قرآن و وظایف مؤمنان در برابر پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله)
آرشیو
چکیده
متن
قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان نیکوترین الگو براى بشریّت(1) و سیره او را بهترین راه سعادت بخش معرفى کرده است. از آنجا که تنها راه خوشبختى دنیوى و اخروى انسان، در پیروى از سیره آن جناب است، خداوند سبحان، ضمن مکلف نمودن بشر به ایمان به او، احکام و مقرّراتى نیز وضع نمود که در واقع شرح وظایف آنان نسبت به پیامبر اسلام(ص) مى باشد و چون مؤمنان، خود را در مسیر هدایت آن حضرت قرار دادند، بدون تردید علاوه بر وظایف عام، وظایف خاص دیگرى نیز متوجه آنان مىشود که در آیات متعددى از قرآن کریم بدان اشاره شده است.
این مقاله در صدد است با نگاهى گذرا به آیات ذکر شده، وظایف فردى و اجتماعى مؤمنان نسبت به پیامبر اعظم(ص) و آثار التزام به آن را بررسى نماید.
اطاعت مطلق از پیامبر اسلام(ص)
همه مردم باید نسبت به پیشوایان الهى، به ویژه پیامبر اکرم(ص)اطاعت مطلق داشته و اوامر و نواهى آن حضرت را چه در حوزه امور اجتماعى و چه فردى، بدون چون و چرا بپذیرند و اطاعت کنند.
قرآن کریم، در آیات متعدّدى به این مسئله اشاره کرده و در برخى آیات، با مخاطب قرار دادن همه انسان ها، آنان را به اطاعت از پیامبر اسلام(ص) فرمان داده است: «قُل اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ...؛(2)اى پیامبر(ص) بگو: از خدا و رسول او اطاعت کنید...» و در جاى دیگر، خصوص مؤمنان را به این موضوع دعوت مى نماید: «یاایُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَواَطیعُوا الرَّسولَ..؛(3) اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا و رسولش را اطاعت کنید...»
مفهوم اطاعت، به معناى دنباله روى است؛ یعنى راهى که رسول خدا(ص)مى رود، صراط مستقیم است که صراط خداست و اطاعت آن حضرت بر همه واجب است.(4)
از نظر قرآن کریم، اطاعت از رسول خدا(ص)، اطاعت از خداست: «مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ...؛(5) هر کس که از رسول خدا اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است...». اطاعت، گستره وسیعى دارد و منظور از اطاعت رسول، اطاعت از همه دستورهایى است که از ناحیه خدا نازل شده و آنچه پیامبر دستور مى دهد، همان وحى خدا است.(6)
دستور خداوند به اطاعت از پیامبر(ص)، بدون هیچ قید و شرطى، خود، دلیل بر عصمت آن حضرت مى باشد؛ زیرا اگر حضرت، هرگونه ضعف، انحراف و گناهى داشت، مىبایست فرمان کتاب خدا درباره اطاعت رسول اکرم(ص)مشروط باشد.(7)
بر همین اساس حضرت على(ع) مىفرماید: «وَ اَنَّ محمداً عبدُهُ و رسوله ... و خَلَّف فینا رایة الحق من تقدَّمها مرق و من تخلّف عنها زهق و من لزمها لحق؛ گواهى مى دهم که محمد(ص)بنده و فرستاده خداست... و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذاشت، هر کس از آن پیشى گیرد، از دین خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند، هلاک گردد و هر کس همراهش باشد، رستگار شود».(8)
و در کلام بلندى، از آن حضرت نقل شد که فرمودند: «محبوب ترین بنده نزد خداوند کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد».(9)
الف - وظایف اجتماعى
مهم ترین بخش وظایف مؤمنان نسبت به پیامبر خدا(ص)مربوط به حوزه ولایت و امامت آن حضرت است. بى شک بزرگترین تلاش آن حضرت، تشکیل حکومت دینى بود که در غدیر تجلّى یافته است. قرآن کریم، در ضمن آیات متعددى به این سنخ از وظایف پرداخته و آن ها را مورد تأکید قرار داده است. به برخى از این وظایف اشاره مى کنیم:
1- پذیرش ولایت پیامبر و ائمه(علیهم السلام)
اولین و بزرگترین وظیفه اجتماعى نسبت به پیامبر اسلام(ص)، پذیرش ولایت و رهبرى آن حضرت است.
قرآن کریم، ولایت را از آن خداوند و پیامبر اکرم(ص) و ائمه(علیهم السلام) مى داند: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا...؛(10)ولى امر و یاور شما تنها خدا و رسولش و مؤمنان ائمه(علیهم السلام) هستند...» اهمیت ولایت آن حضرت، به حدّى است که از ولایت خود مؤمنان بر خودشان برترى دارد. خداوند مى فرماید: «اَلنَّبِىُّ اَولى بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم...؛(11) پیغمبر اولى و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنان» از این رو باید مؤمنان حکم و اراده او را بر اراده خود مقدم بدارند. یا به عبارت دیگر، همانطور که خداوند بر همه ولایت دارد «فَاللّهُ اَولى بِهِما»(12) پیامبر اکرم(ص) نیز بر مؤمنان ولایت دارد؛ از آن جا که پیامبر(ص) به تعبیر قرآن، عبد مطلق خداست و از جانب خود سخن نمى گوید بلکه دستورات او وحیانى است: «و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوى، اِن هُوَ اِلاّ وحىٌ یوحى»(13) از این رو هر کس ولایت رسول الله(ص) را بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است.(14)
قرآن کریم، پذیرش ولایت ائمه(علیهم السلام) را در امتداد پذیرش ولایت رسول الله(ص) قرار مى دهد: «اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنکُم...؛(15) از خدا و رسولش و والیان امر که به تصریح روایات مقصود از آن ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند، اطاعت کنید...» نمونه بارز آن، در مورد ولایت على(علیه السلام) مىباشد. از یکى از اصحاب پیامبر(ص)به نام بریده روایت شده که گفت: «من با على(علیه السلام) در جنگ یمن بودم، بعد از اینکه به مدینه آمدم به محضر رسول الله(ص)رسیدم و نزد آن حضرت، از على(علیه السلام) بدگویى کردم. دیدم رنگ آن جناب تغییر کرد، فرمود: «اى بریده، مگر من اولى به همه مؤمنان از خودشان نیستم؟» عرض کردم: بله، فرمود: پس هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست.»(16)
2 - رجوع به سنّت آن حضرت در مخاصمات اجتماعى
در آیات متعدد قرآن، خداوند سبحان به مؤمنان او فرمود که در مخاصمات اجتماعى به رسول اکرم(ص) رجوع کنند و گفتار و کردار و تقریرهاى آن حضرت را در قالب سنّت و قرآن کریم، چراغ راه خود، در مسیر سعادت ابدى قرار دهند. از جمله آن آیات: «یاَیّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنکُم فَاِن تَنازَعتُم فى شَىء فَرُدّوهُ اِلَى اللّهِ والرَّسولِ اِن کُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الآخِرِ...؛(17) اى کسانى که ایمان آوردید از خدا و رسول و والیان امر ائمه(علیهم السلام) اطاعت کنید و اگر در چیزى نزاع کردید، به حکم خدا و رسول بازگردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید...» برخى از مفسران مىگویند: این آیه شریفه به وظیفه مردم در برابر خدا و رسول خدا و اولى الامر اشاره مى کند و مى فرماید: «با وجود این سه مرجع خدا، پیامبر و اولى الامر، مردم در بن بست قرار نمى گیرند.»(18)
از نگاه قرآن، مراجعه به سنّت پیامبر اکرم(ص)در مخاصمات، از مقوَّمات ایمان واقعى مردم است: «فَلا ورَبکَ لا یُؤمِنونَ حَتّى یُحَکّموکَ فیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لا یَجِدوا فى اَنفُسِهِم حَرَجا مِمّا قَضَیتَ ویُسَلِّموا تَسلیما؛(19) نه چنین است، قسم به خداى تو که اینان اهل ایمان نیستند مگر اینکه در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاکم کنند و آن گاه به هر حکمى که (به سود و زیان آنها) کنى، اعتراضى در دل نداشته و کاملا از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.» به هر حال، خداوند در آیه فوق، سوگند یاد کرد که مردم، ایمان واقعى پیدا نمى کنند، مگر اینکه، سه شرط را دارا باشند:
الف: در هنگام اختلاف به سنّت پیامبر اکرم(ص)مراجعه کنند نه به طاغوت.
ب: از حکم پیامبر(ص)در دلِ خود احساس دلتنگى نکنند.
ج: در برابر قضاوت آن حضرت، تسلیم محض باشند.(20)
در منطق دین نه تنها مراجعه به پیامبر اکرم(ص)وظیفه مؤمنان است؛ بلکه پذیرش داورى ها و احکامى که صادر کردهاند، نیز بر آنان واجب است، چنانکه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «اگر قومى عبادت خدا را انجام بدهند و براى خدا شریک نگیرند و نماز بخوانند و زکات بدهند و حج خانه خدا را بجا آورند و روزه ماه رمضان را بگیرند ولى در کارى که خدا یا رسول خدا(ص)کرده، چون و چرا کنند و بگویند: «اگر خلاف این را مى کرد بهتر بود» حتى اگر این چون و چرا را به زبان نیاورند و از دل خود بگذرانند، به همین مقدار مشرک شده اند.»(21)
3- اخذ اجازه از پیامبر
از نگاه قرآن کریم، در حوزه مسایل اجتماعى، آن گاه که تکالیف، صورت جمعى پیدا مى کند، کسى حق ندارد، بدون اجازه پیامبر اکرم(ص)و جانشینان آن حضرت، براى مدّتى هرچند کوتاه و براى هر گونه عذرى، عرصه را خالى کند و یا خودسرانه عمل کند: «اِنّمَا المُؤمِنونَ الّذینَ ءامَنوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واِذا کانوا مَعَهُ عَلى اَمر جامِع لَم یَذهَبوا حَتّى یَستأذِنوهُ...؛(22) منحصراً مؤمنان (واقعى) کسانى اند که به خدا و رسول او ایمان آورده اند و هرگاه در کار اجتماعى شان به حضور رسول خدا(ص)لازم باشد، حاضرند، تا اجازه نگیرند، از محضر آن حضرت، بیرون نمى روند...» آیه فوق در مورد عدّهاى نازل شد که هر وقت رسول خدا(ص)، مؤمنان را براى اجراى امرى از امور جمع مى کرد تا پى کارى یا جنگى بفرستد، بدون اجازه آن حضرت، متفرق مى شدند و خداوند با این آیه به آن ها هُشدار دادند که بدون اذن حضرت، جایى نروند.(23)
این دستور انضباطى مهم اسلامى، مخصوص پیامبر و یارانش نبوده است؛ بلکه در برابر تمام رهبران و پیشوایان الهى اعم از پیامبر و ائمه و علمایى که جانشینان آن ها هستند، رعایت آن ها لازم است؛ چرا که مسئله سرنوشت مسلمین و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى باشد و علاوه بر دستور قرآن مجید، عقل و منطق نیز حاکم بر آن است؛ زیرا اصولا هیچ تشکّلى بدون رعایت این اصل پابرجا نمى ماند و مدیریت صحیح، بدون آن امکان پذیر نیست.(24)
از این رو وظیفه همگانى و همیشگى مردم در هر عصرى که مسائل اجتماعى اسلام مطرح است، در حقیقت، شخصیت حقوقى رسول اکرم(ص)در آن جهت به صحنه آمده و هرگز مؤمنان نباید این صحنه را ترک کنند.(25)
4- خیانت نکردن
یکى دیگر از وظایف مؤمنان، خیانت نکردن به خدا و رسول الله(ص) مىباشد که در قرآن به آن تصریح شده است: «یاایّهَا الّذینَ ءامَنوا لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ و...؛(26) اى کسانى که ایمان آورده اید، به خدا و رسول او خیانت نکنید...» مرحوم طبرسى در ذیل این آیه شریفه مى فرماید: «خیانت خدا، یعنى ترک واجبات و خیانت رسول الله(ص)ترک سنّت و روش پیامبر اکرم(ص)و شرایع دین او مى باشد و ترکِ چیزى از دین و ضایع کردنِ آن، خیانت به خدا و رسول الله(ص)مى باشد.»(27)
پیام این آیه را مى توان با استفاده از شأن نزول آن تبیین کرد که مفسّران در مورد شأن نزول آیه اختلاف کردند:
الف - هنگامى که مسلمانان، به فرمان پیامبر خدا(ص) یهودیان قبیله بنى قریظه را محاصره کردند، آنان پیشنهاد صلح و کوچ کردن به شام را دادند، پیامبر اکرم(ص)نپذیرفت و سعد بن معاذ را به داورى مأمور ساخت. یکى از مسلمانان همراه او، به نام ابولبابه که سابقه دوستى با آنان داشت، با اشاره به گلوى خود به آنان فهماند که در صورت پذیرش حکمیت سعد بن معاذ، همه کشته خواهید شد. جبرئیل این اشاره را به پیامبر خدا(ص)خبر داد، پس از آن ابولبابه با شرمندگى از این خیانت، خود را به ستون مسجد پیامبر بست و هفت شبانه روز چیزى نخورد، سرانجام خداوند توبه اش را پذیرفت.(28) مطابق این شأن نزول، گاهى یک اشاره به سود دشمن، خیانت محسوب مى شود.(29)
بنابراین آن چه که باعث مى شود، پیامبر اکرم(ص)مورد توهین قرار گیرد و دین اسلام زیر سؤال برود، مؤمنان باید آن را ترک کنند و کارى نکنند که بیگانگان، از کار آن ها علیه اسلام و پیامبر اعظم(ص)سوء استفاده کنند و باعث تقویت دشمن شوند.
ب - در جنگ بدر، بعضى از مسلمانان، نامه اى به ابوسفیان نوشتند و از نقشه پیامبر اکرم(ص)او را باخبر ساختند، ابوسفیان هم از مشرکان مکّه درخواست کمک کرد که هزار نفر براى جنگ بدر به راه افتادند.(30)
طبق این شأن نزول، افشاى اسرار نظامى، خیانت به پیامبر اسلام(ص) و خیانت به خداوند است؛ چون در آیه فوق، خدا و پیامبر خدا(ص) در کنار هم ذکر شدند.(31)
به عبارت دیگر، مؤمنان در نظام اسلامى نباید، اسرار و اطلاعات نظامى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى را به نفع دشمنان نظام، افشاء کنند؛ چون طبق آیه شریفه فوق، خیانت به خدا و پیامبر(ص)به حساب مى آید.
ب - وظایف فردى
منظور از وظایف فردى، امورى است که خارج از چارچوب ساختارى جامعه قرار گیرد؛ یعنى هر مؤمنى، صرف نظر از رابطه امت و رهبرى و لحاظ حوزه اجتماعى پیامبر اکرم (ص)، مکلّف و مأمور به التزام بدان مى باشد.
قبل از هر چیز لازم است، گفته شود، ادیان الهى به ویژه اسلام، براى رشد معنوى انسان آمده اند؛ به عبارت دیگر هدف شریعت، تهذیب نفوس انسان ها است؛ براى این منظور، بعضى از تکالیف فردى در کنار وظایف اجتماعى واجب گشته است تا هر انسانى به ویژه مؤمن با پایبندى به آن در مسیر عبودیّت که هدف آفرینش است، قرار گیرد و از این رهگذر به مقام قرب الهى نائل آید.
بزرگترین وظیفه فردى مؤمنان، نسبت به پیامبر اکرم(ص)عمل به آن دسته از دستورهایى است که براى تهذیب جان و روح آنان آمده است؛ زیرا بدون قیام به وظایف فردى، عمل به وظایف اجتماعى نیز به درستى صورت نمى پذیرد. به عنوان مثال، کسى که تقوا و عدالت و... نداشته باشد، چطور مى شود، مسئولیت هاى کلیدى جامعه را به او سپرد.
البته وظایف فردى مؤمنان نسبت به رسول الله(ص)فراوان است، ولى آن چه که در قرآن کریم بطور صریح، خطاب به مؤمنان آمده است، بیان مى کنیم:
1- محبّت پیامبر(ص)و اهل بیت او(علیهم السلام)
محبّت به پیامبر(ص)و اهل بیت او(علیهم السلام) از چنان جایگاهى برخوردار است که پیامبر اسلام(ص)آن را به عنوان مکمّل ایمان ذکر فرموده اند: «ایمان بنده اى کامل نمى شود، مگر اینکه من پیش او محبوب تر از خودِ او باشم و عترت من نزد او محبوب تر از خویشان خودش باشد...»(32) در جاى دیگر، آن حضرت در مورد اهمیّت مسئله محبّت مى فرماید: «المرء مع مَن اَحَبّ؛ انسان با محبوب خود، محشور مى شود»(33).
البته، منظور از محبّ کسى است که خود را با محبوب هماهنگ کند و تلاش کند که گفتار و کردار او را الگویى براى خود قرار دهد.
محبت به اهل بیت(علیهم السلام) وظیفهاى بس خطیر است. لذا در قرآن کریم به عنوان مزد رسالت مطرح شده است: «قُل لا اَسئلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِى القُربى؛(34) من از شما اجر رسالت نمى خواهم، جز اینکه محبّت مرا در حق خویشاوندان منظور دارید»؛ به عبارتى دیگر، محبّت به اهل بیت(علیهم السلام)، لازمه محبّت به پیامبر اکرم(ص)است.
2- صلوات فرستادن
یکى از وظایف فردى مؤمنان نسبت به رسول الله(ص)فرستادن صلوات بر آن حضرت است. قرآن کریم، درود مؤمنان نسبت به پیامبر اکرم(ص)را در ردیف درود خداوند و ملائکه قرار داده و مؤمنان را فرمان داده است که بر پیامبر اعظم(ص)صلوات بفرستند: «اِنَّ اللّهَ ومَلائکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَى النّبىِّ یاایّهَا الّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلَیهِ وسَلّموا تَسلیما؛(35) به درستى که خدا و فرشتگان او، بر پیامبر درود مى فرستند، اى کسانى که ایمان آورده اید، بر پیامبر، صلوات بفرستید و تسلیم آن حضرت باشید.»
معناى صلوات بر آن حضرت اینست که، خدایا رحمتت را بر پیامبر(ص)و خاندانِ پاک او نازل فرما، وقتى رحمت بر حضرت نازل شد، به دیگران هم مىرسد؛ چون او مجراى فیض است و اگر بخواهد خیرى به دیگران برسد، باید به عنوان رحمت خاص، نخست بر حضرت نازل شود و سپس به دیگران برسد.(36)
حضرت على(علیه السلام) در مورد این موضوع مى فرماید: «وقتى این آیه را در نماز یا در غیر نماز مى خوانید، صلوات بفرستید.»(37)
این مسئله، آن قدر اهمیّت دارد که امام صادق(علیه السلام) در کلام بلندى مى فرماید: «چون نام پیغمبر ذکر شود، بسیار بر او صلوات بفرستید؛ زیرا هر که یک صلوات بر آن حضرت بفرستد، خداوند بر آن شخص هزار صلوات مىفرستد در هزار صف از ملائکه و هیچ خلقى نماند مگر به سبب صلوات خدا و ملائکه بر او، بر او صلوات بفرستد. پس کسى که به چنین رحمتى رغبت ننماید، جاهل و غافل است و خدا، رسول و اهل بیت(علیهم السلام) از او بیزارند.»(38)
در حدیثى دیگر از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «هیچ عملى در میزان اعمال، سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست و شخصى را در قیامت، اعمالش را به میزان مى گذارند، سبک مى آید، حضرت رسول(ص)صلوات بر خود را در میزان او مى گذارد، سنگین مى شود و بر اعمال بدش، غالب مى شود»(39).
3- توسّل
خداى متعال، گنهکاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرم(ص)بروند. از آن حضرت بخواهند که براى ایشان طلب مغفرت کند: «ولَو اَنّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللّهَ تَوّابا رَحیما...؛ (40) اگر آنهایى که به خود ظلم کردند، به تو رجوع کردند، براى آنها استغفار کن و از خدا آمرزش بخواه که خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهى یافت.»
4- زیارت
هنگامى که به زیارت پیامبر اکرم(ص)به مدینه مى رویم، مشمول لطف خاص خداوند مى شویم که هم پیامبر(ص)به ما سلام مى کند: «واِذا جاءَکَ الذینَ یُؤمِنونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَیکُم...»(41) و هم براى گناهان از خداوند طلب رحمت مى کند.(42)
البته، زیارت و توسّل به آن حضرت، فقط به حضور حضرت رسیدن و رفتن به مدینه، سرِ قبرِ آن حضرت نیست؛ هرچند فضیلت بیشترى دارد، بلکه هر گاه که مؤمنان، حال دعا پیدا کردند و از دور، دعاها و زیارت نامه هاى آن حضرت که در منابع اسلامى وارد شده است، بخوانند، شامل عنایت آن حضرت مى شوند. زیرا قرآن کریم تصریح فرموده است که رسول خدا(ص)اعمال مؤمنان را مىبیند؛ «وقُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُم ورَسولُهُ والمُؤمِنونَ...».(43)
5 - رعایت ادب
قرآن کریم، ادب گفتگو با رسول الله(ص)را به مسلمانان(44)مى آموزد و در برخى از آیات به این موضوع پرداخته است.
قرآن براى اینکه مسلمانان، پیامبر خدا(ص)را فردى عادى تلقى نکنند، توصیه مى کند که صداى خود را از صداى آن حضرت بلندتر نبرند؛ زیرا چنین رفتارى جسارت است و ارتکاب چنین کردارى، سبب نابودى اعمال نیک آن ها مى شود: «یاایّهَا الّذینَ ءامَنوا لا تَرفَعوا اَصوتَکُم فَوقَ صَوتِ النبىِّ ولا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض اَن تَحبَطَ اَعمالُکُم واَنتُم لاتَشعُرون؛(45) اى اهل ایمان (با رسول با ادب سخن بگویید) صداى خود را از صداى پیغمبر بلند مکنید، بر او فریاد نکشید که اعمال نیکتان باطل مى شود و شما نمى فهمید (که بى ادبى مبطل اعمال نیک است).»
حکم باطل شدن اعمال نیک در مقابل این جسارت، ویژه دوران زندگى ظاهرى و دنیوى آن حضرت نیست، بلکه در جوار قبر مطهّر آن بزرگوار نیز نباید با صداى بلند سخن گفت.(46) ائمه اطهار(علیهم السلام) و جانشینانِ آن حضرت نیز همان حکم را دارند و نیز احترام ذرّیه آن بزرگوار علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقلید که به فرموده روایات، جانشینان پیامبر(ص)مىباشند، بر ما لازم است.(47)
در آیه دیگرى، خداوند هرگونه پیشى گرفتن نسبت به رسول اکرم(ص)را به مؤمنان گوشزد مى کند: «یا ایّهَا الّذینَ ءامَنوا لا تُقَدِّموا بَینَ یَدَىِ اللّهِ ورَسولِهِ...؛(48) اى کسانى که ایمان آورده اید،(در هر کارى) بر خدا و رسول او تقدّم مجویید.»
مرحوم طبرسى در بیان آیه شریفه فوق، نهى از پیشى گرفتن را به موارد زیادى عمومیت مى دهد که عبارت است از: راه رفتن، سخن گفتن قبل از اینکه حضرت سخنى بگوید، انجام دادن کارى، قبل از انجام دادن پیامبر اکرم(ص) و فرمود: «خلاصه اینکه، باید در همه زمینه ها، حضرت را همراهى کرد».(49)
بعضى از مفسرین موارد تقدم و پیشى گرفتن از رسول الله(ص)را چنین تبیین کردند: «از اینکه قرآن کریم، موارد تقدم را بیان نکرد و مطلق آورد به خاطر اینست که، شامل تمام انواع پیشى افتادن عقیدتى، علمى، سیاسى و اقتصادى در گفتار و کردار، شود و کسى که از خدا و پیامبر (صلى الله علیه وآله)، پیشى گیرد، در مدیریت نظام خلل وارد کرده است و جامعه را به هرج و مرج مىکشاند و در حقیقت دستگاه نظام قانون گذارى را بازیچه تمایلات خود قرار مى دهد».(50)
بنابراین، بعضى از سلیقه هاى شخصى، عادت و رسوم اجتماعى و سیاسى از مقرّرات و قوانین بشرى، که ریشه در قرآن و حدیث ندارد، برخاسته از عقل و فطرت نیست و هرگونه حرام کردن نعمتهاى حلال خداوند یا حلال کردنِ حرام خداوند، نوعى پیشى گرفتن از خدا و رسول اعظم(ص)است.(51)
پىنوشتها: -
1. سوره احزاب، آیه 21.
2. سوره نور، آیه 54 و 56؛ سوره آل عمران، آیه 32؛ سوره مائده،آیه 92. 3. سوره نساء، آیه 59؛ سوره انفال،آیه 20؛ سوره محمد،آیه 33.
4. طباطبایى، محمدحسین، المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 5، 40 جلدى(، قم: دارالعلم، چ حکمت، ص 317).
5. سوره نساء،آیه 80.
6. ر.ک. المیزان، پیشین، ترجمه پیشین، ج 36،ص 80.
7. قرائتى، محسن، درسهایى از قرآن (1 - 5) دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص 272.
8. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 100، ص 187.
9. همان، خطبه 160،ص 301.
10. سوره مائده، آیه 55.
11. سوره احزاب،آیه 6.
12. سوره نساء،آیه 135.
13. سوره نجم،3 و 4.
14. سوره نساء،آیه 80.
15. همان، آیه 59.
16. سیوطى، جلال الدین، درالمنثور، چاپ بیروت، محمد امین، ج 5، ص 182.
17. سوره نساء، آیه 59.
18. قرائتى، محسن، تفسیر نور، ج 2؛ تهران: مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن، 1382،ص 311.
19. سوره نساء،آیه 65.
20. ر.ک. رازى، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج 10؛ تهران: دارالکتب، چاپ دوم، ص 164.
21. کلینى، محمد بن یعقوب، اصول کافى، ج 2، بیروت: دارالاضواء، 1405 ق، ح 6،ص 398.
22. سوره نور،آیه 62.
23. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، ج 2، نجف،1387 ق، ص 110.
24. تفسیر نمونه، ج 14، ص 565.
25. جوادى آملى، عبدالله، صهباى حج، مرکز نشر اسراء، 1384 ش، ص 198و 199.
26. سوره انفال،آیه 27. طبرسى، مجمع البیان، ج 4-3؛بیروت: دار احیاء التراث، چاپ اوّل،1412ق، ص 663.
27. همان.
28. تفسیر نور، ج4،ص 306.
29. مجمع البیان، پیشین؛ تفسیر نور، پیشین، ص 305.
30. همان، ص 306.
31. بحار الانوار، ج 17 ص13؛به نقل از جوادى آملى، صهباى حج، مرکز نشر اسراء، 1384 ش، ص 501.
32. همان.
33. سوره شورى،آیه 23.
34. سوره احزاب،آیه 56.
35. جوادى آملى، عبدالله، حکمت عبادات، مرکز نشر اسراء، چاپ 6، 1383؛ ص 242.
36. ابن بابویه قمى، محمد بن على، خصال صدوق، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1362 ش، ص 629.
37. اصول کافى،ج 2،ص 492 ح6؛به نقل از علامه مجلسى، عین الحیات، ج 2، قم: دارالاعتصام، چاپ اول،1376 ش، ص 139.
38. اصول کافى، پیشین، ح 15؛به نقل از علامه مجلسى، پیشین، ص 140.
39. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، انتشارات صدرا، چاپ 8،1374،ص 240.
40. سوره نساء،آیه 64.
41. سوره انعام، آیه 54.
42. دهقان، اکبر، هزار و یک نکته از قرآن، تهران، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1379، ص 147.
43. سوره توبه،آیه 105.
44. نسبت میان ایمان و اسلام، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنى هر مؤمنى، مسلمان است، ولى هر مسلمانى، مؤمن نیست، ولى این تفاوت در صورتى است که دو واژه (مسلمانان و مؤمنان) در برابر هم ذکر شوند؛ امّا اگر جداگانه ذکر شدند، ممکن است هر دو در یک معنا به کار رفته باشند. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 210؛به نقل از اکبر دهقان، هزار و یک نکته از قرآن، ص 353.
45. سوره حجرات،آیه 2.
46. تفسیر تسنیم، پیشین، ج 6،ص 35.
47. قرائتى، محسن، تفسیر سوره حجرات، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چ 22، 1384، ص 30.
48. سوره حجرات، آیه 1.
49. ر.ک. مجمع البیان، پیشین، ج 10- 9،ص 166.
50. تفسیر سوره حجرات، پیشین، ص 13.
51. ر.ک. تفسیر سوره حجرات، پیشین، ص 13 و 14.
این مقاله در صدد است با نگاهى گذرا به آیات ذکر شده، وظایف فردى و اجتماعى مؤمنان نسبت به پیامبر اعظم(ص) و آثار التزام به آن را بررسى نماید.
اطاعت مطلق از پیامبر اسلام(ص)
همه مردم باید نسبت به پیشوایان الهى، به ویژه پیامبر اکرم(ص)اطاعت مطلق داشته و اوامر و نواهى آن حضرت را چه در حوزه امور اجتماعى و چه فردى، بدون چون و چرا بپذیرند و اطاعت کنند.
قرآن کریم، در آیات متعدّدى به این مسئله اشاره کرده و در برخى آیات، با مخاطب قرار دادن همه انسان ها، آنان را به اطاعت از پیامبر اسلام(ص) فرمان داده است: «قُل اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ...؛(2)اى پیامبر(ص) بگو: از خدا و رسول او اطاعت کنید...» و در جاى دیگر، خصوص مؤمنان را به این موضوع دعوت مى نماید: «یاایُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَواَطیعُوا الرَّسولَ..؛(3) اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا و رسولش را اطاعت کنید...»
مفهوم اطاعت، به معناى دنباله روى است؛ یعنى راهى که رسول خدا(ص)مى رود، صراط مستقیم است که صراط خداست و اطاعت آن حضرت بر همه واجب است.(4)
از نظر قرآن کریم، اطاعت از رسول خدا(ص)، اطاعت از خداست: «مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ...؛(5) هر کس که از رسول خدا اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است...». اطاعت، گستره وسیعى دارد و منظور از اطاعت رسول، اطاعت از همه دستورهایى است که از ناحیه خدا نازل شده و آنچه پیامبر دستور مى دهد، همان وحى خدا است.(6)
دستور خداوند به اطاعت از پیامبر(ص)، بدون هیچ قید و شرطى، خود، دلیل بر عصمت آن حضرت مى باشد؛ زیرا اگر حضرت، هرگونه ضعف، انحراف و گناهى داشت، مىبایست فرمان کتاب خدا درباره اطاعت رسول اکرم(ص)مشروط باشد.(7)
بر همین اساس حضرت على(ع) مىفرماید: «وَ اَنَّ محمداً عبدُهُ و رسوله ... و خَلَّف فینا رایة الحق من تقدَّمها مرق و من تخلّف عنها زهق و من لزمها لحق؛ گواهى مى دهم که محمد(ص)بنده و فرستاده خداست... و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذاشت، هر کس از آن پیشى گیرد، از دین خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند، هلاک گردد و هر کس همراهش باشد، رستگار شود».(8)
و در کلام بلندى، از آن حضرت نقل شد که فرمودند: «محبوب ترین بنده نزد خداوند کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد».(9)
الف - وظایف اجتماعى
مهم ترین بخش وظایف مؤمنان نسبت به پیامبر خدا(ص)مربوط به حوزه ولایت و امامت آن حضرت است. بى شک بزرگترین تلاش آن حضرت، تشکیل حکومت دینى بود که در غدیر تجلّى یافته است. قرآن کریم، در ضمن آیات متعددى به این سنخ از وظایف پرداخته و آن ها را مورد تأکید قرار داده است. به برخى از این وظایف اشاره مى کنیم:
1- پذیرش ولایت پیامبر و ائمه(علیهم السلام)
اولین و بزرگترین وظیفه اجتماعى نسبت به پیامبر اسلام(ص)، پذیرش ولایت و رهبرى آن حضرت است.
قرآن کریم، ولایت را از آن خداوند و پیامبر اکرم(ص) و ائمه(علیهم السلام) مى داند: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا...؛(10)ولى امر و یاور شما تنها خدا و رسولش و مؤمنان ائمه(علیهم السلام) هستند...» اهمیت ولایت آن حضرت، به حدّى است که از ولایت خود مؤمنان بر خودشان برترى دارد. خداوند مى فرماید: «اَلنَّبِىُّ اَولى بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم...؛(11) پیغمبر اولى و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنان» از این رو باید مؤمنان حکم و اراده او را بر اراده خود مقدم بدارند. یا به عبارت دیگر، همانطور که خداوند بر همه ولایت دارد «فَاللّهُ اَولى بِهِما»(12) پیامبر اکرم(ص) نیز بر مؤمنان ولایت دارد؛ از آن جا که پیامبر(ص) به تعبیر قرآن، عبد مطلق خداست و از جانب خود سخن نمى گوید بلکه دستورات او وحیانى است: «و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوى، اِن هُوَ اِلاّ وحىٌ یوحى»(13) از این رو هر کس ولایت رسول الله(ص) را بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است.(14)
قرآن کریم، پذیرش ولایت ائمه(علیهم السلام) را در امتداد پذیرش ولایت رسول الله(ص) قرار مى دهد: «اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنکُم...؛(15) از خدا و رسولش و والیان امر که به تصریح روایات مقصود از آن ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند، اطاعت کنید...» نمونه بارز آن، در مورد ولایت على(علیه السلام) مىباشد. از یکى از اصحاب پیامبر(ص)به نام بریده روایت شده که گفت: «من با على(علیه السلام) در جنگ یمن بودم، بعد از اینکه به مدینه آمدم به محضر رسول الله(ص)رسیدم و نزد آن حضرت، از على(علیه السلام) بدگویى کردم. دیدم رنگ آن جناب تغییر کرد، فرمود: «اى بریده، مگر من اولى به همه مؤمنان از خودشان نیستم؟» عرض کردم: بله، فرمود: پس هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست.»(16)
2 - رجوع به سنّت آن حضرت در مخاصمات اجتماعى
در آیات متعدد قرآن، خداوند سبحان به مؤمنان او فرمود که در مخاصمات اجتماعى به رسول اکرم(ص) رجوع کنند و گفتار و کردار و تقریرهاى آن حضرت را در قالب سنّت و قرآن کریم، چراغ راه خود، در مسیر سعادت ابدى قرار دهند. از جمله آن آیات: «یاَیّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنکُم فَاِن تَنازَعتُم فى شَىء فَرُدّوهُ اِلَى اللّهِ والرَّسولِ اِن کُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الآخِرِ...؛(17) اى کسانى که ایمان آوردید از خدا و رسول و والیان امر ائمه(علیهم السلام) اطاعت کنید و اگر در چیزى نزاع کردید، به حکم خدا و رسول بازگردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید...» برخى از مفسران مىگویند: این آیه شریفه به وظیفه مردم در برابر خدا و رسول خدا و اولى الامر اشاره مى کند و مى فرماید: «با وجود این سه مرجع خدا، پیامبر و اولى الامر، مردم در بن بست قرار نمى گیرند.»(18)
از نگاه قرآن، مراجعه به سنّت پیامبر اکرم(ص)در مخاصمات، از مقوَّمات ایمان واقعى مردم است: «فَلا ورَبکَ لا یُؤمِنونَ حَتّى یُحَکّموکَ فیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لا یَجِدوا فى اَنفُسِهِم حَرَجا مِمّا قَضَیتَ ویُسَلِّموا تَسلیما؛(19) نه چنین است، قسم به خداى تو که اینان اهل ایمان نیستند مگر اینکه در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاکم کنند و آن گاه به هر حکمى که (به سود و زیان آنها) کنى، اعتراضى در دل نداشته و کاملا از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.» به هر حال، خداوند در آیه فوق، سوگند یاد کرد که مردم، ایمان واقعى پیدا نمى کنند، مگر اینکه، سه شرط را دارا باشند:
الف: در هنگام اختلاف به سنّت پیامبر اکرم(ص)مراجعه کنند نه به طاغوت.
ب: از حکم پیامبر(ص)در دلِ خود احساس دلتنگى نکنند.
ج: در برابر قضاوت آن حضرت، تسلیم محض باشند.(20)
در منطق دین نه تنها مراجعه به پیامبر اکرم(ص)وظیفه مؤمنان است؛ بلکه پذیرش داورى ها و احکامى که صادر کردهاند، نیز بر آنان واجب است، چنانکه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «اگر قومى عبادت خدا را انجام بدهند و براى خدا شریک نگیرند و نماز بخوانند و زکات بدهند و حج خانه خدا را بجا آورند و روزه ماه رمضان را بگیرند ولى در کارى که خدا یا رسول خدا(ص)کرده، چون و چرا کنند و بگویند: «اگر خلاف این را مى کرد بهتر بود» حتى اگر این چون و چرا را به زبان نیاورند و از دل خود بگذرانند، به همین مقدار مشرک شده اند.»(21)
3- اخذ اجازه از پیامبر
از نگاه قرآن کریم، در حوزه مسایل اجتماعى، آن گاه که تکالیف، صورت جمعى پیدا مى کند، کسى حق ندارد، بدون اجازه پیامبر اکرم(ص)و جانشینان آن حضرت، براى مدّتى هرچند کوتاه و براى هر گونه عذرى، عرصه را خالى کند و یا خودسرانه عمل کند: «اِنّمَا المُؤمِنونَ الّذینَ ءامَنوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واِذا کانوا مَعَهُ عَلى اَمر جامِع لَم یَذهَبوا حَتّى یَستأذِنوهُ...؛(22) منحصراً مؤمنان (واقعى) کسانى اند که به خدا و رسول او ایمان آورده اند و هرگاه در کار اجتماعى شان به حضور رسول خدا(ص)لازم باشد، حاضرند، تا اجازه نگیرند، از محضر آن حضرت، بیرون نمى روند...» آیه فوق در مورد عدّهاى نازل شد که هر وقت رسول خدا(ص)، مؤمنان را براى اجراى امرى از امور جمع مى کرد تا پى کارى یا جنگى بفرستد، بدون اجازه آن حضرت، متفرق مى شدند و خداوند با این آیه به آن ها هُشدار دادند که بدون اذن حضرت، جایى نروند.(23)
این دستور انضباطى مهم اسلامى، مخصوص پیامبر و یارانش نبوده است؛ بلکه در برابر تمام رهبران و پیشوایان الهى اعم از پیامبر و ائمه و علمایى که جانشینان آن ها هستند، رعایت آن ها لازم است؛ چرا که مسئله سرنوشت مسلمین و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى باشد و علاوه بر دستور قرآن مجید، عقل و منطق نیز حاکم بر آن است؛ زیرا اصولا هیچ تشکّلى بدون رعایت این اصل پابرجا نمى ماند و مدیریت صحیح، بدون آن امکان پذیر نیست.(24)
از این رو وظیفه همگانى و همیشگى مردم در هر عصرى که مسائل اجتماعى اسلام مطرح است، در حقیقت، شخصیت حقوقى رسول اکرم(ص)در آن جهت به صحنه آمده و هرگز مؤمنان نباید این صحنه را ترک کنند.(25)
4- خیانت نکردن
یکى دیگر از وظایف مؤمنان، خیانت نکردن به خدا و رسول الله(ص) مىباشد که در قرآن به آن تصریح شده است: «یاایّهَا الّذینَ ءامَنوا لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ و...؛(26) اى کسانى که ایمان آورده اید، به خدا و رسول او خیانت نکنید...» مرحوم طبرسى در ذیل این آیه شریفه مى فرماید: «خیانت خدا، یعنى ترک واجبات و خیانت رسول الله(ص)ترک سنّت و روش پیامبر اکرم(ص)و شرایع دین او مى باشد و ترکِ چیزى از دین و ضایع کردنِ آن، خیانت به خدا و رسول الله(ص)مى باشد.»(27)
پیام این آیه را مى توان با استفاده از شأن نزول آن تبیین کرد که مفسّران در مورد شأن نزول آیه اختلاف کردند:
الف - هنگامى که مسلمانان، به فرمان پیامبر خدا(ص) یهودیان قبیله بنى قریظه را محاصره کردند، آنان پیشنهاد صلح و کوچ کردن به شام را دادند، پیامبر اکرم(ص)نپذیرفت و سعد بن معاذ را به داورى مأمور ساخت. یکى از مسلمانان همراه او، به نام ابولبابه که سابقه دوستى با آنان داشت، با اشاره به گلوى خود به آنان فهماند که در صورت پذیرش حکمیت سعد بن معاذ، همه کشته خواهید شد. جبرئیل این اشاره را به پیامبر خدا(ص)خبر داد، پس از آن ابولبابه با شرمندگى از این خیانت، خود را به ستون مسجد پیامبر بست و هفت شبانه روز چیزى نخورد، سرانجام خداوند توبه اش را پذیرفت.(28) مطابق این شأن نزول، گاهى یک اشاره به سود دشمن، خیانت محسوب مى شود.(29)
بنابراین آن چه که باعث مى شود، پیامبر اکرم(ص)مورد توهین قرار گیرد و دین اسلام زیر سؤال برود، مؤمنان باید آن را ترک کنند و کارى نکنند که بیگانگان، از کار آن ها علیه اسلام و پیامبر اعظم(ص)سوء استفاده کنند و باعث تقویت دشمن شوند.
ب - در جنگ بدر، بعضى از مسلمانان، نامه اى به ابوسفیان نوشتند و از نقشه پیامبر اکرم(ص)او را باخبر ساختند، ابوسفیان هم از مشرکان مکّه درخواست کمک کرد که هزار نفر براى جنگ بدر به راه افتادند.(30)
طبق این شأن نزول، افشاى اسرار نظامى، خیانت به پیامبر اسلام(ص) و خیانت به خداوند است؛ چون در آیه فوق، خدا و پیامبر خدا(ص) در کنار هم ذکر شدند.(31)
به عبارت دیگر، مؤمنان در نظام اسلامى نباید، اسرار و اطلاعات نظامى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى را به نفع دشمنان نظام، افشاء کنند؛ چون طبق آیه شریفه فوق، خیانت به خدا و پیامبر(ص)به حساب مى آید.
ب - وظایف فردى
منظور از وظایف فردى، امورى است که خارج از چارچوب ساختارى جامعه قرار گیرد؛ یعنى هر مؤمنى، صرف نظر از رابطه امت و رهبرى و لحاظ حوزه اجتماعى پیامبر اکرم (ص)، مکلّف و مأمور به التزام بدان مى باشد.
قبل از هر چیز لازم است، گفته شود، ادیان الهى به ویژه اسلام، براى رشد معنوى انسان آمده اند؛ به عبارت دیگر هدف شریعت، تهذیب نفوس انسان ها است؛ براى این منظور، بعضى از تکالیف فردى در کنار وظایف اجتماعى واجب گشته است تا هر انسانى به ویژه مؤمن با پایبندى به آن در مسیر عبودیّت که هدف آفرینش است، قرار گیرد و از این رهگذر به مقام قرب الهى نائل آید.
بزرگترین وظیفه فردى مؤمنان، نسبت به پیامبر اکرم(ص)عمل به آن دسته از دستورهایى است که براى تهذیب جان و روح آنان آمده است؛ زیرا بدون قیام به وظایف فردى، عمل به وظایف اجتماعى نیز به درستى صورت نمى پذیرد. به عنوان مثال، کسى که تقوا و عدالت و... نداشته باشد، چطور مى شود، مسئولیت هاى کلیدى جامعه را به او سپرد.
البته وظایف فردى مؤمنان نسبت به رسول الله(ص)فراوان است، ولى آن چه که در قرآن کریم بطور صریح، خطاب به مؤمنان آمده است، بیان مى کنیم:
1- محبّت پیامبر(ص)و اهل بیت او(علیهم السلام)
محبّت به پیامبر(ص)و اهل بیت او(علیهم السلام) از چنان جایگاهى برخوردار است که پیامبر اسلام(ص)آن را به عنوان مکمّل ایمان ذکر فرموده اند: «ایمان بنده اى کامل نمى شود، مگر اینکه من پیش او محبوب تر از خودِ او باشم و عترت من نزد او محبوب تر از خویشان خودش باشد...»(32) در جاى دیگر، آن حضرت در مورد اهمیّت مسئله محبّت مى فرماید: «المرء مع مَن اَحَبّ؛ انسان با محبوب خود، محشور مى شود»(33).
البته، منظور از محبّ کسى است که خود را با محبوب هماهنگ کند و تلاش کند که گفتار و کردار او را الگویى براى خود قرار دهد.
محبت به اهل بیت(علیهم السلام) وظیفهاى بس خطیر است. لذا در قرآن کریم به عنوان مزد رسالت مطرح شده است: «قُل لا اَسئلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِى القُربى؛(34) من از شما اجر رسالت نمى خواهم، جز اینکه محبّت مرا در حق خویشاوندان منظور دارید»؛ به عبارتى دیگر، محبّت به اهل بیت(علیهم السلام)، لازمه محبّت به پیامبر اکرم(ص)است.
2- صلوات فرستادن
یکى از وظایف فردى مؤمنان نسبت به رسول الله(ص)فرستادن صلوات بر آن حضرت است. قرآن کریم، درود مؤمنان نسبت به پیامبر اکرم(ص)را در ردیف درود خداوند و ملائکه قرار داده و مؤمنان را فرمان داده است که بر پیامبر اعظم(ص)صلوات بفرستند: «اِنَّ اللّهَ ومَلائکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَى النّبىِّ یاایّهَا الّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلَیهِ وسَلّموا تَسلیما؛(35) به درستى که خدا و فرشتگان او، بر پیامبر درود مى فرستند، اى کسانى که ایمان آورده اید، بر پیامبر، صلوات بفرستید و تسلیم آن حضرت باشید.»
معناى صلوات بر آن حضرت اینست که، خدایا رحمتت را بر پیامبر(ص)و خاندانِ پاک او نازل فرما، وقتى رحمت بر حضرت نازل شد، به دیگران هم مىرسد؛ چون او مجراى فیض است و اگر بخواهد خیرى به دیگران برسد، باید به عنوان رحمت خاص، نخست بر حضرت نازل شود و سپس به دیگران برسد.(36)
حضرت على(علیه السلام) در مورد این موضوع مى فرماید: «وقتى این آیه را در نماز یا در غیر نماز مى خوانید، صلوات بفرستید.»(37)
این مسئله، آن قدر اهمیّت دارد که امام صادق(علیه السلام) در کلام بلندى مى فرماید: «چون نام پیغمبر ذکر شود، بسیار بر او صلوات بفرستید؛ زیرا هر که یک صلوات بر آن حضرت بفرستد، خداوند بر آن شخص هزار صلوات مىفرستد در هزار صف از ملائکه و هیچ خلقى نماند مگر به سبب صلوات خدا و ملائکه بر او، بر او صلوات بفرستد. پس کسى که به چنین رحمتى رغبت ننماید، جاهل و غافل است و خدا، رسول و اهل بیت(علیهم السلام) از او بیزارند.»(38)
در حدیثى دیگر از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «هیچ عملى در میزان اعمال، سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست و شخصى را در قیامت، اعمالش را به میزان مى گذارند، سبک مى آید، حضرت رسول(ص)صلوات بر خود را در میزان او مى گذارد، سنگین مى شود و بر اعمال بدش، غالب مى شود»(39).
3- توسّل
خداى متعال، گنهکاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرم(ص)بروند. از آن حضرت بخواهند که براى ایشان طلب مغفرت کند: «ولَو اَنّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللّهَ تَوّابا رَحیما...؛ (40) اگر آنهایى که به خود ظلم کردند، به تو رجوع کردند، براى آنها استغفار کن و از خدا آمرزش بخواه که خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهى یافت.»
4- زیارت
هنگامى که به زیارت پیامبر اکرم(ص)به مدینه مى رویم، مشمول لطف خاص خداوند مى شویم که هم پیامبر(ص)به ما سلام مى کند: «واِذا جاءَکَ الذینَ یُؤمِنونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَیکُم...»(41) و هم براى گناهان از خداوند طلب رحمت مى کند.(42)
البته، زیارت و توسّل به آن حضرت، فقط به حضور حضرت رسیدن و رفتن به مدینه، سرِ قبرِ آن حضرت نیست؛ هرچند فضیلت بیشترى دارد، بلکه هر گاه که مؤمنان، حال دعا پیدا کردند و از دور، دعاها و زیارت نامه هاى آن حضرت که در منابع اسلامى وارد شده است، بخوانند، شامل عنایت آن حضرت مى شوند. زیرا قرآن کریم تصریح فرموده است که رسول خدا(ص)اعمال مؤمنان را مىبیند؛ «وقُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُم ورَسولُهُ والمُؤمِنونَ...».(43)
5 - رعایت ادب
قرآن کریم، ادب گفتگو با رسول الله(ص)را به مسلمانان(44)مى آموزد و در برخى از آیات به این موضوع پرداخته است.
قرآن براى اینکه مسلمانان، پیامبر خدا(ص)را فردى عادى تلقى نکنند، توصیه مى کند که صداى خود را از صداى آن حضرت بلندتر نبرند؛ زیرا چنین رفتارى جسارت است و ارتکاب چنین کردارى، سبب نابودى اعمال نیک آن ها مى شود: «یاایّهَا الّذینَ ءامَنوا لا تَرفَعوا اَصوتَکُم فَوقَ صَوتِ النبىِّ ولا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض اَن تَحبَطَ اَعمالُکُم واَنتُم لاتَشعُرون؛(45) اى اهل ایمان (با رسول با ادب سخن بگویید) صداى خود را از صداى پیغمبر بلند مکنید، بر او فریاد نکشید که اعمال نیکتان باطل مى شود و شما نمى فهمید (که بى ادبى مبطل اعمال نیک است).»
حکم باطل شدن اعمال نیک در مقابل این جسارت، ویژه دوران زندگى ظاهرى و دنیوى آن حضرت نیست، بلکه در جوار قبر مطهّر آن بزرگوار نیز نباید با صداى بلند سخن گفت.(46) ائمه اطهار(علیهم السلام) و جانشینانِ آن حضرت نیز همان حکم را دارند و نیز احترام ذرّیه آن بزرگوار علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقلید که به فرموده روایات، جانشینان پیامبر(ص)مىباشند، بر ما لازم است.(47)
در آیه دیگرى، خداوند هرگونه پیشى گرفتن نسبت به رسول اکرم(ص)را به مؤمنان گوشزد مى کند: «یا ایّهَا الّذینَ ءامَنوا لا تُقَدِّموا بَینَ یَدَىِ اللّهِ ورَسولِهِ...؛(48) اى کسانى که ایمان آورده اید،(در هر کارى) بر خدا و رسول او تقدّم مجویید.»
مرحوم طبرسى در بیان آیه شریفه فوق، نهى از پیشى گرفتن را به موارد زیادى عمومیت مى دهد که عبارت است از: راه رفتن، سخن گفتن قبل از اینکه حضرت سخنى بگوید، انجام دادن کارى، قبل از انجام دادن پیامبر اکرم(ص) و فرمود: «خلاصه اینکه، باید در همه زمینه ها، حضرت را همراهى کرد».(49)
بعضى از مفسرین موارد تقدم و پیشى گرفتن از رسول الله(ص)را چنین تبیین کردند: «از اینکه قرآن کریم، موارد تقدم را بیان نکرد و مطلق آورد به خاطر اینست که، شامل تمام انواع پیشى افتادن عقیدتى، علمى، سیاسى و اقتصادى در گفتار و کردار، شود و کسى که از خدا و پیامبر (صلى الله علیه وآله)، پیشى گیرد، در مدیریت نظام خلل وارد کرده است و جامعه را به هرج و مرج مىکشاند و در حقیقت دستگاه نظام قانون گذارى را بازیچه تمایلات خود قرار مى دهد».(50)
بنابراین، بعضى از سلیقه هاى شخصى، عادت و رسوم اجتماعى و سیاسى از مقرّرات و قوانین بشرى، که ریشه در قرآن و حدیث ندارد، برخاسته از عقل و فطرت نیست و هرگونه حرام کردن نعمتهاى حلال خداوند یا حلال کردنِ حرام خداوند، نوعى پیشى گرفتن از خدا و رسول اعظم(ص)است.(51)
پىنوشتها: -
1. سوره احزاب، آیه 21.
2. سوره نور، آیه 54 و 56؛ سوره آل عمران، آیه 32؛ سوره مائده،آیه 92. 3. سوره نساء، آیه 59؛ سوره انفال،آیه 20؛ سوره محمد،آیه 33.
4. طباطبایى، محمدحسین، المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 5، 40 جلدى(، قم: دارالعلم، چ حکمت، ص 317).
5. سوره نساء،آیه 80.
6. ر.ک. المیزان، پیشین، ترجمه پیشین، ج 36،ص 80.
7. قرائتى، محسن، درسهایى از قرآن (1 - 5) دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص 272.
8. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 100، ص 187.
9. همان، خطبه 160،ص 301.
10. سوره مائده، آیه 55.
11. سوره احزاب،آیه 6.
12. سوره نساء،آیه 135.
13. سوره نجم،3 و 4.
14. سوره نساء،آیه 80.
15. همان، آیه 59.
16. سیوطى، جلال الدین، درالمنثور، چاپ بیروت، محمد امین، ج 5، ص 182.
17. سوره نساء، آیه 59.
18. قرائتى، محسن، تفسیر نور، ج 2؛ تهران: مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن، 1382،ص 311.
19. سوره نساء،آیه 65.
20. ر.ک. رازى، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج 10؛ تهران: دارالکتب، چاپ دوم، ص 164.
21. کلینى، محمد بن یعقوب، اصول کافى، ج 2، بیروت: دارالاضواء، 1405 ق، ح 6،ص 398.
22. سوره نور،آیه 62.
23. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، ج 2، نجف،1387 ق، ص 110.
24. تفسیر نمونه، ج 14، ص 565.
25. جوادى آملى، عبدالله، صهباى حج، مرکز نشر اسراء، 1384 ش، ص 198و 199.
26. سوره انفال،آیه 27. طبرسى، مجمع البیان، ج 4-3؛بیروت: دار احیاء التراث، چاپ اوّل،1412ق، ص 663.
27. همان.
28. تفسیر نور، ج4،ص 306.
29. مجمع البیان، پیشین؛ تفسیر نور، پیشین، ص 305.
30. همان، ص 306.
31. بحار الانوار، ج 17 ص13؛به نقل از جوادى آملى، صهباى حج، مرکز نشر اسراء، 1384 ش، ص 501.
32. همان.
33. سوره شورى،آیه 23.
34. سوره احزاب،آیه 56.
35. جوادى آملى، عبدالله، حکمت عبادات، مرکز نشر اسراء، چاپ 6، 1383؛ ص 242.
36. ابن بابویه قمى، محمد بن على، خصال صدوق، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1362 ش، ص 629.
37. اصول کافى،ج 2،ص 492 ح6؛به نقل از علامه مجلسى، عین الحیات، ج 2، قم: دارالاعتصام، چاپ اول،1376 ش، ص 139.
38. اصول کافى، پیشین، ح 15؛به نقل از علامه مجلسى، پیشین، ص 140.
39. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، انتشارات صدرا، چاپ 8،1374،ص 240.
40. سوره نساء،آیه 64.
41. سوره انعام، آیه 54.
42. دهقان، اکبر، هزار و یک نکته از قرآن، تهران، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1379، ص 147.
43. سوره توبه،آیه 105.
44. نسبت میان ایمان و اسلام، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنى هر مؤمنى، مسلمان است، ولى هر مسلمانى، مؤمن نیست، ولى این تفاوت در صورتى است که دو واژه (مسلمانان و مؤمنان) در برابر هم ذکر شوند؛ امّا اگر جداگانه ذکر شدند، ممکن است هر دو در یک معنا به کار رفته باشند. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 210؛به نقل از اکبر دهقان، هزار و یک نکته از قرآن، ص 353.
45. سوره حجرات،آیه 2.
46. تفسیر تسنیم، پیشین، ج 6،ص 35.
47. قرائتى، محسن، تفسیر سوره حجرات، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چ 22، 1384، ص 30.
48. سوره حجرات، آیه 1.
49. ر.ک. مجمع البیان، پیشین، ج 10- 9،ص 166.
50. تفسیر سوره حجرات، پیشین، ص 13.
51. ر.ک. تفسیر سوره حجرات، پیشین، ص 13 و 14.