تملّق ستیزى و انتقادپذیرى؟!
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وزغصه و شکایت دشمن جگر مخور
گر دوست از غرور هنر بیندت نه عیب
دشمن به عیب کردنت افزون کند هنر
ترس زطعن دشمن و گردى بلند نام
بینى غرور دوست شوى پست و مختصر
پس دوست دشمن است به انصاف بازبین
پس دشمن است دوست به تحقیق درنگر
گرعقلت این سخن نپذیرد که گفتهام
این عقل را نشانه دیوانگى شمر
(خاقانى)
موضوع سخن انتقاد پذیرى و پرهیز از تملق گوئى و نقش آن در کمال انسان است. در تبیین و نتیجهگیرى این بحث تذکر چند نکته ضرورى است:
نکته اول اینکه: انسان مصون از عیب و خطا نیست و جز برگزیدگان خدا یعنى پیامبران و ائمه هدى علیهم السلام که به لباس عصمت آراستهاند همه انسانها در هر سطح و جایگاهى که باشند به نوعى در معرض خطا و اشتباه و انحراف قرار دارند. بفرموده یوسف صدیق(ع) که حتى خود را در جایگاه پیامبرى از خطا و گناه مبرّا ندانست و گفت: «و ما أبرىء نفسى انّ النفس لامّارةٌ بالسوء الّا ما رحم ربى» اگر خداى بزرگ و مهربان برآدمى رحم نیاورد هیچ انسانى از خطر نفس امّاره در امان نیست و به کمک خداوند نیاز دارد. آفریدگار جهان و انسان نیز با پیامبران برگزیده خود در موارد مختلف از این حقیقت سخن گفته تا مبادا انسانها را غرور دست دهد و از وادى توحید دور افتاده و در معرض خودباورى و خود محورى که پرتگاه شرک است قرار گیرند. نمونه آن داستان داود(ع) پیامبر است که در معرض آزمایش الهى قرار گرفت که اگر لحظهاى غفلت عارض شود پیامبر خدا نیز ممکن است به خطاى در داورى گرفتار آید و چرب زبانى مدعى او را به حکم ناحق علیه متهم وادارد و از مسیر حق و عدل به پرتگاه حکم به ناحق سقوط کند. بارى آدمى با خصلت ذاتى خود از وسوسه نفس مصون نیست و اگر نگهدارى خداوند و صیانت او نباشد به گناه مىافتد و با این توضیح مختصر معناى «عصمت» که همانا نگهدارى خداوند و نظارت و هدایت و کنترل بندگان برگزیده اوست روشن مىگردد، چرا که آنها که مقرر است رهبر و سرمشق دیگر انسانها باشند، خطا و گناه از اعتبار آنها مىکاهد و اعتماد مردم را سست مىکند و نخواهند توانست نقش هدایتگر خویش را در علم و عمل براى جامعه بشرى ایفا کنند.
بطور خلاصه از پیامبران و امامان معصوم و برگزیدگان ویژه خدا که بگذریم که عصمت خداوندى حافظ و نگهدار آنهاست، همه انسانها در معرض خطا و گناه قرار دارند و لازمه چنین خصلتى است که آدمیان باید همواره مراقب خود باشند و از خداوند مدد بخواهند و به بندگان صالح خدا تاسّى جویند و رهنمودهاى آنان را مد نظر قرار دهند و پیوسته در حال مجاهده با نفس باشند و لحظهاى غفلت روا ندارند و این مراقبت دائمى و محاسبه و تفکر و تذکر سرمایه سلوک آنها باشد تا بتوانند راه پرخطر کمال را طى کنند و از این گذرگاه خطیر سالم عبور نمایند در حالى که از وسوسه و خطر شیطان و نفس امّاره در امان بمانند.
این فرایند اخلاقى تا لحظههاى آخر عمر باید ادامه پیدا کند که در هیچ حال و در هیچ شرائطى انسان از شرّ نفس و وسوسه شیطان مصون نیست چرا که شیطان و نفس براى هر مقطعى از حیات انسان دامها و تلههائى دارند که رهائى از آنها مجاهدت دائمى را طلب مىکند... خطر خودخواهى
نکته دوم: خصیصه حبّ نفس و نقش آن در مسیر حیات مادى و معنوى انسان و آثار مثبت و منفى آن است. بر اساس این خصلت آدمى در جلب منفعت و دفع مضرت مىکوشد و در صیانت خویش تلاش مىکند. این خصلت ذاتى که در هر موجود زندهاى وجود دارد با نگاه مثبت سپر دفاعى است که خطرات را دفع و منافع را جذب و شرائط ادامه حیات را تکمیل مىکند افزون بر این اگر خصیصه ذاتى حبّ ذات به درستى هدایت شود عامل سعادت جاودانى انسان است. چرا که هیچ کسى بدبختى و بدفرجامى خود را نمىخواهد و بطور جدّ انسان خواهان خیر است چنانکه قرآن کریم مىفرماید: «و انّه لحبّ الخیر لشدید» و کدام خیر برتر و بالاتر از سعادت جاودانه انسان در حریم امن الهى و حیات ابدى. پس چرا انسانها با دست خود خود را به هلاکت مىافکنند و به دشمن دیرین خود شیطان سر مىسپارند و یا تسلیم نفس امّاره مىشوند و یا در دام راهزنان و حرامیان مىافتند؟ براى اینکه در تشخیص خیر و شرّ به اشتباه افتاده و لذت حاصل را بر سعادت پایدار آخرت ترجیح مىدهند و سیه روزى را براى خود فراهم مىسازند.
«انّ هؤلاء یحبّون العاجله و یذرون ورائهم یوماً ثقیلا» بطور خلاصه اگر غریزه حبّ نفس به درستى هدایت شود سرمنشأ خیر و سعادت دوجهانى خواهد بود.
اما با نگاه دیگر: غریزه یا خصیصه حبّ نفس مىتواند خطرآفرین باشد و از خودخواهى، غرور، خودمحورى و طغیان سربر آورد و عامل سرکشى، ستم کارى، حق کشى گردد، آدمى عیبهاى خود را نبیند و به صدد چاره جویى برنیاید. و همین خصلت است که آدمیان را به پایمال کردن حقوق دیگران و شکستن حریم مقدسات و قتل و غارت کشانده و زمین و دریا را از فساد پر مىکند. از این دیدگاه انسان همواره به تذکر و تنبّه و موعظه نیاز دارد تا سرکشى نفس و حبّ ذات را مهار کند.
ساز و کار این مجاهده یکى عامل درونى که همان مجاهده با نفس است و دیگرى انتقاد پذیرى و حق گرائى و...از اینرو در روایات تربیتى اسلام به تفکر در عیوب خویش و اصلاح نفس و ضرورت نقد و پرهیز از تملق و مبارزه با چاپلوسى توصیه شده است. درباب نقد و نظر نخستین مرحله مسئولیت متوجّه انسان است که خود را نقد کند و به رفع معایب خویش بپردازد. پیامبر گرامى اسلام در توصیف بندگان شایسته خداوند مىفرماید: «...و تفکر فى عیوبه واصلحها» در عیوب خویش بیندیشد و به اصلاح آنها بپردازد. همچنین از قول امام صادق(ع) است که مىفرماید: «احبّ اخوانى من اهدى الىّ عیوبى» محبوبترین برادران من کسى است که عیبهاى مرا به من هدیه کند!
جالب است امام تذکر معایب را هدیهاى مىداند که برادر به برادر خود مىدهد که نه تنها موجب رنجش نباید باشد بلکه سبب محبوبیت بیشتر مىگردد. این بدان خاطر است که تذکر عیبها از باب اصلاح و دلسوزى نه از باب تحقیر و نکوهش کوشش در جهت صلاح و اصلاح است. چرا که آدمى گاه از عیب خود غفلت دارد و در آن مىماند و هرگز اصلاح نمىشود ولى هرگاه برادر دینى با عنوان آینه مؤمن نقطه ضعفها و عیبها را به تصویر کشد همانند آینهاى است که چهره آدمى را از عیب مىزداید و لذا در روایت آمده: «المؤمن مرآت المؤمن» مؤمن آئینه مؤمن است. و در همین حال در روایات اسلامى از مداحىها و تعریفهاى نابجا و افراطى نکوهش به عمل آمده است از سخن پیامبر اعظم(ص) روایت شده که فرمود: «احثوا التراب فى وجوه المدّاحین» در چهره مداحان یعنى تملق گویان خاک بپاشید. راز مطلب اینست که مدح و ثنا خوانى بىجا و تملّق و چاپلوسى از یک سو حاکى از ذلت و حقارت مدیحهگویان است و این با کرامت مؤمن سازگار نیست و از سوى دیگر مخاطب را به غرور و نخوت مىکشاند و چه بسا به طغیان و عصیان وا مىدارد و مجال نمىدهد به خود بیندیشد. نخوت قدرت
این خطر براى صاحبان قدرت از دیگران بیشتر است. چرا که قدرت خود منشأ غرور است بویژه آنکه با تعریف و تمجیدهاى نابجا همراه گردد.
چنانکه تاریخ ارباب قدرت نشان داده که به دلیل نداشتن ظرفیت به ورطه طغیان افتاده و آتش نخوت و غرور آنان با تعریف و تملق شعله ور شده و آثار مخرب به جاى نهاده است. از اینرو صالحان قدرتمدار اجازه نمىدادند افراد رعیت در برابر آنان کرنش کنند در حالى که طاغیان مردم را به بردگى مىکشانند و ملتهاى تحقیر شده از ارباب زر و زور خدایگان مى ساختند و به خاک پاى آنان به ذلت مىافتادهاند و اسلام آمد که این تابوىهاى قدرت را بشکند و مردم را از بندگى، بندگان به بندگى خدا فرا خواند و بتهاى استکبارى را بشکند و مستضعفان را به امامت و پیشوائى برساند. «لیخرج العباد من عبادة العبید الى عبادة اللّه» مقایسه کنیم حاکمیت کسرى و قیصر را با حکومت اسلامى که پیامبر(ص) و على(ع) طلایه دار آن بودند. در حاکمیت اسلامى اجازه داده نمىشود افراد ملت به خاکپاى حاکم بیفتند و یا اگر حاکم سواره است در رکاب او پیاده حرکت کنند همانگونه که در سیره حکومت علوى مىخوانیم که حضرتش به یکى از همراهان که پیاده در رکاب آن حضرت حرکت مىکرد، فرمود: «ارجع فان مشى مثلک مع مثلى فتنه للوالى و مذلة للمؤمن(نهج البلاغه، قصار 322) برگرد چرا که راه رفتن مثل تو با مثل من فتنه براى حاکم و ذلت براى مؤمن است.
نمونهها از این دست در منابع اسلامى فراوان است البته آنچه از حاکمیت اسلامى گفته شد به سیره سیاسى پیامبر(ص) و على(ع) ارتباط دارد، نه حاکمان اموى و عباسى که در کسوت خلافت اسلامى چهره کسرى و قیصر را به نمایش مىگذاشتند و از اسلام چهره واژگونه ارائه دادند.
امیر مؤمنان على(ع) با مقام عصمت به یاران خود مىفرمود: «من از نقد شما فراتر نیستم هرآنچه را لازم مىدانید با من بگوئید و بیم و هراسى نداشته باشید.» این براى نهادینه کردن نقد و نصیحت به رهبران و حاکمان دولت اسلامى بود و حقى براى ملت و تصویرى از دموکراسى دینى و سرمشق و رابطه ملت و دولت و امروزه نیز باید این خط مشى سرمشق دولتمردان و مسؤولان ما باشد. از نقد و نظر روى نگردانند، چهره درهم نکشند، به اصل مشورت به ویژه با عالمان و فرهیختگان و تجربه آموختگان سخت پایبند باشند تا تصمیمات پختهتر، سنجیدهتر و بى عیبتر باشد و در همین حال تعریف و تمجیدها بوى تملّق ندهد، فراتر از حد معقول نباشد و قدرت سازى و قدسى گرائى سوژه به دست بهانه تراشان ندهد و آخرین سخن این مقال تأکید بر اصل مشورت و نقدپذیرى و تعامل سازنده به عناصر حاکمیت و تلاش در تصحیح اشتباهات و عمل بر اساس حکمت و مصلحت و استفاده از تجارب دیگران در شیوه حاکمیت است تا راهى که آغاز شده به فرجام نیک بیانجامد و خداى ناخواسته تجربه ناموفق نباشد.
وزغصه و شکایت دشمن جگر مخور
گر دوست از غرور هنر بیندت نه عیب
دشمن به عیب کردنت افزون کند هنر
ترس زطعن دشمن و گردى بلند نام
بینى غرور دوست شوى پست و مختصر
پس دوست دشمن است به انصاف بازبین
پس دشمن است دوست به تحقیق درنگر
گرعقلت این سخن نپذیرد که گفتهام
این عقل را نشانه دیوانگى شمر
(خاقانى)
موضوع سخن انتقاد پذیرى و پرهیز از تملق گوئى و نقش آن در کمال انسان است. در تبیین و نتیجهگیرى این بحث تذکر چند نکته ضرورى است:
نکته اول اینکه: انسان مصون از عیب و خطا نیست و جز برگزیدگان خدا یعنى پیامبران و ائمه هدى علیهم السلام که به لباس عصمت آراستهاند همه انسانها در هر سطح و جایگاهى که باشند به نوعى در معرض خطا و اشتباه و انحراف قرار دارند. بفرموده یوسف صدیق(ع) که حتى خود را در جایگاه پیامبرى از خطا و گناه مبرّا ندانست و گفت: «و ما أبرىء نفسى انّ النفس لامّارةٌ بالسوء الّا ما رحم ربى» اگر خداى بزرگ و مهربان برآدمى رحم نیاورد هیچ انسانى از خطر نفس امّاره در امان نیست و به کمک خداوند نیاز دارد. آفریدگار جهان و انسان نیز با پیامبران برگزیده خود در موارد مختلف از این حقیقت سخن گفته تا مبادا انسانها را غرور دست دهد و از وادى توحید دور افتاده و در معرض خودباورى و خود محورى که پرتگاه شرک است قرار گیرند. نمونه آن داستان داود(ع) پیامبر است که در معرض آزمایش الهى قرار گرفت که اگر لحظهاى غفلت عارض شود پیامبر خدا نیز ممکن است به خطاى در داورى گرفتار آید و چرب زبانى مدعى او را به حکم ناحق علیه متهم وادارد و از مسیر حق و عدل به پرتگاه حکم به ناحق سقوط کند. بارى آدمى با خصلت ذاتى خود از وسوسه نفس مصون نیست و اگر نگهدارى خداوند و صیانت او نباشد به گناه مىافتد و با این توضیح مختصر معناى «عصمت» که همانا نگهدارى خداوند و نظارت و هدایت و کنترل بندگان برگزیده اوست روشن مىگردد، چرا که آنها که مقرر است رهبر و سرمشق دیگر انسانها باشند، خطا و گناه از اعتبار آنها مىکاهد و اعتماد مردم را سست مىکند و نخواهند توانست نقش هدایتگر خویش را در علم و عمل براى جامعه بشرى ایفا کنند.
بطور خلاصه از پیامبران و امامان معصوم و برگزیدگان ویژه خدا که بگذریم که عصمت خداوندى حافظ و نگهدار آنهاست، همه انسانها در معرض خطا و گناه قرار دارند و لازمه چنین خصلتى است که آدمیان باید همواره مراقب خود باشند و از خداوند مدد بخواهند و به بندگان صالح خدا تاسّى جویند و رهنمودهاى آنان را مد نظر قرار دهند و پیوسته در حال مجاهده با نفس باشند و لحظهاى غفلت روا ندارند و این مراقبت دائمى و محاسبه و تفکر و تذکر سرمایه سلوک آنها باشد تا بتوانند راه پرخطر کمال را طى کنند و از این گذرگاه خطیر سالم عبور نمایند در حالى که از وسوسه و خطر شیطان و نفس امّاره در امان بمانند.
این فرایند اخلاقى تا لحظههاى آخر عمر باید ادامه پیدا کند که در هیچ حال و در هیچ شرائطى انسان از شرّ نفس و وسوسه شیطان مصون نیست چرا که شیطان و نفس براى هر مقطعى از حیات انسان دامها و تلههائى دارند که رهائى از آنها مجاهدت دائمى را طلب مىکند... خطر خودخواهى
نکته دوم: خصیصه حبّ نفس و نقش آن در مسیر حیات مادى و معنوى انسان و آثار مثبت و منفى آن است. بر اساس این خصلت آدمى در جلب منفعت و دفع مضرت مىکوشد و در صیانت خویش تلاش مىکند. این خصلت ذاتى که در هر موجود زندهاى وجود دارد با نگاه مثبت سپر دفاعى است که خطرات را دفع و منافع را جذب و شرائط ادامه حیات را تکمیل مىکند افزون بر این اگر خصیصه ذاتى حبّ ذات به درستى هدایت شود عامل سعادت جاودانى انسان است. چرا که هیچ کسى بدبختى و بدفرجامى خود را نمىخواهد و بطور جدّ انسان خواهان خیر است چنانکه قرآن کریم مىفرماید: «و انّه لحبّ الخیر لشدید» و کدام خیر برتر و بالاتر از سعادت جاودانه انسان در حریم امن الهى و حیات ابدى. پس چرا انسانها با دست خود خود را به هلاکت مىافکنند و به دشمن دیرین خود شیطان سر مىسپارند و یا تسلیم نفس امّاره مىشوند و یا در دام راهزنان و حرامیان مىافتند؟ براى اینکه در تشخیص خیر و شرّ به اشتباه افتاده و لذت حاصل را بر سعادت پایدار آخرت ترجیح مىدهند و سیه روزى را براى خود فراهم مىسازند.
«انّ هؤلاء یحبّون العاجله و یذرون ورائهم یوماً ثقیلا» بطور خلاصه اگر غریزه حبّ نفس به درستى هدایت شود سرمنشأ خیر و سعادت دوجهانى خواهد بود.
اما با نگاه دیگر: غریزه یا خصیصه حبّ نفس مىتواند خطرآفرین باشد و از خودخواهى، غرور، خودمحورى و طغیان سربر آورد و عامل سرکشى، ستم کارى، حق کشى گردد، آدمى عیبهاى خود را نبیند و به صدد چاره جویى برنیاید. و همین خصلت است که آدمیان را به پایمال کردن حقوق دیگران و شکستن حریم مقدسات و قتل و غارت کشانده و زمین و دریا را از فساد پر مىکند. از این دیدگاه انسان همواره به تذکر و تنبّه و موعظه نیاز دارد تا سرکشى نفس و حبّ ذات را مهار کند.
ساز و کار این مجاهده یکى عامل درونى که همان مجاهده با نفس است و دیگرى انتقاد پذیرى و حق گرائى و...از اینرو در روایات تربیتى اسلام به تفکر در عیوب خویش و اصلاح نفس و ضرورت نقد و پرهیز از تملق و مبارزه با چاپلوسى توصیه شده است. درباب نقد و نظر نخستین مرحله مسئولیت متوجّه انسان است که خود را نقد کند و به رفع معایب خویش بپردازد. پیامبر گرامى اسلام در توصیف بندگان شایسته خداوند مىفرماید: «...و تفکر فى عیوبه واصلحها» در عیوب خویش بیندیشد و به اصلاح آنها بپردازد. همچنین از قول امام صادق(ع) است که مىفرماید: «احبّ اخوانى من اهدى الىّ عیوبى» محبوبترین برادران من کسى است که عیبهاى مرا به من هدیه کند!
جالب است امام تذکر معایب را هدیهاى مىداند که برادر به برادر خود مىدهد که نه تنها موجب رنجش نباید باشد بلکه سبب محبوبیت بیشتر مىگردد. این بدان خاطر است که تذکر عیبها از باب اصلاح و دلسوزى نه از باب تحقیر و نکوهش کوشش در جهت صلاح و اصلاح است. چرا که آدمى گاه از عیب خود غفلت دارد و در آن مىماند و هرگز اصلاح نمىشود ولى هرگاه برادر دینى با عنوان آینه مؤمن نقطه ضعفها و عیبها را به تصویر کشد همانند آینهاى است که چهره آدمى را از عیب مىزداید و لذا در روایت آمده: «المؤمن مرآت المؤمن» مؤمن آئینه مؤمن است. و در همین حال در روایات اسلامى از مداحىها و تعریفهاى نابجا و افراطى نکوهش به عمل آمده است از سخن پیامبر اعظم(ص) روایت شده که فرمود: «احثوا التراب فى وجوه المدّاحین» در چهره مداحان یعنى تملق گویان خاک بپاشید. راز مطلب اینست که مدح و ثنا خوانى بىجا و تملّق و چاپلوسى از یک سو حاکى از ذلت و حقارت مدیحهگویان است و این با کرامت مؤمن سازگار نیست و از سوى دیگر مخاطب را به غرور و نخوت مىکشاند و چه بسا به طغیان و عصیان وا مىدارد و مجال نمىدهد به خود بیندیشد. نخوت قدرت
این خطر براى صاحبان قدرت از دیگران بیشتر است. چرا که قدرت خود منشأ غرور است بویژه آنکه با تعریف و تمجیدهاى نابجا همراه گردد.
چنانکه تاریخ ارباب قدرت نشان داده که به دلیل نداشتن ظرفیت به ورطه طغیان افتاده و آتش نخوت و غرور آنان با تعریف و تملق شعله ور شده و آثار مخرب به جاى نهاده است. از اینرو صالحان قدرتمدار اجازه نمىدادند افراد رعیت در برابر آنان کرنش کنند در حالى که طاغیان مردم را به بردگى مىکشانند و ملتهاى تحقیر شده از ارباب زر و زور خدایگان مى ساختند و به خاک پاى آنان به ذلت مىافتادهاند و اسلام آمد که این تابوىهاى قدرت را بشکند و مردم را از بندگى، بندگان به بندگى خدا فرا خواند و بتهاى استکبارى را بشکند و مستضعفان را به امامت و پیشوائى برساند. «لیخرج العباد من عبادة العبید الى عبادة اللّه» مقایسه کنیم حاکمیت کسرى و قیصر را با حکومت اسلامى که پیامبر(ص) و على(ع) طلایه دار آن بودند. در حاکمیت اسلامى اجازه داده نمىشود افراد ملت به خاکپاى حاکم بیفتند و یا اگر حاکم سواره است در رکاب او پیاده حرکت کنند همانگونه که در سیره حکومت علوى مىخوانیم که حضرتش به یکى از همراهان که پیاده در رکاب آن حضرت حرکت مىکرد، فرمود: «ارجع فان مشى مثلک مع مثلى فتنه للوالى و مذلة للمؤمن(نهج البلاغه، قصار 322) برگرد چرا که راه رفتن مثل تو با مثل من فتنه براى حاکم و ذلت براى مؤمن است.
نمونهها از این دست در منابع اسلامى فراوان است البته آنچه از حاکمیت اسلامى گفته شد به سیره سیاسى پیامبر(ص) و على(ع) ارتباط دارد، نه حاکمان اموى و عباسى که در کسوت خلافت اسلامى چهره کسرى و قیصر را به نمایش مىگذاشتند و از اسلام چهره واژگونه ارائه دادند.
امیر مؤمنان على(ع) با مقام عصمت به یاران خود مىفرمود: «من از نقد شما فراتر نیستم هرآنچه را لازم مىدانید با من بگوئید و بیم و هراسى نداشته باشید.» این براى نهادینه کردن نقد و نصیحت به رهبران و حاکمان دولت اسلامى بود و حقى براى ملت و تصویرى از دموکراسى دینى و سرمشق و رابطه ملت و دولت و امروزه نیز باید این خط مشى سرمشق دولتمردان و مسؤولان ما باشد. از نقد و نظر روى نگردانند، چهره درهم نکشند، به اصل مشورت به ویژه با عالمان و فرهیختگان و تجربه آموختگان سخت پایبند باشند تا تصمیمات پختهتر، سنجیدهتر و بى عیبتر باشد و در همین حال تعریف و تمجیدها بوى تملّق ندهد، فراتر از حد معقول نباشد و قدرت سازى و قدسى گرائى سوژه به دست بهانه تراشان ندهد و آخرین سخن این مقال تأکید بر اصل مشورت و نقدپذیرى و تعامل سازنده به عناصر حاکمیت و تلاش در تصحیح اشتباهات و عمل بر اساس حکمت و مصلحت و استفاده از تجارب دیگران در شیوه حاکمیت است تا راهى که آغاز شده به فرجام نیک بیانجامد و خداى ناخواسته تجربه ناموفق نباشد.