روشهاى تربیتى در قرآن
آرشیو
چکیده
متن
بعضى از الگوهاى تربیتى در قرآنکریم
به رغم وجود عوامل محدودکننده انسان مانند وراثت، طبیعت و جامعه انسان مىتواند به اراده خود مسیر خویش را برگزیند و از حصار عوامل محدودکننده در اطراف خود بیرون آید؛ حتى این توانایى را پیدا مىکند که سرنوشت جدیدى را براى جامعه و تاریخ خود رقم زند.
براى نمونه: قرآنکریم، همسر فرعون و حضرت مریم را به عنوان الگوهایى براى مؤمنان ذکر مىکند. آنان با وجود محیط ناسالم، طریق صلاح و رستگارى را برگزیدند.(1)
قرآن به تأثیرپذیرى انسان از محیط و شرایط گوناگون اذعان دارد و به او نسبت به تأثیرات آنها هشدار مىدهد. در مورد فرزند حضرت نوح (ع) خداوند به صراحت مىفرماید: او از اهل تو نیست؛ زیرا به دلیل متأثر شدن از عوامل محیطى ناصالح، از مسیر صلاح و درستى خارج شده است.(2)
خداوند متعال به ستایش از جوانان «اصحابکهف» مىپردازد که با هجرت از محیط فاسد، خود را از عوامل محیطى ناسالم دور ساختند و ایمان خویش را حفظ کردند.(3)
مىتوان گفت: اقدام شجاعانه سحره فرعون در زیر پا گذاشتن موقعیت اجتماعى خود و ایمان آوردن به حضرت موسى(ع) الگوى توبه حقیقى براى دیگران مىشود.(4)
به جهت اختصار چند نمونه از الگوهاى قرآنى را ذکر مىکنیم:
* یوسف، قهرمان مقاومت در مقابل شهوت.(5)
* جوانان کهف، اسوه هاى مهاجرت در راه خدا براى رشد و هدایت.(6)
* اسماعیل، نماد تسلیم در مقابل فرمان خدا.(7)
* ابراهیم، الگوى فطرت جویى، عادت گریزى و بت شکنى.(8)
* نوح، الگوى پایدارى و استقامت در تبلیغ دین.(9)
* ایّوب، قهرمان صبر و تحمّل در شداید روزگار.(10)
* داود جوان، نمونه شهامت و شجاعت در مبارزه با طاغوت.(11)
قرآنکریم در همه این موارد مىفرماید: «... اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتداکن....»(12)
برترین الگوى تربیتى قرآن
قرآنکریم پیامبر اسلام(ص) را سرمشق و الگوى مطلق در همه ابعاد زندگى براى همه خداجویان و کسانى که اعتقاد به رستاخیر دارند، معرفى مىکند: «بىتردید، براى شما در همه ابعاد (چه در صبر و مقاومت و چه در دیگر اوصاف و افعال نیکو) اسوه و الگوى نمونه در (اقتداى به) رسول خدا(ص) است. براى آن که به ثواب خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند.»(13)
قرآنکریم پیامبر گرامى اسلام(ص) را به عنوان اسوه و الگوى تربیت مردم معرفى مىکند و از او به عنوان صاحب «خُلق عظیم» یاد نموده است: «و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى»(14) در این که مقصود از «خلق عظیم» پیامبر اکرم(ص) چیست؟ اقوالى گفته شده است از جمله:
الف) تو بر دین بزرگى هستى که دین اسلام است.
ب) تو متخلّق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگى هستى و حقیقت اخلاق آن است که انسان نفس خود را به آن بیاراید.
ج) خلق عظیم صبر بر حق و بخشش وسیع و تدبیر به اقتضاى عقل است.
د) عایشه گوید: اخلاق پیامبر متضمّن بود، آنچه که در ده آیه اول سوره مؤمنون آمده است و کسى را که خداوند ستایش کند بر این که اخلاق بزرگى دارد، دیگر بعد از آن ستایش، ستایشى نیست.
ه) خداوند خلق او را عظیم فرموده براى این که با اخلاقش با مردم معاشرت داشت و با قلبش جدا بود، پس ظاهرش با مردم باطنش با خدا بود.
آرى، پیامبر گرامى اسلام (ص) به سبب «خُلق عظیم» و «رحمة للعالمین» بودن، آینه مکارم اخلاقى براى همگان است، تا آنجا که بارها مىفرمودند: «من فقط براى تکمیل و تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث گشتهام.»(15) و در آیه ذیل، خداوند در اوجى تماشایى، رسولش را به داشتن چشم محبت و رحمت و لطف همراه با شکیبایى با مؤمنان مىستاید و به حبیب مهربانش، حضرت محمد(ص)، مباهات مىکند: بىتردید، پیامبرى (حضرت محمد (ص)) از میان خودتان (از پیکره خودتان) به سوى شما آمده است که رنجهاى شما بر او به غایت ناگوار است.
قرآن کریم «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم»(16) رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است، به اندازهاى پیامبراکرم براى هدایت و راهنمایى و رسیدن به سعادت مردم تلاش مىکرد و غمناک بود که خداوند در قرآن در چند مورد به آن حضرت تسلیت مىگوید و مىفرماید: ناراحت و غمناک مباش، از جمله: «جان خودت را به خاطر شدت تأسف بر آنها از دست نده که خداوند به آنچه انجام مىدهند عالم است.»(17)
«گویى مىخواهى خود را از غم و غصه به خاطر اعمال آنها هلاک کنى، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند.»(18)
«گویى مىخواهى خود را هلاک نمایى که چرا اینها ایمان نمىآورند»(19) این اوصاف برجسته که حرص بر هدایت و تربیت مردم و مهربانى نسبت به مؤمنین و ناراحتى از عدم ایمان کفار و منافقین است، فقط در قرآن براى پیامبر اکرم(ص) ذکر شده است.
قرآن کریم دستورات مختلفى به پیامبر اکرم(ص) مىدهدکه مقصود اصلى از آن دستورات، تربیت و تزکیه مردم است که مردم با عمل کردن به این دستورات و فرامین قرآن بتوانند به فضایل و مکارم اخلاق دست یابند.
نگاه معنادار پیامبر اکرم (ص) که از سر عشق و علاقه به انسانها برمىخیزد، کافى است انسان را به حرکت درآورد و در صف بلال و سلمان و ابوذرها بنشاند.
امام على(ع) مىفرماید: «پیامبر (ص) هر روز یکى از مکارم اخلاقى خود را براى من آشکار مىساخت و مرا به پیروى از آن امر مىکرد.»(20)
2- روش انذار و تبشیر
یکى از روشهاى مؤثر در تربیت که در قرآن کریم بدان اشاره شده است، «انذار و تبشیر» است. مقصود از انذار بیم دادن و ترسانیدن از عواقب گناهان و اعمال زشت است و منظور از تبشیر نوید دادن به رحمت و فضل الهى است.
واژه شناسان و همچنین مفسران، واژه «انذار» را به عنوان بیم دادن و آنچه مردم را در مورد عواقب سوء رفتارشان آگاه مىسازد، و «تبشیر» را به عنوان آگاهى دادن یا نویددادن به رحمت و فضل الهى و پیامدهاى خوشایند رفتار تعریف مىکنند.(21) حتى زمانى که پیامبران الهى (ع) به دلیل سرپیچى مردم اندوهگین مىشدند، وحى آنها را متقاعد مىساخت که موظف نیستند مردم را به قبول رسالتشان وادار کنند؛ تنها رسالت آنها اطمینان از انتقال کلام خدا به مردم بود.(22)
زمخشرى در تفسیر آیه 119 سوره بقره، مىگوید: پیامبران (ع) فقط وظیفه دارند مردم را از سرانجام و عاقبتشان آگاه سازند. بنابراین، پیامبر نمىتواند مردم را در ایمان به خدا مجبور سازد. چنان که ذیل آیه شریفه نیز دلالت دارد که به دلیل ایمان نیاوردن دوزخیان، از تو بازخواست نمىشود.(23)
مفسر بزرگ اهل سنت، فخررازى، در تفسیر آیه 213 سوره بقره مىگوید: در این آیه، واژه «مبشرین» پیش از «منذرین» آمده است؛ زیرا تبشیر بسان پیشگیرى از بیمارى است، در حالى که انذار همانند درمان بیمارى پس از وقوع آن است. بىتردید همیشه، تبشیر و پیشگیرى قبل از درمان ایفاى نقش مىکند.(24)
متفکر شهید استاد مطهرى(ره) نیز در تفسیرى جالب از دو واژه «انذار و تبشیر» مىفرماید: تبشیر مانند یک عامل جذب و جلب کننده (قائد) است که مردم را به کسب پاداش فرامىخواند، اما انذار یک عامل سوقدهنده (سائق) است که در عین آن که مردم را بیم مىدهد تا از کیفر اجتناب کنند، آنها را به صراط مستقیم رهنمون مىسازد.
بنابراین، بشارت و انذار یا تشویق و تهدید، (انذار و تبشیر) بخش مهمى از انگیزههاى تربیتى را تشکیل مىدهد. انسان هم باید در برابر انجام کار نیک تشویق شود و هم در برابر کار بد کیفر ببیند تا آمادگى بیشترى براى پیمودن مسیر اول و گام نگذاردن در مسیر دوم پیدا کند. تشویق به تنهایى براى رسیدن به تکامل اخلاقى فرد یا جامعه کافى نیست؛ زیرا انسان در این صورت مطمئن است که انجام گناه براى او خطرى ندارد. از طرفى انذارِ تنها نیز براى تربیت اخلاقى افراد مؤثر نیست، چون ممکن است روحیّه یأس و ناامیدى چنان که در زمان کنونى افراد روانى و مأیوس زیاد شدند به وجود آورد.
قرآنکریم در وصف انبیاى الهى مىفرماید: «فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین»(25) خداوند پیامبران را نویددهنده و بیمدهنده برانگیخت و نیز مىفرماید: «و ما نرسل المرسلین الّا مبشّرین و منذرین»(26) ما انبیا را نفرستادیم، مگر در حالى که نویددهنده و بیمدهنده بودند.
آرى، انبیا و رسولان الهى که مربیان حقیقى و معلمان دلسوز بشر بودند از این دو روش براى تربیت اخلاقى و روحى انسانها استفاده کردهاند. از نظر قرآنکریم انذار و ترسانیدن تنها در افرادى که روح حقیقتطلبى و حقجویى در آنهاست اثر مىکند و در افراد معاند و لجوج تأثیر ندارد. چنان که قرآنکریم در چند آیه به این مطلب تصریح مىکند: «انّما انت منذر من یخشیها»(27) همانا کسانى که خشیت الهى دارند آنها را مىترسانى و نیز مىفرماید: «لینذر من کان حیّاً»(28) پیامبر به وسیله قرآن، کسانى را که حیات انسانى دارند و قلب آنها سالم و پاک است مىترساند.
3- روش موعظه و اندرز
قرآنکریم، یکى از روشهاى مؤثر در تربیت روحى انسانها را «موعظه و اندرز» مىداند و در بسیارى از آیات به آن سفارش نموده گرچه خود قرآن کتاب موعظه و اندرز است که از طرف پروردگار براى شفاى بیمارىهاى درونى انسان و کسب فضایل اخلاقى نازل شده است. چنان که قرآنکریم مىفرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربّکم و شفاء لما فى الصدور»(29) اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده و درمان آنچه در سینههاست؛ گرچه از این موعظه قرآن فقط اهل تقوا و بهرهمند مىشوند. «و موعظة للمتقین» این تعبیر در چهار مورد از قرآن آمده است.(30)
قرآنکریم پر از ارشاد و اندرز است. سراسر سوره لقمان و دیگر قصص قرآن، بیشتر جنبه پند و اندرز دارد. چنان که لقمان حکیم براى تربیت فرزندش او را موعظه مىنمود: «اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه»؛ زمانى که لقمان به فرزندش گفت و حال اینکه او را موعظه مىکرد، این چنین موعظه نمود: «یا بنىّ لاتشرک باللّه انّ الشرک لظلم عظیم»(31) پسرم! براى خدا شریکى مگیر، زیرا شرک ستمى بزرگ است.
خداوند پیامبر گرامى اسلام (ص) را مأمور به موعظه کرد: «قل انمّا اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى»(32) یعنى بگو: که من شما را به یک موضوع پند مىدهم و آن این که چه دو نفر باشید چه یک نفر براى خداوند کار کنید.
حکمت بزرگ تربیت در موعظه و اندرزها نهفته است. «در شنیدن اثرى است که در دانستن نیست.»(33) مستمع باید پذیرا باشد و واعظ نیز خود الگوی عملى گفتههایش باشد. از اینروست که موعظه امام على (ع) در «همام» چنان اثرى مىگذارد، که پس از شنیدن صفات متقین مدهوش گردیده و به لقاى خدا مىپیوندد.
از دیدگاه قرآنکریم، انسان در سراسر عمر، به موعظه و پند و اندرز نیازمند است، چه نوجوان باشد چه عمر او زیاد باشد. بنابراین قرآن موعظه لقمان به فرزند نوجوانش را چنین بیان مىکند: «پسرم! براى خدا شریکى مگیر، زیرا شرک ستمى بزرگ است.»(34) همچنان که موعظه خداوند به حضرت نوح را که عمر طولانى داشت، نیز بیان مىکند.(35)
4- روش نصیحت و خیرخواهى
یکى از روشهاى مؤثر براى تربیت نفس که قرآن بدان اشاره نموده است، روش «نصیحت و خیرخواهى» است. واژه «نصیحت» از ماده «نُصح» به معناى خلوص و بىغل و غش بودن است. «ناصح العسل» به معنى عسل خالص است و این تعبیر در مورد سخنانى که از روى نهایت خلوص و خیرخواهى گفته مىشود به کار رفته است.
نصیحت و خیرخواهى و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوى آن است. این عمل از وظایف پیامبران الهى و ائمه معصوم (ع) و مطلوب اولیاء دین به شمار مىرود.
امام سجاد (ع) در فرازى از دعاى «مکارم الاخلاق» در مناجات خود با خداوند عرض مىکند: «وَاجْعَلْنى مِنْ أَهْلِ السَّدادِ وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشادِ؛ بارپروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمایان به سوى رشد و فضایل اخلاقى قرار ده.»(36)
و نیز در دعاى «افتتاح»، بنده سالک از خدا این چنین طلب مىکند: «اَللَّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاسْلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَ الْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ...؛ پروردگارا! دولت کریمهاى که اسلام و اهلش را به وسیله آن عزت بخشى و نفاق و منافقان را به خاک مذلت نشانى، از تو مىطلبیم، و در آن حکومت ما را از داعیان و هدایتگران به طاعت خویش و از پیشوایان دعوتکننده به راه خود قرار ده.»
قرآنکریم انبیا و پیشوایان دینى را نصیحت کنندگان و خیرخواهان بشر معرفى مىنماید که در سوره «اعراف» قرآنکریم از چهار نفر آنها یاد مىنماید: حضرت نوح (ع)؛ حضرت هود (ع)؛ حضرت صالح (ع)؛ حضرت شعیب (ع). حضرت نوح (ع) مىفرماید: «ابلّغکم رسالات ربى و انصح لکم»(37) پیامهاى پروردگار را به شما مىرسانم و شما را نصیحت مىکنم.
حضرت هود (ع) گوید: «ابلّغکم رسالات ربى و أنا لکم ناصح امین»(38) رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم و خیرخواه امینى براى شما هستم.
حضرت صالح (ع) گوید: «یاقوم لقد ابلغتکم رسالات ربى و نصحت لکم و لکن لا تحبّون الناصحین»(39) اى قوم! من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و براى شما خیرخواهى را انجام دادم، ولى شما خیرخواهان را دوست ندارید.
حضرت شعیب (ع) گوید: «لقد ابلغتکم رسالات ربى و نصحت لکم»(40) من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و براى شما خیرخواهى نمودم.
آرى، پیامبران الهى براى آگاهى و آشنایى بشر به وظایف خویش و تربیت اخلاقى آنان، از نصیحت و خیرخواهى به عنوان یک روش استفاده نمودهاند.
پیامبر گرامى اسلام (ص) انسانها را به نصیحت کردن یکدیگر تشویق مىفرماید: «انّ اعظم الناس منزلة عندالله یوم القیامة امشاهم فى ارضه بالنصیحة لخلقه»(41) بزرگترین مردم از لحاظ مرتبه نزد خدا در روز قیامت کسى است که براى نصیحت خلق در زمین بیشتر سعى و تلاش نماید.
در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده که مىفرماید: «یجب للمؤمن على المؤمن النصیحة له فى المشهد و المغیب»(42) بر مؤمن واجب است که در حضور و غیاب، خیرخواه مؤمن باشد و نیز مىفرماید: «علیکم بالنّصح لله فى خلقه فلن تلقاه بعمل افضل منه»(43) بر شما باد به نصیحت کردن مخلوق براى رضاى الهى که خدا را به عمل بهتر از آن ملاقات نکنى.
هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقاى سطح تربیت و فرهنگ و ترویج فضایل اخلاقى و تعظیم شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامى نباشد، یعنى لازم نیست تا از شخصى گناه یا ترک واجبى سر زند که به خاطر جلوگیرى از آن این کار واجب شود. بلکه بیشترین هدف از این عمل، پیشگیرى و ایجاد مصونیت در جامعه، نسبت به جرم و سرپیچى از وظیفه، محسوب مىشود، و همین نیز تفاوت آن با امر به معروف و نهى از منکر است. و این کارى است بس شریف که هم شکر زبان است و هم زکات دانش.
نکتهاى که تذکر آن ضرورى مىنماید این است که برخى از مردم وقتى کار خطایى و یا عیبى را از کسى مشاهده مىکنند، در مقابل چشم دیگران آن را براى وى بازگو مىکنند و در جمع مردم به او تذکر مىدهند. این شیوه، گذشته از این که آبروى او را برده و سایر افراد را که ممکن است متوجه خطاى او نشدهاند از عمل و رفتار او آگاه مىسازد و چنین امرى شاید از مصادیق اشاعه فحشاء هم محسوب شود نصیحت و تذکر را بىاثر ساخته و ممکن است موجب دشمنى و عداوت او نیز گردد. در حالى که صرفنظر کردن از آن در آن هنگام و یادآورى آن در «پنهانى»، تأثیر سخن را چندین برابر خواهد کرد، زیرا مربى با این عمل، صداقت و دلسوزى خود را ثابت نموده و با جلب اعتماد او، به مقصود تربیتى خود نزدیک مىشود.
امام عسکرى (ع) مىفرمایند: «مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرّاً، فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً، فَقَدْ شانَهُ»(44) هر کس برادر دینى خویش را در پنهانى پند و اندرز دهد، مایه زینت او شده و کسى که او را در حضور دیگران اندرز دهد، مایه خوارى او شده است.
این نکته به ویژه در ارتباط والدین با فرزندان خود از اهمیت بسزایى برخوردار است، زیرا پدر و مادر از هر کس بدین امر سزاوارترند که در عین دلسوزى و مراقبت از حال فرزندان خود و هدایت و تذکر به موقع خطاهاى آنها، عیبپوش جوانان و نوجوانان خویش باشند و نقایص و خطاهاى آنان را، نزد هیچ جمعى برملا نکنند.
5 - وصیت به خیر و حق
قرآنکریم، یکى از روشهاى مؤثر و مفید در تربیت را مسئله «وصیت» دانسته است. وصّیت به عنوان یک روش تربیتى فقط در هنگام مرگ و آن هم براى تقسیم اموال و تعیین تکالیف به کار نمىرود، بلکه وصیت که به معناى سفارش و خواستن بعضى از امور است، به صورت گسترده در شریعت اسلام براى بیان وظایف فردى و اجتماعى و رعایت مسایل اخلاقى به کار رفته است.
قرآنکریم از حضرت عیسى (ع) نقل مىکند: «و اوصانى بالصلوة و الزکوة ما دمت حیّاً»(45) خداوند به من وصیت و سفارش کرد که تا وقتى زنده هستم، نماز بخوانم و زکات بپردازم.
خداوند به انسان سفارش مىکند که «و وصّینا الانسان بوالدیه حُسناً»(46) با پدر و مادر خود به خوبى رفتار کند، ولى اگر آنها فرزندان خود را وادار کنند که: «لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما»(47) آنچه را که نمىدانند شریک خدا قرار دهند، در این صورت نباید از آنان اطاعت کند.
قرآنکریم مىفرماید انسانها در قیامت در خسران و زیان هستند، مگر کسانى که اهل ایمان و عمل صالح باشند و مردم را به حق و حقیقت و صبر و استقامت و فضایل اخلاقى و مکارم نفسانى توصیه کنند.(48)
پیامبر اکرم (ص) بسیارى از مسایل تربیتى و اخلاقى را به صورت وصیت بیان داشتهاند. وصیّتهاى آن حضرت به تفصیل در کتاب «مکارم الاخلاق» مرحوم طبرسى درج شده است. از جمله وصیّتهاى آن حضرت به امام على (ع) این است که چهار چیز را قبل از چهار چیز دریاب: «شبابک قبل حرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و حیاتک قبل مماتک» جوانى را قبل از پیرى؛ سلامتى را قبل از بیمارى؛ بىنیازى را قبل از فقر؛ زندگى را قبل از مرگ.
6- روش تفکر در طبیعت
در قرآنکریم بیش از 750 آیه اشاره به ظواهر طبیعت مىکند. ابعاد گوناگون جلوهها و زیبایىهای آن را یادآور مىشود. در اغلب این آیات، ما را توصیه به مطالعه کتاب طبیعت و پندآموزى آن مىکند. بىگمان، هدف این آیات، طرح علوم طبیعى و بیان قوانین آن نیست، هر چند به نکاتى اشاره دارد که پس از قرنها اهمیت و حساسیت آن شناخته شده و خبر از این حقیقت مىدهد که گوینده آن در اتصال به مبدأ الهى و آفریننده جهان است. آفرینندهاى که از همه چیز خبر دارد و با آگاهى آنها را پدید آورده و براى ما رام کرده است. قرآن کتاب هدایت است و منظور از ذکر این شگفتىها تدبر در موجودات طبیعى و توجه به نشانههای آن در اصل خلقت است. از اینرو در آیات مختلف به تدبّر و تفکّر در طبیعت دستور داده است. چه آنها که به تفکّر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آنها که به اندیشه در جزء جزء آن، مانند زنبورعسل، شتر، کوهها و نهرها، درختان و میوهها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غیر آن فرمان داده است.(49)
جهان آفرینش آنقدر حیرتانگیز و شگفتآور است که بشر عادی هیچگاه نمىتواند مدّعى شود که به تمامى اسرار آن واقف گشته است. و آنچه تاکنون بدان دست یافته، در برابر مجهولاتش همچون قطرهاى در کنار اقیانوس بیکران است. بر اساس تعلیم قرآنکریم، شماره موجودات الهى و اسرار آن، پایانناپذیر است.(50)
جهان طبیعت دو چهره دارد، یکى ملک و دیگرى ملکوت. صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت، و ملکوت عالم، باطن و حقیقت آن است. و به بیان دیگر، ملکوت جهان جنبه ربطى و وابستگى آن به مبدأ آفرینش است.
تفکّر در طبیعت دو دستاورد مهم براى بشر به ارمغان دارد؛ یکى آنکه او را بر طبیعت تسخیر بیشترى مىبخشد و در جهت بهرهورى زیادتر و قانونمندتر به او کمک مىکند و دیگر این که راه ورود به ملکوت عالم را به روى او باز مىکند.
بسیارى از متفکّران در عملیّات فکرى و پژوهشى خود، تنها در همین محدوده مُلک مىمانند و وراى آن را جستجو نمىکنند و در نظر این کسان، جهان طبیعت، جز همین ظاهر آن چیز دیگرى نیست.
قرآنکریم درباره آنان مىفرماید: «یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون»(51) آنان جز ظاهرى از زندگى دنیا نمىدانند و از وراى آن که جهان آخرت است غافلاند.
اینان در تحقیقات خود چنانچه بدان سوى دیگر نیز هدایت شوند، بدان پشت مىکنند و به حسابش نمىآورند.
قرآنکریم درباره آنان مىفرماید: «... و إن یروا سبیل الرّشد لایتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغىِّ یتخذوه سبیلا ذالک بانّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین»(52) اگر راه رشد بر آنان عرضه شود دنبال نمىکنند و اگر طریق ضلالت به آنان ارائه شود مىپذیرند و این بدان خاطر است که نشانهها و آیات ما را تکذیب کرده و از آن غافلاند.
در حالى که بر اساس آنچه از آیات قرآنى استفاده مىشود، تفکّر صحیح در پدیدهها و موجودات دنیاى طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگى عمیق بین مُلک و ملکوت، انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملکوت هدایت مىکند. براى نمونه، قرآنکریم مىفرماید: «الّذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النّار»(53) بر اساس آنچه از آیات قرآنى استفاده مىشود، تفکّر صحیح در پدیدهها و موجودات دنیاى طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگى عمیق بین مُلک و ملکوت، انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملکوت هدایت مىکند.
آنهایى که چه در حال قیام و چه در حال نشستن به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند مىگویند پروردگارا! باطل و بیهودگى در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهى. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما!
امام خمینى (ره) در این زمینه مىگویند: «اگر تدبّر در آفرینش آسمانها و زمین نموده و به صنفهاى فرشتگان آسمانى و زمینى و صفها و طوایف سپاهیان «اللّه» ایمان آوردى ... حقیقت نفوذ مشیّت الهى و حتمیّت آن و بسط احاطه آن براى تو مکشوف مىشود ...»(54) در روایتى از امام صادق (ع) آمده است: «أفضل العبادة إدمان التّفکر فىاللّه و فى قدرته» بافضیلتترین عبادتها تداوم تفکّر و اندیشه در صفات خدا و مظاهر قدرت او است.(55)
7- یاد مرگ و قیامت
قرآنکریم یکى از روشهاى مؤثر در تربیت را «یاد مرگ و قیامت» دنسته است. این صحیفه آسمانى وقتى پیامبران الهى را به عظمت و بزرگى یاد مىکند، مىفرماید: یاد قیامت و سراى آخرت بود که آنها را به این مرتبه والا و مقام و منزلت عالى انسانى رسانید.
«به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را صاحبان (دستهاى نیرومند) و (چشمان بینا) ما آنها را با خلوص ویژهاى خالص کردیم و آن یادآورى سراى آخرت بود و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند.»(56)
قرآنکریم علت تباهى و سقوط افراد گنهکار را فراموشى قیامت و روز حساب دانسته و مىفرماید: «کسانى که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.»(57)
بىشک یکى از پندآموزترین و تکان دهندهترین حوادث در زندگى بشرى «مرگ» است، که توجّه بدان قلبهاى مستعدّ را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهاى دروغین و خیالى شخص را بر سرش خراب مىکند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمى ریشهکن مىنماید. یاد مرگ و قیامت در تربیت و تهذیب روح انسان تأثیر فراوان دارد و در منابع روایى اسلام نیز بدان اشاره شده است.
امام صادق (ع) مىفرماید: «ذکر الموت یمیت الشهوات فى النفس و یقلع منابت الغفلة و یقوّى القلب بمواعد اللّه و یرق الطبع و یکسر اعلام الهوى و یطفئ نار الحرص و یحقّر الدنیا»(58) یاد مرگ شهوات در نفس را مىمیراند و غفلت انسان را از بین مىبرد و باعث قوت قلب انسان به وعدههاى الهى مىشود، طبیعت انسان را نرم و هوس را مىشکند و آتش حرص را خاموش و دنیا را در نظر انسان حقیر مىکند.
رسول اکرم (ص) مىفرماید: «اکثروا ذکر هادم اللّذات»(59) زیاد به یاد از بین برنده لذّتهاى مادى باشید.
امام على (ع) مىفرماید: «اکثروا ذکر الموت تهوّن علیکم المصائب»(60) زیاد به یاد مرگ باشید تا مصیبتها و سختیهاى روزگار بر شما آسان شود.
از پیامبر اکرم (ص) روایت شه که فرمود: «برترین زهد در دنیا یاد مرگ است و برترین عبادت یاد مرگ است و برترین اندیشه یاد مرگ است.»(61)
و نیز فرمود: «زیرک ترین مردم کسى است که بیشتر به یاد مرگ باشد.»(62)
«هر کس زیاد به یاد مرگ باشد، به اندک سرمایه دنیا راضى مىشود.»(63)
«هر کس زیاد به یاد مرگ باشد، خداوند او را دوست دارد.»(64)
آموزههاى اسلامى براى تهذیب روح بشر و تربیت وى، موضوع یاد مرگ و قیامت را در ابعاد مختلفى مطرح کردهاند که به چند نمونه از آنها اشاره مىکنیم:
1- در طهارت: در دعاى وضو مىخوانیم: خداوندا! صورت مرا سفید گردان در روزى که صورتها سیاه خواهد بود. «اللّهم بیّض وجهى یوم تسودّ فیه الوجوه»
2- در نماز: در نماز مىخوانیم: «مالک یوم الدین» از این که مسئله مالک و صاحب اختیار بودن خداوند در قیامت، در نماز مطرح شده، روشن مىشود که انسان نمازگزار در نماز باید به یاد قیامت باشد.
3- در انفاق: «انما نطعمکم لوجه اللّه ... انا نخاف من ربّنا یوماً عبوساً قمطریراً»(65)
4- در روزه: پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: «و اذکروا بجوعکم و عطشکم فیه جوع یوم القیامة و عطشه»(66) به وسیله گرسنگى و تشنگى روزه، از گرسنگى و تشنگى روز قیامت یاد کنید.
5 - در جهاد: قرآنکریم به کسانى که به بهانه گرمى هوا به جهاد نمىرفتند مىفرماید: «قل نار جهنم اشدّ حرّاً لو کانوا یفقهون»(67) اى پیامبر! به آنان بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر است، اگر مىدانستید.
6- مبارزه با طاغوت: قوم فرعون هنگامى که ایمان آوردند و از فرعون برگشتند، فرعون آنان را به کشتن تهدید کرد آنها براى ادامه مبارزه با او موضوع قیامت را مطرح کردند: «انما تقضى هذه الحیوة الدنیا انّا الى ربّنا لمنقلبون.»(68)
7- در حمام: امام صادق (ع) مىفرماید: «نعم البیت الحمام یذکر فیه حرّ جهنم»(69) حمّام خوب خانهاى است، زیرا انسان گرما و حرارت جهنم را در آن به یاد مىآورد.
8 - در کار و کسب: قرآنکریم، به کسانى که کم فروشاند، مىفرماید: «آیا اینها گمان نمىکنند که در روز قیامت (براى محاسبه ) مبعوث نمى شوند.»(70)
9- هنگام خواب: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اذا اویت الى فراشک فانظر ما کسبت فى یومک و اذکر انّک میّت و انّ لک معادا»(71) هرگاه به رختخواب رفتى، فکر کن در روز چه کارى انجام دادى و مرگ و قیامت را یادآور.
10- عیادت مریض؛ تشییع جنازه؛ زیارت قبور. پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: «عودوا المرضى و اتبعوا الجنائز یذکّرکم الآخرة»(72) «فزوروا القبور تذکر الموت»(73)
8 - مراقبه و محاسبه
یکى از روشهاى تربیت در قرآنکریم «مراقبه و محاسبه» است که علماى اخلاق و ارباب معرفت درباره این موضوع بسیار تأکید و توصیه فراوان نمودهاند.
معناى «مراقبه و محاسبه» مرحوم نراقى در «جامع السعادات» مىنویسد: معناى «مراقبه» آن است که همیشه ملاحظه کند ظاهر و باطن خود را تا این که اقدام به معاصى نکند و واجبات از او ترک نشود تا این که در هنگام محاسبه ملامت و ندامت متوجه او نشود. و معناى «محاسبه»، این است: که انسان در هر شبانه روز وقتى را معین کند که به حساب نفس خویش برسد که چه اعمالى را انجام داده و طاعتها و گناهانش را موازنه و سنجش نماید و نفس خویش را سرزنش کند. اگر در طاعت الهى تقصیر نموده یا مرتکب معصیت شده، و شکر نماید خداوند را اگر واجبات را انجام داده و معصیتى از او صادر نشده و شکر زیادترى نماید، اگر موفق به بعضى اعمال خیر و مستحبى شده است.»(74)
انسان باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهى به کشیک نفس پرداخته و لحظهاى از آن غافل نباشد تا وسوسههاى نفسانى و حالات شیطانى نتواند وى را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوى عمل و یا صفتى زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگرى جلوه دهد و یا با تنبلى و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.
این قدم بسیار مهمى است که در آغاز، سخت و دشوار است، ولى به تدریج از دشوارى آن کاسته و آسان خواهد شد.
امام على (ع) مىفرماید: «رحم اللّه عبداً راقب ذنبه و خاف ربّه»(75) خداوند رحمت کند بندهاى را که مواظب نفس خویش باشد (گناه نکند) و از خداوند خود بترسد.
فیض کاشانى(ره) مىفرماید «مراقبت» دو قسم است:
اول: مراقبت کسانى که به پایه تقرب رسیدهاند و از مقربین محسوب مىشوند؛ به این است که از عظمت و جلال خدا کاملاً مراقبت مىکنند و قلب را مستغرق جلال او مىدانند و از هیبت او شکسته حالند و نمىتوانند به دیگرى توجه کنند و این افراد کسانىاند که به غیر از خدا نظرى ندارند و خداوند کارهاى دیگر آنان را کفایت مىکند.
دوم: مراقبت مردم پرهیزکار که اصحاب یمیناند و آنها افرادى هستند که کاملاً مىدانند خدا از ظاهر و باطنشان با خبر است و ملاحظه جلال و جمال او آنان را به وحشت نینداخته و دلهایشان به حد اعتدال باقى است و از هر عملى که باعث رسوایى در عالم آخرت مىشود، از آن خوددارى مىنمایند.(76)
اصولاً حسابرسى و تفتیش نسبت به حالات نفسانى و اعمال صادر شده از شخص در طول روز، از ضرورىترین کارهاست که بدون آن هیچ حرکتى رو به سامان نخواهد رفت. انسان در محاسبه است که نقاط ضعف و قوت خود را مىیابد و به مقدار توانایى خود در برخورد با موانع و غلبه بر عوامل بازدارنده از حرکت به سوى هدف واقف مىگردد.
امام على (ع) مىفرماید: «لازم است انسان عاقل به حساب خود رسیدگى کند و تمام عیبها و زشتىهایى را که دارد، نسبت به دین و رأى و اخلاق و ادب این که ثبت و ضبط کند و آنها را به ذهن خود بسپارد یا آن که در صفحه کاغذى بنویسد و براى برطرف نمودن آنها فعالیت کند.»(77)
امام رضا (ع) مىفرماید: «لیس منّا من لم یحاسب نفسه فى کل یوم»(78) آن کس که همه روزه به حساب خویشتن رسیدگى نکند از ما نیست.
کنترل و اداره نفس، کار آسان و سادهاى نیست، بلکه به تدبیر، بردبارى و تلاش د فراوان نیاز دارد، مگر نفس امّاره به این سادگى تسلیم مىشود؟ و مگر به آسانى پاى میز محاکمه و حسابرسى حاضر مىگردد؟ در این که چگونه به حساب خود بپردازیم، باید گفت: یکى از راههایى که در حسابرسى نفس، مؤثر و مفید است، این است که انسان به یاد محاسبه شدید و سخت قیامت بیفتد که در آن هنگام از جن و انس حسابرسى دقیق مىکنند. قرآنکریم مىفرماید: «سنفرغ لکم ایّه الثقلان»(79) به زودى به حساب شما مىپردازیم اى دو گروه انس و جن!
امام على (ع) مىفرماید: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توازنوا»(80) قبل از آن که در قیامت به حساب شما برسند، در دنیا به حساب خود بپردازید و قبل از آن که کارهاى شما رابسنجند، خود رابسنجید.
قرآن در آیات متعدد موضوع حسابرسى قیامت را مطرح نموده که به جهت اختصار به چند مورد اشاره مىکنیم:
1- «و ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه»(81) اگر آنچه را در نفس دارید ظاهر سازید یا مخفى کنید، خدا شما را به آن حساب خواهد کرد.
2- «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئاً و ان کان مثقال حبة من خردل اتینابها و کفى بنا حاسبین»(82) میزانهاى عدالت را در قیامت برپا مىداریم، پس هیچ کس مورد ستم قرار نخواهد گرفت و اگر به مقدار یک مثقال از دانه خردل، عمل داشته باشد آن را براى حساب خواهیم آورد و خود ما براى حسابگرى کافى هستیم.
3- «یومئذ الناس اشتاتاً لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره»(83) در قیامت مردم دسته دسته خارج مىشوند تا اعمالشان را مشاهده کنند پس هر کسى ذرّه اى کار خیر انجام داده باشد آن را خواهد دید و هر کس ذرّهاى کار شر انجام داده باشد آن را مشاهده خواهد نمود.
قرآنکریم براى تربیت بشر در مورد فراوانى مىفرماید: خداوند رقیب و عالم به اعمال شما است: «همانا خداوند بر اعمال شما مراقب و حافظ و آگاه است.»(84)
حضرت عیسى (ع) مىفرماید: هنگامى که مرا از میانشان گرفتى تو خود مراقب آنها بودى. از آیات قرآن به استفاده مىشود که همه اعمال و حرکات و گفتار و حتى نفس کشیدنها و افکار و نیّات آدمى در نامه عملش ثبت وضبط مىگردد و براى حساب قیامت باقى مىماند. ازاینرو، بر هر انسان مؤمن لازم است مواظب و مراقب نفس خویش باشد که گناه نکند و فرائض الهى از او ترک نشود. قرآنکریم مىفرماید: «و وضع الکتاب فترى المجرمین مشفقین مما فیه و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا»(85) و کتاب نهاده مىشود، پس مجرمین را مىبینى که از آنچه در نامه عملشان به ثبت رسیده، ترسانند و مىگویند: اى واى این کتاب چگونه هیچ امر کوچک و بزرگ را فرو نگذاشته، مگر آن که آن را به شمار آورده است و همه اعمالشان را حاضر مىیابند و پروردگارت به هیچ کس ظلم نمىکند. «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تودلو انّ بینها و بینه امداً بعیداً»(86) روز قیامت هر کسى هر عمل خیرى را انجام داده، حاضر مىیابد و نیز هر عمل بدى را مرتکب شده حاضر مىیابد و آرزو مىکند که بین او و عملش فاصله زیادى باشد.
پىنوشتها: -
1. سوره تحریم، آیه 11 و 12.
2. سوره هود، آیه 46 - 42.
3. سوره کهف، آیه 26 - 9.
4. سوره اعراف، آیات، 113 و 120؛ سوره یونس، آیه 80 به بعد؛ سوره شعراء، آیه 38 - 46.
5. سوره یوسف، آیات 21 - 56.
6. سوره کهف، آیات 9 - 26.
7. سوره ابراهیم، آیات 35 - 41، سوره حج، آیه 51،43،42،26،58 سوره شعراء، آیات 69 - 92؛ سوره صافات، آیات 83، 113.
8. سوره ابراهیم، آیات 35 - 41، سوره حج، آیه 51،43،42،26،58 سوره شعراء، آیات 69 - 92؛ سوره صافات، آیات 83، 113.
9. سوره اعراف، آیات 59 - 64 ؛ سوره یونس، آیات 71 - 73 ؛ سوره نوح، آیات 1- 27؛ سوره هود، آیات 2 - 49 ؛ سوره صافات، آیات 75 - 82.
10. سوره نساء، آیه 163 ؛ سوره انعام، آیه 44 ؛ سوره انبیاء، آیات 83 و 84 ؛ سوره ص، آیات 41 - 44.
11.سوره سبأ، آیات 4 - 13 ؛ سوره ص، آیات، 17 - 26؛ سوره انیباء، آیات 78 - 80 ؛ سوره بقره، آیه 251.
12. سوره انعام، آیه 90.
13. سوره احزاب، آیه 21.
14. سوره قلم، آیه 4.
15. حاج شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج1، ص 410.
16. سوره توبه، آیه 128.
17. سوره فاطر، آیه 8.
18. سوره کهف، آیه 6.
19. سوره شعرا، آیه 3.
20. نهج البلاغه، خطبه: 192.
21. مفردات راغب اصفهانى، ص 48 ؛ تفسیرالمیزان، ج 2، ص 127.
22. سوره طه، آیه 2؛ سوره کهف، آیه 6، سوره شعراء، آیه 3، سوره نحل، آیه 82.
23. زمخشرى، کشاف، ج1،ص 182.
24. فخررازى، تفسیرالکبیر، ج 6، ص 14.
25. سوره بقره، آیه 213.
26. سوره کهف، آیه 56.
27. سوره نازعات، آیه 45.
28. سوره یس، آیه 70.
29. سوره یونس، آیه 57.
30. سوره بقره، آیه 66 ؛ سوره آل عمران، آیه 138؛ سوره مائده، آیه 46؛ سوره نور، آیه 34.
31. سوره لقمان، آیه 13.
32. سوره سبأ، آیه 46.
33. استاد شهید مطهرى، ده گفتار، ص 224.
34. سوره لقمان، آیه 13.
35. سوره هود.
36. صحیفه سجادیه، دعاى20، مکارم الاخلاق.
37. سوره اعراف، آیه 62.
38. سوره اعراف، آیه 68.
39. همان، آیه 93.
40. همان.
41. اصول کافى ، ج2، ص 258.
42. فروع کافى، ج 3، ص 296 - 297.
43. بحارالانوار، ج 74، ص 338.
44. تحف العقول، ص 368.
45. سوره مریم، آیه 31.
46. سوره عنکبوت، آیه 8.
47. همان.
48. سوره عصر، آیه 2 - 3.
49. سوره آل عمران، آیه 191؛ سوره رعد، آیه 3؛ سوره نحل، آیات 10 - 11 و 69 ؛ سوره غاشیه، آیات 17 - 20 ؛ سوره نبأ، آیه 6 - 16 .
50. سوره لقمان، آیه 27 ؛ سوره کهف، آیه 109.
51. سوره روم، آیه 7.
52. سوره اعراف، آیه 146.
53. سوره آل عمران، آیه 191.
54. شرح دعاى سحر، ص 187.
55. وسائل الشیعه، ج11، ابواب جهاد نفس، باب 5، ح 1 ص153.
56. سوره ص،آیه 46.
57. همان، آیه 26.
58. بحارالانوار، ج6، ص 132- 133.
59. همان.
60. همان.
61. همان، ص 137.
62. همان، ص 135.
63. همان، ص 136.
64. همان، ج 16، ص 265.
65. سوره انسان، آیه 10.
66. بحارالانوار، ج 96، ص 356.
67. سوره توبه، آیه 81.
68. سوره طه، آیه 72.
69. بحارالانوار، ج 73، ص 77.
70. سوره مطففین، آیه 4.
71. بحارالانوار، ج 76، ص 190.
72. مستدرک، ج 1، ص 119.
73. بحارالانوار، ج 22، ص 530.
74. جامع السعادات ، ج3، ص 640.
75. غررالحکم.
76. حقایق، ص 304.
77. بحارالانوار، ج 17، ص 116.
78. اصول کافى ، ج2، ص 455.
79. سوره الرحمن، آیه 26.
80. غررالحکم، ص 385.
81. سوره بقره، آیه 284.
82. سوره انبیاء، آیه 47.
83. سوره زلزال، آیه 8.
84. سوره نساء.
85. سوره کهف، آیه 49.
86. سوره آل عمران، آیه 30.
به رغم وجود عوامل محدودکننده انسان مانند وراثت، طبیعت و جامعه انسان مىتواند به اراده خود مسیر خویش را برگزیند و از حصار عوامل محدودکننده در اطراف خود بیرون آید؛ حتى این توانایى را پیدا مىکند که سرنوشت جدیدى را براى جامعه و تاریخ خود رقم زند.
براى نمونه: قرآنکریم، همسر فرعون و حضرت مریم را به عنوان الگوهایى براى مؤمنان ذکر مىکند. آنان با وجود محیط ناسالم، طریق صلاح و رستگارى را برگزیدند.(1)
قرآن به تأثیرپذیرى انسان از محیط و شرایط گوناگون اذعان دارد و به او نسبت به تأثیرات آنها هشدار مىدهد. در مورد فرزند حضرت نوح (ع) خداوند به صراحت مىفرماید: او از اهل تو نیست؛ زیرا به دلیل متأثر شدن از عوامل محیطى ناصالح، از مسیر صلاح و درستى خارج شده است.(2)
خداوند متعال به ستایش از جوانان «اصحابکهف» مىپردازد که با هجرت از محیط فاسد، خود را از عوامل محیطى ناسالم دور ساختند و ایمان خویش را حفظ کردند.(3)
مىتوان گفت: اقدام شجاعانه سحره فرعون در زیر پا گذاشتن موقعیت اجتماعى خود و ایمان آوردن به حضرت موسى(ع) الگوى توبه حقیقى براى دیگران مىشود.(4)
به جهت اختصار چند نمونه از الگوهاى قرآنى را ذکر مىکنیم:
* یوسف، قهرمان مقاومت در مقابل شهوت.(5)
* جوانان کهف، اسوه هاى مهاجرت در راه خدا براى رشد و هدایت.(6)
* اسماعیل، نماد تسلیم در مقابل فرمان خدا.(7)
* ابراهیم، الگوى فطرت جویى، عادت گریزى و بت شکنى.(8)
* نوح، الگوى پایدارى و استقامت در تبلیغ دین.(9)
* ایّوب، قهرمان صبر و تحمّل در شداید روزگار.(10)
* داود جوان، نمونه شهامت و شجاعت در مبارزه با طاغوت.(11)
قرآنکریم در همه این موارد مىفرماید: «... اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتداکن....»(12)
برترین الگوى تربیتى قرآن
قرآنکریم پیامبر اسلام(ص) را سرمشق و الگوى مطلق در همه ابعاد زندگى براى همه خداجویان و کسانى که اعتقاد به رستاخیر دارند، معرفى مىکند: «بىتردید، براى شما در همه ابعاد (چه در صبر و مقاومت و چه در دیگر اوصاف و افعال نیکو) اسوه و الگوى نمونه در (اقتداى به) رسول خدا(ص) است. براى آن که به ثواب خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند.»(13)
قرآنکریم پیامبر گرامى اسلام(ص) را به عنوان اسوه و الگوى تربیت مردم معرفى مىکند و از او به عنوان صاحب «خُلق عظیم» یاد نموده است: «و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى»(14) در این که مقصود از «خلق عظیم» پیامبر اکرم(ص) چیست؟ اقوالى گفته شده است از جمله:
الف) تو بر دین بزرگى هستى که دین اسلام است.
ب) تو متخلّق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگى هستى و حقیقت اخلاق آن است که انسان نفس خود را به آن بیاراید.
ج) خلق عظیم صبر بر حق و بخشش وسیع و تدبیر به اقتضاى عقل است.
د) عایشه گوید: اخلاق پیامبر متضمّن بود، آنچه که در ده آیه اول سوره مؤمنون آمده است و کسى را که خداوند ستایش کند بر این که اخلاق بزرگى دارد، دیگر بعد از آن ستایش، ستایشى نیست.
ه) خداوند خلق او را عظیم فرموده براى این که با اخلاقش با مردم معاشرت داشت و با قلبش جدا بود، پس ظاهرش با مردم باطنش با خدا بود.
آرى، پیامبر گرامى اسلام (ص) به سبب «خُلق عظیم» و «رحمة للعالمین» بودن، آینه مکارم اخلاقى براى همگان است، تا آنجا که بارها مىفرمودند: «من فقط براى تکمیل و تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث گشتهام.»(15) و در آیه ذیل، خداوند در اوجى تماشایى، رسولش را به داشتن چشم محبت و رحمت و لطف همراه با شکیبایى با مؤمنان مىستاید و به حبیب مهربانش، حضرت محمد(ص)، مباهات مىکند: بىتردید، پیامبرى (حضرت محمد (ص)) از میان خودتان (از پیکره خودتان) به سوى شما آمده است که رنجهاى شما بر او به غایت ناگوار است.
قرآن کریم «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم»(16) رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است، به اندازهاى پیامبراکرم براى هدایت و راهنمایى و رسیدن به سعادت مردم تلاش مىکرد و غمناک بود که خداوند در قرآن در چند مورد به آن حضرت تسلیت مىگوید و مىفرماید: ناراحت و غمناک مباش، از جمله: «جان خودت را به خاطر شدت تأسف بر آنها از دست نده که خداوند به آنچه انجام مىدهند عالم است.»(17)
«گویى مىخواهى خود را از غم و غصه به خاطر اعمال آنها هلاک کنى، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند.»(18)
«گویى مىخواهى خود را هلاک نمایى که چرا اینها ایمان نمىآورند»(19) این اوصاف برجسته که حرص بر هدایت و تربیت مردم و مهربانى نسبت به مؤمنین و ناراحتى از عدم ایمان کفار و منافقین است، فقط در قرآن براى پیامبر اکرم(ص) ذکر شده است.
قرآن کریم دستورات مختلفى به پیامبر اکرم(ص) مىدهدکه مقصود اصلى از آن دستورات، تربیت و تزکیه مردم است که مردم با عمل کردن به این دستورات و فرامین قرآن بتوانند به فضایل و مکارم اخلاق دست یابند.
نگاه معنادار پیامبر اکرم (ص) که از سر عشق و علاقه به انسانها برمىخیزد، کافى است انسان را به حرکت درآورد و در صف بلال و سلمان و ابوذرها بنشاند.
امام على(ع) مىفرماید: «پیامبر (ص) هر روز یکى از مکارم اخلاقى خود را براى من آشکار مىساخت و مرا به پیروى از آن امر مىکرد.»(20)
2- روش انذار و تبشیر
یکى از روشهاى مؤثر در تربیت که در قرآن کریم بدان اشاره شده است، «انذار و تبشیر» است. مقصود از انذار بیم دادن و ترسانیدن از عواقب گناهان و اعمال زشت است و منظور از تبشیر نوید دادن به رحمت و فضل الهى است.
واژه شناسان و همچنین مفسران، واژه «انذار» را به عنوان بیم دادن و آنچه مردم را در مورد عواقب سوء رفتارشان آگاه مىسازد، و «تبشیر» را به عنوان آگاهى دادن یا نویددادن به رحمت و فضل الهى و پیامدهاى خوشایند رفتار تعریف مىکنند.(21) حتى زمانى که پیامبران الهى (ع) به دلیل سرپیچى مردم اندوهگین مىشدند، وحى آنها را متقاعد مىساخت که موظف نیستند مردم را به قبول رسالتشان وادار کنند؛ تنها رسالت آنها اطمینان از انتقال کلام خدا به مردم بود.(22)
زمخشرى در تفسیر آیه 119 سوره بقره، مىگوید: پیامبران (ع) فقط وظیفه دارند مردم را از سرانجام و عاقبتشان آگاه سازند. بنابراین، پیامبر نمىتواند مردم را در ایمان به خدا مجبور سازد. چنان که ذیل آیه شریفه نیز دلالت دارد که به دلیل ایمان نیاوردن دوزخیان، از تو بازخواست نمىشود.(23)
مفسر بزرگ اهل سنت، فخررازى، در تفسیر آیه 213 سوره بقره مىگوید: در این آیه، واژه «مبشرین» پیش از «منذرین» آمده است؛ زیرا تبشیر بسان پیشگیرى از بیمارى است، در حالى که انذار همانند درمان بیمارى پس از وقوع آن است. بىتردید همیشه، تبشیر و پیشگیرى قبل از درمان ایفاى نقش مىکند.(24)
متفکر شهید استاد مطهرى(ره) نیز در تفسیرى جالب از دو واژه «انذار و تبشیر» مىفرماید: تبشیر مانند یک عامل جذب و جلب کننده (قائد) است که مردم را به کسب پاداش فرامىخواند، اما انذار یک عامل سوقدهنده (سائق) است که در عین آن که مردم را بیم مىدهد تا از کیفر اجتناب کنند، آنها را به صراط مستقیم رهنمون مىسازد.
بنابراین، بشارت و انذار یا تشویق و تهدید، (انذار و تبشیر) بخش مهمى از انگیزههاى تربیتى را تشکیل مىدهد. انسان هم باید در برابر انجام کار نیک تشویق شود و هم در برابر کار بد کیفر ببیند تا آمادگى بیشترى براى پیمودن مسیر اول و گام نگذاردن در مسیر دوم پیدا کند. تشویق به تنهایى براى رسیدن به تکامل اخلاقى فرد یا جامعه کافى نیست؛ زیرا انسان در این صورت مطمئن است که انجام گناه براى او خطرى ندارد. از طرفى انذارِ تنها نیز براى تربیت اخلاقى افراد مؤثر نیست، چون ممکن است روحیّه یأس و ناامیدى چنان که در زمان کنونى افراد روانى و مأیوس زیاد شدند به وجود آورد.
قرآنکریم در وصف انبیاى الهى مىفرماید: «فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین»(25) خداوند پیامبران را نویددهنده و بیمدهنده برانگیخت و نیز مىفرماید: «و ما نرسل المرسلین الّا مبشّرین و منذرین»(26) ما انبیا را نفرستادیم، مگر در حالى که نویددهنده و بیمدهنده بودند.
آرى، انبیا و رسولان الهى که مربیان حقیقى و معلمان دلسوز بشر بودند از این دو روش براى تربیت اخلاقى و روحى انسانها استفاده کردهاند. از نظر قرآنکریم انذار و ترسانیدن تنها در افرادى که روح حقیقتطلبى و حقجویى در آنهاست اثر مىکند و در افراد معاند و لجوج تأثیر ندارد. چنان که قرآنکریم در چند آیه به این مطلب تصریح مىکند: «انّما انت منذر من یخشیها»(27) همانا کسانى که خشیت الهى دارند آنها را مىترسانى و نیز مىفرماید: «لینذر من کان حیّاً»(28) پیامبر به وسیله قرآن، کسانى را که حیات انسانى دارند و قلب آنها سالم و پاک است مىترساند.
3- روش موعظه و اندرز
قرآنکریم، یکى از روشهاى مؤثر در تربیت روحى انسانها را «موعظه و اندرز» مىداند و در بسیارى از آیات به آن سفارش نموده گرچه خود قرآن کتاب موعظه و اندرز است که از طرف پروردگار براى شفاى بیمارىهاى درونى انسان و کسب فضایل اخلاقى نازل شده است. چنان که قرآنکریم مىفرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربّکم و شفاء لما فى الصدور»(29) اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده و درمان آنچه در سینههاست؛ گرچه از این موعظه قرآن فقط اهل تقوا و بهرهمند مىشوند. «و موعظة للمتقین» این تعبیر در چهار مورد از قرآن آمده است.(30)
قرآنکریم پر از ارشاد و اندرز است. سراسر سوره لقمان و دیگر قصص قرآن، بیشتر جنبه پند و اندرز دارد. چنان که لقمان حکیم براى تربیت فرزندش او را موعظه مىنمود: «اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه»؛ زمانى که لقمان به فرزندش گفت و حال اینکه او را موعظه مىکرد، این چنین موعظه نمود: «یا بنىّ لاتشرک باللّه انّ الشرک لظلم عظیم»(31) پسرم! براى خدا شریکى مگیر، زیرا شرک ستمى بزرگ است.
خداوند پیامبر گرامى اسلام (ص) را مأمور به موعظه کرد: «قل انمّا اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى»(32) یعنى بگو: که من شما را به یک موضوع پند مىدهم و آن این که چه دو نفر باشید چه یک نفر براى خداوند کار کنید.
حکمت بزرگ تربیت در موعظه و اندرزها نهفته است. «در شنیدن اثرى است که در دانستن نیست.»(33) مستمع باید پذیرا باشد و واعظ نیز خود الگوی عملى گفتههایش باشد. از اینروست که موعظه امام على (ع) در «همام» چنان اثرى مىگذارد، که پس از شنیدن صفات متقین مدهوش گردیده و به لقاى خدا مىپیوندد.
از دیدگاه قرآنکریم، انسان در سراسر عمر، به موعظه و پند و اندرز نیازمند است، چه نوجوان باشد چه عمر او زیاد باشد. بنابراین قرآن موعظه لقمان به فرزند نوجوانش را چنین بیان مىکند: «پسرم! براى خدا شریکى مگیر، زیرا شرک ستمى بزرگ است.»(34) همچنان که موعظه خداوند به حضرت نوح را که عمر طولانى داشت، نیز بیان مىکند.(35)
4- روش نصیحت و خیرخواهى
یکى از روشهاى مؤثر براى تربیت نفس که قرآن بدان اشاره نموده است، روش «نصیحت و خیرخواهى» است. واژه «نصیحت» از ماده «نُصح» به معناى خلوص و بىغل و غش بودن است. «ناصح العسل» به معنى عسل خالص است و این تعبیر در مورد سخنانى که از روى نهایت خلوص و خیرخواهى گفته مىشود به کار رفته است.
نصیحت و خیرخواهى و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوى آن است. این عمل از وظایف پیامبران الهى و ائمه معصوم (ع) و مطلوب اولیاء دین به شمار مىرود.
امام سجاد (ع) در فرازى از دعاى «مکارم الاخلاق» در مناجات خود با خداوند عرض مىکند: «وَاجْعَلْنى مِنْ أَهْلِ السَّدادِ وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشادِ؛ بارپروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمایان به سوى رشد و فضایل اخلاقى قرار ده.»(36)
و نیز در دعاى «افتتاح»، بنده سالک از خدا این چنین طلب مىکند: «اَللَّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاسْلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَ الْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ...؛ پروردگارا! دولت کریمهاى که اسلام و اهلش را به وسیله آن عزت بخشى و نفاق و منافقان را به خاک مذلت نشانى، از تو مىطلبیم، و در آن حکومت ما را از داعیان و هدایتگران به طاعت خویش و از پیشوایان دعوتکننده به راه خود قرار ده.»
قرآنکریم انبیا و پیشوایان دینى را نصیحت کنندگان و خیرخواهان بشر معرفى مىنماید که در سوره «اعراف» قرآنکریم از چهار نفر آنها یاد مىنماید: حضرت نوح (ع)؛ حضرت هود (ع)؛ حضرت صالح (ع)؛ حضرت شعیب (ع). حضرت نوح (ع) مىفرماید: «ابلّغکم رسالات ربى و انصح لکم»(37) پیامهاى پروردگار را به شما مىرسانم و شما را نصیحت مىکنم.
حضرت هود (ع) گوید: «ابلّغکم رسالات ربى و أنا لکم ناصح امین»(38) رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم و خیرخواه امینى براى شما هستم.
حضرت صالح (ع) گوید: «یاقوم لقد ابلغتکم رسالات ربى و نصحت لکم و لکن لا تحبّون الناصحین»(39) اى قوم! من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و براى شما خیرخواهى را انجام دادم، ولى شما خیرخواهان را دوست ندارید.
حضرت شعیب (ع) گوید: «لقد ابلغتکم رسالات ربى و نصحت لکم»(40) من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و براى شما خیرخواهى نمودم.
آرى، پیامبران الهى براى آگاهى و آشنایى بشر به وظایف خویش و تربیت اخلاقى آنان، از نصیحت و خیرخواهى به عنوان یک روش استفاده نمودهاند.
پیامبر گرامى اسلام (ص) انسانها را به نصیحت کردن یکدیگر تشویق مىفرماید: «انّ اعظم الناس منزلة عندالله یوم القیامة امشاهم فى ارضه بالنصیحة لخلقه»(41) بزرگترین مردم از لحاظ مرتبه نزد خدا در روز قیامت کسى است که براى نصیحت خلق در زمین بیشتر سعى و تلاش نماید.
در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده که مىفرماید: «یجب للمؤمن على المؤمن النصیحة له فى المشهد و المغیب»(42) بر مؤمن واجب است که در حضور و غیاب، خیرخواه مؤمن باشد و نیز مىفرماید: «علیکم بالنّصح لله فى خلقه فلن تلقاه بعمل افضل منه»(43) بر شما باد به نصیحت کردن مخلوق براى رضاى الهى که خدا را به عمل بهتر از آن ملاقات نکنى.
هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقاى سطح تربیت و فرهنگ و ترویج فضایل اخلاقى و تعظیم شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامى نباشد، یعنى لازم نیست تا از شخصى گناه یا ترک واجبى سر زند که به خاطر جلوگیرى از آن این کار واجب شود. بلکه بیشترین هدف از این عمل، پیشگیرى و ایجاد مصونیت در جامعه، نسبت به جرم و سرپیچى از وظیفه، محسوب مىشود، و همین نیز تفاوت آن با امر به معروف و نهى از منکر است. و این کارى است بس شریف که هم شکر زبان است و هم زکات دانش.
نکتهاى که تذکر آن ضرورى مىنماید این است که برخى از مردم وقتى کار خطایى و یا عیبى را از کسى مشاهده مىکنند، در مقابل چشم دیگران آن را براى وى بازگو مىکنند و در جمع مردم به او تذکر مىدهند. این شیوه، گذشته از این که آبروى او را برده و سایر افراد را که ممکن است متوجه خطاى او نشدهاند از عمل و رفتار او آگاه مىسازد و چنین امرى شاید از مصادیق اشاعه فحشاء هم محسوب شود نصیحت و تذکر را بىاثر ساخته و ممکن است موجب دشمنى و عداوت او نیز گردد. در حالى که صرفنظر کردن از آن در آن هنگام و یادآورى آن در «پنهانى»، تأثیر سخن را چندین برابر خواهد کرد، زیرا مربى با این عمل، صداقت و دلسوزى خود را ثابت نموده و با جلب اعتماد او، به مقصود تربیتى خود نزدیک مىشود.
امام عسکرى (ع) مىفرمایند: «مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرّاً، فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً، فَقَدْ شانَهُ»(44) هر کس برادر دینى خویش را در پنهانى پند و اندرز دهد، مایه زینت او شده و کسى که او را در حضور دیگران اندرز دهد، مایه خوارى او شده است.
این نکته به ویژه در ارتباط والدین با فرزندان خود از اهمیت بسزایى برخوردار است، زیرا پدر و مادر از هر کس بدین امر سزاوارترند که در عین دلسوزى و مراقبت از حال فرزندان خود و هدایت و تذکر به موقع خطاهاى آنها، عیبپوش جوانان و نوجوانان خویش باشند و نقایص و خطاهاى آنان را، نزد هیچ جمعى برملا نکنند.
5 - وصیت به خیر و حق
قرآنکریم، یکى از روشهاى مؤثر و مفید در تربیت را مسئله «وصیت» دانسته است. وصّیت به عنوان یک روش تربیتى فقط در هنگام مرگ و آن هم براى تقسیم اموال و تعیین تکالیف به کار نمىرود، بلکه وصیت که به معناى سفارش و خواستن بعضى از امور است، به صورت گسترده در شریعت اسلام براى بیان وظایف فردى و اجتماعى و رعایت مسایل اخلاقى به کار رفته است.
قرآنکریم از حضرت عیسى (ع) نقل مىکند: «و اوصانى بالصلوة و الزکوة ما دمت حیّاً»(45) خداوند به من وصیت و سفارش کرد که تا وقتى زنده هستم، نماز بخوانم و زکات بپردازم.
خداوند به انسان سفارش مىکند که «و وصّینا الانسان بوالدیه حُسناً»(46) با پدر و مادر خود به خوبى رفتار کند، ولى اگر آنها فرزندان خود را وادار کنند که: «لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما»(47) آنچه را که نمىدانند شریک خدا قرار دهند، در این صورت نباید از آنان اطاعت کند.
قرآنکریم مىفرماید انسانها در قیامت در خسران و زیان هستند، مگر کسانى که اهل ایمان و عمل صالح باشند و مردم را به حق و حقیقت و صبر و استقامت و فضایل اخلاقى و مکارم نفسانى توصیه کنند.(48)
پیامبر اکرم (ص) بسیارى از مسایل تربیتى و اخلاقى را به صورت وصیت بیان داشتهاند. وصیّتهاى آن حضرت به تفصیل در کتاب «مکارم الاخلاق» مرحوم طبرسى درج شده است. از جمله وصیّتهاى آن حضرت به امام على (ع) این است که چهار چیز را قبل از چهار چیز دریاب: «شبابک قبل حرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و حیاتک قبل مماتک» جوانى را قبل از پیرى؛ سلامتى را قبل از بیمارى؛ بىنیازى را قبل از فقر؛ زندگى را قبل از مرگ.
6- روش تفکر در طبیعت
در قرآنکریم بیش از 750 آیه اشاره به ظواهر طبیعت مىکند. ابعاد گوناگون جلوهها و زیبایىهای آن را یادآور مىشود. در اغلب این آیات، ما را توصیه به مطالعه کتاب طبیعت و پندآموزى آن مىکند. بىگمان، هدف این آیات، طرح علوم طبیعى و بیان قوانین آن نیست، هر چند به نکاتى اشاره دارد که پس از قرنها اهمیت و حساسیت آن شناخته شده و خبر از این حقیقت مىدهد که گوینده آن در اتصال به مبدأ الهى و آفریننده جهان است. آفرینندهاى که از همه چیز خبر دارد و با آگاهى آنها را پدید آورده و براى ما رام کرده است. قرآن کتاب هدایت است و منظور از ذکر این شگفتىها تدبر در موجودات طبیعى و توجه به نشانههای آن در اصل خلقت است. از اینرو در آیات مختلف به تدبّر و تفکّر در طبیعت دستور داده است. چه آنها که به تفکّر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آنها که به اندیشه در جزء جزء آن، مانند زنبورعسل، شتر، کوهها و نهرها، درختان و میوهها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غیر آن فرمان داده است.(49)
جهان آفرینش آنقدر حیرتانگیز و شگفتآور است که بشر عادی هیچگاه نمىتواند مدّعى شود که به تمامى اسرار آن واقف گشته است. و آنچه تاکنون بدان دست یافته، در برابر مجهولاتش همچون قطرهاى در کنار اقیانوس بیکران است. بر اساس تعلیم قرآنکریم، شماره موجودات الهى و اسرار آن، پایانناپذیر است.(50)
جهان طبیعت دو چهره دارد، یکى ملک و دیگرى ملکوت. صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت، و ملکوت عالم، باطن و حقیقت آن است. و به بیان دیگر، ملکوت جهان جنبه ربطى و وابستگى آن به مبدأ آفرینش است.
تفکّر در طبیعت دو دستاورد مهم براى بشر به ارمغان دارد؛ یکى آنکه او را بر طبیعت تسخیر بیشترى مىبخشد و در جهت بهرهورى زیادتر و قانونمندتر به او کمک مىکند و دیگر این که راه ورود به ملکوت عالم را به روى او باز مىکند.
بسیارى از متفکّران در عملیّات فکرى و پژوهشى خود، تنها در همین محدوده مُلک مىمانند و وراى آن را جستجو نمىکنند و در نظر این کسان، جهان طبیعت، جز همین ظاهر آن چیز دیگرى نیست.
قرآنکریم درباره آنان مىفرماید: «یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون»(51) آنان جز ظاهرى از زندگى دنیا نمىدانند و از وراى آن که جهان آخرت است غافلاند.
اینان در تحقیقات خود چنانچه بدان سوى دیگر نیز هدایت شوند، بدان پشت مىکنند و به حسابش نمىآورند.
قرآنکریم درباره آنان مىفرماید: «... و إن یروا سبیل الرّشد لایتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغىِّ یتخذوه سبیلا ذالک بانّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین»(52) اگر راه رشد بر آنان عرضه شود دنبال نمىکنند و اگر طریق ضلالت به آنان ارائه شود مىپذیرند و این بدان خاطر است که نشانهها و آیات ما را تکذیب کرده و از آن غافلاند.
در حالى که بر اساس آنچه از آیات قرآنى استفاده مىشود، تفکّر صحیح در پدیدهها و موجودات دنیاى طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگى عمیق بین مُلک و ملکوت، انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملکوت هدایت مىکند. براى نمونه، قرآنکریم مىفرماید: «الّذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النّار»(53) بر اساس آنچه از آیات قرآنى استفاده مىشود، تفکّر صحیح در پدیدهها و موجودات دنیاى طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگى عمیق بین مُلک و ملکوت، انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملکوت هدایت مىکند.
آنهایى که چه در حال قیام و چه در حال نشستن به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند مىگویند پروردگارا! باطل و بیهودگى در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهى. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما!
امام خمینى (ره) در این زمینه مىگویند: «اگر تدبّر در آفرینش آسمانها و زمین نموده و به صنفهاى فرشتگان آسمانى و زمینى و صفها و طوایف سپاهیان «اللّه» ایمان آوردى ... حقیقت نفوذ مشیّت الهى و حتمیّت آن و بسط احاطه آن براى تو مکشوف مىشود ...»(54) در روایتى از امام صادق (ع) آمده است: «أفضل العبادة إدمان التّفکر فىاللّه و فى قدرته» بافضیلتترین عبادتها تداوم تفکّر و اندیشه در صفات خدا و مظاهر قدرت او است.(55)
7- یاد مرگ و قیامت
قرآنکریم یکى از روشهاى مؤثر در تربیت را «یاد مرگ و قیامت» دنسته است. این صحیفه آسمانى وقتى پیامبران الهى را به عظمت و بزرگى یاد مىکند، مىفرماید: یاد قیامت و سراى آخرت بود که آنها را به این مرتبه والا و مقام و منزلت عالى انسانى رسانید.
«به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را صاحبان (دستهاى نیرومند) و (چشمان بینا) ما آنها را با خلوص ویژهاى خالص کردیم و آن یادآورى سراى آخرت بود و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند.»(56)
قرآنکریم علت تباهى و سقوط افراد گنهکار را فراموشى قیامت و روز حساب دانسته و مىفرماید: «کسانى که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.»(57)
بىشک یکى از پندآموزترین و تکان دهندهترین حوادث در زندگى بشرى «مرگ» است، که توجّه بدان قلبهاى مستعدّ را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهاى دروغین و خیالى شخص را بر سرش خراب مىکند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمى ریشهکن مىنماید. یاد مرگ و قیامت در تربیت و تهذیب روح انسان تأثیر فراوان دارد و در منابع روایى اسلام نیز بدان اشاره شده است.
امام صادق (ع) مىفرماید: «ذکر الموت یمیت الشهوات فى النفس و یقلع منابت الغفلة و یقوّى القلب بمواعد اللّه و یرق الطبع و یکسر اعلام الهوى و یطفئ نار الحرص و یحقّر الدنیا»(58) یاد مرگ شهوات در نفس را مىمیراند و غفلت انسان را از بین مىبرد و باعث قوت قلب انسان به وعدههاى الهى مىشود، طبیعت انسان را نرم و هوس را مىشکند و آتش حرص را خاموش و دنیا را در نظر انسان حقیر مىکند.
رسول اکرم (ص) مىفرماید: «اکثروا ذکر هادم اللّذات»(59) زیاد به یاد از بین برنده لذّتهاى مادى باشید.
امام على (ع) مىفرماید: «اکثروا ذکر الموت تهوّن علیکم المصائب»(60) زیاد به یاد مرگ باشید تا مصیبتها و سختیهاى روزگار بر شما آسان شود.
از پیامبر اکرم (ص) روایت شه که فرمود: «برترین زهد در دنیا یاد مرگ است و برترین عبادت یاد مرگ است و برترین اندیشه یاد مرگ است.»(61)
و نیز فرمود: «زیرک ترین مردم کسى است که بیشتر به یاد مرگ باشد.»(62)
«هر کس زیاد به یاد مرگ باشد، به اندک سرمایه دنیا راضى مىشود.»(63)
«هر کس زیاد به یاد مرگ باشد، خداوند او را دوست دارد.»(64)
آموزههاى اسلامى براى تهذیب روح بشر و تربیت وى، موضوع یاد مرگ و قیامت را در ابعاد مختلفى مطرح کردهاند که به چند نمونه از آنها اشاره مىکنیم:
1- در طهارت: در دعاى وضو مىخوانیم: خداوندا! صورت مرا سفید گردان در روزى که صورتها سیاه خواهد بود. «اللّهم بیّض وجهى یوم تسودّ فیه الوجوه»
2- در نماز: در نماز مىخوانیم: «مالک یوم الدین» از این که مسئله مالک و صاحب اختیار بودن خداوند در قیامت، در نماز مطرح شده، روشن مىشود که انسان نمازگزار در نماز باید به یاد قیامت باشد.
3- در انفاق: «انما نطعمکم لوجه اللّه ... انا نخاف من ربّنا یوماً عبوساً قمطریراً»(65)
4- در روزه: پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: «و اذکروا بجوعکم و عطشکم فیه جوع یوم القیامة و عطشه»(66) به وسیله گرسنگى و تشنگى روزه، از گرسنگى و تشنگى روز قیامت یاد کنید.
5 - در جهاد: قرآنکریم به کسانى که به بهانه گرمى هوا به جهاد نمىرفتند مىفرماید: «قل نار جهنم اشدّ حرّاً لو کانوا یفقهون»(67) اى پیامبر! به آنان بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر است، اگر مىدانستید.
6- مبارزه با طاغوت: قوم فرعون هنگامى که ایمان آوردند و از فرعون برگشتند، فرعون آنان را به کشتن تهدید کرد آنها براى ادامه مبارزه با او موضوع قیامت را مطرح کردند: «انما تقضى هذه الحیوة الدنیا انّا الى ربّنا لمنقلبون.»(68)
7- در حمام: امام صادق (ع) مىفرماید: «نعم البیت الحمام یذکر فیه حرّ جهنم»(69) حمّام خوب خانهاى است، زیرا انسان گرما و حرارت جهنم را در آن به یاد مىآورد.
8 - در کار و کسب: قرآنکریم، به کسانى که کم فروشاند، مىفرماید: «آیا اینها گمان نمىکنند که در روز قیامت (براى محاسبه ) مبعوث نمى شوند.»(70)
9- هنگام خواب: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اذا اویت الى فراشک فانظر ما کسبت فى یومک و اذکر انّک میّت و انّ لک معادا»(71) هرگاه به رختخواب رفتى، فکر کن در روز چه کارى انجام دادى و مرگ و قیامت را یادآور.
10- عیادت مریض؛ تشییع جنازه؛ زیارت قبور. پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: «عودوا المرضى و اتبعوا الجنائز یذکّرکم الآخرة»(72) «فزوروا القبور تذکر الموت»(73)
8 - مراقبه و محاسبه
یکى از روشهاى تربیت در قرآنکریم «مراقبه و محاسبه» است که علماى اخلاق و ارباب معرفت درباره این موضوع بسیار تأکید و توصیه فراوان نمودهاند.
معناى «مراقبه و محاسبه» مرحوم نراقى در «جامع السعادات» مىنویسد: معناى «مراقبه» آن است که همیشه ملاحظه کند ظاهر و باطن خود را تا این که اقدام به معاصى نکند و واجبات از او ترک نشود تا این که در هنگام محاسبه ملامت و ندامت متوجه او نشود. و معناى «محاسبه»، این است: که انسان در هر شبانه روز وقتى را معین کند که به حساب نفس خویش برسد که چه اعمالى را انجام داده و طاعتها و گناهانش را موازنه و سنجش نماید و نفس خویش را سرزنش کند. اگر در طاعت الهى تقصیر نموده یا مرتکب معصیت شده، و شکر نماید خداوند را اگر واجبات را انجام داده و معصیتى از او صادر نشده و شکر زیادترى نماید، اگر موفق به بعضى اعمال خیر و مستحبى شده است.»(74)
انسان باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهى به کشیک نفس پرداخته و لحظهاى از آن غافل نباشد تا وسوسههاى نفسانى و حالات شیطانى نتواند وى را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوى عمل و یا صفتى زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگرى جلوه دهد و یا با تنبلى و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.
این قدم بسیار مهمى است که در آغاز، سخت و دشوار است، ولى به تدریج از دشوارى آن کاسته و آسان خواهد شد.
امام على (ع) مىفرماید: «رحم اللّه عبداً راقب ذنبه و خاف ربّه»(75) خداوند رحمت کند بندهاى را که مواظب نفس خویش باشد (گناه نکند) و از خداوند خود بترسد.
فیض کاشانى(ره) مىفرماید «مراقبت» دو قسم است:
اول: مراقبت کسانى که به پایه تقرب رسیدهاند و از مقربین محسوب مىشوند؛ به این است که از عظمت و جلال خدا کاملاً مراقبت مىکنند و قلب را مستغرق جلال او مىدانند و از هیبت او شکسته حالند و نمىتوانند به دیگرى توجه کنند و این افراد کسانىاند که به غیر از خدا نظرى ندارند و خداوند کارهاى دیگر آنان را کفایت مىکند.
دوم: مراقبت مردم پرهیزکار که اصحاب یمیناند و آنها افرادى هستند که کاملاً مىدانند خدا از ظاهر و باطنشان با خبر است و ملاحظه جلال و جمال او آنان را به وحشت نینداخته و دلهایشان به حد اعتدال باقى است و از هر عملى که باعث رسوایى در عالم آخرت مىشود، از آن خوددارى مىنمایند.(76)
اصولاً حسابرسى و تفتیش نسبت به حالات نفسانى و اعمال صادر شده از شخص در طول روز، از ضرورىترین کارهاست که بدون آن هیچ حرکتى رو به سامان نخواهد رفت. انسان در محاسبه است که نقاط ضعف و قوت خود را مىیابد و به مقدار توانایى خود در برخورد با موانع و غلبه بر عوامل بازدارنده از حرکت به سوى هدف واقف مىگردد.
امام على (ع) مىفرماید: «لازم است انسان عاقل به حساب خود رسیدگى کند و تمام عیبها و زشتىهایى را که دارد، نسبت به دین و رأى و اخلاق و ادب این که ثبت و ضبط کند و آنها را به ذهن خود بسپارد یا آن که در صفحه کاغذى بنویسد و براى برطرف نمودن آنها فعالیت کند.»(77)
امام رضا (ع) مىفرماید: «لیس منّا من لم یحاسب نفسه فى کل یوم»(78) آن کس که همه روزه به حساب خویشتن رسیدگى نکند از ما نیست.
کنترل و اداره نفس، کار آسان و سادهاى نیست، بلکه به تدبیر، بردبارى و تلاش د فراوان نیاز دارد، مگر نفس امّاره به این سادگى تسلیم مىشود؟ و مگر به آسانى پاى میز محاکمه و حسابرسى حاضر مىگردد؟ در این که چگونه به حساب خود بپردازیم، باید گفت: یکى از راههایى که در حسابرسى نفس، مؤثر و مفید است، این است که انسان به یاد محاسبه شدید و سخت قیامت بیفتد که در آن هنگام از جن و انس حسابرسى دقیق مىکنند. قرآنکریم مىفرماید: «سنفرغ لکم ایّه الثقلان»(79) به زودى به حساب شما مىپردازیم اى دو گروه انس و جن!
امام على (ع) مىفرماید: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توازنوا»(80) قبل از آن که در قیامت به حساب شما برسند، در دنیا به حساب خود بپردازید و قبل از آن که کارهاى شما رابسنجند، خود رابسنجید.
قرآن در آیات متعدد موضوع حسابرسى قیامت را مطرح نموده که به جهت اختصار به چند مورد اشاره مىکنیم:
1- «و ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه»(81) اگر آنچه را در نفس دارید ظاهر سازید یا مخفى کنید، خدا شما را به آن حساب خواهد کرد.
2- «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئاً و ان کان مثقال حبة من خردل اتینابها و کفى بنا حاسبین»(82) میزانهاى عدالت را در قیامت برپا مىداریم، پس هیچ کس مورد ستم قرار نخواهد گرفت و اگر به مقدار یک مثقال از دانه خردل، عمل داشته باشد آن را براى حساب خواهیم آورد و خود ما براى حسابگرى کافى هستیم.
3- «یومئذ الناس اشتاتاً لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره»(83) در قیامت مردم دسته دسته خارج مىشوند تا اعمالشان را مشاهده کنند پس هر کسى ذرّه اى کار خیر انجام داده باشد آن را خواهد دید و هر کس ذرّهاى کار شر انجام داده باشد آن را مشاهده خواهد نمود.
قرآنکریم براى تربیت بشر در مورد فراوانى مىفرماید: خداوند رقیب و عالم به اعمال شما است: «همانا خداوند بر اعمال شما مراقب و حافظ و آگاه است.»(84)
حضرت عیسى (ع) مىفرماید: هنگامى که مرا از میانشان گرفتى تو خود مراقب آنها بودى. از آیات قرآن به استفاده مىشود که همه اعمال و حرکات و گفتار و حتى نفس کشیدنها و افکار و نیّات آدمى در نامه عملش ثبت وضبط مىگردد و براى حساب قیامت باقى مىماند. ازاینرو، بر هر انسان مؤمن لازم است مواظب و مراقب نفس خویش باشد که گناه نکند و فرائض الهى از او ترک نشود. قرآنکریم مىفرماید: «و وضع الکتاب فترى المجرمین مشفقین مما فیه و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا»(85) و کتاب نهاده مىشود، پس مجرمین را مىبینى که از آنچه در نامه عملشان به ثبت رسیده، ترسانند و مىگویند: اى واى این کتاب چگونه هیچ امر کوچک و بزرگ را فرو نگذاشته، مگر آن که آن را به شمار آورده است و همه اعمالشان را حاضر مىیابند و پروردگارت به هیچ کس ظلم نمىکند. «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تودلو انّ بینها و بینه امداً بعیداً»(86) روز قیامت هر کسى هر عمل خیرى را انجام داده، حاضر مىیابد و نیز هر عمل بدى را مرتکب شده حاضر مىیابد و آرزو مىکند که بین او و عملش فاصله زیادى باشد.
پىنوشتها: -
1. سوره تحریم، آیه 11 و 12.
2. سوره هود، آیه 46 - 42.
3. سوره کهف، آیه 26 - 9.
4. سوره اعراف، آیات، 113 و 120؛ سوره یونس، آیه 80 به بعد؛ سوره شعراء، آیه 38 - 46.
5. سوره یوسف، آیات 21 - 56.
6. سوره کهف، آیات 9 - 26.
7. سوره ابراهیم، آیات 35 - 41، سوره حج، آیه 51،43،42،26،58 سوره شعراء، آیات 69 - 92؛ سوره صافات، آیات 83، 113.
8. سوره ابراهیم، آیات 35 - 41، سوره حج، آیه 51،43،42،26،58 سوره شعراء، آیات 69 - 92؛ سوره صافات، آیات 83، 113.
9. سوره اعراف، آیات 59 - 64 ؛ سوره یونس، آیات 71 - 73 ؛ سوره نوح، آیات 1- 27؛ سوره هود، آیات 2 - 49 ؛ سوره صافات، آیات 75 - 82.
10. سوره نساء، آیه 163 ؛ سوره انعام، آیه 44 ؛ سوره انبیاء، آیات 83 و 84 ؛ سوره ص، آیات 41 - 44.
11.سوره سبأ، آیات 4 - 13 ؛ سوره ص، آیات، 17 - 26؛ سوره انیباء، آیات 78 - 80 ؛ سوره بقره، آیه 251.
12. سوره انعام، آیه 90.
13. سوره احزاب، آیه 21.
14. سوره قلم، آیه 4.
15. حاج شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج1، ص 410.
16. سوره توبه، آیه 128.
17. سوره فاطر، آیه 8.
18. سوره کهف، آیه 6.
19. سوره شعرا، آیه 3.
20. نهج البلاغه، خطبه: 192.
21. مفردات راغب اصفهانى، ص 48 ؛ تفسیرالمیزان، ج 2، ص 127.
22. سوره طه، آیه 2؛ سوره کهف، آیه 6، سوره شعراء، آیه 3، سوره نحل، آیه 82.
23. زمخشرى، کشاف، ج1،ص 182.
24. فخررازى، تفسیرالکبیر، ج 6، ص 14.
25. سوره بقره، آیه 213.
26. سوره کهف، آیه 56.
27. سوره نازعات، آیه 45.
28. سوره یس، آیه 70.
29. سوره یونس، آیه 57.
30. سوره بقره، آیه 66 ؛ سوره آل عمران، آیه 138؛ سوره مائده، آیه 46؛ سوره نور، آیه 34.
31. سوره لقمان، آیه 13.
32. سوره سبأ، آیه 46.
33. استاد شهید مطهرى، ده گفتار، ص 224.
34. سوره لقمان، آیه 13.
35. سوره هود.
36. صحیفه سجادیه، دعاى20، مکارم الاخلاق.
37. سوره اعراف، آیه 62.
38. سوره اعراف، آیه 68.
39. همان، آیه 93.
40. همان.
41. اصول کافى ، ج2، ص 258.
42. فروع کافى، ج 3، ص 296 - 297.
43. بحارالانوار، ج 74، ص 338.
44. تحف العقول، ص 368.
45. سوره مریم، آیه 31.
46. سوره عنکبوت، آیه 8.
47. همان.
48. سوره عصر، آیه 2 - 3.
49. سوره آل عمران، آیه 191؛ سوره رعد، آیه 3؛ سوره نحل، آیات 10 - 11 و 69 ؛ سوره غاشیه، آیات 17 - 20 ؛ سوره نبأ، آیه 6 - 16 .
50. سوره لقمان، آیه 27 ؛ سوره کهف، آیه 109.
51. سوره روم، آیه 7.
52. سوره اعراف، آیه 146.
53. سوره آل عمران، آیه 191.
54. شرح دعاى سحر، ص 187.
55. وسائل الشیعه، ج11، ابواب جهاد نفس، باب 5، ح 1 ص153.
56. سوره ص،آیه 46.
57. همان، آیه 26.
58. بحارالانوار، ج6، ص 132- 133.
59. همان.
60. همان.
61. همان، ص 137.
62. همان، ص 135.
63. همان، ص 136.
64. همان، ج 16، ص 265.
65. سوره انسان، آیه 10.
66. بحارالانوار، ج 96، ص 356.
67. سوره توبه، آیه 81.
68. سوره طه، آیه 72.
69. بحارالانوار، ج 73، ص 77.
70. سوره مطففین، آیه 4.
71. بحارالانوار، ج 76، ص 190.
72. مستدرک، ج 1، ص 119.
73. بحارالانوار، ج 22، ص 530.
74. جامع السعادات ، ج3، ص 640.
75. غررالحکم.
76. حقایق، ص 304.
77. بحارالانوار، ج 17، ص 116.
78. اصول کافى ، ج2، ص 455.
79. سوره الرحمن، آیه 26.
80. غررالحکم، ص 385.
81. سوره بقره، آیه 284.
82. سوره انبیاء، آیه 47.
83. سوره زلزال، آیه 8.
84. سوره نساء.
85. سوره کهف، آیه 49.
86. سوره آل عمران، آیه 30.