امامت استمرار مسیر نبوّت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نارسایى نظامهاى بشرى
نظامهاى فکرى، فلسفى و کلامى با دستورالعمل هایى که براى زندگى عملى فردى و اجتماعى با تکیه بر اندیشهها و معارف بشرى عرضه مىگردند، نمىتوانند جوامع اسلامى را به سوى کمالات و فضایل هدایت کنند و اصولاً در زندگى متفکران و افرادى که کوشیدهاند براى سعادت بشرى رهنمود بدهند خطاهاى زیادى وجود دارد، این که در هر عصرى در عرصههاى گوناگون دانشى کشف مىگردد و در مواقعى یافتههاى جدید بر معارف گذشته ى دانشوران و مخترعان خط بطلان مىکشد خود دلیل بارزى بر این واقعیت است که آدمى نمىتواند مکتبى جامع، کامل و همه جانبه براى تمام اعصار و امصار صادر کند، علاوه بر این کاستىهاى نسبى و اشتباهات و نارسایى هایى که در معلومات اهل دانش واندیشه دیده مىشود، مشاهیرى که با یکدیگر هم معاصرند غالباً در یافتن یک نظام آرام بخش و رهنمونى چند بعدى براى نجات بشریت با هم اختلاف دارند و معمولاً نظر یکدیگر را مورد انتقاد قرار مىدهند.
تمدن هایى که از مکتب وحى فاصله گرفتهاند یا ناپایدارند و یا این که افرادش در امواجى از نگرانى و اضطراب غوطه ورند. در سرزمین هایى که به کمک علم و فناورى، رفاه و آسایش و توسعه براى مردمش به ارمغان آوردهاند، متأسّفانه باتلاقهاى آلودگى، فساد و ابتذال بیش از جوامع دیگر، انسانها را تهدید مىنماید، در اجتماعات مذکور، چنان مردم در چنگال هوى و هوس و امیال فناپذیر گرفتار شدهاند که مجال هر گونه آرامش درونى و امنیت معنوى و روحى را از دست دادهاند. به علاوه دنیاى غرب براى این که سعادت دنیایى شهروندان خود را تأمین کند به جنایات زیادى دست زدهاند، به سرزمینهاى دیگر تجاوز کرده و ثروتهاى ملى و عمومى را غارت نموده و در بخشى از جهان فشارهاى سیاسى، رعب و تهدیدهاى کاذب حاکم نموده تا در بخشى دیگر از زمین مردم به رفاه و مادّیات خویش برسند و حیوان صفت در فکر خوردن و خوابیدن و چریدن در مرتع شیطانى باشند. خوشبختانه متفکّران غربى به صراحت در نوشتهها،
گزارشها و یافتههاى خود اعتراف کردهاند فرهنگ و تمدنى که مبتنى بر علم بشرى و تکنولوژى صرف باشد نمىتواند انسانها را از سقوط در درههاى رذالت و گناه برهاند، از آن گذشته معارف و دانش هایى که بشریت بدانها دست مىیابد به هیچ عنوان نمىتواند از حیات پس از مرگ، عالم برزخ و قیامت خبرى دهد و دستورالعملى براى این جنبه از زندگى آدمیان صادر کند. چون نه تجربهاى در این باره بدست آورده است و نه شناختى از این جهان دارد و در حالى که اعتقاد به معاد و روز رستاخیز قادر است رفتارها و گرایشها و جهت گیرىهاى فردى و اجتماعى را کنترل کند این جنبه ى مهم و سرنوشت ساز را فراموش کرده و آدمى را از چنین حقیقت محتوم و مسلّمى غافل نموده و با این روند خسارت زا حقوق طبیعى، فطرى و سرشتى وى را تضییع نموده است.
با این وصف به دلیل :
1- عدم احاطه ى بشر بر تمامى پیچیده گىهایى که باید اذهان و افکار انسانها را با تمام رازها و رمزهاى حیات مادى و معنوى، چه در سطح اجتماعى و چه در سطح فردى در برگیرد.
2- کاستى دانشهاى انسانى نسبت به جلوههاى گوناگون هستى اعّم از پدیدههاى انسانى، اجتماعى، طبیعى و فرهنگى.
3- عدم تأمین تمامى نیازهاى اجتماعى و فردى از طریق علوم تجربى و اجتماعى.
4- تدریجى بودن آگاهىهاى انسانى و مبتلا بودن به نقص نسبى و خطاهاى آشکار.
5 - تعلیمات فیلسوفان و متفکران علوم انسانى نتوانسته آیین درست بهزیستى و روش نائل گردیدن به سعادت را به جوامع گوناگون عرضه کند.
6- بسیارى از نظریههاى علمى که براى حل مشکلات روحى، رفتارى ارائه گردیده نه تنها نتوانسته است گرههاى روانى را بگشاید بلکه زنجیرهاى اسارت فکرى و اخلاقى را براى بشریت به ارمغان آورده است.
7- عاجز بودن در پاسخ به سؤالاتى چون ماهیت جهان ابدى، جاویدان بودن انسانى، نامتناهى بودن هستى و موضوعاتى چون سعادت معنوى.
عقل و ره آوردهاى علمى و فکرى بشریت نمىتواند آدمى را به سرمنزل مقصود برساند و یا حداقل براى سعادت انسان کفایت نمىکند و نیروهاى فکرى و خلاقیتهاى انسانى تنها به کمک وحى و رسالت انبیاء الهى مىتوانند براى نجات امّتها و اقوام، اقدام کنند.
تعلیمات فرستادگان الهى
اگر مشعلهاى فروزان پیامبران در مسیر سعادت انسانى روشن نمىگردید، حجّت الهى بر مردم تمام نمىشد و گمراهان و اهل ضلالت مىتوانستند در پیشگاه عدل خداوند ادعا کنند ما موفق نشدهایم راه حق را تشخیص دهیم. قرآن در این باره مىفرماید: «رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یکون للنّاس على اللّه حجّة بعد الرسل و کان الله عزیزاً حکیما؛(1) ما پیامبرانى بشارت دهنده (به رحمت خود) و بیم دهنده (از عذاب خویش) به سوى مردم فرستادیم تا بعد از آمدن آنان، حجّت بر مردم تمام شود و خداوند صاحب عزّت و حکمت است.»
بر خلاف ناتوانى هایى که در مکتبهاى بشرى مشاهده مىگردد، فرستادگان الهى تعلیماتى را عرضه نمودهاند که امتیازات و ویژگىهاى ذیل را دارند:
1- دستورالعمل هایى همه جانبه و برآورده ى تمامى نیازهاى انسانى ارائه مىدهند که از دقت، ژرفایى،گستردگى و جهان شمولى ویژهاى برخوردارند و نه تنها به احتیاجات مادى جوامع توجه دارند بلکه عواطف، خصلتهاى اخلاقى، حیات اخروى، زندگى معنوى و ارتباط مردم با خدا را نظر گرفتهاند.
2- این تعالیم بر اصولى استوار تکیه دارد که از ایمان به خداوند و روز جزا منشأ مىگیرد و نه تنها قادر است ظواهر اعمال انسانى را کنترل و نظارت کند بلکه بر دلها سیطره دارد و سرچشمه پیدایش فضایلى چون ایثار، گذشت، احسان و فروتنى مىباشد و جلو هر گونه تعدى و بى عدالتى را مىگیرد و با رهنمودهاى تربیتى در روح و روان انسانها نوعى تحوّل مثبت پدید مىآورد.(2)
3- آن وجودهاى مبارک به آن چه مىگویند، عمل مىکنند و انسانها را به سوى کمالاتى فرا مىخوانند که خود به فرازین قلّهاش رسیدهاند، همه ى فضایل و خصلتهاى عالى و پسندیده در وجودشان عینیت یافته و آنان نمونه ى ناب و شایسته ى یک انسان کامل اند. پیامبران براى پیمودن مسیر سعادت، تمامى سختىها را به جان خریدهاند و در این راستا با خصم برون و درون در ستیز و مبارزهاى سخت بودهاند، نه تسلیم امیال خویش گردیدهاند و نه با جبّاران و زورگویان کنار آمدهاند، زندگى فردى و اجتماعى آنان با زیست انسانهاى محروم و کم بضاعت فاصله ندارد و بین این ستارگان آسمان عصمت و انسانها یک رابطهاى عاطفى، سرشار از محبت و عطوفت و توأم با نشاط و طراوت روحى برقرار است. از این روى انسانها به راحتى مىتوانند به سیره ى فردى و اجتماعى آنان تأسّى کنند و از آنان درس زندگى بیاموزند و با یک نوع شوق درونى و اشتیاق سرشتى و ارادتى قوى سختىها و رنجها را مىپذیرند تا به کمالات ملکوتى دست یابند.(3)
4- پیامبران صلاحیت دریافت آگاهى ویژهاى تحت عنوان وحى را دارند و مىتوانند با ماوراى محسوسات ارتباط برقرار کنند و ضمیر و دل خود را به غیب و ملکوت پیوند زنند، قرآن این صلاحیت ویژه را مورد توجه قرار مىدهد: «اللّه اعلم حیث یجعل رسالته.»(4)
چنین ارتباطى، شخصیت پیامبر را دگرگون مىکند، نیروهایش را بر مىانگیزد، ظرفیتش را به نحو فوق العادهاى ارتقا مىدهد و شرح صدر را برایش به ارمغان مىآورد: «الم نشرح لک صدرک».
5- پیامبران به هیچ عنوان دچار خطا و اشتباه نمىشوند، نه تحت تأثیر امیال قرار مىگیرند و نه گناه مىکنند، یعنى یک نوع آگاهى و تشخیص ویژهاى بر اثر پیمودن راه تزکیه و ایمان و پارسایى بدست آوردهاند که مىدانند حتى یک خلاف کوچک چگونه مىتواند صفاى روح و پاکى باطن آنان را دچار خدشه سازد، چنان مصونیتى در خود پدید آوردهاند که وقتى ویروسها و میکروبهاى گناه به روح و روان و دلشان یورش مىآورد، در برابرش مقاومت مىکنند و آن عامل آلوده کننده ى خطرناک را در کوره پر حرارت ایمان و معرفت مىگدازند و از بین مىبرند، آنان با کمال اختیار و ارادهاى قوى قادرند با باتلاقها و مردابهاى جامعه مبارزه کنند بدون این که کوچکترین خطائى را مرتکب گردند. در واقع درجه ایمان و مرتبه تقواى آن وجودهاى مبارک چنان در اوج است که توفانهاى خطا و خلاف، کوچکترین گردى به دامن مطهرشان نمىنشاند.
پیامبران در ایجاد ارتباط با کانون وحى، دریافت وحى و رساندن پیام الهى به مردم، میزان معارف و کمالاتى که بدانها دست یافتهاند، چگونگى ارتباط با مردم و خصال اخلاقى و اجتماعى از چنین مصونیتى برخوردارند و هیچ گونه کاستى در تعالیم و دستورات و سیره ى آنان مشاهده نمىگردد.
6- هر پیامبرى که از جانب حق تعالى مبعوث مىگردد از نیروئى ما فوق بشر برخوردار است که گواه راستین بودن دعوت آسمانى و ملکوتى اوست، این نشانه، آیت یا معجزه نامیده مىگردد. البته آن بزرگان با وجود جنبههاى خارق العاده و برخوردارى از مقام عصمت از نظر زندگى عادى با دیگر افراد بشر تفاوتى ندارند و صرفاً مسئله وحى و زمینهها و لوازم آن، هر پیامبرى را از دیگران ممتاز مىکند.
7- پیامبر به سوى حق تعالى سیرو سلوک مىکند و پس از عروج به ساحت قدس و ملکوت و سیراب گردیدن از سرچشمه معنویت، مشتاق هدایت خلق خدا مىگردد و در برابر جوامع انسانى احساس مسئولیت مىکند، او خالصانه به بازسازى، اصلاح و راهنمایى امّت خویش مىپردازد، در رسالت خود قاطعیتى ویژه دارد و در این راستا از نقشههاى اهل شرک و نفاق و اهمهاى ندارد و از جبهه ى حق دفاع مىکند و در برابر خرافات، جهالتها، ستمگرىها و بى عدالتىها لحظهاى آرام نمىگیرد و تلاش مىنماید مردم را به خدا نزدیک نماید، عدالت را در جامعه برقرار کند.(5)
خاتم پیامبران
اگرچه رسول اکرم(ص) در امتیازاتى که برشمردیم همانند دیگر پیامبران است و رسالت خویش را همچون فرستادگان آسمانى پیشین انجام داد و به پایان رسانید و در این راه زحمتهاى زیادى را بر خویشتن هموار ساخت امّا آن حضرت با ویژگىهاى منحصربه فردى شناخته مىشود:
1- شریعتى که آن حضرت آورد با ارکان کامل و جوانبى گسترده از هرگونه تحریف مصون ماند و دشمنان و مخالفان موفق نشدند در آن خدشهاى به وجود آورند.
2- از جانب خداوند، قرآن کریم بر قلب آن وجود مبارک نازل گردید که هم معجزهاش محسوب مىگردد و هم برهان رسالتش و به همین دلیل جاویدان و باقى است و گرد زمان، آن را کهنه نمىنماید، قرآن خود این جنبه اعجاز و فوق بشرى را در آیاتى اعلام کرده است از جمله مىفرماید:
«و ان کنتم فى ریبٍ ممّا نزلنا على عبدنا فأتو بسورة من مثله؛(6) اگر در آن چه بر بنده خویش فرو فرستادیم تردیدى دارید، سورهاى مانند آن بیاورید.»
3- دین اسلام و آیین محمدى همگانى و جهانى است و در انحصار یک قوم و ملت نمىباشد؟، دین یهود نوعى امتیازطلبى و برترى نژادى را ترویج مىکند و به همین دلیل ریختن خون مردم و غارت اموال آحاد اجتماع را حلال و بدون مانع مىدانند. البته منظور آیین تحریف شده کنونى است، اسلام مثل آیین کلیسا دستور به کنارهگیرى از دنیا نداده و عبادت و ارتباط با خدا در این آیین به روز و زمان خاصى منحصر نمىباشد در هر زمانى و هر لحظهاى و در هر مکان پاک و طیبى مىتوان با خالق هستى سخن گفت و او را عبادت کرد.
آن روز که شعار توحید توسط رسول اکرم(ص) در فضاى تاریک مکه طنین انداخت، نظر پرچمدار این نهضت صرفاً حجاز،مکه و مدینه و گروه عرب نبود بلکه مأموریت داشت رسالت جهانى خویش را از محیط عربستان آغاز کند در حقیقت تعالیم محمّدى از روز اول چون چشمهاى صاف و زلال در شبه جزیرهاى خشک و بى آب و علف آشکار گردید، رفته رفته بر پهنا و ژرفایش افزوده شد و سرانجام به صورت رودخانهاى عظیم و سترگ درآمد که سرزمینهاى گوناگون قلمرو اقوام و طوایف مختلف را آبیارى کرد و هم اکنون نیز هرچه جلوتر مىرود عمیقتر و وسیعتر مىگردد رسول اکرم(ص) در آغاز دعوتش فرمود: «انّى رسول اللّه الیکم خاصة و الى الناس عامة»(7) قرآن مىفرماید: «قل یا ایها الناس انّى رسول اللّه الیکم جمیعاً؛(8)بگو اى مردم همانا من فرستادهاى از سوى خداوند به سوى شمایم.» «و ما ارسلناک الّا رحمةللعالمین؛(9) تو را نفرستادیم مگر به منظور رحمتى گسترده براى جهانیان» «...و اوحى الى هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ؛(10) این قرآن به من وحى شده است تا به آن شما و هر کس دیگر را که قرآن به او برسد بیم دهم.»
امام صادق(ع) در پاسخ مردى که سؤال کرد چرا هرچه قرآن خوانده مىشود، باز هم تازگى دارد، فرمودند: قرآن را براى زمان خاص و گروه ویژهاى نفرستادهاند، بدین جهت تا رستاخیز در هر زمانى نو و نزد هر گروهى طراوت دارد.(11)
شاهد دیگر بر جهانى بودن اسلام این است که خاتم انبیاء در سال ششم هجرت نمایندگان خود را به سوى زمامداران عالم فرستاد و با نامه هایى که عنوان محمد رسول اللّه برتارک آن مىدرخشید، آنان را به جانب اسلام دعوت کرد، این مکاتیب معناى واحدى را در بر داشتند و آن دعوت به توحید و اخوّت اسلامى بود و چون فراخوانى رسول اکرم(ص) به فرمان خدا و براى هشدار دادن بود، اثر عمیق و قابل توجهى در آنان مىگذاشت به نحوى که مردم حق جو و با انصاف اسلام را پذیرفتند.(12) نامههاى پیامبر منحصر به پادشاهان نبود بلکه براى ملتها و مذاهب مختلف هم مکتوباتى مىفرستاد و آنان را از طلوع خورشید اسلام با خبر مىساخت.(13)
4- آیین محمّدى بیش از سایر ادیان بر علم و دانش تأکید دارد و حضرت محمد(ص) فرمودهاند پیروان من یا باید دانشمند باشند یا در پى تحصیل علوم. چرا که متدین محروم از معرفت، چه بسا فریب باطلى را بخورد و یا در گرداب گمراهى قرار گیرد و فرمودهاند هر کس تصور کند دانش پایانى دارد، علم را بىارزش نموده است یعنى دامنه علوم محدود نمىباشند.
در تعالیم اسلامى به رشد و پرورش بُعد فطرى حقیقت جویى آدمى توجه گردید و قرآن کریم هرگونه گفتارى را که از روى ژرف اندیشى و شناخت نباشد نفى مىکند و براى انسانهایى فرجام بد تعیین کرده که اهل خردمندى، بصیرت و تفقه نبوده و به دلیل اعراض از حق جویى و کسب آگاهى در غفلت و ضلالت به سر مىبرند. کلام وحى بر قلم سوگند مىخورد و برایش قداست ویژهاى قائل است. مسلمانان به برکت این تعالیم به کوششهاى علمى و پژوهشى روى آوردند و تمدن اسلامى را در قرون اولیه و در حالى که اروپا در توحّش به سر مىبرد به وجود آوردند. گوستاولون اعتراف مىکند که اسلام از هر دینى براى اکتشافات علمى مناسبتر است.(14)
شیخ محمد عبده به یک کشیش مسیحى گفت: از وقتى ما اسلام را رها کردیم رو به انحطاط نهادیم ولى وقتى شما از دین خود فاصله گرفتید راه ترقى را پیمودید و این بیان مؤیّد آن است که تعالیم پیامبر اکرم(ص) تمدن آفرین است و از علم و تحقیق حمایت مىکند.(15)
5 - رسول اکرم(ص) رحمتى براى جهانیان است و آن قدر براى هدایت مردم دلسوزى دارد که حتى از این که مشرکان و شقاوت پیشگان در گمراهى بسر مىبرند به شدت ناراحت است به همین دلیل قرآن مىفرماید: «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى؛(16) ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به دردسر و مشقت اندازى» گاهى برخى یاران از پیامبر درخواست مىکردند که او به دشمنان نفرین کند امّا رسول اکرم(ص) حاضر نمىگردید و دعایش این بود که: خدایا این مردم را هدایت فرما.(17)
6- حضرت نبى اکرم(ص) کاملترین انبیاء است زیرا مظهر نبوت مطلقه است، تمامى انبیاء از مشکات او فیض نور و فروغ مىگیرند و پرتو نبوى آنان از خورشید نبى خاتم فیضان مىکند.
اسم اعظم و تجلیات و ظهوراتش از احدیت ذاتى منشأ مىگیرد و احدیت ذاتى منشأ تعیّن مرتبه انسان کامل ختمى و اوصیاء اوست. هر یک از انبیاء از این منصب برخوردار نمىباشند زیرا آنان مظاهر تجلیات اسمایى و صفاتىاند. مقام نبى ختمى و اوصیاى او مقام ولایت مطلقه است که بر تمامى اشیاء احاطه دارد و از تمامى موجودات عالم امکان اقوى و اکمل است. حقیقت محمّدى مظهر جامع اسماء اللّه است. تمامى مراتب موجودات که مظاهر اسماء الهىاند مظهر حقیقت نبى اکرماند. نبوت تشریعى به رسالت حضرت محمّد ختم مىگردد چنانچه قرآن مىفرماید: «و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لامبدّل لکلماته(18). ما کان محمّد ابا احد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النبیین؛(19) کلام پروردگار تو از روى راستى و عدالت کامل شد و کسى را توانایى تغییر دادن آنها نمىباشد و او شنوا و داناست. محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست همانا او فرستاده خدا و آخرین پیامبران است.»
ولایت اعم از نبوت و رسالت است و نبوت اعم از رسالت و اخص از ولایت، ولایت و امامت هرگز انقطاع نمىپذیرد و تداوم نبوت در ولایت جلوهگر مىگردد.
خورشید ولایت ائمه اطهارند از امیرمؤمنان على(ع) تا مهدى موعود که خاتم اوصیا است. وظیفه رسول اکرم تأسیس دین، تبلیغ و راهنمایى خلایق به سوى توحید است و مقام امامت که مظهر کامل آن دوازده تن جانشینان پیامبرند که به تکمیل توحید بشریت، تفسیر قانونى آسمانى قرآن و به حفظ آن از اغراض و مقاصد پلید مأموریت دارند. پس از رحلت نبى اکرم که قوه مؤسسه و مقننه است مردمان جهان به نیروى ولایت و امامت که نیروى مبقیه است بیشتر نیاز دارند.
پیوستگى قرآن و عترت
بعد از رسول اکرم(ص) ضرورت دارد حافظى باشد تا شریعت الهى را از گزند اختلاف، تحریفات و کذب و نظائر آن حفظ کند و ضامن بقاى آن باشد و کسى که مىتواند این مسؤولیت را بر دوش گیرد امام معصوم است. اوست که قادر است رموز و دقایق قرآنى را توضیح دهد جزئیات احکام الهى را بیان کند. نسبت پیامبر را صیانت نماید به گونهاى که مردم بتوانند به او اعتماد کنند و در صورت اختلاف به وى مراجعه کنند و با انگیزهاى درونى و اشتیاقى خاص برحکم و فرمانش گردن نهند. امام و قرآن براى جامعه لازم و ملزوم یکدیگرند(20) و امام به توضیح و تفسیر واقعى و صحیح کلام حق مىپردازد. در منابع روایى از امام به عنوان قرآن ناطق، بیانگر وحى الهى و ترجمان وحى نام برده شده است. به علاوه وقتى پیامبر دیده از جهان بر بست، بشریت نیاز شدیدى به رهبرى دارد که در احکام دین و قوانین الهى داراى آگاهى کامل باشد و در حل مشکلات مردم و برقرارى نظام عدالت اجتماعى از روى بصیرت توانایى خویش را به اثبات رسانیده باشد.
حدود الهى را با قاطعیت اجرا کند، عنصر امر به معروف و نهى از منکر را احیا نماید، جلو شعلههاى فساد را بگیرد احکام خداوند را آن چنان که بر رسولش نازل شده بدون تغییر و تبدیل و کم و زیاد در اجتماع پیاده کند و اگر غیر از این باشد جامعه دچار هرج و مرج مىگردد و اختلافات فراوان، هم بستگى مذهبى و معنوى مردم را دچار تزلزل مىنماید. حرمت حدود الهى از بین مىرود راستى چگونه امکان دارد خدایى که نهایت لطف را در خصوص بندهاش نشان داده و در آفرینش او از کوچکترین و جزئىترین ریزهکارىها دریغ نورزیده و به برکت عنایت خویش تمام نیازهاى انسان را براى ادامه حیات تأمین کرده است، جامعه انسانى را پس از واپسین پیامبرش بدون سرپرست بگذارد، و مگر مردم مىتوانند بدون امام معصوم به سوى سعادت و هدایت گام بردارند به علاوه کمالات عالى را پیموده و به عالم غیب پیوسته و به اخلاق الهى آراسته شده است و در واقع صراط مستقیم را به خوبى درنوردیده و در مرتبهاى فوق انسانها رسیده است و اگر دیگران بخواهند چنین مسیرى را طى کنند باید فرد برگزیدهاى باشد که ارتباط مستقیم با جهان غیب و عالم ربوبى برقرار کرده و واسطه فیض بین بشریت و خداوند به شمار مىرود. در واقع امام طلایهدار قافله انسانیت مىباشد و مورد توجه خاص خداوند بوده و از راه باطن قادر است هر فردى از انسانها را بر حسب ظرفیت و استعدادش به کمال مطلوب برساند.
تنها کسانى صلاحیت دارند زمام رهبرى امّت را در دست گیرند و محور دین و دنیاى مردم واقع شوند که به عنایت الهى از هرگونه نقص، آلودگى، خطا و لغزش منزّه باشد.(21)
هنگامى که خداوند خواست ابراهیم را پس از ابتلاهاى گوناگون و عبور از امتحان الهى به امامت برساند، حضرت ابراهیم پرسید آیا از نسل من هم به این مقام نائل مىگردند، پروردگار در جوابش فرمود: «لاینال عهدى الظالمین؛(22) عهد من(امامت) به ستمکاران نمىرسد»آن افرادى که از ذرّیه تو به ستم و گناه آلوده شدهاند مشمول این پیمان نمىگردند. بنابراین کسانى که به هر ترتیب در ایامى از عمر خود مرتکب معاصى گردند از چنین فیضى محرومند. امام، دانش و بینش خویش را از سرچشمه زلال حقیقت گرفته و پرورش یافته عنایات الهى است و بدیهى مىباشد کسى که واسطه فیض الهى و هادى و مربى انسان هاست چگونه امکان دارد از احکام و مقرّرات الهى بى خبر باشد، فردى که در مدار شریعت قرار مىگیرد و جدا کننده حق از باطل است و پاسدار حریم دیانت مىباشد بر فرازین قلّه معرفت و بصیرت قرار گرفته است و از همه مردم در عصر خودش کاملتر و جامعتر بوده و در جهت علم و تقوا و هرگونه خصائص و فضایل بر آحاد جامعه برترى دارد، خرد آدمى و هرگونه برهانى منطقى این را نمىپذیرد که رهبر جامعه که قلّه فضیلت و معرفت باید باشد در درجات ایمانى، علمى و معنوى دچار کاستى هایى گردد حتى امام به اذن خداوند به عنوان جانشین حق تعالى بر روى زمین و مقرّب درگاه او و برگزیدهاش قدرت تصرف در امور و پدیدهها را دارد و در جهان خلقت منشأ تحولات و تغییراتى خواهد بود. تمامى دستورات و فرامین امام واجب الرعایه اوست او به عنوان ولىّ امر و صاحب اختیار مؤمنین نسبت به آنها اولویت دارد.(23)
شجره طیّبه
شجره طیبه اسلام ثمراتى بهتر از على(ع) و خاندانش به عنوان ائمه بر حق ندارد، رسول اکرم(ص) براى انجام وظیفه رسالت و هدایتش صداقت و اخلاص خود را نشان داد و خداوند او را بر عموم بشر فضیلت داد و بر مخالفانش پیروز گردانید و آن حضرت در تمام مقاصد خود موفق و مؤیّد گردید. اهل بیت آن حضرت که حضرت على،همسر و یازده فرزندش مىباشند. با بروز دادن مهمترین آثار تعلیم و تربیت خاتم پیامبران، صدق مدّعاى آن حضرت و حقانیت آیین مقدس او را به جهانیان شناساندند و در حقیقت با گفتار و کردارشان شاهد صدق نبى اکرم(ص) گردیدند و بین این خاندان و پیامبر تناسب جالبى برقرار است زیرا یکى مؤسّس مکتب نبوت است و دیگرى معرّفش. به علاوه اهل بیت مصطفاى پیامبران در علم و تقوا بر دیگران برترى داشتند و رسول اللّه به حضرت على(ع) فرمود: هرچه من مىبینم تو هم مشاهده مىکنى و هرچه من مىشنوم تو هم مىشنوى با این تفاوت که تو پیامبر نمىباشى.(24)
حضرت على مىفرماید: آل پیامبر نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت و خزینه دانش آن وجود محترمند و مرجع حکمتهاى آن جناب و حافظ قرآن و سنتش، آنان براى دینش همچون کوههایى استوارند. رسول اکرم(ص) به کمک آنان در ترویج دین قوت گرفت حضرت در ادامه افزودهاند: هیچ یک از این امّت با آل محمد مقایسه نمىشوند. آل محمّد اساس دین و ستون ایمان و یقین هستند. دور افتادگان از راه حق به آنان مراجعه مىکنند و واماندگان به ایشان ملحق مىگردند. خصایص امامت در آنان جمع و حق ایشان است و بس.(25)
آن حضرت در جاى دیگر یادآور شدهاند: (اى مردم) هنگامى که در تاریکى گمراهى و نادانى بودید و راهنمایى نداشتید به سبب ما هدایت شدید و به راه راست قدم نهادید و سیادت بدست آوردید و از تیرگىهاى کفر و شرک در روشنایى صبح داخل شدید.(26)
امیرمؤمنان (ع) تأکید نمودهاند: من از جانب پروردگارم به راستى و درستى خود، حجت و گواه دارم و به دستور پیامبر در راه راست حرکت مىکنم و به راه و روشى آشکار رفتار مىنمایم، مسیر حق را یافته و در آن گام نهادهام. به اهل بیت پیامبر بنگرید و از طریق ایشان جدا نشوید، از آنان پیروى کنید که هرگز شما را از راه راست بیرون نبرند و به هلاکت و گمراهى بازنگردانند. پس اگر برخاستند و در کارى قیام کردند شما نیز برخیزید و آنان را یارى دهید و از ایشان پیش نیفتید و به رأى خود رفتار مکنید که گمراه و سرگردان مىگردید. پس نمانید و از اوامر و نواهى ایشان غفلت ننمایید که هلاک مىشوید.(27)
مولاى متقیان تصریح فرمودهاند: آگاه باشید مثل آل محمد(ص) همچون ستارگان آسمان است که هر زمان ستارهاى غایب گردد، ستارهاى دیگر هویدا مىشود و هیچ گاه زمین از وجودشان خالى نمىماند. پس چنان است که نعمتهاى خدا بر شما کامل گشته و آن چه را آرزو داشتید به شما عنایت کرده است.(28)
آن امام مظلوم مىفرمایند: کجایند کسانى که گمان کنند در علم، مطلع و استوارند به جز ما اهل بیت. ادعاى آنان دروغ و ستم بر ماست. زیرا خداوند ما را برترى داده و ایشان را فرو گذاشته و این مقام و منزلت را به ما اعطا فرموده و آنان را بىبهره ساخته و ما را داخل نموده و آنان را خارج فرموده است. به وسیله ما هدایت، طلب گردد، امامت و خلافت بر غیر ائمه سزاوار نیست و جز آنان که به نا حق روى کار آمدهاند براى جانشینى پیامبر صلاحیت ندارند.(29) آن اسوه وارستگان متذکر گردیدهاند: ما اهل بیت پیامبر از جهت قرب به پیامبر همچون پیراهن تن او هستیم و اصحاب آن بزرگواریم و خزانهداران درهاى علوم و معارفش و داخل خانه نمىتوان شد مگر از دربش .(30) آن چه از آیات قرآن که در مدح و منقبت علم و هدایت است درباره ایشان نازل گردیده و آنان گنجهاى خداوند بخشایندهاند، اگر به سخن لب گشایند راست گویند و اگر خاموش باشند دیگرى بر آنان سبقت نگیرد زیرا سکوتشان از روى حکمت و مصلحت است نه از روى ناتوانى.(31)
خاندان او(پیامبر) بهترین خاندانها و خویشانش برترین اقارب و شجرهاش بهترین شجرههاست که در حرم روییده و در بوستان مجد و شرافت قد کشیده است. آن شجره را شاخههایى بلند و میوهاى است که دست هر کس بدان نرسد.(32)
امام حامى و مدافع پیامبر
حضرت على(ع) از سن شش سالگى در خانه رسول اکرم(ص) رشد یافت و دست پرورده او گردید و نزد آن خاتم پیامبران محبوبیتى فوق العاده داشت و بیش از همه صحابه به اسلام و پیامبر پیوستگى دیرین داشت. او نخستین فردى بود که با وجود کمى سن، به حضرت محمد(ص) ایمان آورد و رسالت او را پذیرفت، از همان سنین نوجوانى و جوانى به یارى پیامبر برخاست و فداکارى در راه خدا و فرستادهاش برایش کارى دشوار نبود. در شب هجرت نبى اکرم، در بستر پیامبر آرمید و از این که جانش در معرض خطر قرار گیرد و بدست دشمنان مشرک و کافر کشته شود، ابایى نداشت. در مدینه هم مخالفان او همان افرادى بودند که با رسول اکرم(ص) خصومت داشتند. منافقان مدینه که با ورود نبى اکرم(ص) به این شهر قدرت موهوم و امتیاز طبقاتى آنان در معرض تهدید قرار گرفت چون اقتدار و ابّهت پیامبر را مشاهده کردند در لاک خود فرورفتند و از اظهار مخالفت با آن حضرت در موجى از هراس قرار گرفتند اما خصومت خود را نسبت به على(ع) که یار و همدم و حامى پیامبر بود، متمرکز نمودند، از این جهت دوستى و دشمنى با حضرت على(ع) میزانى استوار براى شناخت منافقان به شمار مىرفت.
پیامبر در مدینه حضرت على(ع) را به برادرى برگزید و بدین وسیله موقعیت او را مورد تأیید و تأکید قرار داد. حضرت على هم در شرایط گوناگونى شرط دوستى و اخوت با پیامبر را به بهتر نحو به جاى مىآورد و همدم پیامبر در روزهاى تنهایى و یاورش در سختىها و خطرها بود. او در پیکار با دشمنان اسلام از خود فداکارى فوق العادهاى نشان داد و موقعى که در مقابل عمروبن عبدود قرار گرفت رسول اکرم(ص) فرمود: اینک تمام ایمان به مبارزه با تمام شرک بیرون شد. در باب مقام على(ع) امیرمؤمنان پیامبر فرمود: انا مدینة العلم و على بابها؛ من شهر علم هستم و على دروازه آن.
در موارد متعددى پیامبر تأکید بر این واقعیت دارد که فردى از جنس خودش، درختى را که با مشقت به شکوفایى رسانیده آبیارى کند و از آن حراست نماید و این شخص کسى جز على(ع) نبود چرا که رهبر امت اسلامى بعد از پیامبر عیناً باید به لحاظ فکرى و تربیت سیاسى و اجتماعى مثل ایشان مىبود، الّا این که مقام نبوت نداشت، چنانچه پیامبر به على(ع) مىفرمود: تو براى من به منزله هارون هستى براى موسى، علماى اهل سنت هشتاد و دوبار از قول پیامبر نقل کردهاند که خطاب به امیرمؤمنان لفظ «انت خلیفتى» را به کار برده است که افاده جانشینى مىکند. آشکار است اگر این درخت بعد از رسول خدا به دست باغبانى عالم و کاردان سپرده نمىشد، نمىتوانست آن رشد و بالندگى عصر خود رسول اللّه را داشته باشد و آن ریشهاى که در میان مردم دوانیده بود سُست مىگردید و برگهایش پژمرده مىشد و بعداً هم خود درخت در معرض خشک شدن قرار مىگرفت.
پرورش و تعیین رهبرى آینده
شواهد و نمونههاى فراوانى وجود دارد که نشان مىدهد یک نوع پرورش و تربیت ویژه نبى اکرم در مورد حضرت على به انجام رسانید تا او را براى رهبرى امت اسلامى، پس از خویش مهیا سازد و در مسأله سرپرستى امور مسلمانان توسط امام پس از خود صرفاً به بیانات سربسته اکتفا نفرمود بلکه از اولین روز دعوت، موضوع امامت را همراه با نبوت با صراحت اعلام کرد و در نخستین روزهایى که دعوت آسمانى خویش را علنى ساخت و آن را با خویشاوندان خود در مجلسى مطرح کرد. خلافت حضرت على(ع) را اعلام و تأیید کرد و در طول سالهاى نبوت نیز به دفعات بسیار مقام شامخ امیرمؤمنان و اهل بیت را در مناسبتهاى مقتضى یادآورى و تذکر مىداد و در آخرین روزهاى زندگى به این امر خطیر بارها صریحاً تأکید ورزید و به این وسیله تکلیف مسلمانان را براى همیشه روشن ساخت و هیچ امرى را در پرده ابهام باقى نگذاشت، آخرین موردى که پیامبر در یک مراسم رسمى و با حضور هزاران مسلمان حج گزار، حضرت على(ع) را به عنوان جانشین واقعى خود مشخص ساخت ماجراى غدیر است.
سال دهم هجرت بود و موسم حج، منظره حج در این سال شکوه و هیجان ویژهاى داشت و پیامبر شادمان است که اجتماع مسلمانان در مسجد الحرام موج مىزند امّا نگران است که مبادا این جمعیت و هم عقیده و متحّد پس از رحلت او، از هم بگسلد و اتحاد از میانشان رخت بربندد و سیر قهقرایى بیابند. به خوبى واقف است که امت اسلامى به رهبرى امامى عادل و عالم، نیاز شدیدى دارد و در غیر این صورت زحمتهاى چندین سالهاش به هدر خواهد رفت. چگونه پیامبرى که در مسافرتهاى عادى، زمام امور مدینه را به دست فردى با کفایت مىسپرد(33) حال که مىخواهد از این سراى فانى به سوى دار قرار کوچ کند به موضوع رهبرى پس از خود، عنایتى ندارد، آیا آن تندیس رحمت و شفقت و چشمه عاطفه و دل سوزى به خود اجازه مىدهد، امت اسلامى را به حال خود رها کند.
سرانجام فریضه حج به پایان رسید و مردم به سوى وطنهاى خود در حال حرکت بودند که ناگهان صداى منادیان پیامبر در صحراى حجاز طنین افکند و مسلمانان را دستور توقف داد زیرا فرشته وحى هشدار داد: اى پیامبر آن چه به سوى تو از پروردگارت فرود آمده است به مردم ابلاغ کن و اگر کوتاهى کنى رسالت او را نرساندهاى و خداوند تو را از شرّ مردم نگهدارى مىکند.(34)
موضوعى که خداوند پیامبرش را با لحنى تند مخاطب ساخته بود. چیزى جز اعلام رسمى خلافت على(ع) نبود زیرا پیامبر نگران آن بود که اگر این برنامه را علنى نماید اختلافاتى در میان مسلمانان بروز نماید امّا با نزول این آیه، متوجه شد موقع مناسبى فرا رسیده است. پس آن جمعیت را در نقطهاى از بیابان که غدیرخم نام داشت فرا خواند و پس از اداى فریضه ظهر برفراز منبرى که از جهاز شتران فراهم شده بود قرار گرفت و پس از خواندن خطبهاى و مطرح کردن مطالبى با حاضران، فرمود: خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنان و به آنان از خودشان سزاوارترم آن گاه بدون فاصله و تأمل فرمود: به هر که من مولا هستم و سمت ولایت و سرپرستى بر او دارم على(ع) هم بعد از من همین منصب را داراست و این جمله را سه بار تکرار فرمود و در پایان بیانات خود، تأکید فرمود این حقیقت را حاضران به دیگران برسانند، جمعیت هنوز پراکنده نشده بود که پیک وحى آمد و این آیه را نازل فرمود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛(35) امروز کافران از بازگشت شما از دین خود ناامید شدهاند از آنان مترسید و از من خوف داشته باشید. امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت خویش را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.» امّا متأسفانه آن نگرانى که رسول اکرم در خصوص جانشین خویش داشت.(36) با نقشه عدّهاى به وقوع پیوست و امت روى تافته از امام قدم در کوره راه تحیّر، و اختلاف نهاد و خود را از درک نعمت امامت که براى استمرار حرکت رسالت پیش بینى شده بود، محروم ساخت.
پىنوشتها: -
1. سوره انبیاء، آیه 165.
2. در این زمینه بنگرید به کتاب وحى یا شعور مرموز، از علامه طباطبایى.
3. نک: انسان کامل، شهید آیت اللّه مطهرى.
4. سوره انعام، آیه 124.
5. مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى (وحى و نبوت)، شهید مطهرى، ص 26 - 10.
6. سوره بقره، آیه 23.
7. کامل التواریخ، ج 2، ص 61.
8. سوره اعراف، آیه 158.
9. سوره انبیاء، آیه 107.
10. سوره انعام، آیه 19.
11. سفینة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 413.
12. مکاتیب الرسول، ج 1، ص 30 - 31 ؛ الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 413.
13. سیره حلبى، ج 3، ص 285، محمد و زمامداران، ص 162.
14. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه سید هاشم حسینى، ص 143.
15. مسئله شناخت، شهید مطهرى، ص 231.
16. سوره طه، آیه 2.
17. نبوت، محسن قرائتى، ص 94.
18. سوره انعام، آیه 115 و بنگرید به المیزان، ج 7، ص 348، تفسیر منهج الصادقین، ج 3، ص 439.
19. سوره احزاب، آیه 40.
20. رسول اکرم امام و قرآن (عترت و کلام وحى) را انفکاکناپذیر مىداند و مىفرماید: کسى که به این دو تمسک یابد گمراه نمىشود(حدیث ثقلین را مرحوم میرحامد حسین در کتاب عبقات الانوار با مدارک فراوان آورده است).
21. المیزان، ترجمه فارسى، ج 3،ص 192، ج 21، ص 260.
22. سوره بقره، آیه 124.
23. امامت از دیدگاه تشیع، علّامه محمد حسین مظفر، ص 47 - 43.
24. نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
25. همان، خطبه دوم.
26. همان، خطبه چهارم.
27. همان، خطبه 97.
28. همان، خطبه 98.
29. همان، خطبه 144.
30. همان، خطبه 154.
31. همان.
32. همان، خطبه 93.
33. کامل ابن اثیر، ج 1، ص 242، 216، 278؛ تاریخ طبرى، ج 3، ص 1173 - 1171.
34. سوره مائده، آیه 67.
35. همان، آیه 3.
36. رسول اکرم (ص) فرموده بود: بر شما از این بیم دارم که کسانى را جلو بیاندازید که برترین شما در دین نمىباشند (بحارالانوار، ج 69، ص 227) و در حدیثى دیگر با صراحت فرمودند: آن چه نسبت به او (على(ع)) بیم دارم آن است که قریش پس از من با او از در نیرنگ و فریب درآیند (همان، ج 40، ص 29).
نظامهاى فکرى، فلسفى و کلامى با دستورالعمل هایى که براى زندگى عملى فردى و اجتماعى با تکیه بر اندیشهها و معارف بشرى عرضه مىگردند، نمىتوانند جوامع اسلامى را به سوى کمالات و فضایل هدایت کنند و اصولاً در زندگى متفکران و افرادى که کوشیدهاند براى سعادت بشرى رهنمود بدهند خطاهاى زیادى وجود دارد، این که در هر عصرى در عرصههاى گوناگون دانشى کشف مىگردد و در مواقعى یافتههاى جدید بر معارف گذشته ى دانشوران و مخترعان خط بطلان مىکشد خود دلیل بارزى بر این واقعیت است که آدمى نمىتواند مکتبى جامع، کامل و همه جانبه براى تمام اعصار و امصار صادر کند، علاوه بر این کاستىهاى نسبى و اشتباهات و نارسایى هایى که در معلومات اهل دانش واندیشه دیده مىشود، مشاهیرى که با یکدیگر هم معاصرند غالباً در یافتن یک نظام آرام بخش و رهنمونى چند بعدى براى نجات بشریت با هم اختلاف دارند و معمولاً نظر یکدیگر را مورد انتقاد قرار مىدهند.
تمدن هایى که از مکتب وحى فاصله گرفتهاند یا ناپایدارند و یا این که افرادش در امواجى از نگرانى و اضطراب غوطه ورند. در سرزمین هایى که به کمک علم و فناورى، رفاه و آسایش و توسعه براى مردمش به ارمغان آوردهاند، متأسّفانه باتلاقهاى آلودگى، فساد و ابتذال بیش از جوامع دیگر، انسانها را تهدید مىنماید، در اجتماعات مذکور، چنان مردم در چنگال هوى و هوس و امیال فناپذیر گرفتار شدهاند که مجال هر گونه آرامش درونى و امنیت معنوى و روحى را از دست دادهاند. به علاوه دنیاى غرب براى این که سعادت دنیایى شهروندان خود را تأمین کند به جنایات زیادى دست زدهاند، به سرزمینهاى دیگر تجاوز کرده و ثروتهاى ملى و عمومى را غارت نموده و در بخشى از جهان فشارهاى سیاسى، رعب و تهدیدهاى کاذب حاکم نموده تا در بخشى دیگر از زمین مردم به رفاه و مادّیات خویش برسند و حیوان صفت در فکر خوردن و خوابیدن و چریدن در مرتع شیطانى باشند. خوشبختانه متفکّران غربى به صراحت در نوشتهها،
گزارشها و یافتههاى خود اعتراف کردهاند فرهنگ و تمدنى که مبتنى بر علم بشرى و تکنولوژى صرف باشد نمىتواند انسانها را از سقوط در درههاى رذالت و گناه برهاند، از آن گذشته معارف و دانش هایى که بشریت بدانها دست مىیابد به هیچ عنوان نمىتواند از حیات پس از مرگ، عالم برزخ و قیامت خبرى دهد و دستورالعملى براى این جنبه از زندگى آدمیان صادر کند. چون نه تجربهاى در این باره بدست آورده است و نه شناختى از این جهان دارد و در حالى که اعتقاد به معاد و روز رستاخیز قادر است رفتارها و گرایشها و جهت گیرىهاى فردى و اجتماعى را کنترل کند این جنبه ى مهم و سرنوشت ساز را فراموش کرده و آدمى را از چنین حقیقت محتوم و مسلّمى غافل نموده و با این روند خسارت زا حقوق طبیعى، فطرى و سرشتى وى را تضییع نموده است.
با این وصف به دلیل :
1- عدم احاطه ى بشر بر تمامى پیچیده گىهایى که باید اذهان و افکار انسانها را با تمام رازها و رمزهاى حیات مادى و معنوى، چه در سطح اجتماعى و چه در سطح فردى در برگیرد.
2- کاستى دانشهاى انسانى نسبت به جلوههاى گوناگون هستى اعّم از پدیدههاى انسانى، اجتماعى، طبیعى و فرهنگى.
3- عدم تأمین تمامى نیازهاى اجتماعى و فردى از طریق علوم تجربى و اجتماعى.
4- تدریجى بودن آگاهىهاى انسانى و مبتلا بودن به نقص نسبى و خطاهاى آشکار.
5 - تعلیمات فیلسوفان و متفکران علوم انسانى نتوانسته آیین درست بهزیستى و روش نائل گردیدن به سعادت را به جوامع گوناگون عرضه کند.
6- بسیارى از نظریههاى علمى که براى حل مشکلات روحى، رفتارى ارائه گردیده نه تنها نتوانسته است گرههاى روانى را بگشاید بلکه زنجیرهاى اسارت فکرى و اخلاقى را براى بشریت به ارمغان آورده است.
7- عاجز بودن در پاسخ به سؤالاتى چون ماهیت جهان ابدى، جاویدان بودن انسانى، نامتناهى بودن هستى و موضوعاتى چون سعادت معنوى.
عقل و ره آوردهاى علمى و فکرى بشریت نمىتواند آدمى را به سرمنزل مقصود برساند و یا حداقل براى سعادت انسان کفایت نمىکند و نیروهاى فکرى و خلاقیتهاى انسانى تنها به کمک وحى و رسالت انبیاء الهى مىتوانند براى نجات امّتها و اقوام، اقدام کنند.
تعلیمات فرستادگان الهى
اگر مشعلهاى فروزان پیامبران در مسیر سعادت انسانى روشن نمىگردید، حجّت الهى بر مردم تمام نمىشد و گمراهان و اهل ضلالت مىتوانستند در پیشگاه عدل خداوند ادعا کنند ما موفق نشدهایم راه حق را تشخیص دهیم. قرآن در این باره مىفرماید: «رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یکون للنّاس على اللّه حجّة بعد الرسل و کان الله عزیزاً حکیما؛(1) ما پیامبرانى بشارت دهنده (به رحمت خود) و بیم دهنده (از عذاب خویش) به سوى مردم فرستادیم تا بعد از آمدن آنان، حجّت بر مردم تمام شود و خداوند صاحب عزّت و حکمت است.»
بر خلاف ناتوانى هایى که در مکتبهاى بشرى مشاهده مىگردد، فرستادگان الهى تعلیماتى را عرضه نمودهاند که امتیازات و ویژگىهاى ذیل را دارند:
1- دستورالعمل هایى همه جانبه و برآورده ى تمامى نیازهاى انسانى ارائه مىدهند که از دقت، ژرفایى،گستردگى و جهان شمولى ویژهاى برخوردارند و نه تنها به احتیاجات مادى جوامع توجه دارند بلکه عواطف، خصلتهاى اخلاقى، حیات اخروى، زندگى معنوى و ارتباط مردم با خدا را نظر گرفتهاند.
2- این تعالیم بر اصولى استوار تکیه دارد که از ایمان به خداوند و روز جزا منشأ مىگیرد و نه تنها قادر است ظواهر اعمال انسانى را کنترل و نظارت کند بلکه بر دلها سیطره دارد و سرچشمه پیدایش فضایلى چون ایثار، گذشت، احسان و فروتنى مىباشد و جلو هر گونه تعدى و بى عدالتى را مىگیرد و با رهنمودهاى تربیتى در روح و روان انسانها نوعى تحوّل مثبت پدید مىآورد.(2)
3- آن وجودهاى مبارک به آن چه مىگویند، عمل مىکنند و انسانها را به سوى کمالاتى فرا مىخوانند که خود به فرازین قلّهاش رسیدهاند، همه ى فضایل و خصلتهاى عالى و پسندیده در وجودشان عینیت یافته و آنان نمونه ى ناب و شایسته ى یک انسان کامل اند. پیامبران براى پیمودن مسیر سعادت، تمامى سختىها را به جان خریدهاند و در این راستا با خصم برون و درون در ستیز و مبارزهاى سخت بودهاند، نه تسلیم امیال خویش گردیدهاند و نه با جبّاران و زورگویان کنار آمدهاند، زندگى فردى و اجتماعى آنان با زیست انسانهاى محروم و کم بضاعت فاصله ندارد و بین این ستارگان آسمان عصمت و انسانها یک رابطهاى عاطفى، سرشار از محبت و عطوفت و توأم با نشاط و طراوت روحى برقرار است. از این روى انسانها به راحتى مىتوانند به سیره ى فردى و اجتماعى آنان تأسّى کنند و از آنان درس زندگى بیاموزند و با یک نوع شوق درونى و اشتیاق سرشتى و ارادتى قوى سختىها و رنجها را مىپذیرند تا به کمالات ملکوتى دست یابند.(3)
4- پیامبران صلاحیت دریافت آگاهى ویژهاى تحت عنوان وحى را دارند و مىتوانند با ماوراى محسوسات ارتباط برقرار کنند و ضمیر و دل خود را به غیب و ملکوت پیوند زنند، قرآن این صلاحیت ویژه را مورد توجه قرار مىدهد: «اللّه اعلم حیث یجعل رسالته.»(4)
چنین ارتباطى، شخصیت پیامبر را دگرگون مىکند، نیروهایش را بر مىانگیزد، ظرفیتش را به نحو فوق العادهاى ارتقا مىدهد و شرح صدر را برایش به ارمغان مىآورد: «الم نشرح لک صدرک».
5- پیامبران به هیچ عنوان دچار خطا و اشتباه نمىشوند، نه تحت تأثیر امیال قرار مىگیرند و نه گناه مىکنند، یعنى یک نوع آگاهى و تشخیص ویژهاى بر اثر پیمودن راه تزکیه و ایمان و پارسایى بدست آوردهاند که مىدانند حتى یک خلاف کوچک چگونه مىتواند صفاى روح و پاکى باطن آنان را دچار خدشه سازد، چنان مصونیتى در خود پدید آوردهاند که وقتى ویروسها و میکروبهاى گناه به روح و روان و دلشان یورش مىآورد، در برابرش مقاومت مىکنند و آن عامل آلوده کننده ى خطرناک را در کوره پر حرارت ایمان و معرفت مىگدازند و از بین مىبرند، آنان با کمال اختیار و ارادهاى قوى قادرند با باتلاقها و مردابهاى جامعه مبارزه کنند بدون این که کوچکترین خطائى را مرتکب گردند. در واقع درجه ایمان و مرتبه تقواى آن وجودهاى مبارک چنان در اوج است که توفانهاى خطا و خلاف، کوچکترین گردى به دامن مطهرشان نمىنشاند.
پیامبران در ایجاد ارتباط با کانون وحى، دریافت وحى و رساندن پیام الهى به مردم، میزان معارف و کمالاتى که بدانها دست یافتهاند، چگونگى ارتباط با مردم و خصال اخلاقى و اجتماعى از چنین مصونیتى برخوردارند و هیچ گونه کاستى در تعالیم و دستورات و سیره ى آنان مشاهده نمىگردد.
6- هر پیامبرى که از جانب حق تعالى مبعوث مىگردد از نیروئى ما فوق بشر برخوردار است که گواه راستین بودن دعوت آسمانى و ملکوتى اوست، این نشانه، آیت یا معجزه نامیده مىگردد. البته آن بزرگان با وجود جنبههاى خارق العاده و برخوردارى از مقام عصمت از نظر زندگى عادى با دیگر افراد بشر تفاوتى ندارند و صرفاً مسئله وحى و زمینهها و لوازم آن، هر پیامبرى را از دیگران ممتاز مىکند.
7- پیامبر به سوى حق تعالى سیرو سلوک مىکند و پس از عروج به ساحت قدس و ملکوت و سیراب گردیدن از سرچشمه معنویت، مشتاق هدایت خلق خدا مىگردد و در برابر جوامع انسانى احساس مسئولیت مىکند، او خالصانه به بازسازى، اصلاح و راهنمایى امّت خویش مىپردازد، در رسالت خود قاطعیتى ویژه دارد و در این راستا از نقشههاى اهل شرک و نفاق و اهمهاى ندارد و از جبهه ى حق دفاع مىکند و در برابر خرافات، جهالتها، ستمگرىها و بى عدالتىها لحظهاى آرام نمىگیرد و تلاش مىنماید مردم را به خدا نزدیک نماید، عدالت را در جامعه برقرار کند.(5)
خاتم پیامبران
اگرچه رسول اکرم(ص) در امتیازاتى که برشمردیم همانند دیگر پیامبران است و رسالت خویش را همچون فرستادگان آسمانى پیشین انجام داد و به پایان رسانید و در این راه زحمتهاى زیادى را بر خویشتن هموار ساخت امّا آن حضرت با ویژگىهاى منحصربه فردى شناخته مىشود:
1- شریعتى که آن حضرت آورد با ارکان کامل و جوانبى گسترده از هرگونه تحریف مصون ماند و دشمنان و مخالفان موفق نشدند در آن خدشهاى به وجود آورند.
2- از جانب خداوند، قرآن کریم بر قلب آن وجود مبارک نازل گردید که هم معجزهاش محسوب مىگردد و هم برهان رسالتش و به همین دلیل جاویدان و باقى است و گرد زمان، آن را کهنه نمىنماید، قرآن خود این جنبه اعجاز و فوق بشرى را در آیاتى اعلام کرده است از جمله مىفرماید:
«و ان کنتم فى ریبٍ ممّا نزلنا على عبدنا فأتو بسورة من مثله؛(6) اگر در آن چه بر بنده خویش فرو فرستادیم تردیدى دارید، سورهاى مانند آن بیاورید.»
3- دین اسلام و آیین محمدى همگانى و جهانى است و در انحصار یک قوم و ملت نمىباشد؟، دین یهود نوعى امتیازطلبى و برترى نژادى را ترویج مىکند و به همین دلیل ریختن خون مردم و غارت اموال آحاد اجتماع را حلال و بدون مانع مىدانند. البته منظور آیین تحریف شده کنونى است، اسلام مثل آیین کلیسا دستور به کنارهگیرى از دنیا نداده و عبادت و ارتباط با خدا در این آیین به روز و زمان خاصى منحصر نمىباشد در هر زمانى و هر لحظهاى و در هر مکان پاک و طیبى مىتوان با خالق هستى سخن گفت و او را عبادت کرد.
آن روز که شعار توحید توسط رسول اکرم(ص) در فضاى تاریک مکه طنین انداخت، نظر پرچمدار این نهضت صرفاً حجاز،مکه و مدینه و گروه عرب نبود بلکه مأموریت داشت رسالت جهانى خویش را از محیط عربستان آغاز کند در حقیقت تعالیم محمّدى از روز اول چون چشمهاى صاف و زلال در شبه جزیرهاى خشک و بى آب و علف آشکار گردید، رفته رفته بر پهنا و ژرفایش افزوده شد و سرانجام به صورت رودخانهاى عظیم و سترگ درآمد که سرزمینهاى گوناگون قلمرو اقوام و طوایف مختلف را آبیارى کرد و هم اکنون نیز هرچه جلوتر مىرود عمیقتر و وسیعتر مىگردد رسول اکرم(ص) در آغاز دعوتش فرمود: «انّى رسول اللّه الیکم خاصة و الى الناس عامة»(7) قرآن مىفرماید: «قل یا ایها الناس انّى رسول اللّه الیکم جمیعاً؛(8)بگو اى مردم همانا من فرستادهاى از سوى خداوند به سوى شمایم.» «و ما ارسلناک الّا رحمةللعالمین؛(9) تو را نفرستادیم مگر به منظور رحمتى گسترده براى جهانیان» «...و اوحى الى هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ؛(10) این قرآن به من وحى شده است تا به آن شما و هر کس دیگر را که قرآن به او برسد بیم دهم.»
امام صادق(ع) در پاسخ مردى که سؤال کرد چرا هرچه قرآن خوانده مىشود، باز هم تازگى دارد، فرمودند: قرآن را براى زمان خاص و گروه ویژهاى نفرستادهاند، بدین جهت تا رستاخیز در هر زمانى نو و نزد هر گروهى طراوت دارد.(11)
شاهد دیگر بر جهانى بودن اسلام این است که خاتم انبیاء در سال ششم هجرت نمایندگان خود را به سوى زمامداران عالم فرستاد و با نامه هایى که عنوان محمد رسول اللّه برتارک آن مىدرخشید، آنان را به جانب اسلام دعوت کرد، این مکاتیب معناى واحدى را در بر داشتند و آن دعوت به توحید و اخوّت اسلامى بود و چون فراخوانى رسول اکرم(ص) به فرمان خدا و براى هشدار دادن بود، اثر عمیق و قابل توجهى در آنان مىگذاشت به نحوى که مردم حق جو و با انصاف اسلام را پذیرفتند.(12) نامههاى پیامبر منحصر به پادشاهان نبود بلکه براى ملتها و مذاهب مختلف هم مکتوباتى مىفرستاد و آنان را از طلوع خورشید اسلام با خبر مىساخت.(13)
4- آیین محمّدى بیش از سایر ادیان بر علم و دانش تأکید دارد و حضرت محمد(ص) فرمودهاند پیروان من یا باید دانشمند باشند یا در پى تحصیل علوم. چرا که متدین محروم از معرفت، چه بسا فریب باطلى را بخورد و یا در گرداب گمراهى قرار گیرد و فرمودهاند هر کس تصور کند دانش پایانى دارد، علم را بىارزش نموده است یعنى دامنه علوم محدود نمىباشند.
در تعالیم اسلامى به رشد و پرورش بُعد فطرى حقیقت جویى آدمى توجه گردید و قرآن کریم هرگونه گفتارى را که از روى ژرف اندیشى و شناخت نباشد نفى مىکند و براى انسانهایى فرجام بد تعیین کرده که اهل خردمندى، بصیرت و تفقه نبوده و به دلیل اعراض از حق جویى و کسب آگاهى در غفلت و ضلالت به سر مىبرند. کلام وحى بر قلم سوگند مىخورد و برایش قداست ویژهاى قائل است. مسلمانان به برکت این تعالیم به کوششهاى علمى و پژوهشى روى آوردند و تمدن اسلامى را در قرون اولیه و در حالى که اروپا در توحّش به سر مىبرد به وجود آوردند. گوستاولون اعتراف مىکند که اسلام از هر دینى براى اکتشافات علمى مناسبتر است.(14)
شیخ محمد عبده به یک کشیش مسیحى گفت: از وقتى ما اسلام را رها کردیم رو به انحطاط نهادیم ولى وقتى شما از دین خود فاصله گرفتید راه ترقى را پیمودید و این بیان مؤیّد آن است که تعالیم پیامبر اکرم(ص) تمدن آفرین است و از علم و تحقیق حمایت مىکند.(15)
5 - رسول اکرم(ص) رحمتى براى جهانیان است و آن قدر براى هدایت مردم دلسوزى دارد که حتى از این که مشرکان و شقاوت پیشگان در گمراهى بسر مىبرند به شدت ناراحت است به همین دلیل قرآن مىفرماید: «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى؛(16) ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به دردسر و مشقت اندازى» گاهى برخى یاران از پیامبر درخواست مىکردند که او به دشمنان نفرین کند امّا رسول اکرم(ص) حاضر نمىگردید و دعایش این بود که: خدایا این مردم را هدایت فرما.(17)
6- حضرت نبى اکرم(ص) کاملترین انبیاء است زیرا مظهر نبوت مطلقه است، تمامى انبیاء از مشکات او فیض نور و فروغ مىگیرند و پرتو نبوى آنان از خورشید نبى خاتم فیضان مىکند.
اسم اعظم و تجلیات و ظهوراتش از احدیت ذاتى منشأ مىگیرد و احدیت ذاتى منشأ تعیّن مرتبه انسان کامل ختمى و اوصیاء اوست. هر یک از انبیاء از این منصب برخوردار نمىباشند زیرا آنان مظاهر تجلیات اسمایى و صفاتىاند. مقام نبى ختمى و اوصیاى او مقام ولایت مطلقه است که بر تمامى اشیاء احاطه دارد و از تمامى موجودات عالم امکان اقوى و اکمل است. حقیقت محمّدى مظهر جامع اسماء اللّه است. تمامى مراتب موجودات که مظاهر اسماء الهىاند مظهر حقیقت نبى اکرماند. نبوت تشریعى به رسالت حضرت محمّد ختم مىگردد چنانچه قرآن مىفرماید: «و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لامبدّل لکلماته(18). ما کان محمّد ابا احد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النبیین؛(19) کلام پروردگار تو از روى راستى و عدالت کامل شد و کسى را توانایى تغییر دادن آنها نمىباشد و او شنوا و داناست. محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست همانا او فرستاده خدا و آخرین پیامبران است.»
ولایت اعم از نبوت و رسالت است و نبوت اعم از رسالت و اخص از ولایت، ولایت و امامت هرگز انقطاع نمىپذیرد و تداوم نبوت در ولایت جلوهگر مىگردد.
خورشید ولایت ائمه اطهارند از امیرمؤمنان على(ع) تا مهدى موعود که خاتم اوصیا است. وظیفه رسول اکرم تأسیس دین، تبلیغ و راهنمایى خلایق به سوى توحید است و مقام امامت که مظهر کامل آن دوازده تن جانشینان پیامبرند که به تکمیل توحید بشریت، تفسیر قانونى آسمانى قرآن و به حفظ آن از اغراض و مقاصد پلید مأموریت دارند. پس از رحلت نبى اکرم که قوه مؤسسه و مقننه است مردمان جهان به نیروى ولایت و امامت که نیروى مبقیه است بیشتر نیاز دارند.
پیوستگى قرآن و عترت
بعد از رسول اکرم(ص) ضرورت دارد حافظى باشد تا شریعت الهى را از گزند اختلاف، تحریفات و کذب و نظائر آن حفظ کند و ضامن بقاى آن باشد و کسى که مىتواند این مسؤولیت را بر دوش گیرد امام معصوم است. اوست که قادر است رموز و دقایق قرآنى را توضیح دهد جزئیات احکام الهى را بیان کند. نسبت پیامبر را صیانت نماید به گونهاى که مردم بتوانند به او اعتماد کنند و در صورت اختلاف به وى مراجعه کنند و با انگیزهاى درونى و اشتیاقى خاص برحکم و فرمانش گردن نهند. امام و قرآن براى جامعه لازم و ملزوم یکدیگرند(20) و امام به توضیح و تفسیر واقعى و صحیح کلام حق مىپردازد. در منابع روایى از امام به عنوان قرآن ناطق، بیانگر وحى الهى و ترجمان وحى نام برده شده است. به علاوه وقتى پیامبر دیده از جهان بر بست، بشریت نیاز شدیدى به رهبرى دارد که در احکام دین و قوانین الهى داراى آگاهى کامل باشد و در حل مشکلات مردم و برقرارى نظام عدالت اجتماعى از روى بصیرت توانایى خویش را به اثبات رسانیده باشد.
حدود الهى را با قاطعیت اجرا کند، عنصر امر به معروف و نهى از منکر را احیا نماید، جلو شعلههاى فساد را بگیرد احکام خداوند را آن چنان که بر رسولش نازل شده بدون تغییر و تبدیل و کم و زیاد در اجتماع پیاده کند و اگر غیر از این باشد جامعه دچار هرج و مرج مىگردد و اختلافات فراوان، هم بستگى مذهبى و معنوى مردم را دچار تزلزل مىنماید. حرمت حدود الهى از بین مىرود راستى چگونه امکان دارد خدایى که نهایت لطف را در خصوص بندهاش نشان داده و در آفرینش او از کوچکترین و جزئىترین ریزهکارىها دریغ نورزیده و به برکت عنایت خویش تمام نیازهاى انسان را براى ادامه حیات تأمین کرده است، جامعه انسانى را پس از واپسین پیامبرش بدون سرپرست بگذارد، و مگر مردم مىتوانند بدون امام معصوم به سوى سعادت و هدایت گام بردارند به علاوه کمالات عالى را پیموده و به عالم غیب پیوسته و به اخلاق الهى آراسته شده است و در واقع صراط مستقیم را به خوبى درنوردیده و در مرتبهاى فوق انسانها رسیده است و اگر دیگران بخواهند چنین مسیرى را طى کنند باید فرد برگزیدهاى باشد که ارتباط مستقیم با جهان غیب و عالم ربوبى برقرار کرده و واسطه فیض بین بشریت و خداوند به شمار مىرود. در واقع امام طلایهدار قافله انسانیت مىباشد و مورد توجه خاص خداوند بوده و از راه باطن قادر است هر فردى از انسانها را بر حسب ظرفیت و استعدادش به کمال مطلوب برساند.
تنها کسانى صلاحیت دارند زمام رهبرى امّت را در دست گیرند و محور دین و دنیاى مردم واقع شوند که به عنایت الهى از هرگونه نقص، آلودگى، خطا و لغزش منزّه باشد.(21)
هنگامى که خداوند خواست ابراهیم را پس از ابتلاهاى گوناگون و عبور از امتحان الهى به امامت برساند، حضرت ابراهیم پرسید آیا از نسل من هم به این مقام نائل مىگردند، پروردگار در جوابش فرمود: «لاینال عهدى الظالمین؛(22) عهد من(امامت) به ستمکاران نمىرسد»آن افرادى که از ذرّیه تو به ستم و گناه آلوده شدهاند مشمول این پیمان نمىگردند. بنابراین کسانى که به هر ترتیب در ایامى از عمر خود مرتکب معاصى گردند از چنین فیضى محرومند. امام، دانش و بینش خویش را از سرچشمه زلال حقیقت گرفته و پرورش یافته عنایات الهى است و بدیهى مىباشد کسى که واسطه فیض الهى و هادى و مربى انسان هاست چگونه امکان دارد از احکام و مقرّرات الهى بى خبر باشد، فردى که در مدار شریعت قرار مىگیرد و جدا کننده حق از باطل است و پاسدار حریم دیانت مىباشد بر فرازین قلّه معرفت و بصیرت قرار گرفته است و از همه مردم در عصر خودش کاملتر و جامعتر بوده و در جهت علم و تقوا و هرگونه خصائص و فضایل بر آحاد جامعه برترى دارد، خرد آدمى و هرگونه برهانى منطقى این را نمىپذیرد که رهبر جامعه که قلّه فضیلت و معرفت باید باشد در درجات ایمانى، علمى و معنوى دچار کاستى هایى گردد حتى امام به اذن خداوند به عنوان جانشین حق تعالى بر روى زمین و مقرّب درگاه او و برگزیدهاش قدرت تصرف در امور و پدیدهها را دارد و در جهان خلقت منشأ تحولات و تغییراتى خواهد بود. تمامى دستورات و فرامین امام واجب الرعایه اوست او به عنوان ولىّ امر و صاحب اختیار مؤمنین نسبت به آنها اولویت دارد.(23)
شجره طیّبه
شجره طیبه اسلام ثمراتى بهتر از على(ع) و خاندانش به عنوان ائمه بر حق ندارد، رسول اکرم(ص) براى انجام وظیفه رسالت و هدایتش صداقت و اخلاص خود را نشان داد و خداوند او را بر عموم بشر فضیلت داد و بر مخالفانش پیروز گردانید و آن حضرت در تمام مقاصد خود موفق و مؤیّد گردید. اهل بیت آن حضرت که حضرت على،همسر و یازده فرزندش مىباشند. با بروز دادن مهمترین آثار تعلیم و تربیت خاتم پیامبران، صدق مدّعاى آن حضرت و حقانیت آیین مقدس او را به جهانیان شناساندند و در حقیقت با گفتار و کردارشان شاهد صدق نبى اکرم(ص) گردیدند و بین این خاندان و پیامبر تناسب جالبى برقرار است زیرا یکى مؤسّس مکتب نبوت است و دیگرى معرّفش. به علاوه اهل بیت مصطفاى پیامبران در علم و تقوا بر دیگران برترى داشتند و رسول اللّه به حضرت على(ع) فرمود: هرچه من مىبینم تو هم مشاهده مىکنى و هرچه من مىشنوم تو هم مىشنوى با این تفاوت که تو پیامبر نمىباشى.(24)
حضرت على مىفرماید: آل پیامبر نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت و خزینه دانش آن وجود محترمند و مرجع حکمتهاى آن جناب و حافظ قرآن و سنتش، آنان براى دینش همچون کوههایى استوارند. رسول اکرم(ص) به کمک آنان در ترویج دین قوت گرفت حضرت در ادامه افزودهاند: هیچ یک از این امّت با آل محمد مقایسه نمىشوند. آل محمّد اساس دین و ستون ایمان و یقین هستند. دور افتادگان از راه حق به آنان مراجعه مىکنند و واماندگان به ایشان ملحق مىگردند. خصایص امامت در آنان جمع و حق ایشان است و بس.(25)
آن حضرت در جاى دیگر یادآور شدهاند: (اى مردم) هنگامى که در تاریکى گمراهى و نادانى بودید و راهنمایى نداشتید به سبب ما هدایت شدید و به راه راست قدم نهادید و سیادت بدست آوردید و از تیرگىهاى کفر و شرک در روشنایى صبح داخل شدید.(26)
امیرمؤمنان (ع) تأکید نمودهاند: من از جانب پروردگارم به راستى و درستى خود، حجت و گواه دارم و به دستور پیامبر در راه راست حرکت مىکنم و به راه و روشى آشکار رفتار مىنمایم، مسیر حق را یافته و در آن گام نهادهام. به اهل بیت پیامبر بنگرید و از طریق ایشان جدا نشوید، از آنان پیروى کنید که هرگز شما را از راه راست بیرون نبرند و به هلاکت و گمراهى بازنگردانند. پس اگر برخاستند و در کارى قیام کردند شما نیز برخیزید و آنان را یارى دهید و از ایشان پیش نیفتید و به رأى خود رفتار مکنید که گمراه و سرگردان مىگردید. پس نمانید و از اوامر و نواهى ایشان غفلت ننمایید که هلاک مىشوید.(27)
مولاى متقیان تصریح فرمودهاند: آگاه باشید مثل آل محمد(ص) همچون ستارگان آسمان است که هر زمان ستارهاى غایب گردد، ستارهاى دیگر هویدا مىشود و هیچ گاه زمین از وجودشان خالى نمىماند. پس چنان است که نعمتهاى خدا بر شما کامل گشته و آن چه را آرزو داشتید به شما عنایت کرده است.(28)
آن امام مظلوم مىفرمایند: کجایند کسانى که گمان کنند در علم، مطلع و استوارند به جز ما اهل بیت. ادعاى آنان دروغ و ستم بر ماست. زیرا خداوند ما را برترى داده و ایشان را فرو گذاشته و این مقام و منزلت را به ما اعطا فرموده و آنان را بىبهره ساخته و ما را داخل نموده و آنان را خارج فرموده است. به وسیله ما هدایت، طلب گردد، امامت و خلافت بر غیر ائمه سزاوار نیست و جز آنان که به نا حق روى کار آمدهاند براى جانشینى پیامبر صلاحیت ندارند.(29) آن اسوه وارستگان متذکر گردیدهاند: ما اهل بیت پیامبر از جهت قرب به پیامبر همچون پیراهن تن او هستیم و اصحاب آن بزرگواریم و خزانهداران درهاى علوم و معارفش و داخل خانه نمىتوان شد مگر از دربش .(30) آن چه از آیات قرآن که در مدح و منقبت علم و هدایت است درباره ایشان نازل گردیده و آنان گنجهاى خداوند بخشایندهاند، اگر به سخن لب گشایند راست گویند و اگر خاموش باشند دیگرى بر آنان سبقت نگیرد زیرا سکوتشان از روى حکمت و مصلحت است نه از روى ناتوانى.(31)
خاندان او(پیامبر) بهترین خاندانها و خویشانش برترین اقارب و شجرهاش بهترین شجرههاست که در حرم روییده و در بوستان مجد و شرافت قد کشیده است. آن شجره را شاخههایى بلند و میوهاى است که دست هر کس بدان نرسد.(32)
امام حامى و مدافع پیامبر
حضرت على(ع) از سن شش سالگى در خانه رسول اکرم(ص) رشد یافت و دست پرورده او گردید و نزد آن خاتم پیامبران محبوبیتى فوق العاده داشت و بیش از همه صحابه به اسلام و پیامبر پیوستگى دیرین داشت. او نخستین فردى بود که با وجود کمى سن، به حضرت محمد(ص) ایمان آورد و رسالت او را پذیرفت، از همان سنین نوجوانى و جوانى به یارى پیامبر برخاست و فداکارى در راه خدا و فرستادهاش برایش کارى دشوار نبود. در شب هجرت نبى اکرم، در بستر پیامبر آرمید و از این که جانش در معرض خطر قرار گیرد و بدست دشمنان مشرک و کافر کشته شود، ابایى نداشت. در مدینه هم مخالفان او همان افرادى بودند که با رسول اکرم(ص) خصومت داشتند. منافقان مدینه که با ورود نبى اکرم(ص) به این شهر قدرت موهوم و امتیاز طبقاتى آنان در معرض تهدید قرار گرفت چون اقتدار و ابّهت پیامبر را مشاهده کردند در لاک خود فرورفتند و از اظهار مخالفت با آن حضرت در موجى از هراس قرار گرفتند اما خصومت خود را نسبت به على(ع) که یار و همدم و حامى پیامبر بود، متمرکز نمودند، از این جهت دوستى و دشمنى با حضرت على(ع) میزانى استوار براى شناخت منافقان به شمار مىرفت.
پیامبر در مدینه حضرت على(ع) را به برادرى برگزید و بدین وسیله موقعیت او را مورد تأیید و تأکید قرار داد. حضرت على هم در شرایط گوناگونى شرط دوستى و اخوت با پیامبر را به بهتر نحو به جاى مىآورد و همدم پیامبر در روزهاى تنهایى و یاورش در سختىها و خطرها بود. او در پیکار با دشمنان اسلام از خود فداکارى فوق العادهاى نشان داد و موقعى که در مقابل عمروبن عبدود قرار گرفت رسول اکرم(ص) فرمود: اینک تمام ایمان به مبارزه با تمام شرک بیرون شد. در باب مقام على(ع) امیرمؤمنان پیامبر فرمود: انا مدینة العلم و على بابها؛ من شهر علم هستم و على دروازه آن.
در موارد متعددى پیامبر تأکید بر این واقعیت دارد که فردى از جنس خودش، درختى را که با مشقت به شکوفایى رسانیده آبیارى کند و از آن حراست نماید و این شخص کسى جز على(ع) نبود چرا که رهبر امت اسلامى بعد از پیامبر عیناً باید به لحاظ فکرى و تربیت سیاسى و اجتماعى مثل ایشان مىبود، الّا این که مقام نبوت نداشت، چنانچه پیامبر به على(ع) مىفرمود: تو براى من به منزله هارون هستى براى موسى، علماى اهل سنت هشتاد و دوبار از قول پیامبر نقل کردهاند که خطاب به امیرمؤمنان لفظ «انت خلیفتى» را به کار برده است که افاده جانشینى مىکند. آشکار است اگر این درخت بعد از رسول خدا به دست باغبانى عالم و کاردان سپرده نمىشد، نمىتوانست آن رشد و بالندگى عصر خود رسول اللّه را داشته باشد و آن ریشهاى که در میان مردم دوانیده بود سُست مىگردید و برگهایش پژمرده مىشد و بعداً هم خود درخت در معرض خشک شدن قرار مىگرفت.
پرورش و تعیین رهبرى آینده
شواهد و نمونههاى فراوانى وجود دارد که نشان مىدهد یک نوع پرورش و تربیت ویژه نبى اکرم در مورد حضرت على به انجام رسانید تا او را براى رهبرى امت اسلامى، پس از خویش مهیا سازد و در مسأله سرپرستى امور مسلمانان توسط امام پس از خود صرفاً به بیانات سربسته اکتفا نفرمود بلکه از اولین روز دعوت، موضوع امامت را همراه با نبوت با صراحت اعلام کرد و در نخستین روزهایى که دعوت آسمانى خویش را علنى ساخت و آن را با خویشاوندان خود در مجلسى مطرح کرد. خلافت حضرت على(ع) را اعلام و تأیید کرد و در طول سالهاى نبوت نیز به دفعات بسیار مقام شامخ امیرمؤمنان و اهل بیت را در مناسبتهاى مقتضى یادآورى و تذکر مىداد و در آخرین روزهاى زندگى به این امر خطیر بارها صریحاً تأکید ورزید و به این وسیله تکلیف مسلمانان را براى همیشه روشن ساخت و هیچ امرى را در پرده ابهام باقى نگذاشت، آخرین موردى که پیامبر در یک مراسم رسمى و با حضور هزاران مسلمان حج گزار، حضرت على(ع) را به عنوان جانشین واقعى خود مشخص ساخت ماجراى غدیر است.
سال دهم هجرت بود و موسم حج، منظره حج در این سال شکوه و هیجان ویژهاى داشت و پیامبر شادمان است که اجتماع مسلمانان در مسجد الحرام موج مىزند امّا نگران است که مبادا این جمعیت و هم عقیده و متحّد پس از رحلت او، از هم بگسلد و اتحاد از میانشان رخت بربندد و سیر قهقرایى بیابند. به خوبى واقف است که امت اسلامى به رهبرى امامى عادل و عالم، نیاز شدیدى دارد و در غیر این صورت زحمتهاى چندین سالهاش به هدر خواهد رفت. چگونه پیامبرى که در مسافرتهاى عادى، زمام امور مدینه را به دست فردى با کفایت مىسپرد(33) حال که مىخواهد از این سراى فانى به سوى دار قرار کوچ کند به موضوع رهبرى پس از خود، عنایتى ندارد، آیا آن تندیس رحمت و شفقت و چشمه عاطفه و دل سوزى به خود اجازه مىدهد، امت اسلامى را به حال خود رها کند.
سرانجام فریضه حج به پایان رسید و مردم به سوى وطنهاى خود در حال حرکت بودند که ناگهان صداى منادیان پیامبر در صحراى حجاز طنین افکند و مسلمانان را دستور توقف داد زیرا فرشته وحى هشدار داد: اى پیامبر آن چه به سوى تو از پروردگارت فرود آمده است به مردم ابلاغ کن و اگر کوتاهى کنى رسالت او را نرساندهاى و خداوند تو را از شرّ مردم نگهدارى مىکند.(34)
موضوعى که خداوند پیامبرش را با لحنى تند مخاطب ساخته بود. چیزى جز اعلام رسمى خلافت على(ع) نبود زیرا پیامبر نگران آن بود که اگر این برنامه را علنى نماید اختلافاتى در میان مسلمانان بروز نماید امّا با نزول این آیه، متوجه شد موقع مناسبى فرا رسیده است. پس آن جمعیت را در نقطهاى از بیابان که غدیرخم نام داشت فرا خواند و پس از اداى فریضه ظهر برفراز منبرى که از جهاز شتران فراهم شده بود قرار گرفت و پس از خواندن خطبهاى و مطرح کردن مطالبى با حاضران، فرمود: خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنان و به آنان از خودشان سزاوارترم آن گاه بدون فاصله و تأمل فرمود: به هر که من مولا هستم و سمت ولایت و سرپرستى بر او دارم على(ع) هم بعد از من همین منصب را داراست و این جمله را سه بار تکرار فرمود و در پایان بیانات خود، تأکید فرمود این حقیقت را حاضران به دیگران برسانند، جمعیت هنوز پراکنده نشده بود که پیک وحى آمد و این آیه را نازل فرمود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛(35) امروز کافران از بازگشت شما از دین خود ناامید شدهاند از آنان مترسید و از من خوف داشته باشید. امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت خویش را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.» امّا متأسفانه آن نگرانى که رسول اکرم در خصوص جانشین خویش داشت.(36) با نقشه عدّهاى به وقوع پیوست و امت روى تافته از امام قدم در کوره راه تحیّر، و اختلاف نهاد و خود را از درک نعمت امامت که براى استمرار حرکت رسالت پیش بینى شده بود، محروم ساخت.
پىنوشتها: -
1. سوره انبیاء، آیه 165.
2. در این زمینه بنگرید به کتاب وحى یا شعور مرموز، از علامه طباطبایى.
3. نک: انسان کامل، شهید آیت اللّه مطهرى.
4. سوره انعام، آیه 124.
5. مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى (وحى و نبوت)، شهید مطهرى، ص 26 - 10.
6. سوره بقره، آیه 23.
7. کامل التواریخ، ج 2، ص 61.
8. سوره اعراف، آیه 158.
9. سوره انبیاء، آیه 107.
10. سوره انعام، آیه 19.
11. سفینة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 413.
12. مکاتیب الرسول، ج 1، ص 30 - 31 ؛ الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 413.
13. سیره حلبى، ج 3، ص 285، محمد و زمامداران، ص 162.
14. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه سید هاشم حسینى، ص 143.
15. مسئله شناخت، شهید مطهرى، ص 231.
16. سوره طه، آیه 2.
17. نبوت، محسن قرائتى، ص 94.
18. سوره انعام، آیه 115 و بنگرید به المیزان، ج 7، ص 348، تفسیر منهج الصادقین، ج 3، ص 439.
19. سوره احزاب، آیه 40.
20. رسول اکرم امام و قرآن (عترت و کلام وحى) را انفکاکناپذیر مىداند و مىفرماید: کسى که به این دو تمسک یابد گمراه نمىشود(حدیث ثقلین را مرحوم میرحامد حسین در کتاب عبقات الانوار با مدارک فراوان آورده است).
21. المیزان، ترجمه فارسى، ج 3،ص 192، ج 21، ص 260.
22. سوره بقره، آیه 124.
23. امامت از دیدگاه تشیع، علّامه محمد حسین مظفر، ص 47 - 43.
24. نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
25. همان، خطبه دوم.
26. همان، خطبه چهارم.
27. همان، خطبه 97.
28. همان، خطبه 98.
29. همان، خطبه 144.
30. همان، خطبه 154.
31. همان.
32. همان، خطبه 93.
33. کامل ابن اثیر، ج 1، ص 242، 216، 278؛ تاریخ طبرى، ج 3، ص 1173 - 1171.
34. سوره مائده، آیه 67.
35. همان، آیه 3.
36. رسول اکرم (ص) فرموده بود: بر شما از این بیم دارم که کسانى را جلو بیاندازید که برترین شما در دین نمىباشند (بحارالانوار، ج 69، ص 227) و در حدیثى دیگر با صراحت فرمودند: آن چه نسبت به او (على(ع)) بیم دارم آن است که قریش پس از من با او از در نیرنگ و فریب درآیند (همان، ج 40، ص 29).