخوردى را توهین به خویش تلقى کرده به موضعگیرى مىپردازد.
در قرآن مجید آمده است خداوند منان وقتى به موسى و هارون مأموریت داد که با فرعون ملاقات کنند و پیام الهى را به او ابلاغ و وى را به سوى حق دعوت کنند دستور داد با وى با نرمى و ملایمت سخن یگویند: «اذهبا الى فرعون انّه طغى فقولا له قولاً لیّناً لعلّه یتذکّر او یخشى؛(18) نزد فرعون بروید که طغیان و سرکشى کرده است. پس با وى به نرمى سخن بگویید شاید متذکر شود و یا از عذاب الهى بترسد.
امام هفتم در تفسیر آیه فرمود: اینکه خداوند دستور داد با فرعون به نرمى سخن بگویند یعنى او را با کنیه خطاب کنند: «فقولا له قولاً لیّنا اى کنیّا».
با نرمى سخن گفتن احترام گذاشتن به شخصیت مخاطب و مستمع است و تأثیر قطعى دارد افرادى را که آمادگى دارند جذب مىکند و افرادى را هم که پذیراى حق نیستند از موضعگیرىهاى تند باز مىدارد لذا یک مبلغ وارسته دینى باید به این نکته کاملاً توجه کند به قول سعدى:
که نرمى و تندى به هم در به است
چو رگزن که جراح و مرحم نه است
قرآن مجید نرم خویى و برخورد ملاطفتآمیز پیامبر(ص) را عامل موفقیت حضرت در تبلیغ دین دانسته و مىفرماید: «فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لاانفضّوا من حولک؛(19) پس به (برکت) رحمت الهى، با آنان نرمخو(و پرمهر) شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند.
با نرمى و مؤدبانه سخن گفتن که حاکى از احترام به شخصیت شنونده و مخاطب است اثر روانى بسیار دارد تا جایى که گاهى موضع وى را در مقابل گوینده تغییر مىدهد و از خشونت و عکس العمل تند او جلوگیرى مىکند چه فتنههایى از این طریق خنثى شد و پیشوایان ما با راهنمایى پیروانشان و سفارش آنان به برخورد درست با افرادى که قصد بدى داشتند توانستند آنها را از قصدشان منصرف کنند نوشتهاند مردى بنام اسحاق کندى که فیلسوف عراق بود به نوشتن کتابى دست یازید و با تلاش گستردهاى خواست تناقضهاى قرآن را جمع کند و شاگردانش نتوانستد مقابل او بایستند و او را به اشتباهش آگاه کنند.
روزى یکى از شاگردانش وارد بر امام عسکرى(ع) شد و حضرت به او فرمود آیا میان شما یک مرد رشید نیست که استادش را از این کار باز دارد گفت ما شاگرد او هستیم چگونه مىتوانیم به او اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر شیوه آن را به تو بیاموزم حاضرى به کاربندى گفت: بلى امام فرمود: نزد وى برو و با او با لطف و گرمى برخورد کن و با او انس بگیر و در کارى که مىخواهد انجام دهد کمکش کن وقتى اعتمادش را جلب کردى بگو براى من پرسشى مطرح است اگر اجازه دهى بازگو مىکنم وقتى اجازه سخن داد بگو آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خویش معانى دیگرى جز آنچه شما گمان بردهاید اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: آرى ممکن است آنگه بگو شما چه مىدانید شاید او معناى دیگرى اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معناى خود به کار بردهاید؟ امام حسن عسکرى (ع) افزود که او آدم باهوشى است و طرح این سؤال او را متوجه اشتباهش خواهد کرد. شاگرد به دستور امام عمل کرد و با استاد گرم گرفت تا در یک وقت مناسبى سؤال را با استاد در میان گذاشت استاد که از توان علمى شاگردش آگاه بود دانست که این اشکال بالاتر از اندیشه اوست به وى گفت تو را سوگند مىدهم که بگویى این سخن از کجا به تو انتقال یافته است؟ شاگرد گفت چه ایرادى دارد که از تراوشات ذهن خود من باشد استاد گفت تو هنوز زود است به چنین مسائلى رسیده باشى. شاگرد جواب داد حقیقت این است که ابو محمد(امام حسن عسکرى(ع)) یادم داد.
استاد گفت اکنون واقع را گفتى. چنین سؤالهایى زیبنده این خاندان است و به اشتباه خود پىبرد و دستور داد آتشى افروختند و آنچه را به عقیده خویش به نام «تناقضهاى قرآن» نوشته بود سوزاند.(20)
با نرمى و مدارا برخورد کردن با مخاطب به عنوان یک اصل در دعوت اسلامى و سیره پیامبر اکرم(ص) مطرح بود.
على(ع) مىگوید: بعثنى رسول اللّه الى الیمن فقال: لاتقاتلن أحداً حتى تدعوه الى الاسلام و ایم اللّه لأن یهدى اللّه عزّ و جلّ على یدیک رجلاً خیرلک ممّا طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولائه یا على؛ رسول خدا(ص) هنگامى که مرا به یمن اعزام فرمودند دستور دادند که با کسى جنگ آغاز نکن تا او را به اسلام دعوت کنى. سوگند به خداى اى على! اگر خدا به دست تو مردى را هدایت کند براى تو بهتر است از این که مالک ثروتى باشى که خورشید بر آن طلوع و غروب مىکند.(21)
مدارا و آسان گرفتن و تساهل همراه با روشنگرى اساس دعوت پیامبر(ص) بود حتى دشمنانى را که تا دیروز به روى بهترین یاران او شمشیر کشیدند به اسلام فرا خواند و چون اسلام اختیار کردند از خطاى آنان گذشت حتى اسلام کشنده عمویش حمزه را پذیرفت و از او درگذشت در تاریخ آمده است پیامبر(ص) دو دزد را به اسلام فراخواند و چون پذیرفتند نام آنان را که به «مهانان» معروف شده بودند یعنى خوارشدگان به «مکرمان» یعنى دو انسان گرامى تغییر داد.
البته توجه به این نکته ضرورى است که این مداراها خود وسیلهاى بود براى جذب افراد و هدایت آنان به اسلام وگرنه در اصل دین هیچ گونه مسامحهاى را روا نمىدانست و حاضر نمىشد به هیچ قیمتى از اجراى یکى از تعالیم اسلام چشم پوشى کند چنان که تاریخ گواهى مىدهد عدهاى از قبیله ثقیف خدمت پیامبر اکرم(ص) آمدند و اظهار داشتند که ما حاضریم مسلمان شویم با سه شرط:
اول: اینکه بپذیرى تا یک سال دیگر به بت پرستى باقى باشیم.
دوم: نماز نخوانیم.
سوم: به ما دستور ندهى که بت بزرگ ما را با دست خود بشکنیم.
فرمود: پیشنهاد آخرتان پذیرفته است من شخصى را مىفرستم آن را بشکند اما پذیرفتن دو پیشنهاد دیگرتان محال است زیرا اجازه پرستش بت به کسى داده نمىشود و در مورد نماز نیز فرمود: «لا خیر فى دین لیس فیه رکوع و لا سجود»در آیینى که رکوع و سجود نداشته باشد فایده ندارد.
از این داستانها نقش سخن گفتن با نرمى و حفظ شخصیت مخاطب در پذیرش واقع روشن مىشود.
زمینه سازى براى تبلیغ
یکى از راههاى موفقیت در تبلیغ این است که خطیب بتواند حسن نیت و خیرخواهى خویش را به مردم اثبات کند به ویژه اگر بتواند با عملش این حقیقت را بر مردم آشکار سازد سخنانش بیشتر مورد پذیرش آنان قرار خواهد گرفت نمونههاى فراوانى در تاریخ زندگانى پیشوایان دینى ما در این زمینه به چشم مىخورد از جمله وقتى امام هشتم (ع) به دعوت مأمون وارد مرو شد و به ولایتعهدى منصوب گردید باران نیامد و خشک سالى رخ داد. بعضى مخالفان اهل بیت (ع) شایع کردند که بر اثر ولایتعهدى حضرت رضا(ع) خداوند باران نمىفرستد لذا مأمون از حضرت خواست براى آمدن باران دعا کند. امام (ع) روز معینى را براى رفتن به صحرا جهت درخواست باران از خدا تعیین کرد و خبرش در شهر پیچید و مردم زیادى روز موعود در صحرا جمع شدند و امام دعا کرد و باران زیادى بارید و باعث محبوبیت بیشتر امام رضا(ع) شد و مردم گفتند کرامتهاى خداوندى بر فرزند پیامبر(ص) گوارا باد. چون دعاى امام سبب نزول رحمت الهى بر مردم شده بود محبتش بر دل آنان نشست و زمینه تبلیغ و موعظه فراهم شد لذا امام در میان مردم ظاهر شد در حالى که جمع زیادى اطرافش جمع شده بودند سخن ایراد کرد و فرمود: «یا ایها النّاس اتّقوا اللّه فى نعم اللّه علیکم فلا تنفروها عنکم بمعاصیه بل استدیموها بطاعته و شکره على نعمه و ایادیه؛ از عذاب خدا در زمینه نعمتهاى الهى بترسید و بخششها و عطایاى او را با گناه از خود دور نکنید بلکه با طاعت و شکرگزارى آنها را ادامه دهید.
پیداست که باید در آن شرایط خاص و محبوبیت امام هشتم(ع) نصیحتها و پند و اندرزهایش تأثیر قطعى داشته باشد.
از اینجا پى مىبریم هر اندازه مبلغ دینى بتواند با انجام امور اجتماعى و حل مشکلات مردم بیشتر آنان را جذب کند تأثیر سخنانش بیشتر خواهد بود.
پیامبر اکرم(ص) محبوب دلها بود
على (ع) در زمینه جاذبه پیامبراکرم(ص) و تأثیر جاذبه او بر اندیشه و افکار مردم چنین مىفرماید: «قد صرفت نحوه افئدة الأبرار، و ثنیت الیه أزمّة الأبصار، دفن اللّه به الضفائن، و أدفن به الثوائر الف به اخوانا و فرق به أقراناً، أعزّ به الذلّة و أذلّ به العزة کلامه بیان و صمته لسان»، دلهاى نیکوکاران به سوى او گرایید و مهار بصیرتهاى مردم بینا به او منعطف گردید، خدا به برکت وجود او کینهها را دفن کرد و آتش دشمنىها را خاموش کرد به وسیله او میان دلها الفت ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت. انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزّت یافتند، و عزیزانى خود سر ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیتها، و سکوت او زبانى گویا بود.
پیداست که این تحول عمیق یک باره در افکار مردم ایجاد نشد و چنین نبود که پس از مبعوث شدن حضرت مردم فوراً گرد او جمع شوند و او هم با سخنرانى زیبا و پرشور آنان را برانگیزاند و به آنان بگوید از این پس باید خصومتها و دشمنىها را کنار بگذارید و با هم برادر باشید و آنان بپذیرند بلکه زحمات زیادى در این راه متحمل شد و مقدماتى فراهم ساخت و دشوارىهاى سر راه تبلیغ را هموار کرد و از هر زمینه مساعدى بهره جست تا بتواند پیام تبلیغى خویش را به گوشهاى شنوا و دلهاى مستعد برساند توجه پیامبر اکرم(ص) به جوانان و استفاده از آنان در امر تبلیغ یکى از شیوههاى رسول خدا(ص) در تبلیغ بود که باعث موفقیت او گردید این امر سبب رویکرد و عشق جوانان به اسلام گردید و آنان با داشتن روحیه تجدد طلب و انقلابى هنگامى که سخنان پیامبر اکرم(ص) را مىشنیدند تأثیر شگرفى بر آنان مىگذاشت و طوفانى در درونشان ایجاد مىکرد بسان تشنهاى که به آب زلال برسد از سرچشمه معرفت سیراب شده، حاضر بودند در هر جا و تحت هر شرایطى دستورات رهبر خویش را اجرا کنند و با مفاسد اجتماعى و سنتهاى غلط مبارزه کنند حتى نیرومندترین پیوندهاى عاطفى و خانوادگى نمىتوانست سد راه آنان شود. که تاریخ نمونههاى بسیارى را در حافظه خود جاى داده است.
یکى از آن جوانهاى پرشور «سعد بن مالک» است که نسبت به مادرش بسیار مهربان و نیکوکار بود او وقتى اسلام آورد و مادرش با خبر شد به او گفت یا باید از دینت دست بردارى و به بت پرستى برگردى یا از خوردن و آشامیدن دست مىکشم تا بمیرم. سعد با همه علاقهاى که به مادر داشت و براى او احترام قایل بود، با مهربانى گفت: مادر من از دینم دست نمىکشم و از شما تقاضا مىکنم از خوردن و آشامیدن خوددارى نکنى ولى مادرش از خوردن غذا دست کشید و کم کم ضعف شدید بر او مستولى شد و فکر مىکرد با توجه به علاقه زیادى که سعد به او داشت مىتواند عقیدهاش را متزلزل کند و با خود مىاندیشید که اگر پسرش ضعف و ناتوانى او را ببیند از دینش دست بر مىدارد غافل از اینکه عشق به حق و مهر الهى چنان اثرى در عمق جان سعد گذاشته بود که مهر مادرى نمىتوانست در برابر آن خودنمایى کند روز دوم اعتصاب غذا وقتى سعد دید مادرش مىخواهد از مهر و علاقه مادرى سوء استفاده کند قاطعانه به مادر گفت: «و اللّه لو کانت لک الف انفس فخرجت نفساً نفساً ما ترکت دینى ؛(22) به خدا سوگند اگر هزار جان در بدن داشته باشى و یکى یکى از بدنت خارج شود من از دینم دست بر نمىدارم». هنگامى که مادر سعد استوارى او را در عقیدهاش دید و از تغییر عقیده فرزندش مأیوس شد اعتصابش را شکست و غذا خورد.
نخستین مبلغ پیامبر(ص) در مدینه
نمونه دوم:
هنگامى که دو تن از شخصیتهاى قبیله خزرج به نام اسعد بن زراره و ذکوان بن عبد قیس در شرایط سخت مکه (پیش از هجرت) خود را به پیامبر رساندند و با شنیدن بیانات حضرت مسلمان شدند از او خواستند که مبلغى را همراهشان به مدینه بفرستد تا به آنان قرآن بیاموزد و مردم را به اسلام دعوت کند.
با اینکه آن زمان مدینه یکى از شهرهاى بزرگ و مهم جزیره العرب بود و دو قبیله اوس و خزرج در آن زندگى مىکردند و اختلافات ریشه دار و کهن آنان اوضاع شهر را بحرانى کرده بود و یک مبلغ با تجربه و پرتوانى را مىطلبید پیشواى اسلام مصعب بن عمیر را که بیشتر قرآن را فرا گرفته بود همراه آنان به مدینه فرستاد.
مصعب با نیروى ایمان و شور جوانى و در کمال اخلاص به تبلیغ دین پرداخت و در مدت کوتاهى همه اقشار جامعه از زن و مرد، پیر و جوان، و افراد عادى و شخصیتها به او روى آوردند و تحت تأثیر تبلیغ اسلامى قرار گرفتند و مسلمان شدند و نزد او قرآن آموختند و کینههاى دیرینه را از دل بیرون کردند. مصعب نخستین کسى بود که در مدینه نماز جمعه و جماعت بر پاى داشت و دو شخصیت نامدار مدینه به نام اسید بن خضیر و سعد بن عباده به دست او مسلمان شدند.(23)
روش پیامبراکرم(ص) در جذب نسل جوان و استفاده از جوانان در امر تبلیغ باید براى متصدیان امور تبلیغى الگو شود و این سرمایه بزرگ دینى و اجتماعى را درست به کار گیرند.
ابزار پیامرسانى و تبلیغ
یکى از عناصر تبلیغ و پیام رسانى، ابزار تبلیغ است که به نظر برخى محققان از عناصر اصلى و کاربردى و تبلیغ مىباشد و پیامرسانى بدون آن محقق نمىشود.
ابزارهاى تبلیغ وسایل یا وسایطى هستند که مبلغ به وسیله آن پیام خود را به مخاطب مىرساند تا وى را به پذیرش محتواى پیام وادارد و بدون ابزار رساندن پیام ممکن نیست.
ابزار تبلیغ به اعتبارات گوناگون داراى اقسام و انواعى است:
مثلاً خود سخن و الفاظ وسیلهاى است براى القاى معنا و پیام نوشتن وسیله است نمایش و نقاشى و امثال آن وسیله هستند براى بیان معانى، نکتهاى که باید مورد عنایت باشد این است که در تبلیغ دینى لازم است ابزار هم مشروع و مجاز باشد و در رساندن پیام الهى نمىتوان از هر وسیلهاى استفاده کرد و به بهانه اینکه چون هدف مقدس است بنابراین «الغایات تبرّر المبادى، یعنى هدف وسیله را توجیه مىکند به هر وسیلهاى متوسل شود چنین اصلى از نظر اسلام مطرود است زیرا اسلام براى تحقق اهداف مقدس وسیله مقدس و مشروع مىخواهد یک نفر مبلغ براى تبلیغ حق باید از راه حق استفاده کند و نمىتواند براى تبلیغ دین حق از دروغ و حدیثهاى ساختگى بهره جوید.
بعضىها به خیال خود مىخواهند به دین خدمت کنند اما ناخواسته ضربه به دین و مقدسات مىزنند و از ابزارهاى نامشروع استفاده مىکنند شهید مطهرى مىگوید: «گفتند: یکى از علماى بزرگ یکى از شهرستانها، پاى منبرى نشسته بود. یک آقایى که شال سیّدى بر سرداشت، روضههاى دروغ مىخواند. آن آقا که از مجتهدان خیلى بزرگ بود از پاى منبر گفت: آقا اینها چیست دارى مىگویى؟ یک وقت او از بالاى منبر فریاد زد: تو برو دنبال فقه و اصولت، اختیار جد خودم را دارم، هر چه دلم بخواهد مىگویم.»(24)
معلوم است چنین بى پروا سخن گفتن و پیرایهها به دین و مقدسات بستن زیانهاى جبران ناپذیرى به پیکر دین وارد مىسازد بنابراین نمىشود در تبلیغ از دروغ و تهمت و چیزهاى باطل استفاده کرد. اما ابزارهاى خوب و مقدس و هماهنگ با روز مىتواند ما را در رساندن پیام الهى کمک کند. به قول استاد شهید مطهرى «قرآن نیمى از موفقیت خودش را از این راه دارد که از مقوله زیبایى است، از مقوله هنر است. قرآن فصاحتى دارد فوق حد بشر، و نفوذ خود را مرهون زیباییش است: فصاحت و زیبایى سخن خودش بهترین وسیلهاى است، براى اینکه سخن بتواند محتواى خودش را به دیگران برساند.»(25)
ذکر اشعار مناسب وسیله خوبى است براى رساندن پیام و القاى معانى، گاهى یک بیت شعر چنان تأثیرى در مستمعان ایجاد مىکند که ساعتها حرف زدن چنان کارآمد نیست لذا مىبینیم پیامبراکرم(ص) و امامان معصوم(ع) شاعرانى را که پیام اسلام و حقایق دین را با
پوشش شعر به مردم مىرسانند مورد پاداش قرار داده و اکرام مىکردند. پیغمبراکرم(ص) به حسان بن ثابت که شاعر حضرت بود فرمود: «لاتزال یا حسان مؤیّداً بروح القدس مانصرتنا بلسانک؛ یا حسان تأیید شده روح القدس باشى تا هنگامى که با زبانت ما را یارى مىکنى.»(26)
همچنین دعبل خزاعى که شاعرى بلیغ و سخنور و ادیب و دانشمند والا مقامى بود که با زبانش که عمرى در دفاع از مقام ولایت مبارزه کرد مورد عنایت خاص امام هشتم(ع)بود.(27)
اما هیچ وقت پیامبراکرم(ص) و دیگر پیشوایان ما از ابزارهاى نادرست در رسیدن به اهداف خویش استفاده نمىکردند و اگر کسانى هم از روى جهالت و تمسک به خرافات مىخواستند به مقامات معنوى آنان اعتقاد پیدا کنند سخت مورد اعتراض قرار مىگرفتند و پیامبر(ص) و پیشوایان معصوم(ع) آنان را از حقایق آگاه مىساختند در تاریخ آمده است. ابراهیم فرزند دلبند پیامبر در آغوش پیامبر جان مىسپرد او در حالى که لبان پرمهر خود را بر چهره فرزند نهاده بود گفت: چشم پدرت در سوگ تو اشک مىریزد و دلش محزون و اندوهبار است اما سخنى که موجب خشم خدا باشد بر زبان جارى نمىسازد.(28)
در همین حال خورشید گرفت مردم با دیدن کسوف گفتند خورشید به خاطر مرگ پسر پیغمبر گرفته است چون این سخن به گوش پیامبر اکرم(ص) رسید در میان مردم رفت و پس از حمد و سپاس الهى فرمود: «اما بعد ایها الناس انّ الشمس و القمر آیتان من آیات اللّه لاتنکسفان لموت أحد، و لا لحیاته، و اذا رأیتم ذلک فافزعوا الى المساجد؛(29) آفتاب و ماه از نشانههاى قدرت خدا هستند هرگز براى مرگ و یا تولد کسى نمىگیرند هرگاه دیدید خورشید گرفت به مسجد بروید(نماز بگذارید) در
حالى که سیاستمداران جهان مىکوشند از نادانى و خرافه پرستى افراد به نفع خویش استفاده کنند پیغمبراکرم(ص) در مقابل چنین صحنهاى که در ظاهر داشت به نفع او تمام مىشد ایستاد و با خرافهپرستى و اعتقاد غلط مبارزه کرد.
از این روش پیامبر مىآموزیم که نباید از ابزارهاى غلط و نادرست در راه هدفهاى عالى بهره گرفت. بنابراین یک مبلغ اسلام در استفاده از ابزارها باید مراقب باشد که از روشهاى غیرصحیح استفاده نکند.
پىنوشتها: -
1. نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء.(سوره نحل، آیه 89).
2. میزان الحکمة، محمدى رى شهرى، ج 5، ص 14.
3. غررالحکم.
4. سوره یوسف، آیه 108.
5. المیزان، ج 11، ص 305.
6. همان.
7. سیرى در سیره نبوى، مرتضى مطهرى، ص 178.
8. سوره احزاب، آیه 45 - 46.
9. همان، آیه 39.
10. شرح گلشن راز.
11. ر.ک: ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج 17، ص 84.
12. سوره نحل، آیه 125.
13. نهج البلاغه، خطبه 108.
14. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج 17، ص 83، خطبه 95.
15. سوره توبه، آیه 128.
16. سوره کهف، آیه 6.
17. سیره ابن هشام، ج 1، ص 265.
18. سوره طه، آیه 43 - 44.
19. سوره آل عمران، آیه 159.
20. بحارالانوار،ج 50، ص 311 و سیره پیشوایان، مهدى مشایخى، ص 628.
21. وسائل الشیعه، ج 11، ص 30.
22. جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقى فلسفى، ج 2، ص 136، به نقل از اسد الغایه، ج 2، ص 290.
23. بحار الانوار، ج 19، ص 10.
24. سیرى در سیره نبوى، ص 138.
25. تبلیغ و مبلّغ در آثار شهید مطهرى...به کوشش عبدالرحیم موگهى، ص 110.
26. الغدیر، ج 2، ص 34.
27. ر.ک: بحارالانوار، ج 49،ص 239.
28. بحارالانوار، ج 22،ص 157.
29. همان، ج 79،ص 91.