آموزههاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى(عج) (12)
آرشیو
چکیده
متن
در دوازدهمین فراز از دعاى امام عصر (عج) چنین مىخوانیم: «و اشددْ اسماعنا عن اللّغو و الغیبة؛ خدایا! گوشهاى ما را از شنیدن گفتار بیهوده و غیبت ببند.»
در این فراز از دعا سخن از شنیدن دو گناه بزرگ دیگر به میان آمده که بسیار رایج است و علاوه بر آثار شوم و پیامدهاى کمر شکن، باعث فرصت سوزى و اتلاف وقت، و صرف عمر عزیز در راه باطل و امور بى فایده، و غالباً خانمان سوز و ویرانگر شده و مىتوان آنها را از بلاهاى بزرگ اجتماعى و سیاسى و اخلاقى و فرهنگى نامید، چرا که چنین بلاهایى در همه این عوامل سازنده، اثر منفى مىگذارند، و چون موریانه، درون هویت و شخصیت انسان را مىخورند، و به پودرى از زشتىها و پلشتىها تبدیل مىنمایند.
معنى بیهوده گرایى و غیبت
بیهودگى و بیهوده گرایى آن است که انسان وقت عزیز و پر ارزش خود را در امور نادرست، و بدون فایده و نتیجه مثبت، یا شنیدن آن مصرف کند، وانرژى خود را که باید در مسیر سازنده و مفید به مصرف برساند، در راه باطل و عاطل، و احیاناً در بى راهههاى گمراهگر و بى محتوا، و سرانجام هیچ و پوچ صرف کند. همانند باغبانى که نهالى از درخت پر ثمر کاشته، به جاى این که آب و کود به آن برساند، و یا آفات را از آن دفع کند، آب و کود را به بیابان شورزار و بىفایده ریخته، براى دفع آفات هیچ گونه همّتى نمىکند، بلکه خود سبب آفات مىشود، روشن است که چنین درختى از محتوا تهى شده، و چون اسکلتى بى جان، در معرض سقوط و نابودى قرار مىگیرد. و به عنوان مثال دیگر انرژى نفت یا گاز را به جاى این که با استفاده از مخزنها و لوله کشىها، به طور عادلانه بین مردم براى استفاده بهینه تقسیم کند، آن را به دریا بریزد، که نه تنها این انرژى در این صورت تلف شده، بلکه موجب کشته شدن ماهیان و حیوانات دریا، و آلوده شدن آبهاى آن، و کثیف کردن محیط زیست و به دنبال آن انواع امراض و نابسامانىها و ناهنجارىها شده است، آیا به راستى چنین کارهاى ابلهانه صحیح است؟ و آیا هیچ خردمندى دست به کارى که باعث آن همه ناملایمتها شده مىزند؟!
گناه بزرگ دومى که در فراز فوق ذکر شده، مسأله غیبت کردن است، در تعریف غیبت از طرف لغت شناسان و فقها تفاسیر مختلفى شده است، کوتاه سخن آن که مرحوم فقیه بزرگ شیخ مرتضى انصارى (صاحب مکاسب) با استفاده از روایات متعدّد، و گفتار علماى بزرگ، آن را چنین تعریف کرده: «حقیقت غیبت آن است که در پشت سر دیگرى، چیزى بگویى که اگر بشنود ناراحت گردد.»(1)
چنانکه در حدیثى از رسول خدا (ص) مىخوانیم: در محضرش نام شخصى به میان آمد، بعضى از حاضران گفتند: او آدم عاجز و ناتوانى است، پیامبر (ص) به آنها فرمود: «شما او را غیبت کردید.» آنها عرض کردند: اى رسول خدا، ما صفتش را گفتیم. پیامبر(ص) فرمود: «اگر چیزى را مىگفتید که در او نبود به او تهمت (گناه بزرگتر از غیبت) زده بودید نه غیبت.»(2) و در سخنى امام صادق(ع) فرمود: «غیبت آن است که در غیاب مسلمانى چیزى بگویى، که خداوند آن را بر او پوشانده است.»(3)
خلاصه این که از آیات و روایات در معنى غیبت چنین استفاده مىشود که غیبت داراى چهار رکن است:
1- در پشت سر کسى (در غیاب کسى) سخنى گفته شود 2- آن سخن که بیانگر عیبى هست، پوشیده باشد 3- آن سخن، بیان عیبى باشد 4- هنگامى که غیبت شونده آن را بشنود غمگین و ناراحت شود. در اینجا تذکر این نکته لازم است که بعضى با توجیه گناه غیبت یا گناه دیگر، آن را نخست جایز نموده آنگاه غیبت مىکنند، که چنین توجیهى بر غلظت گناه مىافزاید، و کیفر آن را بیشتر مىکند، مثلاً غیبت مىکند و مىگوید صفتش را گفتم، و یا غیبت مىکند و مىگوید در جضورش هم مىگویم (با اینکه در حضور او نیز به خاطر ایذاء و هتک حرمت مؤمن، حرام است)، یا مىگوید: مگر دروغ مىگویم، فلان کس این عیب را دارد. و یا مىگوید: غیبتش مباد. و این گونه گفتار عذر تراشى براى فرار مصنوعى از گناه است، مانند کسى که با کلاه شرعى مىخواهد از ربا خوارى فرار کند، با این که ربا را با سرپوش گناه فریبنده دیگر حلال کرده، و گناه بزرگتر و مضاعفى انجام داده است. البته ناگفته نماند که در مواردى به عنوان استثناء، غیبت جایز است مثلاً پیامبر(ص) فرمود: «غیبت چند گروه، غیبت نیست از جمله 1- فاسقى که آشکارا گناه کند 2- پیشوایى که بسیار دروغ گوید»(4) و نیز ناگفته نماند که اگر کسى غیبت شخصى را کرد، و انسان از آن شخص دفاع کرده،و غیبت او را رد کند، واجب است این کار را بکند، و داراى پاداش بسیار است، از جمله پیامبر(ص) فرمود: «کسى که آبروى مؤمنى را با رد غیبت کننده حفظ کند، البته بهشت بر او واجب مىشود.»(5)
و امام صادق (ع) فرمود: «کسى که در نزد او از مؤمنى غیبت مىشود، با رد آن غیبت، آن مؤمن را یارى کند، خداوند او را در دنیا و آخرت یارى مىکند، و اگر او را یارى نکند و از او دفاع و حمایت ننماید با این که قدرت آن را دارد خداوند او را در دنیا و آخرت به خود واگذار کرده و او را حقیر و خوار خواهد کرد.»(6)
نیز نباید فراموش کرد که غیبت کردن به صورتهاى مختلف انجام مىگیرد، مانند: غیبت با زبان، غیبت با اشاره دست یا چشم و ابرو، غیبت در لباس طنز و شوخى، و گاهى در مقام خیرخواهى، و گاهى حتى با سکوت، مثلاً مىگوید: «فلان کس داراى صفات بسیار خوبى است، ولى... سکوت مىکند.» و گاهى به صورت مفهوم، که نقل مىکنند روزى یکى از بستگان امام خمینى قدس سرّه به امام عرض کرد: «این بانوى خادمه، بسیار خوب است.» امام فرمود: غیبت نکن. چرا که معنا و مفهوم این سخن آن است که خادمه دیگر بسیار خوب نیست. در این راستا نظر شما را به گفتار آیت الله مکارم شیرازى (مدظله) جلب مىکنیم:
«گاه تصور مىشود که غیبت تنها با زبان است، در حالى که حقیقت غیبت، اظهار عیوب پنهانى است که اگر صاحبش بشنود ناراحت مىگردد. این کار ممکن است با زبان، یا از طریق قلم، یا اشارات دست و چشم و ابرو، و گاه در لباس کنایه و شوخى و طنز باشد، واى بسا غیبت هایى در لباس شوخى و طنز خطرناکتر از غیبت با زبان به طور جدى است. چرا که انسان در شوخى و طنز آزادى بیشترى احساس مىکند... و نیز بسا اگر با صراحت بیان مىکرد، چیز کمى به نظر مىرسید، اما چون با اشاره اجمالى بیان مىکند، ذهن طرف به سراغ هر گناهى مىرود. یا این که مىگوید: فلان کس داراى صفات بسیار خوبى است. ولى... سپس سکوت مىکند. و گاه در مقام خیرخواهى و دل سوزى مىگوید: خداوند عاقبت فلان کس را خیر کند، یا مىگوید: من از عاقبت او سخت بیمناکم. و در واقع گناه را در لباس طاعت عرضه مىکند، و به گفته بعضى از بزرگان مرتکب گناه مضاعف مىشود. هم غیبت و هم ریاکارى، غیبت از این رو که با همان گفتار سربسته عیبهاى زیادى به طرف نسبت مىدهد، ریاکارى از این نظر که مىخواهد بگوید من اهل غیبت نیستم، و مطیع فرمان خدا مىباشم. ضمناً باید توجه داشت کهانگیزهها و عوامل مختلفى باعث غیبت مىشود مانند: خودخواهى، حسادت، غرور، انحصارطلبى، کینه توزى، دنیاپرستى، ریاکارى، ستودن خویش، سرگرمى ناسالم، سوءظن، انتقام جویى، فرونشاندن خشم، مسخره کردن، و امورى از این قبیل.»(7) و نیز باید توجه داشت که فرقى نمىکند که غیبت از مؤمنان دور دست باشد، یا غیبت از بستگان، مانند غیبت کردن پدر از فرزند خود و به عکس، غیبت کردن شوهر از همسرش و به عکس، و سایر نزدیکان نسبت به همدیگر.
مبارزه قرآن و اسلام با بیهودهگرایى
در قرآن در آیات متعددى از بیهودگى، گفتار و رفتار بیهوده نهى شده(8) از جمله در توصیف مؤمنان مىفرماید: «و الذین هم عن اللّغو معرضون ؛(9) آنها از کارهاى بیهوده اعراض و دورى مىکنند.» و نیز در وصف و تمجید حق طلبان از اهل کتاب (مانند نجاشى و سلمان قبل از اسلام، و امثال آنها) مىفرماید: «و اذا سمعوا لغواً اعرضوا عنه؛(10) و هنگامى که سخن لغو و بیهودهاى بشنوند، از آن روى بر مىگردانند.»
واژه لغو در لغت به معنى هرگونه لغو و بیهودگى و اعمال پوچ و سرگرمىهاى زیانبخش یا بى هدف است، که موجب تباهى و اتلاف وقت انسان شده، و عمر انسان را برباد مىدهد. بنابراین شامل هرگونه فرصت سوزىها و وقت گذرانىهاى بى حاصل و سرگرمىهاى بى فایده خواهد شد. قرآن در توصیف بهشت و بهشتیان مىفرماید: «لا یسمعون فیها لغواً الّا سلاماً؛(11) اهل بهشت در بهشت، هرگز گفتار لغو و بیهودهاى نمىشنوند، و جز سلام (و امور سلامت بخش روح و جسم) در آنجا سخنى نیست.» اشاره به این که انسانهاى بهشتى و پاک در دنیا نیز با دورى از هرگونه بیهودگى، در زندگیشان فضاى معطر بهشتى ایجاد مىکنند، و خود را از آلودگى از هر گونه هرزگى و امور پوچ و وقت سوز، حفظ مىنمایند.
نیز مىفرماید: «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه...؛(12) بعضى از مردم سخنان بیهوده را مىخرند تا مردم را از روى نادانى از راه خدا گمراه سازند.»
در حدیثى از امام باقر(ع) نقل شده این آیه در مورد نضربن حارث نازل شده، او مرد تاجرى بود، به ایران سفر مىکرد، داستان هاو افسانههاى ایرانیان را مىشنید، و به مکه مىآمد و براى قریش نقل مىکرد، مردم به جاى شنیدن آیات قرآن، به دور او گرد مىآمدند، و قصههاى بیهوده او را مىشنیدند، و در نتیجه شنیدن آیات قرآن را ترک مىکردند.
روایات متعددى نیز وجود دارد، که منظور از لهو در آیه فوق، غنا (موسیقىهاى حرام) است، که یک نوع بیهودگى و لغو رایج است.(13) بنابراین شامل انواع موسیقىها و داستانهاى بیهوده در فیلمها و سینماها شده، که موجب دورى از حق، و فاصله گرفتن از مطالب سازنده و مفید مىشود، که حرام بودن چنین کارى به قدرى بزرگ و زشت است که خداوند در ذیل آیه فوق مىفرماید: «اولئک لهم عذابٌ مهینٌ؛ براى آنان عذابى خوار کننده است.» با کمال تأسف این برنامههاى باطل در زمان ما که رسانههاى ارتباط جمعى فراوان شده، به صورت رسانههاى سمعى و بصرى و سىدىها و... در همه جا رایج شده، مؤمنان باید بسیار مراقب باشند که خود و فرزندانشان، آلوده به این پلیدىها نشوند که موجب غرور و غفلت شده، و انسان را فرسخها از حریم حق دور مىسازند. در روایت آمده به امیر مؤمنان على (ع) خبر رسید که قصّه گویى به مسجد آمده، و گروهى را به دور خود جمع نموده، و براى آنها قصههاى بیهوده نقل مىکند، آن حضرت وارد مسجد شد، پس از دریافت صحت خبر، آن قصه گو را با ضرب تازیانه از مسجد بیرون کرد، و جلسه وقت کشى او را به هم زد.(14) نیز روایت شده شخصى از امام صادق(ع) پرسید: آیا شنیدن قصههاى (بى محتواو ناصحیح) قصه گوها روا است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «نه، جایز نیست، کسى که به سخن سخن رانى گوش فرا دهد، (گویى) او را پرستیده است، اگر آن سخن ران از سوى خدا سخن مىگوید، او خدا را پرستیده، و اگر از (یاوههاى) ابلیس سخن مىگوید، ابلیس را پرستش نموده است.»(15)
این گونه روایات به روشنى بیانگر آن است که باید به طور جدى و به شدت، از امور بیهوده، به هر شکل و عنوان از سمعى و بصرى باشد پرهیز نمود. تا آنجا که قرآن دو واژه «لهو» و «لغو» را به طور مکرر آورده و پیرو آن خود را از هر گونه بیهودگى بر حذر داشته است. گرچه آن لهو و بیهودگى از ناحیه ثروت و فرزند خود باشد، چنان که مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون ؛(16) اى کسانى که ایمان آوردهاید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل و سرگرم نکند، و کسانى که چنین کنند زیانکارانند.»
آرى باید از هرگونه عامل سرگرمى باطل، گرچه نزدیکترین امور به انسان باشند مانند ثروت و فرزند، جلوگیرى گردد، تا فکر و زندگى و وقت انسان، آلوده به تباهى نشده، و انرژى انسان در امور باطل به مصرف نرسد. در حدیثى آمده: «روزى امام صادق (ع) قصه گویان یاوه گو را لعنت کرد، و آنها را مایه دروغ و ننگ براى اسلام خواند.»(17) تعبیر آن حضرت در این حدیث به «لعنهمالله؛ خدا آنها را لعنت کند.» با نداى بسیار بلند و شفّاف، همچون آژیر خطر، ما را از خطرناک بودن بیهودگىها، و امور بى فایدهاى که عمر و وقت عزیز انسان را به هدر مىدهند، هشدار داده، تا بلکه با ارادهاى محکم نه تنها تسلیم امور بیهوده نشویم، بلکه با آن به نبرد برخیزیم، تا نه عامل آن باشیم، و نه شنونده آن.
قرآن در تمجید امامان و اولیاء خدا که از گوهر گرانبهاى وقت استفاده کرده، و آن را در راه لغو و بیهوده تلف نمىکنند، چنین تعبیر کرده مىفرماید: «رجالٌ لا تلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکرالله و اقام الصلاة و ایتاء الزّکاة؛(18) آنها راد مردانى هستند که تجارت و داد و ستد، آنها را از یاد خدا و برپا دارى نماز و اداى زکات، غافل و سرگرم نسازد.»
این آیه دلالت دارد که سرگرمىهاى باطل عامل دورى از ارزش هایى مانند نماز و زکات شده، و انسان را از عوامل تکامل، و زیورهاى انسانیت محروم مىسازد. و حجابى بر سر راه کمالات خواهد شد، پس اگر مىخواهیم به سعادت ابدى برسیم، باید حتماً از امور باطل پرهیز نماییم. روایت شده دلقکى در عصر امام سجاد(ع) در مدینه مىزیست که مردم را مىخندانید، گاه اشاره به امام سجاد (ع) مىکرد و به مردم مىگفت: این مرد مرا خسته کرد، هر چه توان داشتم به کار بسته ولى نتوانستم این مرد را بخندانم، حتى روزى آن حضرت عبور مىکرد، آن دلقک از پشت سر او حرکت نمود، و در مسیر راه عباى آن حضرت را از دوشش گرفت، امام (ع) به او اعتنا نکرد، همراهان آن حضرت او را دنبال کرده و عبا را از او گرفتند، و بر دوش امام (ع) افکندند. امام سجاد (ع) پرسید: این شخص چه کسى بود؟ عرض کردند دلقکى از اهالى مدینه بود که (با حرکات و گفتار بیهوده خود) مردم را مىخنداند. امام(ع) فرمود: به او بگویید: «ان لله یوماً یخسر فیه المبطلون ؛(19) خداوند داراى روزى است که در آن روز (یعنى قیامت) بیهوده کاران زیان مىبینند.»(20)
نیز در فرازى از دعاى امام سجاد (ع) در این راستا آمده: «و عمّرنى ما کان عمرى بذلة فى طاعتک فاذا کان عمرى مرتعاً للشّیطان فاقبضنى الیک ؛(21) خدایا تا هنگامى که عمرم در راه انجام فرمانت به کار رود به من عمر بده، و اگر عمرم چراگاه شیطان گشت مرا بمیران.»
این سخن عمیق هشدارى جدى است که براى عمر و وقتمان فوق العاده ارزش قایل شویم و آن را قدر بدانیم. و اگر خداى نکرده وقت ما در راه لغو و بیهوده و خلاف صرف گردد، مرگ بهتر از زندگى است.
مبارزه قرآن و اسلام با غیبت کردن
غیبت کردن از گناهان کبیره است که در قرآن و گفتار پیامبر(ص)و امامان (ع) با تأکید و شدّت، از آن نهى شده است، غیبت یک نوع اشاعه عیبها و زشتىها است که در قرآن براى اشاعه کننده، وعده عذاب دردناک دنیا و آخرت داده شده آنجا که مىخوانیم: «انّ الذین یحبّون ان تشیع الفاحشة فى الذین آمنوا لهم عذابٌ الیم فى الدنیا و الآخرة؛(22) کسانى که دوست دارند زشتىها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آنها در دنیا و آخرت است.»
و در مورد دیگر مىخوانیم: «ولا یغتب بعضکم بعضاً ایحبّ احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکر هتموه؛(23) و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد، به یقین همه شما از این امر کراهت دارید.» در این آیه با صراحت از گناه غیبت نهى شده، سپس با تشبیه به نکته هایى اشاره شده است، توضیح آن نکتهها این که فرد غائب به مرده تشبیه شده که قدرت دفاع از خود ندارد، و هجوم به کسى که بر اثر عدم حضور، قدرت دفاع ندارد، یک نوع ناجوان مردى زشتى است، از طرفى خوردن گوشت مرده منشأ انواع بیمارىهاى جسمى و روحى است، غیبت نیز منشأ پیامدهاى زشت است. نکته دیگر این که غیبت کننده انسان ناتوانى است که بر اثر عجز از رویارویى، در غیاب به بدگویى مىپردازد، و انگهى همان گونه که حیوان مردار خوار موجب نشر میکربهاى بیمارى زا مىگردد، غیبت کننده نیز عامل نشر زشتىها مىشود. قرآن مجید با ذکر این تشبیه، وجدان انسانها را در برابر این گناه بزرگ تحریک کرده، تا بزرگى این گناه را درک کنند، که منشأ ناهنجارىهاى کمرشکن مىگردد. و در پایان آیه که با سؤال (آیا هیچ یک از شما دوست دارد...) فطرت و انسانیت انسان را بر مىانگیزد، تا او از درون شرم کرده و با کنترل خود، موجب آن همه زشتى نشود. در آیه دیگر مىخوانیم: «ویلٌ لکل همزةٍ لمزه؛(24) و اى بر هر غیبت جوى مسخره کننده.»
این آیه که یک نوع تهدید کوبنده و هشدار دهنده است، عذاب سخت الهى را متوجه کسى مىکند که با نیش زبان و اشارات دست و چشم و ابرو، در پشت سر یا پیش رو، مؤمن را آماج طعن و مسخره قرار مىدهد. به گفته بعضى هُمَزَه به معنى غیبت کننده، و لُمَزَه به معنى عیبجو است، و بعضى اولى را به معنى عیب جویى آشکار، و دومى را به معنى عیبجویى پنهان و با اشاره دانستهاند...
در روایات اسلامى در مورد زشتى گناه بزرگ غیبت کردن، بسیار سخن به میان آمده، در اینجا نظر شما را به روایت زیر جلب مىکنیم:
پیامبر(ص) فرمود: «کسى که ایمان به خدا و قیامت دارد، در مجلسى که در آن از امام حق بدگویى مىگردد، یا مسلمانى غیبت مىشود نمىنشیند.»(25) نیز فرمود: «کسى که غیبت مرد یا زن مسلمانى را کند، خداوند نماز و روزه او را چهل شبانه روز قبول نمىکند، مگر این که غیبت شونده از او راضى گردد.»(26)
امام صادق (ع) فرمود: «الغیبة حرامٌ على کل مسلمٍ، و انّها لتأکل الحسنات کما تأکل النّار الحطب؛(27) غیبت کردن بر هر مسلمانى حرام است، و موجب نابودى حسنات و پاداشها مىشود، آن گونه که آتش هیزم را مىسوزاند و نابود مىکند.»
و از گفتار ژرف پیامبر(ص) است: «هیچ مجلسى با غیبت کردن آباد نمىشود، مگر این که از نظر دین ویران مىگردد، حال که چنین است، گوش خود را از شنیدن غیبت پاک و کنترل کنید، چرا که گوینده و شنونده، هر دو در گناه غیبت شریک هستند.»(28) بنابراین با تمام وجود، از اعماق قلب و جان،بادعاى امامعصر(عج) همنوا شویم و به خدا عرض کنیم: «خدایا! گوشهاى ما را از شنیدن گفتار بیهوده و غیبت ببند.»
پىنوشتها: -
1. مکاسب شیخ انصارى، ص 41.
2. المحجة البیضاء، ج 5، ص 256.
3. وسائل الشیعه، ج 8 ،ص 602.
4. بحار الانوار، ج 75 ،ص261.
5. همان.
6. همان، ص262.
7. اقتباس از تفسیر موضوعى پیام قرآن، ج 3، ص 110 و 111.
8. مانند آیات: 41 مائده، 62 مریم، 3 مؤمنون، 72 فرقان، 55قصص، 6 لقمان، 45 مدّثر، 35 نبأ، 224 شعراء. بحار، ج 72، ص 264.
9.سوره مؤمنون، آیه 3.
10. سوره قصص، آیه 55.
11. سوره مریم، آیه 62، نظیر این مطلب در سوره نبأ، آیه 35.
12. سوره لقمان، آیه 36.
13. اقتباس از تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 194 و 195.
14. فروع کافى، ج 7، ص 263، حدیث 20.
15. بحار، ج 72، ص 264.
16. سوره منافقین، آیه 9.
17. بحار، ج 72، ص 264.
18. سوره نور، آیه 37.
19. چنانکه در آیه 78 غافر مىخوانیم «و خسر هنالک المبطلون ».
20. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 158.
21. صحیفه سجادیه، دعاى 20.
22. سوره نور، آیه 19.
23. سوره حجرات، آیه 12.
24. سوره همزه، آیه 1.
25. بحار، چاپ اسلامیه، ج 75، ص 264.
26. بحار، ج 75، ص 258، حدیث 53.
27. جامع السعادات نراقى، ج 3، ص 305.
28. بحار، ج 75، ص 259، فرازى از حدیث 53 - باید توجه داشت، که شنیدن غیبت نیز همانند غیبت کردن است، و در دعاى امام عصر(عج) که این مقاله در شرح فرازى از آن است، به شنیدن غیبت تکیه شده، و به ما آموخته که به خدا عرض کنیم: گوشهایمان را از شنیدن غیبت، مسدود کنیم.
در این فراز از دعا سخن از شنیدن دو گناه بزرگ دیگر به میان آمده که بسیار رایج است و علاوه بر آثار شوم و پیامدهاى کمر شکن، باعث فرصت سوزى و اتلاف وقت، و صرف عمر عزیز در راه باطل و امور بى فایده، و غالباً خانمان سوز و ویرانگر شده و مىتوان آنها را از بلاهاى بزرگ اجتماعى و سیاسى و اخلاقى و فرهنگى نامید، چرا که چنین بلاهایى در همه این عوامل سازنده، اثر منفى مىگذارند، و چون موریانه، درون هویت و شخصیت انسان را مىخورند، و به پودرى از زشتىها و پلشتىها تبدیل مىنمایند.
معنى بیهوده گرایى و غیبت
بیهودگى و بیهوده گرایى آن است که انسان وقت عزیز و پر ارزش خود را در امور نادرست، و بدون فایده و نتیجه مثبت، یا شنیدن آن مصرف کند، وانرژى خود را که باید در مسیر سازنده و مفید به مصرف برساند، در راه باطل و عاطل، و احیاناً در بى راهههاى گمراهگر و بى محتوا، و سرانجام هیچ و پوچ صرف کند. همانند باغبانى که نهالى از درخت پر ثمر کاشته، به جاى این که آب و کود به آن برساند، و یا آفات را از آن دفع کند، آب و کود را به بیابان شورزار و بىفایده ریخته، براى دفع آفات هیچ گونه همّتى نمىکند، بلکه خود سبب آفات مىشود، روشن است که چنین درختى از محتوا تهى شده، و چون اسکلتى بى جان، در معرض سقوط و نابودى قرار مىگیرد. و به عنوان مثال دیگر انرژى نفت یا گاز را به جاى این که با استفاده از مخزنها و لوله کشىها، به طور عادلانه بین مردم براى استفاده بهینه تقسیم کند، آن را به دریا بریزد، که نه تنها این انرژى در این صورت تلف شده، بلکه موجب کشته شدن ماهیان و حیوانات دریا، و آلوده شدن آبهاى آن، و کثیف کردن محیط زیست و به دنبال آن انواع امراض و نابسامانىها و ناهنجارىها شده است، آیا به راستى چنین کارهاى ابلهانه صحیح است؟ و آیا هیچ خردمندى دست به کارى که باعث آن همه ناملایمتها شده مىزند؟!
گناه بزرگ دومى که در فراز فوق ذکر شده، مسأله غیبت کردن است، در تعریف غیبت از طرف لغت شناسان و فقها تفاسیر مختلفى شده است، کوتاه سخن آن که مرحوم فقیه بزرگ شیخ مرتضى انصارى (صاحب مکاسب) با استفاده از روایات متعدّد، و گفتار علماى بزرگ، آن را چنین تعریف کرده: «حقیقت غیبت آن است که در پشت سر دیگرى، چیزى بگویى که اگر بشنود ناراحت گردد.»(1)
چنانکه در حدیثى از رسول خدا (ص) مىخوانیم: در محضرش نام شخصى به میان آمد، بعضى از حاضران گفتند: او آدم عاجز و ناتوانى است، پیامبر (ص) به آنها فرمود: «شما او را غیبت کردید.» آنها عرض کردند: اى رسول خدا، ما صفتش را گفتیم. پیامبر(ص) فرمود: «اگر چیزى را مىگفتید که در او نبود به او تهمت (گناه بزرگتر از غیبت) زده بودید نه غیبت.»(2) و در سخنى امام صادق(ع) فرمود: «غیبت آن است که در غیاب مسلمانى چیزى بگویى، که خداوند آن را بر او پوشانده است.»(3)
خلاصه این که از آیات و روایات در معنى غیبت چنین استفاده مىشود که غیبت داراى چهار رکن است:
1- در پشت سر کسى (در غیاب کسى) سخنى گفته شود 2- آن سخن که بیانگر عیبى هست، پوشیده باشد 3- آن سخن، بیان عیبى باشد 4- هنگامى که غیبت شونده آن را بشنود غمگین و ناراحت شود. در اینجا تذکر این نکته لازم است که بعضى با توجیه گناه غیبت یا گناه دیگر، آن را نخست جایز نموده آنگاه غیبت مىکنند، که چنین توجیهى بر غلظت گناه مىافزاید، و کیفر آن را بیشتر مىکند، مثلاً غیبت مىکند و مىگوید صفتش را گفتم، و یا غیبت مىکند و مىگوید در جضورش هم مىگویم (با اینکه در حضور او نیز به خاطر ایذاء و هتک حرمت مؤمن، حرام است)، یا مىگوید: مگر دروغ مىگویم، فلان کس این عیب را دارد. و یا مىگوید: غیبتش مباد. و این گونه گفتار عذر تراشى براى فرار مصنوعى از گناه است، مانند کسى که با کلاه شرعى مىخواهد از ربا خوارى فرار کند، با این که ربا را با سرپوش گناه فریبنده دیگر حلال کرده، و گناه بزرگتر و مضاعفى انجام داده است. البته ناگفته نماند که در مواردى به عنوان استثناء، غیبت جایز است مثلاً پیامبر(ص) فرمود: «غیبت چند گروه، غیبت نیست از جمله 1- فاسقى که آشکارا گناه کند 2- پیشوایى که بسیار دروغ گوید»(4) و نیز ناگفته نماند که اگر کسى غیبت شخصى را کرد، و انسان از آن شخص دفاع کرده،و غیبت او را رد کند، واجب است این کار را بکند، و داراى پاداش بسیار است، از جمله پیامبر(ص) فرمود: «کسى که آبروى مؤمنى را با رد غیبت کننده حفظ کند، البته بهشت بر او واجب مىشود.»(5)
و امام صادق (ع) فرمود: «کسى که در نزد او از مؤمنى غیبت مىشود، با رد آن غیبت، آن مؤمن را یارى کند، خداوند او را در دنیا و آخرت یارى مىکند، و اگر او را یارى نکند و از او دفاع و حمایت ننماید با این که قدرت آن را دارد خداوند او را در دنیا و آخرت به خود واگذار کرده و او را حقیر و خوار خواهد کرد.»(6)
نیز نباید فراموش کرد که غیبت کردن به صورتهاى مختلف انجام مىگیرد، مانند: غیبت با زبان، غیبت با اشاره دست یا چشم و ابرو، غیبت در لباس طنز و شوخى، و گاهى در مقام خیرخواهى، و گاهى حتى با سکوت، مثلاً مىگوید: «فلان کس داراى صفات بسیار خوبى است، ولى... سکوت مىکند.» و گاهى به صورت مفهوم، که نقل مىکنند روزى یکى از بستگان امام خمینى قدس سرّه به امام عرض کرد: «این بانوى خادمه، بسیار خوب است.» امام فرمود: غیبت نکن. چرا که معنا و مفهوم این سخن آن است که خادمه دیگر بسیار خوب نیست. در این راستا نظر شما را به گفتار آیت الله مکارم شیرازى (مدظله) جلب مىکنیم:
«گاه تصور مىشود که غیبت تنها با زبان است، در حالى که حقیقت غیبت، اظهار عیوب پنهانى است که اگر صاحبش بشنود ناراحت مىگردد. این کار ممکن است با زبان، یا از طریق قلم، یا اشارات دست و چشم و ابرو، و گاه در لباس کنایه و شوخى و طنز باشد، واى بسا غیبت هایى در لباس شوخى و طنز خطرناکتر از غیبت با زبان به طور جدى است. چرا که انسان در شوخى و طنز آزادى بیشترى احساس مىکند... و نیز بسا اگر با صراحت بیان مىکرد، چیز کمى به نظر مىرسید، اما چون با اشاره اجمالى بیان مىکند، ذهن طرف به سراغ هر گناهى مىرود. یا این که مىگوید: فلان کس داراى صفات بسیار خوبى است. ولى... سپس سکوت مىکند. و گاه در مقام خیرخواهى و دل سوزى مىگوید: خداوند عاقبت فلان کس را خیر کند، یا مىگوید: من از عاقبت او سخت بیمناکم. و در واقع گناه را در لباس طاعت عرضه مىکند، و به گفته بعضى از بزرگان مرتکب گناه مضاعف مىشود. هم غیبت و هم ریاکارى، غیبت از این رو که با همان گفتار سربسته عیبهاى زیادى به طرف نسبت مىدهد، ریاکارى از این نظر که مىخواهد بگوید من اهل غیبت نیستم، و مطیع فرمان خدا مىباشم. ضمناً باید توجه داشت کهانگیزهها و عوامل مختلفى باعث غیبت مىشود مانند: خودخواهى، حسادت، غرور، انحصارطلبى، کینه توزى، دنیاپرستى، ریاکارى، ستودن خویش، سرگرمى ناسالم، سوءظن، انتقام جویى، فرونشاندن خشم، مسخره کردن، و امورى از این قبیل.»(7) و نیز باید توجه داشت که فرقى نمىکند که غیبت از مؤمنان دور دست باشد، یا غیبت از بستگان، مانند غیبت کردن پدر از فرزند خود و به عکس، غیبت کردن شوهر از همسرش و به عکس، و سایر نزدیکان نسبت به همدیگر.
مبارزه قرآن و اسلام با بیهودهگرایى
در قرآن در آیات متعددى از بیهودگى، گفتار و رفتار بیهوده نهى شده(8) از جمله در توصیف مؤمنان مىفرماید: «و الذین هم عن اللّغو معرضون ؛(9) آنها از کارهاى بیهوده اعراض و دورى مىکنند.» و نیز در وصف و تمجید حق طلبان از اهل کتاب (مانند نجاشى و سلمان قبل از اسلام، و امثال آنها) مىفرماید: «و اذا سمعوا لغواً اعرضوا عنه؛(10) و هنگامى که سخن لغو و بیهودهاى بشنوند، از آن روى بر مىگردانند.»
واژه لغو در لغت به معنى هرگونه لغو و بیهودگى و اعمال پوچ و سرگرمىهاى زیانبخش یا بى هدف است، که موجب تباهى و اتلاف وقت انسان شده، و عمر انسان را برباد مىدهد. بنابراین شامل هرگونه فرصت سوزىها و وقت گذرانىهاى بى حاصل و سرگرمىهاى بى فایده خواهد شد. قرآن در توصیف بهشت و بهشتیان مىفرماید: «لا یسمعون فیها لغواً الّا سلاماً؛(11) اهل بهشت در بهشت، هرگز گفتار لغو و بیهودهاى نمىشنوند، و جز سلام (و امور سلامت بخش روح و جسم) در آنجا سخنى نیست.» اشاره به این که انسانهاى بهشتى و پاک در دنیا نیز با دورى از هرگونه بیهودگى، در زندگیشان فضاى معطر بهشتى ایجاد مىکنند، و خود را از آلودگى از هر گونه هرزگى و امور پوچ و وقت سوز، حفظ مىنمایند.
نیز مىفرماید: «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه...؛(12) بعضى از مردم سخنان بیهوده را مىخرند تا مردم را از روى نادانى از راه خدا گمراه سازند.»
در حدیثى از امام باقر(ع) نقل شده این آیه در مورد نضربن حارث نازل شده، او مرد تاجرى بود، به ایران سفر مىکرد، داستان هاو افسانههاى ایرانیان را مىشنید، و به مکه مىآمد و براى قریش نقل مىکرد، مردم به جاى شنیدن آیات قرآن، به دور او گرد مىآمدند، و قصههاى بیهوده او را مىشنیدند، و در نتیجه شنیدن آیات قرآن را ترک مىکردند.
روایات متعددى نیز وجود دارد، که منظور از لهو در آیه فوق، غنا (موسیقىهاى حرام) است، که یک نوع بیهودگى و لغو رایج است.(13) بنابراین شامل انواع موسیقىها و داستانهاى بیهوده در فیلمها و سینماها شده، که موجب دورى از حق، و فاصله گرفتن از مطالب سازنده و مفید مىشود، که حرام بودن چنین کارى به قدرى بزرگ و زشت است که خداوند در ذیل آیه فوق مىفرماید: «اولئک لهم عذابٌ مهینٌ؛ براى آنان عذابى خوار کننده است.» با کمال تأسف این برنامههاى باطل در زمان ما که رسانههاى ارتباط جمعى فراوان شده، به صورت رسانههاى سمعى و بصرى و سىدىها و... در همه جا رایج شده، مؤمنان باید بسیار مراقب باشند که خود و فرزندانشان، آلوده به این پلیدىها نشوند که موجب غرور و غفلت شده، و انسان را فرسخها از حریم حق دور مىسازند. در روایت آمده به امیر مؤمنان على (ع) خبر رسید که قصّه گویى به مسجد آمده، و گروهى را به دور خود جمع نموده، و براى آنها قصههاى بیهوده نقل مىکند، آن حضرت وارد مسجد شد، پس از دریافت صحت خبر، آن قصه گو را با ضرب تازیانه از مسجد بیرون کرد، و جلسه وقت کشى او را به هم زد.(14) نیز روایت شده شخصى از امام صادق(ع) پرسید: آیا شنیدن قصههاى (بى محتواو ناصحیح) قصه گوها روا است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «نه، جایز نیست، کسى که به سخن سخن رانى گوش فرا دهد، (گویى) او را پرستیده است، اگر آن سخن ران از سوى خدا سخن مىگوید، او خدا را پرستیده، و اگر از (یاوههاى) ابلیس سخن مىگوید، ابلیس را پرستش نموده است.»(15)
این گونه روایات به روشنى بیانگر آن است که باید به طور جدى و به شدت، از امور بیهوده، به هر شکل و عنوان از سمعى و بصرى باشد پرهیز نمود. تا آنجا که قرآن دو واژه «لهو» و «لغو» را به طور مکرر آورده و پیرو آن خود را از هر گونه بیهودگى بر حذر داشته است. گرچه آن لهو و بیهودگى از ناحیه ثروت و فرزند خود باشد، چنان که مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون ؛(16) اى کسانى که ایمان آوردهاید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل و سرگرم نکند، و کسانى که چنین کنند زیانکارانند.»
آرى باید از هرگونه عامل سرگرمى باطل، گرچه نزدیکترین امور به انسان باشند مانند ثروت و فرزند، جلوگیرى گردد، تا فکر و زندگى و وقت انسان، آلوده به تباهى نشده، و انرژى انسان در امور باطل به مصرف نرسد. در حدیثى آمده: «روزى امام صادق (ع) قصه گویان یاوه گو را لعنت کرد، و آنها را مایه دروغ و ننگ براى اسلام خواند.»(17) تعبیر آن حضرت در این حدیث به «لعنهمالله؛ خدا آنها را لعنت کند.» با نداى بسیار بلند و شفّاف، همچون آژیر خطر، ما را از خطرناک بودن بیهودگىها، و امور بى فایدهاى که عمر و وقت عزیز انسان را به هدر مىدهند، هشدار داده، تا بلکه با ارادهاى محکم نه تنها تسلیم امور بیهوده نشویم، بلکه با آن به نبرد برخیزیم، تا نه عامل آن باشیم، و نه شنونده آن.
قرآن در تمجید امامان و اولیاء خدا که از گوهر گرانبهاى وقت استفاده کرده، و آن را در راه لغو و بیهوده تلف نمىکنند، چنین تعبیر کرده مىفرماید: «رجالٌ لا تلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکرالله و اقام الصلاة و ایتاء الزّکاة؛(18) آنها راد مردانى هستند که تجارت و داد و ستد، آنها را از یاد خدا و برپا دارى نماز و اداى زکات، غافل و سرگرم نسازد.»
این آیه دلالت دارد که سرگرمىهاى باطل عامل دورى از ارزش هایى مانند نماز و زکات شده، و انسان را از عوامل تکامل، و زیورهاى انسانیت محروم مىسازد. و حجابى بر سر راه کمالات خواهد شد، پس اگر مىخواهیم به سعادت ابدى برسیم، باید حتماً از امور باطل پرهیز نماییم. روایت شده دلقکى در عصر امام سجاد(ع) در مدینه مىزیست که مردم را مىخندانید، گاه اشاره به امام سجاد (ع) مىکرد و به مردم مىگفت: این مرد مرا خسته کرد، هر چه توان داشتم به کار بسته ولى نتوانستم این مرد را بخندانم، حتى روزى آن حضرت عبور مىکرد، آن دلقک از پشت سر او حرکت نمود، و در مسیر راه عباى آن حضرت را از دوشش گرفت، امام (ع) به او اعتنا نکرد، همراهان آن حضرت او را دنبال کرده و عبا را از او گرفتند، و بر دوش امام (ع) افکندند. امام سجاد (ع) پرسید: این شخص چه کسى بود؟ عرض کردند دلقکى از اهالى مدینه بود که (با حرکات و گفتار بیهوده خود) مردم را مىخنداند. امام(ع) فرمود: به او بگویید: «ان لله یوماً یخسر فیه المبطلون ؛(19) خداوند داراى روزى است که در آن روز (یعنى قیامت) بیهوده کاران زیان مىبینند.»(20)
نیز در فرازى از دعاى امام سجاد (ع) در این راستا آمده: «و عمّرنى ما کان عمرى بذلة فى طاعتک فاذا کان عمرى مرتعاً للشّیطان فاقبضنى الیک ؛(21) خدایا تا هنگامى که عمرم در راه انجام فرمانت به کار رود به من عمر بده، و اگر عمرم چراگاه شیطان گشت مرا بمیران.»
این سخن عمیق هشدارى جدى است که براى عمر و وقتمان فوق العاده ارزش قایل شویم و آن را قدر بدانیم. و اگر خداى نکرده وقت ما در راه لغو و بیهوده و خلاف صرف گردد، مرگ بهتر از زندگى است.
مبارزه قرآن و اسلام با غیبت کردن
غیبت کردن از گناهان کبیره است که در قرآن و گفتار پیامبر(ص)و امامان (ع) با تأکید و شدّت، از آن نهى شده است، غیبت یک نوع اشاعه عیبها و زشتىها است که در قرآن براى اشاعه کننده، وعده عذاب دردناک دنیا و آخرت داده شده آنجا که مىخوانیم: «انّ الذین یحبّون ان تشیع الفاحشة فى الذین آمنوا لهم عذابٌ الیم فى الدنیا و الآخرة؛(22) کسانى که دوست دارند زشتىها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آنها در دنیا و آخرت است.»
و در مورد دیگر مىخوانیم: «ولا یغتب بعضکم بعضاً ایحبّ احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکر هتموه؛(23) و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد، به یقین همه شما از این امر کراهت دارید.» در این آیه با صراحت از گناه غیبت نهى شده، سپس با تشبیه به نکته هایى اشاره شده است، توضیح آن نکتهها این که فرد غائب به مرده تشبیه شده که قدرت دفاع از خود ندارد، و هجوم به کسى که بر اثر عدم حضور، قدرت دفاع ندارد، یک نوع ناجوان مردى زشتى است، از طرفى خوردن گوشت مرده منشأ انواع بیمارىهاى جسمى و روحى است، غیبت نیز منشأ پیامدهاى زشت است. نکته دیگر این که غیبت کننده انسان ناتوانى است که بر اثر عجز از رویارویى، در غیاب به بدگویى مىپردازد، و انگهى همان گونه که حیوان مردار خوار موجب نشر میکربهاى بیمارى زا مىگردد، غیبت کننده نیز عامل نشر زشتىها مىشود. قرآن مجید با ذکر این تشبیه، وجدان انسانها را در برابر این گناه بزرگ تحریک کرده، تا بزرگى این گناه را درک کنند، که منشأ ناهنجارىهاى کمرشکن مىگردد. و در پایان آیه که با سؤال (آیا هیچ یک از شما دوست دارد...) فطرت و انسانیت انسان را بر مىانگیزد، تا او از درون شرم کرده و با کنترل خود، موجب آن همه زشتى نشود. در آیه دیگر مىخوانیم: «ویلٌ لکل همزةٍ لمزه؛(24) و اى بر هر غیبت جوى مسخره کننده.»
این آیه که یک نوع تهدید کوبنده و هشدار دهنده است، عذاب سخت الهى را متوجه کسى مىکند که با نیش زبان و اشارات دست و چشم و ابرو، در پشت سر یا پیش رو، مؤمن را آماج طعن و مسخره قرار مىدهد. به گفته بعضى هُمَزَه به معنى غیبت کننده، و لُمَزَه به معنى عیبجو است، و بعضى اولى را به معنى عیب جویى آشکار، و دومى را به معنى عیبجویى پنهان و با اشاره دانستهاند...
در روایات اسلامى در مورد زشتى گناه بزرگ غیبت کردن، بسیار سخن به میان آمده، در اینجا نظر شما را به روایت زیر جلب مىکنیم:
پیامبر(ص) فرمود: «کسى که ایمان به خدا و قیامت دارد، در مجلسى که در آن از امام حق بدگویى مىگردد، یا مسلمانى غیبت مىشود نمىنشیند.»(25) نیز فرمود: «کسى که غیبت مرد یا زن مسلمانى را کند، خداوند نماز و روزه او را چهل شبانه روز قبول نمىکند، مگر این که غیبت شونده از او راضى گردد.»(26)
امام صادق (ع) فرمود: «الغیبة حرامٌ على کل مسلمٍ، و انّها لتأکل الحسنات کما تأکل النّار الحطب؛(27) غیبت کردن بر هر مسلمانى حرام است، و موجب نابودى حسنات و پاداشها مىشود، آن گونه که آتش هیزم را مىسوزاند و نابود مىکند.»
و از گفتار ژرف پیامبر(ص) است: «هیچ مجلسى با غیبت کردن آباد نمىشود، مگر این که از نظر دین ویران مىگردد، حال که چنین است، گوش خود را از شنیدن غیبت پاک و کنترل کنید، چرا که گوینده و شنونده، هر دو در گناه غیبت شریک هستند.»(28) بنابراین با تمام وجود، از اعماق قلب و جان،بادعاى امامعصر(عج) همنوا شویم و به خدا عرض کنیم: «خدایا! گوشهاى ما را از شنیدن گفتار بیهوده و غیبت ببند.»
پىنوشتها: -
1. مکاسب شیخ انصارى، ص 41.
2. المحجة البیضاء، ج 5، ص 256.
3. وسائل الشیعه، ج 8 ،ص 602.
4. بحار الانوار، ج 75 ،ص261.
5. همان.
6. همان، ص262.
7. اقتباس از تفسیر موضوعى پیام قرآن، ج 3، ص 110 و 111.
8. مانند آیات: 41 مائده، 62 مریم، 3 مؤمنون، 72 فرقان، 55قصص، 6 لقمان، 45 مدّثر، 35 نبأ، 224 شعراء. بحار، ج 72، ص 264.
9.سوره مؤمنون، آیه 3.
10. سوره قصص، آیه 55.
11. سوره مریم، آیه 62، نظیر این مطلب در سوره نبأ، آیه 35.
12. سوره لقمان، آیه 36.
13. اقتباس از تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 194 و 195.
14. فروع کافى، ج 7، ص 263، حدیث 20.
15. بحار، ج 72، ص 264.
16. سوره منافقین، آیه 9.
17. بحار، ج 72، ص 264.
18. سوره نور، آیه 37.
19. چنانکه در آیه 78 غافر مىخوانیم «و خسر هنالک المبطلون ».
20. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 158.
21. صحیفه سجادیه، دعاى 20.
22. سوره نور، آیه 19.
23. سوره حجرات، آیه 12.
24. سوره همزه، آیه 1.
25. بحار، چاپ اسلامیه، ج 75، ص 264.
26. بحار، ج 75، ص 258، حدیث 53.
27. جامع السعادات نراقى، ج 3، ص 305.
28. بحار، ج 75، ص 259، فرازى از حدیث 53 - باید توجه داشت، که شنیدن غیبت نیز همانند غیبت کردن است، و در دعاى امام عصر(عج) که این مقاله در شرح فرازى از آن است، به شنیدن غیبت تکیه شده، و به ما آموخته که به خدا عرض کنیم: گوشهایمان را از شنیدن غیبت، مسدود کنیم.