آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

مجموعه مقالاتى است پیرامون امام‏شناسى با الهام از زیارت جامعه کبیره. در این مقاله نیز به تفسیر فرازهاى دیگرى از این زیارت بلند مى‏پردازیم.

«السلام على الائمة الدعاة و القادة الهداة؛ سلام بر پیشوایان دعوت کننده و رهبران هدایتگر»
در این فرازها، دو ویژگى از ویژگیهاى امامان بیان شده است:
امامان دعوت کننده به سوى خداوند
1- «الائمة الدعاة» امامان دعوت کننده به سوى خدا.
ائمه جمع امام است. امام از ریشه "امم" است. هرچه که مورد قصد و توجه قرار مى‏گیرد ام است. ام به معناى مادر، ام القرى که از نامهاى مکه است، ام الکتاب از همین ریشه است.
فیروزآبادى گوید: امام آن است که از او پیروى مى‏شود رئیس باشد یا غیر آن، ریسمانى که بنّا بر دیوار مى‏کشد تا بنا را راست بسازد، راه، متولّى امر، قرآن، پیغمبر، خلیفه، فرمانده لشکر، و آنچه بچه هر روز یاد مى‏گیرد و نمونه‏اى که از روى آن نظیر مى‏سازند و... امام گفته مى‏شود.(1)
روشن است که ریشه به یک معنا بر مى‏گردد و آن مقتدا بودن است. خلیل بن احمد در "العین" گوید «کل من اقتدى به و قدّم فى الامور فهو امام؛(2) هر کس که مورد اقتدا باشد و در کارها جلو انداخته شود او امام است.»
دعاة جمع «داعى» است و مصدر آن دعوت است مثل هادى و هداة و قاضى و قضاة، دعوت عبارت است از طلب کردن و خواندن چیزى یا شخصى تا توجه یا رغبت وى به سوى داعى جلب شود یا به سوى او برود.
"الدعاة" در این فراز بدون متعلق ذکر شده ولى در فرازى دیگر از همین زیارت که تفسیر شد آمده است: «السلام على الدعاة الى اللّه» امامان نور، امامانى هستند که دعوت الى اللّه دارند نه دعوت به خود در حالى که رهبران غیر الهى و طاغوتى تماماً دعوت به خود دارند.
امامان نور
این ویژگى امامان نور است که مردم را دعوت به خدا مى‏کنند: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوصینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین؛(3) و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت مى‏کردند و انجام کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و اداى زکوة را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى‏کردند.»
از آیه استفاده مى‏شود ویژگى امامان حق این است که مردم را دعوت به خدا کرده خود اهل انجام خیرات و برپاداشتن نماز و پرداخت زکوة و بندگى خدا هستند.
«و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لماصبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون؛(4) و از آنها امامانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کنند چون استقامت به خرج دادند به آیات ما ایمان داشتند.»
امامان نار
در برابر امامان نور، امامان نار قرار دارند که دعوت الى النفس دارند، در پى آقائى خودشان هستند و بس، دعوتشان به آتش است. آتش شرک، آتش گناه و معصیت. قرآن کریم فرعون و لشکریانش را امامان نار مى‏نامد:
«و جعلناهم ائمة یدعون الى النار و یوم القیامة لاینصرون؛(5) آنان (فرعونیان) را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش دوزخ دعوت مى‏کنند و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.»
شاخصه اساسى این دو نوع رهبران در این است که رهبران الهى دعوت الى اللّه است و رهبران طاغوتى دعوت الى الهوى دارند.
امام صادق (ع) فرمود: «الائمة فى کتاب اللّه امامان امام عدل و امام جور قال اللّه وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا لابامرالناس یقدّمون امر اللّه قبل امرهم و حکم اللّه قبل حکمهم قال: و جعلناهم ائمة یدعون الى النار یقدمون امرهم قبل امر اللّه و حکمهم قبل حکم اللّه و یأخذون باهوائهم خلافا لما فى کتاب اللّه.»(6) امام در کتاب خدا بر دو قسم است امام عدل و امام ظلم، خداى تعالى مى‏فرماید: «وجعلنا هم ائمة یهدون بامرنا؛ آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به امر ما هدایت مى‏کنند.»
امر خدا و حکم او را بر امر و حکم خود و مردم مقدّم مى‏دارند در مقابل فرمود: «و جعلناهم ائمة یدعون الى النار».
اینها امر و حکم خود و امر و حکم مردم را بر حکم خدا مقدم مى‏دارند و بر خلاف آنچه در کتاب خدا وجود دارد مطابق هواى نفس خودشان حکم مى‏کنند.
در روایتى آمده که بشر بن غالب مى‏گوید، از حضرت امام حسین(ع) تفسیر آیه: «یوم ندعوا کل أناس بامامهم؛ آن روز روزى است که هر گروهى را به نام امامشان دعوت مى‏کنیم»، پرسیدم امام (ع) فرمود: «امام دعى الى هدى فاجابوه الیه و امام دعا الى ضلالة فاجابوه الیها هؤلاء فى الجنة و هؤلاء فى النار و هو قوله عزّو جلّ فریق فى الجنة و فریق فى السعیر»(7)
امامى دعوت به هدایت مى‏کند و گروهى اجابت او مى‏کنند و امامى دعوت به ضلالت مى‏کند و گروهى دعوتش را پذیرا مى‏شوند آنها در بهشتند و اینها در دوزخ و این است معنى فریق فى الجنة و فریق فى السعید.
امیرمؤمنان امام نور
امیرمؤمنان على(ع) نمونه عالى امامى است که دعوت الى اللّه مى‏کند و انگیزه و آرزوئى جز احساء آرمانهاى الهى ندارد:
فرمود: «اللهم انک تعلم انه لم یکن الّذى کان منّا منافسة فى سلطان ولاالتماس شى‏ء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک»(8)
خدایا تو مى‏دانى جنگ و درگیرى، براى بدست آوردن حکومت و دنیا و ثروت نبود بلکه مى‏خواستیم نشانه‏هاى حق و دین تو را به جایگاه خویش باز گردانیم و در سرزمین‏هاى تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده‏ات در امن و امان زندگى کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجراء گردد.
این استراتژى حکومت مولى بود. براى مولى فقط خدا و اعلاء کلمه الهى مطرح بود و بس و براى تحقق این هدف خود را آماج تیرهاى بلا قرار داد، تیرهائى که جسم حضرت را در جنگ‏ها مى‏آزرد و تیرهائى که جان حضرت را به شدّت آزار مى‏داد.
سکوت 25 ساله براى مولى بسیار سخت بود. سکوتى که همچون استخوان در گلوى، و همچون خار در چشم آن حضرت بود.(9)
اما چون رضاى خدا در آن بود به جان خرید:
«لقد علمتم انى احق الناس بها من غیرى و واللّه لاسلّمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جوراً الّا علىّ خاصة التماساً لاجر ذلک و فضله و زهده فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه؛(10) همانا مى‏دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا من خلافت را رها مى‏کنم. تا هنگامى که اوضاع مسلمین روبراه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگرى ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خداوند انتظار دارم و از آن همه زر و زیورى که به دنبال او حرکت مى‏کنید پرهیز مى‏کنم.»
در همان روزهاى آغاز غصب خلافت از مولى على(ع) یک نفر از بستگان حضرت اشعارى در مدح حضرت سرود که ترجمه آنها چنین است: من هرگز فکر نمى‏کردم که رهبرى امت را از خاندان هاشم و از امام ابوالحسن سلب کنند.
آیا على نخستین کسى نیست که بر قبله شما نماز گزارد، آیا داناترین شما به قرآن و سنت پیامبر او نیست.
آیا وى نزدیک‏ترین فرد به پیامبر(ص) نبود؟ آیا او کسى نیست که جبرئیل او را در تجهیز پیامبر یارى کرد.
هنگامى که امام على(ع) از اشعار او آگاه شد قاصدى فرستاد که او را از خواندن اشعار خویش باز دارد و فرمود: «سلامة الدین احبّ الینامن غیره...»(11)
سلامت دین براى ما از هر چیز خوش‏تر است.
این روش حضرت تا پایان عمر بود. «دعوت الى اللّه» و این ویژگى تمام فرزندان معصوم حضرت بود. نرمش قهرمانانه امام مجتبى اگر براى امام حسن(ع) آنچه براى امام حسین(ع) فراهم بود براى حضرت نیز شهادت خونین نهایت آرزو بود، اما شرائط فراهم نبود، به همان دلیل که پدر بزرگوارش تلخى سکوت 25 ساله را براى خدا و حفظ اساس اسلام بجان خرید، حضرت هم صلح را پذیرفت. خود در باب فلسفه صلحش فرمود:
«...فترکتها ابتغاء وجه اللّه و حقن دماء المسلمین...؛(12) خلافت را براى رضاى خدا و جلوگیرى از ریختن بیهوده و بى ثمر خون مسلمانها رها کردم.»
رهبران طاغوتى‏
اما رهبران طاغوتى روشى جز این ندارند فقط دعوت الى النفس!! است و بس. در قرآن فرعون نماد یک رهبر طاغوتى است این منطق اوست که:
«و قال فرعون یا ایها الملأ ما علمت لکم من اللّه غیرى...؛(13) و فرعون گفت اى گروه اطرافیان و درباریان من خدائى غیر خودم براى شما سراغ ندارم.»
«...و قال فرعون ما اریکم الاماارى...؛(14) و فرعون گفت من جز آنچه را که معتقدم به شما ارائه نمى‏دهم.»
جباران و طاغوتها در طول تاریخ و در گذشته و امروز همیشه رأى صواب را رأى خود مى‏دانستند و به احدى اجازه اظهار نظر در برابر رأى خود نمى‏دهند آنها به پندارشان عقل کلّ‏اند و دیگران مطلقا عقل و دانش ندارند. رهبران طاغوتى "من" براى آنها محور است و رهبران الهى "خدا".
نماد رهبر طاغوتى در برابر مولى على(ع) معاویه است او آنقدر خودباخته حکومت و کم ظرفیت و اسیر نفس بود که هنوز مرکّب قراردادى که با امام بسته خشک نشده بود، در میان مردم ایستاد و با کمال بى‏شرمى گفت: من با شما نجنگیدم که نماز بخوانید و یا روزه بگیرید بلکه مى‏خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود برسم و اکنون هم هر قرار دادى که با حسن بن على منعقد کردم همه را زیر پاى خود مى‏گذارم.(15)
این سیماى عریان و بى پرده معاویه است. او مى‏خواهد بر مردم حکومت کند این یعنى دعوت الى النفس!!
رهبران هدایت کننده‏
«والقادة الهداة»
«قادة» جمع قائد است اسم فاعل از قاد یقود از ریشه قود است.
قائد در برابر سائق است، قائد آن است که از جلو مى‏رود، جلودار است، سائق آن است که انسان مرکب را جلو بیاندازد و آن را از پشت براند.
امامان رهبران هدایت از لازمه قیادت و جلودارى همیشه هدایت یافتگى نیست چه بسا قائد خود گمراه باشد. اما امامان(ع) رهبرانى هدایت شده هستند که شایستگى هدایت دیگران را دارند و هدایتشان قائدانه است نه سائقانه لذا قبل از دیگران خود عامل به آنچه مى‏گویند هستند.
امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«ایها الناس انّى واللّه، ما احثکم على طاعة الّا واسبقکم الیها و لاانهاکم عن معصیة الّا واتناهى قبلکم عنها؛(16) اى مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى وادار نمى‏کنم مگر آنکه پیش از آن خود عمل کرده‏ام و از معصیتى شما را باز نمى‏دارم جز آنکه پیش از آن ترک گفته‏ام.
این ویژگى همه رهبران الهى است که در رهبرى خود پیشگام عمل به آنند که به مردم مى‏گویند.
پى‏نوشت‏ها: -
1. قاموس اللّغة واژه امام.
2. العین واژه امام.
3. سوره أنبیاء، آیه 73.
4. سوره سجده، آیه 24.
5. سوره غافر، آیه 41.
6. بحارالانوار، ج 24، ص 156.
7. امالى صدوق، ص 152؛ نورالثقلین، ج 3، ص 192.
8. نهج البلاغه، خطبه 131.
9. همان، خطبه 3 شقشقیه.
10. همان، خطبه 74.
11. فروغ ولایت، ص 172.
12. بحارالانوار، ج 44، ص 15 و 25.
13. سوره قصص، آیه 38.
14. سوره غافر، آیه 29.
15. زندگانى امام حسن مجتبى، ص 279.
16. نهج البلاغه، خطبه 175.

تبلیغات