على علیه السلام در کتاب خدا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دست بر قلم بردیم تا با استعانت از خداوند سبحان بتوانیم ذرهاى از دریاى بى کران صفات مولاى متقیان على(ع) را در کتاب آسمانى بیابیم و از خداوند متعال خواستاریم که جسارت و گستاخى را بر ما ببخشد از آن رو که ما قدرت فهم فضایل على(ع) را نداریم چه خامه شکسته و زبان الکن و فهم قاصر است و شناخت او فقط توسط خدا و پیغمبرش میسّر مىشود و بس و ما هرچه بنویسیم و بخوانیم مثل آن است که بر لب دریایى ایستاده باشیم و فقط از ساحل آن سود ببریم چون نمىتوانیم در وسط آن غوطه وربشویم چه هر کس به اندازه فهم و درک خود مىتواند از این بحر لایتناهى استفاده کند.
در ضمن خاطر نشان مىشود مطالبى که در این جا مطرح شده کم و بیش خوانندگان محترم با آن آشنا هستند و تقریباً مطالب ما بازگو کننده صحبتها و نوشتههاى دیگران است و از این رو که سعى شده در حدّ توان قسمتى از آیات و مطالب مربوط به این موضوع در این مقاله گنجانده شود، حایز اهمیت است.
از فضائل على(ع) سخن راندیم چون على(ع) از خانوادهاى است از بنىهاشم که در همان اوائل رسالت پیامبر(ص) جزء اولین کسانى بودند که ایمان آوردند و با او در سختیها و رنجها که از سوى کافران تحمیل مىشد و در تمام مصایب از قبیل شعب ابىطالب و تحت فشار گذاشتن پیامبر توسط کفار، که دست از دعوت خود بردارد و مسائل دیگرى که وجود داشت در کنار پیامبر بودند و از او دفاع مىکردند و على(ع) نیز در کنار پدر بزرگوار خود ابوطالب در کنار پیامبر و خانواده او بود و در غم و اندوه آنها شریک بود و على(ع) بعد از خدیجه همسر پیامبر، اول کسى بود که دعوت پیامبر را لبیک گفت و در همان جلسهاى که پیامبر با خویشاوندان خویش در اوایل رسالت خود تشکیل داده بود علاقمندى به پیامبر و مسلمان شدن خود را مطرح کرد.
براى على(ع) همین بس که او پسرعمو و داماد خاتم الانبیاء(ص) بود و همسرى چون فاطمه سیده نساء عالمین داشت و فرزندانى چون حسن و حسین(ع) - سروران جوانان اهل بهشت - از او بودند. اگر بخواهیم نمونه بارزى از جامع خوبیها و فضایل را در تاریخ بیابیم جز على و خاندانش کس دیگر صاحب این فضیلتها و امتیازها نبوده است و نیست.
نخستین مسلمان چه کسى بود؟
در پاسخ این سؤال همه متفقاً گفتهاند نخستین کس از زنان که مسلمان شد خدیجه همسر وفادار و فداکار پیامبر بوده و از مردان همه دانشمندان و مفسران شیعه به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت على علیه السلام را نخستین کسى از مردان مىدانند که دعوت پیامبر را پاسخ گفت .
این مطالب را در ذیل آیه 100 از سوره توبه مطرح کردهاند و مىگویند منظور از «السابقون الاولون من المهاجرین و الانصارو...» همان حضرت على(ع) است که اولین مسلمان است.(1) حدیث دیگرى از پیامبر داریم در رابطه با اینکه حضرت على(ع) را اولین مسلمان و اولین ایمان آورنده مىداند: «یا على انت اوّل المؤمنین ایماناً و اول المسلمین اسلاماً و انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(2)
قابل توجه این که حدیث معروفى در اینجا داریم که در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده است. طبق این حدیث آیه فوق درباره پیامبر(ص) و على علیه السلام نازل شده است. چون پیامبر دخترش فاطمه(س) را به همسرى على(ع) در آورد، به این ترتیب على(ع) هم پسر عموى پیامبر و هم همسر دخترش بود و این است معنى (نسباًو صهراً).(3)
سوره اعراف آیه 44 «...فأذّن مؤذن بینهم ان لعنة اللّه على الظالمین؛ندا دهندهاى در میان آنها ندا مىدهد که لعنت خدا بر ستمگران باد.» در این که این مؤذن (ندا دهنده) که صداى او را همگان مىشنوند و در حقیقت، سیطره تفوقى بر همه آنها دارد کیست؟ از آیه چیزى استفاده نمىشود ولى در روایات اسلامى که در تفسیر و توضیح آیه فوق آمده است غالباً به امیرمؤمنان على(ع) تفسیر شده است. حاکم ابوالقاسم حسکانى که از دانشمندان اهل سنت است به سند خود از محمد حنفیه از على(ع) نقل مىکند که فرمود: «انا ذلک المؤذن ؛ آنکه این ندا را مىدهد منم» و همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مىکند که على(ع) در قرآن نامهایى دارد که مردم نمىدانند از جمله مؤذّن در آیه شریفه: «فاذّن مؤذن بینهم» على است که این ندا را در مىدهد و مىگوید: «الا لعنة اللّه على الذین کذبوا بولایتى و استخفوا بحقى؛ لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند.»
از طریق شیعه نیز روایات متعددى در این زمینه وارد شده است از جمله این که (صدوق) با سند خود از امام باقر(ع) نقل مىکند که امیرمؤمنان على(ع) به هنگام بازگشت از میدان جنگ نهروان مطلع شد که معاویه آشکارا او را دشنام مىدهد و یارانش را به قتل مىرساند حضرت برخاست و خطابهاى ایراد کرد و در ضمن فرمود: ندا دهنده در دنیا و آخرت منم، همانگونه که خداوند مىفرماید: «فاذّن مؤذن بینهم ان لعنة اللّه على الظالمین»من آن مؤذّن رستاخیزم و نیز مىفرماید: «و اذان من اللّه و رسوله» به هنگام حج باید از طرف خدا و پیامبر این صدا به گوش همه مردم برسد. آن مؤذّن نیز من بودم.
ما فکر مىکنیم علت این که مولاى متقیان به عنوان مؤذن و ندا دهنده در آن روز انتخاب مىشود این است که اولاًدر دنیا نیز این منصب را از طرف خدا و پیامبر(ص) داشت، زیرا پس از فتح مکه مأموریت پیدا کرد که سوره برائت را در مراسم حج با صداى رسا براى همه مردم بخواند و اعلام دارد «و اذان من اللّه و رسوله الى الناس یوم الحج الاکبر انّ اللّه برىء من المشرکین و رسوله؛این ندایى است از طرف خداوند و پیامبرش به همه مردم در روز حج اکبر که خدا و رسولش از مشرکان بیزارند». ثانیاً موقف على(ع) در تمام طول زندگى موقف مبارزه با ظلم و ستم و درگیرى مداوم با ظالمان و ستمگران بود. آن چنان که حمایت از مظلوم و دشمنى با ظالم در تمام فرازهاى تاریخ زندگیش، با توجه به شرایط خاص عمرش مىدرخشد. همانطور که نمایندگى از سوى پیامبر در مراسم حج و ابلاغ سوره برائت یکى از بزرگترین افتخارات او محسوب مىشود، و همانطور که مبارزه با ظالمان و ستمگران از برجستهترین فضائل او است، تصدى این منصب در قیامت که دنباله همان برنامه است نیز فضیلت آشکارى محسوب مىشود.(4)
از دیگر آیاتى که در شأن مولاى متقیان على(ع) نازل شده است، آیه مباهله است که به نقل از مفاتیح الجنان این آیه (آیه مباهله) و آیه انّما ولیکم اللّه در روز 24 ماه ذى الحجه نازل شده است.
مراد آیه «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الکاذبین؛(5) ابتهال در زبان عربى به دو معنى زارى کردن و لعنت کردن آمده است مباهله نیز به معنى یکدیگر را لعنت کردن است. این آیه و دو آیه پیش از آن درباره فرستادگان مسیحیان نجران نازل گشته که پیش پیامبر(ص) آمدند و گفتند: شما درباره عیسى(ع) چه مىگویید؟ پیامبر(ص) فرمود: او بنده برگزیده خدا بود او را پدرى نبود و خداوند او را همانند حضرت آدم(ع) آفرید، چون مسیحیان نجران به ناروا گفتار پیامبر اسلام را نپذیرفتند رسول خدا(ص) آنان را به (مباهله) فرا خواند، ولى ایشان که در دل به درستى سخنان پیامبر(ص) پى برده بودند از مباهله سرباز زدند و به جاى آن جزیه پرداختند. عموم علماى شیعه و اکثر علماى اهل سنت بر این قول متفقاند که «ابناءنا و نساءنا و انفسنا؛ فرزندانمان و زنانمان و خودمان» در این آیه به ترتیب بر امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و حضرت فاطمه(ع) و حضرت على(ع) منطبق است و پیامبر آنان را خواست و فرمود اینها اهل بیت منند.(6)
از فخر رازى کلامى در ذیل آیه مباهله منقول است که نقل آن در اینجا مناسب است. فخر بن الخطیب گفت که شیعه از این آیه استدلال مىکند بر آن که على بن ابیطالب(ع) از جمیع پیغمبران بجز پیغمبر خاتم(ص) و از جمیع صحابه افضل است زیرا که حق تعالى فرمود: «و انفسنا و انفسکم؛ بخوانیم نفسهاى خود و نفسهاى شما را» و مراد از نفس، نفس مقدّس نبوى نیست، زیرا که دعوت اقتضاى مغایرت مىکند و آدمى خود را نمىخواند پس باید مراد دیگرى باشد و به اتفاق غیر از زنان و پسران کسى که بانفسنا تعبیر از او شده بغیر از على بن ابیطالب(ع) نبود. پس معلوم شد که حقتعالى نفس على را نفس محمد گفته است و اتحاد حقیقى میان دو نفس محال است. پس باید که مجاز باشد و در علم اصول مقرر است که حمل لفظ بر اقرب مجازات اولى است از حمل بر ابعد و اقرب مجازات استواى على است با حضرت رسول(ص) به جمیع امور و شرکت در جمیع کمالات مگر آن چه به دلیل خارج شود مانند نبوت که به اجماع بیرون رفته است و على در این امر با او شریک نیست اما در کمالات دیگر با او شریک است که از جمله فضیلت رسول خداست بر سایر پیغمبران و جمیع صحابه و مردمان پس على(ع) نیز باید فضل باشد.(7)
آیه نجوى سوره مجادله آیه 12: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ذالک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان اللّه غفور رحیم؛ اى اهل ایمان هرگاه بخواهید که با رسول سخن سرّى گویید پیش از این کار باید (مبلغى) صدقه دهید که این براى شما بهتر و پاکیزهتر است و اگر از فقر چیزى براى صدقه نیابید در این صورت خدا البته آمرزنده و مهربان است.»
در شأن نزول این آیه (زجاج) گفته است سبب آن بود که توانگران نزد پیامبر خدا مىرفتند و درباره آنچه که مىخواستند با وى به رایزنى نهانى مىپرداختند ولى تهیدستان از چنین امکانى برخوردار نبودند. از این رو خداوند برایشان واجب ساخت که پیش از شور و رایزنى با پیامبر(ص) چیزى (صدقهاى) - کم یا بیش - در راه خدا بدهند (ذلک خیرلکم و اطهر) یعنى پیشداشت صدقه براى شما بهتر و براى جلوگیرى از گناه کارسازتر است. زیرا که با پرداختن آن، به انجام دادن کارى نیکو روى آوردهاید اگر براى صدقه دادن، چیزى به دست نیاوردید، خداوند درباره آن از شما چشم خواهد پوشید و شما را در پوشش بخشایش خود قرار خواهد داد. در پى این دستور، دیگر کسى به نجوى با پیامبر روى نیاورد ولى امیرالمؤمنین على(ع) یک دینار از کسى وام گرفت و آن را در راه خدا داد و با پیامبر(ص) به نجوى پرداخت و پس از آن، حکم تصدق براى رایزنى نهانى با پیامبر به وسیله آیهاى پس از آیه نجوى از میان برداشته شد، عبداللّه بن عمر گفت: على بن ابیطالب داراى سه ویژگى بود که اگر من یکى از آنها را دارا مىبودم از اشتران سرخ موى براى من دوست داشتنىتر بود: 1- همسرى وى با فاطمه 2- سپردن پرچم به دست وى در کارزار خیبر 3- آیه نجوى.(8)
آیه دیگرى که درباره شأن و منزلت حضرت على(ع) نازل شده است آیه 207 سوره بقره است: «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤفٌ بالعباد؛ بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.» شأن نزول این آیه چنین است که هنگامى که پیغمبر اسلام تصمیم گرفت مهاجرت کند على(ع) را به جاى خویش قرار داد و شب هنگام که مىخواست بسوى غار ثور برود و مشرکان اطراف خانه را براى حمله به او محاصره کرده بودند دستور داد على(ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبزرنگى (بُرد خضرمى) که مخصوص خود پیغمبر بود روى خویش بکشد در این هنگام خداوند به (جبرئیل و میکائیل) وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانىتر قرار دادم کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگى دیگرى را بر خود مقدم دارد: هیچکدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اکنون على در بستر پیغمبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد، به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید. هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على نشسته بودند جبرئیل مىگفت: به به آفرین به تو اى على خداوند به وسیله تو به فرشتگان مباهات مىکند و در این هنگام بود که آیه فوق نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخى به نام «لیلة المبیت» نامیده شده است.(9)
سوره (هل اتى) یکى دیگر از آیات مهمى است که در شأن على(ع) نازل شده است و آن سوره، سوره دهر است که دو آیه آن مشهورتر از همه آیات آن است از این قرار «و یطعمون الطعام على حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً، انما نطعمکم لوجه اللّه لانرید منکم جزاء و لاشکوراً؛و هم بر دوستى او به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام مىدهند و گویند، ما فقط براى رضاى خدا به شما اطعام مىدهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسى نمىطلبیم» و این از کثرت جود و سخاوت، آن جناب روزها روزه مىگرفت و شبها بگرسنگى مىگذراند و قوت خود را به دیگران عطا مىفرمود و این سوره در باب ایثار آن حضرت نازل شده. هم این آیه و هم آیه 273 سوره بقره در شأن او نازل شده است که مىفرماید: «الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرّاً و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون؛ آنها که اموال خود را به هنگام شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق مىکنند مزدشان نزد پروردگارشان است و نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند.» آن حضرت درهمى در شب،درهمى در روز و درهمى در آشکارا، درهمى در نهان انفاق مىکرد.(10) آن حضرت کارگرى مىکرد واجرتش را تصدق مىنمود و خود از گرسنگى بر شکم مبارک سنگ مىبست و بس است شهادت معاویه که اعدا عدو آن حضرت است که در سخاوت آن جناب گفته: که على(ع) اگر مالک شود خانهاى از طلا و خانهاى از کاه، طلا را بیشتر تصدق مىکند تا هیچ از آن نماند.(11)
یکى دیگر از آیاتى که شأن نزول آن را به حضرت على(ع) نسبت مىدهند، آیه برّ که آیه 177 از سوره بقره است. به دلیل طولانى بودن آیه آن را اینجا نمىآوریم و فقط ترجمه آن را ذکر مىکنیم. آیه اینگونه است: «نیکوکارى بدان نیست که روى به جانب مشرق یا مغرب کنید لکن نیکوکار کسى است که به خداى عالم و روز قیامت و فرشتگان آسمان و کتاب آسمانى و پیغمبران ایمان آرد و دارائى خود را در راه دوستى خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و رهگذران و گدایان بدهد و هم در آزاد کردن بندگان صرف کند و نماز بپا دارد و زکوة مال به مستحق برساند و با هر که عهد بسته به موقع خود وفا کند و در کارزار و سختىها صبور و شکیبا باشد و به وقت رنج و تعب صبر پیشه کند کسانى که بدین اوصاف آراستهاند آنها به حقیقت راستگویان عالم و ایشان پرهیزگارانند.»
سبب نزول آیه آن بوده که یهود رو به مغرب و ترسایان رو به مشرق نماز مىگزاردند و مىگفتند: نیکویى خود همین گونه نماز گزاردن است که ما مىگزاریم ولى خداوند با فرو فرستادن این آیه گفتههاى آنان را تکذیب کرد، چون عوض شدن قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه سبب گشته بود که در این باره سخنان بسیارى گفته شود و حتى سخن را به اینجا رسانیده بودند که گویى در طاعت خداوند جز به نماز نباید روى آورد، این آیه فرود آمد تا در پاسخ به این سخنان به ویژه گفتههاى یهود، آنچه که لازمست بیان گردد. در این آیه براى کلمه «البر» دو معنى یاد کردهاند: 1- ابن عباس و مجاهد گفتهاند: همه نیکى تنها در روى آوردن به نماز نیست و طاعتهاى دیگر را نیز باید به جاى آورند. 2- چنانکه ترسایان و یهودان مىپندارند، نیکى آن نیست که به مشرق یا مغرب روى آورند، ولى نیکوکار کسى است که به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتب آسمانى یا قرآن و به پاکى پیامبران ایمان آورد و با همه دلبستگى که به دارایى خود دارد، آن را در راه خدا به نزدیکان خود یا چنانکه از امام باقر و امام صادق(ع) روایت است به نزدیکان پیامبر بدهد، چنانکه این معنى در آیه: «قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودة فى القربى (شورى - 23) هم آمده است. طبرسى مىگوید: این آیه بر وجوب پرداخت زکات (دارایى)، دلالت دارد هم او مىنویسد آیه بالا درباره امیرمؤمنان(ع) است زیرا همه مسلمانان در این گفته هم داستاناند که او بود که همه خوبیهاى یاد شده را دارا بود نه دیگران.(12)
در تفسیر نور ذیل شرح آیه «برّ» چنین مىآورد. یکى از پیامها و نکتههاى این آیه صبر است و یکى از شرایط رسیدن به مقام رهبرى نیز صبر و بردبارى است. آنجا که مىفرماید: «جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا؛ آنان را به خاطر صبرشان پیشوایان قرار دادیم که بر امر ما هدایت مىنمودند» (شاهد مثال) و از همین نکته نگارنده تفسیر استفاده مىکند و مىگوید: چون صبر در حضرت على(ع) به تمام و کمال متجلى شده بود این آیه در شأن او نازل شده است.(13)
آیه امانت یکى دیگر از آیاتى است که به حضرت على(ع) آن را تفسیر کردهاند، آیه چنین است: «انّا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً؛ ما بر آسمانها و زمین و کوههاى عالم عرض امانت کردیم آنها امتناع ورزیدند و اندیشه کردند تا انسان (ناتوان) بپذیرفت و انسان هم در مقام آزمایش و اداء امانت بسیار ستمکار و نادان است.»(14)
براى کلمه امانت در این آیه، چند معنى ذکر کردهاند. 1- امانت عبارت است از فرمانبردارى از دستور خدا و پرهیز از نافرمانى وى. 2- ابن عباس و مجاهد، آن را به معنى احکام و فرائضى که از سوى خدا بر مردم واجب گشته است، دانستهاند، حضرت على(ع) گفته است: امانتى که خداوند بر آسمانها و زمین پیشنهاد کرد و آنها توان تحمل آن را در خود ندیدند، نماز است. 3- به معنى امانت مردم و استوار ماندن در راه آن است. 4- امام جعفر صادق(ع) امانت را عبارت از ولایت على بن ابیطالب (ع) دانسته است. کلمه امانت در قرآن در چندین آیه به کار رفته است، ولى خداوند در این آیه ارزش امانت را بزرگ داشته و فرمان داده است که نسبت به انجام دادن آن استوار باشند و در پاسخ این پرسش که آسمانها و زمین و کوهها جمادند و تکلیفى ندارند، پس چرا از سوى خداوند، چنین کلامى گفته شده است. گفتهاند که منظور، اهل آسمانها و زمین و کوهها بوده است. یعنى اهل السماوات که مضاف حذف شده و مضاف الیه در جاى آن نشسته است. دیگر آن که نشان دادن شکوه و والایى این امانت در نظر بوده است. بدین معنى که آسمانها و زمین و کوهها با همه عظمتى که دارند، از پذیرفتن این امانت درمانده به خود لرزیدند ولى انسان برخود ستمگر و ناآگاه به چند و چونى این امانت آن را بر خود پذیرفت. برخى حمل امانت را به معنى خیانت در آن گفتهاند و کلمه انسان را در معنى مردم خائن به امانت دانستهاند.
آیه ولایت یکى از مهمترین آیاتى که در شأن على(ع) نازل شده است و حقانیت او را بعد از پیامبر ثابت مىکند. «الیوم اکملت لکم دینکم...؛(15) و انما ولیکم اللّه و رسوله...»(16) دو آیه یاد شده را مىتوان، از آیههایى که نشان دهنده ولایت على بن ابىطالب (ع) هستند به شمار آورد. از این رو است که عبرانى در تفسیر خود نخستین آیه از دو آیه بالا را آیه ولایت نام مىنهد هنگامى که این آیه فرود آمد، حضرت پیامبر اکرم(ص) دست حضرت على را گرفت و بالا برد و سپس گفت: «بار خدایا من مولا و سرپرست هر کس هستم، على نیز سرپرست اوست. خداوندا دوستدار او را دوست و دشمن او را دشمن دار، یاور او را یارى ده و کسى را که وى را خوار شمرد، خوار دار.» از امام باقر و امام صادق(ع) روایت است که این آیه در بازگشت پیامبر از حجةالوداع پس از برگزیدن على(ع) به پیشوایى امت، در غدیرخم نازل گشت و در قسمت دوم آیه همه مؤمنان مورد خطاب قرار گرفتهاند که خداوند مىگوید: با پیروز ساختن شما بر دشمنانتان و بیرون راندن ایشان از سرزمین شما وى نعمت خود را بر شما کامل ساخته است و امر امامت على(ع) در کمال بخشیدن به دین، نقش بسزایى دارد.
بسیارى از مفسران از جمله امام باقر و امام صادق(ع) گفتهاند که آیه 55 سوره مائده، هنگامى که على بن ابىطالب(ع) در رکوع نماز، انگشترى خود را در راه خدا به سائل بخشید درباره وى نازل گشته است. از امام باقر(ع) روایت است که شمارى از یهودیان به اسلام گرویده نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند: اى پیامآور خدا، یوشع بن نون، به جاى موسى(ع) نشست، پس از تو چه کسى ما را سرپرستى خواهد کرد؟ پس این آیه: «انّما ولیکم اللّه و رسوله» فرود آمد، پیامبر آنان را به مسجد برد و دیدند سائلى از مسجد بیرون آمد، پیامبر از وى پرسید کسى چیزى به تو داد، گفت: آرى این انگشترى را به من داد، پرسید: چه کسى آن را به تو داد؟ گفت: آن مرد نماز گزار، پیامبر پرسید: در چه حالى آن را به تو داد؟ گفت: در حال رکوع، سپس پیامبر(ص) تکبیر گفت و مردمان درون مسجد نیز تکبیر گفتند.(17)
آیه تبلیغ، آیهاى است در قرآن مجید که آغاز آن چنین است: «یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس انّ اللّه لایهدى القوم الکافرین؛ اى پیغمبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانى تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکردهاى و خدا تو را از شرّ و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت خدا گروه کافران را به هیچ راهى راهنمایى نخواهد کرد.»(18)
این آیه، این توهّم را که پیامبر اسلام(ص) براى تقیه، بخشى از وحى را پنهان مىداشته است، از میان مىبرد، از زید بن ارقم، روایت است که این آیه درباره ولایت على(ع) فرود آمد، از اهل بیت، ابن عباس و جابر بن عبدالله روایت است که خداوند به پیامبر(ص) وحى فرستاد که على را جانشین خود ساز، پیامبر(ص) از آن بیم داشت که بیان این مطلب، برگروهى از مسلمانان گران آید، که این آیه نازل گشت و پیامبر(ص) در روز غدیرخم دست على را گرفت و گفت: آیا من نسبت به هستى شما مسلمانان از خود شما سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آرى پس گفت: آن کسى که من سرور اویم، على سرور اوست، خدایا دوست دار او را دوست، و دشمن او را دشمن دار و از همین جا است که حدیث غدیر نیز مشهور شده است.(19)
آیه «و ان یکاد» یکى دیگر از آیاتى که در روز غدیر خم بر پیامبر نازل شده است، آیه 51 سوره قلم از قرآن مجید: «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لماسمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون ؛ براستى که مردمان کافر، هنگامى که آیات قرآن را مىشنوند (در نگریستن به تو از فرط خشم) نزدیک است که ترا با(چشم زدن) از پاى درآورند (با وجود کمال خرد و وقار تو) و از روى رشک مىگویند که او دیوانه است در صورتى که تا فرا رسیدن روز رستاخیز، قرآن براى مردم مایه شرف و کرامت است. گفتهاند که چون حضرت محمد(ص) مردم را از گمراهى رهانیده و آنان را به راه راست راهنمایى کرده است، هستى وى براى بشریت، جز شرف و افتخار نبوده است همه مفسران برآنند که منظور از «ازلاق بابصار» چشم زخم است ولى جبایى آن را رد مىکند، ابن عباس «لیزلقونک» را به معنى لیزهقونک یعنى با چشمهاى خویش تو را خواهند کشت، مىخوانده است. این آیه را به گونهاى دیگر نیز تفسیر کردهاند: هنگام خواندن قرآن و فرا خواندن مردم به یگانهپرستى، کافران با دشمنى و کین توزى و ناباورى به تو مىنگرند و آنچنان تند به تو مىنگرند که گویى نزدیک است با نگاههاى خویش، تو را از جاى بکنند و بر زمین کوبند از حسان شتربان روایت کردهاند که گفت: امام صادق(ع) در یکى از سفرهاى خویش در محل غدیر خم به من گفت: هنگامى که پیامبر(ص) در اینجا دستش را بالا برد تا پایگاه والاى على(ع) را به مردم نشان دهد، یکى از حاضران گفت:به چشمهایش بنگرید (منظور چشمهاى رسول اللّه(ص)) که چگونه به این سوى و آن سوى مىگردد، در این هنگام جبرئیل آیه «و ان یکاد...» را براى وى آورد.(20)
آیه اکمال که جزء آخرین آیاتى است که بر پیامبر نازل شده است و همچنین در شأن حضرت على(ع) نازل شده است و از مهمترین آیاتى است که بر امامت مولاى متقیان على(ع) دلیل مىآورند و آن را حجت قرار مىدهند.
آیه 3 از سوره مائده: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» این آیه شریفه به اجماع شیعه در قضیه غدیر خم نازل شده است و عدهاى از مفسرین و محدثین عامه هم با علماى شیعه در شأن نزول آیه متفقند ولى عده کثیرى از عامه قائلند که آیه در عرفه روز جمعه در حجةالوداع بر پیغمبر(ص) نازل شده است چنانکه در صحیح مسلم و بخارى نقل شده است و از این جهت در معنى آیه شریفه به اشکالى برخورد کردهاند و آن اشکال این است که خداوند متعال مىفرماید: «امروز دین شما را کامل کردم» و لازمه آن این است که تا امروز دین کامل نبوده چنانکه فخر رازى و دیگران معترفند در صورتى که در موقع نزول آیه و بعد از آن، آیه و حکمى نازل نشده است که سبب تکمیل دین گردد. زیرا سوره مائده بلکه این آیه آخرین سوره و آیه است که به پیغمبر نازل شده است و به فاصله 80 یا 81 و یا 82 روز بعد از نزول آیه شریفه پیغمبر اسلام(ص) از دنیا رحلت فرمود:(البته به قول شیعه که نزول آیه را در غدیرخم روز هیجدهم ذیحجه مىدانند، ولى اگر در عرفه نازل شده باشد ده روز افزوده مىشود)، به هر حال اشکال مزبور وارد است. در رفع این اشکال علماى عامه مخصوصاً فخر رازى جوابهائى داده و توجیهاتى کردهاند که رسا و معقول نیست. آیه اکمال در غدیر خم بعد از آیه تبلیغ نازل شده و خود فخررازى هم در تفسیر آیه و شأن نزول آن بعد از احتمالات زیاد اعتراف کرده است که این آیه (آیه تبلیغ، در فضایل على(ع)نازل شده و روایات زیادى وارد شده، ولى فوراً کلام را ناتمام و ناقص گذاشته و مىگوید: اولى آنست که بگوییم: راجع به یهود و نصارى است و اینکه خداوند متعال مىفرماید: «و اللّه یعصمک من الناس» مراد یهود و نصارى است. در صورتى که روایات بسیارى دلالت بر آن دارند که مطلب غیر از این است و آیه اکمال هم بعد از آیه تبلیغ و بلاشبهه در غدیرخم و بعد از نصب على(ع) به خلافت و ولایت بلافصل از طرف پیغمبر اکرم(ص) نازل شده است و عده زیادى از مفسرین و محدثین بزرگ عامه هم بر این حقیقت معترفند که شرح مبسوط این نقل قولها در دایرة المعارف تشیّع در جلد 1 ذیل آیه اکمال آمده است. اما از طرق شیعه که تقریباً چنانچه قبلاً گذشت اتفاقى است، صاحب تفسیر البرهان از على بن ابراهیم صاحب (تفسیر) نقل مىکند: آخرین فریضهاى که نازل شد مسئله ولایت على بن ابىطالب(ع) بود و بعد از آن فریضهاى نا
زل نشد مگر آیه اکمال، ابن بابویه از عبدالعزیز بن مسلم نقل مىکند زمانى که حضرت على بن موسى الرضا(ع) به مرو تشریف آوردند و ما خدمت آن حضرت رسیدیم در ضمن کلامى حضرت فرمود: در حجةالوداع و آخر عمر پیغمبر اکرم(ص) آیه شریفه اکمال نازل شد.(21) در پایان مقاله و در تأیید آیهها و نکات فوق یک شاهد مثال از تفسیر نمونه مىآوریم که رسول خدا(ص) على(ع) را دوبار (با صراحت) به یارانش معرفى کرده است. یک بار آن جا که فرمود:(در غدیر خم): (من کنت مولاه فهذا علىٌ مولاه؛ هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست) و اما بار دوم هنگامى که آیه (..ان اللّه هو مولاه و جبرئیل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر؛... همانا خدا یار اوست و جبرئیل و مردان صالح با ایمان و فرشتگان حق یار اویند. (سوره تحریم، آیه 4) نازل شد رسول خدا دست على را گرفت و فرمود: اى مردم این (صالح المؤمنین) است. نویسنده (روح البیان) بعد از نقل این روایت از (مجاهد) مىگوید: مؤید این حدیث حدیث معروف (منزله) است که پیامبر به على(ع) فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى» زیرا عنوان (صالحین) در آیات قرآن براى انبیاء آمده است و از جمله در آیه (وکلاً جعلنا صالحین) (سوره انبیاء، آیه 72) و در آیه (الحقنا بالصالحین) (سوره یوسف، آیه 101) مىباشد که در اولى عنوان صالح به جمعى از انبیاء و در دومى به حضرت یوسف اطلاق شده است و هنگامى که على به منزله هارون باشد او نیز مصداق صالح است.(22)
این مختصر سطورى که به طور فشرده نوشته شد هرگز نمىتواند بازگو کننده فضیلتها و کرامتهاى مولاى متقیان باشد و از خوانندگان عزیز مىخواهیم که خودشان عزمى جزم کنند و کمر همت به شناخت بیشتر مولایشان ببندند چه اینگونه مقالات و نوشتهها بدون کوشش خواننده و ژرف اندیشى خودشان خیلى مورد اثر قرار نمىگیرد. درست است که مشت نمونه خروار است و همین فضایل او که ذکر شد نشان از دریاى پهناور و وسیع دانش و کرامتهاى اوست و چنان شخصیتى را نمىتوان با یک مقاله شناخت ولى تفکر و تعمق در این رابطه مىتواند گرهگشاى بعضى از مبانى فکرى ما باشد.
پىنوشتها: -
1. تفسیر نمونه، ج 8، ص 103، ذیل آیه 100 سوره توبه.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3، ص 258.
3. تفسیر نمونه، ج 15، ص 128.
4. تفسیر نمونه، ج 6، ص 181، ذیل آیه 44 سوره اعراف.
5. سوره آل عمران، آیه 61.
6. دایرةالمعارف تشیع، ج 1،ذیل آیه مباهله، ص 251.
7. منتهى الآمال، تألیف شیخ عباس قمى، ص 177/176.
8. دایرةالمعارف تشیع،ذیل آیه نجوى، ص 252.
9. تفسیر نمونه، ج 2، ص 46، ذیل آیه 207 سوره بقره.
10. تفسیر نمونه، ج 2، ص 267، ذیل آیه 272 سوره بقره.
11. منتهى الآمال، تألیف شیخ عباس قمى، ص 177.
12. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه برّ، ص 246.
13. تفسیر نور، ج 1، ص 35.
14. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه امانت، ص 245.
15. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه تبلیغ، ص 247.
16. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه وان یکاد، ص 253.
17. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه اکمال، ص 244.
18. تفسیر نمونه، ج 24، ص 280.
19. سوره احزاب، آیه 72.
20. سوره مائده، آیه 30.
21. همان، 55.
22. سوره مائده، آیه 67.
در ضمن خاطر نشان مىشود مطالبى که در این جا مطرح شده کم و بیش خوانندگان محترم با آن آشنا هستند و تقریباً مطالب ما بازگو کننده صحبتها و نوشتههاى دیگران است و از این رو که سعى شده در حدّ توان قسمتى از آیات و مطالب مربوط به این موضوع در این مقاله گنجانده شود، حایز اهمیت است.
از فضائل على(ع) سخن راندیم چون على(ع) از خانوادهاى است از بنىهاشم که در همان اوائل رسالت پیامبر(ص) جزء اولین کسانى بودند که ایمان آوردند و با او در سختیها و رنجها که از سوى کافران تحمیل مىشد و در تمام مصایب از قبیل شعب ابىطالب و تحت فشار گذاشتن پیامبر توسط کفار، که دست از دعوت خود بردارد و مسائل دیگرى که وجود داشت در کنار پیامبر بودند و از او دفاع مىکردند و على(ع) نیز در کنار پدر بزرگوار خود ابوطالب در کنار پیامبر و خانواده او بود و در غم و اندوه آنها شریک بود و على(ع) بعد از خدیجه همسر پیامبر، اول کسى بود که دعوت پیامبر را لبیک گفت و در همان جلسهاى که پیامبر با خویشاوندان خویش در اوایل رسالت خود تشکیل داده بود علاقمندى به پیامبر و مسلمان شدن خود را مطرح کرد.
براى على(ع) همین بس که او پسرعمو و داماد خاتم الانبیاء(ص) بود و همسرى چون فاطمه سیده نساء عالمین داشت و فرزندانى چون حسن و حسین(ع) - سروران جوانان اهل بهشت - از او بودند. اگر بخواهیم نمونه بارزى از جامع خوبیها و فضایل را در تاریخ بیابیم جز على و خاندانش کس دیگر صاحب این فضیلتها و امتیازها نبوده است و نیست.
نخستین مسلمان چه کسى بود؟
در پاسخ این سؤال همه متفقاً گفتهاند نخستین کس از زنان که مسلمان شد خدیجه همسر وفادار و فداکار پیامبر بوده و از مردان همه دانشمندان و مفسران شیعه به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت على علیه السلام را نخستین کسى از مردان مىدانند که دعوت پیامبر را پاسخ گفت .
این مطالب را در ذیل آیه 100 از سوره توبه مطرح کردهاند و مىگویند منظور از «السابقون الاولون من المهاجرین و الانصارو...» همان حضرت على(ع) است که اولین مسلمان است.(1) حدیث دیگرى از پیامبر داریم در رابطه با اینکه حضرت على(ع) را اولین مسلمان و اولین ایمان آورنده مىداند: «یا على انت اوّل المؤمنین ایماناً و اول المسلمین اسلاماً و انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(2)
قابل توجه این که حدیث معروفى در اینجا داریم که در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده است. طبق این حدیث آیه فوق درباره پیامبر(ص) و على علیه السلام نازل شده است. چون پیامبر دخترش فاطمه(س) را به همسرى على(ع) در آورد، به این ترتیب على(ع) هم پسر عموى پیامبر و هم همسر دخترش بود و این است معنى (نسباًو صهراً).(3)
سوره اعراف آیه 44 «...فأذّن مؤذن بینهم ان لعنة اللّه على الظالمین؛ندا دهندهاى در میان آنها ندا مىدهد که لعنت خدا بر ستمگران باد.» در این که این مؤذن (ندا دهنده) که صداى او را همگان مىشنوند و در حقیقت، سیطره تفوقى بر همه آنها دارد کیست؟ از آیه چیزى استفاده نمىشود ولى در روایات اسلامى که در تفسیر و توضیح آیه فوق آمده است غالباً به امیرمؤمنان على(ع) تفسیر شده است. حاکم ابوالقاسم حسکانى که از دانشمندان اهل سنت است به سند خود از محمد حنفیه از على(ع) نقل مىکند که فرمود: «انا ذلک المؤذن ؛ آنکه این ندا را مىدهد منم» و همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مىکند که على(ع) در قرآن نامهایى دارد که مردم نمىدانند از جمله مؤذّن در آیه شریفه: «فاذّن مؤذن بینهم» على است که این ندا را در مىدهد و مىگوید: «الا لعنة اللّه على الذین کذبوا بولایتى و استخفوا بحقى؛ لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند.»
از طریق شیعه نیز روایات متعددى در این زمینه وارد شده است از جمله این که (صدوق) با سند خود از امام باقر(ع) نقل مىکند که امیرمؤمنان على(ع) به هنگام بازگشت از میدان جنگ نهروان مطلع شد که معاویه آشکارا او را دشنام مىدهد و یارانش را به قتل مىرساند حضرت برخاست و خطابهاى ایراد کرد و در ضمن فرمود: ندا دهنده در دنیا و آخرت منم، همانگونه که خداوند مىفرماید: «فاذّن مؤذن بینهم ان لعنة اللّه على الظالمین»من آن مؤذّن رستاخیزم و نیز مىفرماید: «و اذان من اللّه و رسوله» به هنگام حج باید از طرف خدا و پیامبر این صدا به گوش همه مردم برسد. آن مؤذّن نیز من بودم.
ما فکر مىکنیم علت این که مولاى متقیان به عنوان مؤذن و ندا دهنده در آن روز انتخاب مىشود این است که اولاًدر دنیا نیز این منصب را از طرف خدا و پیامبر(ص) داشت، زیرا پس از فتح مکه مأموریت پیدا کرد که سوره برائت را در مراسم حج با صداى رسا براى همه مردم بخواند و اعلام دارد «و اذان من اللّه و رسوله الى الناس یوم الحج الاکبر انّ اللّه برىء من المشرکین و رسوله؛این ندایى است از طرف خداوند و پیامبرش به همه مردم در روز حج اکبر که خدا و رسولش از مشرکان بیزارند». ثانیاً موقف على(ع) در تمام طول زندگى موقف مبارزه با ظلم و ستم و درگیرى مداوم با ظالمان و ستمگران بود. آن چنان که حمایت از مظلوم و دشمنى با ظالم در تمام فرازهاى تاریخ زندگیش، با توجه به شرایط خاص عمرش مىدرخشد. همانطور که نمایندگى از سوى پیامبر در مراسم حج و ابلاغ سوره برائت یکى از بزرگترین افتخارات او محسوب مىشود، و همانطور که مبارزه با ظالمان و ستمگران از برجستهترین فضائل او است، تصدى این منصب در قیامت که دنباله همان برنامه است نیز فضیلت آشکارى محسوب مىشود.(4)
از دیگر آیاتى که در شأن مولاى متقیان على(ع) نازل شده است، آیه مباهله است که به نقل از مفاتیح الجنان این آیه (آیه مباهله) و آیه انّما ولیکم اللّه در روز 24 ماه ذى الحجه نازل شده است.
مراد آیه «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الکاذبین؛(5) ابتهال در زبان عربى به دو معنى زارى کردن و لعنت کردن آمده است مباهله نیز به معنى یکدیگر را لعنت کردن است. این آیه و دو آیه پیش از آن درباره فرستادگان مسیحیان نجران نازل گشته که پیش پیامبر(ص) آمدند و گفتند: شما درباره عیسى(ع) چه مىگویید؟ پیامبر(ص) فرمود: او بنده برگزیده خدا بود او را پدرى نبود و خداوند او را همانند حضرت آدم(ع) آفرید، چون مسیحیان نجران به ناروا گفتار پیامبر اسلام را نپذیرفتند رسول خدا(ص) آنان را به (مباهله) فرا خواند، ولى ایشان که در دل به درستى سخنان پیامبر(ص) پى برده بودند از مباهله سرباز زدند و به جاى آن جزیه پرداختند. عموم علماى شیعه و اکثر علماى اهل سنت بر این قول متفقاند که «ابناءنا و نساءنا و انفسنا؛ فرزندانمان و زنانمان و خودمان» در این آیه به ترتیب بر امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و حضرت فاطمه(ع) و حضرت على(ع) منطبق است و پیامبر آنان را خواست و فرمود اینها اهل بیت منند.(6)
از فخر رازى کلامى در ذیل آیه مباهله منقول است که نقل آن در اینجا مناسب است. فخر بن الخطیب گفت که شیعه از این آیه استدلال مىکند بر آن که على بن ابیطالب(ع) از جمیع پیغمبران بجز پیغمبر خاتم(ص) و از جمیع صحابه افضل است زیرا که حق تعالى فرمود: «و انفسنا و انفسکم؛ بخوانیم نفسهاى خود و نفسهاى شما را» و مراد از نفس، نفس مقدّس نبوى نیست، زیرا که دعوت اقتضاى مغایرت مىکند و آدمى خود را نمىخواند پس باید مراد دیگرى باشد و به اتفاق غیر از زنان و پسران کسى که بانفسنا تعبیر از او شده بغیر از على بن ابیطالب(ع) نبود. پس معلوم شد که حقتعالى نفس على را نفس محمد گفته است و اتحاد حقیقى میان دو نفس محال است. پس باید که مجاز باشد و در علم اصول مقرر است که حمل لفظ بر اقرب مجازات اولى است از حمل بر ابعد و اقرب مجازات استواى على است با حضرت رسول(ص) به جمیع امور و شرکت در جمیع کمالات مگر آن چه به دلیل خارج شود مانند نبوت که به اجماع بیرون رفته است و على در این امر با او شریک نیست اما در کمالات دیگر با او شریک است که از جمله فضیلت رسول خداست بر سایر پیغمبران و جمیع صحابه و مردمان پس على(ع) نیز باید فضل باشد.(7)
آیه نجوى سوره مجادله آیه 12: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ذالک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان اللّه غفور رحیم؛ اى اهل ایمان هرگاه بخواهید که با رسول سخن سرّى گویید پیش از این کار باید (مبلغى) صدقه دهید که این براى شما بهتر و پاکیزهتر است و اگر از فقر چیزى براى صدقه نیابید در این صورت خدا البته آمرزنده و مهربان است.»
در شأن نزول این آیه (زجاج) گفته است سبب آن بود که توانگران نزد پیامبر خدا مىرفتند و درباره آنچه که مىخواستند با وى به رایزنى نهانى مىپرداختند ولى تهیدستان از چنین امکانى برخوردار نبودند. از این رو خداوند برایشان واجب ساخت که پیش از شور و رایزنى با پیامبر(ص) چیزى (صدقهاى) - کم یا بیش - در راه خدا بدهند (ذلک خیرلکم و اطهر) یعنى پیشداشت صدقه براى شما بهتر و براى جلوگیرى از گناه کارسازتر است. زیرا که با پرداختن آن، به انجام دادن کارى نیکو روى آوردهاید اگر براى صدقه دادن، چیزى به دست نیاوردید، خداوند درباره آن از شما چشم خواهد پوشید و شما را در پوشش بخشایش خود قرار خواهد داد. در پى این دستور، دیگر کسى به نجوى با پیامبر روى نیاورد ولى امیرالمؤمنین على(ع) یک دینار از کسى وام گرفت و آن را در راه خدا داد و با پیامبر(ص) به نجوى پرداخت و پس از آن، حکم تصدق براى رایزنى نهانى با پیامبر به وسیله آیهاى پس از آیه نجوى از میان برداشته شد، عبداللّه بن عمر گفت: على بن ابیطالب داراى سه ویژگى بود که اگر من یکى از آنها را دارا مىبودم از اشتران سرخ موى براى من دوست داشتنىتر بود: 1- همسرى وى با فاطمه 2- سپردن پرچم به دست وى در کارزار خیبر 3- آیه نجوى.(8)
آیه دیگرى که درباره شأن و منزلت حضرت على(ع) نازل شده است آیه 207 سوره بقره است: «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤفٌ بالعباد؛ بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.» شأن نزول این آیه چنین است که هنگامى که پیغمبر اسلام تصمیم گرفت مهاجرت کند على(ع) را به جاى خویش قرار داد و شب هنگام که مىخواست بسوى غار ثور برود و مشرکان اطراف خانه را براى حمله به او محاصره کرده بودند دستور داد على(ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبزرنگى (بُرد خضرمى) که مخصوص خود پیغمبر بود روى خویش بکشد در این هنگام خداوند به (جبرئیل و میکائیل) وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانىتر قرار دادم کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگى دیگرى را بر خود مقدم دارد: هیچکدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اکنون على در بستر پیغمبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد، به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید. هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على نشسته بودند جبرئیل مىگفت: به به آفرین به تو اى على خداوند به وسیله تو به فرشتگان مباهات مىکند و در این هنگام بود که آیه فوق نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخى به نام «لیلة المبیت» نامیده شده است.(9)
سوره (هل اتى) یکى دیگر از آیات مهمى است که در شأن على(ع) نازل شده است و آن سوره، سوره دهر است که دو آیه آن مشهورتر از همه آیات آن است از این قرار «و یطعمون الطعام على حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً، انما نطعمکم لوجه اللّه لانرید منکم جزاء و لاشکوراً؛و هم بر دوستى او به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام مىدهند و گویند، ما فقط براى رضاى خدا به شما اطعام مىدهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسى نمىطلبیم» و این از کثرت جود و سخاوت، آن جناب روزها روزه مىگرفت و شبها بگرسنگى مىگذراند و قوت خود را به دیگران عطا مىفرمود و این سوره در باب ایثار آن حضرت نازل شده. هم این آیه و هم آیه 273 سوره بقره در شأن او نازل شده است که مىفرماید: «الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرّاً و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون؛ آنها که اموال خود را به هنگام شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق مىکنند مزدشان نزد پروردگارشان است و نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند.» آن حضرت درهمى در شب،درهمى در روز و درهمى در آشکارا، درهمى در نهان انفاق مىکرد.(10) آن حضرت کارگرى مىکرد واجرتش را تصدق مىنمود و خود از گرسنگى بر شکم مبارک سنگ مىبست و بس است شهادت معاویه که اعدا عدو آن حضرت است که در سخاوت آن جناب گفته: که على(ع) اگر مالک شود خانهاى از طلا و خانهاى از کاه، طلا را بیشتر تصدق مىکند تا هیچ از آن نماند.(11)
یکى دیگر از آیاتى که شأن نزول آن را به حضرت على(ع) نسبت مىدهند، آیه برّ که آیه 177 از سوره بقره است. به دلیل طولانى بودن آیه آن را اینجا نمىآوریم و فقط ترجمه آن را ذکر مىکنیم. آیه اینگونه است: «نیکوکارى بدان نیست که روى به جانب مشرق یا مغرب کنید لکن نیکوکار کسى است که به خداى عالم و روز قیامت و فرشتگان آسمان و کتاب آسمانى و پیغمبران ایمان آرد و دارائى خود را در راه دوستى خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و رهگذران و گدایان بدهد و هم در آزاد کردن بندگان صرف کند و نماز بپا دارد و زکوة مال به مستحق برساند و با هر که عهد بسته به موقع خود وفا کند و در کارزار و سختىها صبور و شکیبا باشد و به وقت رنج و تعب صبر پیشه کند کسانى که بدین اوصاف آراستهاند آنها به حقیقت راستگویان عالم و ایشان پرهیزگارانند.»
سبب نزول آیه آن بوده که یهود رو به مغرب و ترسایان رو به مشرق نماز مىگزاردند و مىگفتند: نیکویى خود همین گونه نماز گزاردن است که ما مىگزاریم ولى خداوند با فرو فرستادن این آیه گفتههاى آنان را تکذیب کرد، چون عوض شدن قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه سبب گشته بود که در این باره سخنان بسیارى گفته شود و حتى سخن را به اینجا رسانیده بودند که گویى در طاعت خداوند جز به نماز نباید روى آورد، این آیه فرود آمد تا در پاسخ به این سخنان به ویژه گفتههاى یهود، آنچه که لازمست بیان گردد. در این آیه براى کلمه «البر» دو معنى یاد کردهاند: 1- ابن عباس و مجاهد گفتهاند: همه نیکى تنها در روى آوردن به نماز نیست و طاعتهاى دیگر را نیز باید به جاى آورند. 2- چنانکه ترسایان و یهودان مىپندارند، نیکى آن نیست که به مشرق یا مغرب روى آورند، ولى نیکوکار کسى است که به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتب آسمانى یا قرآن و به پاکى پیامبران ایمان آورد و با همه دلبستگى که به دارایى خود دارد، آن را در راه خدا به نزدیکان خود یا چنانکه از امام باقر و امام صادق(ع) روایت است به نزدیکان پیامبر بدهد، چنانکه این معنى در آیه: «قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودة فى القربى (شورى - 23) هم آمده است. طبرسى مىگوید: این آیه بر وجوب پرداخت زکات (دارایى)، دلالت دارد هم او مىنویسد آیه بالا درباره امیرمؤمنان(ع) است زیرا همه مسلمانان در این گفته هم داستاناند که او بود که همه خوبیهاى یاد شده را دارا بود نه دیگران.(12)
در تفسیر نور ذیل شرح آیه «برّ» چنین مىآورد. یکى از پیامها و نکتههاى این آیه صبر است و یکى از شرایط رسیدن به مقام رهبرى نیز صبر و بردبارى است. آنجا که مىفرماید: «جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا؛ آنان را به خاطر صبرشان پیشوایان قرار دادیم که بر امر ما هدایت مىنمودند» (شاهد مثال) و از همین نکته نگارنده تفسیر استفاده مىکند و مىگوید: چون صبر در حضرت على(ع) به تمام و کمال متجلى شده بود این آیه در شأن او نازل شده است.(13)
آیه امانت یکى دیگر از آیاتى است که به حضرت على(ع) آن را تفسیر کردهاند، آیه چنین است: «انّا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً؛ ما بر آسمانها و زمین و کوههاى عالم عرض امانت کردیم آنها امتناع ورزیدند و اندیشه کردند تا انسان (ناتوان) بپذیرفت و انسان هم در مقام آزمایش و اداء امانت بسیار ستمکار و نادان است.»(14)
براى کلمه امانت در این آیه، چند معنى ذکر کردهاند. 1- امانت عبارت است از فرمانبردارى از دستور خدا و پرهیز از نافرمانى وى. 2- ابن عباس و مجاهد، آن را به معنى احکام و فرائضى که از سوى خدا بر مردم واجب گشته است، دانستهاند، حضرت على(ع) گفته است: امانتى که خداوند بر آسمانها و زمین پیشنهاد کرد و آنها توان تحمل آن را در خود ندیدند، نماز است. 3- به معنى امانت مردم و استوار ماندن در راه آن است. 4- امام جعفر صادق(ع) امانت را عبارت از ولایت على بن ابیطالب (ع) دانسته است. کلمه امانت در قرآن در چندین آیه به کار رفته است، ولى خداوند در این آیه ارزش امانت را بزرگ داشته و فرمان داده است که نسبت به انجام دادن آن استوار باشند و در پاسخ این پرسش که آسمانها و زمین و کوهها جمادند و تکلیفى ندارند، پس چرا از سوى خداوند، چنین کلامى گفته شده است. گفتهاند که منظور، اهل آسمانها و زمین و کوهها بوده است. یعنى اهل السماوات که مضاف حذف شده و مضاف الیه در جاى آن نشسته است. دیگر آن که نشان دادن شکوه و والایى این امانت در نظر بوده است. بدین معنى که آسمانها و زمین و کوهها با همه عظمتى که دارند، از پذیرفتن این امانت درمانده به خود لرزیدند ولى انسان برخود ستمگر و ناآگاه به چند و چونى این امانت آن را بر خود پذیرفت. برخى حمل امانت را به معنى خیانت در آن گفتهاند و کلمه انسان را در معنى مردم خائن به امانت دانستهاند.
آیه ولایت یکى از مهمترین آیاتى که در شأن على(ع) نازل شده است و حقانیت او را بعد از پیامبر ثابت مىکند. «الیوم اکملت لکم دینکم...؛(15) و انما ولیکم اللّه و رسوله...»(16) دو آیه یاد شده را مىتوان، از آیههایى که نشان دهنده ولایت على بن ابىطالب (ع) هستند به شمار آورد. از این رو است که عبرانى در تفسیر خود نخستین آیه از دو آیه بالا را آیه ولایت نام مىنهد هنگامى که این آیه فرود آمد، حضرت پیامبر اکرم(ص) دست حضرت على را گرفت و بالا برد و سپس گفت: «بار خدایا من مولا و سرپرست هر کس هستم، على نیز سرپرست اوست. خداوندا دوستدار او را دوست و دشمن او را دشمن دار، یاور او را یارى ده و کسى را که وى را خوار شمرد، خوار دار.» از امام باقر و امام صادق(ع) روایت است که این آیه در بازگشت پیامبر از حجةالوداع پس از برگزیدن على(ع) به پیشوایى امت، در غدیرخم نازل گشت و در قسمت دوم آیه همه مؤمنان مورد خطاب قرار گرفتهاند که خداوند مىگوید: با پیروز ساختن شما بر دشمنانتان و بیرون راندن ایشان از سرزمین شما وى نعمت خود را بر شما کامل ساخته است و امر امامت على(ع) در کمال بخشیدن به دین، نقش بسزایى دارد.
بسیارى از مفسران از جمله امام باقر و امام صادق(ع) گفتهاند که آیه 55 سوره مائده، هنگامى که على بن ابىطالب(ع) در رکوع نماز، انگشترى خود را در راه خدا به سائل بخشید درباره وى نازل گشته است. از امام باقر(ع) روایت است که شمارى از یهودیان به اسلام گرویده نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند: اى پیامآور خدا، یوشع بن نون، به جاى موسى(ع) نشست، پس از تو چه کسى ما را سرپرستى خواهد کرد؟ پس این آیه: «انّما ولیکم اللّه و رسوله» فرود آمد، پیامبر آنان را به مسجد برد و دیدند سائلى از مسجد بیرون آمد، پیامبر از وى پرسید کسى چیزى به تو داد، گفت: آرى این انگشترى را به من داد، پرسید: چه کسى آن را به تو داد؟ گفت: آن مرد نماز گزار، پیامبر پرسید: در چه حالى آن را به تو داد؟ گفت: در حال رکوع، سپس پیامبر(ص) تکبیر گفت و مردمان درون مسجد نیز تکبیر گفتند.(17)
آیه تبلیغ، آیهاى است در قرآن مجید که آغاز آن چنین است: «یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس انّ اللّه لایهدى القوم الکافرین؛ اى پیغمبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانى تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکردهاى و خدا تو را از شرّ و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت خدا گروه کافران را به هیچ راهى راهنمایى نخواهد کرد.»(18)
این آیه، این توهّم را که پیامبر اسلام(ص) براى تقیه، بخشى از وحى را پنهان مىداشته است، از میان مىبرد، از زید بن ارقم، روایت است که این آیه درباره ولایت على(ع) فرود آمد، از اهل بیت، ابن عباس و جابر بن عبدالله روایت است که خداوند به پیامبر(ص) وحى فرستاد که على را جانشین خود ساز، پیامبر(ص) از آن بیم داشت که بیان این مطلب، برگروهى از مسلمانان گران آید، که این آیه نازل گشت و پیامبر(ص) در روز غدیرخم دست على را گرفت و گفت: آیا من نسبت به هستى شما مسلمانان از خود شما سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آرى پس گفت: آن کسى که من سرور اویم، على سرور اوست، خدایا دوست دار او را دوست، و دشمن او را دشمن دار و از همین جا است که حدیث غدیر نیز مشهور شده است.(19)
آیه «و ان یکاد» یکى دیگر از آیاتى که در روز غدیر خم بر پیامبر نازل شده است، آیه 51 سوره قلم از قرآن مجید: «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لماسمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون ؛ براستى که مردمان کافر، هنگامى که آیات قرآن را مىشنوند (در نگریستن به تو از فرط خشم) نزدیک است که ترا با(چشم زدن) از پاى درآورند (با وجود کمال خرد و وقار تو) و از روى رشک مىگویند که او دیوانه است در صورتى که تا فرا رسیدن روز رستاخیز، قرآن براى مردم مایه شرف و کرامت است. گفتهاند که چون حضرت محمد(ص) مردم را از گمراهى رهانیده و آنان را به راه راست راهنمایى کرده است، هستى وى براى بشریت، جز شرف و افتخار نبوده است همه مفسران برآنند که منظور از «ازلاق بابصار» چشم زخم است ولى جبایى آن را رد مىکند، ابن عباس «لیزلقونک» را به معنى لیزهقونک یعنى با چشمهاى خویش تو را خواهند کشت، مىخوانده است. این آیه را به گونهاى دیگر نیز تفسیر کردهاند: هنگام خواندن قرآن و فرا خواندن مردم به یگانهپرستى، کافران با دشمنى و کین توزى و ناباورى به تو مىنگرند و آنچنان تند به تو مىنگرند که گویى نزدیک است با نگاههاى خویش، تو را از جاى بکنند و بر زمین کوبند از حسان شتربان روایت کردهاند که گفت: امام صادق(ع) در یکى از سفرهاى خویش در محل غدیر خم به من گفت: هنگامى که پیامبر(ص) در اینجا دستش را بالا برد تا پایگاه والاى على(ع) را به مردم نشان دهد، یکى از حاضران گفت:به چشمهایش بنگرید (منظور چشمهاى رسول اللّه(ص)) که چگونه به این سوى و آن سوى مىگردد، در این هنگام جبرئیل آیه «و ان یکاد...» را براى وى آورد.(20)
آیه اکمال که جزء آخرین آیاتى است که بر پیامبر نازل شده است و همچنین در شأن حضرت على(ع) نازل شده است و از مهمترین آیاتى است که بر امامت مولاى متقیان على(ع) دلیل مىآورند و آن را حجت قرار مىدهند.
آیه 3 از سوره مائده: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» این آیه شریفه به اجماع شیعه در قضیه غدیر خم نازل شده است و عدهاى از مفسرین و محدثین عامه هم با علماى شیعه در شأن نزول آیه متفقند ولى عده کثیرى از عامه قائلند که آیه در عرفه روز جمعه در حجةالوداع بر پیغمبر(ص) نازل شده است چنانکه در صحیح مسلم و بخارى نقل شده است و از این جهت در معنى آیه شریفه به اشکالى برخورد کردهاند و آن اشکال این است که خداوند متعال مىفرماید: «امروز دین شما را کامل کردم» و لازمه آن این است که تا امروز دین کامل نبوده چنانکه فخر رازى و دیگران معترفند در صورتى که در موقع نزول آیه و بعد از آن، آیه و حکمى نازل نشده است که سبب تکمیل دین گردد. زیرا سوره مائده بلکه این آیه آخرین سوره و آیه است که به پیغمبر نازل شده است و به فاصله 80 یا 81 و یا 82 روز بعد از نزول آیه شریفه پیغمبر اسلام(ص) از دنیا رحلت فرمود:(البته به قول شیعه که نزول آیه را در غدیرخم روز هیجدهم ذیحجه مىدانند، ولى اگر در عرفه نازل شده باشد ده روز افزوده مىشود)، به هر حال اشکال مزبور وارد است. در رفع این اشکال علماى عامه مخصوصاً فخر رازى جوابهائى داده و توجیهاتى کردهاند که رسا و معقول نیست. آیه اکمال در غدیر خم بعد از آیه تبلیغ نازل شده و خود فخررازى هم در تفسیر آیه و شأن نزول آن بعد از احتمالات زیاد اعتراف کرده است که این آیه (آیه تبلیغ، در فضایل على(ع)نازل شده و روایات زیادى وارد شده، ولى فوراً کلام را ناتمام و ناقص گذاشته و مىگوید: اولى آنست که بگوییم: راجع به یهود و نصارى است و اینکه خداوند متعال مىفرماید: «و اللّه یعصمک من الناس» مراد یهود و نصارى است. در صورتى که روایات بسیارى دلالت بر آن دارند که مطلب غیر از این است و آیه اکمال هم بعد از آیه تبلیغ و بلاشبهه در غدیرخم و بعد از نصب على(ع) به خلافت و ولایت بلافصل از طرف پیغمبر اکرم(ص) نازل شده است و عده زیادى از مفسرین و محدثین بزرگ عامه هم بر این حقیقت معترفند که شرح مبسوط این نقل قولها در دایرة المعارف تشیّع در جلد 1 ذیل آیه اکمال آمده است. اما از طرق شیعه که تقریباً چنانچه قبلاً گذشت اتفاقى است، صاحب تفسیر البرهان از على بن ابراهیم صاحب (تفسیر) نقل مىکند: آخرین فریضهاى که نازل شد مسئله ولایت على بن ابىطالب(ع) بود و بعد از آن فریضهاى نا
زل نشد مگر آیه اکمال، ابن بابویه از عبدالعزیز بن مسلم نقل مىکند زمانى که حضرت على بن موسى الرضا(ع) به مرو تشریف آوردند و ما خدمت آن حضرت رسیدیم در ضمن کلامى حضرت فرمود: در حجةالوداع و آخر عمر پیغمبر اکرم(ص) آیه شریفه اکمال نازل شد.(21) در پایان مقاله و در تأیید آیهها و نکات فوق یک شاهد مثال از تفسیر نمونه مىآوریم که رسول خدا(ص) على(ع) را دوبار (با صراحت) به یارانش معرفى کرده است. یک بار آن جا که فرمود:(در غدیر خم): (من کنت مولاه فهذا علىٌ مولاه؛ هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست) و اما بار دوم هنگامى که آیه (..ان اللّه هو مولاه و جبرئیل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر؛... همانا خدا یار اوست و جبرئیل و مردان صالح با ایمان و فرشتگان حق یار اویند. (سوره تحریم، آیه 4) نازل شد رسول خدا دست على را گرفت و فرمود: اى مردم این (صالح المؤمنین) است. نویسنده (روح البیان) بعد از نقل این روایت از (مجاهد) مىگوید: مؤید این حدیث حدیث معروف (منزله) است که پیامبر به على(ع) فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى» زیرا عنوان (صالحین) در آیات قرآن براى انبیاء آمده است و از جمله در آیه (وکلاً جعلنا صالحین) (سوره انبیاء، آیه 72) و در آیه (الحقنا بالصالحین) (سوره یوسف، آیه 101) مىباشد که در اولى عنوان صالح به جمعى از انبیاء و در دومى به حضرت یوسف اطلاق شده است و هنگامى که على به منزله هارون باشد او نیز مصداق صالح است.(22)
این مختصر سطورى که به طور فشرده نوشته شد هرگز نمىتواند بازگو کننده فضیلتها و کرامتهاى مولاى متقیان باشد و از خوانندگان عزیز مىخواهیم که خودشان عزمى جزم کنند و کمر همت به شناخت بیشتر مولایشان ببندند چه اینگونه مقالات و نوشتهها بدون کوشش خواننده و ژرف اندیشى خودشان خیلى مورد اثر قرار نمىگیرد. درست است که مشت نمونه خروار است و همین فضایل او که ذکر شد نشان از دریاى پهناور و وسیع دانش و کرامتهاى اوست و چنان شخصیتى را نمىتوان با یک مقاله شناخت ولى تفکر و تعمق در این رابطه مىتواند گرهگشاى بعضى از مبانى فکرى ما باشد.
پىنوشتها: -
1. تفسیر نمونه، ج 8، ص 103، ذیل آیه 100 سوره توبه.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3، ص 258.
3. تفسیر نمونه، ج 15، ص 128.
4. تفسیر نمونه، ج 6، ص 181، ذیل آیه 44 سوره اعراف.
5. سوره آل عمران، آیه 61.
6. دایرةالمعارف تشیع، ج 1،ذیل آیه مباهله، ص 251.
7. منتهى الآمال، تألیف شیخ عباس قمى، ص 177/176.
8. دایرةالمعارف تشیع،ذیل آیه نجوى، ص 252.
9. تفسیر نمونه، ج 2، ص 46، ذیل آیه 207 سوره بقره.
10. تفسیر نمونه، ج 2، ص 267، ذیل آیه 272 سوره بقره.
11. منتهى الآمال، تألیف شیخ عباس قمى، ص 177.
12. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه برّ، ص 246.
13. تفسیر نور، ج 1، ص 35.
14. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه امانت، ص 245.
15. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه تبلیغ، ص 247.
16. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه وان یکاد، ص 253.
17. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ذیل آیه اکمال، ص 244.
18. تفسیر نمونه، ج 24، ص 280.
19. سوره احزاب، آیه 72.
20. سوره مائده، آیه 30.
21. همان، 55.
22. سوره مائده، آیه 67.