خورشید رسالت در وصف امام خمینى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ابتکارى ارزشمند
سالیانى است که به ابتکار مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنهاى، هر سال جدید شمسى در پیام نوروزى ایشان با عنوانى جالب، شایسته و شکوهمند نامگذارى مىشود. این حرکت تبلیغى و فرهنگى بنابر محتواى خود علاوه بر تأثیرگذارى بر جامعه و ایجاد تحوّل در نگرشها، گرایشها و بینشها، دست اندرکاران امور اجرایى و متولیان خدمت به مردم را بر انجام وظایفى مأمور مىنماید که با شئونات عنوان نامگذارى شده انطباق داشته و در راستاى آن گامهاى مؤثرى بر عرصههاى گوناگون بردارند.
امسال نیز مقام معظم رهبرى با درایتى تحسین برانگیز و در پاسخ مدّبرانه به جفاهایى که در غرب نسبت به ساحت مقدس رسول الله (ص) صورت گرفت، سال 1385 را به نام سال پیامبر اعظم نامگذارى کردند و در فرازى از پیام نوروزى خود خاطرنشان ساختند: «...در کنار...موفقیتهاى بزرگ، تلخى و سوانح و فقدانهاى دردناک و جفاهایى هم (در سال 1384) داشتهایم، چه به حرمت پیامبر اکرم (ص)، چه به قداست حریم عسکریین...اما عزم انقلابى بر آن است که به حول و قوهى الهى از تلخىها، پلکانى به سوى شسرینىها بسازیم و سختىها را به سخت کوشى تبدیل کنیم، این درس اسلام و پبیامبر عظیم الشأن اسلام است در این مقطع زمانى یا دو نام مبارک پیامبر اعظم از همیشه زندهتر است و این یکى از تدابیر حکمت و الطاف خفیه الهى است و امروز امت اسلام و ملتما بیش از همیشه به پیغمبر اعظم خود نیازمند است به هدایت او، به بشارت و اندرز او، به پیام و معنویت او و به رحمتى که او به انسانها درس داد و تعلیم داد. امروز درس پیغمبر اسلام براى امتش و براى همه بشریت، درس عالم شدن، قوى شدن، درس جهاد و عزّت و درس مقاومت است، پس نام امسال به طور طبیعى نام مبارک پیامبر اعظم است. در سایه این نام و این یاد، ملت ما درسهاى پیغمبر را باید مرور کند و آنها را به درسهاى زندگى و برنامههاى جارى خود تبدیل کند، ملّت ما به شاگردى مکتب نبوى و درس محمدى (صلى الله علیه و آله) افتخار مىکند...»(1)
باز خوانى هدایت، بشارت، انذار و درسهاى سعادت آفرین پیامبر اعظم (ص) در کنار اداى احترام به ساحت مقدس و رفیع ایشان، ظرفى متناسب را مىطلبد که فرهنگ و هنر جهان اسلام و خصوص ایران که هویتى ارزشى دارد، این قابلیت را داراست، در حدود وظایف، توانایىها و امکانات به تعظیم شعائر و انجام اقدامات متناسب با این نامگذارى بپردازد.
تأسى امام به سیره پیامبر اکرم(ص)
امام خمینى فرزندانى بى بدیل بود که موفق گردید در عصر تباهى و تیرگى و غلبه پلیدىها و جاهلیت استکبارى در تأسى و اقتدا به خاتم رسولان و خاندان مطهرش بر همگان سبقت گیرد و چون ستارهاى درخشان به پرتوافشانى بپردازد، او رایت رهبرى را بر دوش نهد و کوکب هدایت و مشعل فروزان انسان هایى گردید که راه مقصود را گم کرده و از وادى تحیّر سر بر آورده و وحشت و نگرانى بر آنان استیلا یافته بود.
پویندگان طریق پاکى که این بزرگمرد را نمادى عالى از فضیلتهاى عالى اخلاقى و عرفانى و تربیت شده مکتب پیامبر اکرم (ص) دیدند و مشاهده کردند او زهد، اخلاص، فروتنى و شهامت را در وجود خویش متجلّى ساخته شیفته و مشتاق راهش گردیدند. امام از سلاله پاک رسول خدا بود که در بوستان ذریّه آن فرستاده ى الهى چون گلى شکفت و عطر وجودش عالم را معطر ساخت.
امام کوشید لمحاتى از خصال پیامبر را در حد توان در زندگى خود پیاده نماید، او با روى آوردن به عبادت و تزکیه آن چنان اهمیت معنوى را در خود پدید آورد که مردم همواره به دیده ى تکریم و احترام در وجودش بنگرند و در برابرش تواضع کنند و هیبت روحانى وى همه حاضران را تحت تأثیر مىداد حتى دشمنان با وجود مجهز بودن به سلاحهاى گوناگون از این عظمت در هراس بودند در عین حال فروتنى در امام ویژگى ریشه دار و در شرایط قبل و بعد از انقلاب اسلامى این خصلت در وجود مبارکش قابل مشاهده بود(2)، امام همچون جدّش رسول اکرم (ص) همواره در زندگى ساده مىپوشید و کم خرج بود ولى بازدهى فراوان و بابرکتى داشت، از هر گونه اسراف و تبذیر دورى مىکرد و مىکوشیددر شرایطى مشابه افراد محروم و کم بضاعت جامعه زندگى کند و راضى نبود در موقعیتى بهتر از افراد عادى بسر برد، در منزل ایشان یک چراغ اضافى دیده نمىشد که بى جهت روشن باشد. در زندگى رسول اکرم (ص) مىخوانیم که ایشان برروى زمین غذا میل مىفرمودند و کفش خویش را به دست مبارک پینه مىزدند و بر مرکبى عریان سوار شده و دیگرى را هم بر آن سوار مىکردند، امام مىکوشید این شیوه ى ساده زیستى را کهک عامل هماهنگى و هم دردى با اقشار کم درآمد جامعه است در زندگى خود مورد توجه قرار دهد و در تدارک آن حتى به نزدیکترین افراد خانه دستور نمىداد که آب و یا غذایى برایش بیاورند و بر سر سفره وسایل مورد نیاز را از دیگرى نمىهاست و خود فراهم مىنمود، با وجود تلاشهاى گسترده ى سیاسى و کارهاى پرتراکم از توجه به درماندگان و بینوایان غافل نبود. در صرف مخارج زندگى خوراک و لباس خود و اهل خانه نهایت احتیاط و قناعت را اعمال مىکرد، لباسهایش از یکى دو دست بیشتر تجاوز نمىکرد و در عین حالى که بسیار نظیف و مرتب بود در کمال صرفه جویى روزگار مىگذرانید پیوسته همچون جدش رسول اکرم (ص) موقع وضوسازى، قبل و بعد از خواب و هنگام بیدارى دندانها را مسواک مىنمود و به همین دلیل دندانهایش مىدرخشید، نقل کردهاند حضرت خاتم رسولان هر چند روز با قیچى جلوى آینه موى شارب و زیادى محاسن را مىگرفتند، امام نیز چنین عمل مىکرد. در سلام نمودن بر دیگران پیشى مىگرفت و کسى هرگز نتوانست در این سنت پسندیده بروى سبقت گیرد، در مسیر خانه تا محل درس هم سعى مىنمود کسى پشت سر ایشان حرکت نکند و اگر صداى کفش مىشنید، ایستاده و مىفرمود آقا بفرمایید و حاضر نمىگردید فردى در معیّت او، گام بردارد، با نهایت متانت و وقار حرکت مىنمود و به این سو و آن سو نمىنگریست.(3)
شخصیت دادن به کودکان از امورى است که حضرت محمد(ص) در سیره و سخنهاى مبارک، بر آن تاکید مىنمود، امام خمینى در این عرصه نیز نمونه بود و با آن همه اقتدار که ابرقدرتها از شنیدن نامش در هراس بودند آن قدر رئوف بود که وقتى با اطفال مواجه مىگشت، به آنان سلام مىنمود و حتى سهم کودکان را در نهضت اسلامى از یاد نبرد و از آنان قدرشناسى کرد، اگر هم مىخواست تذکرى به بچهها بدهد، شخصیت آنان را مورد احترام قرار مىداد و اجازه نمىداد عزت نفسشان مورد خدشه قرار گیرد. امام کودکان را آیات مهربانى، صفا و صداقت معرفى مىکرد.(4)
رسول اکرم (ص) فرمودهاند: کسى که دختر بچه خود را شادمان کند، مانند کسى است که بندهاى از فرزندان اسماعیل ذبیح را آزاد کرده باشد. و آن کسى که پسر بچه خود را مسرور و دیدهاش را روشن کند مانند کسى است که دیدهاش از خوف خداوند گریسته باشد.(5) امام نسبت به فرزندان و نوهها بسیار عاطفى بود و انسى توأم با مودّت و محبت با آنان داشت، توصیه مىکرد بچهها تحت فشار قرار نگیرند، موانع از سر راهشان برداشته شود و کمتر به آنان تحکّم گردد. البته بعد از سن تکلیف امام در برخورد با بچهها، تابع مسایل شرعى بود ولى قبل از آن، تأکید مىنمود اگر خوابند بیدارشان نکنید. غالباً بچهها را دور خود جمع نموده و در بازى آنان شریک مىگردید.(6)
آذرخشى در کویر انسان ها
در حصار شبه جزیرهاى که در جنوب غربى آسیا قرار دارد و آن را عربستان نامیدهاند نهایت خُسران بشریّت ترسیم گردیده بود، سرزمینى که جاهلیت آن را در نوردیده و اتصال اقوام و قبیله هایش نمودى یکسان به خود مىگیرد و مناسبت هر قبیله بر اساس امتیازات نژاد مشخص مىشود و همه بر کثرت نفرات، اموال و دارایىها برهم مباهات مىکنند تا آن جا که بر زیاد شدن آمار نفراتشان به گورستانها مىرفتند و قبرهاى اشخاص طایفه خویش را مىشمردند. قرآن بدین موضوع اشاره دارد: «الهکم التکاثر حتى زرتم المقابر؛»(7) خون، انگیزه تمام جدال و جنگها بود و خونخواهى و انتقام وحشتناک فرهنگ تمامى حماسهها، تاریخها و سرودهها را بوجود مىآورد. دردناکتر از اینها، زندانى افکار و احساسات در برابر تعدادى سنگ به نام بت بود و چه فریادهایى که در پاى اینها نکردند و چه اندیشههاى باالقوه و سرشتهاى پاکى که در پاى آنها قربانى نگشت.(8)
در سرزمین ایران هم وضع آشفته و پریشان بود، قلم و سلاطینى که خود را از نژاد خدا(؟!) مىدانستند و براى خویش شخصیتى ربّانى و الهى قائل بودند، استبداد و چپاولگرى و استثمار مردم و ایجاد نظام طبقاتى چنان مغرور و غافلشان کرده بود که به اموال، کاشانه و حتى آبروى مردم به دیده ى طمع مىنگریستند و در عصیان و سرکشى بر حضرت بارى تعالى چنان گستاخ شده بودند که براى حیثیت انسانى هیچ ارزشى قائل نبودند، اگر کسى رأى و نظرى خلافشان مىداد زیر ضربات شدیدترین شکنجهها او را از بین مىبردند، خزانه کشور و خزینه ى کسراها یکى بود و اموال کشور را صرف بزم، شراب و عیّاشى مىکردند.(9) این توحّش به اعراب و ایرانیان منحصر نمىگشت و روحىها نیز اوضاع رنج آورى داشتند، زیرا ساکنان این قلمرو از هیچ گونه حقوق و امتیازى سیاسى و اجتماعى برخوردار نبودند و تمامى امتیازات در انحصار اغنیاء و یا در طبقات روحانى کلیسا بود، بخش اعظم مردم یا برده بودند یا چاکر، به بردگان همچون حیوانات غذا مىدادند و در این حال پا در زنجیر داشتند و دست در دستبند و یا زنجیرى که از قلادهاى به قلاده دیگر اتصال داشت، به بکدیگر بسته شده بودند، صاحبان قصرها و اسقفهاى کاخ نشین و کشیشهاى صومعه دار از این همه رنج و آلام مردم هیچ پروایى به خود راه نمىدادند.(10)
ناگهان در دل زمین زلزله افتاد، سینه خوش رنگ دریا جوشیدن گرفت، دشتها تکان خوردند، کوهها برخود لرزیدند، طاق مدائن شکاف برداشت و بت هایى که از سقف و دیوار خانه کعبه آویخته شده بود، فرو ریختند، آتشکده فارس به خاموشى و سردى گرائید، در روم بادهاى وحشت انگیزى وزید، کاخ خسروها و قیصرها دچار آشفتگى شدند، انقلابى شگرف تحولى محسوس و زمزمهاى هیجانانگیز آرامش شب را درهم شکست. این دگرگونىهاى مهم که به چشم اهل بصیرت معنادار بود، سنگ بناى حادثهاى حیاتى، جاویدان و معنوى را نوید مىداد، این رویداد بزرگ که چشمه پر بهره رستگارى و فضیلت را بر کشتزار جهانیان جارى ساخت، سحرگاهان روز جمعه 17 ربیع الاول سال عام الفیل(57م) به وقوع پیوست و نوزادى فرخنده در مکه دیده به جهان گشود که دراین تاریکىهاى دهشت زا، فروزش برانگیخت این طفل که محمد نامیده شد هنوز بر گهوارهاش آرام نگرفته بود که دنیا را چون گهوارى به حرکت در آورد و با ولادتش علم کاهنان و سحر ساحران باطل گشت و نداى ملکوتى: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا؛(11)در میان زمین و آسمان عطرافشان گردید.
آن رحمت عالمیان چون گلى معطر به قدرت الهى در صحرایى خشک رویش و شکوفایى خود را آغاز نمود تا کویر تفتیده دلها و لجن زار متعفّن جانها و محیط آلوده ى آن روز و نه تنها آن ایام که واپسین نفسهاى روزگار را با نسیم خوشبوى دین و مکتب مقدسش بنوازد این بزرگ مرد که در همان اوان زندگى پدر و مادر را از دست داد، در میان مردمانى محروم از عاطفه و سنگدل و قسّى القلب مراحل رشد را سپرى کرد اما او قلبى سرشار از محبت، عطوفت و رأفت دارد، به یتیمان و فقیران کمک مىکند و نسبت به تمام مسافران و از راه ماندگان میهمان نواز است و اجازه نمىدهد به کسى صدمهاى و لطمهاى وارد شود و رنج دیگران را به جان مىخرد، اذیتهاى مخالفان را تحمل مىکند و حتى به عیادت کسى مىرود که او را آزار داده و رسالتى پر رنج را پیش مىبرد تا انسانها را به سوى عدالت، حقیقت، راستى و درستى راهنمایى کند، با وجود آن که در میان بت پرستان و مشرکان زیسته ولى آنچنان روح بزرگ و والایى دارد که در زمین و آسمان هیچ کس را جز اللّه شایسته پرستش نمىداند و در برابر هیچ مخلوقى سر تعظیم فرود نمىآورد و نفرت و انزجار خود را از ستم و بهره کشى و زورگویى اعلام مىدارد. او پانزده سال تمام بیابانهاى خشک را درپیش مىگرفت و در کوه حرا که قلّهاش همچون مخروطى در شمال شرقى مکه، بر قلب جهان اسلام برافراشته است، همانجا که ابراهیم (ع)، اسماعیل (ع) خود را به قربان گاه آورد، معتکف گشت و در برابر جایگاه خلیل الله، ندایش را که هنوز در گوش زمان طنین انداز است با گوش جان شنید. آن برگزیده ى پیامبران بیابانهاى حجاز و خارهاى صحرایى گرم را مىپیمود تا در غار حرا به تفکر نشیند و با خداى خویش راز و نیاز کند و وجود خویش را براى دریافت انوار وحى و ارتباط با فرشته ى الهى مهیا سازد.
بارگاه قدس و جایگاه اُنس
راستى این شخصیت ممتاز چه اوصافى دارد و مقام و درجاتش چگونه است ککه این شایستگىها را بدست مىآورد و هادى انسانها مىگردد و برگزیده همه رسولان الهى مىشود و اسوهاى حسنه مىگردد، امام خمینى او را نور مقدس مىداند که مرکز ظهور اسم اعظم و مرآت تجلّى حق است.(12) امام خمینى در جاى دیگر مىگوید رسول خدا (ص) صاحب مقامى است که شامل حقایق غیب و شهود مىباشد و ریشه بنیادین تمامى مراتب کلى و جزیى است و نسبت ایشان به پیروانش هم چون اسم اعظم نسبت به سایر اسما و صفات است.(13)
امام خاطرنشان مىنماید: «تمام دایره وجود، از عوالم غیب و شهود تکویناً و تشریحاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود احدى از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدى نبود و فیض حق عبور به موجودى از موجودات نمىکرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمىتابید.»(14)
رسول اکرم (ص) صاحب علم کامل لدنى است و دانش آن حضرت از قیاسها و اختراعات ذهن بشرى و وهْمْ و گمان عارى است همانگونه که قرآن مىفرماید: «و ماینطق عن الهوى ان هو الاوحى یوحى»(15) از این روى آن حضرت به مقامى رسیده که براى احدى رسیدن به آن امگانپذیر نخواهد بود. برخى انسانها چون ترقّى کردهاند محو عالم بالا شدهاند و براى آنها نسبت به مراحل پایینتر عفلت اتفاق مىافتد این است که افراد وقتى به مرتبهاى که قابلیت داشتهاند مىرسند کمال آن عالم آنها را محو مىکند و دیگر قادر نخواهند بود با پایین مُراودهاى داشته باشند و امور مربوط به زندگى طبیعى را از دست مىدهند و دیگر نمىتوانند در این امور مشى کنند ولى رسول اکرم (ص) ضمن آن که به مقامات عالى مىرسد و تمام اسماء و صفات در او تجلى مىکند، در عین حال حفظ ادب و شئون آن عالم را مىکند و این عالم را هم مراعات مىنماید، نهایت عظمت و تجلیاتى که امکان دارد براى انسان طلوع کند براى وى رخ مىدهد ولى چون وجودش کامل است مانع محو دراین تجلیات مىشود و این ویژگىها او را از عالم طبیعت غافل نمىکند و به عنوان انسان کامل فیوضات عالم بالا را به نحوى که افاضه مىشود ضبط و حفظ مىنماید و چنانچه شایسته است به عالم پایین فیض مىرساند نه از بالا دستش کوتاه است و نه از پایین غافل است. امام خمینى به همین دلیل حضرت رسول اکرم (ص) را کاملترین موجودات مىداند.(16)
قیام براى خدا بود که خاتم انبیاء را یک تنه بر تمام عادات باطل و عقاید خراب جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحید و تقوا را بنیان نهاد و به مقام قاب قوسین رسید. قدم عبودیت و جذبه ربوبیّت نیز آن حضرت را سیر داد و به معراج و مقام قرب وصول نمود و به همین دلیل در تشهد نماز توجه به بندگى رسول اکرم (ص) قبل از رسالت است و این حقیقت نشان مىدهد که مقام رسالت عصارهاى عبودیت مىباشد. امام خمینى از این موضوع چنین نتیجه مىگیرد: «قدم عبودیت مقدمه همه مقامات سالکین است و رسالت شعبه عبودیت است و چون رسول ختمى، عبد حقیقى فانى در حق است اطاعت او اطاعت حق است...و عبد سالک باید از خود مراقبت کند که قصور در طاعت رسول که طاعت الله است نکند تا از برکات عبادت که وصول به بارگاه قدس است به دستگیرى ولى مطلق نشود و بداند که کسى را بى دستیارى ولّى نعم و رسول اکرم (ص) به بارگاه قدس و جایگاه انس بار ندهند.»(17)
پیامبر اعظم در کوه حرا برپا ایستاد و قیام به اطاعت نمود و چنان مشقت و رنج کشید که پاهاى مبارکشان متورم گردید و خداونددر کلام وحى، به رسولش فرمود: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى ؛(18)اى طاهر هادى ما قرآن را برتو نازل نکردیم که به رنج بیفتى» تو پاکیزهاى و هدایت کننده، اگر مردم از تو پیروى نکنند از کاستى و نقص و شقاوت آنان است و مشکلى در سلوک و مشى تو وجود ندارد. امام خمینى این نکته را مورد تذکر قرار داده است: «حضرت ختمى مرتبت به قدرى ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدمهاى مبارکش ورم کرد.»(19)
البته راز عبادت و بندگى پیامبر (ص) خوف از عذاب خداوند یا فعالیتى براى محو خطاها و سیئات نبود و چگونگى عبودیت آن حضرت با مردمان عادى تفاوت بارزى دارد واین گونه عبادات از ساحت مقدس او دور است بلکه عظمت پروردگار و شکر گزارى در برابر نعمتهاى بى کران خداوند متعال هرگونه آرام و قرار را از آن حضرت بریده بود، به باور امام خمینى عبادت خاتم رسولان و ائمه هدى (ع) ترسیمى از تجلیات محبوب است، این بزرگان با وجود آن که محو جمالند و فانى در صفات و ذات، حرکت بدن هایشان تابع این حالات معنوى و ملکوتى است.(20)
اراده نبى مکرم تابع اراده حق تعالى بود، حرکتى از خود نداشت، پیرو حق بود هیچ خلجانى در قلبش پدید نیامد، او که از محضر قدس ربوبى و محفل قرب و انس الهى به سر منزل عربت، جاهلیت و کاستى قدم رنجه فرمود و گرفتار معاشرت و مراوده با افرادى چون ابوجهل، ابوسفیان ومانند آنها شده بود، دل اهل معرفت و ولایت را دچار تحول مىساخت و در واقع پیامبر به نوعى از مقامات بالا، به موقعیت هایى این گونه فرود آمد تا رحمت واسعه و کرامت الهى را شامل بندگانى بنماید که مستعد هدایت هستند و مىخواهند از عالم پست و اسفل به سوى قدس و ملکوت صعود کنند از این جهت پیامبر(ص) حتى وقتى مشاهده مىکند کفار و مشرکان در باطل غوطه ورند و در باتلاق گمراهى دست و پا مىزنند تأسف مىخورند و به حالشان دلسوزى مىنماید، قرآن مىفرماید: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم».(21)
به درستى که فرستادهاى از خودتان برایتان آمد که آن چه شما را به مشقّت مىافکند براى او سخت و دشوار است، بسیار هواخواه شما و بر اهل ایمان دلسوزى و مهربانى دارد.
در شدّت این شفقت قرآن مىفرماید: «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذالحدیث انتقاً؛(22)یعنى اى رسول نزدیک است که اگر امّت به قرآن تو ایمان نیاورند، جان عزیزت از شدت اندوه و تأسف (بى ایمانى آنان) از دست برود و در جاى دیگر کلام وحى مىفرماید: «لعلک باخعٌ نفسک الّا یکونوا مؤمنین ؛(23)(اى فرستاده ما) تو چنان در اندیشه هدایت خلقى که در صدد هستى جان عزیزت را از حزن این که آنان ایمان نمىآورند از دست بدهى.
امام خمینى چه جالب این نکته را مطرح مىنماید: «سبحان الله، تأسف به حال کفّار و جاهدین حق و علاقهمندى به سعادت بندگان خدا، کار را چقدر به رسول خدا (ص) تنگ نموده که خداى تعالى او را تسلیت دهد و دل لطیف او را نگهدارى کند که مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود قالب تهى کند...»(24)
رحمتى براى جهانیان
برخى از اهل عرقان و بصیرت احتمال دادهاند چون پیامبر(ص) مدتى مردم را به سوى حقیقت و یکتا پرستى دعوت کرد ومؤثر واقع نشد و آن افراد به سرکشى و عصیان گرى ادامه دادند، آن سرور عالمیان احساس نمود شاید اشکالى در شیوه ى دعوتش وجود دارد لذا به ریاضت و مشقتهاى ناشى از آن روى آورد. این جنبه، رحمت و دل سوزى پیامبر(ص) را نه تنها براى اهل ایمان بلکه حتى براى کفار و مخالفان هم به اثبات مىرساند، یعنى در واقع باطن امور و حقایقى را مشاهده مىکرد که اگر معاندان به لجاجت خود پافشارى کنند فرجامى هلاک کننده و آتشى سوزان در انتظارشان است. چون ملاحظاتى این گونه داشت احساس تأثر مىکرد که چرا آنان ایمان نمىآورند، چرا خودشان را نجات نمىدهند، چرا چشمهاى عبرت را نمىگشایند و چرا از خواب غفلت بیدار نمىشوند، همان صلح و صفایى را که با مؤمنان داشت به نحوى دیگر در مورد مخالفان بکار مىبرد و در یکى از غزوات که عدهاى را به عنوان اسیر آوردند، فرمود:ما باید اینها را با زنجیر وارد بهشت کنیم و نجاتشان دهیم. آرى اسارتهاى ظاهرى دنیایى از آن اسارت فکرى و اعتقادى بهتر است. البته آنان را که همچون غدهاى سرطانى بودند با غلظت و حدّت برخورد مىنمود: «محمد رسول الله و الّذین معد اشداء على اکفار رحماء بینهم».(25)(یعنى: محمد فرستاده خداست و افرادى که با او هستند بر کفار سختگیرى مىنمایند و در میان خود مهربانند) همین خشونت و قاطعیت هم براى تحقق بعد رحمت بود زیرا به عنوان مثال وقتى پزشکى بدنى را جراحى مىکند ظاهر امر یک سختگیرى است امّا مىخواهد آن فردى را که مبتلا به یک بیمارى صعب العلاج یا عفونى است از خطر مرگ و هلاکت حتمى نجات دهد، پس براى تهذیب جامعه و ایجاد آرامش و امنیت براى مؤمنان و بندگان خدا لازم است عوامل شرارت و ستم را از اجتماع دور نمود.(26)
انسانى که در رأس امور جامعه قرار مىگیرد و یا مىخواهد مردم را هدایت کند باید به رسول اکرم (ص) تأسى نماید، یعنى در آغاز لازم است قلب خویش را سرشار از رحمت الهى کند و عطوفت ملکوتى را در وجود خویش متحقّق نماید و سپس به میان مردم برود و با چشم عنایت و لطف به آنان نظر کند و خیر و صلاح همه را بخواهد، دشمنان را با دلسوزى به راه حق فرا بخواند و در برخورد با آنان از جاده انصاف و عدالت بیرون نیاید. البته نظام جزایى، اجراى حدود و برخورد قانونى با متخلّفان هم در این راستاست و بدیهى است وقتى جامعه بخواهد به مدینه فاضله گام نهد باید علفهاى هرز و آفات مهلک و سموم خطرناک را از خود دور کند تا هماى سعادت را بر شانههاى خویش احساس کند، جهاد و مبارزه و ستیز با دشمنان باید بر این نیت باشد که افراد جوامع باید تربیت شوند و رشد معنوى یابند و عوامل مزاحم و زمینههاى پریشان کننده اگر محو کردند این مهم زودتر به منصه ظهور مىرسد. آنهایى که در مبارزات مسلمین به قتل مىرسند و یعت طبق قوانین عادلانه مجازات مىشوند نیز از موضع رحمت، به نفعشان مىباشد زیرا جلو شرارتى که عذابشان را شدت مىبخشد جلوگیرى مىکنند و مسلم است که عذابهاى دنیوى خیلى کمتر از مشقتها و عقابهاى اخروى است به همین دلیل امام خمینى مىگوید: «زیرا با بودن آنها در این عالم در هر روزى براى خود عذابهاى گوناگون تهیه مىکردند، که تمام حیات اینجا به یک روز عذاب و سختىهاى آنجا مقابله نکند و این مطلب براى کسانى که میزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آن را مىدانند پر واضح است. پس شمشیرى که به گردن بنى قرنطه و امثال آنها زده مىشود، به افق رحمت نزدیکتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط.»(27)
پیامبر(ص) به مرحله رحمةللعالمین هم رسید یعنى به هر چند با این دید که نشانهاى از محبوبیت است مىنگریست و به موجودات با دیده مهر توجه مىنمود که این مقام براى هر کسى میسّر نمىباشد، در عین حال رسول اکرم (ص) جاذبه و دافعهاى جهت دار داشت و براى مراعات حق دیگر اعضاى فاسد را از صحنه حذف مىنمود و خلافکاران را به کیفر مىرسانید مسلمانان باید افتخار کنند که در این جهان در پرتو چنین رحمت الهى بسر مىبرند و انوار تابناک محمدى به آنان گرمى و حرارت و فروغ مىبخشد و البته باید امیدوار باشند در سراى جاوید هم از پرتوهاى شفاعت آن وجود مبارک برخوردار گردند.
چه مباهاتى برتر از این که آخرین فرستاده ى الهى به تعبیر قرآن داراى خُلق بزرگ است: «انک لعلى خُلق عظیم.»(28)او از چنین ظرفیت فوق العاده بهرهمند شده تا قوه مقاومت در برابر مشقات و ناملایمات را برست آورد و هیچ عاملى او را از میدان رشد و هدایت مردم بیرون نبرد. امام خمینى حکمت این خُلق ویژه را توضیح مىدهد:
«سختترین رنج و لعب هادیان راه حق، معاشرت با جاهلات و دعوت بى خردان بوده و هست و از این جهت اینها باید متّصف به بزرگترین اخلاق حسنه باشند و باید قوه ى رفق و مدارا و حسن عشرت (معاشرت) در آنها به طورى باشد که با تمام جهالت جاهلان و بى خردان مقاومت کنند. زود رنجى و کدورت با این شغل شریف منافى است...»(29)
آن حضرت با وجود عظمت روحى و عالىترین مقامات علمى و معنوى، با بندگان خدا از همه بیشتر فروتنى داشت. امام خمینى در یکى از بیانات خود مىگوید: «رسول خدا(ص) در مدینه که مرکز حکومت ایشان بود، عرب مىآمد و مىدید که چند نفر نشستهاند دور هم با هم صحبت مىکنند او (تازه وارد) نمىتوانست بفهمد که کدام یکى از اینها در رأس واقع است و حاکم است و کدام یک از اینها پایین ترند.»(30)
امام متذکر مىگردد: «(رسول اکرم (ص)) کراهت داشت که اصحاب براى احترام او به پا خیزند وقتى وارد مجلس مىشد پایین مىنشست، روى زمین طعام میل مىفرمود و روى زمین مىنشست و مىفرمود: بندهاى هستم، مىخورم مثل خوردن بنده و مىنشینم مثل نشستن بنده.»(31)
طلوع تابناک
بعثت نبى اکرم (ص) همچون آذرخشى کویر منحط و خفقان گرفته ى انسانیت را پرتو افشانى کرد وطلیعه وحى با فرمان قاطع «اقراء» نمودار گشت و موجى از نور الوهیت در غار حرا برخاست و جام جان حضرت محمد (ص) را لبریز از معنویت و روانش را از انوار معرفت سرشار ساخت آن بزرگوار بر اثر ارتباط با جهان غیب از طریق وحى راز و رمز آفرینش و اسرار وجود آموخت و دفتر کتاب هستى را فرا گرفت. قرآن کریم بر قلب مبارکش نازل گردید و چشمه همه جوشان و جویبار زلال توحید را در اعماق وجودش جارى ساخت تا از این طریق و با تمسّک به قوانین جاودانى قرآن ، تشنگان حقیقت را به سرشت اصیل خویش باز گردانیده جاده کمال را در نوردند و لقاى حق را طالب گردند. آرى سرزمین حجاز مرکز تابش خورشید وحى گشت و زنجیرهاى اسارت کهک افکار انسانها را به بند کشیده بود یکى پس از دیگرى گسست، تبعیض، تجاوز، عدوات، خصومت و بهره کشى از قاموس انسانها حذف گردید، رحمت و برکت به انسانها روى آورد و آرامش و امنیت ارمغان این انقلاب معنوى بود.
امام خمینى بعثت نبى اکرم (ص) را مهمترین حادثه تاریخ مىداند: «حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است، بعثت انبیاى بزرگ، انبیاء او اولعزم و بسیارى از حوادث بسیار بزرگ لکن حادثهاى بزرگتر از بعثت رسول اکرم (ص) در عالم وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالى وبعثتى که بعثت رسول ختمى است او بزرگترین شخصیتهاى عالم امکان و بزرگ برین قوانین الهى و این حادثه در یک همچو روزى اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف و همچو روزى ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم داشت »(32)
یکى از انگیزههاى بعثت این بوده که قرآن کریم توسط نبى اکرم از مرتبه غیب تنزل کند و به مرتبه شهادت برسد و به صورت الفاظ و مفاهیمى در آید که مردم بتوانند مضامین آن را درک نمایند و به دستوراتش عمل کنند و به تزکیه و تربیت راستین و پرورشهاى معنوى و اصل گردند و از این ظلمات و جهالتها بیرون آیند و به وادى نور و معرفت گام نهند چنانچه در قرآن آمده است «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛(33)تا آیات را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد».
پیامبر(ص) از رهگذر وحى، فرهنگ و معرفتى را بالاتر از اوضاع جامعه جهانى بنیان نهاد و مکتب مذهبش بر تمام مذاهب و آیینها برترى یافت. در آغاز خویشاوندان را به پرستش خداى یکتا فراخواند .آن گاه مردم مکه و جزیرةالعرب را به توحید دعوت کرد و سرانجام نبوت و رسالت خود را جهانى اعلام کرد. رسول خدا از این رهگذر مىخواست با آیینى الهى، آدمیان را از حجابهاى خود که چون تار عنکبوتى اطراف خویش تنیده بودند، برهاند و آنان را از قفس هوسها، جنایتها و قساوتها نجات دهد و دلها را به نور ایمان بیاراید آن حضرت با تحمل سختىهاى فراوان ارکان فرهنگ منحط و عقب مانده بشریت عصر جاهلیت را دگرگون ساخت وکاخ فرهنگى جدیدى را تأسیس نمود و در مدتى کوتاه از اشخاصى که بویى از اندیشه و کمالات نبرده بودند، انسان هایى ساخت که به گواه تاریخ و اعتراف دانشوران و مورخان پرچمدار فرهنگ و تمدن در سراسر جهان و در گستره تاریخ شدند.
با طلوع وحى در اندک مدتى نفرتهاى عمیق و چندین ساله تبدیل به اُلفت شد و غارت و آدم کشى جاى خود را به گذشت، ایثار و برادرى و مواسات داد، پراکندگى به یگانگى و خشونت به عطوفت مبدّل گشت. نظام طبقاتى فرو ریخت و همگان در برابر قانون از حق مساوى برخوردار شدند. در جامعهاى که گرفتار اشرافیت بود و مردم زحمت کش خوار و حقیر شمرده مىشدند پیامبر(ص) بر دست کارگرى بوسه زد و به تمام اختلافات قومى و فرقهاى خاتمه داد و بدین ترتیب تمام امتیارات موهوم قبیلهاى و نژادى از میان رفت و جاى آن را تقوا و فضیلتهاى اخلاقى گرفت قرآن مىفرماید: «انّ اکرمکم عندالله اتقیکم؛(34)کسانى که جز به خود و منافع شخصى فکر نمىکردند چنان متحول شدند که براى جهاد در راه خدا بر هم سبقت مىگرفتند»قرآن کریم حال افرادى را بیان مىکند که چون به دلیل نبود امکانات، موفق به شرکت در جهاد نمىشدند با چشمانى غرق اشک از خدمت پیامبر(ص) باز مىگشتند. امام خمینى این تحولات مهم را یادآور مىشود: «مساله مبحث و ماهیت آن و برکات آن چیزى نیست که بتوان با زبانهاى الکن ما از آن ذکر مىنمود و به قدرى ابعاد آن زیاد است و جهات معنوى و مادى او زیاد است که گمان ندارم بتوان حول و بر او صحبت کرد. مساله بعثت یک تحول علمى و عرفانى در عالم ایجاد کرد که آن فلسفههاى خشک یونانى مبدّل کرد به یک عرفان عینى و یک شهود واقعى براى ارباب شهود.»(35)
در جاى دیگر امام خاطرنشان مىنماید:
«همین مقدارى که معلوم شده است...وقتى که ملاحظه مىکنید با قبل از اسلام و معارف قبل از اسلام و فلسفه قبل از اسلام و عدالتهاى اجتماعى قبل از اسلام، مىبینید که همین مقدار هم یک تحول عظیمى در دنیا پیش آورده است که سابقه نداشته است و لاحقه هم ندارد.»(36)
امام تاکید مىنماید بر اثر بعثت آن حضرت انقلاب هایى به وقوع پیوست و تحولاتى شگرف در جهان حاصل گردید، معارفى که توسط پیامبر(ص) در جهان انتشار یافت، از حد بشریت خارج است. و اظهار مىدارد: «این اعجازى است که براى اهل نظر دلیل بر نبوت است و الّا ایشان به خودش نمىتوانست این کار را بکند... یک مسئله بزرگى است که کشف هم نشده است، براى خود ایشان است و کسانى که خاص الخاصّ ایشان هستند...یک نفر آدم بتواند این طور در دنیا همه چیز را بیابد که مطابق عقل حالا باشد و آینده این یک امر اعجاز است غیر از اعجاز چیز دیگرى نمىتواند باشد.»(37)
پىنوشتها: -
1. روزنامه اطلاعات، دوشنبه 14 فروردین 1385، شماره23592، ص2.
2. پابه پاى آفتاب، ج 4، ص161.
3. سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 4، ص129، مأخذ قبل، ج 4، ص116، فرازهاى فروزان، 240-239، گلهاى باغ خاطره، ص59، فصلنامه ندا، شماره اول، ص51.
4. ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، حمید انصارى، ص 41، خورشید قرن، حمید علم الهدى، ص 95 ،پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 111،فرازهاى فروزان، ص264.
5. مکارم الاخلاق، طبرسى، ص571.
6. صحیفه دل، ج اول، ص 60، پابه پاى آفتاب، ج اول، ص 191-190،دلیل آفتاب، ص172.
7. سوره تکاثر، آیات اول و دوم.
8. محیط پیدایش اسلام، شهید دکتر بهشتى، 42 - 39، تاریخ یعقوب، ج 1، ص 337.
9. جهان در عصر بعثت، باهنر و رفسنجانى، ص 36 و 51 و52.
10. روح اسلام، امیر على، ترجمه ایرج رزاقى و محمد مهدى حیدرى پور، ص 250 -249، فرهنگ وتمدن مسلمانان، بار تولد، ترجمه دیانت، ص23.
11. سوره ى اسرى، آیه 81.
12. شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص 16.
13. مصباح الهدایه، ص 76 -75.
14. آداب الصلوة، ص 138 -137.
15. سوره نجم، آیه 3و4.
16. تبیان، دفتر 41 (نبوت)، ص 384.
17. آداب الصلوة، ص 365.
18. طه، آیه دوم.
19. چهل حدیث، ص 177.
20. همان، ص 349 و 350.
21. سوره توبه، آیه 128.
22. سوره کهف، آیه 6.
23. سوره شعراء، آیه سوم.
24. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 165 - 164.
25. سوره فتح، آیه 29.
26. نک: تفسیر سوره حمد، امام خمینى، ص 110 -109.
27. آداب الصلوة، ص 237، 236.
28. سوره ى قلم، آیه چهارم.
29. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 317 - 316.
30. تبیان، دفتر 12، ص 101.
31. چهل حدیث، امام خمینى، ص 96.
32. بیانات امام در جمع مدیران صندقهاى قرضه الحسنه در20 خرداد 1359، صحیفه نور، ج 12، ص 168.
33. سوره جمعه، آیه دوم.
34. سوره حجرات، آیه 13.
35. سخنرانى امام در جمع مسئولان لشکرى و کشورى در 21/2/1361، صحیفه نور، ج 17، ص 250.
36. بیانات امام در دیدار با اعضاى هیات دولت در اول دى ماه سال 1360، همان، ج 18، ص 190.
سالیانى است که به ابتکار مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنهاى، هر سال جدید شمسى در پیام نوروزى ایشان با عنوانى جالب، شایسته و شکوهمند نامگذارى مىشود. این حرکت تبلیغى و فرهنگى بنابر محتواى خود علاوه بر تأثیرگذارى بر جامعه و ایجاد تحوّل در نگرشها، گرایشها و بینشها، دست اندرکاران امور اجرایى و متولیان خدمت به مردم را بر انجام وظایفى مأمور مىنماید که با شئونات عنوان نامگذارى شده انطباق داشته و در راستاى آن گامهاى مؤثرى بر عرصههاى گوناگون بردارند.
امسال نیز مقام معظم رهبرى با درایتى تحسین برانگیز و در پاسخ مدّبرانه به جفاهایى که در غرب نسبت به ساحت مقدس رسول الله (ص) صورت گرفت، سال 1385 را به نام سال پیامبر اعظم نامگذارى کردند و در فرازى از پیام نوروزى خود خاطرنشان ساختند: «...در کنار...موفقیتهاى بزرگ، تلخى و سوانح و فقدانهاى دردناک و جفاهایى هم (در سال 1384) داشتهایم، چه به حرمت پیامبر اکرم (ص)، چه به قداست حریم عسکریین...اما عزم انقلابى بر آن است که به حول و قوهى الهى از تلخىها، پلکانى به سوى شسرینىها بسازیم و سختىها را به سخت کوشى تبدیل کنیم، این درس اسلام و پبیامبر عظیم الشأن اسلام است در این مقطع زمانى یا دو نام مبارک پیامبر اعظم از همیشه زندهتر است و این یکى از تدابیر حکمت و الطاف خفیه الهى است و امروز امت اسلام و ملتما بیش از همیشه به پیغمبر اعظم خود نیازمند است به هدایت او، به بشارت و اندرز او، به پیام و معنویت او و به رحمتى که او به انسانها درس داد و تعلیم داد. امروز درس پیغمبر اسلام براى امتش و براى همه بشریت، درس عالم شدن، قوى شدن، درس جهاد و عزّت و درس مقاومت است، پس نام امسال به طور طبیعى نام مبارک پیامبر اعظم است. در سایه این نام و این یاد، ملت ما درسهاى پیغمبر را باید مرور کند و آنها را به درسهاى زندگى و برنامههاى جارى خود تبدیل کند، ملّت ما به شاگردى مکتب نبوى و درس محمدى (صلى الله علیه و آله) افتخار مىکند...»(1)
باز خوانى هدایت، بشارت، انذار و درسهاى سعادت آفرین پیامبر اعظم (ص) در کنار اداى احترام به ساحت مقدس و رفیع ایشان، ظرفى متناسب را مىطلبد که فرهنگ و هنر جهان اسلام و خصوص ایران که هویتى ارزشى دارد، این قابلیت را داراست، در حدود وظایف، توانایىها و امکانات به تعظیم شعائر و انجام اقدامات متناسب با این نامگذارى بپردازد.
تأسى امام به سیره پیامبر اکرم(ص)
امام خمینى فرزندانى بى بدیل بود که موفق گردید در عصر تباهى و تیرگى و غلبه پلیدىها و جاهلیت استکبارى در تأسى و اقتدا به خاتم رسولان و خاندان مطهرش بر همگان سبقت گیرد و چون ستارهاى درخشان به پرتوافشانى بپردازد، او رایت رهبرى را بر دوش نهد و کوکب هدایت و مشعل فروزان انسان هایى گردید که راه مقصود را گم کرده و از وادى تحیّر سر بر آورده و وحشت و نگرانى بر آنان استیلا یافته بود.
پویندگان طریق پاکى که این بزرگمرد را نمادى عالى از فضیلتهاى عالى اخلاقى و عرفانى و تربیت شده مکتب پیامبر اکرم (ص) دیدند و مشاهده کردند او زهد، اخلاص، فروتنى و شهامت را در وجود خویش متجلّى ساخته شیفته و مشتاق راهش گردیدند. امام از سلاله پاک رسول خدا بود که در بوستان ذریّه آن فرستاده ى الهى چون گلى شکفت و عطر وجودش عالم را معطر ساخت.
امام کوشید لمحاتى از خصال پیامبر را در حد توان در زندگى خود پیاده نماید، او با روى آوردن به عبادت و تزکیه آن چنان اهمیت معنوى را در خود پدید آورد که مردم همواره به دیده ى تکریم و احترام در وجودش بنگرند و در برابرش تواضع کنند و هیبت روحانى وى همه حاضران را تحت تأثیر مىداد حتى دشمنان با وجود مجهز بودن به سلاحهاى گوناگون از این عظمت در هراس بودند در عین حال فروتنى در امام ویژگى ریشه دار و در شرایط قبل و بعد از انقلاب اسلامى این خصلت در وجود مبارکش قابل مشاهده بود(2)، امام همچون جدّش رسول اکرم (ص) همواره در زندگى ساده مىپوشید و کم خرج بود ولى بازدهى فراوان و بابرکتى داشت، از هر گونه اسراف و تبذیر دورى مىکرد و مىکوشیددر شرایطى مشابه افراد محروم و کم بضاعت جامعه زندگى کند و راضى نبود در موقعیتى بهتر از افراد عادى بسر برد، در منزل ایشان یک چراغ اضافى دیده نمىشد که بى جهت روشن باشد. در زندگى رسول اکرم (ص) مىخوانیم که ایشان برروى زمین غذا میل مىفرمودند و کفش خویش را به دست مبارک پینه مىزدند و بر مرکبى عریان سوار شده و دیگرى را هم بر آن سوار مىکردند، امام مىکوشید این شیوه ى ساده زیستى را کهک عامل هماهنگى و هم دردى با اقشار کم درآمد جامعه است در زندگى خود مورد توجه قرار دهد و در تدارک آن حتى به نزدیکترین افراد خانه دستور نمىداد که آب و یا غذایى برایش بیاورند و بر سر سفره وسایل مورد نیاز را از دیگرى نمىهاست و خود فراهم مىنمود، با وجود تلاشهاى گسترده ى سیاسى و کارهاى پرتراکم از توجه به درماندگان و بینوایان غافل نبود. در صرف مخارج زندگى خوراک و لباس خود و اهل خانه نهایت احتیاط و قناعت را اعمال مىکرد، لباسهایش از یکى دو دست بیشتر تجاوز نمىکرد و در عین حالى که بسیار نظیف و مرتب بود در کمال صرفه جویى روزگار مىگذرانید پیوسته همچون جدش رسول اکرم (ص) موقع وضوسازى، قبل و بعد از خواب و هنگام بیدارى دندانها را مسواک مىنمود و به همین دلیل دندانهایش مىدرخشید، نقل کردهاند حضرت خاتم رسولان هر چند روز با قیچى جلوى آینه موى شارب و زیادى محاسن را مىگرفتند، امام نیز چنین عمل مىکرد. در سلام نمودن بر دیگران پیشى مىگرفت و کسى هرگز نتوانست در این سنت پسندیده بروى سبقت گیرد، در مسیر خانه تا محل درس هم سعى مىنمود کسى پشت سر ایشان حرکت نکند و اگر صداى کفش مىشنید، ایستاده و مىفرمود آقا بفرمایید و حاضر نمىگردید فردى در معیّت او، گام بردارد، با نهایت متانت و وقار حرکت مىنمود و به این سو و آن سو نمىنگریست.(3)
شخصیت دادن به کودکان از امورى است که حضرت محمد(ص) در سیره و سخنهاى مبارک، بر آن تاکید مىنمود، امام خمینى در این عرصه نیز نمونه بود و با آن همه اقتدار که ابرقدرتها از شنیدن نامش در هراس بودند آن قدر رئوف بود که وقتى با اطفال مواجه مىگشت، به آنان سلام مىنمود و حتى سهم کودکان را در نهضت اسلامى از یاد نبرد و از آنان قدرشناسى کرد، اگر هم مىخواست تذکرى به بچهها بدهد، شخصیت آنان را مورد احترام قرار مىداد و اجازه نمىداد عزت نفسشان مورد خدشه قرار گیرد. امام کودکان را آیات مهربانى، صفا و صداقت معرفى مىکرد.(4)
رسول اکرم (ص) فرمودهاند: کسى که دختر بچه خود را شادمان کند، مانند کسى است که بندهاى از فرزندان اسماعیل ذبیح را آزاد کرده باشد. و آن کسى که پسر بچه خود را مسرور و دیدهاش را روشن کند مانند کسى است که دیدهاش از خوف خداوند گریسته باشد.(5) امام نسبت به فرزندان و نوهها بسیار عاطفى بود و انسى توأم با مودّت و محبت با آنان داشت، توصیه مىکرد بچهها تحت فشار قرار نگیرند، موانع از سر راهشان برداشته شود و کمتر به آنان تحکّم گردد. البته بعد از سن تکلیف امام در برخورد با بچهها، تابع مسایل شرعى بود ولى قبل از آن، تأکید مىنمود اگر خوابند بیدارشان نکنید. غالباً بچهها را دور خود جمع نموده و در بازى آنان شریک مىگردید.(6)
آذرخشى در کویر انسان ها
در حصار شبه جزیرهاى که در جنوب غربى آسیا قرار دارد و آن را عربستان نامیدهاند نهایت خُسران بشریّت ترسیم گردیده بود، سرزمینى که جاهلیت آن را در نوردیده و اتصال اقوام و قبیله هایش نمودى یکسان به خود مىگیرد و مناسبت هر قبیله بر اساس امتیازات نژاد مشخص مىشود و همه بر کثرت نفرات، اموال و دارایىها برهم مباهات مىکنند تا آن جا که بر زیاد شدن آمار نفراتشان به گورستانها مىرفتند و قبرهاى اشخاص طایفه خویش را مىشمردند. قرآن بدین موضوع اشاره دارد: «الهکم التکاثر حتى زرتم المقابر؛»(7) خون، انگیزه تمام جدال و جنگها بود و خونخواهى و انتقام وحشتناک فرهنگ تمامى حماسهها، تاریخها و سرودهها را بوجود مىآورد. دردناکتر از اینها، زندانى افکار و احساسات در برابر تعدادى سنگ به نام بت بود و چه فریادهایى که در پاى اینها نکردند و چه اندیشههاى باالقوه و سرشتهاى پاکى که در پاى آنها قربانى نگشت.(8)
در سرزمین ایران هم وضع آشفته و پریشان بود، قلم و سلاطینى که خود را از نژاد خدا(؟!) مىدانستند و براى خویش شخصیتى ربّانى و الهى قائل بودند، استبداد و چپاولگرى و استثمار مردم و ایجاد نظام طبقاتى چنان مغرور و غافلشان کرده بود که به اموال، کاشانه و حتى آبروى مردم به دیده ى طمع مىنگریستند و در عصیان و سرکشى بر حضرت بارى تعالى چنان گستاخ شده بودند که براى حیثیت انسانى هیچ ارزشى قائل نبودند، اگر کسى رأى و نظرى خلافشان مىداد زیر ضربات شدیدترین شکنجهها او را از بین مىبردند، خزانه کشور و خزینه ى کسراها یکى بود و اموال کشور را صرف بزم، شراب و عیّاشى مىکردند.(9) این توحّش به اعراب و ایرانیان منحصر نمىگشت و روحىها نیز اوضاع رنج آورى داشتند، زیرا ساکنان این قلمرو از هیچ گونه حقوق و امتیازى سیاسى و اجتماعى برخوردار نبودند و تمامى امتیازات در انحصار اغنیاء و یا در طبقات روحانى کلیسا بود، بخش اعظم مردم یا برده بودند یا چاکر، به بردگان همچون حیوانات غذا مىدادند و در این حال پا در زنجیر داشتند و دست در دستبند و یا زنجیرى که از قلادهاى به قلاده دیگر اتصال داشت، به بکدیگر بسته شده بودند، صاحبان قصرها و اسقفهاى کاخ نشین و کشیشهاى صومعه دار از این همه رنج و آلام مردم هیچ پروایى به خود راه نمىدادند.(10)
ناگهان در دل زمین زلزله افتاد، سینه خوش رنگ دریا جوشیدن گرفت، دشتها تکان خوردند، کوهها برخود لرزیدند، طاق مدائن شکاف برداشت و بت هایى که از سقف و دیوار خانه کعبه آویخته شده بود، فرو ریختند، آتشکده فارس به خاموشى و سردى گرائید، در روم بادهاى وحشت انگیزى وزید، کاخ خسروها و قیصرها دچار آشفتگى شدند، انقلابى شگرف تحولى محسوس و زمزمهاى هیجانانگیز آرامش شب را درهم شکست. این دگرگونىهاى مهم که به چشم اهل بصیرت معنادار بود، سنگ بناى حادثهاى حیاتى، جاویدان و معنوى را نوید مىداد، این رویداد بزرگ که چشمه پر بهره رستگارى و فضیلت را بر کشتزار جهانیان جارى ساخت، سحرگاهان روز جمعه 17 ربیع الاول سال عام الفیل(57م) به وقوع پیوست و نوزادى فرخنده در مکه دیده به جهان گشود که دراین تاریکىهاى دهشت زا، فروزش برانگیخت این طفل که محمد نامیده شد هنوز بر گهوارهاش آرام نگرفته بود که دنیا را چون گهوارى به حرکت در آورد و با ولادتش علم کاهنان و سحر ساحران باطل گشت و نداى ملکوتى: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا؛(11)در میان زمین و آسمان عطرافشان گردید.
آن رحمت عالمیان چون گلى معطر به قدرت الهى در صحرایى خشک رویش و شکوفایى خود را آغاز نمود تا کویر تفتیده دلها و لجن زار متعفّن جانها و محیط آلوده ى آن روز و نه تنها آن ایام که واپسین نفسهاى روزگار را با نسیم خوشبوى دین و مکتب مقدسش بنوازد این بزرگ مرد که در همان اوان زندگى پدر و مادر را از دست داد، در میان مردمانى محروم از عاطفه و سنگدل و قسّى القلب مراحل رشد را سپرى کرد اما او قلبى سرشار از محبت، عطوفت و رأفت دارد، به یتیمان و فقیران کمک مىکند و نسبت به تمام مسافران و از راه ماندگان میهمان نواز است و اجازه نمىدهد به کسى صدمهاى و لطمهاى وارد شود و رنج دیگران را به جان مىخرد، اذیتهاى مخالفان را تحمل مىکند و حتى به عیادت کسى مىرود که او را آزار داده و رسالتى پر رنج را پیش مىبرد تا انسانها را به سوى عدالت، حقیقت، راستى و درستى راهنمایى کند، با وجود آن که در میان بت پرستان و مشرکان زیسته ولى آنچنان روح بزرگ و والایى دارد که در زمین و آسمان هیچ کس را جز اللّه شایسته پرستش نمىداند و در برابر هیچ مخلوقى سر تعظیم فرود نمىآورد و نفرت و انزجار خود را از ستم و بهره کشى و زورگویى اعلام مىدارد. او پانزده سال تمام بیابانهاى خشک را درپیش مىگرفت و در کوه حرا که قلّهاش همچون مخروطى در شمال شرقى مکه، بر قلب جهان اسلام برافراشته است، همانجا که ابراهیم (ع)، اسماعیل (ع) خود را به قربان گاه آورد، معتکف گشت و در برابر جایگاه خلیل الله، ندایش را که هنوز در گوش زمان طنین انداز است با گوش جان شنید. آن برگزیده ى پیامبران بیابانهاى حجاز و خارهاى صحرایى گرم را مىپیمود تا در غار حرا به تفکر نشیند و با خداى خویش راز و نیاز کند و وجود خویش را براى دریافت انوار وحى و ارتباط با فرشته ى الهى مهیا سازد.
بارگاه قدس و جایگاه اُنس
راستى این شخصیت ممتاز چه اوصافى دارد و مقام و درجاتش چگونه است ککه این شایستگىها را بدست مىآورد و هادى انسانها مىگردد و برگزیده همه رسولان الهى مىشود و اسوهاى حسنه مىگردد، امام خمینى او را نور مقدس مىداند که مرکز ظهور اسم اعظم و مرآت تجلّى حق است.(12) امام خمینى در جاى دیگر مىگوید رسول خدا (ص) صاحب مقامى است که شامل حقایق غیب و شهود مىباشد و ریشه بنیادین تمامى مراتب کلى و جزیى است و نسبت ایشان به پیروانش هم چون اسم اعظم نسبت به سایر اسما و صفات است.(13)
امام خاطرنشان مىنماید: «تمام دایره وجود، از عوالم غیب و شهود تکویناً و تشریحاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود احدى از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدى نبود و فیض حق عبور به موجودى از موجودات نمىکرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمىتابید.»(14)
رسول اکرم (ص) صاحب علم کامل لدنى است و دانش آن حضرت از قیاسها و اختراعات ذهن بشرى و وهْمْ و گمان عارى است همانگونه که قرآن مىفرماید: «و ماینطق عن الهوى ان هو الاوحى یوحى»(15) از این روى آن حضرت به مقامى رسیده که براى احدى رسیدن به آن امگانپذیر نخواهد بود. برخى انسانها چون ترقّى کردهاند محو عالم بالا شدهاند و براى آنها نسبت به مراحل پایینتر عفلت اتفاق مىافتد این است که افراد وقتى به مرتبهاى که قابلیت داشتهاند مىرسند کمال آن عالم آنها را محو مىکند و دیگر قادر نخواهند بود با پایین مُراودهاى داشته باشند و امور مربوط به زندگى طبیعى را از دست مىدهند و دیگر نمىتوانند در این امور مشى کنند ولى رسول اکرم (ص) ضمن آن که به مقامات عالى مىرسد و تمام اسماء و صفات در او تجلى مىکند، در عین حال حفظ ادب و شئون آن عالم را مىکند و این عالم را هم مراعات مىنماید، نهایت عظمت و تجلیاتى که امکان دارد براى انسان طلوع کند براى وى رخ مىدهد ولى چون وجودش کامل است مانع محو دراین تجلیات مىشود و این ویژگىها او را از عالم طبیعت غافل نمىکند و به عنوان انسان کامل فیوضات عالم بالا را به نحوى که افاضه مىشود ضبط و حفظ مىنماید و چنانچه شایسته است به عالم پایین فیض مىرساند نه از بالا دستش کوتاه است و نه از پایین غافل است. امام خمینى به همین دلیل حضرت رسول اکرم (ص) را کاملترین موجودات مىداند.(16)
قیام براى خدا بود که خاتم انبیاء را یک تنه بر تمام عادات باطل و عقاید خراب جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحید و تقوا را بنیان نهاد و به مقام قاب قوسین رسید. قدم عبودیت و جذبه ربوبیّت نیز آن حضرت را سیر داد و به معراج و مقام قرب وصول نمود و به همین دلیل در تشهد نماز توجه به بندگى رسول اکرم (ص) قبل از رسالت است و این حقیقت نشان مىدهد که مقام رسالت عصارهاى عبودیت مىباشد. امام خمینى از این موضوع چنین نتیجه مىگیرد: «قدم عبودیت مقدمه همه مقامات سالکین است و رسالت شعبه عبودیت است و چون رسول ختمى، عبد حقیقى فانى در حق است اطاعت او اطاعت حق است...و عبد سالک باید از خود مراقبت کند که قصور در طاعت رسول که طاعت الله است نکند تا از برکات عبادت که وصول به بارگاه قدس است به دستگیرى ولى مطلق نشود و بداند که کسى را بى دستیارى ولّى نعم و رسول اکرم (ص) به بارگاه قدس و جایگاه انس بار ندهند.»(17)
پیامبر اعظم در کوه حرا برپا ایستاد و قیام به اطاعت نمود و چنان مشقت و رنج کشید که پاهاى مبارکشان متورم گردید و خداونددر کلام وحى، به رسولش فرمود: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى ؛(18)اى طاهر هادى ما قرآن را برتو نازل نکردیم که به رنج بیفتى» تو پاکیزهاى و هدایت کننده، اگر مردم از تو پیروى نکنند از کاستى و نقص و شقاوت آنان است و مشکلى در سلوک و مشى تو وجود ندارد. امام خمینى این نکته را مورد تذکر قرار داده است: «حضرت ختمى مرتبت به قدرى ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدمهاى مبارکش ورم کرد.»(19)
البته راز عبادت و بندگى پیامبر (ص) خوف از عذاب خداوند یا فعالیتى براى محو خطاها و سیئات نبود و چگونگى عبودیت آن حضرت با مردمان عادى تفاوت بارزى دارد واین گونه عبادات از ساحت مقدس او دور است بلکه عظمت پروردگار و شکر گزارى در برابر نعمتهاى بى کران خداوند متعال هرگونه آرام و قرار را از آن حضرت بریده بود، به باور امام خمینى عبادت خاتم رسولان و ائمه هدى (ع) ترسیمى از تجلیات محبوب است، این بزرگان با وجود آن که محو جمالند و فانى در صفات و ذات، حرکت بدن هایشان تابع این حالات معنوى و ملکوتى است.(20)
اراده نبى مکرم تابع اراده حق تعالى بود، حرکتى از خود نداشت، پیرو حق بود هیچ خلجانى در قلبش پدید نیامد، او که از محضر قدس ربوبى و محفل قرب و انس الهى به سر منزل عربت، جاهلیت و کاستى قدم رنجه فرمود و گرفتار معاشرت و مراوده با افرادى چون ابوجهل، ابوسفیان ومانند آنها شده بود، دل اهل معرفت و ولایت را دچار تحول مىساخت و در واقع پیامبر به نوعى از مقامات بالا، به موقعیت هایى این گونه فرود آمد تا رحمت واسعه و کرامت الهى را شامل بندگانى بنماید که مستعد هدایت هستند و مىخواهند از عالم پست و اسفل به سوى قدس و ملکوت صعود کنند از این جهت پیامبر(ص) حتى وقتى مشاهده مىکند کفار و مشرکان در باطل غوطه ورند و در باتلاق گمراهى دست و پا مىزنند تأسف مىخورند و به حالشان دلسوزى مىنماید، قرآن مىفرماید: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم».(21)
به درستى که فرستادهاى از خودتان برایتان آمد که آن چه شما را به مشقّت مىافکند براى او سخت و دشوار است، بسیار هواخواه شما و بر اهل ایمان دلسوزى و مهربانى دارد.
در شدّت این شفقت قرآن مىفرماید: «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذالحدیث انتقاً؛(22)یعنى اى رسول نزدیک است که اگر امّت به قرآن تو ایمان نیاورند، جان عزیزت از شدت اندوه و تأسف (بى ایمانى آنان) از دست برود و در جاى دیگر کلام وحى مىفرماید: «لعلک باخعٌ نفسک الّا یکونوا مؤمنین ؛(23)(اى فرستاده ما) تو چنان در اندیشه هدایت خلقى که در صدد هستى جان عزیزت را از حزن این که آنان ایمان نمىآورند از دست بدهى.
امام خمینى چه جالب این نکته را مطرح مىنماید: «سبحان الله، تأسف به حال کفّار و جاهدین حق و علاقهمندى به سعادت بندگان خدا، کار را چقدر به رسول خدا (ص) تنگ نموده که خداى تعالى او را تسلیت دهد و دل لطیف او را نگهدارى کند که مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود قالب تهى کند...»(24)
رحمتى براى جهانیان
برخى از اهل عرقان و بصیرت احتمال دادهاند چون پیامبر(ص) مدتى مردم را به سوى حقیقت و یکتا پرستى دعوت کرد ومؤثر واقع نشد و آن افراد به سرکشى و عصیان گرى ادامه دادند، آن سرور عالمیان احساس نمود شاید اشکالى در شیوه ى دعوتش وجود دارد لذا به ریاضت و مشقتهاى ناشى از آن روى آورد. این جنبه، رحمت و دل سوزى پیامبر(ص) را نه تنها براى اهل ایمان بلکه حتى براى کفار و مخالفان هم به اثبات مىرساند، یعنى در واقع باطن امور و حقایقى را مشاهده مىکرد که اگر معاندان به لجاجت خود پافشارى کنند فرجامى هلاک کننده و آتشى سوزان در انتظارشان است. چون ملاحظاتى این گونه داشت احساس تأثر مىکرد که چرا آنان ایمان نمىآورند، چرا خودشان را نجات نمىدهند، چرا چشمهاى عبرت را نمىگشایند و چرا از خواب غفلت بیدار نمىشوند، همان صلح و صفایى را که با مؤمنان داشت به نحوى دیگر در مورد مخالفان بکار مىبرد و در یکى از غزوات که عدهاى را به عنوان اسیر آوردند، فرمود:ما باید اینها را با زنجیر وارد بهشت کنیم و نجاتشان دهیم. آرى اسارتهاى ظاهرى دنیایى از آن اسارت فکرى و اعتقادى بهتر است. البته آنان را که همچون غدهاى سرطانى بودند با غلظت و حدّت برخورد مىنمود: «محمد رسول الله و الّذین معد اشداء على اکفار رحماء بینهم».(25)(یعنى: محمد فرستاده خداست و افرادى که با او هستند بر کفار سختگیرى مىنمایند و در میان خود مهربانند) همین خشونت و قاطعیت هم براى تحقق بعد رحمت بود زیرا به عنوان مثال وقتى پزشکى بدنى را جراحى مىکند ظاهر امر یک سختگیرى است امّا مىخواهد آن فردى را که مبتلا به یک بیمارى صعب العلاج یا عفونى است از خطر مرگ و هلاکت حتمى نجات دهد، پس براى تهذیب جامعه و ایجاد آرامش و امنیت براى مؤمنان و بندگان خدا لازم است عوامل شرارت و ستم را از اجتماع دور نمود.(26)
انسانى که در رأس امور جامعه قرار مىگیرد و یا مىخواهد مردم را هدایت کند باید به رسول اکرم (ص) تأسى نماید، یعنى در آغاز لازم است قلب خویش را سرشار از رحمت الهى کند و عطوفت ملکوتى را در وجود خویش متحقّق نماید و سپس به میان مردم برود و با چشم عنایت و لطف به آنان نظر کند و خیر و صلاح همه را بخواهد، دشمنان را با دلسوزى به راه حق فرا بخواند و در برخورد با آنان از جاده انصاف و عدالت بیرون نیاید. البته نظام جزایى، اجراى حدود و برخورد قانونى با متخلّفان هم در این راستاست و بدیهى است وقتى جامعه بخواهد به مدینه فاضله گام نهد باید علفهاى هرز و آفات مهلک و سموم خطرناک را از خود دور کند تا هماى سعادت را بر شانههاى خویش احساس کند، جهاد و مبارزه و ستیز با دشمنان باید بر این نیت باشد که افراد جوامع باید تربیت شوند و رشد معنوى یابند و عوامل مزاحم و زمینههاى پریشان کننده اگر محو کردند این مهم زودتر به منصه ظهور مىرسد. آنهایى که در مبارزات مسلمین به قتل مىرسند و یعت طبق قوانین عادلانه مجازات مىشوند نیز از موضع رحمت، به نفعشان مىباشد زیرا جلو شرارتى که عذابشان را شدت مىبخشد جلوگیرى مىکنند و مسلم است که عذابهاى دنیوى خیلى کمتر از مشقتها و عقابهاى اخروى است به همین دلیل امام خمینى مىگوید: «زیرا با بودن آنها در این عالم در هر روزى براى خود عذابهاى گوناگون تهیه مىکردند، که تمام حیات اینجا به یک روز عذاب و سختىهاى آنجا مقابله نکند و این مطلب براى کسانى که میزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آن را مىدانند پر واضح است. پس شمشیرى که به گردن بنى قرنطه و امثال آنها زده مىشود، به افق رحمت نزدیکتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط.»(27)
پیامبر(ص) به مرحله رحمةللعالمین هم رسید یعنى به هر چند با این دید که نشانهاى از محبوبیت است مىنگریست و به موجودات با دیده مهر توجه مىنمود که این مقام براى هر کسى میسّر نمىباشد، در عین حال رسول اکرم (ص) جاذبه و دافعهاى جهت دار داشت و براى مراعات حق دیگر اعضاى فاسد را از صحنه حذف مىنمود و خلافکاران را به کیفر مىرسانید مسلمانان باید افتخار کنند که در این جهان در پرتو چنین رحمت الهى بسر مىبرند و انوار تابناک محمدى به آنان گرمى و حرارت و فروغ مىبخشد و البته باید امیدوار باشند در سراى جاوید هم از پرتوهاى شفاعت آن وجود مبارک برخوردار گردند.
چه مباهاتى برتر از این که آخرین فرستاده ى الهى به تعبیر قرآن داراى خُلق بزرگ است: «انک لعلى خُلق عظیم.»(28)او از چنین ظرفیت فوق العاده بهرهمند شده تا قوه مقاومت در برابر مشقات و ناملایمات را برست آورد و هیچ عاملى او را از میدان رشد و هدایت مردم بیرون نبرد. امام خمینى حکمت این خُلق ویژه را توضیح مىدهد:
«سختترین رنج و لعب هادیان راه حق، معاشرت با جاهلات و دعوت بى خردان بوده و هست و از این جهت اینها باید متّصف به بزرگترین اخلاق حسنه باشند و باید قوه ى رفق و مدارا و حسن عشرت (معاشرت) در آنها به طورى باشد که با تمام جهالت جاهلان و بى خردان مقاومت کنند. زود رنجى و کدورت با این شغل شریف منافى است...»(29)
آن حضرت با وجود عظمت روحى و عالىترین مقامات علمى و معنوى، با بندگان خدا از همه بیشتر فروتنى داشت. امام خمینى در یکى از بیانات خود مىگوید: «رسول خدا(ص) در مدینه که مرکز حکومت ایشان بود، عرب مىآمد و مىدید که چند نفر نشستهاند دور هم با هم صحبت مىکنند او (تازه وارد) نمىتوانست بفهمد که کدام یکى از اینها در رأس واقع است و حاکم است و کدام یک از اینها پایین ترند.»(30)
امام متذکر مىگردد: «(رسول اکرم (ص)) کراهت داشت که اصحاب براى احترام او به پا خیزند وقتى وارد مجلس مىشد پایین مىنشست، روى زمین طعام میل مىفرمود و روى زمین مىنشست و مىفرمود: بندهاى هستم، مىخورم مثل خوردن بنده و مىنشینم مثل نشستن بنده.»(31)
طلوع تابناک
بعثت نبى اکرم (ص) همچون آذرخشى کویر منحط و خفقان گرفته ى انسانیت را پرتو افشانى کرد وطلیعه وحى با فرمان قاطع «اقراء» نمودار گشت و موجى از نور الوهیت در غار حرا برخاست و جام جان حضرت محمد (ص) را لبریز از معنویت و روانش را از انوار معرفت سرشار ساخت آن بزرگوار بر اثر ارتباط با جهان غیب از طریق وحى راز و رمز آفرینش و اسرار وجود آموخت و دفتر کتاب هستى را فرا گرفت. قرآن کریم بر قلب مبارکش نازل گردید و چشمه همه جوشان و جویبار زلال توحید را در اعماق وجودش جارى ساخت تا از این طریق و با تمسّک به قوانین جاودانى قرآن ، تشنگان حقیقت را به سرشت اصیل خویش باز گردانیده جاده کمال را در نوردند و لقاى حق را طالب گردند. آرى سرزمین حجاز مرکز تابش خورشید وحى گشت و زنجیرهاى اسارت کهک افکار انسانها را به بند کشیده بود یکى پس از دیگرى گسست، تبعیض، تجاوز، عدوات، خصومت و بهره کشى از قاموس انسانها حذف گردید، رحمت و برکت به انسانها روى آورد و آرامش و امنیت ارمغان این انقلاب معنوى بود.
امام خمینى بعثت نبى اکرم (ص) را مهمترین حادثه تاریخ مىداند: «حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است، بعثت انبیاى بزرگ، انبیاء او اولعزم و بسیارى از حوادث بسیار بزرگ لکن حادثهاى بزرگتر از بعثت رسول اکرم (ص) در عالم وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالى وبعثتى که بعثت رسول ختمى است او بزرگترین شخصیتهاى عالم امکان و بزرگ برین قوانین الهى و این حادثه در یک همچو روزى اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف و همچو روزى ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم داشت »(32)
یکى از انگیزههاى بعثت این بوده که قرآن کریم توسط نبى اکرم از مرتبه غیب تنزل کند و به مرتبه شهادت برسد و به صورت الفاظ و مفاهیمى در آید که مردم بتوانند مضامین آن را درک نمایند و به دستوراتش عمل کنند و به تزکیه و تربیت راستین و پرورشهاى معنوى و اصل گردند و از این ظلمات و جهالتها بیرون آیند و به وادى نور و معرفت گام نهند چنانچه در قرآن آمده است «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛(33)تا آیات را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد».
پیامبر(ص) از رهگذر وحى، فرهنگ و معرفتى را بالاتر از اوضاع جامعه جهانى بنیان نهاد و مکتب مذهبش بر تمام مذاهب و آیینها برترى یافت. در آغاز خویشاوندان را به پرستش خداى یکتا فراخواند .آن گاه مردم مکه و جزیرةالعرب را به توحید دعوت کرد و سرانجام نبوت و رسالت خود را جهانى اعلام کرد. رسول خدا از این رهگذر مىخواست با آیینى الهى، آدمیان را از حجابهاى خود که چون تار عنکبوتى اطراف خویش تنیده بودند، برهاند و آنان را از قفس هوسها، جنایتها و قساوتها نجات دهد و دلها را به نور ایمان بیاراید آن حضرت با تحمل سختىهاى فراوان ارکان فرهنگ منحط و عقب مانده بشریت عصر جاهلیت را دگرگون ساخت وکاخ فرهنگى جدیدى را تأسیس نمود و در مدتى کوتاه از اشخاصى که بویى از اندیشه و کمالات نبرده بودند، انسان هایى ساخت که به گواه تاریخ و اعتراف دانشوران و مورخان پرچمدار فرهنگ و تمدن در سراسر جهان و در گستره تاریخ شدند.
با طلوع وحى در اندک مدتى نفرتهاى عمیق و چندین ساله تبدیل به اُلفت شد و غارت و آدم کشى جاى خود را به گذشت، ایثار و برادرى و مواسات داد، پراکندگى به یگانگى و خشونت به عطوفت مبدّل گشت. نظام طبقاتى فرو ریخت و همگان در برابر قانون از حق مساوى برخوردار شدند. در جامعهاى که گرفتار اشرافیت بود و مردم زحمت کش خوار و حقیر شمرده مىشدند پیامبر(ص) بر دست کارگرى بوسه زد و به تمام اختلافات قومى و فرقهاى خاتمه داد و بدین ترتیب تمام امتیارات موهوم قبیلهاى و نژادى از میان رفت و جاى آن را تقوا و فضیلتهاى اخلاقى گرفت قرآن مىفرماید: «انّ اکرمکم عندالله اتقیکم؛(34)کسانى که جز به خود و منافع شخصى فکر نمىکردند چنان متحول شدند که براى جهاد در راه خدا بر هم سبقت مىگرفتند»قرآن کریم حال افرادى را بیان مىکند که چون به دلیل نبود امکانات، موفق به شرکت در جهاد نمىشدند با چشمانى غرق اشک از خدمت پیامبر(ص) باز مىگشتند. امام خمینى این تحولات مهم را یادآور مىشود: «مساله مبحث و ماهیت آن و برکات آن چیزى نیست که بتوان با زبانهاى الکن ما از آن ذکر مىنمود و به قدرى ابعاد آن زیاد است و جهات معنوى و مادى او زیاد است که گمان ندارم بتوان حول و بر او صحبت کرد. مساله بعثت یک تحول علمى و عرفانى در عالم ایجاد کرد که آن فلسفههاى خشک یونانى مبدّل کرد به یک عرفان عینى و یک شهود واقعى براى ارباب شهود.»(35)
در جاى دیگر امام خاطرنشان مىنماید:
«همین مقدارى که معلوم شده است...وقتى که ملاحظه مىکنید با قبل از اسلام و معارف قبل از اسلام و فلسفه قبل از اسلام و عدالتهاى اجتماعى قبل از اسلام، مىبینید که همین مقدار هم یک تحول عظیمى در دنیا پیش آورده است که سابقه نداشته است و لاحقه هم ندارد.»(36)
امام تاکید مىنماید بر اثر بعثت آن حضرت انقلاب هایى به وقوع پیوست و تحولاتى شگرف در جهان حاصل گردید، معارفى که توسط پیامبر(ص) در جهان انتشار یافت، از حد بشریت خارج است. و اظهار مىدارد: «این اعجازى است که براى اهل نظر دلیل بر نبوت است و الّا ایشان به خودش نمىتوانست این کار را بکند... یک مسئله بزرگى است که کشف هم نشده است، براى خود ایشان است و کسانى که خاص الخاصّ ایشان هستند...یک نفر آدم بتواند این طور در دنیا همه چیز را بیابد که مطابق عقل حالا باشد و آینده این یک امر اعجاز است غیر از اعجاز چیز دیگرى نمىتواند باشد.»(37)
پىنوشتها: -
1. روزنامه اطلاعات، دوشنبه 14 فروردین 1385، شماره23592، ص2.
2. پابه پاى آفتاب، ج 4، ص161.
3. سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 4، ص129، مأخذ قبل، ج 4، ص116، فرازهاى فروزان، 240-239، گلهاى باغ خاطره، ص59، فصلنامه ندا، شماره اول، ص51.
4. ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، حمید انصارى، ص 41، خورشید قرن، حمید علم الهدى، ص 95 ،پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 111،فرازهاى فروزان، ص264.
5. مکارم الاخلاق، طبرسى، ص571.
6. صحیفه دل، ج اول، ص 60، پابه پاى آفتاب، ج اول، ص 191-190،دلیل آفتاب، ص172.
7. سوره تکاثر، آیات اول و دوم.
8. محیط پیدایش اسلام، شهید دکتر بهشتى، 42 - 39، تاریخ یعقوب، ج 1، ص 337.
9. جهان در عصر بعثت، باهنر و رفسنجانى، ص 36 و 51 و52.
10. روح اسلام، امیر على، ترجمه ایرج رزاقى و محمد مهدى حیدرى پور، ص 250 -249، فرهنگ وتمدن مسلمانان، بار تولد، ترجمه دیانت، ص23.
11. سوره ى اسرى، آیه 81.
12. شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص 16.
13. مصباح الهدایه، ص 76 -75.
14. آداب الصلوة، ص 138 -137.
15. سوره نجم، آیه 3و4.
16. تبیان، دفتر 41 (نبوت)، ص 384.
17. آداب الصلوة، ص 365.
18. طه، آیه دوم.
19. چهل حدیث، ص 177.
20. همان، ص 349 و 350.
21. سوره توبه، آیه 128.
22. سوره کهف، آیه 6.
23. سوره شعراء، آیه سوم.
24. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 165 - 164.
25. سوره فتح، آیه 29.
26. نک: تفسیر سوره حمد، امام خمینى، ص 110 -109.
27. آداب الصلوة، ص 237، 236.
28. سوره ى قلم، آیه چهارم.
29. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 317 - 316.
30. تبیان، دفتر 12، ص 101.
31. چهل حدیث، امام خمینى، ص 96.
32. بیانات امام در جمع مدیران صندقهاى قرضه الحسنه در20 خرداد 1359، صحیفه نور، ج 12، ص 168.
33. سوره جمعه، آیه دوم.
34. سوره حجرات، آیه 13.
35. سخنرانى امام در جمع مسئولان لشکرى و کشورى در 21/2/1361، صحیفه نور، ج 17، ص 250.
36. بیانات امام در دیدار با اعضاى هیات دولت در اول دى ماه سال 1360، همان، ج 18، ص 190.