آموزههاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى(عج)(15)
آرشیو
چکیده
متن
پیروى و پند آموزى در دعاى حضرت مهدى (عج)
در پانزدهیمین فراز از دعاى امام عصر(عج) مىخوانیم: «و على المستمعین بالاتّباع و الموعظة ؛ خدایا شنوندگان را توفیق پیروى کردن و پند گرفتن عنایت فرما.» در این فراز به دو دعاى بسیار مهم که بیانگر وظیفه نیایشگران است اشاره شده، و در حقیقت امام عصر(عج) به ما مىآموزد که داراى این دو ویژگى باشیم و در دعاهاى خود آن را بگنجانیم، و با اصرار از درگاه الهى بخواهیم که این دو صفت را یعنى نیروى استماع و شنیدن، و نیروى پند گرفتن را به ما لطف فرماید. اصولاً گوشى که شنوا نباشد دلى که پندپذیر نگردد، چنین انسانى یکى از مهمترین راهها و عوامل سعادت و خوشبختى را به روى خود بسته، و همین بستن شنوایى و پندگیرى، باعث تیرگى درون، و انحراف و ظلمات قلب و روح مىگردد، مانند آن که خانه تاریکى را از نور خورشید و یا نور چراغ ببندیم، و نگذاریم کوچکترین روشنى به آن برسد. دو صفت فوق بیانگر آن است که شنوایى موعظه به تنهایى کافى نیست، بلکه علاوه برآن باید پند گرفت، یعنى آن موعظه را با تمام وجود پذیرفت و سپس به آن عمل کرد، وگرنه شنیدن بدون پذیرفتن هرگز موجب نجات نخواهد بود. در اینجا نظر شما را به یاد آن داستان معروف مولانا در مثنوى مىآورم که صیادى پرندهاى را صید کرده و در قفس افکنده بود، پرنده به او گفت اگر مرا آزاد کنى به تو سه پند مىآموزم، اولى را هنگامى که در دستت هستم، دومى را وقتى که بر بالاى دیوار هستم، سومى را که هنگامى که بر بالاى درخت مىباشم. صیاد آن پرنده را آزاد کرد و در دستش نگه داشت، پرنده گفت پند اولم این است که: «برگذشته افسوس نخور.» صیاد او را رها کرد، او به روى دیوار نشست و گفت: «پند دومم این است که از هیچکس کار محال را باور نکن.» آنگاه بر روى شاخه درخت نشست و خواست صیاد را امتحان کند که آیا به آن دو پند عمل کرده تا پند سومش را بگوید. به صیاد گفت: بى جهت مرا آزاد کردى، زیرا در درون شکم من گوهرى گرانقیمت به اندازه سه درهم بود. صیاد تا این را شنید آه و افسوسش بلند شد که دریغا آن همه گوهرى گرانقدر از دست دادم. پس از لحظهاى گفت: اینک پند سومت را بگو. پرنده گفت تو قابل پند نیستى زیرا آن دو پند قبل را نپذیرفتى، گفتم چیز محال را باور نکن، باور کردى (من مگر چقدر وزن داشتم که در شکمم گوهرى به اندازه سه درهم باشد؟) گفتم برگذشته افسوس نخور، تو افسوس خوردى، پس لیاقت پند را ندارى تا سومین پند
را به تو بگویم.
این بگفت و برپرید و شاد رفت
سوى صحرا سر خوش و آزاد رفت
پند گفتن با جهول خوابناک
تخم افکندن بود در شوره خاک
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو
تخم حکمت کم دهش اى نیک خو(1)
براى مسأله متابعت و پندگیرى نظر شما را به مثال دیگرى جلب مىکنم، گویند: در روزگاران گذشته پادشاه چین سه عروسک طلایى بسیار ظریف براى شاه ایران به عنوان هدیه فرستاد، آنها را در سه شماره (1-2-3) مشخص نمود، و همراه گروهى نزد شاه ایران فرستاد، و براى او پیام داد که در مورد عروسک شماره 2 بیشتر دقت کن.
وقتى که آن عروسکها همراه پیام به پادشاه ایران رسید، هر چه دقت کرد دید آن سه عروسک به طور کامل یکسان هستند و تفاوتى بین آنها نیست، پس راز اینکه شاه چین گفته که در مورد عروسک دوم بیشتر دقت کن چیست؟ دقت او طول کشید ولى رازش را نیافت، دانشمندان و حکیمان شهر را دعوت کرد، و از آنها خواست در کشف این راز او را کمک کنند. همه آنها پس از فکرهاى طولانى درمانده شدند، تا یکى از آنها چوب نازکى طلبید، و آن چوب را داخل سوراخ گوش آنها نمود. آن چوب داخل گوش عروسک شماره یک و سه شد، و از گوش دیگرش خارج گردید، ولى در مورد عروسک دوم آن چوب از گوش دیگرش خارج نگردید. آن حکیم به کشف راز پى برد و چنین گفت: «شاه چین خواسته است بگوید وقتى سخنى مىشنوى از یک گوش نشنو که از دیگرى بیرون کنى، بلکه آن را بشنو، و در مغز خود آن را تجزیه و تحلیل کن، و خوبىها و آموزندگىهاى آن را دریافت نما.» همه حاضران رأى او را پسندیدند، و او را در مورد کشف راز، تحسین و تمجید کردند. به امید آن که در مورد پندها این گونه باشیم.(2)
اطاعت و پندپذیرى از نظر قرآن
قرآن در آیات متعدد، همه انسانها را به پیروى و موعظه پذیرى فرا خوانده است، به عنوان نمونه نظر شما را به چند آیه جلب مىکنیم:
قرآن بیست و نه بار با تعبیر اطیعوا اللّه - و اطیعون، بندگان را به اطاعت و پیروى از خدا فرا مىخواند.(3) از جمله مىفرماید: «قل ان کنتم تحبون اللّه فاتّبعونى یحببکم اللّه...؛(4) بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خداوند (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است.» و یا به طور مکرّر مىفرماید: «اطیعوا اللّه و الرّسول، فان تولّوا فانّ اللّه لایحبّ الکافرین ؛(5) از خدا و رسول او اطاعت کنید و اگر سرپیچى کنید خداوند کافران را دوست نمىدارد.»
«و انّ ربّکم الرّحمن فاتّبعونى و اطیعوا امرى ؛(6) خداوند رحمان است، پس از من پیروى کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید.» و در آیات متعدد مىفرماید از غیر خدا مانند شیطان و هوسهاى نفسانى پیروى نکنید. «و لا تتّبعوا خطوات الشّیطان؛(7) اى مردم! از گامهاى شیطان پیروى نکنید.»
«ولا تتّبع اهواء الّذین لا یعلمون؛(8) و از هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند، پیروى نکن.»
در مورد موعظه و پندپذیرى نیز، در قرآن مطالب بسیار آمده از جمله مىفرماید: «و لو انّهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیراً لهم...؛(9) و اگر اندرزها را که به آنها داده مىشد، آنها مىپذیرفتند و انجام مىدادند براى آنها بهتر بود، و موجب تقویت ایمان آنان مىگشت.» و در آیه دیگر چنین مىخوانیم: «ولا تکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(10) و همانند کسانى نباشید که گفتند: شیندیم، ولى در حقیقت نمىشنیدید.»
خدواند در قرآن مىفرماید: «به یقین گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، (از این رو که) آنها عقل هایى دارند و اندیشه نمىکنند و نمىفهمند، و چشم هایى دارند که با آن نمىبینند، و گوش هایى دارند که نمىشنوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراه ترند «لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضلّ»(11) این آیه به روشنى بیانگر آن است که گوش فرا ندادن به مواعظ الهى و پند نگرفتن، از صفات دوزخیان است، آنها بر اثر بى اعتنایى به اندرزهاى الهى در صفت حیوانات بلکه گمراهتر خواهند بود. اینها نمونههایى از آیاتى است که ما را به پند آموزى و پذیرفتن دستورهاى الهى فرا مىخوانند، و با تعبیرهاى مؤکّد و تهدیدهاى هشدار بخش ما را از نپذیرفتن پندها بر حذر مىدارند و به سرنوشت بد، و مکافات عمل مغرورانى که مواعظ الهى را به اصطلاح پشت گوش مىاندازند هشدار داده و با انذارهاى شدید آنها را از این کار دور مىکند. جالب این که: قرآن چنین کسانى را کافر خوانده و مىفرماید: «واى بر هر دروغگوى گنهکار، که پیوسته آیات خدا را مىشنود، که بر او تلاوت مىشود، اما از روى تکبّر اصرار بر مخالفت دارد.»(12)
نمونهاى از پند پذیرى
در تاریخ بسیار دیده شده که افراد مغرور و منحرفى، متنبّه شده و با پندپذیرى، دگرگون شده و در پرتو آن به سعادت و قلّه رفیع مقامات معنوى رسیدهاند، به عنوان نمونه فضیل بن عیاض (م187) که در بصره و کوفه مىزیست، یکى از قلدرهاى بى باک، و مجرمان جنایتکار بود، تا آنجا که با عدهاى از دوستانش سر راه قافهها را مىگرفت و بعضى از آنها را مىکشت، و اموالشان را غارت مىکرد، و در منطقهاى که او مىزیست، نا امنى شدید ایجاد کرده بود، و به چپاول اموال مردم مىپرداخت، و با تجاوز جنسى، مردم در ناامنى شدید جنسى و ناموسى بودند، این شخص شبى براى رفتن به بستر دخترى، از دیوار خانه او بالا رفت در همین لحظه شنید، شخصى نصف شب از بستر برخاسته و قرآن مىخواند، و این آیه را تلاوت مىکرد: «الم یأن للّذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکراللّه و ما نزل من الحقّ؛(13) آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا، و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟»
فضیل تحت تأثیر این آیه قرار گرفت و آن چنان از آن پند گرفت که 180 درجه تغییر کرد، و با حالى زار به خدا عرض کرد: «یا ربّ قد آن؛ پروردگارا اکنون وقت آن رسیده است که در برابر عظمت حق خشوع کنم، و تسلیم گردم؟» از آنجا شبانه به خرابهاى رفت، شنید افراد کاروانى در تاریکى به همدیگر مىگویند سریعتر از اینجا عبور کنیم تا نوچههاى فضیل به ما نرسند و ما را غارت نکنند. فضیل به آنها گفت از این پس فضیل توبه کرده، و من همان فضیل هستم، در امن و راحت باشید. از آن پس فضیل واقعاً توبه کرد، و به مکه هجرت نمود، و در آنجا مجاور خانه خدا به عبادت و راز و نیاز پرداخت تا آن که از دنیا رفت.
روایت شده: علت مرگش این بود که در مسجد الحرام کنار آب زمزم مشغول عبادت بود، شنید شخصى این آیات قرآن را مىخواند: «... وترى المجرمین یومئذٍ مقرنین فى الاصفاد...؛ در آن روز این زمین به زمین دیگر، و آسمان به آسمانهاى دیگرى، مبدل مىشوند، و در آن روز مجرمان را با هم در غل و زنجیر مىبینى...» فضیل آن چنان تحت تأثیر این آیه قرار گرفت که همانجا بیهوش بر زمین افتاد و از دنیا رفت.(14)
ظرفیتسازى براى فراگیرى پندها
در معارف و مواعظ پیامبر(ص) و امامان (ع) در مورد پند آموزى و درسگیرى و شنوایى، مطالب بسیار گفته شده، در اینجا به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از آنها جلب مىکنیم، این نمونهها به ما مىآموزند که براى پندگیرى، و فراگیرى مطالب سازنده و سودمند، باید در خود زمینه سازى و ظرفیت سازى کنیم، و مزرعه روح و روان خود را براى پذیرش بذرهاى اندرزها آماده سازیم، بر همین اساس امیر مؤمنان على(ع) مطالبى در این راستا فرموده از جمله مىفرماید: «من اسلام را به گونهاى تعریف مىکنم که احدى قبل از من آن را آن گونه تعریف نکرده باشد، «الاسلام هو التّسلیم، و التّسلیم هو الیقین، و الیقین هو التّصدیق، و التّصدیق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء، و الاداء هو العمل ؛ اسلام همان تسلیم (در برابر حق) است، و تسلیم همان یقین، و یقین همان تصدیق، و تصدیق همان اقرار به زبان ، و اقرار همان احساس مسؤولیّت، و احساس مسؤولیّت همان عمل است.»(15) از این بیان شفّاف استفاده مىشود پذیرش اسلام و پندگیرى از آن در تعریف حقیقت اسلام گنجانده شده است، که اگر پذیرش و پند آموزى از اسلام نباشد، هرگز به حقیقت اسلام نخواهیم رسید. نیز از بیانات آن حضرت است: «انّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها؛(16) این دلها همانند ظرفها است، که بهترین آنها ظرفى است که فراگیرى و نگهداریش بیشتر باشد.» این سخن به ما مىآموزد که اگر خواسته باشیم بهترین روح و روان را داشته باشیم باید، داراى دل و سینهاى پند پذیرتر و فراگیرتر که ظرفیت و نگهداریش بیشتر است باشیم، چرا که دلها متفاوتند، مانند: دل کور، دل بسته و تیره، دل واژگون، دل کم ظرفیت، دل متوسط و دل پر ظرفیت تا دریا دل و... بنابراین با زمینه سازى و آماده کردن و ظرفیت سازى کارى کنیم که دلها براى پند پذیرى آماده شوند، تا وقتى پندى شنیدند آن را به راحتى جذب نمایند، مانند مزرعه آمادهاى که پذیراى بذرهاى نیک است و آنها را در بستر خود به خوبى نگه مىدارد و باعث رشد و نمو آن مىشود، نه مانند شورزار، که در برابر باران لطیف، به جاى روئیدن لاله و گل، خس و گیاهان زیان آور پدید آورد. حضرت على(ع) در تعبیر دیگر مىفرماید: «انّ هذه القلوب تحمّل کما تحمّل الابدان، فابتغوا لها طرائف الحکمة؛(17) این دلها همانند تنها خسته و افسرده مىشوند (و قدرت جذب حقایق را از دست مىدهند) در این صورت حکمتهاى زیبا و
نشاطانگیز را براى آنها انتخاب کنید.» همان گونه که نسیم فرح بخش از جانب شکوفهها و طراوت بهار، موجب رفع خستگى و نشاط بدن مىگردند، پندها و حکمتهاى زیبا نیز موجب نشاط و آرامش روح و روان آماده خواهند شد، و باعث رشد و ترقّى شده و در نتیجه آثار درخشانى را پدیدار مىسازند. بر همین اساس روایت شده که امام باقر(ع) فرمود: «تعرّض لرقّة القلب بکثرة الذّکر فى الخلوات؛براى آمادگى روح و روان، بسیار به یاد خدا در خلوتها باش.» یعنى ظرفیت سازى موجب زمینه خوب براى روح و روان مىشود و آن را آماده پذیرش معارف الهى و پندها خواهد کرد.
باید توجه داشت که گناه و غفلت، و عشق به زرق و برق دنیا موجب تیرگى قلب شده، و آن را از پذیرش و پندپذیرى باز مىدارد، و به عکس، پاکى و صفاى باطن و نورانیت قلب در پرتو یاد خدا و عبادات خالصانه، آن را براى فراگیرى پندها آماده مىسازد. بر همین اساس امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «من عشق شیئاً اعشى بصره، و امرض قلبه، فهو ینظر بعینٍ غیر صحیحةٍ، و یسمع باذنٍ غیر سمیعة، قد خرقت الشّهوات عقله، و اماتت الدّنیا قلبه؛(18) هر کس به چیزى عشق افراطى داشته باشد، نابینایش مىکند، و روح و روانش را بیمار مىسازد، در نتیجه او با چشمى معیوب مىنگرد، و با گوشى غیر شنوا مىشنود، هوسهاى نفسانى، عقلش را نابود ساخته، دنیا پرستى قلبش را میمیراند.»
نتیجه این که: بهترین راه براى شنوایى و پندپذیرى، پاکسازى روح و روان از لوث آلودگى گناه، و ایجاد صفا در باطن است، چنان که قرآن مىفرماید: «هدى للمتّقین ؛(19) قرآن مایه هدایت و روشنى براى دلهاى پرهیزکار و آماده است.»
و در روایات آمده، امام على(ع) فرمود: «خداوند احدى را مانند قرآن اندرز نداده است، چرا که قرآن بهار دل و چشمههاى علم است.»(20)
به امید آن که با ظرفیت سازى در پرتو صفاى باطن و تعلیمات الهى، به مرحلهاى برسیم که مشمول دعاى امام عصر(عج) گردیم که: «خدایا! پیروى کردن و پندگرفتن را به شنوندگان عطا فرما.»
پىنوشتها: -
1. دیوان مثنوى، دفتر چهارم، به خط میرخانى، ص 380.
2. داستانهاى جمع الحکایات از :محمد عوفى، ص 23 و 24، گزینش نگارنده.
3. مانند: آیات 20سوره انفال، آیات 54 سوره نور، آیات 13 سوره مجادله، آیه 50 سوره آل عمران، آیات 108 و 126 سوره شعراء، آیه 63 سوره زخرف و....
4. سوره آل عمران، آیه 31.
5. همان، آیه 32.
6. سور طه، آیه90.
7. سوره بقره،آیه 168.
8. سوره جاثیه، آیه 18.
9. سوره نساء، آیه 66.
10. سوره انفال، آیه 21.
11. سوره اعراف، آیه 179.
12. سوره جاثیه، آیه 7و8.
13. سوره حدید، آیه 16.
14. سفینةالبحار، ج 2، ص 369، واژه فضل.
15. نهج البلاغه، حکمت 125.
16. همان، حکمت 147.
17. همان، حکمت 197.
18. همان، خطبه 109.
19. سوره بقره، آیه 3.
20. نهج البلاغه، خطبه 176.
در پانزدهیمین فراز از دعاى امام عصر(عج) مىخوانیم: «و على المستمعین بالاتّباع و الموعظة ؛ خدایا شنوندگان را توفیق پیروى کردن و پند گرفتن عنایت فرما.» در این فراز به دو دعاى بسیار مهم که بیانگر وظیفه نیایشگران است اشاره شده، و در حقیقت امام عصر(عج) به ما مىآموزد که داراى این دو ویژگى باشیم و در دعاهاى خود آن را بگنجانیم، و با اصرار از درگاه الهى بخواهیم که این دو صفت را یعنى نیروى استماع و شنیدن، و نیروى پند گرفتن را به ما لطف فرماید. اصولاً گوشى که شنوا نباشد دلى که پندپذیر نگردد، چنین انسانى یکى از مهمترین راهها و عوامل سعادت و خوشبختى را به روى خود بسته، و همین بستن شنوایى و پندگیرى، باعث تیرگى درون، و انحراف و ظلمات قلب و روح مىگردد، مانند آن که خانه تاریکى را از نور خورشید و یا نور چراغ ببندیم، و نگذاریم کوچکترین روشنى به آن برسد. دو صفت فوق بیانگر آن است که شنوایى موعظه به تنهایى کافى نیست، بلکه علاوه برآن باید پند گرفت، یعنى آن موعظه را با تمام وجود پذیرفت و سپس به آن عمل کرد، وگرنه شنیدن بدون پذیرفتن هرگز موجب نجات نخواهد بود. در اینجا نظر شما را به یاد آن داستان معروف مولانا در مثنوى مىآورم که صیادى پرندهاى را صید کرده و در قفس افکنده بود، پرنده به او گفت اگر مرا آزاد کنى به تو سه پند مىآموزم، اولى را هنگامى که در دستت هستم، دومى را وقتى که بر بالاى دیوار هستم، سومى را که هنگامى که بر بالاى درخت مىباشم. صیاد آن پرنده را آزاد کرد و در دستش نگه داشت، پرنده گفت پند اولم این است که: «برگذشته افسوس نخور.» صیاد او را رها کرد، او به روى دیوار نشست و گفت: «پند دومم این است که از هیچکس کار محال را باور نکن.» آنگاه بر روى شاخه درخت نشست و خواست صیاد را امتحان کند که آیا به آن دو پند عمل کرده تا پند سومش را بگوید. به صیاد گفت: بى جهت مرا آزاد کردى، زیرا در درون شکم من گوهرى گرانقیمت به اندازه سه درهم بود. صیاد تا این را شنید آه و افسوسش بلند شد که دریغا آن همه گوهرى گرانقدر از دست دادم. پس از لحظهاى گفت: اینک پند سومت را بگو. پرنده گفت تو قابل پند نیستى زیرا آن دو پند قبل را نپذیرفتى، گفتم چیز محال را باور نکن، باور کردى (من مگر چقدر وزن داشتم که در شکمم گوهرى به اندازه سه درهم باشد؟) گفتم برگذشته افسوس نخور، تو افسوس خوردى، پس لیاقت پند را ندارى تا سومین پند
را به تو بگویم.
این بگفت و برپرید و شاد رفت
سوى صحرا سر خوش و آزاد رفت
پند گفتن با جهول خوابناک
تخم افکندن بود در شوره خاک
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو
تخم حکمت کم دهش اى نیک خو(1)
براى مسأله متابعت و پندگیرى نظر شما را به مثال دیگرى جلب مىکنم، گویند: در روزگاران گذشته پادشاه چین سه عروسک طلایى بسیار ظریف براى شاه ایران به عنوان هدیه فرستاد، آنها را در سه شماره (1-2-3) مشخص نمود، و همراه گروهى نزد شاه ایران فرستاد، و براى او پیام داد که در مورد عروسک شماره 2 بیشتر دقت کن.
وقتى که آن عروسکها همراه پیام به پادشاه ایران رسید، هر چه دقت کرد دید آن سه عروسک به طور کامل یکسان هستند و تفاوتى بین آنها نیست، پس راز اینکه شاه چین گفته که در مورد عروسک دوم بیشتر دقت کن چیست؟ دقت او طول کشید ولى رازش را نیافت، دانشمندان و حکیمان شهر را دعوت کرد، و از آنها خواست در کشف این راز او را کمک کنند. همه آنها پس از فکرهاى طولانى درمانده شدند، تا یکى از آنها چوب نازکى طلبید، و آن چوب را داخل سوراخ گوش آنها نمود. آن چوب داخل گوش عروسک شماره یک و سه شد، و از گوش دیگرش خارج گردید، ولى در مورد عروسک دوم آن چوب از گوش دیگرش خارج نگردید. آن حکیم به کشف راز پى برد و چنین گفت: «شاه چین خواسته است بگوید وقتى سخنى مىشنوى از یک گوش نشنو که از دیگرى بیرون کنى، بلکه آن را بشنو، و در مغز خود آن را تجزیه و تحلیل کن، و خوبىها و آموزندگىهاى آن را دریافت نما.» همه حاضران رأى او را پسندیدند، و او را در مورد کشف راز، تحسین و تمجید کردند. به امید آن که در مورد پندها این گونه باشیم.(2)
اطاعت و پندپذیرى از نظر قرآن
قرآن در آیات متعدد، همه انسانها را به پیروى و موعظه پذیرى فرا خوانده است، به عنوان نمونه نظر شما را به چند آیه جلب مىکنیم:
قرآن بیست و نه بار با تعبیر اطیعوا اللّه - و اطیعون، بندگان را به اطاعت و پیروى از خدا فرا مىخواند.(3) از جمله مىفرماید: «قل ان کنتم تحبون اللّه فاتّبعونى یحببکم اللّه...؛(4) بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خداوند (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است.» و یا به طور مکرّر مىفرماید: «اطیعوا اللّه و الرّسول، فان تولّوا فانّ اللّه لایحبّ الکافرین ؛(5) از خدا و رسول او اطاعت کنید و اگر سرپیچى کنید خداوند کافران را دوست نمىدارد.»
«و انّ ربّکم الرّحمن فاتّبعونى و اطیعوا امرى ؛(6) خداوند رحمان است، پس از من پیروى کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید.» و در آیات متعدد مىفرماید از غیر خدا مانند شیطان و هوسهاى نفسانى پیروى نکنید. «و لا تتّبعوا خطوات الشّیطان؛(7) اى مردم! از گامهاى شیطان پیروى نکنید.»
«ولا تتّبع اهواء الّذین لا یعلمون؛(8) و از هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند، پیروى نکن.»
در مورد موعظه و پندپذیرى نیز، در قرآن مطالب بسیار آمده از جمله مىفرماید: «و لو انّهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیراً لهم...؛(9) و اگر اندرزها را که به آنها داده مىشد، آنها مىپذیرفتند و انجام مىدادند براى آنها بهتر بود، و موجب تقویت ایمان آنان مىگشت.» و در آیه دیگر چنین مىخوانیم: «ولا تکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(10) و همانند کسانى نباشید که گفتند: شیندیم، ولى در حقیقت نمىشنیدید.»
خدواند در قرآن مىفرماید: «به یقین گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، (از این رو که) آنها عقل هایى دارند و اندیشه نمىکنند و نمىفهمند، و چشم هایى دارند که با آن نمىبینند، و گوش هایى دارند که نمىشنوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراه ترند «لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضلّ»(11) این آیه به روشنى بیانگر آن است که گوش فرا ندادن به مواعظ الهى و پند نگرفتن، از صفات دوزخیان است، آنها بر اثر بى اعتنایى به اندرزهاى الهى در صفت حیوانات بلکه گمراهتر خواهند بود. اینها نمونههایى از آیاتى است که ما را به پند آموزى و پذیرفتن دستورهاى الهى فرا مىخوانند، و با تعبیرهاى مؤکّد و تهدیدهاى هشدار بخش ما را از نپذیرفتن پندها بر حذر مىدارند و به سرنوشت بد، و مکافات عمل مغرورانى که مواعظ الهى را به اصطلاح پشت گوش مىاندازند هشدار داده و با انذارهاى شدید آنها را از این کار دور مىکند. جالب این که: قرآن چنین کسانى را کافر خوانده و مىفرماید: «واى بر هر دروغگوى گنهکار، که پیوسته آیات خدا را مىشنود، که بر او تلاوت مىشود، اما از روى تکبّر اصرار بر مخالفت دارد.»(12)
نمونهاى از پند پذیرى
در تاریخ بسیار دیده شده که افراد مغرور و منحرفى، متنبّه شده و با پندپذیرى، دگرگون شده و در پرتو آن به سعادت و قلّه رفیع مقامات معنوى رسیدهاند، به عنوان نمونه فضیل بن عیاض (م187) که در بصره و کوفه مىزیست، یکى از قلدرهاى بى باک، و مجرمان جنایتکار بود، تا آنجا که با عدهاى از دوستانش سر راه قافهها را مىگرفت و بعضى از آنها را مىکشت، و اموالشان را غارت مىکرد، و در منطقهاى که او مىزیست، نا امنى شدید ایجاد کرده بود، و به چپاول اموال مردم مىپرداخت، و با تجاوز جنسى، مردم در ناامنى شدید جنسى و ناموسى بودند، این شخص شبى براى رفتن به بستر دخترى، از دیوار خانه او بالا رفت در همین لحظه شنید، شخصى نصف شب از بستر برخاسته و قرآن مىخواند، و این آیه را تلاوت مىکرد: «الم یأن للّذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکراللّه و ما نزل من الحقّ؛(13) آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا، و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟»
فضیل تحت تأثیر این آیه قرار گرفت و آن چنان از آن پند گرفت که 180 درجه تغییر کرد، و با حالى زار به خدا عرض کرد: «یا ربّ قد آن؛ پروردگارا اکنون وقت آن رسیده است که در برابر عظمت حق خشوع کنم، و تسلیم گردم؟» از آنجا شبانه به خرابهاى رفت، شنید افراد کاروانى در تاریکى به همدیگر مىگویند سریعتر از اینجا عبور کنیم تا نوچههاى فضیل به ما نرسند و ما را غارت نکنند. فضیل به آنها گفت از این پس فضیل توبه کرده، و من همان فضیل هستم، در امن و راحت باشید. از آن پس فضیل واقعاً توبه کرد، و به مکه هجرت نمود، و در آنجا مجاور خانه خدا به عبادت و راز و نیاز پرداخت تا آن که از دنیا رفت.
روایت شده: علت مرگش این بود که در مسجد الحرام کنار آب زمزم مشغول عبادت بود، شنید شخصى این آیات قرآن را مىخواند: «... وترى المجرمین یومئذٍ مقرنین فى الاصفاد...؛ در آن روز این زمین به زمین دیگر، و آسمان به آسمانهاى دیگرى، مبدل مىشوند، و در آن روز مجرمان را با هم در غل و زنجیر مىبینى...» فضیل آن چنان تحت تأثیر این آیه قرار گرفت که همانجا بیهوش بر زمین افتاد و از دنیا رفت.(14)
ظرفیتسازى براى فراگیرى پندها
در معارف و مواعظ پیامبر(ص) و امامان (ع) در مورد پند آموزى و درسگیرى و شنوایى، مطالب بسیار گفته شده، در اینجا به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از آنها جلب مىکنیم، این نمونهها به ما مىآموزند که براى پندگیرى، و فراگیرى مطالب سازنده و سودمند، باید در خود زمینه سازى و ظرفیت سازى کنیم، و مزرعه روح و روان خود را براى پذیرش بذرهاى اندرزها آماده سازیم، بر همین اساس امیر مؤمنان على(ع) مطالبى در این راستا فرموده از جمله مىفرماید: «من اسلام را به گونهاى تعریف مىکنم که احدى قبل از من آن را آن گونه تعریف نکرده باشد، «الاسلام هو التّسلیم، و التّسلیم هو الیقین، و الیقین هو التّصدیق، و التّصدیق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء، و الاداء هو العمل ؛ اسلام همان تسلیم (در برابر حق) است، و تسلیم همان یقین، و یقین همان تصدیق، و تصدیق همان اقرار به زبان ، و اقرار همان احساس مسؤولیّت، و احساس مسؤولیّت همان عمل است.»(15) از این بیان شفّاف استفاده مىشود پذیرش اسلام و پندگیرى از آن در تعریف حقیقت اسلام گنجانده شده است، که اگر پذیرش و پند آموزى از اسلام نباشد، هرگز به حقیقت اسلام نخواهیم رسید. نیز از بیانات آن حضرت است: «انّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها؛(16) این دلها همانند ظرفها است، که بهترین آنها ظرفى است که فراگیرى و نگهداریش بیشتر باشد.» این سخن به ما مىآموزد که اگر خواسته باشیم بهترین روح و روان را داشته باشیم باید، داراى دل و سینهاى پند پذیرتر و فراگیرتر که ظرفیت و نگهداریش بیشتر است باشیم، چرا که دلها متفاوتند، مانند: دل کور، دل بسته و تیره، دل واژگون، دل کم ظرفیت، دل متوسط و دل پر ظرفیت تا دریا دل و... بنابراین با زمینه سازى و آماده کردن و ظرفیت سازى کارى کنیم که دلها براى پند پذیرى آماده شوند، تا وقتى پندى شنیدند آن را به راحتى جذب نمایند، مانند مزرعه آمادهاى که پذیراى بذرهاى نیک است و آنها را در بستر خود به خوبى نگه مىدارد و باعث رشد و نمو آن مىشود، نه مانند شورزار، که در برابر باران لطیف، به جاى روئیدن لاله و گل، خس و گیاهان زیان آور پدید آورد. حضرت على(ع) در تعبیر دیگر مىفرماید: «انّ هذه القلوب تحمّل کما تحمّل الابدان، فابتغوا لها طرائف الحکمة؛(17) این دلها همانند تنها خسته و افسرده مىشوند (و قدرت جذب حقایق را از دست مىدهند) در این صورت حکمتهاى زیبا و
نشاطانگیز را براى آنها انتخاب کنید.» همان گونه که نسیم فرح بخش از جانب شکوفهها و طراوت بهار، موجب رفع خستگى و نشاط بدن مىگردند، پندها و حکمتهاى زیبا نیز موجب نشاط و آرامش روح و روان آماده خواهند شد، و باعث رشد و ترقّى شده و در نتیجه آثار درخشانى را پدیدار مىسازند. بر همین اساس روایت شده که امام باقر(ع) فرمود: «تعرّض لرقّة القلب بکثرة الذّکر فى الخلوات؛براى آمادگى روح و روان، بسیار به یاد خدا در خلوتها باش.» یعنى ظرفیت سازى موجب زمینه خوب براى روح و روان مىشود و آن را آماده پذیرش معارف الهى و پندها خواهد کرد.
باید توجه داشت که گناه و غفلت، و عشق به زرق و برق دنیا موجب تیرگى قلب شده، و آن را از پذیرش و پندپذیرى باز مىدارد، و به عکس، پاکى و صفاى باطن و نورانیت قلب در پرتو یاد خدا و عبادات خالصانه، آن را براى فراگیرى پندها آماده مىسازد. بر همین اساس امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «من عشق شیئاً اعشى بصره، و امرض قلبه، فهو ینظر بعینٍ غیر صحیحةٍ، و یسمع باذنٍ غیر سمیعة، قد خرقت الشّهوات عقله، و اماتت الدّنیا قلبه؛(18) هر کس به چیزى عشق افراطى داشته باشد، نابینایش مىکند، و روح و روانش را بیمار مىسازد، در نتیجه او با چشمى معیوب مىنگرد، و با گوشى غیر شنوا مىشنود، هوسهاى نفسانى، عقلش را نابود ساخته، دنیا پرستى قلبش را میمیراند.»
نتیجه این که: بهترین راه براى شنوایى و پندپذیرى، پاکسازى روح و روان از لوث آلودگى گناه، و ایجاد صفا در باطن است، چنان که قرآن مىفرماید: «هدى للمتّقین ؛(19) قرآن مایه هدایت و روشنى براى دلهاى پرهیزکار و آماده است.»
و در روایات آمده، امام على(ع) فرمود: «خداوند احدى را مانند قرآن اندرز نداده است، چرا که قرآن بهار دل و چشمههاى علم است.»(20)
به امید آن که با ظرفیت سازى در پرتو صفاى باطن و تعلیمات الهى، به مرحلهاى برسیم که مشمول دعاى امام عصر(عج) گردیم که: «خدایا! پیروى کردن و پندگرفتن را به شنوندگان عطا فرما.»
پىنوشتها: -
1. دیوان مثنوى، دفتر چهارم، به خط میرخانى، ص 380.
2. داستانهاى جمع الحکایات از :محمد عوفى، ص 23 و 24، گزینش نگارنده.
3. مانند: آیات 20سوره انفال، آیات 54 سوره نور، آیات 13 سوره مجادله، آیه 50 سوره آل عمران، آیات 108 و 126 سوره شعراء، آیه 63 سوره زخرف و....
4. سوره آل عمران، آیه 31.
5. همان، آیه 32.
6. سور طه، آیه90.
7. سوره بقره،آیه 168.
8. سوره جاثیه، آیه 18.
9. سوره نساء، آیه 66.
10. سوره انفال، آیه 21.
11. سوره اعراف، آیه 179.
12. سوره جاثیه، آیه 7و8.
13. سوره حدید، آیه 16.
14. سفینةالبحار، ج 2، ص 369، واژه فضل.
15. نهج البلاغه، حکمت 125.
16. همان، حکمت 147.
17. همان، حکمت 197.
18. همان، خطبه 109.
19. سوره بقره، آیه 3.
20. نهج البلاغه، خطبه 176.