آموزههاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى(عج)(13)
آرشیو
چکیده
متن
زهد و خیرخواهى دو وظیفه بزرگ علماء
در سیزدهمین فراز از دعاى امام عصر(عج) چنین مىخوانیم: «و تفضّل على علمائنا بالزّهْد و النّصیحة؛ خدایا! علماى ما را به داشتن پارسایى و خیر خواهى نمودن از مردم تفضّل فرما.»
در این دعا به دو وظیفه بسیار مهم و بزرگ علما و دانشمندان تصریح نموده، و امام (عج) به آنها مىآموزد که داراى این دو ویژگى باشند، که براى جذب آحاد مردم به سوى آنها، نقش آموزههاى آنها به مردم، و اصلاح جامعه بسیار سازندهتر و اثر بخش است. توضیح این که: کار اصلى علما و دانشمندان در رابطه با جامعه، مسأله هدایت و تعلیم و تعلّم است، و دانشمند اگر علاوه بر زهد و پارسایى، و به عبارت روشنتر خودسازى و تسلّط بر هوسهاى نفسانى، نسبت به مردم احساس مسؤولیّت و دل سوزى کند و خیرخواه مردم باشد، قطعاً در دل مردم جاى مىگیرد، و در نتیجه مسأله هدایت و آموزش او بهتر و عمیقتر و وسیعتر و شتابانتر مؤثّر واقع خواهد شد. چرا که او براثر دو ویژگى زهد و خیرخواهى، محبوبیت فوق العادهاى در جامعه پیدا کرده، و مردم اطراف او را مىگیرند، و با کمال عشق و شور به گفتار او گوش فرا داده و دل مىبندند. چرا که او را از خود و خدمتکار ودل سوز جامعه، و انسان دوست مىدانند، و طبعاً شیدا و گرویده رفتار او مىشوند. از یکى از دانشمندان که در محضر امام خمینى (قدّس سرّه) بود نقل مىکنند گفت: یکى از حاضران از امام پرسید: «چرا مردم آن همه شما را دوست دارند؟ امام در پاسخ فرمود: براى این که ما نوکرشان هستیم.» این پاسخ امام بیانگر شدت پارسایى و تواضع او است، و نیز حاکى از آن است که ایشان نسبت به مردم بسیار دل سوز بوده، از این رو در حضور آنها داراى محبوبیت شدید شده است. اگر دانشمندى زاهد و ناصح و دل سوز نباشد، هرگز خود را به عنوان نوکر مردم معرفى نمىکند. و راز نفوذ فوق العاده بعضى از علما در میان مردم همین زهد و خیرخواهى مخلصانه آنها به مردم است. و همین موجب سیادت و آقایى آنها شده، چنان که پیامبر(ص) فرمود: «سیّد الْقوم خادمهمْ؛(1) خدمت گذار مردم، آقاى آنها است.»
معنى و ارزش زهد و پارسایى از نظر قرآن و پیشوایان
زهد به معنى ترک دنیا نیست، بلکه به معنى عدم دلبستگى به دنیا و امور مادى است، بنابراین به دنبال دنیاى خوب رفتن، و تحصیل اموال از راه حلال، و اداى حقوق آن، هیچ منافاتى با زهد ندارد، بر همین اساس امیرمؤمنان على (ع) در پاسخ کسى که از معنى زهد پرسید، فرمود: «تنکّب الْحرام ؛(2) زهد یعنى دورى و کنارهگیرى از حرام است و در سخن دیگر فرمود: همه ابعاد زهد در دو جمله قرآن گنجانده شده است، آنجا که خداوند (در آیه 23 سوره حدید) مىفرماید: «لکیلا تأسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم؛ تا به آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده، دلبسته و شادمان نباشید.» آنگاه فرمود: «پس کسى که برگذشته افسوس نخورد، و به آنچه را دارا است شادمان نگردد، چنین فردى زاهد است.»(3)
پیامبر(ص) این مطلب را با این بیان، تبیین فرموده آنجا که مىفرماید: «زهد و پارسایى در دنیا به حرام کردن حلال، و تباه نمودن مال و ثروت نیست، بلکه زهد و پارسایى در دنیا آن است که آنچه در اختیار تو است، براى تو اطمینان آورتر از آنچه در دست خدا است نباشد.»(4)
بنابراین زهد به معنى عدم وابستگى به دنیا است، در عین آن که منافات ندارد که انسان از امور دنیا برترین بهره بردارى را بکند و آن را وسیله امور معنوى و آخرت قرار دهد.
و در مورد ارزش زهد سخن بسیار است به عنوان نمونه، پیامبر(ص) فرمود: «خداوند به چیزى که بهتر از زهد در دنیا باشد پرستش نشده است.»(5) یعنى زهد بهترین عامل زمینه ساز براى پرستش خدا است، و ترک آن، حجاب مهم در دورى از عبادت الهى به حساب مىآید.
و امیر مؤمنان على (ع) در سخنى فرمود: «الزّهد اصل الدین، الزّهد ثمرة الدین ؛(6)علیک بالزهّد فانّه زین الدّین؛(7) زهد اساس دین، میوه آن است، و بر تو باد به زهد ورزى، چرا که زهد مایه آراستگى و زیبایى دین است.»
نتیجه این که انسان زاهد، ذلیل امور مادى نمىشود، و مىتواند در فضاى ملکوت به راحتى پرواز نماید، و لباس زهد مایه آراستگى او است، و او را از زشتىها و آلودگىها حفظ مىکند، و مىتواند پایه و مایه رشد و کمالات عالى معنوى گردد، به ویژه براى علماء و دانشمندان مایه زیبایى و جذب و محبوبیت خواهد شد، چنان که ضد آن، مایه نکبت، و تنفّر خواهد گردید. بنابراین، این خصلت براى علما و راهنمایان جامعه،برترین خصلت بوده، و نقش ژرف و عظیمى را در هدایت انسانها ایفا مىکند. ولى عالمان دنیاپرست و اشرافى که برخلاف شیوه زهد اسلام گام بر مىدارند، نمىتوانند منشأ و سرمایه و معیار هدایت قرار گیرند، و به جاى این که مردم را قدمى به سوى نور هدایت جلب کنند، قدمهایى آنها را از آن نور دور مىسازند.
البته باید توجه داشت که زهد داراى درجاتى است که اساس آن همان حالت عدم دلبستگى به دنیا است، حال اگر کسى مراقب کامل باشد تا این اساس را در ابعاد مختلف و عرصههاى گوناگون حفظ کند، مىتواند به درجه عالى زهد برسد، و به همین نسبت به محبوبیت خود نزد مردم و در نتیجه، جذب و هدایت آنها بیفزاید. از این رو علماى ربّانى اسلام مانند شیخ انصارى، شیخ حسن نجفى صاحب جواهر الکلام، محقّق سبزوارى صاحب منظومه، ملّا صدرا، مثلهاى عالى زهد بودند از این رو توانستند منشأ آثار و برکات بسیار گردند، و همواره در زندگى و مرگ، الگوى هدایت و جذب براى مردم شوند. و روز به روز بر رهروان حق و طالبان ارزشها بیفزایند، در غیر این صورت قطعاً به جاى جذب باعث طرد و گمراهى انسانها مىشدند.
بر همین اساس در روایات ما آمده است: پیامبر(ص) فرمود: «من اخذ العلم من اهله، و عمل بعلمه نجا، و من اراد به الدّنیا فهى حظّه؛(8)کسى که علم را از اهلش تحصیل کند، و به آن عمل نماید نجات مىیابد، وکسى که دنیا را هدف از تحصیل علمش قرار بدهد، بهره او همان دنیا است، و بهره دیگرى نخواهد داشت.» نیز فرمودند: خداوند به داود (ع) وحى کرد: «دانشمند شیفته دنیا را بین من و خود واسطه قرار نده، که چنین دانشمندى تو را از محبت من باز مىدارد، و چنین علما و دانشمندانى قطاع الطریق و ره زنان بندگان شیداى من هستند، کوچکترین کیفر من نسبت به این گونه عالمان این است که شیرینى مناجاتم را از دل آنها ریشه کن مىکنم.»(9) امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه دانشمندى را دنیاپرست یافتید، او را در دین خود متهم کنید (یعنى بدانید که دین داریش حقیقى نیست)، زیرا دوست هر چیزى گرد محبوبش مىگردد.»(10)و در سخنى دیگر فرمود: «دانشمندان فقیه تا وقتى که وارد در دنیا نشدهاند، (نماینده) امین پیامبرانند، ولى وقتى که وارد دنیا شدند، این مقام از آنها سلب مىشود، شخصى از آن حضرت پرسید: ورودشان در دنیا چگونه است؟ فرمود: «اتّباع السلطان، فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم عن دینکم ؛(11) پیروى از سلطان وقت، اگر آن چنین روشى داشته باشند، در مورد حفظ دینتان از آنها دورى کنید.»
این گونه روایات بیانگر آن است که خروج از مرز زهد و پارسایى، آفت خطرناکى براى دین مردم خواهد بود و باید از چنان علما و دانشمندانى فاصله گرفت، چرا که نه تنها همنشینى با آنها سودمند نیست، بلکه زیان آور بوده و به آیین انسان آسیب فراوان مىزند.
نصیحت کردن، دومین ویژگى مهم علما
دومین وظیفه مهم که در دعاى فوق براى علما و دانشمندان بیان شده، مسأله نصیحت است.
یعنى دانشمندان باید خیرخواه مردم باشند، و در راستاى فرمان خدا و قرآن و دستورهاى پیامبران و امامان (ع) به نصیحت مردم بپردازند، و در نهان و آشکار، دل سوز و خیرخواه مردم باشند، نسبت به جامعه و انسانها احساس مسؤولیّت کنند، و بى تفاوتى را گناه بزرگ بشمرند، همواره در خیرخواهى و هدایت انسانها سعى و تلاش نمایند. دانشمندى که ناصح مشفق نباشد، به علم خود خیانت کرده، و بزرگترین وظیفه خود را زیر پا نهاده است. خداوند در قرآن، پیامبرانى مانند هود (ع) و نوح(ع) و صالح(ع) و شعیب(ع) را به عنوان ناصح معرفى فرموده(12) و به ما مىآموزد که رهروان راه انبیا باید خیرخواه مردم بوده، و به نصیحت مردم بپردازند. و از این مسؤولیت شانه خالى نکنند.
رسول خدا(ص) فرمود: «ارجمندترین انسان در پیشگاه خدا در قیامت کسى است که براى نصیحت مردم تلاش بیشتر مىکند.»(13) امام صادق (ع) فرمود: «به شما باد نصیحت کردن مردم براى رضاى خدا، و این خصلت به قدرى ارزشمند است که خدا را به بهتر از آن ملاقات نکنى.»(14)
و در سخن دیگر فرمود: «یجب للْمؤمن على المؤمن النّصیحة له فى المشهد و المغیب؛(15) بر مؤمن واجب است که در حضور و غیاب، خیرخواه مؤمن باشد و او را نصیحت کند.»
کوتاه سخن آن که مسأله نصیحت کردن از خصال اصلى هر مؤمنى نسبت به مؤمن دیگر، به ویژه هر عالم با ایمانى نسبت به مردم است. و از زیر مجموعههاى مسأله هدایت در روشن گرى است، که از صفات پیامبران و اولیاء خدا مىباشد، که ضد آن مسأله بى تفاوتى است، که از صفات کافران و منافقان مىباشد. و به راستى اگر این خصلت در میان همه قشرها به طور کامل رعایت مىشد، نقش بسیار مهم و گستردهاى در هدایت و ایجاد مدینه فاضله داشت، و جامعه را به گلستانى از ارزشها و کمالات تبدیل مىکرد. چرا که اگر هر انسانى مانند خیرخواهى به خود خیرخواه دیگران باشد، اثر بسیار سازنده براى پاک سازى و به سازى جامعه دارد. چنان که پیامبر(ص) فرمود: «لینصح الرّجل منکم اخاه کنصیحته لنفسه ؛(16) هر شخصى از شما باید همچون خیرخواهى به خودش، خیرخواه برادر با ایمانش باشد.» امیرمؤمنان على (ع)در فرازى از نصایح خود به فرزندش امام حسن (ع) مىفرماید: «و امحض اخاک النّصیحة حسنة کانت، او قبیحة؛(17) نصیحت خالص خود را براى برادرت مهیّا ساز، خواه نیک باشد یا بد.» بنابراین مسأله نصیحت را نسبت به انسانها، گرچه بد باشند نباید ترک کرد. بلکه با کمال خلوص و دل سوزى، باید به انجام آن همّت نمود.
روشن است که دانشمندان و آگاهان، براى این کار مقدمتر هستند، زیرا نصیحت آنها از روى آگاهى و با شیوه صحیح است، که قطعاً اثر بیشتر خواهد داشت.
توضیح بیشتر آن که دانشمند دل سوز و خداشناس،باید همچون چراغى تابان در میان مردم باشد، و زندگى آنها را روشن نماید، و با هدایتهاى روشنگرانه خود، آنها را از گمراهى نجات بخشد. و این همان مسأله هدایت است که در رأس کارهاى پیامبران و امامان و علماى الهى بوده است، و مسأله هدایت به قدرى مهم است که پیامر اکرم (ص) وقتى که حضرت على (ع) را براى هدایت و نصیحت مردم یمن، به سوى یمن فرستاد، هنگام بدرقه به على (ع) فرمود: «و ایم اللّه لان یهدى اللّه على یدیک رجلاً خیرلک ممّا طلعت علیه الشّمس و غربت؛(18) سوگند به خدا هرگاه خداوند به دست تو یک نفر را هدایت کند، براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن مىتابد و غروب مىکند.» حضرت على(ع) به یمن رفت و با نصایح مشفقانه خود، آن چنان دلهاى مردم را به سوى اسلام جذب کرد، که در آغاز قبیله بزرگ همدان، مسلمان شدند، و سپس قبایل دیگر یکى پس از دیگرى به اسلام گرویدند. آن حضرت موضوع را در ضمن نامهاى به رسول خدا(ص) گزارش داد. آن بزرگوار بسیار خشنود شد، و سجده شکر به جا آورد. و بر قبیله همدان سلام و درود فرستاد(19) و این از افتخارات زندگى امام على (ع) است، که در پرتو نصایح مشفقانه او، مردم پرجمعیت یمن، مسلمان شدند. آرى زهد و خیرخواهى على (ع) چنین معجزاتى مىآفرید، و نقش به سزایى در هدایت مردم داشت. بار دیگر به یاد دعاى امام عصر(عج) همنوا با آن حضرت مىشویم که: «خدایا علماى ما را در داشتن پارسایى و خیرخواهى نمودن از مردم، تفضّل فرما.»
شواهد در میان علما و مراجع ما بسیار است که در پرتو زهد و خیرخواهى از مؤمنان داشتند، و همواره در بحرانهاى حوادث به ویژه سیاسى در برابر طاغوت ایستادگى نموده، و طرفدارى از مردم کردند، و ترفندهاى استعمارگران آنها را از مردم جدا نکرد، به عنوان نمونه نقل مىکنند: مرحوم آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (متولد 1365 ه. ق) در آن هنگام که زعامت مرجعیت را بر عهده داشت، از طرف نورالسعید نخست وزیر آن عصر کشور عراق همراه حاج مهدى بهبهانى یکى از تجّار معروف به محضر آیت الله اصفهانى آمد و پس از تعارفات گفت: سفیر انگلیس مىخواهد به طور خصوصى خدمت شما برسد، ایشان قبول نکردند و پس از اصرار آقاى بهبهانى فرمود: «مانند سایر مردم به طور عمومى و علنى بیایید.» سرانجام پس از تعیین وقت، روز موعود فرا رسید، و سفیر همراه وزراء و رجال عراق به محضر آقا آمدند، پس از تعارفات سفیر به آقا گفت: «دولت بریتانیا نذر کرده اگر در جنگ جهانى بر آلمان پیروز گردد، صد هزار دینار (معادل چندصد میلیون تومان کنونى) به شما تقدیم کند. اینک که پیروز شده، من چک صد هزار دینار را آوردهام. آنگاه تقدیم کرد. آقا چک را گرفت و پس از لحظهاى به سفیر فرمود: در این جنگ بسیارى آواره شدند، به دولت بریتانیا بگو ابوالحسن به نمایندگى از مسلمانان وجه مختصرى براى کمک به مردم جنگ زده به شما پرداخت، آنگاه یک چک صدهزار دینارى به ضمیمه چک سفیر به سفیر داد، و از کمى وجه عذر خواهى کرد سفیر با شرمندگى در برابر سیاست و هشیارى آیت الله اصفهانى، چکها را گرفت، و آنگاه از جا برخاست و بیرون رفت و به نورالسّعید گفت: «ما خواستیم شما شیعیان را استعمار کنیم و بخریم، ولى پیشواى شما ما را خرید و پرچم اسلام را برکاخ بریتانیا برافراشت.»(20) این یکى از آثار زهد فقهاى عظام است، که داراى چنین آثار درخشانى خواهد شد.
پىنوشتها: -
1. بحارالانوار، ج 76، ص273.
2. همان، ج 7، ص310، معانى الاخبار، ص 251.
3. بحارالانوار، ج 78، ص70.
4. همان، ج 77، ص172.
5. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 333.
6. غررالحکم، میزان الحکمة، ج 4، ص 250.
7. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 90.
8. اصول کافى، ج 1، ص 46.
9و10. همان.
11. همان.
12. سوره اعراف، آیات 62 و 68 و 79 و 93.
13. اصول کافى، ج 2، ص 208.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. نهج البلاغه، نامه 31.
18. بحارالانوار، ج 21، ص 361.
19. ارشاد شیخ مفید، ص 31، بحار، ج 21، ص363، کامل ابن اثیر، ج 2، ص 305.
20. گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 320.
در سیزدهمین فراز از دعاى امام عصر(عج) چنین مىخوانیم: «و تفضّل على علمائنا بالزّهْد و النّصیحة؛ خدایا! علماى ما را به داشتن پارسایى و خیر خواهى نمودن از مردم تفضّل فرما.»
در این دعا به دو وظیفه بسیار مهم و بزرگ علما و دانشمندان تصریح نموده، و امام (عج) به آنها مىآموزد که داراى این دو ویژگى باشند، که براى جذب آحاد مردم به سوى آنها، نقش آموزههاى آنها به مردم، و اصلاح جامعه بسیار سازندهتر و اثر بخش است. توضیح این که: کار اصلى علما و دانشمندان در رابطه با جامعه، مسأله هدایت و تعلیم و تعلّم است، و دانشمند اگر علاوه بر زهد و پارسایى، و به عبارت روشنتر خودسازى و تسلّط بر هوسهاى نفسانى، نسبت به مردم احساس مسؤولیّت و دل سوزى کند و خیرخواه مردم باشد، قطعاً در دل مردم جاى مىگیرد، و در نتیجه مسأله هدایت و آموزش او بهتر و عمیقتر و وسیعتر و شتابانتر مؤثّر واقع خواهد شد. چرا که او براثر دو ویژگى زهد و خیرخواهى، محبوبیت فوق العادهاى در جامعه پیدا کرده، و مردم اطراف او را مىگیرند، و با کمال عشق و شور به گفتار او گوش فرا داده و دل مىبندند. چرا که او را از خود و خدمتکار ودل سوز جامعه، و انسان دوست مىدانند، و طبعاً شیدا و گرویده رفتار او مىشوند. از یکى از دانشمندان که در محضر امام خمینى (قدّس سرّه) بود نقل مىکنند گفت: یکى از حاضران از امام پرسید: «چرا مردم آن همه شما را دوست دارند؟ امام در پاسخ فرمود: براى این که ما نوکرشان هستیم.» این پاسخ امام بیانگر شدت پارسایى و تواضع او است، و نیز حاکى از آن است که ایشان نسبت به مردم بسیار دل سوز بوده، از این رو در حضور آنها داراى محبوبیت شدید شده است. اگر دانشمندى زاهد و ناصح و دل سوز نباشد، هرگز خود را به عنوان نوکر مردم معرفى نمىکند. و راز نفوذ فوق العاده بعضى از علما در میان مردم همین زهد و خیرخواهى مخلصانه آنها به مردم است. و همین موجب سیادت و آقایى آنها شده، چنان که پیامبر(ص) فرمود: «سیّد الْقوم خادمهمْ؛(1) خدمت گذار مردم، آقاى آنها است.»
معنى و ارزش زهد و پارسایى از نظر قرآن و پیشوایان
زهد به معنى ترک دنیا نیست، بلکه به معنى عدم دلبستگى به دنیا و امور مادى است، بنابراین به دنبال دنیاى خوب رفتن، و تحصیل اموال از راه حلال، و اداى حقوق آن، هیچ منافاتى با زهد ندارد، بر همین اساس امیرمؤمنان على (ع) در پاسخ کسى که از معنى زهد پرسید، فرمود: «تنکّب الْحرام ؛(2) زهد یعنى دورى و کنارهگیرى از حرام است و در سخن دیگر فرمود: همه ابعاد زهد در دو جمله قرآن گنجانده شده است، آنجا که خداوند (در آیه 23 سوره حدید) مىفرماید: «لکیلا تأسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم؛ تا به آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده، دلبسته و شادمان نباشید.» آنگاه فرمود: «پس کسى که برگذشته افسوس نخورد، و به آنچه را دارا است شادمان نگردد، چنین فردى زاهد است.»(3)
پیامبر(ص) این مطلب را با این بیان، تبیین فرموده آنجا که مىفرماید: «زهد و پارسایى در دنیا به حرام کردن حلال، و تباه نمودن مال و ثروت نیست، بلکه زهد و پارسایى در دنیا آن است که آنچه در اختیار تو است، براى تو اطمینان آورتر از آنچه در دست خدا است نباشد.»(4)
بنابراین زهد به معنى عدم وابستگى به دنیا است، در عین آن که منافات ندارد که انسان از امور دنیا برترین بهره بردارى را بکند و آن را وسیله امور معنوى و آخرت قرار دهد.
و در مورد ارزش زهد سخن بسیار است به عنوان نمونه، پیامبر(ص) فرمود: «خداوند به چیزى که بهتر از زهد در دنیا باشد پرستش نشده است.»(5) یعنى زهد بهترین عامل زمینه ساز براى پرستش خدا است، و ترک آن، حجاب مهم در دورى از عبادت الهى به حساب مىآید.
و امیر مؤمنان على (ع) در سخنى فرمود: «الزّهد اصل الدین، الزّهد ثمرة الدین ؛(6)علیک بالزهّد فانّه زین الدّین؛(7) زهد اساس دین، میوه آن است، و بر تو باد به زهد ورزى، چرا که زهد مایه آراستگى و زیبایى دین است.»
نتیجه این که انسان زاهد، ذلیل امور مادى نمىشود، و مىتواند در فضاى ملکوت به راحتى پرواز نماید، و لباس زهد مایه آراستگى او است، و او را از زشتىها و آلودگىها حفظ مىکند، و مىتواند پایه و مایه رشد و کمالات عالى معنوى گردد، به ویژه براى علماء و دانشمندان مایه زیبایى و جذب و محبوبیت خواهد شد، چنان که ضد آن، مایه نکبت، و تنفّر خواهد گردید. بنابراین، این خصلت براى علما و راهنمایان جامعه،برترین خصلت بوده، و نقش ژرف و عظیمى را در هدایت انسانها ایفا مىکند. ولى عالمان دنیاپرست و اشرافى که برخلاف شیوه زهد اسلام گام بر مىدارند، نمىتوانند منشأ و سرمایه و معیار هدایت قرار گیرند، و به جاى این که مردم را قدمى به سوى نور هدایت جلب کنند، قدمهایى آنها را از آن نور دور مىسازند.
البته باید توجه داشت که زهد داراى درجاتى است که اساس آن همان حالت عدم دلبستگى به دنیا است، حال اگر کسى مراقب کامل باشد تا این اساس را در ابعاد مختلف و عرصههاى گوناگون حفظ کند، مىتواند به درجه عالى زهد برسد، و به همین نسبت به محبوبیت خود نزد مردم و در نتیجه، جذب و هدایت آنها بیفزاید. از این رو علماى ربّانى اسلام مانند شیخ انصارى، شیخ حسن نجفى صاحب جواهر الکلام، محقّق سبزوارى صاحب منظومه، ملّا صدرا، مثلهاى عالى زهد بودند از این رو توانستند منشأ آثار و برکات بسیار گردند، و همواره در زندگى و مرگ، الگوى هدایت و جذب براى مردم شوند. و روز به روز بر رهروان حق و طالبان ارزشها بیفزایند، در غیر این صورت قطعاً به جاى جذب باعث طرد و گمراهى انسانها مىشدند.
بر همین اساس در روایات ما آمده است: پیامبر(ص) فرمود: «من اخذ العلم من اهله، و عمل بعلمه نجا، و من اراد به الدّنیا فهى حظّه؛(8)کسى که علم را از اهلش تحصیل کند، و به آن عمل نماید نجات مىیابد، وکسى که دنیا را هدف از تحصیل علمش قرار بدهد، بهره او همان دنیا است، و بهره دیگرى نخواهد داشت.» نیز فرمودند: خداوند به داود (ع) وحى کرد: «دانشمند شیفته دنیا را بین من و خود واسطه قرار نده، که چنین دانشمندى تو را از محبت من باز مىدارد، و چنین علما و دانشمندانى قطاع الطریق و ره زنان بندگان شیداى من هستند، کوچکترین کیفر من نسبت به این گونه عالمان این است که شیرینى مناجاتم را از دل آنها ریشه کن مىکنم.»(9) امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه دانشمندى را دنیاپرست یافتید، او را در دین خود متهم کنید (یعنى بدانید که دین داریش حقیقى نیست)، زیرا دوست هر چیزى گرد محبوبش مىگردد.»(10)و در سخنى دیگر فرمود: «دانشمندان فقیه تا وقتى که وارد در دنیا نشدهاند، (نماینده) امین پیامبرانند، ولى وقتى که وارد دنیا شدند، این مقام از آنها سلب مىشود، شخصى از آن حضرت پرسید: ورودشان در دنیا چگونه است؟ فرمود: «اتّباع السلطان، فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم عن دینکم ؛(11) پیروى از سلطان وقت، اگر آن چنین روشى داشته باشند، در مورد حفظ دینتان از آنها دورى کنید.»
این گونه روایات بیانگر آن است که خروج از مرز زهد و پارسایى، آفت خطرناکى براى دین مردم خواهد بود و باید از چنان علما و دانشمندانى فاصله گرفت، چرا که نه تنها همنشینى با آنها سودمند نیست، بلکه زیان آور بوده و به آیین انسان آسیب فراوان مىزند.
نصیحت کردن، دومین ویژگى مهم علما
دومین وظیفه مهم که در دعاى فوق براى علما و دانشمندان بیان شده، مسأله نصیحت است.
یعنى دانشمندان باید خیرخواه مردم باشند، و در راستاى فرمان خدا و قرآن و دستورهاى پیامبران و امامان (ع) به نصیحت مردم بپردازند، و در نهان و آشکار، دل سوز و خیرخواه مردم باشند، نسبت به جامعه و انسانها احساس مسؤولیّت کنند، و بى تفاوتى را گناه بزرگ بشمرند، همواره در خیرخواهى و هدایت انسانها سعى و تلاش نمایند. دانشمندى که ناصح مشفق نباشد، به علم خود خیانت کرده، و بزرگترین وظیفه خود را زیر پا نهاده است. خداوند در قرآن، پیامبرانى مانند هود (ع) و نوح(ع) و صالح(ع) و شعیب(ع) را به عنوان ناصح معرفى فرموده(12) و به ما مىآموزد که رهروان راه انبیا باید خیرخواه مردم بوده، و به نصیحت مردم بپردازند. و از این مسؤولیت شانه خالى نکنند.
رسول خدا(ص) فرمود: «ارجمندترین انسان در پیشگاه خدا در قیامت کسى است که براى نصیحت مردم تلاش بیشتر مىکند.»(13) امام صادق (ع) فرمود: «به شما باد نصیحت کردن مردم براى رضاى خدا، و این خصلت به قدرى ارزشمند است که خدا را به بهتر از آن ملاقات نکنى.»(14)
و در سخن دیگر فرمود: «یجب للْمؤمن على المؤمن النّصیحة له فى المشهد و المغیب؛(15) بر مؤمن واجب است که در حضور و غیاب، خیرخواه مؤمن باشد و او را نصیحت کند.»
کوتاه سخن آن که مسأله نصیحت کردن از خصال اصلى هر مؤمنى نسبت به مؤمن دیگر، به ویژه هر عالم با ایمانى نسبت به مردم است. و از زیر مجموعههاى مسأله هدایت در روشن گرى است، که از صفات پیامبران و اولیاء خدا مىباشد، که ضد آن مسأله بى تفاوتى است، که از صفات کافران و منافقان مىباشد. و به راستى اگر این خصلت در میان همه قشرها به طور کامل رعایت مىشد، نقش بسیار مهم و گستردهاى در هدایت و ایجاد مدینه فاضله داشت، و جامعه را به گلستانى از ارزشها و کمالات تبدیل مىکرد. چرا که اگر هر انسانى مانند خیرخواهى به خود خیرخواه دیگران باشد، اثر بسیار سازنده براى پاک سازى و به سازى جامعه دارد. چنان که پیامبر(ص) فرمود: «لینصح الرّجل منکم اخاه کنصیحته لنفسه ؛(16) هر شخصى از شما باید همچون خیرخواهى به خودش، خیرخواه برادر با ایمانش باشد.» امیرمؤمنان على (ع)در فرازى از نصایح خود به فرزندش امام حسن (ع) مىفرماید: «و امحض اخاک النّصیحة حسنة کانت، او قبیحة؛(17) نصیحت خالص خود را براى برادرت مهیّا ساز، خواه نیک باشد یا بد.» بنابراین مسأله نصیحت را نسبت به انسانها، گرچه بد باشند نباید ترک کرد. بلکه با کمال خلوص و دل سوزى، باید به انجام آن همّت نمود.
روشن است که دانشمندان و آگاهان، براى این کار مقدمتر هستند، زیرا نصیحت آنها از روى آگاهى و با شیوه صحیح است، که قطعاً اثر بیشتر خواهد داشت.
توضیح بیشتر آن که دانشمند دل سوز و خداشناس،باید همچون چراغى تابان در میان مردم باشد، و زندگى آنها را روشن نماید، و با هدایتهاى روشنگرانه خود، آنها را از گمراهى نجات بخشد. و این همان مسأله هدایت است که در رأس کارهاى پیامبران و امامان و علماى الهى بوده است، و مسأله هدایت به قدرى مهم است که پیامر اکرم (ص) وقتى که حضرت على (ع) را براى هدایت و نصیحت مردم یمن، به سوى یمن فرستاد، هنگام بدرقه به على (ع) فرمود: «و ایم اللّه لان یهدى اللّه على یدیک رجلاً خیرلک ممّا طلعت علیه الشّمس و غربت؛(18) سوگند به خدا هرگاه خداوند به دست تو یک نفر را هدایت کند، براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن مىتابد و غروب مىکند.» حضرت على(ع) به یمن رفت و با نصایح مشفقانه خود، آن چنان دلهاى مردم را به سوى اسلام جذب کرد، که در آغاز قبیله بزرگ همدان، مسلمان شدند، و سپس قبایل دیگر یکى پس از دیگرى به اسلام گرویدند. آن حضرت موضوع را در ضمن نامهاى به رسول خدا(ص) گزارش داد. آن بزرگوار بسیار خشنود شد، و سجده شکر به جا آورد. و بر قبیله همدان سلام و درود فرستاد(19) و این از افتخارات زندگى امام على (ع) است، که در پرتو نصایح مشفقانه او، مردم پرجمعیت یمن، مسلمان شدند. آرى زهد و خیرخواهى على (ع) چنین معجزاتى مىآفرید، و نقش به سزایى در هدایت مردم داشت. بار دیگر به یاد دعاى امام عصر(عج) همنوا با آن حضرت مىشویم که: «خدایا علماى ما را در داشتن پارسایى و خیرخواهى نمودن از مردم، تفضّل فرما.»
شواهد در میان علما و مراجع ما بسیار است که در پرتو زهد و خیرخواهى از مؤمنان داشتند، و همواره در بحرانهاى حوادث به ویژه سیاسى در برابر طاغوت ایستادگى نموده، و طرفدارى از مردم کردند، و ترفندهاى استعمارگران آنها را از مردم جدا نکرد، به عنوان نمونه نقل مىکنند: مرحوم آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (متولد 1365 ه. ق) در آن هنگام که زعامت مرجعیت را بر عهده داشت، از طرف نورالسعید نخست وزیر آن عصر کشور عراق همراه حاج مهدى بهبهانى یکى از تجّار معروف به محضر آیت الله اصفهانى آمد و پس از تعارفات گفت: سفیر انگلیس مىخواهد به طور خصوصى خدمت شما برسد، ایشان قبول نکردند و پس از اصرار آقاى بهبهانى فرمود: «مانند سایر مردم به طور عمومى و علنى بیایید.» سرانجام پس از تعیین وقت، روز موعود فرا رسید، و سفیر همراه وزراء و رجال عراق به محضر آقا آمدند، پس از تعارفات سفیر به آقا گفت: «دولت بریتانیا نذر کرده اگر در جنگ جهانى بر آلمان پیروز گردد، صد هزار دینار (معادل چندصد میلیون تومان کنونى) به شما تقدیم کند. اینک که پیروز شده، من چک صد هزار دینار را آوردهام. آنگاه تقدیم کرد. آقا چک را گرفت و پس از لحظهاى به سفیر فرمود: در این جنگ بسیارى آواره شدند، به دولت بریتانیا بگو ابوالحسن به نمایندگى از مسلمانان وجه مختصرى براى کمک به مردم جنگ زده به شما پرداخت، آنگاه یک چک صدهزار دینارى به ضمیمه چک سفیر به سفیر داد، و از کمى وجه عذر خواهى کرد سفیر با شرمندگى در برابر سیاست و هشیارى آیت الله اصفهانى، چکها را گرفت، و آنگاه از جا برخاست و بیرون رفت و به نورالسّعید گفت: «ما خواستیم شما شیعیان را استعمار کنیم و بخریم، ولى پیشواى شما ما را خرید و پرچم اسلام را برکاخ بریتانیا برافراشت.»(20) این یکى از آثار زهد فقهاى عظام است، که داراى چنین آثار درخشانى خواهد شد.
پىنوشتها: -
1. بحارالانوار، ج 76، ص273.
2. همان، ج 7، ص310، معانى الاخبار، ص 251.
3. بحارالانوار، ج 78، ص70.
4. همان، ج 77، ص172.
5. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 333.
6. غررالحکم، میزان الحکمة، ج 4، ص 250.
7. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 90.
8. اصول کافى، ج 1، ص 46.
9و10. همان.
11. همان.
12. سوره اعراف، آیات 62 و 68 و 79 و 93.
13. اصول کافى، ج 2، ص 208.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. نهج البلاغه، نامه 31.
18. بحارالانوار، ج 21، ص 361.
19. ارشاد شیخ مفید، ص 31، بحار، ج 21، ص363، کامل ابن اثیر، ج 2، ص 305.
20. گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 320.