جویبار جاوید
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
24 آبان ماه، سالروز رحلت مفسّر گرانمایه و فیلسوف جهان تشیع، استاد علامه سید محمد طباطبایى مىباشد، نوشتار حاضر که در خصوص شیوههاى تفسیرى ایشان مىباشد، بدین مناسبت تدوین و تهیه گردید که امید است مورد توجه علاقهمندان قرار گیرد.
مفسرى گرانمایه و تفسیرى بلندپایه
مفسر عالیقدر، علامه طباطبایى، در زمره حکیمان وارستهاى است که انوار الهى بر وجودش تابیدن گرفت و وى را به مقامات بالاى معنوى و علمى رساند و به فرزانهاى برجسته مبدّل کرد. او اسوه فضیلت و بحرى سرشار از معارف و عرفان اسلامى بود. وى این مراتب و کمالات را بهسادگى بهدست نیاورد و در راه اعتلاى حق، تزکیه درون، صفاى باطن و زُهد، با اخلاصى کمنظیر و صداقتى خاص گام برداشت و با چنین ویژگىهاى پسندیده و توانایىهاى علمى و کوششهاى فکرى، به ساحل قرآن و عترت رسید و به تبیین کلام وحى پرداخت.
با قرآن، معارف ملکوتى را درک کرد و با استناد به آیات این کتاب جاوید و برهان رسالت رسول اکرم(ص) به تشریح مباحث اعتقادى و کلامى دست زد و به برکت این توانمندى کوشید تا افکار را بیدار کند، اندیشهها را غنا بخشد و با نورى قرآنى درمیان آحاد جامعه پرتوافشانى کند.
در تشریح نکتههاى تفسیرى و روایى، شرح صدر داشت و بر این باور بود که علوم و دانستههاى بشرى نباید چون بارى بر دوش ذهن حمل شود و سپس آدمى آنها را بر کلام خداوند و سخن معصوم تحمیل کند و درواقع دانشهاى گوناگون باید این زمینه را بهوجود آورد تا تشنگان حقایق ناب با آمادگى افزونترى به خدمت قرآن بروند و از این اقیانوس مقدس و بىانتها جرعههایى جانبخش بنوشند.(1)
علامه طباطبایى دربرابر مسائلى که بر اجتماع مىگذشت، احساس مسئولیت کرد و با شناخت موقعیت حساس و درک مقتضیات زمان، تکلیف خویش را بهخوبى فهمید و با تحمل رنجى مداوم تصمیم گرفت احتیاجات واقعى و اساسى نسل جوان را برآورده سازد و از این جهت در زمانىکه تدریس فقه و اصول، مهم تلقى مىشد و زمینهساز اشتهار اجتماعى و تحکیم موقعیت علمى بود، تمامى توان خود را بهکار گرفت تا به تکلیف خویش عمل کند و به موضوعات قرآنى با سبکى ابتکارى و شیوهاى جالب و جاذب رویکرد داد. (2)
ایشان در این باره مىنویسد:
هنگامىکه از تبریز به قم آمدم، مطالعهاى در نیازهاى جامعه اسلامى و وضع حوزه علمیه قم کردم و پس از سنجیدن آن به این نتیجه رسیدم که این حوزه، نیاز شدیدى به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والاى اصیلترین متن اسلامى و عظیمترین امانت الهى را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند.(3)
انگیزه دیگر علامه این بود که در دهههاى اخیر تفاسیرى نوشته مىشد که مؤلفان آنها دربرابر تهاجم فرهنگى غرب، سعى مىکردند به جامعه چنین القا کنند که هدف اصلى قرآن تربیت انسانها است. شیخ محمّد عبده که تفسیرالمنار را نگاشت و سیّد قطب که تفسیر فى ظلالالقرآن را نوشت، به جنبههاى اجتماعى و تربیتى قرآن پرداختند. اگرچه این آثار داراى نکات آموزندهاى بودند، دو اشکال داشتند: نخست اینکه صرفاً به یکى از ابعاد قرآن روى آورده بودند، دوم این که دیدگاهشان از سرچشمههاى حکمت اهلبیت(ع) بىبهره بود. افرادى چون "طنطاوى" هم صرفاً به جنبههاى علمى قرآن توجه کرده بودند. علامه از این وضع احساس نگرانى کرد و دیدگاه این مفسران را تصحیح، و تشخیصهاى اشتباه آنان را روشن ساخت. مؤلف گرانمایه تفسیر المیزان از جایگاه رفیع مفسّرى محقق و حکیمى سترگ با اشراف به ابعاد مختلف فرهنگ اسلامى، اثرى ماندگار پدید آورده است که جامع و ناظر بر همه آن چیزى است که در عرصه تفکر زمان مىگذشته است. به دیگر سخن، المیزان از تحولاتى که در آن عصر رخ داده، بهره گرفته و براساس واقعیتها و نیازها و در راستاى پاسخگویى به مشکلات جوامع اسلامى پدید آمده است.
مؤلف این اثر گرانسنگ چون دیدهبانى بصیر و بافراست تمامى حرکتهاى فکرى و فرهنگى را در این عرصه زیر ذرّهبین پژوهشهاى پُرمایه خود قرار داد و با استفاده از نور قرآن و فرهنگ عترت، اجتماع را با کتابى آشنا ساخت که ضمن آنکه قداست معنوى دارد، مىتواند راهنماى بشریت هم باشد و نیز منبعى عظیم براى کاوشگران معارف الهى قلمداد شود.
علامه، افزون بر تبیین آیات و تفسیر ظاهر قرآن، غموض و ابهامهایى را که در فهم آیات مطرح است، در قالب بحثهاى مستقلى مطرح کرد و با تکیه بر کلام وحى، صدها معضل اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را گشود و بنبستهاى موجود در این زمینهها را برطرف ساخت.(4)
این ژرفکاوى، وسعتنظر و مقاصد هوشمندانه، در تفسیر المیزان با حالاتى چون تزکیه و فضایل اخلاقى مؤلفش در همآمیخت و اثرى پدید آورد که بىگمان در سیر تفسیرنگارى نظیر ندارد. آن مفسر عالىمقام از چنان روح و معنویت باصفایى برخوردار بود که وقتى به آیات رحمت، غضب و توبه برمىخورد، دگرگون مىشد و سرشک از دیدگان مىبارید.
استاد سیّدمحمّدباقر موسوى همدانى مىگوید:
در یکى از روزهاى سرد زمستانى که زیر کرسى نشسته بودیم و من تفسیر فارسى را مىخواندم و ایشان متن عربى را، وقتى بحث به آمرزش گناهان و رحمت پروردگار متعال رسید، تأثرشان بهحدّى رسید که نتوانستند به گریه بدون صدا اکتفا کنند و با صداى بلند مىگریستند.(5)
این ویژگىها از صداقت، پاکى نفس و اخلاص مؤلف المیزان حکایت دارد و همین خصال پدیدآورنده اثر مزبور موجب شد تفسیر المیزان درمیان تفاسیر دیگر برجسته و ممتاز شود.
علامه طباطبایى با تألیف این کتاب، درس تفسیر المیزان را که قبلاً در حوزهها سابقه نداشت، متداول ساخت. چنین طرحى با آن مایههاى والاى علمى، از سوى دانشمندى مهذب، مخالفت گروهى تنگنظر تُنُکمایه را که دچار انجماد فکرى بودند و هرگونه تحول و ابتکارى را برنمىتابیدند، برانگیخت و حتى کتابى تحت عنوان حولالمیزان علیه تفسیرالمیزان نوشتند و بهقدرى این ابرهاى تیره و تار و غبار غوغاگران براى خورشید فروزانى چون علامه طباطبایى، مانع و مشکل ایجاد کرد و بهحدى فضاى فکرى آشفته و پریشان شد که وى ناگزیر شد از برخى مراجع تقلید براى تفسیر مذکور تقریظ بگیرد تا از این رهگذر بتواند آتش ناگوارى را که رشکورزان برافروخته بودند، خاموش سازد.(6)
شایان ذکر است هنگامىکه علامه در تبریز بهسر مىبرد، تفسیرى از آغاز تا سوره مبارکه اعراف بر قرآن کریم نوشت که مختصر بود و از روى همان، تفسیر را تدریس مىکرد.
ولى بعداً تفسیر المیزان را به سبک نوین نگاشت. شروع این حرکت بزرگ در سال 1374ه.ق. و خاتمه آن در شب قدر بیست و سوم رمضانالمبارک سال 1392ه . ق. انجام شده وى ضمن نگارش، برخى مفاهیم و مضامین آن را به طلاب تدریس مىکرد.(7)
اقدام خالصانه و عالمانه علامه طباطبایى در عرصه قرآن و تفسیر موجب شد تا محصولِ اهتمامش پایدار بماند و حتى دانشوران به مطالعه آن نیاز مبرمى پیدا کنند؛ چنانچه شهید مطهرى متذکر شده است:
اصولاً بیشتر مطالبى را که در کتابها و نوشتههای خود دارم، ریشههایش را از علامه طباطبایى و خصوص از المیزان گرفتهام. علامه شخصیت عجیبى است. ایشان یک سبک بیان و اسلوب خاص دارند. عالىترین مسائل معارف را آنچنان بهراحتى و در جملات کوتاه بیان مىفرمایند که وصفناشدنى است. بهنظر من، ایشان مطالب را در یک حالت الهاممانند مىنویسند.(8)
امام موسى صدر از دانشمند برجسته لبنانى شیخ محمّدجواد مغنیه، نقل کرده که او مىگفته است: "از وقتى المیزان بهدستم رسید، کتابخانهام تعطیل شد و پیوسته این کتاب روى میز مطالعهمن قرار دارد."
شیوهاى شایسته
تفسیرالمیزان جامعترین تألیف تفسیرى جهانِ تشیع در عصر حاضر تلقى مىشود که از نظر سبک نگارش درمیان شیعه و سنى، اثرى برتر است.(9)
این اثر ثمین در اوج تحولات تفسیرنگارى قرن چهاردهم هجرى به رشتة تألیف درآمد و پدیدآورندهاش اگرچه از فضاى این ایام متأثر، اما هیچگاه همچون برخى، مرعوب و مجذوب چنین دگرگونىهایى نشد.(10)
علامه طباطبایى براى تدوین تفسیرش به منابع و مراجع متعددى مراجعه کرد امّا هرگز با تسامح و تساهل از این آثار نگذشته و آنچه را نقل کرده با شیوه نقد و تحلیل ارزیابى و مطالب درست را از نادرست تفکیک کرده است. داورى وى درمورد اقوال دانشمندان و نیز رد یا قبول اظهارات آنان در پرتو قرآن است.
دلیل عمده شهرت المیزان در این است که تفسیر مزبور حاوى جوانب و مسائل گوناگون است درحالىکه تفاسیر دیگر از دیدگاه خاصى یا جنبهاى کلامى و احیاناً از زاویه فلسفى و تمایلات عرفانى به نگارش درآمدهاند. علامه در روشهاى تفسیرى از علوم گوناگون بهره گرفته و به همین دلیل المیزان در موضوعات کلام، فلسفه، علوم اجتماعى، اقتصاد، اصول، فقه، ادبیات، روایت و عرفان مطالب خواندنى دارد. عامل دیگرى که المیزان را برجسته مىکند مربوط به پدیدآورندهاش است؛ زیرا علامه در بسیارى از موارد فوق صاحبنظرى ریزبین، دقیق و نکتهپرداز بهشمار مىرود. ازاینرو هر صاحبفنى با رجوع به این تفسیر مىتواند مطالب مطلوب خود را بیابد.
شیوه تفسیرى علامه "قرآن به قرآن" است که طىّ آن، به کمک آیات دیگر، از آیهاى رفع ابهام کرده است. درواقع در این زمینه، المیزان احیاگر روش تفسیرى ائمه هدى علیهمالسلام است. آنچه عظمت این اثر را ارتقا مىدهد بهرهمندى گسترده از چنین سبکى است و برخى از محققان معاصر، آن را نوعى الهام تلقى کردهاند. آیتا... سیّدمحمّدحسین حسینىتهرانى گفته است: به علامه عرض کردم وقتى به مطالعه این تفسیر مشغول مىشوم، در برخى اوقات که آیات را بههم ربط مىدهید و زنجیروار آنها را با یکدیگر موازنه و از راه تطبیق، معنا را استخراج مىکنید، جز آنکه بگویم قلم الهام الهى آن را بهدست شما جارى ساخته است تعبیر دیگرى ندارم.(11)
علامه، خود، در این باره چنین مىنویسد:
"تفسیر آیه با استمداد از تدبر و استنطاق معناى آیه از مجموع آیات مربوطه و استفاده از روایت درمورد امکان. طریق سوم (تفسیر قرآن به قرآن) همان روشى است که در گذشته استنتاج کردیم و آن روشى است که پیامبر اکرم صلّىاللهعلیهوآله و اهلبیت علیهم السّلام او، در تعلیمات خود به آن اشاره فرمودهاند. چنانکه رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله مىفرماید: «و انّما نزّل لیصدق بعضه بعضا»(12)
امیرمؤمنان(ع) مىفرماید: «ینطق بعضه ببعض و شهید بعضه على بعض»(13)
و از بیان گذشته روشن است که این طریق غیر از طریقهاى است که پیامبر فرمودهاند: «هر که قرآن را به رأى خود تفسیر کند، جاى خود را در آتش مهیّا نماید»؛ زیرا در این روش، قرآن با قرآن تفسیر مىشود، نه با رأى تفسیرکننده.(14)
خداوند سبحان که در قرآن تجلى کرده، کلام خود را بهعنوان «نور مبین» معرفى مىکند.(15) امکان ندارد چیزى نور باشد، ولى نکاتى مبهم در آن دیده شود. علامه در مقدمهاى که بر تفسیر المیزان نوشته، یادآور مىشود:
روشى که در پیش گرفتهایم این است که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و آیه را با تدبر در نظیر آن روش سازیم و مصادیق را بهوسیلة خواصى که خود آیات بدست مىدهند بشناسیم. خداوند به صراحت مىفرماید: «... وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَىءٍ ...»(16)
چگونه مىشود پذیرفت که قرآن بیانگر همه چیز باشد ولى بیانگر خودش نباشد؟ آنچه از تتبع در روایات بهدست مىآید، مؤید این است که پیامبر صلّىاللهعلیهوآله که تعلیمیافتة قرآن و معلّمِ آن است و اهلبیت آن حضرت علیهمالسّلام که به تصریح حدیث ثقلین، مقام معلمى و تفسیری قرآن را دارا هستند، قرآن را بدین شیوه تفسیر مىکردند و کاوشگر نیرومند حتى یک مورد نمىیابد که پیامبر و یا ائمه در تفسیر قرآن از نظریههاى عقلانى و یا علمى سود جسته باشند. بدینسان راه روشن و هموارى که راهنمایان کلام وحى پیمودهاند ما نیز تا آنجا که مىتوانیم به یارى خداوند، این روش را دنبال خواهیم کرد و هرگز در تبیین و تفسیر آیات، به نظریههاى فلسفى، آراى، علمى و مکاشفات عرفانى بهره نخواهیم بُرد.(17)
بنابراین هیچ نکته مبهمى در قرآن وجود ندارد تا بخواهیم آن را به کمک غیرقرآن بشناسیم. البته تأکید قرآن بر این است که معارف مکنون مندرج در این کلام را جز پاکان و افراد مطهر درنمىیابند.(18) در کلام قرآن، مطهرون نیز معرفى شدهاند.(19)
طبق آن، دست همگان به کلام وحى نمىرسد. تنها پاکان چنین لیاقتى را بهدست مىآورند. از سوى دیگر، قرآن اصرار دارد که هرچه رسول اکرم(ص) به شما امر فرمود آن را فرا بگیرید و آنچه را نهى کرد، از آن اجتناب کنید!(20)
و در این ارجاع نیز نکتة مبهمى وجود ندارد. همچنین قرآن، پیامبر را بهعنوان بیانکنندة حدود و جزئیات آیات وحى معرفى مىکند:
«... وَ اَنْزَّلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَىِّنَ لِلنّاسِ مَانُزِّلَ اِلَیْهِمْ ...»(21)
بر این اساس، قرآن در کمال وضوح، پیامبر(ص) و اهلبیت او را مرجع فهم معارف، حدود و قوانین و مانند آن قرار داده است. شیوة خاص المیزان هم به تأسى از روش خاندان عترت در تفسیر قرآن است و نیز علامه در بحثهاى تفسیرى از روایات این بزرگان کمک گرفته است.
ریشههاى روشنایى
علامه کوشیده است آیات کلیدى و ریشهاى قرآن را شناسایى کند و با آنها درهاى بسیارى از آیات دیگر را بگشاید. در این مسیر، سخن از کلمه یا کلام مشابه نیست تا فهرستها و لغتنامهها راهگشا باشند، بلکه باید از چنین آثارى پرواز کرد و به کنگرة «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ»(22)
رسید و اسرارى را که بر روى نامحرمان مغالیق است، به چهرة خود بهعنوان گشایندهها دید و از چنین آیات کلیدى گرههاى بسته را گشود.
این مفسر که آگاهى فراگیرى نسبت به تمامى ظواهر قرآن بهدست آورده بود هر آیه را که مطرح مىساخت به گونهاى دربارهاش بحث مىنمود که در سراسر قرآن کریم مطمع نظر بود، زیرا یا از آیات موافق بهعنوان استدلال یا استمداد سخن بهمیان مىآمد و یا اگر دلیل و احیاناً تأییدى از آیات دیگر وجود نداشت آیة محلّ بحث بهنحوى تفسیر مىشد که با هیچ آیهاى متناقض نباشد و هرگونه احتمال یا وجهى را که منافى سایر آیات بود، مردود مىدانست، زیرا بر این باور بود که تناقض با انسجامِ اعجازآمیز کتاب الهى ناسازگار است.
آشنایى کامل علامه با قرآن نهتنها موجب شد که وى آیات و کلمات را با ارجاع به یکدیگر حل کند بلکه در تفسیر حروف مقطعه نیز همین روش را اعمال مىکرد، زیرا به کمک بررسى سورههایى که داراى حروف مقطعة بسیط هستند، مانند «الم» و «ص» و نیز بررسى سورههایى که داراى حروف مقطعه مرکباند، مانند «المص» پى مىبرد که حرف مقطع رمزى است به محتواى سورهاى و اشارهاى سرى به مضمون آن دارد. حتى انس فراوان علامه با قرآن کریم موجب شد که وى با تدبر در متن سوره با قطع نظر از مسائل تاریخى، اطمینان حاصل کند که آن سوره مکى یا مدنى است، سپس شواهد نقلى را در این باره تأیید مىکرد.
وی از آیات کلیدى قرآن بهعنوان «غرر آیات» یاد مىکرد و خاطرنشان مىساخت که درخشش چشمگیر چنین آیاتى نهتنها راهگشای بسیارى از آیات دیگر قرآن است بلکه پایة محکمى برای حلّ بسیارى از غموض احادیث خواهد بود.(23)
این شیوه، یعنى پىبردن به کثیرى از آیات ازطریق آیههاى زیربنایى و معارف کلیدى همان روش ائمه اطهار علیهمالسّلام است که به قول علامه طباطبایى، اگر چنین سبک سابقهدارى به نسیان سپرده نمىشد و ادامه پیدا مىکرد، بسیارى از اسرار قرآنى آشکار مىشد.(24)
روش مذکور، بهترین مصداق براى آیة «... وَ لَوْکَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِاللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً.»(25)
است که بهصورت قیاس استثنایى بیان شده است، یعنى: هیچگونه اختلافى در سراسر قرآن مجید نیست. منظور این کلام، فقط بیان عقاید سلبى قضیه نیست که بین معانى قرآن اختلافى وجود ندارد، بلکه مقصود بیان عقد اثباتى آن است؛ یعنى همه مفاهیم قرآنى با هم منسجم و هماهنگاند و به یکدیگر تمایل و گرایش دارند و هر آیه در محتواى خود، صادق و نسبت به مضمون آیات دیگر، بدون واسطه یا باواسطه مصدّق است، چرا که حضرت على علیهالسّلام تصریح فرمودهاند: «اگر آیات قرآن مصدّق هم نبودند در آنها اختلافات زیادى مشاهده مىشد.» و سپس به آیة شریفة فوق استناد کردهاند.(26)
علامه در روش تفسیر قرآن به قرآن تا سوره مبارکة یوسف پیش رفته و بعد از این سوره، روش مذکور را ادامه نداده است. زیرا زمانىکه آیات اولیه را توضیح مىداده و تفسیر مىکرده، به ناچار تمامى آیات مربوط به آن را از اواسط یااواخر قرآن ذکر کرده و براى تبیین آیات نخستین از آنها کمک گرفته است. از اینرو، زمانىکه همین روش استمرار مىیافت، کمکم به آیاتى مىرسید که قبلاً توضیح کافى دربارة آنها ارائه شده بود و هرگونه توضیح اضافى موجب تکرار مکررات مىشد؛ بدینجهت علامه در اواخر قرآن به توضیح مجدد آیاتى که قبلاً و شاید بارها تفسیر شده بود نیازى ندید و این راز اصلى عدم توضیح آیات در اواخر است.(27)
تأسى به سیرة ائمه علیهمالسّلام
با بررسىهایى که صورت گرفت، روشن مىشود تنها روش معقول و مقبول، تفسیر قرآن به قرآن است و صحّت تفسیر به سنّت قطعى نیز بهنوعى به قرآن بازمىگردد؛ زیرا طبق نصوص معتبر، احادیث باید به قرآن عرضه شوند و روایات معارض با کلام وحى کنار گذاشته شوند. رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله فرمودهاند:
هر حقى حقیقتى و هر مطلب درستى، درخشندگى و برجستگى خاصى دارد؛ پس هرچه موافق کتاب خدا بود، بگیرید و هرچه غیر از آن بود، رهایش کنید.(28)
امام صادق علیهالسّلام نیز فرمودهاند:
پیامبر اکرم صلّىاللهعلیهوآله فرمودهاند: «اى مردم! آنچه از من به شما مىرسد و موافق کتاب خداست، آن را گفتهام و اگر چیزى از ناحیة من به شما رسید که مخالف کتاب خدا بود، نگفتهام (صحّت ندارد).»(29)
آن حضرت بههنگام تفسیر آیات از قرآن کمک مىگرفت و حضرت علىعلیهالسّلام هم در اینباره فرمودهاند:
از بیان الهى استفاده کنید و بدانید قرآن یگانه ناصحى است که خیانت نمىکند و تنها راهنمایى است که گمراه نمىسازد و سخنگویى است که دروغ نمىگوید و کسى با او همنشین نشد مگر آنکه با فزونى و کاستى از کنارش برخاست. فزونى از رشد و هدایت و کاستى در گمراهى. پس درمان خود را از قرآن بخواهید، با دوستى قرآن به خداوند روى آورید و توسط آن از مخلوقات چیزى نخواهید.(30)
سیره امامان و صحابه و تابعین نیز این بوده است که به هنگام تفسیر قرآن از کلام وحى استمداد جویند.(31)
استوارى این سبک چنان بدیهى است که اهل تسنن به استحکام آن اذعان کردهاند و زمخشرى مىگوید: «محکمترین معانى آن است که قرآن به آن دلالت کند.»(32)
طبرى در دیباچه تفسیر خود نوشته است: «و کان تعالى ذکره و تقدست اسماءه احکم الحکما و احلم الحکماء و کان معلوماً ان ابینالبیان بیانه و افضلالکلام کلامة.»(33)
البته این مفسران ضمن آنکه لزوم تفسیر قرآن به قرآن را پذیرفتهاند، در تفاسیر خود از بهکاربردن این سبک درماندهاند. علامه طباطبایى در جلد اول و نهم تفسیرش یادآور مىشود:
این مجموعه (قرآن) در تبیین خودش نیازى به غیر ندارد، اما اینگونه نیست که همة افراد این توان را داشته باشند که از خود قرآن مفاهیم آن را استخراج کنند ولى کسانىکه راسخ در قرآن و معارف آن هستند و از دقت خاصى برخوردارند و مقدماتى از نظر فنون ادبى و لغت قرآنى را مىدانند و براى ورود در قرآن اهلیت دارند با تفکر و تأمل مىتوانند قرآن را با قرآن تفسیر کنند جز مواردى که نادر و استثنایى است.
دلایل سهگانه ایشان براى اثبات ضرورت رویکردشان به این شیوه چنین است: نخست اینکه قرآن نور مبین است و به غیر خود نیازى ندارد؛ دوم تحدّى قرآن منوط به این است که کلام وحى از غنا و روشنى لازم برخوردار باشد و این تحدّى زمانى کامل است که اولاً فهم قرآن براى مخاطبانش میسر باشد و ثانیاً فهم قرآن متکى به دیگرى نباشد، سوم در احادیث بسیار تأکید شده است که به قرآن تمسک جویید و روایات را به آن عرضه کنید و این سفارش مؤکد هنگامى صحّت دارد که هرچه در حدیث آمده و از رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله نقل شده است، از قرآن استفاده شود و اگر فهم قرآن به روایات متوقف باشد، دور لازم مىآید.
استاد آیتالله محمّدهادى معرفت مىگوید:
علامه مىفرماید: قرآن در القاى مطالب و بیان مقاصد خود شیوهاى غیر از روش متعارف عقلا پیش گرفته است و لذا اگر کسى بخواهد قرآن را با همین سبک و اصول و مقررات متداول در محاوره، تفسیر کند، تفسیرش به رأى است. من وقتى درباره تفسیر و شرایط آن، آفات و منابع تفسیر بررسى مىکردم و مىنوشتم که اکنون به نام التفسیر و المفسرون چاپ شده است، به این نکته که رسیدم فرمایش علامه را نقل کردم ولى در این اندیشه بودم که چه مىخواهد بگوید؟! ازاینرو در کنارش نوشتم: جاى تأمل است و باید دقت شود. بدون مبالغه ده سال تمام روى این موضوع فکر مىکردم که علامه چه مىخواهد بگوید. پس از این مدت به فرمایش ایشان پى بردم. علامه مسئلة نوى را مطرح کرده که هماکنون هم با عنوان شناخت زبان وحى در اروپا مطرح است وهرمنوتیک (تأویل متن) نامیده مىشود. مىگویند اساساً وحى زبان مخصوصى دارد و عادى نیست. نمىتوان همانگونه که براى تفهیم و تفهم سخنان مردم به سراغ آنان مىرویم، بهدنبال زبان وحى باشیم. ایشان مىخواهد بفرماید اساساً قرآن زبان خاص و اصطلاحاتى مختص خود دارد و گاه مطالب خود را در قالب واژههایى مطرح ساخته نه براساس عرف عام، بنابراین باید قرآن با فرهنگ خودش تفسیر گردد.(34)
ظرافتها و دقتها
آیتالله جوادىآملى که از روش مذکور در تفسیر قرآن استفاده کرده است، مىنویسد:
بهترین و کارآمدترین روش تفسیرى قرآن که شیوة اهلبیت علیهالسّلام هم هست، سبک خاصى دارد که به کمک آن، هر آیه از قرآن کریم با تدبّر در سایر آیات قرآن و بهرهگیرى از آنها باز و شکوفا مىشود.
وى مىافزاید:
از گفتار، رفتار و نوشتار اَقْدَمین، قُدما، مُتأخران و معاصران، عطر دلانگیز قرآن به شامه جان مىوزد، لیکن چنین نافهاى را باید در سوق کالاى گرانبهاى المیزان جستوجو کرد.
هزار نقد به بازار کاینات آرند
یکى به سکة صاحبعیار ما نرسد
المیزان و ما ادراک ما المیزان «ذَلِکَ فَضْلُاللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ...»(35)
راز کامیابى مؤلف بزرگوار المیزان در تفسیر قرآن به قرآن بعداً روشن خواهد شد.(36) تفسیر کاشف نیز با الهام از روش المیزان به نگارش درآمده است و مؤلفش در مقدمه آن مىنویسد:
از آنجا که پارهاى از قرآن پاره دیگر را تفسیر مىکند، سعى ما بر آن خواهد بود که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم. در پذیرش نظریهها و آراى تفسیرى در معانى ظاهرى و باطنى، قرآن را میزان قرار دهیم.(37)
شهید آیتالله مطهرى نیز در بحثهاى تفسیرى خود که تحت عنوان «آشنایى با قرآن» مجلداتى از آنها به زیور طبع آراسته شده است به سبک علامه طباطبایى نظر دارد.
از ویژگىهاى المیزان جمعکردن میان دو شیوه تفسیرى ترتیبى و موضوعى است؛ یعنى با رعایت ترتیب در تفسیر آیات بهصورت آیه به آیه و سوره به سوره، از جایگاه رفیع تفسیر موضوعى غافل نبوده است و هر دو جنبه را با کمال دقت و ظرافت دنبال کرده و تفسیرى کامل و جامع عرضه داشته است.
علامه طباطبایى تا آنجا که قلم تواناى ایشان فرصت یافته، مقاصد عالى و معارف والاى قرآن را دستهبندى کرده و آماده و کامل به پژوهشگران روشنضمیر تحویل داده است. وى از طفرهرفتن و گریز به مطالب بیرونى اجتناب کرده و نکات مطروحه را فقط از دیدگاه قرآن و با عرضهکردن آیات، بر یکدیگر، ارزیابى کرده است. از جنبه تفسیر ترتیبى هرآنچه مشتاقان معارف قرآنى، از نکتهها و ظرافتهاى ادبى، اشارات علمى، ارزشها، شرح و تفسیر و رفع ابهامها که بدانها نیاز دارند، برآورده ساخته، با ذوقى سرشار و قدرتى شگرف تمامى ابعاد آن را بررسى کرده است.(38)
نواندیشى، جستوجوى نیازهاى فکرى و روحى افراد اجتماع در پرتو قرآن، دفاع از مبانى دینى و اثبات کارآیى اعتقادات در اداره زندگى بشرى و هدایت جوامع انسانى به سوى کمال و سعادت از خطوط برجسته المیزان است. گذشته از اینکه اصل تفسیر، سبک موضوع را دنبال مىکند در جاى جاى این اثر گرانبها مباحث و موضوعات مستقلى به چشم مىخورد که بهتناسب مفهوم آیات درجهت حلّ معضلات فکرى، فرهنگى و اجتماعى عنوان شده است.
منظور از تفسیر موضوعى آن است که آیات گوناگونى را که دربارة موضوعى خاص در سراسر قرآن، در حوادث و فرصتهاى مختلف آمده است جمعآورى و جمعبندى کرده است تا و از مجموع آن، نظر قرآن در موضوع و ابعادى خاص روشن شود. جوانههاى این نوع تفسیر در خود قرآن قابل مشاهده است زیرا در تفسیر آیات متشابه از آیات محکم استفاده شده است. سپس ائمة هدى علیهالسّلام این شیوه را به طالبان معارف وحى آموختهاند. از افرادى که در این زمنیه پیشگام هستند علامه مجلسى است که در هریک از فصلهاى کتاب گرانسنگ بحارالانوار وقتى به بحثهاى مورد نظر مىپردازد، آیات مربوط به آنها را هم مىآورد. سپس با دیدى کلى به آنها مىنگرد و در مواردى نظریات مفسران را نقل مىکند و در تبیین آیات مىکوشد.(39)
تفسیر پیام قرآن که زیر نظر آیتالله ناصر مکارمشیرازى توسط گروهى از محققان حوزه تألیف شده است، نمونهاى از رویکرد به تفسیر موضوعى علامه طباطبایى است. تفسیر موضوعى آیتالله جوادى آملى نیز این ویژگى را دارد. کاوشهایى که شهید آیتالله مطهرى در آثارى چون مقدمهاى بر جهانبینىاسلامى، فطرت، جهاد، سیره نبوى، خاتمیّت و نظایر آنها انجام داده است نوعى تفسیر موضوعى بهحساب مىآیند که متأثر از سبک علامه طباطبایى است.
مقام معظم رهبرى حضرت آیتالله خامنهاى در کتاب طرح کلى اندیشههاى اسلامى، شهید آیتالله بهشتى در کتاب خدا از دیدگاه قرآن، آیتالله دکتر مفتح در کتاب آیات اصول اعتقادى قرآن، آیتالله مصباح یزدى در کتاب معارف قرآن، آیتالله سبحانى در کتاب مفاهیم قرآن و آیتالله دکتر احمد بهشتى در مجموعة چهار جلدى حکومت در قرآن، انسان در قرآن، خانواده در قرآن و مستضعف در قرآن از سبک علامه طباطبایى پیروى کردهاند. سیدعلىاکبر قرشى در کتاب نگاهى به قرآن، در مبحث عالم خلق و امر، از نویسندگانى است که آراى تفسیرى علامه را نقل کرده و بهعنوان نظر برتر، برگزیده است.
شناسایى آیات کلیدى
مزیت دیگر المیزان در آن است که تفسیر ظاهرى و باطنى و نیز مباحث تأویلى هم دارد، آن هم از سنخ حقایق خارجى نه مفاهیم و معانى؛ آنسان که بین ظواهر قرآن همگونى، میان بواطن آیات هماهنگى، و در تأویل آیات همسانى، با رعایت انسجام کامل دیده مىشود.
آرى! علامه موفق شده است آیات کلیدى قرآن را نیک بشناسد، آنگاه با این مفاتیح در خزاین تأویل را بگشاید و حقایق فراتر از مفاهیم و معانى عادى را دریابد و چراغى فراروى طالبان شناخت معارف اصیل قرآنى برافروزد. علامه با اینکه قبل از هر چیزى بهعنوان شخصیتى فلسفى و عرفانى شناخته مىشد، برخلاف بسیارى از فیلسوفان مفسر و عارفان تأویلگرا و یا علمگرایان توجیهگر، کوشید تا قلمرو آرا و فرضیههاى علمى و فلسفى را از ساحت قرآن و تفسیر ممتاز کند و آنها را درهم نیامیزد. او نه مىتوانست تطبیق قرآن بر فرضیههاى جدید را بپذیرد و نه تأویل قرآن بر پایه مکاشفات عرفانى و تصورات اهل تصوف و نه اعتماد کردن بر روایاتى را که از نظر سند، ضعیف، مخدوش و مناقض قرآناند.
علامه معناى متداول تأویل را نمىپذیرد که عبارت است از معناى خلاف ظاهرى که مراد باشد و اعتقاد این مفهوم براى تأویل بعدها در جامعه اسلامى رایج شده است. به باور وى، مفهوم تأویل قرآنى عبارت است از: روح حقیقت و معناى مهمى که کلام بازگوکننده آن است و گوینده از آن موضع سخن مىگوید و این حقایق تنها دراختیار رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله و ائمه طاهرین علیهالسّلام است و هماکنون نزد حضرت ولىعصر(عج) است.
اساساً تأویلى که صوفیان به دنبالش رفتهاند با آنچه مورد نظر قرآن است فاصلة زیادى دارد و انحراف این فرقه از همین بدفهمیدن کلمه تأویل و جایگزینکردن آن بهجاى تنزیل آغاز شد و به آنجا کشید که هرچه دلشان خواست گفتند و نامش را تأویل قرآن نهادند. همچنین علامه از آنهایى که در علوم اجتماعى و طبیعى غرق شدهاند و مىخواهند با دیدگاههاى محدود قرآن را درک کنند و آیات قرآنى را با یافتههاى علمى تطبیق دهند، انتقاد مىکند و خاطرنشان مىسازد که آنان با این ذهن تنگ و دربند و مایل به مادهگرایى و باورنکردن چیزى سواى امور مادى و خواص آن، مىخواهند کلام وحى را بفهمند! از این جهت گفتند عرش، کرسى، لوح و قلم و جود خارجى ندارند و چنین کلماتى باید تأویل شوند زیرا با این شکل درک نمىشوند. حقایق مربوط به عالم برزخ و معاد را به بهانه اینکه علوم طبیعى، آنها را بررسى نکرده و نمىتواند بررسى کند و ابزارش را هم ندارد، با قوانین و نظامهاى مادى توجیه کردند.
علامه این سؤال را مطرح مىکند که اگر اینگونه مفسران نمىخواهند چیزى را بر قرآن تحمیل کنند چرا نظریات علمى را مسلّم مىپندارند و به خود اجازه نمىدهند از آنها تخطى کنند؟ لذا این گروه، تباهىهایى را بهبار آوردند که در گذشته برخى تفسیرنویسان مرتکب شدند. درنتیجه، روشهاى تفسیرى قدیم و جدید در یک نارسایى اشتراک دارند و آن عبارت از این است که نتایج بحثهاى فلسفى و علمى را بر مفاهیم قرآنى تحمیل کردهاند و تفسیرشان به تطبیق تبدیل شده است و از عوارض این انحراف آن است که بسیارى از حقایق محتوم قرآنى مجاز مىگردند و تنزیل آیات جایشان را به تأویلات مىدهند.
علامه مىافزاید: سرچشمة این اعوجاج و کژفهمى از اختلافات مفسران در درک مفهوم کلمات و آیات نیست زیرا قرآن به لسان عربى مبین است و هیچ فرد عربزبان و نیز غیر آن که به زبان و ادبیات عرب آشنا باشد در فهم آن درنمىماند، بلکه این تصورات ناقص خطورات فکرى و برخى پیشفرضهایى است که به قرآن عرضه مىشود.
به باور ایشان، با کنار هم نهادن آیاتى که قرینه و مشابه هم هستند باید قرآن را بفهمیم و مصداقهاى آنها را مشخص کنیم، آنگاه به سراغ بحثها و پژوهشهاى علمى برویم. معناى واقعى تدبر این است که خود را در معرض تدبیر قرآن قرار دهیم و آن را بپذیریم و همگام و همسو با آن حرکت کنیم تا به مقصد مطلوب و مورد پسند قرآن برسیم. همان تدبیر که در امر جهان آفرینش جریان دارد و نظامهاى پیچیدة هستى را به یکدیگر مىپیوندد در تنظیم و تربیت آیات موجود است. دست تدبیر خداوندى همچنانکه در جزء و کلّ جهان هستى دخالت دارد، در تفصیل آیات بهوضوح دیده مىشود.
تدبّر در قرآن، آدمى را به کشف نظامهاى حیرتانگیز قرآنى و نظمى مهم مىرساند. براى رسیدن به این هدف مقدس باید مفاهیم هریک از آیات را به یارى نظایر آنها توضیح دهیم و بفهمانیم. این راه درست و مسیر هموار فهم قرآن همان روش تفسیرى المیزان است و همان مسیرى است که معلمان راستین قرآن، یعنى عترت رسول اکرم(ص) هادى آن هستند.(40)
ابتکارى شگفت
علامه طباطبایى هنگام تفسیر هر سوره، آیات را به بخشهایى تقسیم کرده است، زیرا آیات داراى سیاق واحدى هستند و یا یکى از اهداف سوره را در بردارند. هر بخش امکان دارد مشتمل بر یک یا چند آیه باشد و حتى ممکن است بیش از ده یا بیست آیه را شامل شود؛ اما ایشان سورههاى کوتاه را غالباً یکجا بررسى کردهاند. وى در آغاز تفسیر هر سوره، هدف اساسى آن سوره و آیاتش را بیان مىکند و مىکوشد تا هر سوره را بهطور مستقل، براساس مضامین و مقاصدش شرح دهد.
علامه بر این باور است که تمامى سورهها از نوعى هماهنگى و تمامیت برخوردارند که میان قسمتهاى یک سوره یا میان یک سوره و سورههاى دیگر یافت نمىشود. بر این اساس، هر سوره درصدد بیان معانى خاصى است و هدف آن جز با درنظرگرفتن تمامى معانى آن تأمین نمىشود. همچنین ایشان در آغاز تفسیر هر سوره، آیات مکى و مدنى را مشخص مىکند و گاهى آراى مختلف را در اینباره ارزیابى مىکند و چهبسا برخى از آنها را که با سیاق کلى آیات در تعارض هستند مردود مىشمارد.
علامه مباحث اعرابى را تا آنجا که به فهم آیه و رفع پیچیدگىها کمک کند، مطرح مىسازد و از زیادهروى در بیان اقوال و حالات مختلف نحوى اجتناب مىکند. گاهى یک حالت یا بیش از آن، از اشکال و حالات بلاغت، مانند روش التفات و نکرهآوردن، حذف و استعاره و شیوههاى دیگر را در آیهاى ذکر مىکند تا نکته یا مطلبى روشن شود.(41)
علامه طباطبایى مىگوید علماى بیان در گذشته براى هر سوره مسئلة حسن افتتاح و حسن اختتام مطرح کردهاند و این را یکى از دلایل اعجاز قرآن دانستهاند و مىگویند قرآن بدون مقدمه وارد مطلبى نمىشود بلکه در آغاز دیباچهاى لطیف و ظریف مىآورد تا ذهن و روح خواننده را مهیا سازد و سپس به مطلب اصلى مىپردازد. آنگاه که سوره مىخواهد به پایان برسد، جمعبندى مىکند و مطالب را ناقص رها نمىکند.
علامه مىافزاید: آیا امکان دارد بین آیات هر سوره انسجامى وجود نداشته باشد؟ و توجه مخاطبان را به این نکته معطوب مىسازد که ملاحظه کنید اختلاف تعداد آیههاى هر سوره روى چه حسابى است؟! چرا یکى 286 آیه دارد و دیگرى 3 آیه؟ آیا این وضع بىحساب است؟
علامه متذکرمىشود این واقعیت امرى اتفاقى نیست و هر سوره هدفى را دنبال مىکند و تا آن هدف کامل نشود،سوره به پایان نمىرسد و اختلاف تعداد آیات هر سوره مبتنى بر هدفى است که در آن سوره دنبال شده است.
این نکات تازه و ابتکارى را علامه طباطبایى مطرح کرده است که پاسخگوى بسیارى از سؤالات است و گوشههایى از حکمت الهى را در تعیین تعداد آیات هر سوره روشن مىسازد.(42)
علامه طباطبایى از آیات اصلى و کلیدى قرآن بهعنوان "غرر آیات" یاد مىکند. میزان شناسایى آیات زیربنایى براى همة معارفى که علامه ارقام آنها را در تفسیر خود به هفت محور بحثى رسانده است.(43)
همان آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدى است، زیرا تمامى مسائل اسلامى که در قرآن، اعم از عقاید، اخلاق و احکام مطرح است به توحید خداى سبحان برمىگردد و با استنباط آیات زیربنایى بر محور یادشده علامه، هر وجه احتمالى را که در بین وجوه و احتمالات گوناگون دربارة آیة مورد بحث شده، مخالف توحید بود، باطل مىدانست و هر دیدگاهى را که به توحید نزدیکتر بود، مىپذیرفت. ایشان از آن جهت که براساس توحید، تمامى فیضها از سوى خداوند سبحان تنزّل مىیابد و هیچ موجودى نه خود مستقل است و نه به غیر خداوند اتکا دارد و نه در محدودة طبیعت خلاصه مىشود؛ بلکه تمامى موجودات ریشة غیبى دارند. علامه آیهای را که بر این اصل دلالت دارد و نیز آیاتى را که بر صیانت قرآن کریم از هر گزند تحریفآور مهر تأیید مىزند، از غرر آیات مىدانست و با استناد به آیة شریفة «وَ اِنْ مِنْ شىءٍ اِلّا عِنْدَنا خَزائِنُه...»(44)
نهتنها مسئلة انزال حدید، پوشاک و پر مرغان و انزال هشت زوج از چهارپایان و مانند آنها را از باب تفسیر قرآن به قرآن حل مىکرد بلکه مسئلة تنزیل وحى، فرشته و قرآن و نیز هدایت ملکوتى که مختصِّ مقام امامت است که مصداق «... اَئِمَّة یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا ...»(45)
هستند و نیز موضوع ایمان در عالم ذر و اخذ میثاق به وحدانیت خداوند سبحان و سبق بر قضا و قدر، پیوند لوح و اثبات لوح محفوظ و دیگر مسائل غیبى را در پرتو درک والاى خود حل مىکرد.(46)
پىنوشتها: -
1. میراث ماندگار، ج اول،بخش دوم، ص136.
2. سیره و روش اخلاقى علامه طباطبایى، ابوذر ابراهیمى، ص 44.
3. یادنامة علامه طباطبایى،ص39.
4. المیزان در میان تفاسیر،استاد محمدعلى مهدوىراد، کیهان فرهنگى،سال ششم، ش 8.
5. مجله وقف میراث جاویدان،سال اول، شماره اول، ص25.
6. گفتوگو با آیتالله مسلم ملکوتى، بصائر،سال سوم، ویژة علامه طباطبایى.
7. مهر تابان (یاد نامه علامه طباطبایى) سید محمد حسین حسینى تهرانى، ص41.
8. جلوههاى معلّمى استاد(مطهرى)، ص 174.
9. حق و باطل، شهید مطهرى، ص 89.
10. گفتگو با آیت الله محفوظى، بصائر، همان ،ص19.
11. مهرتابان، ص 45.
12. کنزالعمال، حسام الدین هندى، ج اول، ص 619،حدیث 2861.
13. نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 192.
14. شیعه در اسلام، علامه طباطبایى، ص 88.
15. سوره نساء، آیه 174.
16. سوره نحل، آیه 89.
17. المیزان، ج اول، مقدمه علامه.
18. سوره نساء ،آیه 174.
19. سوره احزاب، آیه 32.
20. سوره حشر، آیه 62.
21. سوره نحل، آیه 44.
22. سوره انعام، آیه 59.
23. آیینه مهر، ص 34-33.
24. المیزان، ج 1، ص 12-10.
25. سوره نساء، آیه 82.
26. نهج البلاغه، ص 61.
27. بصائر، ص 6و12.
28. اصول کافى، کلینى، ج 1، ص 19.
29. همان مأخذ.
30. نهج البلاغه، خطبه 17، فراز دوّم.
31. روش تفسیرى علامه در المیزان، مجله مشکوة، ش38، بهار1372، ص 38.
32. همان مأخذ.
33. جامع البیان، طبرسى، ج اول، مقدمه کتاب.
34. گفتگو با استاد آیه الله معرفت، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 9و10،ص273.
35. سوره جمعه، آیه 4.
36. تفسیر تسنیم، آیة الله جوادى آملى، ج اول، مقدمه.
37. تفسیر کاشف، سید محمد باقر حجّتى و سید عبدالکریم بىآزار شیرازى، ج اول، ص 13.
38. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، همان ،ص278.
39. همان، ص234.
40. شرح فشردهاى بر مقدمه تفسیر المیزان، محمد على لسانى فشارکى، ص 60-54.
41. نک:مجلات گوناگون المیزان.
42. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، ص 277.
43. تفسیر المیزان، ج اول، ص11.
44. سوره حجر، آیه 121.
45. سوره انبیاء، آیه 73.
46. آیینه مهر، ص 36.
مفسرى گرانمایه و تفسیرى بلندپایه
مفسر عالیقدر، علامه طباطبایى، در زمره حکیمان وارستهاى است که انوار الهى بر وجودش تابیدن گرفت و وى را به مقامات بالاى معنوى و علمى رساند و به فرزانهاى برجسته مبدّل کرد. او اسوه فضیلت و بحرى سرشار از معارف و عرفان اسلامى بود. وى این مراتب و کمالات را بهسادگى بهدست نیاورد و در راه اعتلاى حق، تزکیه درون، صفاى باطن و زُهد، با اخلاصى کمنظیر و صداقتى خاص گام برداشت و با چنین ویژگىهاى پسندیده و توانایىهاى علمى و کوششهاى فکرى، به ساحل قرآن و عترت رسید و به تبیین کلام وحى پرداخت.
با قرآن، معارف ملکوتى را درک کرد و با استناد به آیات این کتاب جاوید و برهان رسالت رسول اکرم(ص) به تشریح مباحث اعتقادى و کلامى دست زد و به برکت این توانمندى کوشید تا افکار را بیدار کند، اندیشهها را غنا بخشد و با نورى قرآنى درمیان آحاد جامعه پرتوافشانى کند.
در تشریح نکتههاى تفسیرى و روایى، شرح صدر داشت و بر این باور بود که علوم و دانستههاى بشرى نباید چون بارى بر دوش ذهن حمل شود و سپس آدمى آنها را بر کلام خداوند و سخن معصوم تحمیل کند و درواقع دانشهاى گوناگون باید این زمینه را بهوجود آورد تا تشنگان حقایق ناب با آمادگى افزونترى به خدمت قرآن بروند و از این اقیانوس مقدس و بىانتها جرعههایى جانبخش بنوشند.(1)
علامه طباطبایى دربرابر مسائلى که بر اجتماع مىگذشت، احساس مسئولیت کرد و با شناخت موقعیت حساس و درک مقتضیات زمان، تکلیف خویش را بهخوبى فهمید و با تحمل رنجى مداوم تصمیم گرفت احتیاجات واقعى و اساسى نسل جوان را برآورده سازد و از این جهت در زمانىکه تدریس فقه و اصول، مهم تلقى مىشد و زمینهساز اشتهار اجتماعى و تحکیم موقعیت علمى بود، تمامى توان خود را بهکار گرفت تا به تکلیف خویش عمل کند و به موضوعات قرآنى با سبکى ابتکارى و شیوهاى جالب و جاذب رویکرد داد. (2)
ایشان در این باره مىنویسد:
هنگامىکه از تبریز به قم آمدم، مطالعهاى در نیازهاى جامعه اسلامى و وضع حوزه علمیه قم کردم و پس از سنجیدن آن به این نتیجه رسیدم که این حوزه، نیاز شدیدى به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والاى اصیلترین متن اسلامى و عظیمترین امانت الهى را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند.(3)
انگیزه دیگر علامه این بود که در دهههاى اخیر تفاسیرى نوشته مىشد که مؤلفان آنها دربرابر تهاجم فرهنگى غرب، سعى مىکردند به جامعه چنین القا کنند که هدف اصلى قرآن تربیت انسانها است. شیخ محمّد عبده که تفسیرالمنار را نگاشت و سیّد قطب که تفسیر فى ظلالالقرآن را نوشت، به جنبههاى اجتماعى و تربیتى قرآن پرداختند. اگرچه این آثار داراى نکات آموزندهاى بودند، دو اشکال داشتند: نخست اینکه صرفاً به یکى از ابعاد قرآن روى آورده بودند، دوم این که دیدگاهشان از سرچشمههاى حکمت اهلبیت(ع) بىبهره بود. افرادى چون "طنطاوى" هم صرفاً به جنبههاى علمى قرآن توجه کرده بودند. علامه از این وضع احساس نگرانى کرد و دیدگاه این مفسران را تصحیح، و تشخیصهاى اشتباه آنان را روشن ساخت. مؤلف گرانمایه تفسیر المیزان از جایگاه رفیع مفسّرى محقق و حکیمى سترگ با اشراف به ابعاد مختلف فرهنگ اسلامى، اثرى ماندگار پدید آورده است که جامع و ناظر بر همه آن چیزى است که در عرصه تفکر زمان مىگذشته است. به دیگر سخن، المیزان از تحولاتى که در آن عصر رخ داده، بهره گرفته و براساس واقعیتها و نیازها و در راستاى پاسخگویى به مشکلات جوامع اسلامى پدید آمده است.
مؤلف این اثر گرانسنگ چون دیدهبانى بصیر و بافراست تمامى حرکتهاى فکرى و فرهنگى را در این عرصه زیر ذرّهبین پژوهشهاى پُرمایه خود قرار داد و با استفاده از نور قرآن و فرهنگ عترت، اجتماع را با کتابى آشنا ساخت که ضمن آنکه قداست معنوى دارد، مىتواند راهنماى بشریت هم باشد و نیز منبعى عظیم براى کاوشگران معارف الهى قلمداد شود.
علامه، افزون بر تبیین آیات و تفسیر ظاهر قرآن، غموض و ابهامهایى را که در فهم آیات مطرح است، در قالب بحثهاى مستقلى مطرح کرد و با تکیه بر کلام وحى، صدها معضل اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را گشود و بنبستهاى موجود در این زمینهها را برطرف ساخت.(4)
این ژرفکاوى، وسعتنظر و مقاصد هوشمندانه، در تفسیر المیزان با حالاتى چون تزکیه و فضایل اخلاقى مؤلفش در همآمیخت و اثرى پدید آورد که بىگمان در سیر تفسیرنگارى نظیر ندارد. آن مفسر عالىمقام از چنان روح و معنویت باصفایى برخوردار بود که وقتى به آیات رحمت، غضب و توبه برمىخورد، دگرگون مىشد و سرشک از دیدگان مىبارید.
استاد سیّدمحمّدباقر موسوى همدانى مىگوید:
در یکى از روزهاى سرد زمستانى که زیر کرسى نشسته بودیم و من تفسیر فارسى را مىخواندم و ایشان متن عربى را، وقتى بحث به آمرزش گناهان و رحمت پروردگار متعال رسید، تأثرشان بهحدّى رسید که نتوانستند به گریه بدون صدا اکتفا کنند و با صداى بلند مىگریستند.(5)
این ویژگىها از صداقت، پاکى نفس و اخلاص مؤلف المیزان حکایت دارد و همین خصال پدیدآورنده اثر مزبور موجب شد تفسیر المیزان درمیان تفاسیر دیگر برجسته و ممتاز شود.
علامه طباطبایى با تألیف این کتاب، درس تفسیر المیزان را که قبلاً در حوزهها سابقه نداشت، متداول ساخت. چنین طرحى با آن مایههاى والاى علمى، از سوى دانشمندى مهذب، مخالفت گروهى تنگنظر تُنُکمایه را که دچار انجماد فکرى بودند و هرگونه تحول و ابتکارى را برنمىتابیدند، برانگیخت و حتى کتابى تحت عنوان حولالمیزان علیه تفسیرالمیزان نوشتند و بهقدرى این ابرهاى تیره و تار و غبار غوغاگران براى خورشید فروزانى چون علامه طباطبایى، مانع و مشکل ایجاد کرد و بهحدى فضاى فکرى آشفته و پریشان شد که وى ناگزیر شد از برخى مراجع تقلید براى تفسیر مذکور تقریظ بگیرد تا از این رهگذر بتواند آتش ناگوارى را که رشکورزان برافروخته بودند، خاموش سازد.(6)
شایان ذکر است هنگامىکه علامه در تبریز بهسر مىبرد، تفسیرى از آغاز تا سوره مبارکه اعراف بر قرآن کریم نوشت که مختصر بود و از روى همان، تفسیر را تدریس مىکرد.
ولى بعداً تفسیر المیزان را به سبک نوین نگاشت. شروع این حرکت بزرگ در سال 1374ه.ق. و خاتمه آن در شب قدر بیست و سوم رمضانالمبارک سال 1392ه . ق. انجام شده وى ضمن نگارش، برخى مفاهیم و مضامین آن را به طلاب تدریس مىکرد.(7)
اقدام خالصانه و عالمانه علامه طباطبایى در عرصه قرآن و تفسیر موجب شد تا محصولِ اهتمامش پایدار بماند و حتى دانشوران به مطالعه آن نیاز مبرمى پیدا کنند؛ چنانچه شهید مطهرى متذکر شده است:
اصولاً بیشتر مطالبى را که در کتابها و نوشتههای خود دارم، ریشههایش را از علامه طباطبایى و خصوص از المیزان گرفتهام. علامه شخصیت عجیبى است. ایشان یک سبک بیان و اسلوب خاص دارند. عالىترین مسائل معارف را آنچنان بهراحتى و در جملات کوتاه بیان مىفرمایند که وصفناشدنى است. بهنظر من، ایشان مطالب را در یک حالت الهاممانند مىنویسند.(8)
امام موسى صدر از دانشمند برجسته لبنانى شیخ محمّدجواد مغنیه، نقل کرده که او مىگفته است: "از وقتى المیزان بهدستم رسید، کتابخانهام تعطیل شد و پیوسته این کتاب روى میز مطالعهمن قرار دارد."
شیوهاى شایسته
تفسیرالمیزان جامعترین تألیف تفسیرى جهانِ تشیع در عصر حاضر تلقى مىشود که از نظر سبک نگارش درمیان شیعه و سنى، اثرى برتر است.(9)
این اثر ثمین در اوج تحولات تفسیرنگارى قرن چهاردهم هجرى به رشتة تألیف درآمد و پدیدآورندهاش اگرچه از فضاى این ایام متأثر، اما هیچگاه همچون برخى، مرعوب و مجذوب چنین دگرگونىهایى نشد.(10)
علامه طباطبایى براى تدوین تفسیرش به منابع و مراجع متعددى مراجعه کرد امّا هرگز با تسامح و تساهل از این آثار نگذشته و آنچه را نقل کرده با شیوه نقد و تحلیل ارزیابى و مطالب درست را از نادرست تفکیک کرده است. داورى وى درمورد اقوال دانشمندان و نیز رد یا قبول اظهارات آنان در پرتو قرآن است.
دلیل عمده شهرت المیزان در این است که تفسیر مزبور حاوى جوانب و مسائل گوناگون است درحالىکه تفاسیر دیگر از دیدگاه خاصى یا جنبهاى کلامى و احیاناً از زاویه فلسفى و تمایلات عرفانى به نگارش درآمدهاند. علامه در روشهاى تفسیرى از علوم گوناگون بهره گرفته و به همین دلیل المیزان در موضوعات کلام، فلسفه، علوم اجتماعى، اقتصاد، اصول، فقه، ادبیات، روایت و عرفان مطالب خواندنى دارد. عامل دیگرى که المیزان را برجسته مىکند مربوط به پدیدآورندهاش است؛ زیرا علامه در بسیارى از موارد فوق صاحبنظرى ریزبین، دقیق و نکتهپرداز بهشمار مىرود. ازاینرو هر صاحبفنى با رجوع به این تفسیر مىتواند مطالب مطلوب خود را بیابد.
شیوه تفسیرى علامه "قرآن به قرآن" است که طىّ آن، به کمک آیات دیگر، از آیهاى رفع ابهام کرده است. درواقع در این زمینه، المیزان احیاگر روش تفسیرى ائمه هدى علیهمالسلام است. آنچه عظمت این اثر را ارتقا مىدهد بهرهمندى گسترده از چنین سبکى است و برخى از محققان معاصر، آن را نوعى الهام تلقى کردهاند. آیتا... سیّدمحمّدحسین حسینىتهرانى گفته است: به علامه عرض کردم وقتى به مطالعه این تفسیر مشغول مىشوم، در برخى اوقات که آیات را بههم ربط مىدهید و زنجیروار آنها را با یکدیگر موازنه و از راه تطبیق، معنا را استخراج مىکنید، جز آنکه بگویم قلم الهام الهى آن را بهدست شما جارى ساخته است تعبیر دیگرى ندارم.(11)
علامه، خود، در این باره چنین مىنویسد:
"تفسیر آیه با استمداد از تدبر و استنطاق معناى آیه از مجموع آیات مربوطه و استفاده از روایت درمورد امکان. طریق سوم (تفسیر قرآن به قرآن) همان روشى است که در گذشته استنتاج کردیم و آن روشى است که پیامبر اکرم صلّىاللهعلیهوآله و اهلبیت علیهم السّلام او، در تعلیمات خود به آن اشاره فرمودهاند. چنانکه رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله مىفرماید: «و انّما نزّل لیصدق بعضه بعضا»(12)
امیرمؤمنان(ع) مىفرماید: «ینطق بعضه ببعض و شهید بعضه على بعض»(13)
و از بیان گذشته روشن است که این طریق غیر از طریقهاى است که پیامبر فرمودهاند: «هر که قرآن را به رأى خود تفسیر کند، جاى خود را در آتش مهیّا نماید»؛ زیرا در این روش، قرآن با قرآن تفسیر مىشود، نه با رأى تفسیرکننده.(14)
خداوند سبحان که در قرآن تجلى کرده، کلام خود را بهعنوان «نور مبین» معرفى مىکند.(15) امکان ندارد چیزى نور باشد، ولى نکاتى مبهم در آن دیده شود. علامه در مقدمهاى که بر تفسیر المیزان نوشته، یادآور مىشود:
روشى که در پیش گرفتهایم این است که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و آیه را با تدبر در نظیر آن روش سازیم و مصادیق را بهوسیلة خواصى که خود آیات بدست مىدهند بشناسیم. خداوند به صراحت مىفرماید: «... وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَىءٍ ...»(16)
چگونه مىشود پذیرفت که قرآن بیانگر همه چیز باشد ولى بیانگر خودش نباشد؟ آنچه از تتبع در روایات بهدست مىآید، مؤید این است که پیامبر صلّىاللهعلیهوآله که تعلیمیافتة قرآن و معلّمِ آن است و اهلبیت آن حضرت علیهمالسّلام که به تصریح حدیث ثقلین، مقام معلمى و تفسیری قرآن را دارا هستند، قرآن را بدین شیوه تفسیر مىکردند و کاوشگر نیرومند حتى یک مورد نمىیابد که پیامبر و یا ائمه در تفسیر قرآن از نظریههاى عقلانى و یا علمى سود جسته باشند. بدینسان راه روشن و هموارى که راهنمایان کلام وحى پیمودهاند ما نیز تا آنجا که مىتوانیم به یارى خداوند، این روش را دنبال خواهیم کرد و هرگز در تبیین و تفسیر آیات، به نظریههاى فلسفى، آراى، علمى و مکاشفات عرفانى بهره نخواهیم بُرد.(17)
بنابراین هیچ نکته مبهمى در قرآن وجود ندارد تا بخواهیم آن را به کمک غیرقرآن بشناسیم. البته تأکید قرآن بر این است که معارف مکنون مندرج در این کلام را جز پاکان و افراد مطهر درنمىیابند.(18) در کلام قرآن، مطهرون نیز معرفى شدهاند.(19)
طبق آن، دست همگان به کلام وحى نمىرسد. تنها پاکان چنین لیاقتى را بهدست مىآورند. از سوى دیگر، قرآن اصرار دارد که هرچه رسول اکرم(ص) به شما امر فرمود آن را فرا بگیرید و آنچه را نهى کرد، از آن اجتناب کنید!(20)
و در این ارجاع نیز نکتة مبهمى وجود ندارد. همچنین قرآن، پیامبر را بهعنوان بیانکنندة حدود و جزئیات آیات وحى معرفى مىکند:
«... وَ اَنْزَّلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَىِّنَ لِلنّاسِ مَانُزِّلَ اِلَیْهِمْ ...»(21)
بر این اساس، قرآن در کمال وضوح، پیامبر(ص) و اهلبیت او را مرجع فهم معارف، حدود و قوانین و مانند آن قرار داده است. شیوة خاص المیزان هم به تأسى از روش خاندان عترت در تفسیر قرآن است و نیز علامه در بحثهاى تفسیرى از روایات این بزرگان کمک گرفته است.
ریشههاى روشنایى
علامه کوشیده است آیات کلیدى و ریشهاى قرآن را شناسایى کند و با آنها درهاى بسیارى از آیات دیگر را بگشاید. در این مسیر، سخن از کلمه یا کلام مشابه نیست تا فهرستها و لغتنامهها راهگشا باشند، بلکه باید از چنین آثارى پرواز کرد و به کنگرة «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ»(22)
رسید و اسرارى را که بر روى نامحرمان مغالیق است، به چهرة خود بهعنوان گشایندهها دید و از چنین آیات کلیدى گرههاى بسته را گشود.
این مفسر که آگاهى فراگیرى نسبت به تمامى ظواهر قرآن بهدست آورده بود هر آیه را که مطرح مىساخت به گونهاى دربارهاش بحث مىنمود که در سراسر قرآن کریم مطمع نظر بود، زیرا یا از آیات موافق بهعنوان استدلال یا استمداد سخن بهمیان مىآمد و یا اگر دلیل و احیاناً تأییدى از آیات دیگر وجود نداشت آیة محلّ بحث بهنحوى تفسیر مىشد که با هیچ آیهاى متناقض نباشد و هرگونه احتمال یا وجهى را که منافى سایر آیات بود، مردود مىدانست، زیرا بر این باور بود که تناقض با انسجامِ اعجازآمیز کتاب الهى ناسازگار است.
آشنایى کامل علامه با قرآن نهتنها موجب شد که وى آیات و کلمات را با ارجاع به یکدیگر حل کند بلکه در تفسیر حروف مقطعه نیز همین روش را اعمال مىکرد، زیرا به کمک بررسى سورههایى که داراى حروف مقطعة بسیط هستند، مانند «الم» و «ص» و نیز بررسى سورههایى که داراى حروف مقطعه مرکباند، مانند «المص» پى مىبرد که حرف مقطع رمزى است به محتواى سورهاى و اشارهاى سرى به مضمون آن دارد. حتى انس فراوان علامه با قرآن کریم موجب شد که وى با تدبر در متن سوره با قطع نظر از مسائل تاریخى، اطمینان حاصل کند که آن سوره مکى یا مدنى است، سپس شواهد نقلى را در این باره تأیید مىکرد.
وی از آیات کلیدى قرآن بهعنوان «غرر آیات» یاد مىکرد و خاطرنشان مىساخت که درخشش چشمگیر چنین آیاتى نهتنها راهگشای بسیارى از آیات دیگر قرآن است بلکه پایة محکمى برای حلّ بسیارى از غموض احادیث خواهد بود.(23)
این شیوه، یعنى پىبردن به کثیرى از آیات ازطریق آیههاى زیربنایى و معارف کلیدى همان روش ائمه اطهار علیهمالسّلام است که به قول علامه طباطبایى، اگر چنین سبک سابقهدارى به نسیان سپرده نمىشد و ادامه پیدا مىکرد، بسیارى از اسرار قرآنى آشکار مىشد.(24)
روش مذکور، بهترین مصداق براى آیة «... وَ لَوْکَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِاللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً.»(25)
است که بهصورت قیاس استثنایى بیان شده است، یعنى: هیچگونه اختلافى در سراسر قرآن مجید نیست. منظور این کلام، فقط بیان عقاید سلبى قضیه نیست که بین معانى قرآن اختلافى وجود ندارد، بلکه مقصود بیان عقد اثباتى آن است؛ یعنى همه مفاهیم قرآنى با هم منسجم و هماهنگاند و به یکدیگر تمایل و گرایش دارند و هر آیه در محتواى خود، صادق و نسبت به مضمون آیات دیگر، بدون واسطه یا باواسطه مصدّق است، چرا که حضرت على علیهالسّلام تصریح فرمودهاند: «اگر آیات قرآن مصدّق هم نبودند در آنها اختلافات زیادى مشاهده مىشد.» و سپس به آیة شریفة فوق استناد کردهاند.(26)
علامه در روش تفسیر قرآن به قرآن تا سوره مبارکة یوسف پیش رفته و بعد از این سوره، روش مذکور را ادامه نداده است. زیرا زمانىکه آیات اولیه را توضیح مىداده و تفسیر مىکرده، به ناچار تمامى آیات مربوط به آن را از اواسط یااواخر قرآن ذکر کرده و براى تبیین آیات نخستین از آنها کمک گرفته است. از اینرو، زمانىکه همین روش استمرار مىیافت، کمکم به آیاتى مىرسید که قبلاً توضیح کافى دربارة آنها ارائه شده بود و هرگونه توضیح اضافى موجب تکرار مکررات مىشد؛ بدینجهت علامه در اواخر قرآن به توضیح مجدد آیاتى که قبلاً و شاید بارها تفسیر شده بود نیازى ندید و این راز اصلى عدم توضیح آیات در اواخر است.(27)
تأسى به سیرة ائمه علیهمالسّلام
با بررسىهایى که صورت گرفت، روشن مىشود تنها روش معقول و مقبول، تفسیر قرآن به قرآن است و صحّت تفسیر به سنّت قطعى نیز بهنوعى به قرآن بازمىگردد؛ زیرا طبق نصوص معتبر، احادیث باید به قرآن عرضه شوند و روایات معارض با کلام وحى کنار گذاشته شوند. رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله فرمودهاند:
هر حقى حقیقتى و هر مطلب درستى، درخشندگى و برجستگى خاصى دارد؛ پس هرچه موافق کتاب خدا بود، بگیرید و هرچه غیر از آن بود، رهایش کنید.(28)
امام صادق علیهالسّلام نیز فرمودهاند:
پیامبر اکرم صلّىاللهعلیهوآله فرمودهاند: «اى مردم! آنچه از من به شما مىرسد و موافق کتاب خداست، آن را گفتهام و اگر چیزى از ناحیة من به شما رسید که مخالف کتاب خدا بود، نگفتهام (صحّت ندارد).»(29)
آن حضرت بههنگام تفسیر آیات از قرآن کمک مىگرفت و حضرت علىعلیهالسّلام هم در اینباره فرمودهاند:
از بیان الهى استفاده کنید و بدانید قرآن یگانه ناصحى است که خیانت نمىکند و تنها راهنمایى است که گمراه نمىسازد و سخنگویى است که دروغ نمىگوید و کسى با او همنشین نشد مگر آنکه با فزونى و کاستى از کنارش برخاست. فزونى از رشد و هدایت و کاستى در گمراهى. پس درمان خود را از قرآن بخواهید، با دوستى قرآن به خداوند روى آورید و توسط آن از مخلوقات چیزى نخواهید.(30)
سیره امامان و صحابه و تابعین نیز این بوده است که به هنگام تفسیر قرآن از کلام وحى استمداد جویند.(31)
استوارى این سبک چنان بدیهى است که اهل تسنن به استحکام آن اذعان کردهاند و زمخشرى مىگوید: «محکمترین معانى آن است که قرآن به آن دلالت کند.»(32)
طبرى در دیباچه تفسیر خود نوشته است: «و کان تعالى ذکره و تقدست اسماءه احکم الحکما و احلم الحکماء و کان معلوماً ان ابینالبیان بیانه و افضلالکلام کلامة.»(33)
البته این مفسران ضمن آنکه لزوم تفسیر قرآن به قرآن را پذیرفتهاند، در تفاسیر خود از بهکاربردن این سبک درماندهاند. علامه طباطبایى در جلد اول و نهم تفسیرش یادآور مىشود:
این مجموعه (قرآن) در تبیین خودش نیازى به غیر ندارد، اما اینگونه نیست که همة افراد این توان را داشته باشند که از خود قرآن مفاهیم آن را استخراج کنند ولى کسانىکه راسخ در قرآن و معارف آن هستند و از دقت خاصى برخوردارند و مقدماتى از نظر فنون ادبى و لغت قرآنى را مىدانند و براى ورود در قرآن اهلیت دارند با تفکر و تأمل مىتوانند قرآن را با قرآن تفسیر کنند جز مواردى که نادر و استثنایى است.
دلایل سهگانه ایشان براى اثبات ضرورت رویکردشان به این شیوه چنین است: نخست اینکه قرآن نور مبین است و به غیر خود نیازى ندارد؛ دوم تحدّى قرآن منوط به این است که کلام وحى از غنا و روشنى لازم برخوردار باشد و این تحدّى زمانى کامل است که اولاً فهم قرآن براى مخاطبانش میسر باشد و ثانیاً فهم قرآن متکى به دیگرى نباشد، سوم در احادیث بسیار تأکید شده است که به قرآن تمسک جویید و روایات را به آن عرضه کنید و این سفارش مؤکد هنگامى صحّت دارد که هرچه در حدیث آمده و از رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله نقل شده است، از قرآن استفاده شود و اگر فهم قرآن به روایات متوقف باشد، دور لازم مىآید.
استاد آیتالله محمّدهادى معرفت مىگوید:
علامه مىفرماید: قرآن در القاى مطالب و بیان مقاصد خود شیوهاى غیر از روش متعارف عقلا پیش گرفته است و لذا اگر کسى بخواهد قرآن را با همین سبک و اصول و مقررات متداول در محاوره، تفسیر کند، تفسیرش به رأى است. من وقتى درباره تفسیر و شرایط آن، آفات و منابع تفسیر بررسى مىکردم و مىنوشتم که اکنون به نام التفسیر و المفسرون چاپ شده است، به این نکته که رسیدم فرمایش علامه را نقل کردم ولى در این اندیشه بودم که چه مىخواهد بگوید؟! ازاینرو در کنارش نوشتم: جاى تأمل است و باید دقت شود. بدون مبالغه ده سال تمام روى این موضوع فکر مىکردم که علامه چه مىخواهد بگوید. پس از این مدت به فرمایش ایشان پى بردم. علامه مسئلة نوى را مطرح کرده که هماکنون هم با عنوان شناخت زبان وحى در اروپا مطرح است وهرمنوتیک (تأویل متن) نامیده مىشود. مىگویند اساساً وحى زبان مخصوصى دارد و عادى نیست. نمىتوان همانگونه که براى تفهیم و تفهم سخنان مردم به سراغ آنان مىرویم، بهدنبال زبان وحى باشیم. ایشان مىخواهد بفرماید اساساً قرآن زبان خاص و اصطلاحاتى مختص خود دارد و گاه مطالب خود را در قالب واژههایى مطرح ساخته نه براساس عرف عام، بنابراین باید قرآن با فرهنگ خودش تفسیر گردد.(34)
ظرافتها و دقتها
آیتالله جوادىآملى که از روش مذکور در تفسیر قرآن استفاده کرده است، مىنویسد:
بهترین و کارآمدترین روش تفسیرى قرآن که شیوة اهلبیت علیهالسّلام هم هست، سبک خاصى دارد که به کمک آن، هر آیه از قرآن کریم با تدبّر در سایر آیات قرآن و بهرهگیرى از آنها باز و شکوفا مىشود.
وى مىافزاید:
از گفتار، رفتار و نوشتار اَقْدَمین، قُدما، مُتأخران و معاصران، عطر دلانگیز قرآن به شامه جان مىوزد، لیکن چنین نافهاى را باید در سوق کالاى گرانبهاى المیزان جستوجو کرد.
هزار نقد به بازار کاینات آرند
یکى به سکة صاحبعیار ما نرسد
المیزان و ما ادراک ما المیزان «ذَلِکَ فَضْلُاللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ...»(35)
راز کامیابى مؤلف بزرگوار المیزان در تفسیر قرآن به قرآن بعداً روشن خواهد شد.(36) تفسیر کاشف نیز با الهام از روش المیزان به نگارش درآمده است و مؤلفش در مقدمه آن مىنویسد:
از آنجا که پارهاى از قرآن پاره دیگر را تفسیر مىکند، سعى ما بر آن خواهد بود که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم. در پذیرش نظریهها و آراى تفسیرى در معانى ظاهرى و باطنى، قرآن را میزان قرار دهیم.(37)
شهید آیتالله مطهرى نیز در بحثهاى تفسیرى خود که تحت عنوان «آشنایى با قرآن» مجلداتى از آنها به زیور طبع آراسته شده است به سبک علامه طباطبایى نظر دارد.
از ویژگىهاى المیزان جمعکردن میان دو شیوه تفسیرى ترتیبى و موضوعى است؛ یعنى با رعایت ترتیب در تفسیر آیات بهصورت آیه به آیه و سوره به سوره، از جایگاه رفیع تفسیر موضوعى غافل نبوده است و هر دو جنبه را با کمال دقت و ظرافت دنبال کرده و تفسیرى کامل و جامع عرضه داشته است.
علامه طباطبایى تا آنجا که قلم تواناى ایشان فرصت یافته، مقاصد عالى و معارف والاى قرآن را دستهبندى کرده و آماده و کامل به پژوهشگران روشنضمیر تحویل داده است. وى از طفرهرفتن و گریز به مطالب بیرونى اجتناب کرده و نکات مطروحه را فقط از دیدگاه قرآن و با عرضهکردن آیات، بر یکدیگر، ارزیابى کرده است. از جنبه تفسیر ترتیبى هرآنچه مشتاقان معارف قرآنى، از نکتهها و ظرافتهاى ادبى، اشارات علمى، ارزشها، شرح و تفسیر و رفع ابهامها که بدانها نیاز دارند، برآورده ساخته، با ذوقى سرشار و قدرتى شگرف تمامى ابعاد آن را بررسى کرده است.(38)
نواندیشى، جستوجوى نیازهاى فکرى و روحى افراد اجتماع در پرتو قرآن، دفاع از مبانى دینى و اثبات کارآیى اعتقادات در اداره زندگى بشرى و هدایت جوامع انسانى به سوى کمال و سعادت از خطوط برجسته المیزان است. گذشته از اینکه اصل تفسیر، سبک موضوع را دنبال مىکند در جاى جاى این اثر گرانبها مباحث و موضوعات مستقلى به چشم مىخورد که بهتناسب مفهوم آیات درجهت حلّ معضلات فکرى، فرهنگى و اجتماعى عنوان شده است.
منظور از تفسیر موضوعى آن است که آیات گوناگونى را که دربارة موضوعى خاص در سراسر قرآن، در حوادث و فرصتهاى مختلف آمده است جمعآورى و جمعبندى کرده است تا و از مجموع آن، نظر قرآن در موضوع و ابعادى خاص روشن شود. جوانههاى این نوع تفسیر در خود قرآن قابل مشاهده است زیرا در تفسیر آیات متشابه از آیات محکم استفاده شده است. سپس ائمة هدى علیهالسّلام این شیوه را به طالبان معارف وحى آموختهاند. از افرادى که در این زمنیه پیشگام هستند علامه مجلسى است که در هریک از فصلهاى کتاب گرانسنگ بحارالانوار وقتى به بحثهاى مورد نظر مىپردازد، آیات مربوط به آنها را هم مىآورد. سپس با دیدى کلى به آنها مىنگرد و در مواردى نظریات مفسران را نقل مىکند و در تبیین آیات مىکوشد.(39)
تفسیر پیام قرآن که زیر نظر آیتالله ناصر مکارمشیرازى توسط گروهى از محققان حوزه تألیف شده است، نمونهاى از رویکرد به تفسیر موضوعى علامه طباطبایى است. تفسیر موضوعى آیتالله جوادى آملى نیز این ویژگى را دارد. کاوشهایى که شهید آیتالله مطهرى در آثارى چون مقدمهاى بر جهانبینىاسلامى، فطرت، جهاد، سیره نبوى، خاتمیّت و نظایر آنها انجام داده است نوعى تفسیر موضوعى بهحساب مىآیند که متأثر از سبک علامه طباطبایى است.
مقام معظم رهبرى حضرت آیتالله خامنهاى در کتاب طرح کلى اندیشههاى اسلامى، شهید آیتالله بهشتى در کتاب خدا از دیدگاه قرآن، آیتالله دکتر مفتح در کتاب آیات اصول اعتقادى قرآن، آیتالله مصباح یزدى در کتاب معارف قرآن، آیتالله سبحانى در کتاب مفاهیم قرآن و آیتالله دکتر احمد بهشتى در مجموعة چهار جلدى حکومت در قرآن، انسان در قرآن، خانواده در قرآن و مستضعف در قرآن از سبک علامه طباطبایى پیروى کردهاند. سیدعلىاکبر قرشى در کتاب نگاهى به قرآن، در مبحث عالم خلق و امر، از نویسندگانى است که آراى تفسیرى علامه را نقل کرده و بهعنوان نظر برتر، برگزیده است.
شناسایى آیات کلیدى
مزیت دیگر المیزان در آن است که تفسیر ظاهرى و باطنى و نیز مباحث تأویلى هم دارد، آن هم از سنخ حقایق خارجى نه مفاهیم و معانى؛ آنسان که بین ظواهر قرآن همگونى، میان بواطن آیات هماهنگى، و در تأویل آیات همسانى، با رعایت انسجام کامل دیده مىشود.
آرى! علامه موفق شده است آیات کلیدى قرآن را نیک بشناسد، آنگاه با این مفاتیح در خزاین تأویل را بگشاید و حقایق فراتر از مفاهیم و معانى عادى را دریابد و چراغى فراروى طالبان شناخت معارف اصیل قرآنى برافروزد. علامه با اینکه قبل از هر چیزى بهعنوان شخصیتى فلسفى و عرفانى شناخته مىشد، برخلاف بسیارى از فیلسوفان مفسر و عارفان تأویلگرا و یا علمگرایان توجیهگر، کوشید تا قلمرو آرا و فرضیههاى علمى و فلسفى را از ساحت قرآن و تفسیر ممتاز کند و آنها را درهم نیامیزد. او نه مىتوانست تطبیق قرآن بر فرضیههاى جدید را بپذیرد و نه تأویل قرآن بر پایه مکاشفات عرفانى و تصورات اهل تصوف و نه اعتماد کردن بر روایاتى را که از نظر سند، ضعیف، مخدوش و مناقض قرآناند.
علامه معناى متداول تأویل را نمىپذیرد که عبارت است از معناى خلاف ظاهرى که مراد باشد و اعتقاد این مفهوم براى تأویل بعدها در جامعه اسلامى رایج شده است. به باور وى، مفهوم تأویل قرآنى عبارت است از: روح حقیقت و معناى مهمى که کلام بازگوکننده آن است و گوینده از آن موضع سخن مىگوید و این حقایق تنها دراختیار رسول اکرم صلّىاللهعلیهوآله و ائمه طاهرین علیهالسّلام است و هماکنون نزد حضرت ولىعصر(عج) است.
اساساً تأویلى که صوفیان به دنبالش رفتهاند با آنچه مورد نظر قرآن است فاصلة زیادى دارد و انحراف این فرقه از همین بدفهمیدن کلمه تأویل و جایگزینکردن آن بهجاى تنزیل آغاز شد و به آنجا کشید که هرچه دلشان خواست گفتند و نامش را تأویل قرآن نهادند. همچنین علامه از آنهایى که در علوم اجتماعى و طبیعى غرق شدهاند و مىخواهند با دیدگاههاى محدود قرآن را درک کنند و آیات قرآنى را با یافتههاى علمى تطبیق دهند، انتقاد مىکند و خاطرنشان مىسازد که آنان با این ذهن تنگ و دربند و مایل به مادهگرایى و باورنکردن چیزى سواى امور مادى و خواص آن، مىخواهند کلام وحى را بفهمند! از این جهت گفتند عرش، کرسى، لوح و قلم و جود خارجى ندارند و چنین کلماتى باید تأویل شوند زیرا با این شکل درک نمىشوند. حقایق مربوط به عالم برزخ و معاد را به بهانه اینکه علوم طبیعى، آنها را بررسى نکرده و نمىتواند بررسى کند و ابزارش را هم ندارد، با قوانین و نظامهاى مادى توجیه کردند.
علامه این سؤال را مطرح مىکند که اگر اینگونه مفسران نمىخواهند چیزى را بر قرآن تحمیل کنند چرا نظریات علمى را مسلّم مىپندارند و به خود اجازه نمىدهند از آنها تخطى کنند؟ لذا این گروه، تباهىهایى را بهبار آوردند که در گذشته برخى تفسیرنویسان مرتکب شدند. درنتیجه، روشهاى تفسیرى قدیم و جدید در یک نارسایى اشتراک دارند و آن عبارت از این است که نتایج بحثهاى فلسفى و علمى را بر مفاهیم قرآنى تحمیل کردهاند و تفسیرشان به تطبیق تبدیل شده است و از عوارض این انحراف آن است که بسیارى از حقایق محتوم قرآنى مجاز مىگردند و تنزیل آیات جایشان را به تأویلات مىدهند.
علامه مىافزاید: سرچشمة این اعوجاج و کژفهمى از اختلافات مفسران در درک مفهوم کلمات و آیات نیست زیرا قرآن به لسان عربى مبین است و هیچ فرد عربزبان و نیز غیر آن که به زبان و ادبیات عرب آشنا باشد در فهم آن درنمىماند، بلکه این تصورات ناقص خطورات فکرى و برخى پیشفرضهایى است که به قرآن عرضه مىشود.
به باور ایشان، با کنار هم نهادن آیاتى که قرینه و مشابه هم هستند باید قرآن را بفهمیم و مصداقهاى آنها را مشخص کنیم، آنگاه به سراغ بحثها و پژوهشهاى علمى برویم. معناى واقعى تدبر این است که خود را در معرض تدبیر قرآن قرار دهیم و آن را بپذیریم و همگام و همسو با آن حرکت کنیم تا به مقصد مطلوب و مورد پسند قرآن برسیم. همان تدبیر که در امر جهان آفرینش جریان دارد و نظامهاى پیچیدة هستى را به یکدیگر مىپیوندد در تنظیم و تربیت آیات موجود است. دست تدبیر خداوندى همچنانکه در جزء و کلّ جهان هستى دخالت دارد، در تفصیل آیات بهوضوح دیده مىشود.
تدبّر در قرآن، آدمى را به کشف نظامهاى حیرتانگیز قرآنى و نظمى مهم مىرساند. براى رسیدن به این هدف مقدس باید مفاهیم هریک از آیات را به یارى نظایر آنها توضیح دهیم و بفهمانیم. این راه درست و مسیر هموار فهم قرآن همان روش تفسیرى المیزان است و همان مسیرى است که معلمان راستین قرآن، یعنى عترت رسول اکرم(ص) هادى آن هستند.(40)
ابتکارى شگفت
علامه طباطبایى هنگام تفسیر هر سوره، آیات را به بخشهایى تقسیم کرده است، زیرا آیات داراى سیاق واحدى هستند و یا یکى از اهداف سوره را در بردارند. هر بخش امکان دارد مشتمل بر یک یا چند آیه باشد و حتى ممکن است بیش از ده یا بیست آیه را شامل شود؛ اما ایشان سورههاى کوتاه را غالباً یکجا بررسى کردهاند. وى در آغاز تفسیر هر سوره، هدف اساسى آن سوره و آیاتش را بیان مىکند و مىکوشد تا هر سوره را بهطور مستقل، براساس مضامین و مقاصدش شرح دهد.
علامه بر این باور است که تمامى سورهها از نوعى هماهنگى و تمامیت برخوردارند که میان قسمتهاى یک سوره یا میان یک سوره و سورههاى دیگر یافت نمىشود. بر این اساس، هر سوره درصدد بیان معانى خاصى است و هدف آن جز با درنظرگرفتن تمامى معانى آن تأمین نمىشود. همچنین ایشان در آغاز تفسیر هر سوره، آیات مکى و مدنى را مشخص مىکند و گاهى آراى مختلف را در اینباره ارزیابى مىکند و چهبسا برخى از آنها را که با سیاق کلى آیات در تعارض هستند مردود مىشمارد.
علامه مباحث اعرابى را تا آنجا که به فهم آیه و رفع پیچیدگىها کمک کند، مطرح مىسازد و از زیادهروى در بیان اقوال و حالات مختلف نحوى اجتناب مىکند. گاهى یک حالت یا بیش از آن، از اشکال و حالات بلاغت، مانند روش التفات و نکرهآوردن، حذف و استعاره و شیوههاى دیگر را در آیهاى ذکر مىکند تا نکته یا مطلبى روشن شود.(41)
علامه طباطبایى مىگوید علماى بیان در گذشته براى هر سوره مسئلة حسن افتتاح و حسن اختتام مطرح کردهاند و این را یکى از دلایل اعجاز قرآن دانستهاند و مىگویند قرآن بدون مقدمه وارد مطلبى نمىشود بلکه در آغاز دیباچهاى لطیف و ظریف مىآورد تا ذهن و روح خواننده را مهیا سازد و سپس به مطلب اصلى مىپردازد. آنگاه که سوره مىخواهد به پایان برسد، جمعبندى مىکند و مطالب را ناقص رها نمىکند.
علامه مىافزاید: آیا امکان دارد بین آیات هر سوره انسجامى وجود نداشته باشد؟ و توجه مخاطبان را به این نکته معطوب مىسازد که ملاحظه کنید اختلاف تعداد آیههاى هر سوره روى چه حسابى است؟! چرا یکى 286 آیه دارد و دیگرى 3 آیه؟ آیا این وضع بىحساب است؟
علامه متذکرمىشود این واقعیت امرى اتفاقى نیست و هر سوره هدفى را دنبال مىکند و تا آن هدف کامل نشود،سوره به پایان نمىرسد و اختلاف تعداد آیات هر سوره مبتنى بر هدفى است که در آن سوره دنبال شده است.
این نکات تازه و ابتکارى را علامه طباطبایى مطرح کرده است که پاسخگوى بسیارى از سؤالات است و گوشههایى از حکمت الهى را در تعیین تعداد آیات هر سوره روشن مىسازد.(42)
علامه طباطبایى از آیات اصلى و کلیدى قرآن بهعنوان "غرر آیات" یاد مىکند. میزان شناسایى آیات زیربنایى براى همة معارفى که علامه ارقام آنها را در تفسیر خود به هفت محور بحثى رسانده است.(43)
همان آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدى است، زیرا تمامى مسائل اسلامى که در قرآن، اعم از عقاید، اخلاق و احکام مطرح است به توحید خداى سبحان برمىگردد و با استنباط آیات زیربنایى بر محور یادشده علامه، هر وجه احتمالى را که در بین وجوه و احتمالات گوناگون دربارة آیة مورد بحث شده، مخالف توحید بود، باطل مىدانست و هر دیدگاهى را که به توحید نزدیکتر بود، مىپذیرفت. ایشان از آن جهت که براساس توحید، تمامى فیضها از سوى خداوند سبحان تنزّل مىیابد و هیچ موجودى نه خود مستقل است و نه به غیر خداوند اتکا دارد و نه در محدودة طبیعت خلاصه مىشود؛ بلکه تمامى موجودات ریشة غیبى دارند. علامه آیهای را که بر این اصل دلالت دارد و نیز آیاتى را که بر صیانت قرآن کریم از هر گزند تحریفآور مهر تأیید مىزند، از غرر آیات مىدانست و با استناد به آیة شریفة «وَ اِنْ مِنْ شىءٍ اِلّا عِنْدَنا خَزائِنُه...»(44)
نهتنها مسئلة انزال حدید، پوشاک و پر مرغان و انزال هشت زوج از چهارپایان و مانند آنها را از باب تفسیر قرآن به قرآن حل مىکرد بلکه مسئلة تنزیل وحى، فرشته و قرآن و نیز هدایت ملکوتى که مختصِّ مقام امامت است که مصداق «... اَئِمَّة یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا ...»(45)
هستند و نیز موضوع ایمان در عالم ذر و اخذ میثاق به وحدانیت خداوند سبحان و سبق بر قضا و قدر، پیوند لوح و اثبات لوح محفوظ و دیگر مسائل غیبى را در پرتو درک والاى خود حل مىکرد.(46)
پىنوشتها: -
1. میراث ماندگار، ج اول،بخش دوم، ص136.
2. سیره و روش اخلاقى علامه طباطبایى، ابوذر ابراهیمى، ص 44.
3. یادنامة علامه طباطبایى،ص39.
4. المیزان در میان تفاسیر،استاد محمدعلى مهدوىراد، کیهان فرهنگى،سال ششم، ش 8.
5. مجله وقف میراث جاویدان،سال اول، شماره اول، ص25.
6. گفتوگو با آیتالله مسلم ملکوتى، بصائر،سال سوم، ویژة علامه طباطبایى.
7. مهر تابان (یاد نامه علامه طباطبایى) سید محمد حسین حسینى تهرانى، ص41.
8. جلوههاى معلّمى استاد(مطهرى)، ص 174.
9. حق و باطل، شهید مطهرى، ص 89.
10. گفتگو با آیت الله محفوظى، بصائر، همان ،ص19.
11. مهرتابان، ص 45.
12. کنزالعمال، حسام الدین هندى، ج اول، ص 619،حدیث 2861.
13. نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 192.
14. شیعه در اسلام، علامه طباطبایى، ص 88.
15. سوره نساء، آیه 174.
16. سوره نحل، آیه 89.
17. المیزان، ج اول، مقدمه علامه.
18. سوره نساء ،آیه 174.
19. سوره احزاب، آیه 32.
20. سوره حشر، آیه 62.
21. سوره نحل، آیه 44.
22. سوره انعام، آیه 59.
23. آیینه مهر، ص 34-33.
24. المیزان، ج 1، ص 12-10.
25. سوره نساء، آیه 82.
26. نهج البلاغه، ص 61.
27. بصائر، ص 6و12.
28. اصول کافى، کلینى، ج 1، ص 19.
29. همان مأخذ.
30. نهج البلاغه، خطبه 17، فراز دوّم.
31. روش تفسیرى علامه در المیزان، مجله مشکوة، ش38، بهار1372، ص 38.
32. همان مأخذ.
33. جامع البیان، طبرسى، ج اول، مقدمه کتاب.
34. گفتگو با استاد آیه الله معرفت، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 9و10،ص273.
35. سوره جمعه، آیه 4.
36. تفسیر تسنیم، آیة الله جوادى آملى، ج اول، مقدمه.
37. تفسیر کاشف، سید محمد باقر حجّتى و سید عبدالکریم بىآزار شیرازى، ج اول، ص 13.
38. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، همان ،ص278.
39. همان، ص234.
40. شرح فشردهاى بر مقدمه تفسیر المیزان، محمد على لسانى فشارکى، ص 60-54.
41. نک:مجلات گوناگون المیزان.
42. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، ص 277.
43. تفسیر المیزان، ج اول، ص11.
44. سوره حجر، آیه 121.
45. سوره انبیاء، آیه 73.
46. آیینه مهر، ص 36.