امامان بندگان برگزیده خداوند
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در آستان امامان مجموعه مقالاتى است که محور آن «ویژگىهاى امامان» درنگاه شیعه است، این محور بر گرفته از زیارت قویم و بلند زیارت جامعه کبیره است.
در فرازى از این زیارت امامان(ع) را چنین مىستائیم که: «و عباده المکرمین الّذین لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون و رحمة اللّه و برکاته؛سلام بر شما بندگان کرامت بخشیده شده خداوند همانان که سبقت بر او نمىگیرند و به فرمان او عمل مىکنند.»
منبع قرآنى این فراز
این فراز برگرفته از آیه 26 و 27 سوره انبیاء است:
«و قالوا اتخذ الرحمن ولداً سبحانه بل عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون؛ و آنها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده (و منزه است از این عیب و نقص بلکه آنها (فرشتگان) بندگان شایسته اویند، هرگز در سخن بر او پیشى نمىگیرند و پیوسته به فرمان او عمل مىکنند.»
آغاز این دو آیه گویاى اینست که این اعتقاد باطل و رائج بوده که فرشتگان فرزندان خدایند و به همین دلیل معبود مشرکان قرار مىگرفتند. قرآن پاسخ مىدهد که: فرزند داشتن عیب بر خداوند است و خداوند از هر عیبى منزه است «سبحانه» اما عیب است زیرا:
الف - یا مراد فرزند حقیقى است که لازمه آن جسم بودن است و خداوند از آن منزه است.
ب - یا مراد فرزند خواندگى است که این نشان ضعف و احتیاج است و خداوند از هرگونه ضعفى منزه است.
سه ویژگى فرشتگان
آنگاه ویژگى فرشتگان ذکر شده که ویژگى پاکان جهان هستى است: 1- آنها بندگان خدایند «عباد». 2- آنها شایسته و گرامىاند «مکرمون». 3- مؤدباند و سر به فرمان خداوند هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمىگیرند «لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون».
در این زیارت بلند این سه ویژگى براى امامان ذکر شده است.
عبودیت سکوى پرواز
اولین ویژگى آنان عبودیت است. عبودیتّى که رمز اکرام فرشتگان است. «عبودیت» سکوى پرواز «عبد» است در روایتى آمده است که اولین گام پرش ابراهیم و پرواز او به سوى حق بندگى او بود: ان اللّه اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیاً؛(1) خداوند ابتدا ابراهیم را به عنوان بنده برگزید پس از آن او را به عنوان پیامبر انتخاب کرد.
حضرت عیسى على نبینا و آله و علیه السلام هم از عبودیت آغاز مىکند: قال انى عبداللّه آتانى الکتاب و جعلنى نبیاً؛(2) او گفت من بنده خدایم که خداوند به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.
«عبودیت» پیامبر اعظم(ص) منشأ ریزش الطاف الهى بر حضرتش بوده است. الحمد للّه الّذى انزل على عبده الکتاب؛(3) حمد خدائى را که بر بندهاش کتاب را فرو فرستاد.
معراج نبوى با عبودیت آغاز شد «سبحان الّذى اسرى لعبده لیلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى»(4) منزه است خداوندى که بندهاش را شبى از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى سیر داد و با عبودیت هم پایان پذیرفت. فاوحى الى عبده ما اوحى؛(5) پس به بندهاش وحى کرد آنچه را که وحى کرده است.
«با آنکه نقل شده معراج حضرت از خانهام هانى یا خانه خدیجه یا شعب ابى طالب بوده است لیکن در این آیه مسجد الحرام را مبدأ سیر مىداند یعنى که سجده و عبودیت این زمینه را براى حضرت فراهم آورد جالب توجه آنکه پیغمبر اکرم تنها پیامبرى است که قرآن کریم واژه عبد را به طور مطلق دربارهاش به کار برده است در حالى که درباره دیگر پیامبران همراه «عبدنا» یا عبده نامشان را ذکر مىکند «عبدنا ایوب»(6) «عبدنا داود»(7) «عبده زکریا»(8) این نشان مىدهد که آن حضرت در مقام عبودیت به جائى رسید که کسى به این مقام بار نیافت و چون مشارکتى نداشت تعبیر از وى به عنوان عبد کافى است.(9)
اصولاً جوهره انسانى در عبودیت و بندگى خدا نهفته است و انسان بدون عبادت امتیاز اختیارى بر سایر حیوانات ندارد. در سیره مردان بزرگ الهى «بندگى خداوند» اصل جداناپذیر است همه کسانى که لیاقت راهیابى به مقام «کلیم اللّه»؛ «خلیل اللّه»؛ «حبیب اللّه» را یافتند تنها با پیمودن این مسیر و از طریق آزمونهاى سخت و دشوار به آن مقامات والا رسیدند حتى یک نفر را نمىتوان یافت که بدون بندگى خدا به کمالى از کمالات اختیارى انسان رسیده باشد.
«عبد» با مخلوق متفاوت است هر عبدى مخلوق است ولى هر مخلوقى عبد نیست، عبد بنده مطیع خدا است.
امامان بندگان مطیع خداوند
امامان سلام اللّه علیهم اجمعین بندگان گوش به فرمان خداوندند و این بندگى ریشه در عشق بىقرار این گلهاى هستى به خداوند دارد به گفته وحشى بافقى:
یکى میل است در هر ذره رقاص
کشان آن ذره را تا مقصد خاص
همین میل است که آهن را در آموخت
که خود را برد و بر آهن ربا دوخت
برون آورده مجنون را مشوش
به لیلى داده زنجیرش که مىکش
غرض این میل چون گردد قوىپى
شود عشق و درآید در رگ و پى
اگر صد آب حیوان خورده باشى
چو عشقى در تو نبود مرده باشى
این عشق آن بندگى را در پى داشت. بندگى که عملاً گفتند: پسندم آنچه را جانان پسندد.
جانان آن جا که «جان» مىخواست با افتخار و سرافرازى به استقبال «جانبازى در راه خدا» رفتند همچون سید شهیدان آن که آوازههاى شهادتطلبى در طول تاریخ از او و یاران اوست یعنى سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین علیه السلام :
الهى بهر قربانى بدرگاهت سر آوردم
نه تنها سر که از سر بهتر آوردم
پى ابقاء قدقامت به ظهر روز عاشورا
براى گفتن اللّه اکبر اکبر آوردم.
آنجا که جانان خون جگر خوردن و تحمل را مىپسندید امامان بودند که در این عرصه اسوه بودند همچون امیر مؤمنان در دوره دردناک بیست و پنج ساله سکوت، سکوتى که به تعبیر حضرت همچون خاشاک در چشم و استخوان در گلو و همانند قرار گرفتن نوک تیز شمشیر بر قلب بود. و یا مانند نرمش قهرمانانه حضرت امام مجتبى(ع).
و آنچه که جانان سختىها و رنجهاى اجراء احکام اسلام را مىخواست امامان پیشگام بودند و هستند همچون امیر مؤمنان على (ع) در دوره حدود 5 ساله حکومت و همانند حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء در عصر ظهور و حکومت.
و...و... این گلها در تمام عرصههاى «بندگى» شاخص بودند هم در عبودیت به معناى عام و هم در عبودیت به معناى خاص که نماز و نماز شب و روزه و...است.
ویژگى کرامت
دومین ویژگى پاکان «کرامت» است. این کرامت ریشه در عبودیت آنها دارد بل عباد مکرمون؛ واژه کرامت مرادف فارسى ندارد چند واژه باید کنار هم گذاشته شود تا ترجمه واژه کرامت گردد، واژههایى مانند بزرگوارى، ارجمندى، عظمت، قداست، شرافت، عزت و سخاوت و...و... وقتى کنار هم قرار گیرند مىتوانند در مجموع معناى کرامت را ایفا کنند.
در توصیف بلنداى معناى کرامت همین بس که در قرآن کریم واژه کریم به عنوان ویژگى اشخاص و اشیاى بسیار والا و مقدّس ذکر گردیده از باب نمونه:
الف - صفت خداوند «...فانّ ربى غنى کریم»(10)
ب - صفت عرش «...و هو رب العرش الکریم»(11)
ج - صفت ملائکه «کراماً کاتبین»(12)
د - حضرت موسى:«...و جائهم رسول کریم»(13)
ه - صفت رزق مؤمنان در بهشت «...و مغفرة و رزق کریم»(14)
راغب اصفهانى مىگوید: واژه کرم و کرامت در مورد خداوند به نیکىها و نعمت بخشىهاى پدیدار گشته خداوند اطلاق مىگردد اما در مورد انسان کرم بر اخلاق و رفتار پسندیدهاى که از او ظاهر گشته اطلاق مىشود برخى از علماء گفتهاند کرم به معناى «حریت» است، با این تفاوت که «حریت» هم بر نیکىهاى کوچک و هم بر نیکىهاى بزرگ اطلاق مىگردد ولى «کرم» تنها به نیکىهاى بزرگ گفته مىشود مثل کسى که همه مالش را براى تجهیز سپاه اسلام صرف کند.(15)
درباره واژه کرم در ذیل «اصول الکرم» مطالبى تقدیم شد. امامان بندگان مُکرم خداوندند. آنان کانون کرامتاند و آنچه خوبان همه دارند اینان تنها دارند لکن اینهمه به عنایت خداوند براى آنها فراهم شده است نه به گونهاى که سلب اختیار بشود.
تسلیم در برابر فرمان خداوند
سومین ویژگى پاکان که در آیه آمده است، سربر فرمان خداوند داشتن و تسلیم محض فرمان او بودن است. لذا در قاموس ملائکه عصیان راه ندارد. تمام فرشتگان معصوماند این آیه عصمت را براى همه فرشتگان اثبات مىکند و آیه 6 سوره تحریم عصمت را براى گروهى از ملائکه (ملائکه نگهبان جهنم) اثبات مىکند «...علیها ملائکه غلاظ شداد لایعصون اللّه ما امرهم و هم بامره یفعلون؛ بر آن (آتش) ملائکهاى غلاظ و شداد مأمورند که خدا را در امرى که به آنها داده شده عصیان نمىکنند و آنها به امر خداوند انجام مىدهند.»
همین عصمت را ما در زیارت جامعه کبیره براى امامان علیهم الصلوة و السلام اثبات مىکنیم. نتیجه آن تکریم این «عصمت» است و تکریم هم بر خواسته از عبودیت، بنابراین ریشه این عصمت بندگى خداوند به معناى واقعى و حقیقى آن است.
در سوره حجرات آیه 1 آمده است: یا ایهاالّذین آمنوا لا تقدموا بین یدى اللّه و رسوله و اتقوا اللّه ان اللّه سمیع علیم؛ اى مؤمنان از خدا و پیامبر جلو نیفتید (تابع فرمان آنها باشید) و تقوا پیشه سازید که خداوند شنوا و داناست.
سبقت بر خدا و پیامبر یعنى متعبد نبودن در برابر مجموعه دین سبقت بر خدا و پیامبر یعنى اعمال سلیقه شخصى در دین ورود قیاس و استحسان و...و... در مبانى استنباط.
سبقت بر خداوند یعنى ایراد بر احکام خداوند گرفتن، ویژگیهاى فرشتگان آن است که سر سوزنى بر خدا و رسول سبقت نمىگیرند امامان نیز چنیناند آنها تسلیم محض فرمان اویند از همین رهگذر است که همگان را دعوت به تسلیم در برابر خداوند نموده و اسلام را همان تسلیم معرفى کردهاند «الاسلام هو التسلیم» و با آنان که «قیاس» را که همان تمثیل منطقى است که در منطق مفید علم نمىباشد به عنوان مبانى استنباط احکام خداوند برگزیدند برخورد کردند. مثل برخوردهاى صریح و شفاف حضرت امام صادق(ع) که با ابوحنیفه (از سردمداران جریان رأى) داشت.
تفسیر آیه
لایسبقونه بالقول...
«قول به معناى ابراز و اظهار چیزى است که در قلب شخص است، ابراز و اظهار که هدف آن تفهیم و تفاهم است با تفسیر طرفین مفاهمه متفاوت مىشود» بنابراین این عنوان مفاهمه نه به انسان اختصاص دارد و نه به زبان و گوش بلکه ممکن است:
- بین خدا و ملائکه: «و اذ قال ربک للملائکة»(16)
- بین ملائکه و خدا:«قالوا سبحانک...»(17)
- بین خدا و انسان: «قلنا یا آدم...»(18)
- بین انسان و خدا: «قال رب اوزعنى ان اشکر...»(19)
- بین انسان و فرشته: «قالت انى اعوذ بالرحمن منک...»(20)
- بین فرشته و انسان: «قال انما انا رسول ربک...»(21)
- بین خدا و شیطان: «قال یا ابلیس مامنعک...»(22)
- بین شیطان و خدا: «قال رب فانظرنى...»(23)
- بین حیوانات با یکدیگر: «قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا..»(24)
- بین پرنده و انسان: «فقال احطت بمالم تحط به»(25)
بین جنها و انسان: «فقالوا انا سمعنا قرآناً عجبا»(26)
چنانکه ممکن است صورتهاى مختلفى مانند: نطق، القاء، وحى، الهام، اراده، به صورت مخصوص، حرکت ویژه باشد.(27)
مفسر بزرگ مرحوم علّامه طباطبایى مىگوید:
«اگر گفته شود فلانى از فلانى در قول سبقت نمىگیرد بدین معناست که پیش از آنکه دیگرى چیزى بگوید او چیزى نمىگوید... گاهى قول کنایه از اراده و مشیت است به این ترتیب معناى آیه فوق این است که اراده آنان تابع اراده دیگرى است و قبل از اراده او اراده نمىکند.»(28)
و بحق امامان این ویژگى را داشتند و امروز حضرت ولى عصر(عج) دارد که حتى اراده خودشان را با اراده حضرت حق تنظیم مىکند.
مىخواستند آنچه را که خدا مىخواست و نمىخواستند آنچه را که او نمىخواست این یعنى مقام رضا و تسلیم که از مقامات بالاى سیر و سلوک الى اللّه است.
یکى درد و یکى درمان پسندد
یکى وصل و یکى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
پىنوشتها: -
1. اصول کافى، ج 1، ص 175.
2. سوره مریم،آیه 30.
3. سوره کهف ،آیه 1.
4. سوره اسراء،آیه 1.
5. سوره نجم، آیه 10.
6. سوره ص، آیه 41.
7. همان، آیه 17.
8. سوره مریم، آیه 2.
9. ادب فناى مقربان، ج 2، ص 397.
10. سوره نمل، آیه 40.
11. سوره مؤمنون، آیه 116.
12. سوره انفطار، آیه 11.
13. سوره دخان، آیه 17.
14. سوره انفال، آیه 4.
15. المفردات، ص 420.
16. سوره بقره، آیه 30.
17. همان، آیه 32.
18. همان، آیه 35.
19. سوره نمل، آیه 19.
20. سوره مریم، آیه 18.
21. همان، آیه 19.
22. سوره ص، آیه 75.
23. همان، آیه 79.
24. سوره نمل، آیه 18.
25. همان، آیه 22.
26. سوره جن، آیه 1.
27. کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» کلمه قول.
28. المیزان، ج 12، ص 275.
در فرازى از این زیارت امامان(ع) را چنین مىستائیم که: «و عباده المکرمین الّذین لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون و رحمة اللّه و برکاته؛سلام بر شما بندگان کرامت بخشیده شده خداوند همانان که سبقت بر او نمىگیرند و به فرمان او عمل مىکنند.»
منبع قرآنى این فراز
این فراز برگرفته از آیه 26 و 27 سوره انبیاء است:
«و قالوا اتخذ الرحمن ولداً سبحانه بل عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون؛ و آنها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده (و منزه است از این عیب و نقص بلکه آنها (فرشتگان) بندگان شایسته اویند، هرگز در سخن بر او پیشى نمىگیرند و پیوسته به فرمان او عمل مىکنند.»
آغاز این دو آیه گویاى اینست که این اعتقاد باطل و رائج بوده که فرشتگان فرزندان خدایند و به همین دلیل معبود مشرکان قرار مىگرفتند. قرآن پاسخ مىدهد که: فرزند داشتن عیب بر خداوند است و خداوند از هر عیبى منزه است «سبحانه» اما عیب است زیرا:
الف - یا مراد فرزند حقیقى است که لازمه آن جسم بودن است و خداوند از آن منزه است.
ب - یا مراد فرزند خواندگى است که این نشان ضعف و احتیاج است و خداوند از هرگونه ضعفى منزه است.
سه ویژگى فرشتگان
آنگاه ویژگى فرشتگان ذکر شده که ویژگى پاکان جهان هستى است: 1- آنها بندگان خدایند «عباد». 2- آنها شایسته و گرامىاند «مکرمون». 3- مؤدباند و سر به فرمان خداوند هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمىگیرند «لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون».
در این زیارت بلند این سه ویژگى براى امامان ذکر شده است.
عبودیت سکوى پرواز
اولین ویژگى آنان عبودیت است. عبودیتّى که رمز اکرام فرشتگان است. «عبودیت» سکوى پرواز «عبد» است در روایتى آمده است که اولین گام پرش ابراهیم و پرواز او به سوى حق بندگى او بود: ان اللّه اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیاً؛(1) خداوند ابتدا ابراهیم را به عنوان بنده برگزید پس از آن او را به عنوان پیامبر انتخاب کرد.
حضرت عیسى على نبینا و آله و علیه السلام هم از عبودیت آغاز مىکند: قال انى عبداللّه آتانى الکتاب و جعلنى نبیاً؛(2) او گفت من بنده خدایم که خداوند به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.
«عبودیت» پیامبر اعظم(ص) منشأ ریزش الطاف الهى بر حضرتش بوده است. الحمد للّه الّذى انزل على عبده الکتاب؛(3) حمد خدائى را که بر بندهاش کتاب را فرو فرستاد.
معراج نبوى با عبودیت آغاز شد «سبحان الّذى اسرى لعبده لیلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى»(4) منزه است خداوندى که بندهاش را شبى از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى سیر داد و با عبودیت هم پایان پذیرفت. فاوحى الى عبده ما اوحى؛(5) پس به بندهاش وحى کرد آنچه را که وحى کرده است.
«با آنکه نقل شده معراج حضرت از خانهام هانى یا خانه خدیجه یا شعب ابى طالب بوده است لیکن در این آیه مسجد الحرام را مبدأ سیر مىداند یعنى که سجده و عبودیت این زمینه را براى حضرت فراهم آورد جالب توجه آنکه پیغمبر اکرم تنها پیامبرى است که قرآن کریم واژه عبد را به طور مطلق دربارهاش به کار برده است در حالى که درباره دیگر پیامبران همراه «عبدنا» یا عبده نامشان را ذکر مىکند «عبدنا ایوب»(6) «عبدنا داود»(7) «عبده زکریا»(8) این نشان مىدهد که آن حضرت در مقام عبودیت به جائى رسید که کسى به این مقام بار نیافت و چون مشارکتى نداشت تعبیر از وى به عنوان عبد کافى است.(9)
اصولاً جوهره انسانى در عبودیت و بندگى خدا نهفته است و انسان بدون عبادت امتیاز اختیارى بر سایر حیوانات ندارد. در سیره مردان بزرگ الهى «بندگى خداوند» اصل جداناپذیر است همه کسانى که لیاقت راهیابى به مقام «کلیم اللّه»؛ «خلیل اللّه»؛ «حبیب اللّه» را یافتند تنها با پیمودن این مسیر و از طریق آزمونهاى سخت و دشوار به آن مقامات والا رسیدند حتى یک نفر را نمىتوان یافت که بدون بندگى خدا به کمالى از کمالات اختیارى انسان رسیده باشد.
«عبد» با مخلوق متفاوت است هر عبدى مخلوق است ولى هر مخلوقى عبد نیست، عبد بنده مطیع خدا است.
امامان بندگان مطیع خداوند
امامان سلام اللّه علیهم اجمعین بندگان گوش به فرمان خداوندند و این بندگى ریشه در عشق بىقرار این گلهاى هستى به خداوند دارد به گفته وحشى بافقى:
یکى میل است در هر ذره رقاص
کشان آن ذره را تا مقصد خاص
همین میل است که آهن را در آموخت
که خود را برد و بر آهن ربا دوخت
برون آورده مجنون را مشوش
به لیلى داده زنجیرش که مىکش
غرض این میل چون گردد قوىپى
شود عشق و درآید در رگ و پى
اگر صد آب حیوان خورده باشى
چو عشقى در تو نبود مرده باشى
این عشق آن بندگى را در پى داشت. بندگى که عملاً گفتند: پسندم آنچه را جانان پسندد.
جانان آن جا که «جان» مىخواست با افتخار و سرافرازى به استقبال «جانبازى در راه خدا» رفتند همچون سید شهیدان آن که آوازههاى شهادتطلبى در طول تاریخ از او و یاران اوست یعنى سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین علیه السلام :
الهى بهر قربانى بدرگاهت سر آوردم
نه تنها سر که از سر بهتر آوردم
پى ابقاء قدقامت به ظهر روز عاشورا
براى گفتن اللّه اکبر اکبر آوردم.
آنجا که جانان خون جگر خوردن و تحمل را مىپسندید امامان بودند که در این عرصه اسوه بودند همچون امیر مؤمنان در دوره دردناک بیست و پنج ساله سکوت، سکوتى که به تعبیر حضرت همچون خاشاک در چشم و استخوان در گلو و همانند قرار گرفتن نوک تیز شمشیر بر قلب بود. و یا مانند نرمش قهرمانانه حضرت امام مجتبى(ع).
و آنچه که جانان سختىها و رنجهاى اجراء احکام اسلام را مىخواست امامان پیشگام بودند و هستند همچون امیر مؤمنان على (ع) در دوره حدود 5 ساله حکومت و همانند حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء در عصر ظهور و حکومت.
و...و... این گلها در تمام عرصههاى «بندگى» شاخص بودند هم در عبودیت به معناى عام و هم در عبودیت به معناى خاص که نماز و نماز شب و روزه و...است.
ویژگى کرامت
دومین ویژگى پاکان «کرامت» است. این کرامت ریشه در عبودیت آنها دارد بل عباد مکرمون؛ واژه کرامت مرادف فارسى ندارد چند واژه باید کنار هم گذاشته شود تا ترجمه واژه کرامت گردد، واژههایى مانند بزرگوارى، ارجمندى، عظمت، قداست، شرافت، عزت و سخاوت و...و... وقتى کنار هم قرار گیرند مىتوانند در مجموع معناى کرامت را ایفا کنند.
در توصیف بلنداى معناى کرامت همین بس که در قرآن کریم واژه کریم به عنوان ویژگى اشخاص و اشیاى بسیار والا و مقدّس ذکر گردیده از باب نمونه:
الف - صفت خداوند «...فانّ ربى غنى کریم»(10)
ب - صفت عرش «...و هو رب العرش الکریم»(11)
ج - صفت ملائکه «کراماً کاتبین»(12)
د - حضرت موسى:«...و جائهم رسول کریم»(13)
ه - صفت رزق مؤمنان در بهشت «...و مغفرة و رزق کریم»(14)
راغب اصفهانى مىگوید: واژه کرم و کرامت در مورد خداوند به نیکىها و نعمت بخشىهاى پدیدار گشته خداوند اطلاق مىگردد اما در مورد انسان کرم بر اخلاق و رفتار پسندیدهاى که از او ظاهر گشته اطلاق مىشود برخى از علماء گفتهاند کرم به معناى «حریت» است، با این تفاوت که «حریت» هم بر نیکىهاى کوچک و هم بر نیکىهاى بزرگ اطلاق مىگردد ولى «کرم» تنها به نیکىهاى بزرگ گفته مىشود مثل کسى که همه مالش را براى تجهیز سپاه اسلام صرف کند.(15)
درباره واژه کرم در ذیل «اصول الکرم» مطالبى تقدیم شد. امامان بندگان مُکرم خداوندند. آنان کانون کرامتاند و آنچه خوبان همه دارند اینان تنها دارند لکن اینهمه به عنایت خداوند براى آنها فراهم شده است نه به گونهاى که سلب اختیار بشود.
تسلیم در برابر فرمان خداوند
سومین ویژگى پاکان که در آیه آمده است، سربر فرمان خداوند داشتن و تسلیم محض فرمان او بودن است. لذا در قاموس ملائکه عصیان راه ندارد. تمام فرشتگان معصوماند این آیه عصمت را براى همه فرشتگان اثبات مىکند و آیه 6 سوره تحریم عصمت را براى گروهى از ملائکه (ملائکه نگهبان جهنم) اثبات مىکند «...علیها ملائکه غلاظ شداد لایعصون اللّه ما امرهم و هم بامره یفعلون؛ بر آن (آتش) ملائکهاى غلاظ و شداد مأمورند که خدا را در امرى که به آنها داده شده عصیان نمىکنند و آنها به امر خداوند انجام مىدهند.»
همین عصمت را ما در زیارت جامعه کبیره براى امامان علیهم الصلوة و السلام اثبات مىکنیم. نتیجه آن تکریم این «عصمت» است و تکریم هم بر خواسته از عبودیت، بنابراین ریشه این عصمت بندگى خداوند به معناى واقعى و حقیقى آن است.
در سوره حجرات آیه 1 آمده است: یا ایهاالّذین آمنوا لا تقدموا بین یدى اللّه و رسوله و اتقوا اللّه ان اللّه سمیع علیم؛ اى مؤمنان از خدا و پیامبر جلو نیفتید (تابع فرمان آنها باشید) و تقوا پیشه سازید که خداوند شنوا و داناست.
سبقت بر خدا و پیامبر یعنى متعبد نبودن در برابر مجموعه دین سبقت بر خدا و پیامبر یعنى اعمال سلیقه شخصى در دین ورود قیاس و استحسان و...و... در مبانى استنباط.
سبقت بر خداوند یعنى ایراد بر احکام خداوند گرفتن، ویژگیهاى فرشتگان آن است که سر سوزنى بر خدا و رسول سبقت نمىگیرند امامان نیز چنیناند آنها تسلیم محض فرمان اویند از همین رهگذر است که همگان را دعوت به تسلیم در برابر خداوند نموده و اسلام را همان تسلیم معرفى کردهاند «الاسلام هو التسلیم» و با آنان که «قیاس» را که همان تمثیل منطقى است که در منطق مفید علم نمىباشد به عنوان مبانى استنباط احکام خداوند برگزیدند برخورد کردند. مثل برخوردهاى صریح و شفاف حضرت امام صادق(ع) که با ابوحنیفه (از سردمداران جریان رأى) داشت.
تفسیر آیه
لایسبقونه بالقول...
«قول به معناى ابراز و اظهار چیزى است که در قلب شخص است، ابراز و اظهار که هدف آن تفهیم و تفاهم است با تفسیر طرفین مفاهمه متفاوت مىشود» بنابراین این عنوان مفاهمه نه به انسان اختصاص دارد و نه به زبان و گوش بلکه ممکن است:
- بین خدا و ملائکه: «و اذ قال ربک للملائکة»(16)
- بین ملائکه و خدا:«قالوا سبحانک...»(17)
- بین خدا و انسان: «قلنا یا آدم...»(18)
- بین انسان و خدا: «قال رب اوزعنى ان اشکر...»(19)
- بین انسان و فرشته: «قالت انى اعوذ بالرحمن منک...»(20)
- بین فرشته و انسان: «قال انما انا رسول ربک...»(21)
- بین خدا و شیطان: «قال یا ابلیس مامنعک...»(22)
- بین شیطان و خدا: «قال رب فانظرنى...»(23)
- بین حیوانات با یکدیگر: «قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا..»(24)
- بین پرنده و انسان: «فقال احطت بمالم تحط به»(25)
بین جنها و انسان: «فقالوا انا سمعنا قرآناً عجبا»(26)
چنانکه ممکن است صورتهاى مختلفى مانند: نطق، القاء، وحى، الهام، اراده، به صورت مخصوص، حرکت ویژه باشد.(27)
مفسر بزرگ مرحوم علّامه طباطبایى مىگوید:
«اگر گفته شود فلانى از فلانى در قول سبقت نمىگیرد بدین معناست که پیش از آنکه دیگرى چیزى بگوید او چیزى نمىگوید... گاهى قول کنایه از اراده و مشیت است به این ترتیب معناى آیه فوق این است که اراده آنان تابع اراده دیگرى است و قبل از اراده او اراده نمىکند.»(28)
و بحق امامان این ویژگى را داشتند و امروز حضرت ولى عصر(عج) دارد که حتى اراده خودشان را با اراده حضرت حق تنظیم مىکند.
مىخواستند آنچه را که خدا مىخواست و نمىخواستند آنچه را که او نمىخواست این یعنى مقام رضا و تسلیم که از مقامات بالاى سیر و سلوک الى اللّه است.
یکى درد و یکى درمان پسندد
یکى وصل و یکى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
پىنوشتها: -
1. اصول کافى، ج 1، ص 175.
2. سوره مریم،آیه 30.
3. سوره کهف ،آیه 1.
4. سوره اسراء،آیه 1.
5. سوره نجم، آیه 10.
6. سوره ص، آیه 41.
7. همان، آیه 17.
8. سوره مریم، آیه 2.
9. ادب فناى مقربان، ج 2، ص 397.
10. سوره نمل، آیه 40.
11. سوره مؤمنون، آیه 116.
12. سوره انفطار، آیه 11.
13. سوره دخان، آیه 17.
14. سوره انفال، آیه 4.
15. المفردات، ص 420.
16. سوره بقره، آیه 30.
17. همان، آیه 32.
18. همان، آیه 35.
19. سوره نمل، آیه 19.
20. سوره مریم، آیه 18.
21. همان، آیه 19.
22. سوره ص، آیه 75.
23. همان، آیه 79.
24. سوره نمل، آیه 18.
25. همان، آیه 22.
26. سوره جن، آیه 1.
27. کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» کلمه قول.
28. المیزان، ج 12، ص 275.