آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

سال 1385 مزیّن به نام مبارک رسول اعظم است. در این نامگذارى آنچه هدف بوده مطرح کردن منش و روش حضرت و الگو قرار دادن آن در تمامى عرصه‏هاى زندگى است. در عرصه فردى، اجتماعى، سیاسى و...و...
قرار بود عنوان مقاله اینجانب در این ویژه نامه «سیماى پیامبر(ص) در قرآن» باشد. به هنگام تحقیق و پژوهش در موضوع فوق به اینجا رسیدم که طرح این موضوع گسترده و عمیق در یک مقاله همانند جا دادن یک دریاى ناپیدا کرانه در کوزه‏اى کوچک است لذا بر آن شدم بحثم را متمرکز کنم در بخشى از عنوان فوق و آن «رفتار مردمى پیامبر(ص) در قرآن» است گرچه این بحث نیز بیش از حد یک مقاله است لیکن:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگى باید چشید
امید که رفتار مردمى حضرت اسوه همه بویژه مسؤولان نظام اسلامى باشد.
محبوبیت پیامبر(ص)
در این واقعیت نمى‏توان تردید کرد که پیامبر اعظم(ص) از چهره‏هاى محبوب جهان بشریت بود، هم در حیات و هم بعد از ارتحالش.
او آنچنان محبوب بود که به هنگام وضو، مسابقه بود براى گرفتن زیادى آب وضوى پیامبر و گاه کار به زد و خورد مى‏کشید.(1) در ماجراى صلح حدیبیّه «عروة بن مسعود» که به نمایندگى از قریش براى مذاکره با پیامبر(ص) آمده بود. به سران قریش چنین گزارش داد:
«من شاهان بزرگ را دیده‏ام، قدرتهاى بزرگى مانند قدرت کسرى قیصر روم، سلطان حبشه را مشاهده کرده‏ام و موقعیت هیچکدام را میان قوم خود مانند محمّد ندیده‏ام. من با دیدگان خود دیدم که یاران او نگذاشتند قطره آبى از وضوى او به زمین بریزد و براى تبرک آن را تقسیم نمودند. اگر موئى از محمّد بیفتد فوراً آن را بر مى‏دارند بنابراین سران قریش باید در این موقعیت فکر و تأمّل کنند.»(2) این تنها نمونه‏اى اندک از محبوبیت گسترده پیامبر(ص) در زمان حیاتش بود.
بعد از ارتحال نیز روزبروز بر محبوبیتش افزوده شده تا آنجا که امروز بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون انسان با کمال افتخار خود را پیرو حضرت دانسته و هر روز چند بار شهادت به رسالت او مى‏دهند.
راز محبوبیّت پیامبر(ص)
سؤال این است که راز این محبوبیّت چه بود؟ باید این راز را در دو بخش جستجو کرد: 1- بخشى از این راز را باید خدائى دانست، او بود که محبت پیامبر را در دلها قرار داد:
«انّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّاً»(3) تحقیقاً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند خداوند رحمن محبتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد.
این سنت خداوند است که محبت مؤمنان را در دلها قرار مى‏دهد و پیامبر در قلّه ایمان و عمل صالح قرار داد.
در حدیثى از پیامبر(ص) مى‏خوانیم: «انّ اللّه اذا احبّ عبداً دعا جبرئیل فقال یا جبرئیل انّى احبّ فلاناً فاحبّه قال فیحبّه جبرئیل ثم ینادى فى اهل السماء انّ اللّه یحّب فلاناً فاحبّوه قال فیحبّه اهل السماء ثم یوضع له القبول فى الارض؛ و انّ اللّه اذا ابغض عبداً دعا جبرئیل فقال یا جبرئیل انّى ابغض فلاناً فابغضه، قال فیبغضه جبرئیل ثم ینادى فى اهل السماء انّ اللّه یبغض فلاناً فابغضوه قال فیبغضه اهل السماء ثم یوضع له البغضاء فى الارض.»(4)
هنگامى که خداوند کسى از بندگانش را دوست دارد به جبرئیل مى‏گوید من فلان کس را دوست دارم پس او را دوست بدار، جبرئیل او را دوست خواهد داشت سپس در آسمانها ندا مى‏دهد که‏اى اهل آسمان خداوند فلان کس را دوست دارد و به دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست مى‏دارند سپس پذیرش این محبت در زمین منعکس مى‏شود و هنگامى که خداوند کسى را دشمن بدارد به جبرئیل مى‏گوید من از او متنفرم او را دشمن بدار پس جبرئیل او را دشمن مى‏دارد سپس در میان اهل آسمانها ندا مى‏دهد که خداوند از او متنفر است او را دشمن دارید، همه اهل آسمانها از او متنفر مى‏شوند سپس انعکاس این تنفر در زمین خواهد بود.
2- دومین راز محبوبیت را باید در رفتار و عملکرد مردمى دید رفتار و عملکردى که مولى على(ع) چنین توصیف مى‏کند:
«خالطوا النّاس مخالطة ان متم معها بکوا علیکم و ان عشتم حنّوا الیکم.»(5)
با مردم چنان زندگى کنید که اگر مردید بر شما بگریند و آنگاه که در کنار آنان بسر مى‏برید به شما عشق بورزند.»
این رفتار مردم معیار «رفتار مردمى» است.
اسوه این رفتار، رفتار پیامبر اعظم(ص) و امامان معصوم سلام اللّه علیهم اجمعین است، آنها در حیاتشان کاملاً محبوب بودند و در مماتشان هم همه را داغدار مى‏کردند.
خلق عظیم‏
قرآن کریم پیامبر(ص) را به «خلق عظیم» مى‏ستاید: «و انک لعلى خلق عظیم»(6) و تو صاحب اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى.
«خلق» از ماده خلقت از نظر تمامى اهل لغت بمعنى سجیّه است. سجیّه هم به معناى صفاتى است که از انسان جدا نمى‏شود و همچون خلقت و آفرینش انسان مى‏گردد. «عظیم» نشانگر کمال و بى مانندى این صفت است زیرا هیچ پیامبرى به چنین صفتى توصیف نشده است این گویاى آن است که اخلاق و خوى پیامبر(ص) عجین با شخصیت و سرشت آن حضرت بود نه امرى موقت و گذرا.
سیاق آیات گویاى آن است که از مصادیق بارز این «خلق عظیم» واکنش بزرگوارانه پیامبر(ص) در برابر تهمتها و افتراهاى مخالفان بویژه تهمت جنون که در آیه دوم سوره قلم آمده مى‏باشد ولى لفظ اطلاق دارد و گویاى اخلاق بلند حضرت در تمامى عرصه‏هاست و اگر در برخى روایات بر سخاوت و حسن خلق حضرت (7) و در برخى دیگر بر عفو و سعه صدر(8) حضرت تأکید کرده این تنها تأکید بر برخى از مصادیق است نه منحصر کردن در آنها.
آرى پیامبر اکرم(ص) بحق معجزه اخلاق بود. و علاوه بر عنایت خداوند همین ویژگى برترین راز محبوبیّت پیامبر(ص) و نفوذ حضرت در عمق دلها بود. پیامبرى که رسالتش تکمیل فضائل اخلاقى است(9) خود باید «خلق عظیم» داشته باشد.
رفتار مردمى‏
از مصادیق بارز این خلق عظیم «رفتار مردمى» است در روایتى از حضرت امام حسین(ع) آمده است که از: پدرم امیرمؤمنان على(ع) درباره ویژگى زندگى پیامبر و اخلاق او سؤال کردم پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود در بخشى از این حدیث آمده است:
«کان دائم البشر، سهل الخلق، لین الجانب، لیس بفظ و لاغلیظ و لا ضحّاب و لا فحاش و لا عیاب و لامدّاح یتغافل عما لا یشتهى فلایؤیس منه ولایخیب فیه مؤملیه» حضرت با همنشینان دائماً خوشرو، آسان گیر و ملایم بود هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بد زبان، عیبجو، و متملق نبود هیچکس از او مأیوس نمى‏شد و هر کس به در خانه او مى‏آمد نومید باز نمى‏گشت.
«قد ترک نفسه من ثلاث: المراء و الاکثار و ما لایعنیه» سه چیز را از خود رهانیده بود: 1- مراء «بگو مگوهاى بى ثمر» 2-پرگوئى 3- دخالت در کارى که به او مربوط نبود.
«و ترک النّاس من ثلاث کان لایذمّ احداً و لا یعیّره ولایطلب عثراته ولاعورته».
و سه چیز را در مورد مردم از خود دور کرده بود: 1- از کسى بدگوئى نمى‏کرد 2-کسى را سرزنش نمى‏فرمود 3- لغزشها و عیوب پنهانى مردم را جستجو نمى‏کرد.
«ولایتکلم الّا فى ما رجا ثوابه اذا تکلّم اطرق جلسائه کانّما على رؤسهم الطیر فاذا سکت تکلّموا ولایتنازعون عنده»
هرگز سخن نمى‏گفت مگر در مورد مواردى که ثواب الهى را امید داشت، در موقع سخن گفتن به قدرى نافذ الکلمة بود که همه سکوت اختیار مى‏کردند و تکان نمى‏خوردند و به هنگامى که ساکت مى‏شد آنها به سخن در مى‏آمدند اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى‏کردند.(10)
«قرآن کریم» به بخشهائى از رفتار مردمى حضرت اشاره کرده است، از جمله:
سوز و عشق به مردم‏
پیامبر اکرم(ص) از صمیم جان دلسوز مردم بود و تمام آرزویش هدایت مردم بود.
«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم.»(11) تحقیقاً رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است.
در این آیه شریفه نهایت سوز و عشق پیامبر(ص) به مردم با واژه‏هاى ذیل بیان شده:
الف: «من انفسکم» پیامبرى برخاسته از بین شما و داراى روح انسانى همانند شما. این واژه گویاى شدّت ارتباط پیامبر(ص) با مردم است گوئى که پاره‏اى از جان مردم در شکل پیامبر(ص) ظاهر شده است.
ب: «عزیز علیه ما عنتم» رنج و گرفتارى شما مایه رنج و تأثر شدید اوست او غمخوار شماست.
یعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمى‏شود که بى‏تفاوت هم نخواهد بود او به شدّت از رنجهاى شما رنج مى‏برد و اگر اصرار بر هدایت شما و جنگهاى طاقت فرسا و پرزحمت دارد آن هم براى نجات شما و براى رهائى تان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.
ج: «حریص علیکم» او در سعادت و سربلندى شما سراز پا نمى‏شناسد.
«حرص» در لغت به معناى شدّت علاقه به چیزى است، در آیه متعلّق حرص حذف شده و این دلیل بر عموم است یعنى او به هرگونه خیر و سعادت شما عشق مى‏ورزد، حریص بر هدایت شماست، حریص بر تعلیم شماست و...و...
د: «بالمؤمنین رؤف رحیم» او نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است «رئوف» است نسبت به فرمانبرداران. "رحیم" است نسبت به گنهکاران(12) و بعید نیست که این دو واژه مانند فقیر و مسکین باشند که هنگامى که جدا ذکر شوند دو معنا داشته باشند ولى وقتى به تنهائى ذکر شوند هر کدام معناى دیگر را دار د امیرمؤمنان على(ع) در روایتى ضمن ادلّه اثبات افضلیت رسول خدا مى‏فرماید:
«...و لقد کان ارحم الناس و ارأفهم فقال اللّه تبارک و تعالى لقد جاءکم رسول من انفسکم... بالمؤمنین رؤف رحیم.»
به تحقیق رسول خدا دلسوزترین و مهربان‏ترین مردم بود پس خداى تبارک و تعالى فرمود براى شما پیغمبرى از خودتان آمد که...با مؤمنان دلسوز و مهربان بود.(13)
تا آنجا پیامبر غم امت را مى‏خورد که گاه جان پیامبر در معرض خطر قرار مى‏گرفت.
«فلعلّک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا»(14) گوئى مى‏خواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند.
«لعلک باخ نفسک الّا یکونوا مؤمنین»(15) گوئى مى‏خواهى خود را هلاک کنى که چرا اینها ایمان نمى‏آورند.
«باخع» از ماده بخع به معناى هلاک کردن خویشتن از شدّت غم و اندوه و به تعبیر دیگر دق مرگ نمودن است. در مقائیس اللّغة آمده آنگاه گفته مى‏شود «بخع الرجل نفسه» که او خویشتن را بخاطر خشم شدید و شدّت ناراحتى هلاک سازد.(16)
این دو آیه گویاى حرص شدید پیامبر بر هدایت مردم و جانفشانى حضرت در این مسیر است، آیه گویاى آن است که پیامبر به جهت سرنوشت و پایان بدکافران در تأسف و رنجى عمیق بود. گویا پیامبر(ص) به شخصى تشبیه شده که مى‏بیند عزیزترین افرادش از او جدا مى‏شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه مى‏کند.
برخورد مهرآمیز با مردم‏
دیگر خوى پیامر(ص) در رابطه با مردم برخورد مهرآمیز است برخورد مهرآمیز یعنى نرمخوئى، یعنى گذشت، یعنى مدارا، پیامبر مظهر این همه بود.
«فما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکّل على اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین.(17) به برکت رحمت الهى در برابر آنان نرم شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى‏شدند پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن اما هنگامى که تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.
«لنت» از ماده «لین» به معناى مهربانى و خوشخوئى است. «فظ» به معناى کسى است که سخنانش تند و خشن است. «فظاظت» خشونت در گفتار است.
«غلیظ القلب» کسى که سنگدل است که مربوط به خشونت عملى است از آیه شریفه استفاده مى‏شود پیامبر داراى اخلاقى خوش و اهل مدارا با مردم و به دور از هرگونه سنگدلى و خشونت بود و سرچشمه این خلق و خوى رحمت الهى بود که خداوند در دل پیامبر(ص) نهاده بود. و این از عوامل گرایش مردم به حضرت بوده و این ویژگى یک رهبرى موفق است.
زیرا که شخصى که در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن، تندخو، غیر قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد به زودى در برنامه خود مواجه با شکست خواهد شد، مردم از دور او پراکنده مى‏شوند و از وظیفه رهبرى باز مى‏ماند. امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «آلة الرئاسة سعة الصدر؛(18) ابزار رهبرى گشادگى سینه است.»
در همین راستا دستور عفو و گذشت از لغزشهاى آنها و نیز طلب آمرزش براى آنان را صادر کرده و براى زنده کردن شخصیت مسلمانان دستور مشورت و نظرخواهى از آنان را داده است.
شأن نزول آیه مسلمانانى هستند که علیرغم شعارهاى فراوانى که در عرصه جهاد مى‏دادند از صحنه جنگ گریختند و عامل شکست مسلمانان در این جنگ شدند، آنان بعد از جنگ در آتش افسوس و ندامت مى‏سوختند. آیه شریفه پیامبر(ص) را مأمور به گذشت از آنها و احترام به شخصیّت آنها مى‏نماید. این یعنى مهر با مردم حتى با لغزش آنان!!
«و منهم الّذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین آمنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب‏الیم»(19)
از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گویند او آدم خوش باورى است بگو خوش باور بودن او به نفع شماست ولى بدانید او به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق مى‏کند و رحمت است براى کسانى از شما که ایمان آورده‏اند و آنها که رسول خدا را آزار مى‏دهند، عذاب دردناکى دارند.
این آیه نیز از آیاتى است که «برخورد مهرآمیز» پیامبر را با مردم تبیین مى‏کند.
در شأن نزول آیه آمده است که: گروهى از منافقین دورهم نشسته سخنان ناهنجار درباره پیامبر مى‏گفتند یکى از آنان گفت: این کار را نکنید زیرا مى‏ترسیم به گوش محمّد(ص) برسد و او به ما بد بگوید و مردم را بر ضد ما بشوراند. یکى از آنان که نامش «جلاس» بود گفت مهم نیست ما هرچه بخواهیم مى‏گوئیم و اگر به گوش او رسید نزد وى مى‏رویم و انکار مى‏کنیم و او از ما مى‏پذیرد زیرا محمد(ص) آدم خوش باور و دهن بینى است و هرکس هرچه بگوید قبول مى‏کند در این هنگام آیه فوق نازل شد و به آنان پاسخ گفت.(20)
منافقان از این برخورد مهرآمیز پیامبر(ص) سوء استفاده مى‏کردند و پیامبر را ساده لوح و زودباور مى‏خواندند.
«اذن» در اصل به معنى گوش است و به کسى گفته مى‏شود که به هر سخنى گوش فرا دهد و زود باور کند و به اصطلاح «گوشى» باشد. در حالى که این برخورد پیامبر نه از سر ساده لوحى و زودباورى بلکه برخاسته از رحمت و سعه صدر نبوى است ولى پر واضح است پیامبر(ص) تنها ترتیب اثر به سخنان مؤمنان مى‏دهد. ولى سخنان دیگران را با اینکه مى‏داند نادرست است رد و تکذیب نمى‏کند تا از این رهگذر آبروى آنها حفظ شده، شخصیت آنها خرد نشده و عواطفشان جریحه دار نگردد.
تواضع و فروتنى پیامبر(ص)
تواضع راز رفعت و محبوبیت است، رسول اکرم(ص) فرمود: «... انّ التواضع یزید صاحبه رفعة فتواضعوا یرفعکم اللّه...؛(21) تواضع و فروتنى وسیله سربلندى و سرافرازى است، تواضع کنید تا خداى متعال مقام شما را بلند گرداند.»
ملاى رومى گوید:
آب از بالا به پستى در رود
آنگه از پستى به بالا بر رود
گندم از بالا بزیر خاک شد
بعد از آن او خوشه چالاک شد
دانه هر میوه آمد در زمین‏
بعد از آن سرها برآورد از دفین‏
از تواضع چون به گردون شد به زیر
گشت جزو آدمى حىّ دلیر
پس صفات آدمى شد آن جماد
بر فراز عرش پرّان گشت شاد
کز جهان زنده زاول آمدیم‏
باز از پستى سوى بالا شدیم(22)
پیامبر اکرم(ص) در قلّه تواضع قرار داشت. «کان صلى اللّه علیه و آله اشدّ الناس تواضعاًفى علوّ منصبه»(23) با اینکه حضرت از مقام فوق العاده والائى برخوردار بود در عین حال بیشترین تواضع را داشت.
او در حقیقت امر خداوند را امتثال مى‏کرد که: «واخفض جناحک للمؤمنین»(24)... و بال عطوفت خود را براى مؤمنین فرودآر. «واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»(25) بال محبت و مهرت را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند بگستر.
تعبیر «خفض جناح» کنایه زیبائى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه که پرندگان به هنگامى که مى‏خواهند نسبت به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود مى‏گیرند و هیجان انگیزترین صحنه عاطفى را مجسم مى‏سازند آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مى‏کنند و از پراکندگى نگه مى‏دارند.
تواضع پیامبر آنچنان بود که همگان خود را نزد پیامبر(ص) محبوب مى‏دیدند تا آنجا که گاه دختر بچه‏اى که در مدینه متولد شده بود دست پیامبر(ص) را مى‏گرفت و رها نمى‏کرد مگر آنکه پیامبر را به آنجا که مى‏خواست مى‏برد: «کانت الولیدة من ولائد المدینة تأخذ بید رسول اللّه و لا ینزع یده منها حتى تذهب به حیث شاءت»(26) پیامبر(ص) به همه سلام مى‏کرد و آغازگر آن بود. ابن شهرآشوب مى‏نویسد: «...ویبرأ من لقیه بالسلام»(27) پیامبر(ص) به هر کس برخورد مى‏کرد آغازگر سلام بود.
حضرت عنایتى خاص به سلام بر کودکان داشت تا به امّت بیاموزد که شخصیّت کودکان نیز پاس داشتنى است، فرمود:
«خمس لاادعهن حتى الممات... و التسلیم على الصبیان لتکون سنة من بعدى»(28) پنج خصلت را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد... از جمله آنها سلام کردن برکودکان است تا پس از من روش عمومى باشد(و به عنوان سنت اسلامى مردم به آن رفتار کنند).
پیامبر خوش نمى‏داشت که کسانى پشت سر حضرت راه بیفتند و مى‏فرمود این زمینه ساز کبر است.»(29) او با همگان غذا مى‏خورد و دعوت همگان را براى این امر مى‏پذیرفت ولو فقیرترین باشند.(30)
کارهاى شخصى درون خانه را خودش انجام مى‏داد، شتر را تغذیه مى‏کرد، خانه را جارو مى‏زد، شیر گوسفند را مى‏دوشید، کفشش را تعمیر مى‏کرد، لباسش را وصله مى‏زد و...(31)
تواضعهاى ناپسند
با این همه پیامبر تواضع از جایگاه عزت را ارزش مى‏دید، نه تواضع از جایگاه ذلت، یا غیر خدائى و در یک کلمه پیامبر تواضع نابجا را نکوهیده مى‏دانست. بر این اساس اجازه تواضعهاى ذیل را نمى‏داد:
1- تواضعى که بوى ذلّت بدهد
پیامبر(ص) فرمود: «طوبى لمن تواضع للّه فى غیر منقصته»(32) خوشابحال کسى که تواضعش از سر ذلت نباشد.
2- تواضع در برابر متکبران‏
حضرت فرمود: «اذا رأیتم المتواضعون من امتى فتواضعو لهم و اذا رأیتم المتکبرین من امتى فتکبروا علیهم فان ذلک لهم مذلة و صغاء»(33) هرگاه متواضعان امت مرا دیدید در مقابلشان تواضع کنید و زمانى که با متکبران برخورد کردید بر آنها تکبر کنید که این رفتار موجب ذلت و خوارى متکبران مى‏شود.
3- تواضع در برابر ثروتمندان بخاطر ثروتشان‏
پیامبر(ص) فرمود: «من اتى ذامیسرة فتخشع له طلب ما فى یده ذهب ثلث دینه»(34) آنکس که سراغ ثروتمندى بیاید و براى بدست آوردن ثروتش در برابرش تواضع کند دو ثلث دینش بر باد رفته است.
4- تواضع در مقابل کافران‏
مؤمنان در برابر کافران: «اشداء على الکفار»(35) بر آنان سخت اند «...اعزّة على الکافرین...»(36) در برابر کافران عزیز و نیرومند.
در روایتى آمده است ابودجانه انصارى ژست متکبرانه گرفته در برابر کافران راه مى‏رفت، پیامبر(ص) فرمود: «انّ هذه لمشیة یبغضها اللّه تعالى الّا عند القتال»(37) خداوند این شیوه راه رفتن(متکبرانه) را مبغوض مى‏دارد مگر در جنگ (چون در جنگ باید در مقابل کافران ژست متکبرانه داشت.»
بنابراین باید از پیامبر بزرگ آموخت کجا جاى تواضع پسندیده است و کجا جاى تواضع ناپسند و هر کدام را در جاى خود به کار بست.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست‏
که هر چیزى بجاى خویش نیکوست‏
مشورت با مردم‏
مشورت با مردم علاوه بر آنکه استفاده از عقل و اندیشه دیگران در کارهاست، مولى على(ع) فرمود: «من استبد برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فى عقولها»(38) کسى که استبداد به رأى داشته باشد هلاک مى‏شود و کسى که با مردان مشورت کند در عقل آنها شریک شده است. نوعى تکریم شخصیت طرف مشورت هم هست، معناى مشورت اینست که او را صاحب نظر دیده قابل مشورت و نظرخواهى مى‏داند، مشورتهاى فراوان پیامبر اکرم(ص) که برخى از محققان آنرا تا 11 مورد نقل کرده‏اند.(39) هرگز براى استفاده از اندیشه دیگران در کارها نبوده است زیرا حضرت «عقل کل» بوده و نیازى به مشورت با مسلمانان نداشته بلکه مشورتهاى حضرت دو انگیزه را دنبال مى‏کرده است، یکى تکریم شخصیت یاران و دوم اسوه قرار گرفتن این امر تا آنها که در مقامات بالا قرار دارند مشورت کردن را دون شأن خود ندانند.(40)
«...و شاورهم فى الامر...»(41) با آنان در آن کار مشورت کن. این امرى که پیامبر مأمور به مشورت در آن عرصه بود، امر جنگ و شیوه دفاعى و امثال آن بود، یعنى در امورى که مربوط به مردم است با آنان مشورت کن نه در احکام الهى اینها امور خدائى است و ربطى به مردم ندارد و این از مسلّمات سیره نبوى(ص) است که پیامبر اکرم(ص) هرگز در احکام الهى با مردم مشورت نمى‏کرد و صرفاً تابع وحى بود، لذا مسلمانان هرگز به خود اجازه نمى‏دادند در مورد یک حکم الهى اظهار نظر کنند، آرى در تطبیق آن اظهار نظر مى‏کردند.
این نکته گفتنى است که در مشورتها تصمیم گیرنده نهائى شخص نبى اکرم(ص) بود، «فاذا عزمت فتوکل على اللّه...»(42) به هنگام تصمیم نهائى باید توکّل بر خدا داشته باشى. این گویاى آن است که بررسى مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعى باید به صورت دست جمعى انجام گیرد اما هنگامى که طرحى تصویب شد، باید اجراى آن اراده واحدى به کار افتد در غیر اینصورت هرج و مرج پدید خواهد آمد. زیرا اگر اجراى یک برنامه به وسیله رهبران متعدد بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد به همین جهت در دنیاى امروز نیز مشورت را به صورت دست جمعى انجام مى‏دهند اما اجراى آن را به دست دولتهائى مى‏سپارند که تشکیلات آنها زیر نظر یک نفر اداره مى‏شود.(43)
نمونه‏هاى دیگرى از رفتار مردمى پیامبر در قرآن هست که به علّت ضیق مجال بهمین مقدار بسنده مى‏کنیم.
پى‏نوشت‏ها: -
1. التبرک، ص 61 تألیف مرحوم آیة اللّه احمدى میانجى، در این کتاب نمونه‏هاى فراوانى دراین عرصه آورده است مراجعه شود.
2. سیره ابن هشام، ج 2، ص 314؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 274 و 275، فروغ ابدیت، ج 2، ص 189.
3. سوره مریم، آیه 96.
4. فى ظلال القرآن، ج 5، ص 454.
5. نهج البلاغه، حکمت 10.
6. سوره قلم، آیه 4.
7. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 391، حدیث 23.
8. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 389، حدیث 12.
9. این مضمون با عبارات مختلف از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. از جمله:
الف - «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» من تنها براى تکمیل فضائل اخلاقى مبعوث شده‏ام. (کنزالعمال، ج 3، ص 16).
ب - «انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق» (همان).
ج - «بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها» (بحار الانوار، ج 66، ص‏405).
10. معانى الاخبار، ص 83 «باب معانى الفاظ وردت فى صفة النبى»حدیث 1.
11. سوره توبه، آیه 128.
12. بنابر یک تفسیر.
13. ارشاد القلوب، ج 2، ص 407 ؛ بحارالانوار، ج 16، ص 342، حدیث 33.
14. سوره کهف، آیه 6.
15. سوره شعراء، آیه 3.
16. مقائیس اللّغة، ج 1، ص 206.
17. سوره آل عمران، آیه 159.
18. نهج البلاغه، حکمت 176.
19. سوره توبه، آیه 61.
20. بحارالانوار، ج 22، ص 95، حدیث 38 و جلد 22، ص 38 و 39؛ درالمنثور، ج 3، ص 253 (دارالمعرفة) ؛ مجمع البیان ذیل آیه فوق ؛ تفسیر المیزان، ج 9، ص 323.
21. بحارالانوار چاپ بیروت، ج 72، ص 119.
22. مثنوى معنوى، دفتر سوم، ص 404.
23. المحجة البیضاء، ج 4، ص 151.
24. سوره حجر، آیه 88.
25. سوره شعراء، آیه 115.
26. مرآة العقول، ج 8، ص 199.
27. مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 147.
28. بحارالانوار، ج 16، ص 220، خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 246.
29. کنزالعمال، ج 8878.
30. مرآة العقول، ج 8، ص 209.
31. همان.
32. بحارالانوار، ج 77، ص 90.
33. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
34. بحارالانوار، ج 73، ص 165.
35. سوره فتح، آیه 29.
36. سوره مائده، آیه 54.
37. بحارالانوار، ج 73، ص 202.
38. نهج البلاغه، حکمت 162.
39. معالم الحکومة الاسلامیه فصل ششم «خصائص الحکومة الاسلامیة و میزانها».
40. مجمع البیان، ج 1، ص 527.
41. سوره آل عمران، آیه 159.
42. همان.
43. تفسیر نمونه، ج 3، ص 188.

تبلیغات