آموزههاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى(عج)(10)
آرشیو
چکیده
متن
پرهیز از ظلم و دزدى
در دهمین فراز از دعاى امام عصر(عج)چنین مىخوانیم: «واکففْ ایْدینا عن الظّلم و السّرْقة؛ خدایا! دستهاى ما را از ستم و دزدى باز دار.»
در این فراز از دعا، سخن از دو گناه بسیار بزرگ که از بلاهاى خانمان سوز سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى که داراى پیامدهاى بسیار ناهنجار و ویرانگر است به میان آمده، که پاک سازى از این دو گناه بزرگ، مىتواند بسیارى از مشکلات و گرفتارىهاى کمرشکن و چالشهاى روانى و اجتماعى را برطرف سازد، و دو حجاب بزرگ سرراه تکامل و پاک زیستى را از میان بردارد، و باعث پدیدار شدن مدینه فاضله گردد. مبارزه اسلام با ظلم
ظلم یعنى خلاف عدل و حق، بنابراین معنى بسیار وسیعى داشته و مصداقهاى گوناگون و مراحل و درجات مختلف دارد، و به طور کلى حق خود و حق دیگران را پامال کردن و نادیده گرفتن، ظلم است، بنابراین باید حقوق انسانها را که نسبت به یکدیگر دارند براساس عدالت شناخت که دست کم بیش از صد حق است، و آن را رعایت نمود. گاهى ظلم و ستم، شدید و بزرگ است مانند: قتل نفس، و پایمال کردن حق همسایه، آزار به پدر و مادر، خوردن مال یتیم، حمایت از ظالم در پایمال کردن حق مظلوم و... و گاهى شدّت آن کمتر است، مانند ظلم به حیوانى رام از قبیل ظلم به گوسفند و گاو و گربه که حتى شامل گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى مىتواند یک نوع ظلم باشد که امیر مؤمنان على (ع) در سخنى فرمود: «واللّه لو اعطیت الْاقالیم السّبعة بماتحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرةٍما فعلْتهُ؛(1) سوگند به خدا اگر اقلیمهاى هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است را به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى (از روى ظلم) نافرمانى کنم، هرگز نخواهم کرد.»
اسلام باشدیدترین تعبیرات و دستورها و تأدیبها و ارائه مسائل جزایى مانند دیات و اجراى حدود، با هر گونه ظلم مبارزه نموده، و پیروان خود را از آن برحذر داشته است. بنابراین بسیار به جاست که ما براى گرفتار نشدن به هر گونه ظلم و ستم به خدا پناه ببریم و در دعاى همیشگى خود آن را بگنجانیم، و از خدا بخواهیم که دستهاى ما و رفتار ما را از هر گونه آلودگى به ظلم پاک سازد، و این دعا تلقین هر روزه ما براى پرورش روح و روانمان در پرهیز از ستم باشد. چرا که ستم به کسى بزرگترین حق الناس است، و حق الناس سنگینترین بار و وِزرو وبال انسان خواهد بود. براى روشن شدن بیشتر موضوع نظر شما را به دیدگاه قرآن و سپس احادیث پیشوایان، در این راستا جلب مىکنیم: نکوهش ظلم از دیدگاه قرآن
در قرآن حدود 270 بار با واژهها و تعبیرات گوناگون، از ظلم و ستم سرزنش شده، و گاهى با شدیدترین تعبیر به ستمگران هشدار داده شده است. به عنوان نمونه:
«انّ الظّالمین لهم عذاب الیم ؛(2) قطعاً براى ستمگران عذاب دردناکى هست.» «و انّ الظّالمین لفى شقاقٍ بعیدٍ ؛(3)ستمگران در عداوت شدید دور از حق (و در برابر حق) قرار گرفتهاند.» «انما لعْنة اللّه على الظّالمین ؛(4)آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران باد.» «یوم لا ینفع الظّالمین معْذرتُهم و لهم اللّعنةُ ولهم سوءُ الدّار؛(5)روز قیامت روزى است که عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان نمىبخشد، و لعنت خدا بر آنها، و جایگاه بد نیز براى آنان است.» «و سیعْلم الّذین ظلموا اىّ منْقلبٍ ینقلبون ؛(6)آنها که ستم کردند به زودى مىدانند که بازگشتشان به کجا است.»
اینها نمونههایى از آیات قرآن است که با شدیدترین تعبیر به ستمگران هشدار مىدهد که ستم نکنند وگرنه عاقبت بسیار خطرناک، عذاب بسیار شدید در کمین آنها خواهد بود. نکوهش ظلم و ستم در گفتار پیشوایان
در گفتار پیامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (ع) نیز به شدت از ظلم نهى شده، و آن را به عنوان یک گناه بزرگ داراى کیفر سخت و آثار نکبت بار توصیف کردهاند، نظر شما را به چند نمونه از این گفتار در میان هزارها سخن جلب مىکنیم:
1 - رسول خدا (ص) فرمود: «ایاکم و الظّلم، فانّ الظّلم عنداللّه هو الظّلمات یوم الْقیامة ؛(7)از ظلم و ستم دورى کنید، چرا که نتیجه ظلم در پیشگاه خدا در روز قیامت، تاریکىها خواهد بود.»
روزى مردى به پیامبر (ص) عرض کرد: دوست دارم در روز قیامت در میان نور و روشنایى محشور گردم، چه کنم؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «به احدى ستم نکن، در این صورت به این آرزو مىرسى.»(8)
انس بن مالک مىگوید: روزى پیامبر(ص) فرمود: بین انسان مؤمن تا بهشت پنج عذاب (و دست انداز سخت) وجود دارد، که آسانترین آن، مرگ است. انس مىگوید از آن حضرت پرسیدم سختترین آن عذاب چیست؟ فرمود: «الْوُقوفُ بین یدى اللّه عزّ وجلّ، اذا تعلّق الْمظلومون بالظّالمین ؛(9)توقف در پیشگاه خداوند متعال در قیامت، در آن هنگام که ستمدیدگان به ستمگرانشان آویزان شدهاند» (و به اصطلاح دامن آنها را گرفته و مطالبه حق خود مىکنند).نیز از پیامبر (ص) نقل شده فرمود: «وقتى که روز قیامت برپا مىگردد، انسان وارد صحراى محشر مىشود، و از نیکى هایى که در دنیا انجام داده خشنود است، ناگاه مردى جلو او را مىگیرد، و به خدا عرض مىکند: «پروردگارا! این شخص به من ظلم کرده است.» در این هنگام پاداشهاى نیکىهاى آن را برمى دارند و به عنوان جبران ظلمى که به آن شخص شاکى نموده در مجموعه پاداشهاى او قرار مىدهند، و همچنان این کار ادامه مىیابد تا این که پاداشهاى آن مرد ظالم تمام مىشود. آنگاه گناهان آن مرد شاکى را در مجموعه گناهان ظالم قرار مىدهند، و این کار ادامه مىیابد تا که ظالم وارد دوزخ مىگردد.»(10)
2 - امیر مؤمنان على (ع) فرمود: «ایّاک و الظّلْم فانّهُ اکبر الْمعاصى ؛(11)از ظلم دورى کن که آن از بزرگترین گناهان است.» و نیز فرمود: «از جور و ستم دورى کن که بوى بهشت به مشام انسان ستمگر و متجاوز، نمىرسد، ظلم و ستم موجب تخریب و تباهى قلب (روح و جان) مىشود، و باعث اضطراب و نا آرامى زندگى مىگردد.»(12)
بزرگى گناه ظلم در حدى است که امیر مؤمنان على (ع) در فرازى از خطبه خود مىفرماید: «واللّه لان ابیت على حسک السّعدان مسهّداً، او اُجرّ فى الْاغلال مصفّدا، احبُّ الىّ من ان الْقى الله و رسوله یوم الْقیامه ظالماً لبعْض الْعباد...؛(13)سوگند به خدا اگر شب را بر روى خارهاى تیز سعدان به سر برم، یا به غلها و زنجیرها بسته، کشیده شوم برایم محبوبتر و بهتر است از این که خدا و رسولش را در قیامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ظلم کرده، و چیزى از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسى ستم روا دارم، آن هم براى پیکرى که تاروپودش، شتابان به سوى کهنگى به پیش مىرود، (و از هم مىپاشد) و مدتها در میان خاکها مىماند.»
نیز مىفرماید: «فاللّه اللّه فى عاجل الْبغى، و آجل وخامة الظّلْم ؛(14)زنهار، زنهار و شما را به خدا از زودرسى کیفر ظلم و ستم، و از عاقبت بسیار خطرناک ظلم.» این تعبیر امام على (ع) بیانگر بزرگى و زشتى گناه ظلم، و هشدار و آژیر خطر براى ستمگران است، که به هوش باشند که در صورت ادامه ظلم، کیفر سختى در کمین آنها بوده، و سرنوشت بسیار خطرناکى آنها را تهدید مىکند.
شگفت این که با این که مقام شهادت بالاترین مقامها است، و اولین قطره خون شهید که بر زمین مىچکد موجب آمرزش همه گناهانش مىشود.(15)در عین حال اگر ظلم و مظلمهاى برگردن او باشد، گرفتار کیفر آن خواهد شد، براى روشن شدن این مطلب نظر شما را به چند روایت زیر جلب مىکنم:
پیامبر (ص) فرمود: «حضرت موسى (ع) رفیقى داشت که به شهادت رسید، موسى (ع) خواست مقام او را تماشا کند، به خدا عرض کرد: آن دوستم که شهید شد کجاست؟ خداوند فرمود: در آتش است. موسى (ع) عرض کرد: مگر بهشت را براى شهیدان وعده ندادهاى؟ خداوند فرمود: آرى چنین وعدهاى دادهام، ولى این دوستت در آزار رسانى و ستم به پدر و مادرش اصرار داشت، و من عمل نیک چنین کسى را نمىپذیرم.»(16) نیز روایت شده: روزى پیامبر اعظم (ص) نماز را با جماعت خواند، سپس به مسلمانان رو کرد و فرمود: «آیا از طایفه بنى النجّار کسى در اینجا هست؟ این سؤالم از این رو است که یکى از افراد برجسته آنها به شهادت رسیده، ولى درِ بهشت بر روى او بسته است، و پشت در درمانده شده از این رو که به یک نفر یهودى سه درهم بدهکار است (تا آن سه درهم حق الناس را از جانب او به صاحبش بدهند، و او از حبس درماندگى پشت در آزاد شود»(17)با توجه به این که عدم اداى حق الناس در وقت خود یک نوع ظلم است.
نیز طبق آن حدیث معروف: وقتى که سعدبن معاذ مجروح جنگى به شهادت رسید، و شخص پیامبر (ص) با تجلیل فراوان، همراه مسلمانان او را به خاک سپردند، سرانجام آن حضرت فرمود: «امشب فشار قبر، سعد را عذاب نمود.» بعضى از حاضران پرسیدند: با این که او داراى آن همه مقام است و شما آن همه از او تجلیل کردید چرا عذاب مىشود؟ فرمود: «به خاطر این که او نسبت به همسرش بداخلاق بود»(18) یعنى با بداخلاقى خود یک نوع ظلم به خانوادهاش مىکرد.
نیز روایت شده: در جنگ احد یکى از مسلمانان جوان به شهادت رسید، مادرش به بالین پیکر پاک و به خون تپیدهاش آمد و خاک از چهره شهیدش پاک نموده و خطاب به او گفت: «فرزندم، بهشت برایت گوارا باد.» پیامبر (ص) به او فرمود: چه مىدانى که بهشت براى او گوارا است، فلعلّه تکلّم فیما لا یعْنیه، اوْ بخیل بما لا ینقُصُهُ ؛(19)شاید او سخنان بیهوده مىگفته، یا در مورد چیزى که باعث کمبودش نمىشد بخل ورزیده باشد.» (با توجه به این که بیهوده گویى و بخل یک نوع ظلم است). تجزیه و تحلیل
چنانکه گفتیم ظلم و ستم معنى گستردهاى دارد، و به طور کلى هرگونه بى عدالتى و بى انصافى، و آزار رسانى، ظلم است گرچه این آزار رسانى به صورت رشوه، یا احتکار، یا گران فروشى، یا رنجاندن پدر و مادر و همسر و اعضاء خانواده با خیانت به امانت، یا تبعیض، یا کم کارى و عدم رعایت وجدان کارى، ویا ناراضى کردن کارگر، و کم کردن اجرت کار او، و هرگونه حق کشى دیگر. با توجه به این امور به راز بزرگى گناه ظلم و سختى کیفر آن پى مىبریم، چرا که ظلم موجب آشفتگى و بى نظمى در جامعه شده، و باعث انواع گرفتارىها، اختلافات و اضطرابهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى خواهد شد، و شیرازه جامعه را از هم گسسته کرده، و آرامش را که برترین نعمت الهى است از میان مىبرد. ظلم موجب رنجها، آزارها، قطع رابطهها، آشوبها، فتنهها، بیمارىها و نا امنى و نا آرامىهاى گوناگون مىشود، و گاهى عرصه زندگى را بر انسانها تنگ کرده و موجب فروپاشى خانوادهها، و زندگىها مىگردد، برهمین اساس گفته شده «الْملک یبقى مع الْکفر و لا یبقى مع الظّلم؛ حکومت و فرمان روایى با کفر باقى مىماند، ولى با ظلم از هم مىپاشد.»
به همین اساس قرآن مىفرماید: «ولقد اهلکْنا الْقرون من قبلکم لمّا ظلموا ؛(20)ما امتهاى پیشین را که ظلم کردند به هلاکت رساندیم.» نیز مىفرماید: «فتلک بُیوتهم خاویة بما ظلموا ؛(21)این خانههاى آنها است که به خاطر ظلم و ستمشان خالى و ویران مانده است.» چرا که ظلم باعث ایجاد کینه و عداوت، و موجب شقاق و چند گانگى و سوءظن و آثار شوم دیگر شده، و همین به جاى آبادانى، عامل مرارت و تلخى زندگى، و ویرانى مىشود، زیرا پر واضح است که دل زدگى بر اثر ظلم باعث سلب دل گرمى و امید شده، و همین اثر بد، افکار و اعمال را تخریب نموده و به تباهى مىکشاند. 2 - نکوهش سرقت و دزدى از نگاه اسلام
دومین خواسته در دعاى فوق این بود که امام عصر (عج) به ما یاد داده که به خدا عرض کنیم: «خدایا! دست هایمان را از دزدى باز دار» یکى از گناهان کبیره که موجب وزر و وبال و آثار شوم و نکبت بار در دنیا و آخرت مىشود، و زندگى انسان را تباه و آلوده مىسازد دزدى است، یعنى انسان از راههاى مختلف اموال دیگران را چپاول کند. سرقت و دزدى نیز مانند ظلم، معنى وسیعى دارد، مثلاً امام صادق (ع) مىفرماید: دزدها سه گونهاند: ترک کننده زکات، و حیف و میل کننده مهریّه زنان، و کسى که وامى مىگیرد و نیّت اداى آن را ندارد.(22)و یا پیامبر (ص) فرمود: «دزدترین دزدها کسى است که از نمازش بدزدد.»(23) و یا مسئله استراق سمع و... ولى بیشتر در موضوع ربودن اموال دیگران است، که بعضى آشکار و بعضى نهان مىباشد مانند دزدى از اموال شوهر و رانت خوارى، و اختلاس و نیرنگهاى مرموز براى چپاول اموال، خواه اموال خصوصى باشد، یا عمومى. مسأله سرقت یکى از معضلات جامعه در هر زمانى بوده، به ویژه در این عصر که نقشهها و نیرنگها به شکلهاى گوناگون - به ویژه نسبت به بیت المال و اموال عمومى - توسعه یافته، و در این راستا دزدهاى اموال خانهها و اتومبیلها، و جیب برى و انواع شگردها را که هر روز در صفحات حوادث روزنامهها و مجلّات مىخوانیم، مشمول عنوان سرقت و دزدى است که موجب سلب امنیت و آرامش شده و گاهى به کشتار و فروپاشى خانوادهها و انواع کینه توزىها و عداوتها منجر مىگردد. دست ناپاکى که به دزدى آلوده شده، در حقیقت اموال حرام را به خانه خود مىکشاند و انباشته مىکند، و در میان آلودگى گرداب متعفّن حرام و غصب و زور و ظلم غوطه مىخورد، و چنین فردى بعید است که به راحتى نجات یابد، بلکه همان اموال نامشروع، روسیاهى ننگین را براى او ایجاد کرده و آتش شعله ور دوزخ در انتظار بلعیدن و عذاب سخت او است. در اسلام در میان دستورهاى بزرگش، سه چیز را بسیار محترم شمرده که عبارتند از حفظ حریم جان و مال و ناموس. هر جامعهاى که در این سه مورد در امن باشد، آن جامعه را مىتوان جامعه سالم و ایده آل خواند. براى این که به زشتى سرقت بیشتر پى ببریم، نظر شما را به گفتار قرآن و پیشوایان بزرگ اسلام در این راستا جلب مىکنیم. سرقت و دزدى از نگاه قرآن
در قرآن درباره سرقت اموال، در دو مورد سخن به میان آمده است.
1 - در آیه 12 سوره ممتحنه مىخوانیم: «یا ایّها النّبىُّ اذا جائک الْمؤمنات یبایعْنک على انْ لا یُشْرکن باللّه شیئاً و لا یسْرقْن... فبایعْهنّ و اسْتغْفرْلهنّ...؛ اى پیامبر! هنگامى که زنان با ایمان نزد تو آیند، و با تو بیعت کنند (با این شرایط) که چیزى را براى خدا شریک قرار ندهند، دزدى و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خود نیاورند، و در هیچ کار نیکى با تو مخالفت نورزند، با آنها بیعت کن، و براى آنها از درگاه خدا آمرزش بطلب.»
این آیه مربوط به بیعت مشروط زنان است، توضیح این که: طبق گفته مفسّران پس از آنکه مکه در سال هشتم به دست مسلمین به فرماندهى پیامبر اکرم (ص) فتح شد، پیامبر (ص) بر کوه صفا قرار گرفت و از مردان ایمان آورنده بیعت گرفت، سپس نوبت به زنانى که ایمان آورده بودند شد، آنها براى بیعت به محضر پیامبر (ص) آمدند، آیه فوق نازل شد، پیامبر (ص) بر اساس این آیه بیعت آنان را مشروط بر شش شرط پذیرفت که شرط دوم این بود که دزدى از اموال شوهر، و دیگران نکنند. این شرط بیانگر اهمیت آن است، که در نخستین بیعت زنان که یک حادثه بزرگ سیاسى است، ترک دزدى به عنوان پیش شرط در ردیف ترک شرک و زنا، عنوان شده است، یعنى دزدى همچون شرک و زنا، گناه بسیار بزرگى است که بیعت کنندگان باید تعهد محکم بدهند که دزدى نکنند. و دست به این گناه زشت و پلید نزنند.(24)
2 - در آیه 38 سوره مائده مىخوانیم: «و السّارق السارقة فاقْطعوا ایْدیها جزاءً بما کسبا نکالاً من اللّه ؛دست مرد و زن دزد را به کیفر عملى که انجام دادهاند، به عنوان یک مجازات الهى قطع کنید.» این آیه با صراحت حکم شدیدى را که قطع دست دزد باشد صادر کرده، و چنین حکمى بیانگر بزرگى گناه دزدى است، تا همین مجازات باعث عبرت و بازدارندگى و کنترل شدید شود، و جامعه از خطر دزدى و ناامنى مالى نجات پیدا کند. و از آنجا که بیشتر دزدىها از ناحیه دست انجام مىگیرد، و از آنجا که دست براى انسان کارآمدترین و نافعترین اعضا است که توانایى انسان را مظهریت مىبخشد، باید براى عبرت مردم و جلوگیرى از دزدى بریده شود، البته با شرایطى که در روایات ما آمده است. ولى در بعضى از موارد به جاى قطع دست، زندان و تأدیب مانند ضربات شلّاق تعیین شده است، مثلاً از حضرت على (ع) نقل شده که در مورد مردى که گوشواره دخترى را از گوشش دزدیده بود، فرمود: این یک نوع ربایش علنى است، آن دزد را کتک زد و زندانى نمود، و در سخنى فرمود: حکم قطع دست در مورد چهار دزد روا نیست ؛
1 - کسى که اختلاس کند (اختلاس به معنى یک نوع دزدى است که با کِش رفتن و تردستى و حیله انجام مىشود).2 - کسى که از روى خیانت، امانت دیگرى را برباید. 3 - کسى که از غنائم جنگى دزدى کند. 4 - اجیر و مزدورى که در خانه کسى چیزى بردارد که این یک نوع خیانت است.(25)
بعضى اشکال کردهاند که بریدن دست دزد (نخست چهار انگشت دست راست او) در صورتى که اموال دزدیده شده او یه اندازه قیمت یک چهارم دینار (که هر دینار به اندازه یک سکّه یعنى 18 نخود طلا است) برسد، با آن همه احترامى که اسلام براى جان انسان قایل است منافات دارد، با توجه به این که اگر کسى انگشتان کسى را بى جهت قطع کند، هر انگشت آن معادل یک دهم دیه کامل (هزار مثقال طلا) یعنى صد مثقال دیه دارد، پس دیه بریدن چهار انگشت، چهارصد مثقال طلا است، پس چرا دزدیدن یک چهارم یک دینار (یعنى چهار نخود و نیم طلا) موجب حکم قطع چهار انگشت مىگردد؟ اتفاقاً همین سؤال را از عالم بزرگ علم الهدى سید مرتضى (متوفّى 436 ه. ق) نمودند، ایشان در پاسخ به صورت شعر جواب داد، که ترجمهاش این است: «عزّت امانت، آن دست را گران قیمت کرد، ولى خیانت دزدى، بهاى آن را پایین آورد، فلسفه حکم خدا را بدان.»(26)
به هر حال وقتى که این حکم اسلامى اجرا مىشد، مسلمانان در پناه آن در رفاه و امنیت مىزیستند، چنان که هم اکنون این اثر در کشور عربستان سعودى ملموس است. و در نتیجه افراد دزد هم کم مىشدند و به تعداد شمارش انگشتان نمىرسیدند. آیا بریدن چند دست خطاکار براى حفظ امنیت و حریم اموال عموم مردم چند قرن یک ملت، قیمت گزافى است؟ با مقایسه این خسارت کم قطع، و آن همه آثار خطیر دزدى در صورت عدم قطع با آثار درخشان قطع، پى مىبریم که چنین حکمى خشن نیست، بلکه جزاى مناسب و شایستهاى خواهد بود. نکوهش دزدى در نگاه پیشوایان
در گفتار پیامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (ع) با شدیدترین تعبیرات و روش، از گناه بزرگ دزدى نهى شده که نظر شما را به چند نمونه جلب مىکنیم:
شخصى در مسجد النّبى در مدینه در حالى که روپوش خود را بالش خود قرار داده بود به استراحت پرداخت، سپس براى تطهیر برخاست و از مسجد خارج شد، وقتى بازگشت دید روپوشش دزدیده شده است، به جستجو پرداخت تا دزد را پیدا کرد، او را به محضر پیامبر (ص) برد و تقاضاى محاکمه نمود. پیامبر (ص) فرمود: دست (چهار انگشت دست راست) او را قطع کنید. صاحب روپوش از شکایت خود گذشت و روپوش خود را به دزد بخشید، و تقاضاى عدم قطع کرد، ولى پیامبر (ص) فرمود: اگر قبل از آنکه او را نزد من بیاورى و من حکم کنم، راهى براى عدم قطع داشت، ولى اکنون راهى ندارد، آنگاه دستور داد دست آن دزد را قطع نمودند.(27)
در روایت دیگر آمده: چند نفر دزد را به محضر امیر مؤمنان على (ع) آوردند، پس از اثبات دزدى، آن حضرت دست آنها را به خاطر این جرم، قطع کرد، آنگاه فرمود: «آنچه از دست شما بریده شده، به سوى آتش دوزخ روانه مىگردد، پس اگر توبه کنید آنها را از آتش باز گرداندهاید، وگرنه همانا شما را به سوى آتش دوزخ مىکشانند.»(28)
امام صادق (ع) فرمود: «مدْمن الزّنا و السّرق و الشّرب کعابد وثنٍ ؛(29)ادامه دهنده (عمل زشت) زنا و دزدى و شرابخوارى، همانند بت پرست است.»
پیامبر (ص) در سخنى فرمود: «یکى از چهار نفر هرگاه داخل خانهاى شود، قطعاً موجب خرابى آن مىگردد، و چنین خانهاى از برکات الهى آباد نخواهد شد ؛1 - خائن به امانت 2 - دزد 3 - شرابخوار 4 - زناکار.»(30)
از امام سجاد (ع) نقل شده: دزدى را نزد حضرت على (ع) آوردند که براى اولین بار دزدى کرده بود، على (ع) دستور داد دست راستش (چهار انگشت) را قطع کنند، پس از مدتى همان دزد براى دومین بار دزدى کرد، حضرت على (ع) قدم پاى چپ او را قطع کرد، او براى سومین بار دزدى کرد، حضرت او را به زندان ابد محکوم فرمود.(31)
این گفتار و این گونه برخوردها با دزد، بیانگر شدت مجازات دزدى، و بزرگى جرم این گناه است، تا آنجا که در روایات آمده: «من مات دون ماله فهو شهیدٌ ؛کسى که در دفاع از مالش در برابر دزد کشته شود، شهید شده است.» شدت عمل در برابر دزد بیتالمال
باید توجه داشت که یکى از انواع دزدى، دستبرد به بیت المال که اموال عمومى است مىباشد، گر چه به اندازه برداشتن یک عدد خودکار، یا یک سوزن از بیت المال بدون مجوّز شرعى باشد، در این راستا نظر شما رابه چند نمونه از شدت عمل پیامبر (ص) و امامان (ع) در بر خورد با رانت خواران و یا چپاولگران بیت المال جلب مىکنیم:
1 - یکى از غلامان پیامبر (ص) شخصى به نام مدْعم بود، او در جنگ خیبر در رکاب پیامبر (ص) با دشمن مىجنگید، پس از پیروزى غنائم بسیارى به دست آمد، او بر اثر طمع به غنائم که از بیت المال مسلمین بود، لباسى را قبل از تقسیم بیت المال محرمانه براى خود ربود (دزدید) پس از این ماجرا سپاه اسلام همراه پیامبر (ص) به وادى القرى حرکت کردند، در آنجا هنگام بارگیرى از شتر، تیرى از ناحیه دشمن آمد و به پیکر غلام نامبرده خورد، و همین باعث شهادت او شد، حاضران (در ضمن تأسف) گفتند: بهشت بر او گوارا باد، پیامبر (ص) فرمود: «نه سوگند به کسى که جان محّمد (ص) در دست او است، اکنون آن لباس در تنش در آتش دوزخ مىسوزد، همان لباسى که روز خیبر از غنائم مسلمین به خیانت ربوده بود.» اصحاب تعّجب کردند و سخت تحت تأثیر قرار گرفتند، یکى از یاران از پیامبر (ص) پرسید: «من هم دو بند کفش را از غنائم ربودم.» پیامبر (ص) فرمود: «همانند آن بند کفش در آتش دوزخ براى تو بریده مىشود.»(32)
2 - عقیل برادر على (ع) بر اثر تنگدستى و عیالوار بودن تقاضاى کمک مالى از امام على (ع) بیش از سهمیه خود کرد. و اصرار ورزید، على (ع) به مردى گفت: دست عقیل را بگیر و در میان بازار ببر، و به او بگو قفل دکانى را بشکند و کالاهاى دکان را بردارد. عقیل به على (ع) عرض کرد: آیا مىخواهى مرا به عنوان دزدى دستگیر کنند؟ على (ع) فرمود: «پس تو مىخواهى با برداشتن از بیت المال مسلمین، مرا دزد کنى و از آن بردارم و به تو بدهم.» بعد از شهادت على (ع) روزى معاویه به عقیل گفت: بالاى منبر برو و به مردم بگو على (ع) با تو چگونه رفتار کرد و من با تو چگونه رفتار کردم. عقیل بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا گفت: «اى مردم! من از على (ع) دینش را طلبیدم، او مرا که برادرش بودم رها کرد، و دینش را گرفت، ولى معاویه با دادن بیت المال به من مرا بر دینش مقدم داشت.»(33)
3 - در حکومت امام على (ع) على بن ابى رافع سرپرست بیت المال بود، ایام عید قربان فرا رسید، دختر على (ع) از على بن ابى رافع خواست گردنبندى از بیت المال را سه روز به عنوان عاریهاى که داراى ضمانت باشد به او بدهد، تا در جشن عید از آن استفاده کند، او به درخواست دختر على (ع) جواب مثبت داده و آن گردنبند را به او داد. على (ع) آن را در گردن دخترش دید و پس از پرسش دریافت که از ابن ابى رافع عاریه گرفته، با شدت به او حکم کرد که آن را به بیت المال بر گرداند، و ابن ابى رافع را با تندى نکوهش کرد. و به زینب (س) فرمود: در صورتى این کار براى تو روا است که سایر زنهاى مسلمین نیز همین گونه از بیت المال بهرهمند شوند. و به ابن ابى رافع فرمود: «لو کانت اخذت الْعقْد على غیر عاریةٍ مضمونةٍ مرْدودةٍ، لکانت اذن اوّل هاشمیّة قطّعْت یدها فى سرْقةٍ ؛(34)اگر دخترم آن گردنبند را بدون عاریه داراى ضمان و برگشت به بیت المال گرفته بود، نخستین زن هاشمى بود که دستش به خاطر دزدى قطع مىکردم.»
4 - روزى عبدالله بن جعفر داماد على(ع) و برادرزاده آن حضرت، نزد على (ع) آمد و عرض کرد: سزاوار است براى تأمین هزینه زندگى روزانهام به من کمک مالى شود، سوگند به خدا چیزى ندارم، مگر این که گوسفند یا الاغ خود را بفروشم. حضرت على (ع) به او فرمود: «نه، چیزى براى تو در نزد من نیست، مگر این که به عموى خود دستور بدهى تا (از بیت المال) دزدى کند و به تو بدهد.»(35)
5 - روزى دو زن یکى از نسل عرب، و دیگرى کنیز عجمى آزاد شده براى گرفتن سهمیّه خود از بیت المال به محضر على (ع) آمدند، آن حضرت مقدارى درهم و غذا به طور مساوى به آن دو نفر داد. زن عرب اعتراض کرد و گفت: من عرب هستم، و این زن عجم، چرا به من بیشتر ندادى؟ امام (ع) فرمود: «سوگند به خدا من در تقسیم بیت المال، فرزندان اسماعیل را بر فرزندان اسحاق برتر نمىبینم.»(36)
آرى حضرت على (ع) ضابطه را بر هرگونه رابطه مقدم مىداشت، و مصرف اموال عمومى را بر اساس روابط خویشاوندى یا دوستى، یک نوع دزدى مىدانست. با توجه به این موضوعات مهم به دعاى امام عصر (عج) بازگردیم که به ما یاد داد به خدا عرض کنیم: «خدایا! دستهاى ما را از هرگونه ظلم و دزدى بازدار.» به امید استجابت این دعا براى همه، و خشنود کردن آن حضرت با رعایت موازین حقوقى. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. نهج البلاغه، خطبه 224. درباره انواع ظلم به بحار الانوار، ج 75، ص 305، باب 79 مراجعه شود. 2. ابراهیم - 22. 3. حج - 53. 4. هود - 18. 5. مؤمن - 52. 6. شعراء - 227. 7. بحار، ج 75، ص 309. 8. کنزالعمّال، حدیث 44154. 9و10. همان، حدیث 8862. و7643. 11. غررالحکم ؛ میزان الحکمة، ج 5، ص 597. 12. همان. 13. نهج البلاغه، خطبه 224. 14. همان، خطبه 192. 15. تهذیب الاحکام شیخ طوسى، ج 6، ص 121 به نقل از پیامبر (ص). 16. لباب الالباب راوندى . 17. بحار الانوار، ج 73، ص 362. 18. اقتباس از قاموس الرجال، ج 4، ص 341، طبقات ابن سعد،ج3،ص10و11. 19. المحجّة البیضاء، ج 5، ص 200. 20. یونس - 14. 21. نمل - 52. 22و23. بحار، ج 96، ص 12، و ج 84، ص 263. 24. اقتباس از تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 276. 25. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 503. 26. در تفسیر آلوسى، ج 3، ص 6، این پاسخ به علم الدین السّخاوى نسبت داده شده است، باید توجه داشت که هر دینار معادل 18 نخود طلا است، که یک مثقال شرعى است. 27. خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 90، بحار، ج 79، ص 182. 28. علل الشرایع، ج 2، ص 224، بحار، ج 79، ص 186. 29. ثواب الاعمال شیخ صدوق، ص 217، بحار، ج 79، ص 187. 30. همان مدرک، و بحار، ج 79، ص 125. 31. ارشاد المفید، ص 251، بحار، ج 79، ص 188. 32. سیره ابن هشام، ج 3، ص 353. 33. روضات الجنّات، ص 90. 34. بحار، ج 40، ص 338. 35. ابواسحاق اصفهانى، الغارات، ج 2، ص 67. 36. بحار، ج 41، ص 137.
در دهمین فراز از دعاى امام عصر(عج)چنین مىخوانیم: «واکففْ ایْدینا عن الظّلم و السّرْقة؛ خدایا! دستهاى ما را از ستم و دزدى باز دار.»
در این فراز از دعا، سخن از دو گناه بسیار بزرگ که از بلاهاى خانمان سوز سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى که داراى پیامدهاى بسیار ناهنجار و ویرانگر است به میان آمده، که پاک سازى از این دو گناه بزرگ، مىتواند بسیارى از مشکلات و گرفتارىهاى کمرشکن و چالشهاى روانى و اجتماعى را برطرف سازد، و دو حجاب بزرگ سرراه تکامل و پاک زیستى را از میان بردارد، و باعث پدیدار شدن مدینه فاضله گردد. مبارزه اسلام با ظلم
ظلم یعنى خلاف عدل و حق، بنابراین معنى بسیار وسیعى داشته و مصداقهاى گوناگون و مراحل و درجات مختلف دارد، و به طور کلى حق خود و حق دیگران را پامال کردن و نادیده گرفتن، ظلم است، بنابراین باید حقوق انسانها را که نسبت به یکدیگر دارند براساس عدالت شناخت که دست کم بیش از صد حق است، و آن را رعایت نمود. گاهى ظلم و ستم، شدید و بزرگ است مانند: قتل نفس، و پایمال کردن حق همسایه، آزار به پدر و مادر، خوردن مال یتیم، حمایت از ظالم در پایمال کردن حق مظلوم و... و گاهى شدّت آن کمتر است، مانند ظلم به حیوانى رام از قبیل ظلم به گوسفند و گاو و گربه که حتى شامل گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى مىتواند یک نوع ظلم باشد که امیر مؤمنان على (ع) در سخنى فرمود: «واللّه لو اعطیت الْاقالیم السّبعة بماتحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرةٍما فعلْتهُ؛(1) سوگند به خدا اگر اقلیمهاى هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است را به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى (از روى ظلم) نافرمانى کنم، هرگز نخواهم کرد.»
اسلام باشدیدترین تعبیرات و دستورها و تأدیبها و ارائه مسائل جزایى مانند دیات و اجراى حدود، با هر گونه ظلم مبارزه نموده، و پیروان خود را از آن برحذر داشته است. بنابراین بسیار به جاست که ما براى گرفتار نشدن به هر گونه ظلم و ستم به خدا پناه ببریم و در دعاى همیشگى خود آن را بگنجانیم، و از خدا بخواهیم که دستهاى ما و رفتار ما را از هر گونه آلودگى به ظلم پاک سازد، و این دعا تلقین هر روزه ما براى پرورش روح و روانمان در پرهیز از ستم باشد. چرا که ستم به کسى بزرگترین حق الناس است، و حق الناس سنگینترین بار و وِزرو وبال انسان خواهد بود. براى روشن شدن بیشتر موضوع نظر شما را به دیدگاه قرآن و سپس احادیث پیشوایان، در این راستا جلب مىکنیم: نکوهش ظلم از دیدگاه قرآن
در قرآن حدود 270 بار با واژهها و تعبیرات گوناگون، از ظلم و ستم سرزنش شده، و گاهى با شدیدترین تعبیر به ستمگران هشدار داده شده است. به عنوان نمونه:
«انّ الظّالمین لهم عذاب الیم ؛(2) قطعاً براى ستمگران عذاب دردناکى هست.» «و انّ الظّالمین لفى شقاقٍ بعیدٍ ؛(3)ستمگران در عداوت شدید دور از حق (و در برابر حق) قرار گرفتهاند.» «انما لعْنة اللّه على الظّالمین ؛(4)آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران باد.» «یوم لا ینفع الظّالمین معْذرتُهم و لهم اللّعنةُ ولهم سوءُ الدّار؛(5)روز قیامت روزى است که عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان نمىبخشد، و لعنت خدا بر آنها، و جایگاه بد نیز براى آنان است.» «و سیعْلم الّذین ظلموا اىّ منْقلبٍ ینقلبون ؛(6)آنها که ستم کردند به زودى مىدانند که بازگشتشان به کجا است.»
اینها نمونههایى از آیات قرآن است که با شدیدترین تعبیر به ستمگران هشدار مىدهد که ستم نکنند وگرنه عاقبت بسیار خطرناک، عذاب بسیار شدید در کمین آنها خواهد بود. نکوهش ظلم و ستم در گفتار پیشوایان
در گفتار پیامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (ع) نیز به شدت از ظلم نهى شده، و آن را به عنوان یک گناه بزرگ داراى کیفر سخت و آثار نکبت بار توصیف کردهاند، نظر شما را به چند نمونه از این گفتار در میان هزارها سخن جلب مىکنیم:
1 - رسول خدا (ص) فرمود: «ایاکم و الظّلم، فانّ الظّلم عنداللّه هو الظّلمات یوم الْقیامة ؛(7)از ظلم و ستم دورى کنید، چرا که نتیجه ظلم در پیشگاه خدا در روز قیامت، تاریکىها خواهد بود.»
روزى مردى به پیامبر (ص) عرض کرد: دوست دارم در روز قیامت در میان نور و روشنایى محشور گردم، چه کنم؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «به احدى ستم نکن، در این صورت به این آرزو مىرسى.»(8)
انس بن مالک مىگوید: روزى پیامبر(ص) فرمود: بین انسان مؤمن تا بهشت پنج عذاب (و دست انداز سخت) وجود دارد، که آسانترین آن، مرگ است. انس مىگوید از آن حضرت پرسیدم سختترین آن عذاب چیست؟ فرمود: «الْوُقوفُ بین یدى اللّه عزّ وجلّ، اذا تعلّق الْمظلومون بالظّالمین ؛(9)توقف در پیشگاه خداوند متعال در قیامت، در آن هنگام که ستمدیدگان به ستمگرانشان آویزان شدهاند» (و به اصطلاح دامن آنها را گرفته و مطالبه حق خود مىکنند).نیز از پیامبر (ص) نقل شده فرمود: «وقتى که روز قیامت برپا مىگردد، انسان وارد صحراى محشر مىشود، و از نیکى هایى که در دنیا انجام داده خشنود است، ناگاه مردى جلو او را مىگیرد، و به خدا عرض مىکند: «پروردگارا! این شخص به من ظلم کرده است.» در این هنگام پاداشهاى نیکىهاى آن را برمى دارند و به عنوان جبران ظلمى که به آن شخص شاکى نموده در مجموعه پاداشهاى او قرار مىدهند، و همچنان این کار ادامه مىیابد تا این که پاداشهاى آن مرد ظالم تمام مىشود. آنگاه گناهان آن مرد شاکى را در مجموعه گناهان ظالم قرار مىدهند، و این کار ادامه مىیابد تا که ظالم وارد دوزخ مىگردد.»(10)
2 - امیر مؤمنان على (ع) فرمود: «ایّاک و الظّلْم فانّهُ اکبر الْمعاصى ؛(11)از ظلم دورى کن که آن از بزرگترین گناهان است.» و نیز فرمود: «از جور و ستم دورى کن که بوى بهشت به مشام انسان ستمگر و متجاوز، نمىرسد، ظلم و ستم موجب تخریب و تباهى قلب (روح و جان) مىشود، و باعث اضطراب و نا آرامى زندگى مىگردد.»(12)
بزرگى گناه ظلم در حدى است که امیر مؤمنان على (ع) در فرازى از خطبه خود مىفرماید: «واللّه لان ابیت على حسک السّعدان مسهّداً، او اُجرّ فى الْاغلال مصفّدا، احبُّ الىّ من ان الْقى الله و رسوله یوم الْقیامه ظالماً لبعْض الْعباد...؛(13)سوگند به خدا اگر شب را بر روى خارهاى تیز سعدان به سر برم، یا به غلها و زنجیرها بسته، کشیده شوم برایم محبوبتر و بهتر است از این که خدا و رسولش را در قیامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ظلم کرده، و چیزى از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسى ستم روا دارم، آن هم براى پیکرى که تاروپودش، شتابان به سوى کهنگى به پیش مىرود، (و از هم مىپاشد) و مدتها در میان خاکها مىماند.»
نیز مىفرماید: «فاللّه اللّه فى عاجل الْبغى، و آجل وخامة الظّلْم ؛(14)زنهار، زنهار و شما را به خدا از زودرسى کیفر ظلم و ستم، و از عاقبت بسیار خطرناک ظلم.» این تعبیر امام على (ع) بیانگر بزرگى و زشتى گناه ظلم، و هشدار و آژیر خطر براى ستمگران است، که به هوش باشند که در صورت ادامه ظلم، کیفر سختى در کمین آنها بوده، و سرنوشت بسیار خطرناکى آنها را تهدید مىکند.
شگفت این که با این که مقام شهادت بالاترین مقامها است، و اولین قطره خون شهید که بر زمین مىچکد موجب آمرزش همه گناهانش مىشود.(15)در عین حال اگر ظلم و مظلمهاى برگردن او باشد، گرفتار کیفر آن خواهد شد، براى روشن شدن این مطلب نظر شما را به چند روایت زیر جلب مىکنم:
پیامبر (ص) فرمود: «حضرت موسى (ع) رفیقى داشت که به شهادت رسید، موسى (ع) خواست مقام او را تماشا کند، به خدا عرض کرد: آن دوستم که شهید شد کجاست؟ خداوند فرمود: در آتش است. موسى (ع) عرض کرد: مگر بهشت را براى شهیدان وعده ندادهاى؟ خداوند فرمود: آرى چنین وعدهاى دادهام، ولى این دوستت در آزار رسانى و ستم به پدر و مادرش اصرار داشت، و من عمل نیک چنین کسى را نمىپذیرم.»(16) نیز روایت شده: روزى پیامبر اعظم (ص) نماز را با جماعت خواند، سپس به مسلمانان رو کرد و فرمود: «آیا از طایفه بنى النجّار کسى در اینجا هست؟ این سؤالم از این رو است که یکى از افراد برجسته آنها به شهادت رسیده، ولى درِ بهشت بر روى او بسته است، و پشت در درمانده شده از این رو که به یک نفر یهودى سه درهم بدهکار است (تا آن سه درهم حق الناس را از جانب او به صاحبش بدهند، و او از حبس درماندگى پشت در آزاد شود»(17)با توجه به این که عدم اداى حق الناس در وقت خود یک نوع ظلم است.
نیز طبق آن حدیث معروف: وقتى که سعدبن معاذ مجروح جنگى به شهادت رسید، و شخص پیامبر (ص) با تجلیل فراوان، همراه مسلمانان او را به خاک سپردند، سرانجام آن حضرت فرمود: «امشب فشار قبر، سعد را عذاب نمود.» بعضى از حاضران پرسیدند: با این که او داراى آن همه مقام است و شما آن همه از او تجلیل کردید چرا عذاب مىشود؟ فرمود: «به خاطر این که او نسبت به همسرش بداخلاق بود»(18) یعنى با بداخلاقى خود یک نوع ظلم به خانوادهاش مىکرد.
نیز روایت شده: در جنگ احد یکى از مسلمانان جوان به شهادت رسید، مادرش به بالین پیکر پاک و به خون تپیدهاش آمد و خاک از چهره شهیدش پاک نموده و خطاب به او گفت: «فرزندم، بهشت برایت گوارا باد.» پیامبر (ص) به او فرمود: چه مىدانى که بهشت براى او گوارا است، فلعلّه تکلّم فیما لا یعْنیه، اوْ بخیل بما لا ینقُصُهُ ؛(19)شاید او سخنان بیهوده مىگفته، یا در مورد چیزى که باعث کمبودش نمىشد بخل ورزیده باشد.» (با توجه به این که بیهوده گویى و بخل یک نوع ظلم است). تجزیه و تحلیل
چنانکه گفتیم ظلم و ستم معنى گستردهاى دارد، و به طور کلى هرگونه بى عدالتى و بى انصافى، و آزار رسانى، ظلم است گرچه این آزار رسانى به صورت رشوه، یا احتکار، یا گران فروشى، یا رنجاندن پدر و مادر و همسر و اعضاء خانواده با خیانت به امانت، یا تبعیض، یا کم کارى و عدم رعایت وجدان کارى، ویا ناراضى کردن کارگر، و کم کردن اجرت کار او، و هرگونه حق کشى دیگر. با توجه به این امور به راز بزرگى گناه ظلم و سختى کیفر آن پى مىبریم، چرا که ظلم موجب آشفتگى و بى نظمى در جامعه شده، و باعث انواع گرفتارىها، اختلافات و اضطرابهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى خواهد شد، و شیرازه جامعه را از هم گسسته کرده، و آرامش را که برترین نعمت الهى است از میان مىبرد. ظلم موجب رنجها، آزارها، قطع رابطهها، آشوبها، فتنهها، بیمارىها و نا امنى و نا آرامىهاى گوناگون مىشود، و گاهى عرصه زندگى را بر انسانها تنگ کرده و موجب فروپاشى خانوادهها، و زندگىها مىگردد، برهمین اساس گفته شده «الْملک یبقى مع الْکفر و لا یبقى مع الظّلم؛ حکومت و فرمان روایى با کفر باقى مىماند، ولى با ظلم از هم مىپاشد.»
به همین اساس قرآن مىفرماید: «ولقد اهلکْنا الْقرون من قبلکم لمّا ظلموا ؛(20)ما امتهاى پیشین را که ظلم کردند به هلاکت رساندیم.» نیز مىفرماید: «فتلک بُیوتهم خاویة بما ظلموا ؛(21)این خانههاى آنها است که به خاطر ظلم و ستمشان خالى و ویران مانده است.» چرا که ظلم باعث ایجاد کینه و عداوت، و موجب شقاق و چند گانگى و سوءظن و آثار شوم دیگر شده، و همین به جاى آبادانى، عامل مرارت و تلخى زندگى، و ویرانى مىشود، زیرا پر واضح است که دل زدگى بر اثر ظلم باعث سلب دل گرمى و امید شده، و همین اثر بد، افکار و اعمال را تخریب نموده و به تباهى مىکشاند. 2 - نکوهش سرقت و دزدى از نگاه اسلام
دومین خواسته در دعاى فوق این بود که امام عصر (عج) به ما یاد داده که به خدا عرض کنیم: «خدایا! دست هایمان را از دزدى باز دار» یکى از گناهان کبیره که موجب وزر و وبال و آثار شوم و نکبت بار در دنیا و آخرت مىشود، و زندگى انسان را تباه و آلوده مىسازد دزدى است، یعنى انسان از راههاى مختلف اموال دیگران را چپاول کند. سرقت و دزدى نیز مانند ظلم، معنى وسیعى دارد، مثلاً امام صادق (ع) مىفرماید: دزدها سه گونهاند: ترک کننده زکات، و حیف و میل کننده مهریّه زنان، و کسى که وامى مىگیرد و نیّت اداى آن را ندارد.(22)و یا پیامبر (ص) فرمود: «دزدترین دزدها کسى است که از نمازش بدزدد.»(23) و یا مسئله استراق سمع و... ولى بیشتر در موضوع ربودن اموال دیگران است، که بعضى آشکار و بعضى نهان مىباشد مانند دزدى از اموال شوهر و رانت خوارى، و اختلاس و نیرنگهاى مرموز براى چپاول اموال، خواه اموال خصوصى باشد، یا عمومى. مسأله سرقت یکى از معضلات جامعه در هر زمانى بوده، به ویژه در این عصر که نقشهها و نیرنگها به شکلهاى گوناگون - به ویژه نسبت به بیت المال و اموال عمومى - توسعه یافته، و در این راستا دزدهاى اموال خانهها و اتومبیلها، و جیب برى و انواع شگردها را که هر روز در صفحات حوادث روزنامهها و مجلّات مىخوانیم، مشمول عنوان سرقت و دزدى است که موجب سلب امنیت و آرامش شده و گاهى به کشتار و فروپاشى خانوادهها و انواع کینه توزىها و عداوتها منجر مىگردد. دست ناپاکى که به دزدى آلوده شده، در حقیقت اموال حرام را به خانه خود مىکشاند و انباشته مىکند، و در میان آلودگى گرداب متعفّن حرام و غصب و زور و ظلم غوطه مىخورد، و چنین فردى بعید است که به راحتى نجات یابد، بلکه همان اموال نامشروع، روسیاهى ننگین را براى او ایجاد کرده و آتش شعله ور دوزخ در انتظار بلعیدن و عذاب سخت او است. در اسلام در میان دستورهاى بزرگش، سه چیز را بسیار محترم شمرده که عبارتند از حفظ حریم جان و مال و ناموس. هر جامعهاى که در این سه مورد در امن باشد، آن جامعه را مىتوان جامعه سالم و ایده آل خواند. براى این که به زشتى سرقت بیشتر پى ببریم، نظر شما را به گفتار قرآن و پیشوایان بزرگ اسلام در این راستا جلب مىکنیم. سرقت و دزدى از نگاه قرآن
در قرآن درباره سرقت اموال، در دو مورد سخن به میان آمده است.
1 - در آیه 12 سوره ممتحنه مىخوانیم: «یا ایّها النّبىُّ اذا جائک الْمؤمنات یبایعْنک على انْ لا یُشْرکن باللّه شیئاً و لا یسْرقْن... فبایعْهنّ و اسْتغْفرْلهنّ...؛ اى پیامبر! هنگامى که زنان با ایمان نزد تو آیند، و با تو بیعت کنند (با این شرایط) که چیزى را براى خدا شریک قرار ندهند، دزدى و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خود نیاورند، و در هیچ کار نیکى با تو مخالفت نورزند، با آنها بیعت کن، و براى آنها از درگاه خدا آمرزش بطلب.»
این آیه مربوط به بیعت مشروط زنان است، توضیح این که: طبق گفته مفسّران پس از آنکه مکه در سال هشتم به دست مسلمین به فرماندهى پیامبر اکرم (ص) فتح شد، پیامبر (ص) بر کوه صفا قرار گرفت و از مردان ایمان آورنده بیعت گرفت، سپس نوبت به زنانى که ایمان آورده بودند شد، آنها براى بیعت به محضر پیامبر (ص) آمدند، آیه فوق نازل شد، پیامبر (ص) بر اساس این آیه بیعت آنان را مشروط بر شش شرط پذیرفت که شرط دوم این بود که دزدى از اموال شوهر، و دیگران نکنند. این شرط بیانگر اهمیت آن است، که در نخستین بیعت زنان که یک حادثه بزرگ سیاسى است، ترک دزدى به عنوان پیش شرط در ردیف ترک شرک و زنا، عنوان شده است، یعنى دزدى همچون شرک و زنا، گناه بسیار بزرگى است که بیعت کنندگان باید تعهد محکم بدهند که دزدى نکنند. و دست به این گناه زشت و پلید نزنند.(24)
2 - در آیه 38 سوره مائده مىخوانیم: «و السّارق السارقة فاقْطعوا ایْدیها جزاءً بما کسبا نکالاً من اللّه ؛دست مرد و زن دزد را به کیفر عملى که انجام دادهاند، به عنوان یک مجازات الهى قطع کنید.» این آیه با صراحت حکم شدیدى را که قطع دست دزد باشد صادر کرده، و چنین حکمى بیانگر بزرگى گناه دزدى است، تا همین مجازات باعث عبرت و بازدارندگى و کنترل شدید شود، و جامعه از خطر دزدى و ناامنى مالى نجات پیدا کند. و از آنجا که بیشتر دزدىها از ناحیه دست انجام مىگیرد، و از آنجا که دست براى انسان کارآمدترین و نافعترین اعضا است که توانایى انسان را مظهریت مىبخشد، باید براى عبرت مردم و جلوگیرى از دزدى بریده شود، البته با شرایطى که در روایات ما آمده است. ولى در بعضى از موارد به جاى قطع دست، زندان و تأدیب مانند ضربات شلّاق تعیین شده است، مثلاً از حضرت على (ع) نقل شده که در مورد مردى که گوشواره دخترى را از گوشش دزدیده بود، فرمود: این یک نوع ربایش علنى است، آن دزد را کتک زد و زندانى نمود، و در سخنى فرمود: حکم قطع دست در مورد چهار دزد روا نیست ؛
1 - کسى که اختلاس کند (اختلاس به معنى یک نوع دزدى است که با کِش رفتن و تردستى و حیله انجام مىشود).2 - کسى که از روى خیانت، امانت دیگرى را برباید. 3 - کسى که از غنائم جنگى دزدى کند. 4 - اجیر و مزدورى که در خانه کسى چیزى بردارد که این یک نوع خیانت است.(25)
بعضى اشکال کردهاند که بریدن دست دزد (نخست چهار انگشت دست راست او) در صورتى که اموال دزدیده شده او یه اندازه قیمت یک چهارم دینار (که هر دینار به اندازه یک سکّه یعنى 18 نخود طلا است) برسد، با آن همه احترامى که اسلام براى جان انسان قایل است منافات دارد، با توجه به این که اگر کسى انگشتان کسى را بى جهت قطع کند، هر انگشت آن معادل یک دهم دیه کامل (هزار مثقال طلا) یعنى صد مثقال دیه دارد، پس دیه بریدن چهار انگشت، چهارصد مثقال طلا است، پس چرا دزدیدن یک چهارم یک دینار (یعنى چهار نخود و نیم طلا) موجب حکم قطع چهار انگشت مىگردد؟ اتفاقاً همین سؤال را از عالم بزرگ علم الهدى سید مرتضى (متوفّى 436 ه. ق) نمودند، ایشان در پاسخ به صورت شعر جواب داد، که ترجمهاش این است: «عزّت امانت، آن دست را گران قیمت کرد، ولى خیانت دزدى، بهاى آن را پایین آورد، فلسفه حکم خدا را بدان.»(26)
به هر حال وقتى که این حکم اسلامى اجرا مىشد، مسلمانان در پناه آن در رفاه و امنیت مىزیستند، چنان که هم اکنون این اثر در کشور عربستان سعودى ملموس است. و در نتیجه افراد دزد هم کم مىشدند و به تعداد شمارش انگشتان نمىرسیدند. آیا بریدن چند دست خطاکار براى حفظ امنیت و حریم اموال عموم مردم چند قرن یک ملت، قیمت گزافى است؟ با مقایسه این خسارت کم قطع، و آن همه آثار خطیر دزدى در صورت عدم قطع با آثار درخشان قطع، پى مىبریم که چنین حکمى خشن نیست، بلکه جزاى مناسب و شایستهاى خواهد بود. نکوهش دزدى در نگاه پیشوایان
در گفتار پیامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (ع) با شدیدترین تعبیرات و روش، از گناه بزرگ دزدى نهى شده که نظر شما را به چند نمونه جلب مىکنیم:
شخصى در مسجد النّبى در مدینه در حالى که روپوش خود را بالش خود قرار داده بود به استراحت پرداخت، سپس براى تطهیر برخاست و از مسجد خارج شد، وقتى بازگشت دید روپوشش دزدیده شده است، به جستجو پرداخت تا دزد را پیدا کرد، او را به محضر پیامبر (ص) برد و تقاضاى محاکمه نمود. پیامبر (ص) فرمود: دست (چهار انگشت دست راست) او را قطع کنید. صاحب روپوش از شکایت خود گذشت و روپوش خود را به دزد بخشید، و تقاضاى عدم قطع کرد، ولى پیامبر (ص) فرمود: اگر قبل از آنکه او را نزد من بیاورى و من حکم کنم، راهى براى عدم قطع داشت، ولى اکنون راهى ندارد، آنگاه دستور داد دست آن دزد را قطع نمودند.(27)
در روایت دیگر آمده: چند نفر دزد را به محضر امیر مؤمنان على (ع) آوردند، پس از اثبات دزدى، آن حضرت دست آنها را به خاطر این جرم، قطع کرد، آنگاه فرمود: «آنچه از دست شما بریده شده، به سوى آتش دوزخ روانه مىگردد، پس اگر توبه کنید آنها را از آتش باز گرداندهاید، وگرنه همانا شما را به سوى آتش دوزخ مىکشانند.»(28)
امام صادق (ع) فرمود: «مدْمن الزّنا و السّرق و الشّرب کعابد وثنٍ ؛(29)ادامه دهنده (عمل زشت) زنا و دزدى و شرابخوارى، همانند بت پرست است.»
پیامبر (ص) در سخنى فرمود: «یکى از چهار نفر هرگاه داخل خانهاى شود، قطعاً موجب خرابى آن مىگردد، و چنین خانهاى از برکات الهى آباد نخواهد شد ؛1 - خائن به امانت 2 - دزد 3 - شرابخوار 4 - زناکار.»(30)
از امام سجاد (ع) نقل شده: دزدى را نزد حضرت على (ع) آوردند که براى اولین بار دزدى کرده بود، على (ع) دستور داد دست راستش (چهار انگشت) را قطع کنند، پس از مدتى همان دزد براى دومین بار دزدى کرد، حضرت على (ع) قدم پاى چپ او را قطع کرد، او براى سومین بار دزدى کرد، حضرت او را به زندان ابد محکوم فرمود.(31)
این گفتار و این گونه برخوردها با دزد، بیانگر شدت مجازات دزدى، و بزرگى جرم این گناه است، تا آنجا که در روایات آمده: «من مات دون ماله فهو شهیدٌ ؛کسى که در دفاع از مالش در برابر دزد کشته شود، شهید شده است.» شدت عمل در برابر دزد بیتالمال
باید توجه داشت که یکى از انواع دزدى، دستبرد به بیت المال که اموال عمومى است مىباشد، گر چه به اندازه برداشتن یک عدد خودکار، یا یک سوزن از بیت المال بدون مجوّز شرعى باشد، در این راستا نظر شما رابه چند نمونه از شدت عمل پیامبر (ص) و امامان (ع) در بر خورد با رانت خواران و یا چپاولگران بیت المال جلب مىکنیم:
1 - یکى از غلامان پیامبر (ص) شخصى به نام مدْعم بود، او در جنگ خیبر در رکاب پیامبر (ص) با دشمن مىجنگید، پس از پیروزى غنائم بسیارى به دست آمد، او بر اثر طمع به غنائم که از بیت المال مسلمین بود، لباسى را قبل از تقسیم بیت المال محرمانه براى خود ربود (دزدید) پس از این ماجرا سپاه اسلام همراه پیامبر (ص) به وادى القرى حرکت کردند، در آنجا هنگام بارگیرى از شتر، تیرى از ناحیه دشمن آمد و به پیکر غلام نامبرده خورد، و همین باعث شهادت او شد، حاضران (در ضمن تأسف) گفتند: بهشت بر او گوارا باد، پیامبر (ص) فرمود: «نه سوگند به کسى که جان محّمد (ص) در دست او است، اکنون آن لباس در تنش در آتش دوزخ مىسوزد، همان لباسى که روز خیبر از غنائم مسلمین به خیانت ربوده بود.» اصحاب تعّجب کردند و سخت تحت تأثیر قرار گرفتند، یکى از یاران از پیامبر (ص) پرسید: «من هم دو بند کفش را از غنائم ربودم.» پیامبر (ص) فرمود: «همانند آن بند کفش در آتش دوزخ براى تو بریده مىشود.»(32)
2 - عقیل برادر على (ع) بر اثر تنگدستى و عیالوار بودن تقاضاى کمک مالى از امام على (ع) بیش از سهمیه خود کرد. و اصرار ورزید، على (ع) به مردى گفت: دست عقیل را بگیر و در میان بازار ببر، و به او بگو قفل دکانى را بشکند و کالاهاى دکان را بردارد. عقیل به على (ع) عرض کرد: آیا مىخواهى مرا به عنوان دزدى دستگیر کنند؟ على (ع) فرمود: «پس تو مىخواهى با برداشتن از بیت المال مسلمین، مرا دزد کنى و از آن بردارم و به تو بدهم.» بعد از شهادت على (ع) روزى معاویه به عقیل گفت: بالاى منبر برو و به مردم بگو على (ع) با تو چگونه رفتار کرد و من با تو چگونه رفتار کردم. عقیل بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا گفت: «اى مردم! من از على (ع) دینش را طلبیدم، او مرا که برادرش بودم رها کرد، و دینش را گرفت، ولى معاویه با دادن بیت المال به من مرا بر دینش مقدم داشت.»(33)
3 - در حکومت امام على (ع) على بن ابى رافع سرپرست بیت المال بود، ایام عید قربان فرا رسید، دختر على (ع) از على بن ابى رافع خواست گردنبندى از بیت المال را سه روز به عنوان عاریهاى که داراى ضمانت باشد به او بدهد، تا در جشن عید از آن استفاده کند، او به درخواست دختر على (ع) جواب مثبت داده و آن گردنبند را به او داد. على (ع) آن را در گردن دخترش دید و پس از پرسش دریافت که از ابن ابى رافع عاریه گرفته، با شدت به او حکم کرد که آن را به بیت المال بر گرداند، و ابن ابى رافع را با تندى نکوهش کرد. و به زینب (س) فرمود: در صورتى این کار براى تو روا است که سایر زنهاى مسلمین نیز همین گونه از بیت المال بهرهمند شوند. و به ابن ابى رافع فرمود: «لو کانت اخذت الْعقْد على غیر عاریةٍ مضمونةٍ مرْدودةٍ، لکانت اذن اوّل هاشمیّة قطّعْت یدها فى سرْقةٍ ؛(34)اگر دخترم آن گردنبند را بدون عاریه داراى ضمان و برگشت به بیت المال گرفته بود، نخستین زن هاشمى بود که دستش به خاطر دزدى قطع مىکردم.»
4 - روزى عبدالله بن جعفر داماد على(ع) و برادرزاده آن حضرت، نزد على (ع) آمد و عرض کرد: سزاوار است براى تأمین هزینه زندگى روزانهام به من کمک مالى شود، سوگند به خدا چیزى ندارم، مگر این که گوسفند یا الاغ خود را بفروشم. حضرت على (ع) به او فرمود: «نه، چیزى براى تو در نزد من نیست، مگر این که به عموى خود دستور بدهى تا (از بیت المال) دزدى کند و به تو بدهد.»(35)
5 - روزى دو زن یکى از نسل عرب، و دیگرى کنیز عجمى آزاد شده براى گرفتن سهمیّه خود از بیت المال به محضر على (ع) آمدند، آن حضرت مقدارى درهم و غذا به طور مساوى به آن دو نفر داد. زن عرب اعتراض کرد و گفت: من عرب هستم، و این زن عجم، چرا به من بیشتر ندادى؟ امام (ع) فرمود: «سوگند به خدا من در تقسیم بیت المال، فرزندان اسماعیل را بر فرزندان اسحاق برتر نمىبینم.»(36)
آرى حضرت على (ع) ضابطه را بر هرگونه رابطه مقدم مىداشت، و مصرف اموال عمومى را بر اساس روابط خویشاوندى یا دوستى، یک نوع دزدى مىدانست. با توجه به این موضوعات مهم به دعاى امام عصر (عج) بازگردیم که به ما یاد داد به خدا عرض کنیم: «خدایا! دستهاى ما را از هرگونه ظلم و دزدى بازدار.» به امید استجابت این دعا براى همه، و خشنود کردن آن حضرت با رعایت موازین حقوقى. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. نهج البلاغه، خطبه 224. درباره انواع ظلم به بحار الانوار، ج 75، ص 305، باب 79 مراجعه شود. 2. ابراهیم - 22. 3. حج - 53. 4. هود - 18. 5. مؤمن - 52. 6. شعراء - 227. 7. بحار، ج 75، ص 309. 8. کنزالعمّال، حدیث 44154. 9و10. همان، حدیث 8862. و7643. 11. غررالحکم ؛ میزان الحکمة، ج 5، ص 597. 12. همان. 13. نهج البلاغه، خطبه 224. 14. همان، خطبه 192. 15. تهذیب الاحکام شیخ طوسى، ج 6، ص 121 به نقل از پیامبر (ص). 16. لباب الالباب راوندى . 17. بحار الانوار، ج 73، ص 362. 18. اقتباس از قاموس الرجال، ج 4، ص 341، طبقات ابن سعد،ج3،ص10و11. 19. المحجّة البیضاء، ج 5، ص 200. 20. یونس - 14. 21. نمل - 52. 22و23. بحار، ج 96، ص 12، و ج 84، ص 263. 24. اقتباس از تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 276. 25. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 503. 26. در تفسیر آلوسى، ج 3، ص 6، این پاسخ به علم الدین السّخاوى نسبت داده شده است، باید توجه داشت که هر دینار معادل 18 نخود طلا است، که یک مثقال شرعى است. 27. خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 90، بحار، ج 79، ص 182. 28. علل الشرایع، ج 2، ص 224، بحار، ج 79، ص 186. 29. ثواب الاعمال شیخ صدوق، ص 217، بحار، ج 79، ص 187. 30. همان مدرک، و بحار، ج 79، ص 125. 31. ارشاد المفید، ص 251، بحار، ج 79، ص 188. 32. سیره ابن هشام، ج 3، ص 353. 33. روضات الجنّات، ص 90. 34. بحار، ج 40، ص 338. 35. ابواسحاق اصفهانى، الغارات، ج 2، ص 67. 36. بحار، ج 41، ص 137.