اسلام دین زنده و همیشه جاوید
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از ویژگىهاى اسلام پویایى آن است و همین ویژگى او را جاودانه معرفى مىکند امام رضا (ع) در جواب شخصى که از او مىپرسد، چرا قرآن با گذر زمان کهنه نمىشود و هر چه زمان بر او بگذرد تازه و نو بودن آن محفوظ است فرمود: « لانّ الله لم ینزله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عند کل قوم غض الى یوم القیامه ؛(1) خداى سبحان قرآن را براى زمان خاص و مردم خاص فرو نفرستاده است، پس قرآن در هر زمانى و پیش هر قومى تا روز قیامت تازه و نو است».
امام صادق (ع) نیز فرمود: حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامه و حرامه حرام ابداً الى یوم القیامه لایکون غیره و لا یجىء غیره؛(2) حلال پیامبر اسلام (ص) تا روز قیامت و براى همیشه حلال و حرام او نیز براى همیشه و تا روز قیامت حرام است نه غیر آن خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن خواهد گردید».
یکى از اندیشمندان غربى اسلام را دینى زنده و پاینده و دین آینده جهان معرفى کرده و گفته است: «من همیشه نسبت به دین محمد(ص) به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش نهایت احترام را داشتهام، به نظر من اسلام تنها مذهبى است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیّر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد، من چنین پیش بینى مىکنم و از هم اکنون نیز آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد(ص) مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود».(3)
آن چه باعث پویایى و جاودانگى اسلام است عناصر گوناگونى است که از جمله آنها هماهنگى آن با عقل و این که عقل یکى از منابع دین معرفى شده است علاوه بر آن که عقل یکى از منابع دین معرفى شده است و ائمه فرمودهاند: مردم دو جهت در اختیار دارند یکى پیامبران و ائمه (ع) که حاملان پیام الهى به مردم هستند و دیگرى عقل(4)، اجتهاد پذیرى اسلام نیز آن را پاسخگوى نیازهاى انسان در هر عصر و زمان قرار مىدهد. به دیگر سخن اجتهاد قوّه محرکه اسلام است که مىتوان با استفاده از آن به نیازهاى انسانها در هر زمان و هر مکان با استفاده از متون آیات قرآن و روایات پاسخ داد. از این رو ائمه معصومین (ع) فرمودند: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع ؛(5) بر ما است که اصول را بر شما القاء کرده و شما با مراجعه به آن اصول، فروع را از آن استنباط کنید».
سرّ ثبات دین اسلام
چرا دین اسلام دین ثابت و همیشگى است؟
1- عند اللهى بودن دین:
سرّ آن این است که قرآن کریم از سویى مىفرماید: «ان الدین عندالله الاسلام ؛(6) در حقیقت دین در پیشگاه خدا اسلام است» و از سوى دیگر آن چه که از پیشگاه خدا باشد ثابت و پایدار است، «ما عندکم ینفد و ما عندالله باق ؛(7)آن چه پیش شماست پایانپذیر است و آن چه پیش خدا است باقى و پایدار.» با انضمام این دو آیه روشن مىشود که اسلام دین ثابت و مستمرى است که نه تخلفپذیر است و نه اختلافپذیر.
انبیاء(ع) همگان بر اساس خطوط کلى آن مشى مىکردند،از این رو فرمود: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه ؛(8)هر که غیر از اسلام دینى جستجو کند از او پذیرفته نخواهد شد.»
در واقع نه تنها دین همه انبیاء (ع) اسلام است بلکه بر اساس هماهنگى تکوین و تشریع همه نظام هستى در برابر خداى سبحان تسلیم و خاضع و متواضعند، «وله اسلم من فى السموات و الارض ؛(9)همه آن چه که در آسمانها و زمین است در برابر خدا تسلیم اند.» انسان نیز که بخشى از نظام هستى است و قوانین تکوینى خود را از خدا مىگیرد از نظر تشریع نیز باید قوانین خویش را از خدا دریافت کند و در برابر او تسلیم باشد، در واقع تکوین و تشریع با هم هماهنگ هستند زیرا مبدأشایسته وضع قوانین تکوین و تشریع و هماهنگ کننده آن دو خداى سبحان است.
2- هماهنگى با فطرت
دین براى شکوفایى و پرورش فطرت انسان آمده است، از آن جا که در فطرت انسان هیچ گونه تغییرى راه ندارد، دین نیز ثابت خواهد ماند «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ؛(10)پس با گرایش به حق به دین روى بیاور این فطرت الهى است که خداى سبحان مردم را بر اساس آن آفریده است براى آفرینش الهى دگرگونى نیست».
دینى که مبدأ فاعلى آن ذات اقدس الهى است و مبدأ فاعلى آن فطرت هماهنگ انسان هاست، براى همیشه ثابت خواهد ماند.
البته آن چه ثابت است خطوط کلى دین در اصول اعتقادى و اخلاق و احکام است که با فطرت ثابت انسان هماهنگ است ولى در کنار دین شریعتى داریم که در گذر زمان و اختلاف اعصار مختلف و متحول مىشود این شریعت متحول است که با طبیعت متحول انسان همسوست. «ولکل جعلنا منکم شریعة و منهاجاً؛هر پیامبرى داراى شریعت و منهاج است».
البته با تکمیل شدن نیازها خداى سبحان قانونى وضع کرده است که تا قیامت جواب گوى هرگونه تحولى است و این قانون همان دین خاتم است. زیرا خداى سبحان که از پیوند فطرت با طبیعت آگاه است، مىداند تا چه زمانى زمینههاى اختلاف فراهم خواهم شد. از این رو به وسیله پیامبران و با تغییر در شرایع، نیازهاى انسانى را پاسخ مىگوید، اما اگر شریعت به گونهاى باشد که قیامت نیازى به تغییر نداشته باشد و نیازهاى محدود و جزئى را نیز با اجتهاد مستمر پاسخ گوید، به شریعت جدیدى نیاز نیست.
قلمرو اجتماعى دین
آن چه تاکنون بیان شد این بود که اسلام دین ثابت، همگانى و همه جایى و همیشگى است و با استفاده از اجتهاد مىتواند پاسخگوى نیازهاى انسان در هر زمان و مکان باشد، حال این سؤال مطرح مىشود که قلمرو دین تا کى است آیا محدود به حوزه فردى زندگى انسان است یا قلمرو اجتماعى او را نیز دربر مىگیرد؟ دین شناسان در این رابطه نظرهاى گوناگون ارائه دادهاند.
برخى بر این پندارند که دین فقط عهده دار رابطه فردى حق و خلق یعنى عبادات و روابط اخلاقى افراد با یکدیگر است و اما مسائل سیاسى، حقوقى و حکومتى از قلمرو دین خارج بوده و منوط به تشخیص انسان با استفاده از عقل و علم است.
گروهى مىگویند، دین علاوه بر عبادات و اخلاق، اصل حکومت را نیز مورد تأکید قرار داده و اصول حاکم بر نظام اجتماعى و نظام بین المللى را نیز تبیین مىکند و نظام جامعه اسلامى را نظام امامت و ولایت مىداند اما محدود به عصر حضور امامان معصوم مىباشد.
گروهى مىگویند: دین همه امور را اعم از آن چه که مورد جزئیات و یا کلیات نظام اجتماعى است مشخص کرده لیکن باید آنها را با جستجو در منابع استنباط کرد.
با توجه به این اقوال و نظرات درباره قلمرو دین در جنبههاى اجتماعى و سیاسى، نظر صحیح کدام است؟
تعیین نظر صحیح در این میان متوقف به تدبیر و تأمل در برهان عقلى است که بر ضرورت وجود دین اقامه مىشود.
برهانى که در کتابهاى فلسفى براى اثبات ضرورت دین اقامه کردهاند، ناظر به ضرورت وجود آن براى حیات اجتماعى انسان است به این بیان که بشر به دلیل آن که متمدن بالاصل و یا مستخدم بالطبع و متمدن بالفطره است ناگزیر از زندگى اجتماعى است.
انسان نمىتواند مانند دیگر حیوانات به صورت مستقیم از طبیعت بهره بردارى کند او براى حداقل زندگى نیازمند به خوراک،
پوشاک و مسکنى است که از طریق تصرف و دخالت در طبیعت تهیه مىشود و این همه بدون همکارى و همیارى و هماهنگى با دیگران آماده نمىشود و همیارى و هماهنگى افراد نیازمند به اجراى ضوابط و قوانینى معین و مشخص است و این قوانین براى این که سعادت زندگى اجتماعى را تأمین کند. باید بر اساس آگاهى نسبت به مصالح همگان و به دور از دخالت هواها و هوسهایى باشد که به دنبال کسب منافع شخصى و گروهى است یعنى قانونى که جاهلانه تنظیم شده باشد و یا قانونى که بر اساس هوا و هوس باشد تضمین کننده حیات اجتماعى نیست و قانون معصوم از خطا و مصون از هوس تنها توسط انسان معصومى که متکى به وحى الهى است، از ذات اقدس پروردگار دریافت مىشود.(11)
بر اساس این استدلال دین تنها براى روابط فردى خلق و خالق و انسان و خدا و یا براى روابط اخلاقى انسانها نسبت به یکدیگر اثبات نمىشود بلکه دین را براى برقرارى قسط و عدل ضرورى مىداند.
نظام اجتماعى و سیاسى که بر اساس این مربیان شکل مىگیرد، نظام مبتنى بر امامت است. زیرا آن چه که عهدهدار عدالت و قسط است تنها داشتن قوانینى معصوم از خطا و بدور از هوا و هوس نیست بلکه اجراى معصومانه آن نیز لازم است، در عصر غیبت امام معصوم (ع) نیز باید قوانین کلى که از طرف وحى براى تمشیت امور اجتماعى مردم ابلاغ شده است از اعتبار کافى برخوردار بوده و اجرا شوند.
اجراى این قوانین نیازمند به مجریانى است که علاوه بر آگاهى به آنها و اطلاع بر خصوصیتهاى زمان و مکان و تحولهاى اجتماعى و سیاسى معتقد به آنها بوده و به آنها عمل نماید.
نظام امامت، نظام حق مدار است که هم قوانین آن حق است و هم مجریان آن در عصر حضور معصوم و در عصر غیبت از عدالت برخوردارند. و این قوانین همه جوانب حیات و زندگى را تحت پوشش قرار داده تا آدمیان بتوانند در پرتو آن زندگى ابدى و جاودانش را تأمین نماید. زیرا حیات ابدى و اخروى از زندگى دنیوى جدا نیست بلکه دنیا گذرگاهى است که آدمى باید با تسلیم بودن در برابر قوانین الهى در همه ابعاد زندگى، سعادت اخروى خود را تضمین شخصیتى نماید.
برهان نبوت با این تحلیل مىتواند قلمرو و حدود دینى را تبین نماید و روشن سازد که دین محدود به قلمرو فردى نیست بلکه قلمروهاى اجتماعى زندگى انسان را تحت پوشش قرار مىدهد و آدمى را در همه صحنهها هدایت مىکند.
انحصار دین به احکام ارزشى
برخى گفتهاند که دین فقط ارزشهاى حاکم بر زندگى بشر را بیان مىکند و از تدوین و تنظیم احکام، قوانین و مقررات سیاسى، اقتصادى پرهیز مىکند و مىگویند قوانین اجتماعى توسط خود انسان و با استفاده از عقل تنظیم مىشود. این گروه قوانین را همواره در حال تکامل و رشد مىدانند و دین را از نقایص آن قوانین مصون داشته و آن را ثابت مىدانند و به عبارت دیگر انبیاء فقط ارزشها را بیان کردهاند و اجرا نمودند و کارى با قوانین و مقررات اجتماعى نداشتهاند.
در جواب مىگوییم: اگر ما حق قانون گزارى را منحصر به کسى که آگاه از روابط آشکار و نهان انسان و جهان است ندانیم و قوانین را تابع دانش بشر بدانیم و اسلام را نسبت به آن قوانین در حدّ یک نظام ارزشى ناظر بدانیم در این صورت تفاوتى بین اسلام و دیگر مکاتب بشرى نمىماند بلکه اساساً نیازى به این وجود نخواهد داشت، زیرا اولاً انسانها غالباً به این ارزشها واقفند و نسبت به آنها تمایل دارند و ثانیاً کمتر مکتبى از مکاتب بشرى است که با این ارزشها مخالفت داشته باشد بلکه موافق بر قرار آنها خواهند بود زیرا همه آنها خواهان حاکمیت ارزشهایى چون عدالت، آزادى، ایجاد رشد و تکامل جامعه و امثال آن ها خواهند بود.
در حالى که در اصول و مبانى بین مکاتب بشرى و مکتب الهى تفاوت است که در مکتب الهى با در نظر گرفتن حیات حقیقى انسان براى او برنامه ارائه مىدهد و در مکاتب بشر حداکثر زندگى دنیوى و مادى و حیوانى و اجتماعى او را در این دنیا مورد توجه قرار مىدهد.
فرعون و مؤمن آل فرعون
در قرآن کریم دو نمونه از انسانها را مطرح مىکند که یکى بر باطل بوده و دیگرى بر حق، ولى هر دو در گفتار یکسان سخن مىگفتند یکى فرعون و دیگرى مؤمن آل فرعون است.
فرعون داعیه تمدن و دفاع از آن داشته و پیروزى در عمل را نشانه فلاح و رستگارى مىخواند و مىگفت: «اذهبا بطریقتکم المثلى، فاجمعوا کیدکم ثم ائتوا صفاً و قد افلح الیوم من استعلى ؛(12)یعنى موسى و هارون قصد دارند تمدن نمونه و شیوه عالى و نیک شما را از بین ببرند، پس مکر و تدبیر خود را فراهم آورید و در مقابل آنها صف آرایى کنید که فلاح و رستگارى از آن کسى است که بر رقیب پیروز گشته و بر او برترى یابد».
در جاى دیگر فرعون، موسى را مروج فساد دانسته و مىگوید: «و قال فرعون ذرونى اقتل موسى و لیدع ربّه انى اخاف ان یبدّل دینکم اوان یظهر فى الارض الفساد ؛(13)فرعون گفت: مرا بگذارید تا موسى را به قتل برسانم و او پروردگار خود را بخواند، من ترس آن را دارم که او دین شما را از بین ببرد و یا آن که فساد در زمین را رواج دهد» یعنى اگر اصل مکتب شما را دگرگون نکرد زمینه هرج و مرج و فساد اخلاقى و اجتماعى را فراهم مىکند. علاوه فرعون در دفاع از نظر خود شعار رشد و هدایت جامعه را مىدهد و مىگوید: «و قال فرعون ما اریکم الّا ما ارى و ما اهدیکم الّاسبیل الرشاد؛(14) فرعون گفت: من جز به آن چه که در مورد قتل موسى شما را ارائه طریق کردم، صلاح نمىدانم و شما را جز به راه رشد هدایت نمىکنم».
قرآن کریم در ادامه همین آیات از حسن و زیبایى کار زشت فرعون در نظر او خبر داده و ادعاى هدایت بر طریق رشد را به مؤمن آل فرعون نیز نسبت مىدهد «و انى لاظنه کاذبا و کذلک زیّن لفرعون سوء عمله و صدّ عن السبیل و ماکید فرعون الّا فى تباب، و قال الذى آمن یاقوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد؛(15)فرعون گفت: من موسى را دروغگو مىپندارم و این چنین در نظر فرعون عمل زشتش زیبا جلوه نمود و از پیمودن راه حق باز داشته شد و مکر فرعون جز به هلاکت او خاتمه نیافت. از طرف دیگر مؤمن آل فرعون به قوم خود گفت: از من پیروى نمائید تا شما را به راه رشد هدایت کنم».
با توجه به سخن فرعون و مؤمن آل فرعون هر دو از ارزش واحد سخن مىگویند گرچه مبانى آنها متفاوت است، فرعون فقط چهره ظاهرى اعمال را مىبیند و سخن مىگوید اما مؤمن آل فرعون چهره ملکوتى و نتیجه اخروى اعمال را مورد توجه قرار مىدهد و بر این اساس دعوت فرعون را، دعوت به آتش و عمل خود را طریقه وصول به بهشت مىداند و مىگوید: «یا قوم انّ هذه الحیوة الدنیا متاع و انّ الآخرة هى دارالقرار، من عمل سئیة فلا یجزى الّا مثلها و من عمل صالحاً من ذکر او انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة، یرزقون فیها بغیر حساب و یا قوم مالى ادعوکم الى النجاة و تدعوننى الى النار؛(16)اى قوم، این زندگى دنیا متاع ناچیزى بیش نیست سراى آخرت منزلگاه ابدى است، هر کس عملى در دنیا انجام دهد جز به مثل آن در آخرت جزا نبیند و هر زن یا مردى که مؤمن است، عمل صالح انجام دهد داخل بهشت مىشود و در آن از روزى که به حساب در نمىآید بهره مىبرد. اى قوم چه شده است که من شما را به نجات مىخوانم و شما مرا به آتش دعوت مىکنید».
با توجه به سخنان فرعون و مؤمن آل فرعون استفاده مىشود که همه آدمى را به عناوین ارزشى چون، خیر، رستگارى، رشد، عدالت، تقوا، سعادت، صلاح و رفاه و مانند آن دعوت مىکنند، اما آن که از ظاهر و باطن انسان آگاه نیست هرگز نمىتواند خیر واقعى او را تشخیص دهد زیرا او به گذشته و آینده انسان و سرنوشت حتمى در نزدیک یا دور آگاهى ندارد و فقط آن که این آگاهى را دارد مىتواند خیر واقعى را شناخته و آدمى را به آن سوى هدایت نماید.
مبارزه پیامبران دلیل رابطه دین و نظام اجتماعى
پیامبران در طول تاریخ به مبارزه با طاغوتها و قوانین انحرافى موجود در جامعه مىپرداختند و اگر پیامبران تنها به اصول کلى اکتفا کرده و در مورد احکام و مقررات نظر خاصى نداشتند، دلیلى بر درگیرىهاى مستمر و تاریخى آنها با طاغوتها و بت پرستان وجود نداشت زیرا مشرکین که با انبیاء مقابله مىکردند در توحید خالق با پیامبران همراه بودند چنان که قرآن مىفرماید: «ولئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولن اللّه ؛(17)اگر از آنها از آفریننده آسمان و زمین سؤال کنى، خداوند را خالق آنها خواهند خواند».
آن چه که انبیاء با مخالفان انبیاء در آن اختلاف داشتهاند، توحید ربوبى بود. به این معنا که انبیاء تدبیر انسان و پرورش او را در بعد عقاید و اخلاق و اعمال مختص به خدا مىدانستند و آن چه را ارائه مىدادند به خدا نسبت مىدادند و سخنى جز وحى الهى را بدون هیچگونه دخل و تصرف براى مردم بازگو نمىکردند.
قرآن مىگوید: عدهاى به پیامبر (ص) پیشنهاد مىدادند تا در قوانین و طرز رهبرى خود تجدید نظر کند اما پیامبر (ص) مىفرمود من تابع وحى الهى هستم. «واذا تتلى علیهم آیاتنا بینات قال الذین لا یرجون لقائنا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله، قل ما یکون لى ان ابدله من تلقاء نفسى، ان اتبع الا ما یوحى الىّ انى اخاف ان عصیت ربى عذاب یوم عظیم ؛(18)و آنگاه که آیات آشکار ما بر تبهکاران تلاوت مىشود، آنها که منکر قیامت اند و امید به لقاى ما ندارند، مىگفتند: قرآنى غیر از قرآن موجود بیاور و یا آن را مبدلّ گردان اى پیامبر (ص) در پاسخ آنها بگو: مرا نرسد که در نزد خود قرآن را تبدیل کنم - و وقتى تبدیل برخى از مطالب یا کتاب با حفظ اصل آن مقدور من نباشد تغییر کل آن هرگز میسورم نیست - من جز آن چه را که به من وحى مىشود تبعیت نمىکنم و من اگر در برابر خدا عصیان کنم از عذاب روز بزرگ مىترسم.
نتیجهگیرى
با توجه به مجموعه مطالب این مقاله روشن، که اسلام دین زنده و جاویدان است و احکام ومقررات اسلامى نیازهاى انسان را در همه جا و همیشه پاسخگوست و علت آن عنداللهى بودن دین و هماهنگى آن با فطرت است علاوه بر آن اجتهاد پذیرى دین به عنوان قوه محرکه اسلام آن را همیشه تازه و زنده نگه مىدارد و چون دین پاسخگوى انسان در هر زمان و مکان است مىتواند از قلمرویى برخوردار باشد که همه ابعاد زندگى انسان را تحت پوشش قرار دهد و اختصاص به احکام ارزشى ندارد بلکه قلمروهاى دیگرى نیز دارد که توان ارائه نظام اجتماعى دینى را خواهد داشت .
پىنوشتها: -
1. عیون اخبار الرضا، ص 93.
2. اصول کافى، ج 1، ص 58.
3. اسلام دین آینده جهان، برنارد شاو، ترجمه سید هادى خسروشاهى، ص 13.
4. اصول کافى، ج 1، ص16.
5. وسایل الشیعه، ج 27، ص62.
6. سوره آل عمران، آیه 18.
7. سوره نحل، آیه 96.
8. سوره آل عمران،آیه 85.
9. سوره آل عمران،آیه 83.
10. سوره روم، آیه 30.
11. اشارات، ج 3، ص371.
12. سوره طه، آیه 63 - 64.
13. سوره مؤمن، آیه 26.
14. همان، آیه 29.
15. مؤمن، آیه 37 - 38.
16. همان، آیه 39 - 41.
17. سوره لقمان، آیه 25.
18. سوره یونس، آیه 15.
امام صادق (ع) نیز فرمود: حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامه و حرامه حرام ابداً الى یوم القیامه لایکون غیره و لا یجىء غیره؛(2) حلال پیامبر اسلام (ص) تا روز قیامت و براى همیشه حلال و حرام او نیز براى همیشه و تا روز قیامت حرام است نه غیر آن خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن خواهد گردید».
یکى از اندیشمندان غربى اسلام را دینى زنده و پاینده و دین آینده جهان معرفى کرده و گفته است: «من همیشه نسبت به دین محمد(ص) به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش نهایت احترام را داشتهام، به نظر من اسلام تنها مذهبى است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیّر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد، من چنین پیش بینى مىکنم و از هم اکنون نیز آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد(ص) مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود».(3)
آن چه باعث پویایى و جاودانگى اسلام است عناصر گوناگونى است که از جمله آنها هماهنگى آن با عقل و این که عقل یکى از منابع دین معرفى شده است علاوه بر آن که عقل یکى از منابع دین معرفى شده است و ائمه فرمودهاند: مردم دو جهت در اختیار دارند یکى پیامبران و ائمه (ع) که حاملان پیام الهى به مردم هستند و دیگرى عقل(4)، اجتهاد پذیرى اسلام نیز آن را پاسخگوى نیازهاى انسان در هر عصر و زمان قرار مىدهد. به دیگر سخن اجتهاد قوّه محرکه اسلام است که مىتوان با استفاده از آن به نیازهاى انسانها در هر زمان و هر مکان با استفاده از متون آیات قرآن و روایات پاسخ داد. از این رو ائمه معصومین (ع) فرمودند: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع ؛(5) بر ما است که اصول را بر شما القاء کرده و شما با مراجعه به آن اصول، فروع را از آن استنباط کنید».
سرّ ثبات دین اسلام
چرا دین اسلام دین ثابت و همیشگى است؟
1- عند اللهى بودن دین:
سرّ آن این است که قرآن کریم از سویى مىفرماید: «ان الدین عندالله الاسلام ؛(6) در حقیقت دین در پیشگاه خدا اسلام است» و از سوى دیگر آن چه که از پیشگاه خدا باشد ثابت و پایدار است، «ما عندکم ینفد و ما عندالله باق ؛(7)آن چه پیش شماست پایانپذیر است و آن چه پیش خدا است باقى و پایدار.» با انضمام این دو آیه روشن مىشود که اسلام دین ثابت و مستمرى است که نه تخلفپذیر است و نه اختلافپذیر.
انبیاء(ع) همگان بر اساس خطوط کلى آن مشى مىکردند،از این رو فرمود: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه ؛(8)هر که غیر از اسلام دینى جستجو کند از او پذیرفته نخواهد شد.»
در واقع نه تنها دین همه انبیاء (ع) اسلام است بلکه بر اساس هماهنگى تکوین و تشریع همه نظام هستى در برابر خداى سبحان تسلیم و خاضع و متواضعند، «وله اسلم من فى السموات و الارض ؛(9)همه آن چه که در آسمانها و زمین است در برابر خدا تسلیم اند.» انسان نیز که بخشى از نظام هستى است و قوانین تکوینى خود را از خدا مىگیرد از نظر تشریع نیز باید قوانین خویش را از خدا دریافت کند و در برابر او تسلیم باشد، در واقع تکوین و تشریع با هم هماهنگ هستند زیرا مبدأشایسته وضع قوانین تکوین و تشریع و هماهنگ کننده آن دو خداى سبحان است.
2- هماهنگى با فطرت
دین براى شکوفایى و پرورش فطرت انسان آمده است، از آن جا که در فطرت انسان هیچ گونه تغییرى راه ندارد، دین نیز ثابت خواهد ماند «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ؛(10)پس با گرایش به حق به دین روى بیاور این فطرت الهى است که خداى سبحان مردم را بر اساس آن آفریده است براى آفرینش الهى دگرگونى نیست».
دینى که مبدأ فاعلى آن ذات اقدس الهى است و مبدأ فاعلى آن فطرت هماهنگ انسان هاست، براى همیشه ثابت خواهد ماند.
البته آن چه ثابت است خطوط کلى دین در اصول اعتقادى و اخلاق و احکام است که با فطرت ثابت انسان هماهنگ است ولى در کنار دین شریعتى داریم که در گذر زمان و اختلاف اعصار مختلف و متحول مىشود این شریعت متحول است که با طبیعت متحول انسان همسوست. «ولکل جعلنا منکم شریعة و منهاجاً؛هر پیامبرى داراى شریعت و منهاج است».
البته با تکمیل شدن نیازها خداى سبحان قانونى وضع کرده است که تا قیامت جواب گوى هرگونه تحولى است و این قانون همان دین خاتم است. زیرا خداى سبحان که از پیوند فطرت با طبیعت آگاه است، مىداند تا چه زمانى زمینههاى اختلاف فراهم خواهم شد. از این رو به وسیله پیامبران و با تغییر در شرایع، نیازهاى انسانى را پاسخ مىگوید، اما اگر شریعت به گونهاى باشد که قیامت نیازى به تغییر نداشته باشد و نیازهاى محدود و جزئى را نیز با اجتهاد مستمر پاسخ گوید، به شریعت جدیدى نیاز نیست.
قلمرو اجتماعى دین
آن چه تاکنون بیان شد این بود که اسلام دین ثابت، همگانى و همه جایى و همیشگى است و با استفاده از اجتهاد مىتواند پاسخگوى نیازهاى انسان در هر زمان و مکان باشد، حال این سؤال مطرح مىشود که قلمرو دین تا کى است آیا محدود به حوزه فردى زندگى انسان است یا قلمرو اجتماعى او را نیز دربر مىگیرد؟ دین شناسان در این رابطه نظرهاى گوناگون ارائه دادهاند.
برخى بر این پندارند که دین فقط عهده دار رابطه فردى حق و خلق یعنى عبادات و روابط اخلاقى افراد با یکدیگر است و اما مسائل سیاسى، حقوقى و حکومتى از قلمرو دین خارج بوده و منوط به تشخیص انسان با استفاده از عقل و علم است.
گروهى مىگویند، دین علاوه بر عبادات و اخلاق، اصل حکومت را نیز مورد تأکید قرار داده و اصول حاکم بر نظام اجتماعى و نظام بین المللى را نیز تبیین مىکند و نظام جامعه اسلامى را نظام امامت و ولایت مىداند اما محدود به عصر حضور امامان معصوم مىباشد.
گروهى مىگویند: دین همه امور را اعم از آن چه که مورد جزئیات و یا کلیات نظام اجتماعى است مشخص کرده لیکن باید آنها را با جستجو در منابع استنباط کرد.
با توجه به این اقوال و نظرات درباره قلمرو دین در جنبههاى اجتماعى و سیاسى، نظر صحیح کدام است؟
تعیین نظر صحیح در این میان متوقف به تدبیر و تأمل در برهان عقلى است که بر ضرورت وجود دین اقامه مىشود.
برهانى که در کتابهاى فلسفى براى اثبات ضرورت دین اقامه کردهاند، ناظر به ضرورت وجود آن براى حیات اجتماعى انسان است به این بیان که بشر به دلیل آن که متمدن بالاصل و یا مستخدم بالطبع و متمدن بالفطره است ناگزیر از زندگى اجتماعى است.
انسان نمىتواند مانند دیگر حیوانات به صورت مستقیم از طبیعت بهره بردارى کند او براى حداقل زندگى نیازمند به خوراک،
پوشاک و مسکنى است که از طریق تصرف و دخالت در طبیعت تهیه مىشود و این همه بدون همکارى و همیارى و هماهنگى با دیگران آماده نمىشود و همیارى و هماهنگى افراد نیازمند به اجراى ضوابط و قوانینى معین و مشخص است و این قوانین براى این که سعادت زندگى اجتماعى را تأمین کند. باید بر اساس آگاهى نسبت به مصالح همگان و به دور از دخالت هواها و هوسهایى باشد که به دنبال کسب منافع شخصى و گروهى است یعنى قانونى که جاهلانه تنظیم شده باشد و یا قانونى که بر اساس هوا و هوس باشد تضمین کننده حیات اجتماعى نیست و قانون معصوم از خطا و مصون از هوس تنها توسط انسان معصومى که متکى به وحى الهى است، از ذات اقدس پروردگار دریافت مىشود.(11)
بر اساس این استدلال دین تنها براى روابط فردى خلق و خالق و انسان و خدا و یا براى روابط اخلاقى انسانها نسبت به یکدیگر اثبات نمىشود بلکه دین را براى برقرارى قسط و عدل ضرورى مىداند.
نظام اجتماعى و سیاسى که بر اساس این مربیان شکل مىگیرد، نظام مبتنى بر امامت است. زیرا آن چه که عهدهدار عدالت و قسط است تنها داشتن قوانینى معصوم از خطا و بدور از هوا و هوس نیست بلکه اجراى معصومانه آن نیز لازم است، در عصر غیبت امام معصوم (ع) نیز باید قوانین کلى که از طرف وحى براى تمشیت امور اجتماعى مردم ابلاغ شده است از اعتبار کافى برخوردار بوده و اجرا شوند.
اجراى این قوانین نیازمند به مجریانى است که علاوه بر آگاهى به آنها و اطلاع بر خصوصیتهاى زمان و مکان و تحولهاى اجتماعى و سیاسى معتقد به آنها بوده و به آنها عمل نماید.
نظام امامت، نظام حق مدار است که هم قوانین آن حق است و هم مجریان آن در عصر حضور معصوم و در عصر غیبت از عدالت برخوردارند. و این قوانین همه جوانب حیات و زندگى را تحت پوشش قرار داده تا آدمیان بتوانند در پرتو آن زندگى ابدى و جاودانش را تأمین نماید. زیرا حیات ابدى و اخروى از زندگى دنیوى جدا نیست بلکه دنیا گذرگاهى است که آدمى باید با تسلیم بودن در برابر قوانین الهى در همه ابعاد زندگى، سعادت اخروى خود را تضمین شخصیتى نماید.
برهان نبوت با این تحلیل مىتواند قلمرو و حدود دینى را تبین نماید و روشن سازد که دین محدود به قلمرو فردى نیست بلکه قلمروهاى اجتماعى زندگى انسان را تحت پوشش قرار مىدهد و آدمى را در همه صحنهها هدایت مىکند.
انحصار دین به احکام ارزشى
برخى گفتهاند که دین فقط ارزشهاى حاکم بر زندگى بشر را بیان مىکند و از تدوین و تنظیم احکام، قوانین و مقررات سیاسى، اقتصادى پرهیز مىکند و مىگویند قوانین اجتماعى توسط خود انسان و با استفاده از عقل تنظیم مىشود. این گروه قوانین را همواره در حال تکامل و رشد مىدانند و دین را از نقایص آن قوانین مصون داشته و آن را ثابت مىدانند و به عبارت دیگر انبیاء فقط ارزشها را بیان کردهاند و اجرا نمودند و کارى با قوانین و مقررات اجتماعى نداشتهاند.
در جواب مىگوییم: اگر ما حق قانون گزارى را منحصر به کسى که آگاه از روابط آشکار و نهان انسان و جهان است ندانیم و قوانین را تابع دانش بشر بدانیم و اسلام را نسبت به آن قوانین در حدّ یک نظام ارزشى ناظر بدانیم در این صورت تفاوتى بین اسلام و دیگر مکاتب بشرى نمىماند بلکه اساساً نیازى به این وجود نخواهد داشت، زیرا اولاً انسانها غالباً به این ارزشها واقفند و نسبت به آنها تمایل دارند و ثانیاً کمتر مکتبى از مکاتب بشرى است که با این ارزشها مخالفت داشته باشد بلکه موافق بر قرار آنها خواهند بود زیرا همه آنها خواهان حاکمیت ارزشهایى چون عدالت، آزادى، ایجاد رشد و تکامل جامعه و امثال آن ها خواهند بود.
در حالى که در اصول و مبانى بین مکاتب بشرى و مکتب الهى تفاوت است که در مکتب الهى با در نظر گرفتن حیات حقیقى انسان براى او برنامه ارائه مىدهد و در مکاتب بشر حداکثر زندگى دنیوى و مادى و حیوانى و اجتماعى او را در این دنیا مورد توجه قرار مىدهد.
فرعون و مؤمن آل فرعون
در قرآن کریم دو نمونه از انسانها را مطرح مىکند که یکى بر باطل بوده و دیگرى بر حق، ولى هر دو در گفتار یکسان سخن مىگفتند یکى فرعون و دیگرى مؤمن آل فرعون است.
فرعون داعیه تمدن و دفاع از آن داشته و پیروزى در عمل را نشانه فلاح و رستگارى مىخواند و مىگفت: «اذهبا بطریقتکم المثلى، فاجمعوا کیدکم ثم ائتوا صفاً و قد افلح الیوم من استعلى ؛(12)یعنى موسى و هارون قصد دارند تمدن نمونه و شیوه عالى و نیک شما را از بین ببرند، پس مکر و تدبیر خود را فراهم آورید و در مقابل آنها صف آرایى کنید که فلاح و رستگارى از آن کسى است که بر رقیب پیروز گشته و بر او برترى یابد».
در جاى دیگر فرعون، موسى را مروج فساد دانسته و مىگوید: «و قال فرعون ذرونى اقتل موسى و لیدع ربّه انى اخاف ان یبدّل دینکم اوان یظهر فى الارض الفساد ؛(13)فرعون گفت: مرا بگذارید تا موسى را به قتل برسانم و او پروردگار خود را بخواند، من ترس آن را دارم که او دین شما را از بین ببرد و یا آن که فساد در زمین را رواج دهد» یعنى اگر اصل مکتب شما را دگرگون نکرد زمینه هرج و مرج و فساد اخلاقى و اجتماعى را فراهم مىکند. علاوه فرعون در دفاع از نظر خود شعار رشد و هدایت جامعه را مىدهد و مىگوید: «و قال فرعون ما اریکم الّا ما ارى و ما اهدیکم الّاسبیل الرشاد؛(14) فرعون گفت: من جز به آن چه که در مورد قتل موسى شما را ارائه طریق کردم، صلاح نمىدانم و شما را جز به راه رشد هدایت نمىکنم».
قرآن کریم در ادامه همین آیات از حسن و زیبایى کار زشت فرعون در نظر او خبر داده و ادعاى هدایت بر طریق رشد را به مؤمن آل فرعون نیز نسبت مىدهد «و انى لاظنه کاذبا و کذلک زیّن لفرعون سوء عمله و صدّ عن السبیل و ماکید فرعون الّا فى تباب، و قال الذى آمن یاقوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد؛(15)فرعون گفت: من موسى را دروغگو مىپندارم و این چنین در نظر فرعون عمل زشتش زیبا جلوه نمود و از پیمودن راه حق باز داشته شد و مکر فرعون جز به هلاکت او خاتمه نیافت. از طرف دیگر مؤمن آل فرعون به قوم خود گفت: از من پیروى نمائید تا شما را به راه رشد هدایت کنم».
با توجه به سخن فرعون و مؤمن آل فرعون هر دو از ارزش واحد سخن مىگویند گرچه مبانى آنها متفاوت است، فرعون فقط چهره ظاهرى اعمال را مىبیند و سخن مىگوید اما مؤمن آل فرعون چهره ملکوتى و نتیجه اخروى اعمال را مورد توجه قرار مىدهد و بر این اساس دعوت فرعون را، دعوت به آتش و عمل خود را طریقه وصول به بهشت مىداند و مىگوید: «یا قوم انّ هذه الحیوة الدنیا متاع و انّ الآخرة هى دارالقرار، من عمل سئیة فلا یجزى الّا مثلها و من عمل صالحاً من ذکر او انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة، یرزقون فیها بغیر حساب و یا قوم مالى ادعوکم الى النجاة و تدعوننى الى النار؛(16)اى قوم، این زندگى دنیا متاع ناچیزى بیش نیست سراى آخرت منزلگاه ابدى است، هر کس عملى در دنیا انجام دهد جز به مثل آن در آخرت جزا نبیند و هر زن یا مردى که مؤمن است، عمل صالح انجام دهد داخل بهشت مىشود و در آن از روزى که به حساب در نمىآید بهره مىبرد. اى قوم چه شده است که من شما را به نجات مىخوانم و شما مرا به آتش دعوت مىکنید».
با توجه به سخنان فرعون و مؤمن آل فرعون استفاده مىشود که همه آدمى را به عناوین ارزشى چون، خیر، رستگارى، رشد، عدالت، تقوا، سعادت، صلاح و رفاه و مانند آن دعوت مىکنند، اما آن که از ظاهر و باطن انسان آگاه نیست هرگز نمىتواند خیر واقعى او را تشخیص دهد زیرا او به گذشته و آینده انسان و سرنوشت حتمى در نزدیک یا دور آگاهى ندارد و فقط آن که این آگاهى را دارد مىتواند خیر واقعى را شناخته و آدمى را به آن سوى هدایت نماید.
مبارزه پیامبران دلیل رابطه دین و نظام اجتماعى
پیامبران در طول تاریخ به مبارزه با طاغوتها و قوانین انحرافى موجود در جامعه مىپرداختند و اگر پیامبران تنها به اصول کلى اکتفا کرده و در مورد احکام و مقررات نظر خاصى نداشتند، دلیلى بر درگیرىهاى مستمر و تاریخى آنها با طاغوتها و بت پرستان وجود نداشت زیرا مشرکین که با انبیاء مقابله مىکردند در توحید خالق با پیامبران همراه بودند چنان که قرآن مىفرماید: «ولئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولن اللّه ؛(17)اگر از آنها از آفریننده آسمان و زمین سؤال کنى، خداوند را خالق آنها خواهند خواند».
آن چه که انبیاء با مخالفان انبیاء در آن اختلاف داشتهاند، توحید ربوبى بود. به این معنا که انبیاء تدبیر انسان و پرورش او را در بعد عقاید و اخلاق و اعمال مختص به خدا مىدانستند و آن چه را ارائه مىدادند به خدا نسبت مىدادند و سخنى جز وحى الهى را بدون هیچگونه دخل و تصرف براى مردم بازگو نمىکردند.
قرآن مىگوید: عدهاى به پیامبر (ص) پیشنهاد مىدادند تا در قوانین و طرز رهبرى خود تجدید نظر کند اما پیامبر (ص) مىفرمود من تابع وحى الهى هستم. «واذا تتلى علیهم آیاتنا بینات قال الذین لا یرجون لقائنا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله، قل ما یکون لى ان ابدله من تلقاء نفسى، ان اتبع الا ما یوحى الىّ انى اخاف ان عصیت ربى عذاب یوم عظیم ؛(18)و آنگاه که آیات آشکار ما بر تبهکاران تلاوت مىشود، آنها که منکر قیامت اند و امید به لقاى ما ندارند، مىگفتند: قرآنى غیر از قرآن موجود بیاور و یا آن را مبدلّ گردان اى پیامبر (ص) در پاسخ آنها بگو: مرا نرسد که در نزد خود قرآن را تبدیل کنم - و وقتى تبدیل برخى از مطالب یا کتاب با حفظ اصل آن مقدور من نباشد تغییر کل آن هرگز میسورم نیست - من جز آن چه را که به من وحى مىشود تبعیت نمىکنم و من اگر در برابر خدا عصیان کنم از عذاب روز بزرگ مىترسم.
نتیجهگیرى
با توجه به مجموعه مطالب این مقاله روشن، که اسلام دین زنده و جاویدان است و احکام ومقررات اسلامى نیازهاى انسان را در همه جا و همیشه پاسخگوست و علت آن عنداللهى بودن دین و هماهنگى آن با فطرت است علاوه بر آن اجتهاد پذیرى دین به عنوان قوه محرکه اسلام آن را همیشه تازه و زنده نگه مىدارد و چون دین پاسخگوى انسان در هر زمان و مکان است مىتواند از قلمرویى برخوردار باشد که همه ابعاد زندگى انسان را تحت پوشش قرار دهد و اختصاص به احکام ارزشى ندارد بلکه قلمروهاى دیگرى نیز دارد که توان ارائه نظام اجتماعى دینى را خواهد داشت .
پىنوشتها: -
1. عیون اخبار الرضا، ص 93.
2. اصول کافى، ج 1، ص 58.
3. اسلام دین آینده جهان، برنارد شاو، ترجمه سید هادى خسروشاهى، ص 13.
4. اصول کافى، ج 1، ص16.
5. وسایل الشیعه، ج 27، ص62.
6. سوره آل عمران، آیه 18.
7. سوره نحل، آیه 96.
8. سوره آل عمران،آیه 85.
9. سوره آل عمران،آیه 83.
10. سوره روم، آیه 30.
11. اشارات، ج 3، ص371.
12. سوره طه، آیه 63 - 64.
13. سوره مؤمن، آیه 26.
14. همان، آیه 29.
15. مؤمن، آیه 37 - 38.
16. همان، آیه 39 - 41.
17. سوره لقمان، آیه 25.
18. سوره یونس، آیه 15.