ابعاد معنوى شخصیت پیامبر اعظم(ص)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پیامبر(ص) از دو بعد مادى و معنوى برخوردار است. از نظر بعد مادى فرقى با سایر انسانها ندارد بلکه با آنها در حیات مادى و مسایل مربوط به آن شریک است. ولى از لحاظ بُعْدِ معنوى فاصله بسیار زیادى با دیگر انسانها دارد و همه اهمیت و امتیاز آن حضرت در همین مسأله نهفته است. آنچه موجب شد که تا او واسطه بین خالق و مخلوق، اسوه و الگوى انسانها باشد برجستگى بعد معنوى آن حضرت است. در این مقاله درصدد آن هستیم که گوشهاى از ابعاد معنوى پیامبر(ص) که در قرآن ذکر شده را به اجمال بررسى کنیم.
1- بندگى خدا
بندگى خدا، عالىترین مقام انسان است. بندگى نه تنها با شأن و کرامت انسان منافات ندارد بلکه در جهت رشد و تکامل او مىباشد زیرا در برابر وجودى که کمال مطلق است به پرستش و بندگى مىپردازد و همه هستى در قبضه قدرت اوست. آن که بندگى خدا مىکند با قرار دادن خود در برابر تابش نور الهى به تدریج به سمت کانون بىانتهاى کمال مطلق به حرکت درمىآید و بهرهاى از کمال مطلق را در خود تجلّى مىبخشد.
عبادت به معناى اظهار تذلّل و خشوع و فروتنى در برابر معبود است. بطور کلى ما مىتوانیم دو نوع عبادت داشته باشیم:
1- عبادت تکوینى که فراگیر و گسترده است و همه مخلوقات هستى را در برمىگیرد، همه موجودات طبق این معنى خدا را عبادت مىکنند زیرا همه ذلیل و تابع قوانین اویند.
2- عبادت اختیارى و آن اینکه عبادت کننده به اختیار خود سر تسلیم در برابر معبود فرود آورد و هیچ عامل بیرون از اراده او تأثیر گذار نباشد و این نوع عبادت مراتبى دارد که بالاترین مرتبهاش آن است که ناشى از شناخت و شعور باشد و از اعتقاد به ربوبیت الهى نشأت گرفته باشد. همان طور که از امام صادق(ع) نقل شده است: «اَلعُبُودِیَّةُ جَوهَرٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِیَّة؛(1) عبادت کردن جوهرى است که ذات آن ربوبیّت است.»
مقام بندگى پیامبر(ص) در قرآن
آیات زیادى از قرآن اشاره به مقام عبودیّت و بندگى پیامبر(ص) دارد. مقامى که زمینه ساز دستیابى به سایر مقامها از قبیل نبوّت، رسالت، رفتن به معراج و ... بوده است، به عنوان نمونه: 1- «سُبحان الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛(2) پاک و منزّه است خدایى که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى - که گرداگردش را پربرکت ساختهایم - برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنواو بیناست.»
ذکر «عبد» براى پیامبر(ص) مىتواند اشاره به تأثیر عبودیّت در رفتن به معراج باشد و مسلّماً مراد از عبد، عبد تکوینى نیست زیرا همه در این معنا شریکند آنچه دراین مسأله تأثیر داشته، عبودیّت اختیارى است. 2- «واِن کُنتُم فى رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلى عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللَّهِ اِن کُنتُم صادِقین؛(3) اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر(ص) ]نازل کردیم شک دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را از غیر خدا (براى این کار) فراخوانید، اگر راست مىگویید.»
عبودیّت خدا او را شایسته نزول وحى کرد و با اینکه امّى و درس نخوانده بود کتابى آورد که هیچ کس نتوانست و نمىتواند حتّى سورهاى مانند آن بیاورد. در مواردى از قرآن، پیامبر(ص) به عنوان عبد (بنده) معرفى شده است که پیامبر(ص) در همه این موارد به عنوان عبد خدا مطرح است. چه در موردى که با دشمنان خدا در میدان جنگ نبرد مىکند،(4) و چه در آغاز رسالت،(5) و چه به هنگام اِسراء و رفتن به معراج و چه آن گاه که براى موجود نامرئى به نام جنّ قرآن مىخواند،(6) و چه به هنگام نزول قرآن،(7) و ... در همه این موارد او یک بنده خداست و همه مسئولیتها و مقامات معنوى از عبودیّت ناشى شده است. بنابراین پیروان آن حضرت باید به این مسأله توجه داشته باشند، مبادا دربارهاش غلوّ کنند و از مقام بندگى خدا او را بیرون ببرند چنان که مسیحیان مرتکب این اشتباه شدند در حالى که مسیح(ع) از این که خود را بنده خدا بداند، استنکاف نمىکرد.(8)
2- وحى
از مقامات معنوى پیامبر(ص)، مقام دریافت وحى خاص الهى است که این دریافت وحى، حاکى از امتیاز و برترى دریافت کننده از دیگر همنوعانش مىباشد.
در آیاتى از قرآن، پیامبر(ص) را همانند دیگر انسانها دانسته و دریافت وحى از سوى آن حضرت را از جمله امتیاز او بر دیگر انسانها مىداند: 1- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ...؛(9) بگو من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحى مىشود که تنها معبودتان معبود یگانه (خدا) است.» 2- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ واستَغفِروهُ وویلٌ لِلمُشرِکین؛(10) بگو: من فقط انسانى مثل شما هستم، این حقیقت بر من وحى مىشود که معبود شما معبود یگانه است، سپس تمام توجه خویش را به سوى او کنید و از وى آمرزش طلبید و واى بر مشرکان.»
3- شفاعت
مقام شفاعت بىتردید از عالىترین مقامات معنوى یک انسان است زیرا قبول شفاعت کسى دلیل بر اعتبار ویژه شفاعت کننده نزد شفاعتپذیر مىباشد.
آیاتى از قرآن کریم به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر مقام شفاعتگرى پیامبر(ص) دلالت دارد که به آنها پرداخته مىشود: 1- «ومِنَ اللیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقامًا مَحمودا؛(11) و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه اضافى براى توست، امید است که پروردگارت تو را به مقامى درخور شایسته برانگیزد.»
مقام در خور ستایش که خداوند، پیامبر(ص) را نسبت به آن امیدوار ساخته به نظر مفسّرین همان مقام شفاعت است. پیامبر(ص) فرموده است: «مقام محمود همان مقامى است که من در آن مقام امتم را شفاعت مىکنم.»(12)
2- «ولَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضى؛(13) و به زودى پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوى.»
اینکه چه نعمت و چه امتیازى خداوند به پیامبر(ص) عطا مىکند تا رضایتش جلب شود و خرسندى آن حضرت را فراهم سازد، مفسّرین آن را مقام شفاعت دانستهاند. فخر رازى از على(ع) و ابن عباس نقل مىکند که این نعمت همان مقام شفاعت پیامبر(ص) در امت خود است. روایت شده که وقتى این آیه نازل شد، پیامبر(ص) فرمود: در این هنگام راضى نخواهم شد در حالى که حتى یک نفر از امت من در جهنم باشد و سپس فخر رازى از امام صادق(ع) نقل مىکند که رضایت جدّ من در این است که هیچ انسان خداپرست و موحّدى داخل جهنم نشود.(14)
3- «وما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللَّهِ ولَو اَنَّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللَّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّابًا رَحیما؛(15) ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى آن که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود و اگر (این مخالفان) هنگامى که بر خود ستم کردند (و فرمانهاى خدا را زیر پا مىگذاردند) به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىکردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مىکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مىیافتند.»
این آیه مقام شفاعت را براى پیامبر(ص) در دنیا ثابت مىکند. در شأن نزول آیه آمده است که دوازده نفر از منافقان براى آسیب رساندن به پیامبر(ص) توطئه کرده بودند، جبرئیل نازل شد و پیامبر(ص) را از توطئه باخبر ساخت. پیامبر(ص) در میان جمع فرمود: گروهى وارد شدند و انجام کارى را در سر مىپرورانند ولى موفق نخواهند شد از جاى برخیزند و از خداوند طلب بخشش نمایند و اعتراف به گناه خود کنند تا من هم شفاعت آنان را نزد خدا بنمایم. هیچ کس از جاى بلند نشد. پیامبر(ص) چندین بار سخنانش را تکرار کرد ولى کسى برنخاست پیامبر(ص) به ناچار اسامى آنان را بر زبان آورد و فرمود: فلانى بلند شود، فلانى بلند شود و... تا دوازده نفر را برشمرد پس همه از جاى برخاستند و اظهار کردند که ما هم مىخواستیم بلند شویم و به خواسته ات عمل کنیم و به درگاه خداوند توبه کنیم پس براى ما شفاعت نما. پیامبر(ص) فرمود: حالا! بروید بیرون، در آغاز کار، من بهتر مىتوانستم براى شما شفاعت کنم و خداوند در آن وقت زودتر اجابت مىکرد.(16)
این آیه با این تفسیر براى پیامبر(ص) مقام شفاعت در دنیا را ثابت مىکند. بنابراین پیامبر(ص) داراى مقام شفاعت در دنیا و آخرت است.
4- وجود پیامبر(ص) مانع وقوع عذاب
یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) که در قرآن به آن اشاره شده این است که به برکت وجود آن حضرت عذاب از امت و قومش برطرف مىشود. مسلماً این از مقامات معنوى مهمى است که به خاطر وجود کسى عذاب از قوم و امّتى برداشته شود: «واِذ قالوا اللَّهُمَّ اِن کانَ هذَا هُوَ الحَقّ مِن عِندِکَ فَاَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذابٍ اَلیم * وما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم واَنتَ فِیهِم وما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یَستَغفِرون؛(17) و (به خاطر بیاور) زمانى را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است واز جانب توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، یا عذاب دردناکى براى ما بفرست! ولى (اى پیامبر) تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار مىکنند، خدا عذابشان نمىکند.»
در شرح این آیه آمده است که طبق روایات، نضر بن حارث به پیامبر(ص) عرض کرد: این چیزهایى که تو مىگویى چیزى جز افسانههاى پیشینیان نیست! پیامبر(ص) فرمود: واى بر تو این کلام خداست. او و ابوجهل گفتند: خدایا اگر این سخنان حق است و از جانب توست پس بارانى از سنگ بر سر ما از آسمان فرود آر، همچنان که بر قوم لوط فرود آوردى و یا ما را مبتلا به عذاب دردناکى کن. خداوند در ردّ این گفتهها، خطاب به پیامبر(ص) فرمود: تا وقتى که تو در میان آنان هستى خداوند آنها را عذاب نخواهد کرد. این از شأن خدا به دور است که با وجود تو در میان آنان، عذاب بر آنها بفرستد زیرا تو «رحمةٌ للعالمین» هستى و همچنین، تا وقتى که آنان به درگاه خدا استغفار مىکنند خداوند آنها را به عذاب مبتلا نمىکند.(18)
5- معراج
یکى از برجستهترین مقامات معنوى پیامبر(ص) عروج آن حضرت به مقام بلند مراتب انسانى و دستیابى به عالىترین درجه تقرب به خداوند یعنى معراج یا سفر آسمانى آن حضرت است. پیامبر(ص) در این سفر معنوى و آسمانى آیات الهى فراوانى را از نزدیک مشاهده کرد و به درجهاى از کمال و تقرّب رسید که جبرئیل، فرشته همراه و راهنما در مرحلهاى از همراهى بازماند و پیامبر(ص) به سیر خود ادامه داد. رسول اللَّه(ص) براى سفر آسمانى ابتدا از مکّه به بیت المقدس برده شد و از آنجا به آسمانها عروج نمود: 1- «سُبحانَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛(19) پاک و منزه است آن خدایى که بنده خود را در شبى از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که در سرزمین مبارک و مقدس واقع شده بُرد تا آیات و نشانههاى عظمت ما را ببیند، او شنوا و بیناست.» 2- «ولَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخرى * عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى * عِندَها جَنَّةُ المَأوى * اِذیَغشَى السِّدرَةَ ما یَغشى * ما زاغَ البَصَرُ وما طَغى * لَقَد رَأى مِن ءایاتِ رَبِّهِ الکُبرى؛(20) بار دیگر او را مشاهده کرد نزد «سدرة المنتهى» که جنت المأوى در آنجاست. در آن هنگام که چیزى [نور خیره کنندهاى ]سدرة المتهى را پوشانده بود چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید، واقعیت بود) او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید.»
آیات ششگانه سوره نجم دلالت دارد بر این که پیامبر دو بار جبرئیل را به صورت اصلىاش دیده است: یک بار در آغازین روزهاى نزول وحى، و بار دیگر درمعراج نزد درختى به نام «سدرة المنتهى» در بهشت جاویدان.
در قرآن هیچ ذکرى از جزئیات معراج و ره آوردهاى آن و زمان وقوعش نشده است. اگرچه در روایات شیعه و سنى پارهاى از اخبار آن به دست مىآمد همچنین اگر چه در جسمانى یا روحانى بودن معراج اختلافاتى وجود دارد ولى اصل آن به عنوان یکى از مقامات معنوى پیامبر قطعى و مورد تأکید قرآن است.(21)
6- عصمت
یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) مقام عصمت است. عصمت یعنى مصونیت از گناه و اشتباه یعنى آن حضرت نه گناه مىکرد و نه اشتباه. این اعتقاد ما شیعیان، در مورد همه پیامبران علیهم السلام و ائمه اطهار علیهم السلام است. پشتوانه این اعتقاد مسأله حجیّت است. یعنى اگر بنا باشد آن بزرگواران مرتکب گناه و اشتباه شوند دیگر گفتار و رفتارشان قابل استناد نخواهد بود زیرا درستى رفتار و گفتارشان زیر سؤال و اعتماد به آنها از بین مىرود.(22)
اقسام عصمت پیامبر(ص) در قرآن
بحث از عصمت پیامبر(ص) از دیدگاه قرآن را مىتوان در سه محور ارائه داد: 1- عصمت در دریافت وحى. 2- عصمت در رساندن آیات یا مقام ابلاغ. 3- عصمت در عمل.
1- عصمت پیامبر(ص) در تلقى وحى
آیاتى از قرآن مجید بر این دلالت دارند که پیامبر(ص) قرآن را از خداوند به صورت مستقیم یا به واسطه جبرئیل دریافت مىکند خودش هیچ گونه دخل و تصرّفى نمىکند. 1- «واِنَّکَ لَتُلَقَّى القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم؛(23) و به یقین این قرآن از سوى حکیم و دانایى بر تو القاء مىشود.» 2- «وما هُوَ بِقَولِ شَیطانٍ رَجیم؛(24) این (قرآن) گفته شیطان رانده شده نیست.»
2- عصمت در مقام ابلاغ
پیامبر(ص) آنچه را که از سوى خدا دریافت مىکرد بدون هیچ کم و کاستى به مردم ابلاغ مىکرد تا حجت بر آنها تمام شود. آن حضرت نه از اداء آنچه بر او وحى شده خوددارى مىورزید و نه گفته هایى از خود بر آن مىافزود. 1- «وما هُوَ عَلَى الغَیبِ بِضَنین؛(25) و او نسبت به آنچه از طریق وحى دریافت داشته بخل ندارد.»
آنچه را که آن حضرت از ناحیه خداوند به او وحى مىشد در اختیار مردم قرار مىداد چنین نبود که از ابلاغ آن خوددارى ورزد: 2- «ولَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الاَقاویل * لَاَخَذنا مِنهُ بِالیَمین * ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتین؛(26) و اگر او سخنى به دروغ بر ما مىبست ما او را با قدرت مىگرفتیم و سپس رگ قلبش را قطع مىکردیم.» 3- «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوى * اِن هُوَ اِلّا وحىٌ یوحى؛(27) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید، آنچه مىگوید چیزى نیست جز وحىاى که بر او نازل شده است.»
این دسته آیات دلالت دارند که پیامبر(ص) آنچه را که به مردم ابلاغ مىکند وحى الهى است و خود در آن هیچ دخل وتصرّفى نمىکند، به خدا افترا نمىبندد، به پیشنهاد مخاطبان هم چیزى را از آن کم و یا زیاد نمىکند و یا از ابلاغ آنچه به او وحى شده بخل نمىورزد ولى گروه اول بر این دلالت داشت که دریافتهاى قرآنى پیامبر(ص) منشأ الهى و رحمانى دارد نه شیطانى و نفسانى و این یعنى عصمت در تلقى وحى، همانطور که قبلى به معناى عصمت در مقام ابلاغ مىباشد.
3- عصمت در مقام عمل
از گروهى از آیات استفاده مىشود که پیامبر(ص) در موضع گیریهایش مورد تأیید الهى است مواردى پیش مىآمد که دشمنان در صدد فریب دادن پیامبر(ص) و تأثیر در ارادهاش بر مىآمدند ولى خدا با دخالتش نقشههاى دشمنان را خنثى مىکرد و رسولش را از خطا مصون مىداشت. بطورى که اگر دخالت خدا نبود ممکن بود به مقتضاى طبع بشرى مقدارى از توطئههاى دشمن متأثر شود: 1- «واِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذى اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِىَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَتَّخَذوکَ خَلیلا * ولَولا اَن ثَبَّتناکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ اِلَیهِم شیئاً قَلیلا * اِذًا لاَذَقناکَ ضِعفَ الحَیوةِ وضِعفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصیرا؛(28) نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههاى خود) از آنچه بر تو وحى کردهایم بفریبند تا غیر آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت تو را به دوستى خود برمىگزینند و ما اگر تو را ثابت قدم نمىساختیم نزدیک بود اندکى به آنان تمایل کنى، اگر چنین مىکردى ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگى دنیا و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو مىچشاندیم سپس در برابر ما یاورى براى خود نمىیافتى.»
در شأن نزول آیه آمده است که: گروهى از طائفه ثقیف نزد حضرت آمدند پیشنهاد کردند که یک سال به آنها مهلت داده شود تا هدایایى که براى بت هایشان آورده مىشود وصول کنند بعد از آن اسلام خواهند آورد و بتها را خواهند شکست. پیامبر(ص) قصد کرد که چنین مهلتى به آنها بدهد آیه نازل شد و او را از این کار منع نمود.(29)
از آیه استفاده مىشود که اگر دخالت الهى نبود ممکن بود که پیامبر(ص) در بعضى از موضعگیرى هایش دچار لغزش گردد بدون آنکه خود، خواهان آن باشد زیرا شرایط و شواهد بر درستى موضع گیریش حکم مىکرد.
مفسران، آیات 113 نساء، 76 اسراء، 52-54 انعام و 28 کهف از جمله دیگر آیات دال بر عصمت پیامبر در مقام عمل دانستند.(30)
7- خاتمیت
یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) خاتمیّت است بدین معنا که بعد از آن حضرت، پیامبرى دیگر از سوى خداوند فرستاده نخواهد شد، او آخرین پیامبر است و طبیعتاً دینى که آورده آخرین دین خواهد بود و تا پایان عمر بشر بر روى زمین، دین آن حضرت(ص) تداوم خواهد داشت. آیهاى از قرآن صراحتاً بر این معنى دلالت مىکند: «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم ولکِن رَسولَ اللَّهِ وخاتَمَ النَّبیّینَ وکانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىءٍ عَلیما؛(31) محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولى رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.» در این آیه شریفه خداوند، پیامبر(ص) را فرستاده خود و پایان بخش همه پیامبران معرفى مىکند. بعد از او پیامبرى نخواهد بود، او آخرین حلقه سلسله پیامبران است که از آدم(ع) آغاز شده در طول زمان تداوم یافته است.
8- هدایت الهى
قرآن در آیاتى، پیامبر(ص) را بر راه مستقیم هدایت مىداند. اینگونه آیات از سویى به آن حضرت آرامش و اطمینان مىبخشد و از سوى دیگر به مؤمنان و غیر آنان این پیام را مىدهد که در حقانیت پیامبر(ص) و راهى که بر آن است و به سوى آن دعوت مىکند تردید نداشته باشند. این مسأله براى پیامبر(ص) مقام مهمى است زیرا کاملاً مورد تأیید خداوند قرار گرفته است. به عنوان نمونه: 1- «یس * والقُرءانِ الحَکیم * اِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلین * عَلى صِراطٍ مُستَقیم؛(32) (اى سید رسولان) سوگند به قرآن حکیم که تو قطعاً از رسولان خدا هستى و بر راه راست قرار دارى.» خداوند با تأکید و قسم اعلام مىکند که تو پیامبرى و بر راه مستقیم هدایت قرار دارى. کاربرد تأکید درمحاورات، گاه براى از بین بردن شک و تردید است که در مخاطب وجود دارد و گاه براى از بین بردن شک از دیگران است و گاهى هم براى ازاله غم و اندوه از مخاطب است که نوعى تسلیت و دلدارى به حساب مىآید.» 2- «فَاستَمسِک بِالَّذى اوحِىَ اِلَیکَ اِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُستَقیم؛(33) پس آنچه را بر تو وحى شده (قرآن) محکم بگیر که تو بر راه مستقیم هستى.» این آیات و آیات دیگرى که در این مورد وارد شده،(34) بر یکى از ابعاد شخصیت پیامبر(ص) دلالت دارند و آن مقام هدایت یافتگى و هدایت گرى آن حضرت است.
9- پیمان بر اداى رسالت
یکى از مقامات متعالى و معنوى پیامبر(ص) پیمان خدا از او (چون دیگر پیامبران(علیهم السلام)) بر اداى رسالت است. اگر چه همه پیامبران در این پیمان شریکند - که نشان دهنده مقام معنوى آنان نزد خداوند است - ولى به هر میزان که موضوع و محتواى پیمان مهم باشد، شخص طرف پیمان از اهمیت بیشترى برخوردار خواهد بود. از آن جا که دین اسلام کاملترو جاودانه خواهد بود، پیمان بر اداى آن از اهمیت ویژهاى برخوردار خواهد بود بنابراین پیامبر اسلام (ص) از اهمیت ویژهاى درمیان همه کسانى که خداوند با آنها پیمان بسته، برخوردار است: «واِذ اَخَذنا مِنَ النَّبیّینَ مِیثاقَهُم ومِنکَ ومِن نُوحٍ واِبرهیمَ وموسى وعیسَى بنِ مَریَمَ واَخَذنا مِنهُم میثاقاً غَلیظا؛(35) و به خاطر آور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح، ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم (که در اداى مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهى نکنند).» آیه مىفرماید خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته اما این که موادّ مورد پیمان چه بوده اشاره ندارد. بعضى از مفسران گفتهاند: خداوند از همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام(ص) پیمان گرفته که: 1- خدا را بپرستند. 2- به پرستش خدا دعوت کنند. 3- همدیگر را تصدیق و تأیید نمایند. 4- خیرخواه قومشان باشند. 5- پیمان شدید گرفته که بر سختىهاى رسالت و تبلیغ شریعت، بردبار و شکیبا باشند.(36)
با توجه به آنچه در قرآن کریم از مقام معنوى پیامبر اعظم(ص) گذشت وظیفه ماست که با شناخت این مقام زمینه انس خود را با شخصیت و رهنمودهاى آن پیامبر بزرگ فراهم سازیم.
پىنوشتها: -
1) مصباح الشریعة، ص 7.
2) اسراء / 1.
3) بقره / 23.
4) انفال / 41.
5) نجم / 10.
6) جن / 19.
7) فرقان / 1؛ حدید / 9.
8) نساء 172.
9) کهف / 110.
10) فصلت / 6.
11) اسراء / 79.
12) التفسیر الکبیر، ج 21، ص 31؛ التبیان، ج 6، ص 512.
13) الضحى / 5.
14) التفسیر الکبیر، ج 31، ص 213؛ المیزان، ج 20، ص 444؛ المنیر، ج 30، ص 287.
15) نساء / 64.
16) مجمع البیان، ج 3، ص 68؛ التفسیر الکبیر، ج 10، ص 162؛ التبیان، ج 3، ص 244.
17) انفال / 32-33.
18) جامع البیان، ج 9، ص 233؛ المنار، ج 9، ص 657؛ اسباب النزول، ص 158؛ مجمع البیان، ج 4، ص 539.
19) اسراء / 1.
20) نجم / 13-18.
21) جامع البیان، طبرى، ج 15، ص 5-7؛ مجمع البیان، ج 6، ص 395.
22) کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر الدین طوسى، ص 274.
23) نمل / 6.
24) تکویر / 25.
25) تکویر / 24.
26) حاقة / 44-46.
27) نجم / 3-4.
28) اسراء / 73-75.
29) جامع البیان، ج 15، ص 130.
30) مجمع البیان، ج 3، 105-109؛ تبیان، ج 6، ص 508؛ جامع البیان، ج 7، ص 201؛ مجمع البیان ج 6، ص 465.
31) احزاب / 40.
32) یس / 1-4.
33) زخرف / 43.
34) مؤمنون / 73.
35) احزاب / 7.
36) مجمع البیان، ج 8، ص 339.
1- بندگى خدا
بندگى خدا، عالىترین مقام انسان است. بندگى نه تنها با شأن و کرامت انسان منافات ندارد بلکه در جهت رشد و تکامل او مىباشد زیرا در برابر وجودى که کمال مطلق است به پرستش و بندگى مىپردازد و همه هستى در قبضه قدرت اوست. آن که بندگى خدا مىکند با قرار دادن خود در برابر تابش نور الهى به تدریج به سمت کانون بىانتهاى کمال مطلق به حرکت درمىآید و بهرهاى از کمال مطلق را در خود تجلّى مىبخشد.
عبادت به معناى اظهار تذلّل و خشوع و فروتنى در برابر معبود است. بطور کلى ما مىتوانیم دو نوع عبادت داشته باشیم:
1- عبادت تکوینى که فراگیر و گسترده است و همه مخلوقات هستى را در برمىگیرد، همه موجودات طبق این معنى خدا را عبادت مىکنند زیرا همه ذلیل و تابع قوانین اویند.
2- عبادت اختیارى و آن اینکه عبادت کننده به اختیار خود سر تسلیم در برابر معبود فرود آورد و هیچ عامل بیرون از اراده او تأثیر گذار نباشد و این نوع عبادت مراتبى دارد که بالاترین مرتبهاش آن است که ناشى از شناخت و شعور باشد و از اعتقاد به ربوبیت الهى نشأت گرفته باشد. همان طور که از امام صادق(ع) نقل شده است: «اَلعُبُودِیَّةُ جَوهَرٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِیَّة؛(1) عبادت کردن جوهرى است که ذات آن ربوبیّت است.»
مقام بندگى پیامبر(ص) در قرآن
آیات زیادى از قرآن اشاره به مقام عبودیّت و بندگى پیامبر(ص) دارد. مقامى که زمینه ساز دستیابى به سایر مقامها از قبیل نبوّت، رسالت، رفتن به معراج و ... بوده است، به عنوان نمونه: 1- «سُبحان الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛(2) پاک و منزّه است خدایى که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى - که گرداگردش را پربرکت ساختهایم - برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنواو بیناست.»
ذکر «عبد» براى پیامبر(ص) مىتواند اشاره به تأثیر عبودیّت در رفتن به معراج باشد و مسلّماً مراد از عبد، عبد تکوینى نیست زیرا همه در این معنا شریکند آنچه دراین مسأله تأثیر داشته، عبودیّت اختیارى است. 2- «واِن کُنتُم فى رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلى عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللَّهِ اِن کُنتُم صادِقین؛(3) اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر(ص) ]نازل کردیم شک دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را از غیر خدا (براى این کار) فراخوانید، اگر راست مىگویید.»
عبودیّت خدا او را شایسته نزول وحى کرد و با اینکه امّى و درس نخوانده بود کتابى آورد که هیچ کس نتوانست و نمىتواند حتّى سورهاى مانند آن بیاورد. در مواردى از قرآن، پیامبر(ص) به عنوان عبد (بنده) معرفى شده است که پیامبر(ص) در همه این موارد به عنوان عبد خدا مطرح است. چه در موردى که با دشمنان خدا در میدان جنگ نبرد مىکند،(4) و چه در آغاز رسالت،(5) و چه به هنگام اِسراء و رفتن به معراج و چه آن گاه که براى موجود نامرئى به نام جنّ قرآن مىخواند،(6) و چه به هنگام نزول قرآن،(7) و ... در همه این موارد او یک بنده خداست و همه مسئولیتها و مقامات معنوى از عبودیّت ناشى شده است. بنابراین پیروان آن حضرت باید به این مسأله توجه داشته باشند، مبادا دربارهاش غلوّ کنند و از مقام بندگى خدا او را بیرون ببرند چنان که مسیحیان مرتکب این اشتباه شدند در حالى که مسیح(ع) از این که خود را بنده خدا بداند، استنکاف نمىکرد.(8)
2- وحى
از مقامات معنوى پیامبر(ص)، مقام دریافت وحى خاص الهى است که این دریافت وحى، حاکى از امتیاز و برترى دریافت کننده از دیگر همنوعانش مىباشد.
در آیاتى از قرآن، پیامبر(ص) را همانند دیگر انسانها دانسته و دریافت وحى از سوى آن حضرت را از جمله امتیاز او بر دیگر انسانها مىداند: 1- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ...؛(9) بگو من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحى مىشود که تنها معبودتان معبود یگانه (خدا) است.» 2- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ واستَغفِروهُ وویلٌ لِلمُشرِکین؛(10) بگو: من فقط انسانى مثل شما هستم، این حقیقت بر من وحى مىشود که معبود شما معبود یگانه است، سپس تمام توجه خویش را به سوى او کنید و از وى آمرزش طلبید و واى بر مشرکان.»
3- شفاعت
مقام شفاعت بىتردید از عالىترین مقامات معنوى یک انسان است زیرا قبول شفاعت کسى دلیل بر اعتبار ویژه شفاعت کننده نزد شفاعتپذیر مىباشد.
آیاتى از قرآن کریم به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر مقام شفاعتگرى پیامبر(ص) دلالت دارد که به آنها پرداخته مىشود: 1- «ومِنَ اللیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقامًا مَحمودا؛(11) و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه اضافى براى توست، امید است که پروردگارت تو را به مقامى درخور شایسته برانگیزد.»
مقام در خور ستایش که خداوند، پیامبر(ص) را نسبت به آن امیدوار ساخته به نظر مفسّرین همان مقام شفاعت است. پیامبر(ص) فرموده است: «مقام محمود همان مقامى است که من در آن مقام امتم را شفاعت مىکنم.»(12)
2- «ولَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضى؛(13) و به زودى پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوى.»
اینکه چه نعمت و چه امتیازى خداوند به پیامبر(ص) عطا مىکند تا رضایتش جلب شود و خرسندى آن حضرت را فراهم سازد، مفسّرین آن را مقام شفاعت دانستهاند. فخر رازى از على(ع) و ابن عباس نقل مىکند که این نعمت همان مقام شفاعت پیامبر(ص) در امت خود است. روایت شده که وقتى این آیه نازل شد، پیامبر(ص) فرمود: در این هنگام راضى نخواهم شد در حالى که حتى یک نفر از امت من در جهنم باشد و سپس فخر رازى از امام صادق(ع) نقل مىکند که رضایت جدّ من در این است که هیچ انسان خداپرست و موحّدى داخل جهنم نشود.(14)
3- «وما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللَّهِ ولَو اَنَّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللَّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّابًا رَحیما؛(15) ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى آن که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود و اگر (این مخالفان) هنگامى که بر خود ستم کردند (و فرمانهاى خدا را زیر پا مىگذاردند) به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىکردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مىکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مىیافتند.»
این آیه مقام شفاعت را براى پیامبر(ص) در دنیا ثابت مىکند. در شأن نزول آیه آمده است که دوازده نفر از منافقان براى آسیب رساندن به پیامبر(ص) توطئه کرده بودند، جبرئیل نازل شد و پیامبر(ص) را از توطئه باخبر ساخت. پیامبر(ص) در میان جمع فرمود: گروهى وارد شدند و انجام کارى را در سر مىپرورانند ولى موفق نخواهند شد از جاى برخیزند و از خداوند طلب بخشش نمایند و اعتراف به گناه خود کنند تا من هم شفاعت آنان را نزد خدا بنمایم. هیچ کس از جاى بلند نشد. پیامبر(ص) چندین بار سخنانش را تکرار کرد ولى کسى برنخاست پیامبر(ص) به ناچار اسامى آنان را بر زبان آورد و فرمود: فلانى بلند شود، فلانى بلند شود و... تا دوازده نفر را برشمرد پس همه از جاى برخاستند و اظهار کردند که ما هم مىخواستیم بلند شویم و به خواسته ات عمل کنیم و به درگاه خداوند توبه کنیم پس براى ما شفاعت نما. پیامبر(ص) فرمود: حالا! بروید بیرون، در آغاز کار، من بهتر مىتوانستم براى شما شفاعت کنم و خداوند در آن وقت زودتر اجابت مىکرد.(16)
این آیه با این تفسیر براى پیامبر(ص) مقام شفاعت در دنیا را ثابت مىکند. بنابراین پیامبر(ص) داراى مقام شفاعت در دنیا و آخرت است.
4- وجود پیامبر(ص) مانع وقوع عذاب
یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) که در قرآن به آن اشاره شده این است که به برکت وجود آن حضرت عذاب از امت و قومش برطرف مىشود. مسلماً این از مقامات معنوى مهمى است که به خاطر وجود کسى عذاب از قوم و امّتى برداشته شود: «واِذ قالوا اللَّهُمَّ اِن کانَ هذَا هُوَ الحَقّ مِن عِندِکَ فَاَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذابٍ اَلیم * وما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم واَنتَ فِیهِم وما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یَستَغفِرون؛(17) و (به خاطر بیاور) زمانى را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است واز جانب توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، یا عذاب دردناکى براى ما بفرست! ولى (اى پیامبر) تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار مىکنند، خدا عذابشان نمىکند.»
در شرح این آیه آمده است که طبق روایات، نضر بن حارث به پیامبر(ص) عرض کرد: این چیزهایى که تو مىگویى چیزى جز افسانههاى پیشینیان نیست! پیامبر(ص) فرمود: واى بر تو این کلام خداست. او و ابوجهل گفتند: خدایا اگر این سخنان حق است و از جانب توست پس بارانى از سنگ بر سر ما از آسمان فرود آر، همچنان که بر قوم لوط فرود آوردى و یا ما را مبتلا به عذاب دردناکى کن. خداوند در ردّ این گفتهها، خطاب به پیامبر(ص) فرمود: تا وقتى که تو در میان آنان هستى خداوند آنها را عذاب نخواهد کرد. این از شأن خدا به دور است که با وجود تو در میان آنان، عذاب بر آنها بفرستد زیرا تو «رحمةٌ للعالمین» هستى و همچنین، تا وقتى که آنان به درگاه خدا استغفار مىکنند خداوند آنها را به عذاب مبتلا نمىکند.(18)
5- معراج
یکى از برجستهترین مقامات معنوى پیامبر(ص) عروج آن حضرت به مقام بلند مراتب انسانى و دستیابى به عالىترین درجه تقرب به خداوند یعنى معراج یا سفر آسمانى آن حضرت است. پیامبر(ص) در این سفر معنوى و آسمانى آیات الهى فراوانى را از نزدیک مشاهده کرد و به درجهاى از کمال و تقرّب رسید که جبرئیل، فرشته همراه و راهنما در مرحلهاى از همراهى بازماند و پیامبر(ص) به سیر خود ادامه داد. رسول اللَّه(ص) براى سفر آسمانى ابتدا از مکّه به بیت المقدس برده شد و از آنجا به آسمانها عروج نمود: 1- «سُبحانَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛(19) پاک و منزه است آن خدایى که بنده خود را در شبى از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که در سرزمین مبارک و مقدس واقع شده بُرد تا آیات و نشانههاى عظمت ما را ببیند، او شنوا و بیناست.» 2- «ولَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخرى * عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى * عِندَها جَنَّةُ المَأوى * اِذیَغشَى السِّدرَةَ ما یَغشى * ما زاغَ البَصَرُ وما طَغى * لَقَد رَأى مِن ءایاتِ رَبِّهِ الکُبرى؛(20) بار دیگر او را مشاهده کرد نزد «سدرة المنتهى» که جنت المأوى در آنجاست. در آن هنگام که چیزى [نور خیره کنندهاى ]سدرة المتهى را پوشانده بود چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید، واقعیت بود) او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید.»
آیات ششگانه سوره نجم دلالت دارد بر این که پیامبر دو بار جبرئیل را به صورت اصلىاش دیده است: یک بار در آغازین روزهاى نزول وحى، و بار دیگر درمعراج نزد درختى به نام «سدرة المنتهى» در بهشت جاویدان.
در قرآن هیچ ذکرى از جزئیات معراج و ره آوردهاى آن و زمان وقوعش نشده است. اگرچه در روایات شیعه و سنى پارهاى از اخبار آن به دست مىآمد همچنین اگر چه در جسمانى یا روحانى بودن معراج اختلافاتى وجود دارد ولى اصل آن به عنوان یکى از مقامات معنوى پیامبر قطعى و مورد تأکید قرآن است.(21)
6- عصمت
یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) مقام عصمت است. عصمت یعنى مصونیت از گناه و اشتباه یعنى آن حضرت نه گناه مىکرد و نه اشتباه. این اعتقاد ما شیعیان، در مورد همه پیامبران علیهم السلام و ائمه اطهار علیهم السلام است. پشتوانه این اعتقاد مسأله حجیّت است. یعنى اگر بنا باشد آن بزرگواران مرتکب گناه و اشتباه شوند دیگر گفتار و رفتارشان قابل استناد نخواهد بود زیرا درستى رفتار و گفتارشان زیر سؤال و اعتماد به آنها از بین مىرود.(22)
اقسام عصمت پیامبر(ص) در قرآن
بحث از عصمت پیامبر(ص) از دیدگاه قرآن را مىتوان در سه محور ارائه داد: 1- عصمت در دریافت وحى. 2- عصمت در رساندن آیات یا مقام ابلاغ. 3- عصمت در عمل.
1- عصمت پیامبر(ص) در تلقى وحى
آیاتى از قرآن مجید بر این دلالت دارند که پیامبر(ص) قرآن را از خداوند به صورت مستقیم یا به واسطه جبرئیل دریافت مىکند خودش هیچ گونه دخل و تصرّفى نمىکند. 1- «واِنَّکَ لَتُلَقَّى القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم؛(23) و به یقین این قرآن از سوى حکیم و دانایى بر تو القاء مىشود.» 2- «وما هُوَ بِقَولِ شَیطانٍ رَجیم؛(24) این (قرآن) گفته شیطان رانده شده نیست.»
2- عصمت در مقام ابلاغ
پیامبر(ص) آنچه را که از سوى خدا دریافت مىکرد بدون هیچ کم و کاستى به مردم ابلاغ مىکرد تا حجت بر آنها تمام شود. آن حضرت نه از اداء آنچه بر او وحى شده خوددارى مىورزید و نه گفته هایى از خود بر آن مىافزود. 1- «وما هُوَ عَلَى الغَیبِ بِضَنین؛(25) و او نسبت به آنچه از طریق وحى دریافت داشته بخل ندارد.»
آنچه را که آن حضرت از ناحیه خداوند به او وحى مىشد در اختیار مردم قرار مىداد چنین نبود که از ابلاغ آن خوددارى ورزد: 2- «ولَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الاَقاویل * لَاَخَذنا مِنهُ بِالیَمین * ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتین؛(26) و اگر او سخنى به دروغ بر ما مىبست ما او را با قدرت مىگرفتیم و سپس رگ قلبش را قطع مىکردیم.» 3- «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوى * اِن هُوَ اِلّا وحىٌ یوحى؛(27) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید، آنچه مىگوید چیزى نیست جز وحىاى که بر او نازل شده است.»
این دسته آیات دلالت دارند که پیامبر(ص) آنچه را که به مردم ابلاغ مىکند وحى الهى است و خود در آن هیچ دخل وتصرّفى نمىکند، به خدا افترا نمىبندد، به پیشنهاد مخاطبان هم چیزى را از آن کم و یا زیاد نمىکند و یا از ابلاغ آنچه به او وحى شده بخل نمىورزد ولى گروه اول بر این دلالت داشت که دریافتهاى قرآنى پیامبر(ص) منشأ الهى و رحمانى دارد نه شیطانى و نفسانى و این یعنى عصمت در تلقى وحى، همانطور که قبلى به معناى عصمت در مقام ابلاغ مىباشد.
3- عصمت در مقام عمل
از گروهى از آیات استفاده مىشود که پیامبر(ص) در موضع گیریهایش مورد تأیید الهى است مواردى پیش مىآمد که دشمنان در صدد فریب دادن پیامبر(ص) و تأثیر در ارادهاش بر مىآمدند ولى خدا با دخالتش نقشههاى دشمنان را خنثى مىکرد و رسولش را از خطا مصون مىداشت. بطورى که اگر دخالت خدا نبود ممکن بود به مقتضاى طبع بشرى مقدارى از توطئههاى دشمن متأثر شود: 1- «واِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذى اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِىَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَتَّخَذوکَ خَلیلا * ولَولا اَن ثَبَّتناکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ اِلَیهِم شیئاً قَلیلا * اِذًا لاَذَقناکَ ضِعفَ الحَیوةِ وضِعفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصیرا؛(28) نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههاى خود) از آنچه بر تو وحى کردهایم بفریبند تا غیر آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت تو را به دوستى خود برمىگزینند و ما اگر تو را ثابت قدم نمىساختیم نزدیک بود اندکى به آنان تمایل کنى، اگر چنین مىکردى ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگى دنیا و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو مىچشاندیم سپس در برابر ما یاورى براى خود نمىیافتى.»
در شأن نزول آیه آمده است که: گروهى از طائفه ثقیف نزد حضرت آمدند پیشنهاد کردند که یک سال به آنها مهلت داده شود تا هدایایى که براى بت هایشان آورده مىشود وصول کنند بعد از آن اسلام خواهند آورد و بتها را خواهند شکست. پیامبر(ص) قصد کرد که چنین مهلتى به آنها بدهد آیه نازل شد و او را از این کار منع نمود.(29)
از آیه استفاده مىشود که اگر دخالت الهى نبود ممکن بود که پیامبر(ص) در بعضى از موضعگیرى هایش دچار لغزش گردد بدون آنکه خود، خواهان آن باشد زیرا شرایط و شواهد بر درستى موضع گیریش حکم مىکرد.
مفسران، آیات 113 نساء، 76 اسراء، 52-54 انعام و 28 کهف از جمله دیگر آیات دال بر عصمت پیامبر در مقام عمل دانستند.(30)
7- خاتمیت
یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) خاتمیّت است بدین معنا که بعد از آن حضرت، پیامبرى دیگر از سوى خداوند فرستاده نخواهد شد، او آخرین پیامبر است و طبیعتاً دینى که آورده آخرین دین خواهد بود و تا پایان عمر بشر بر روى زمین، دین آن حضرت(ص) تداوم خواهد داشت. آیهاى از قرآن صراحتاً بر این معنى دلالت مىکند: «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم ولکِن رَسولَ اللَّهِ وخاتَمَ النَّبیّینَ وکانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىءٍ عَلیما؛(31) محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولى رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.» در این آیه شریفه خداوند، پیامبر(ص) را فرستاده خود و پایان بخش همه پیامبران معرفى مىکند. بعد از او پیامبرى نخواهد بود، او آخرین حلقه سلسله پیامبران است که از آدم(ع) آغاز شده در طول زمان تداوم یافته است.
8- هدایت الهى
قرآن در آیاتى، پیامبر(ص) را بر راه مستقیم هدایت مىداند. اینگونه آیات از سویى به آن حضرت آرامش و اطمینان مىبخشد و از سوى دیگر به مؤمنان و غیر آنان این پیام را مىدهد که در حقانیت پیامبر(ص) و راهى که بر آن است و به سوى آن دعوت مىکند تردید نداشته باشند. این مسأله براى پیامبر(ص) مقام مهمى است زیرا کاملاً مورد تأیید خداوند قرار گرفته است. به عنوان نمونه: 1- «یس * والقُرءانِ الحَکیم * اِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلین * عَلى صِراطٍ مُستَقیم؛(32) (اى سید رسولان) سوگند به قرآن حکیم که تو قطعاً از رسولان خدا هستى و بر راه راست قرار دارى.» خداوند با تأکید و قسم اعلام مىکند که تو پیامبرى و بر راه مستقیم هدایت قرار دارى. کاربرد تأکید درمحاورات، گاه براى از بین بردن شک و تردید است که در مخاطب وجود دارد و گاه براى از بین بردن شک از دیگران است و گاهى هم براى ازاله غم و اندوه از مخاطب است که نوعى تسلیت و دلدارى به حساب مىآید.» 2- «فَاستَمسِک بِالَّذى اوحِىَ اِلَیکَ اِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُستَقیم؛(33) پس آنچه را بر تو وحى شده (قرآن) محکم بگیر که تو بر راه مستقیم هستى.» این آیات و آیات دیگرى که در این مورد وارد شده،(34) بر یکى از ابعاد شخصیت پیامبر(ص) دلالت دارند و آن مقام هدایت یافتگى و هدایت گرى آن حضرت است.
9- پیمان بر اداى رسالت
یکى از مقامات متعالى و معنوى پیامبر(ص) پیمان خدا از او (چون دیگر پیامبران(علیهم السلام)) بر اداى رسالت است. اگر چه همه پیامبران در این پیمان شریکند - که نشان دهنده مقام معنوى آنان نزد خداوند است - ولى به هر میزان که موضوع و محتواى پیمان مهم باشد، شخص طرف پیمان از اهمیت بیشترى برخوردار خواهد بود. از آن جا که دین اسلام کاملترو جاودانه خواهد بود، پیمان بر اداى آن از اهمیت ویژهاى برخوردار خواهد بود بنابراین پیامبر اسلام (ص) از اهمیت ویژهاى درمیان همه کسانى که خداوند با آنها پیمان بسته، برخوردار است: «واِذ اَخَذنا مِنَ النَّبیّینَ مِیثاقَهُم ومِنکَ ومِن نُوحٍ واِبرهیمَ وموسى وعیسَى بنِ مَریَمَ واَخَذنا مِنهُم میثاقاً غَلیظا؛(35) و به خاطر آور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح، ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم (که در اداى مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهى نکنند).» آیه مىفرماید خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته اما این که موادّ مورد پیمان چه بوده اشاره ندارد. بعضى از مفسران گفتهاند: خداوند از همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام(ص) پیمان گرفته که: 1- خدا را بپرستند. 2- به پرستش خدا دعوت کنند. 3- همدیگر را تصدیق و تأیید نمایند. 4- خیرخواه قومشان باشند. 5- پیمان شدید گرفته که بر سختىهاى رسالت و تبلیغ شریعت، بردبار و شکیبا باشند.(36)
با توجه به آنچه در قرآن کریم از مقام معنوى پیامبر اعظم(ص) گذشت وظیفه ماست که با شناخت این مقام زمینه انس خود را با شخصیت و رهنمودهاى آن پیامبر بزرگ فراهم سازیم.
پىنوشتها: -
1) مصباح الشریعة، ص 7.
2) اسراء / 1.
3) بقره / 23.
4) انفال / 41.
5) نجم / 10.
6) جن / 19.
7) فرقان / 1؛ حدید / 9.
8) نساء 172.
9) کهف / 110.
10) فصلت / 6.
11) اسراء / 79.
12) التفسیر الکبیر، ج 21، ص 31؛ التبیان، ج 6، ص 512.
13) الضحى / 5.
14) التفسیر الکبیر، ج 31، ص 213؛ المیزان، ج 20، ص 444؛ المنیر، ج 30، ص 287.
15) نساء / 64.
16) مجمع البیان، ج 3، ص 68؛ التفسیر الکبیر، ج 10، ص 162؛ التبیان، ج 3، ص 244.
17) انفال / 32-33.
18) جامع البیان، ج 9، ص 233؛ المنار، ج 9، ص 657؛ اسباب النزول، ص 158؛ مجمع البیان، ج 4، ص 539.
19) اسراء / 1.
20) نجم / 13-18.
21) جامع البیان، طبرى، ج 15، ص 5-7؛ مجمع البیان، ج 6، ص 395.
22) کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر الدین طوسى، ص 274.
23) نمل / 6.
24) تکویر / 25.
25) تکویر / 24.
26) حاقة / 44-46.
27) نجم / 3-4.
28) اسراء / 73-75.
29) جامع البیان، ج 15، ص 130.
30) مجمع البیان، ج 3، 105-109؛ تبیان، ج 6، ص 508؛ جامع البیان، ج 7، ص 201؛ مجمع البیان ج 6، ص 465.
31) احزاب / 40.
32) یس / 1-4.
33) زخرف / 43.
34) مؤمنون / 73.
35) احزاب / 7.
36) مجمع البیان، ج 8، ص 339.