امامان در قلّه محبت خداوند
آرشیو
چکیده
متن
فرازهاى زیارت جامعه کبیره محور سلسله مقالات در آستان امامان بود. این فرازها هر کدام تابلوئى از شخصیت والاى معصومان سلام اللّه علیهم اجمعین است که ما در حد توانمان به شرح برخى از آنها پرداختیم در این مقاله به شرح فراز «والتامین فى محبة اللّه» مىپردازیم سلام بر شما امامان که در محبت خداوند تمامید. سلام بر شما که در عرصه کیمیاى محبت خداوند در قلّهاید و کسى را یاراى رسیدن به آن نیست. شما تفسیر محبت حضرت حقاید، و محبان خداوند باید شما را معیار قرار دهند. واژه تامین
تامین جمع تام است. تمام و کمال در معنى بهم نزدیکاند لیکن واژه تمام و اتمام در موردى به کار مىرود که چیزى اجزاء و شروطى داشته باشد و همه آنها محقق شده باشد به گونهاى که اگر یک جزء از آن موجود نشود اثر مجموعه بر آن بار نیست به عنوان نمونه خداوند مىفرماید: «ثم اتموا الصیام الى اللیل؛(1) سپس روزه را تا شب به اتمام برسانید». روزه آنگاه تمام است که هیچ شرطى از آن مختل نشده، و هیچ جزئى از آن آسیب نبیند. نقطه مقابل آن نقصان است.
فیومى مؤلف مصباح المنیر گوید: «تم الشىء یتم بالکسر تکملت اجزاءه و تم الشهر کملت عدة ایامه ثلثین؛(2) فلان چیز تمام شد یعنى اجزایش کامل شد ماه تمام شد یعنى ماه سى روز شد.»
راغب اصفهانى گوید تمام شدن یک چیز بدین معناست که به جائى برسد که همه اجزاى آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیز دیگر نداشته باشد در حالى که ناقص به اشیاى خارج از خودش احتیاج دارد.(3)
به عنوان نمونه یک ساختمان اگر بخشهائى از بناء آن انجام نگرفته باشد ناقص است وقتى تمام است که بناء تمام شده باشد و دیگر به چیزى احتیاج نداشته باشد.
این واژه در قرآن 4 مرتبه به صورت ماضى مجرد آمده است.(4) یک بار با واژه مصدر «تمام» آمده.(5) 5 بار به صورت باب افعال «اتمام» آمده است.(6) 7بار با وزن مضارع «یتم» آمده(7) و 4 بار با صیغه امر آمده(8) و 1 بار با واژه اسم فاعل.(9)
در تمام این موارد این مورد و این معنا فى الجمله مورد عنایت است.
اما واژه «کمال» در جائى به کار مىرود که چیزى اجزائى دارد و هر جزئى اثر خاص خود را مىگذارد، اگر همه اجزاء حاصل شدند جمیع آثار مترتب است و اگر برخى از اجزاء آمد، آن بعضى اثر خود را مىگذارد. در قرآن مىخوانیم: «فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرة کاملة؛(10) و هر کس نیافت (به قربانى قادر نبود) سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامى که باز مىگردد روزه بدارد.»
هر کدام از این ده روز اثر خاص خود را دارد، اگر مجموع ده روز تحقق یافت مجموعه آثار محقق شده است.
دیگر فرقى که بین تمام و کمال گفته شده اینست که در کمال مسئله غرض و هدف ارزش مطرح است. کمال آن است که اغراض و هدفهائى که از یک موجود مترقب است بدست آید ممکن است یک ساختمان مثلاً تمام باشد اما هنوز قابل استفاده نباشد وقتى این جهت هم فراهم شد آن وقت مىگویند کامل است. شاید بتوان این قول را نزدیک دانست به کسانى که مىگویند تمام غالباً در کمیات استعمال مىشود و کمال در کیفیات.(11) جایگاه محبت خداوند
«محبت خداوند» اساسىترین و اصلىترین پایه اخلاق اسلامى است، محبت جاذبه ساز است. اگر گوهر محبت خداوند در جان انسان جاگرفت، جان گلستان فضائل مىشود و رذائل را از بن مىخشکاند. امام صادق(ع) فرمود: «حب اللّه اذا اضاء على سرّ عبد اخلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوى اللّه ظلمة و المحب اخلص الناس سراً لله تعالى و اصدقهم قولاً و اوفاهم عهداً؛(12)نور محبت خدا هرگاه بر درون بندهاى بتابد او را از هر مشغلهاى دیگر تهى گرداند هر یادى جز خدا تاریکى است. دلداده خدا مخلصترین بنده خداست و راستگوترین مردمان و وفادارترین آنها به عهد و پیمان.»
به گفته عالم بزرگ شیعه فقیه و فیلسوف و عارف نامى مرحوم ملااحمد نراقى:
خیمه زد چون در دلت سلطان عشق
ملک دل گردید شهرستان عشق
هم هوى زآنجا گریزد هم هوس
جز یکى آنجا نیابى هیچکس
آنچه او خواهد همى خواهى و بس
نى هوا باشد تو را و نى هوس
بلکه خواهش از تو بگریزد چنان
کان چه تو خواهى نخواهى خواهد آن
گیرد اندر بزم اطمینان مقام
فادخلى فى جنتى آمد پیام(13)
محبت خداوند بزرگترین سرمایه سالک الى اللّه است.
«و من الناس من یتّخذ من دون اللّه انداداً یحبّونهم کحبّ اللّه و الّذین آمنوا اشدّ حبّاً لله؛(14) و بعضى از مردم معبودهائى غیر از خداوند براى خود انتخاب مىکنند و آنها را همچون خدا دوست مىدارند اما آنها که ایمان آوردهاند عشقشان به خدا از مشرکان نسبت به معبودهایشان شدیدتر است.»
این آیه شریفه مىگوید مؤمنان آنچنان عاشق بى قرار حقند که هر میل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان ناچیز است اصلاً آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمىبینند. در مناجات محبین منسوب به حضرت امام زین العابدین (ع) آمده است: «الهى من ذا الّذى ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلاً و من ذا الّذى انس بقربک فابتغى عنک حولاً؛(15) خداى من کیست که شیرینى محبتت را چشید و یار دیگرى برگزید و کیست که به قرب و نزدیکى تو انس گرفت و جدائى ترا طلبید».
سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین(ع) آنکس را که از سرمایه محبت خداوند محروم است خسران زده مىداند... و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً.(16)
وه چو خوش مىگفت در راه حجاز
آن عرب شعرى به آهنگ مجاز
کلّ من لم یعشق الوجه الحسن
قرب الرحل الیه و الرسن
یعنى آنکس را که نبود عشق یار
بهر او پالان و افسارى بیار
علم نبود غیر علم عاشقى
ما بقى تلبیس ابلیس شقى
هرکه نبود مبتلاى ماه رو
اسم او از لوح انسانى بشو
سینه خالى زمهر گلرخان
کهنه انبانى بود پر استخوان
سینهگر خالى ز معشوقى بود
سینه نبود کهنه صندوقى بود
دل که فارغ شد زمهر آن نگار
سنگ استنجاى شیطانش شمار
تو به غیر از علم عشق ار دل نهى
سنگ استنجا به شیطان مىدهى
شرم بادت زانکه دارى اى دغل
سنگ استنجاى شیطان در بغل
لوح دل از فضله شیطان بشوى
اى مدرس درس عشقى هم بگوى(17)
«محبت خداوند» محبوب و مطلوب سالکان است نبى اکرم(ص) چنین دعا مىکند که «واجعل حبّک احبّ الىّ من الماء البارد؛(18) خدایا محبتت را براى من از آب گوارا شیرینتر قرار ده». امامان و محبت خداوند
اهلبیت(ع) در قلّه این محبت قرار دارند. امام عارفان امیرمؤمنان على (ع) است که مىگوید:
«و عزّتک وجلالک لقد احببتک محبة استقرّت حلاوتها فى قلبى؛(19) قسم به عزت و جلالت آنچنان ترا دوست دارم که شیرینىاش در جانم جاى گرفته است.»
و در دعاى کمیل عاشقانه مىگوید که:
«فهبنى...صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک؛(20) گیرم که بر عذابت صبر کردم چگونه بر فراقت صبورى کنم.»
با اینهمه عشق درخواستش در دعاى کمیل اینست که: «واجعل...و قلبى بحبک متیّماً؛(21) خدایا قلبم را به محبتت عاشق بىقرار، قرار ده.»
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم(22)
این ویژگى همه معصومین است که عاشق بى قرار حضرت حق بودند این عشق را در جاى جاى زندگى آنها مىتوان دید. در یاد مدام خداوند، در نماز عارفانه، در گریههاى نیمه شب، در سوز و گداز دعاها و سرانجام در فداکردن خود در راه خدا.
سید الشهدا(ع) به فرزدق فرمود:
«انا اولى من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فى سبیله لتکون کلمة اللّه هى العلیا؛(23) یعنى من سزاوارترین کسان به یارى دین خدا، و عزیز ساختن شرع او و جهاد در راه او هستم تا کلمه خداوند برترین باشد.»
سالار شهیدان در قیام الهىاش جز رضاى خداوند چیز دیگرى در اندیشه نداشت و در مسیر این عشق شیدائىاش به خداوند همه چیز را فدا کرد هم از خود گذشت، هم از عزیزانش، دست به فداکارى بىبدیل در جهان بشریت زد:
بنده آن باشد که بند خویش نیست
جز رضاى خواجهاش در پیش نیست
نه ز خدمت مزدخواهد نى عوض
نه سبب جوید ز امرش نه عرض
و آخرین زمزمه مناجاتى ابى عبداللّه اینست که:
«صبراً على قضائک یا رب لااله سواک یا غیاث المستغیثین ما الى ربّ سواک و لامعبود غیرک صبراً على حکمک یا غیاث من لا غیاث له...؛(24) در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم اى پروردگارى که به جز تو خدایى نیست، اى فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودى نیست بر حکم و تقدیر تو صبور و شکیبا هستم اى فریادرس آنکه فریادرسى ندارد...»
و آنگاه صورت بر خاک گرم کربلا گذاشت و با یاد خدا و این جملات: بسم اللّه و بالله و فى سبیل اللّه و على ملة رسول اللّه؛ با پیکرى قطعه قطعه بدیدار خدا رفت.
قلم و بیان و هنر و هر رسانه گفتارى و شنیدارى عاجز است که آنهمه عشق و خلوص و محبت به ذات مقدس ربوبى را ترسیم کند آنرا خداى حسین مىداند! آنرا پیامبر مىداند، آنرا حسین مىداند و فرزندان معصومش، دست انسانهاى عادى از فهم این قلّه کوتاه است!! ریشه محبّت خداوند
ریشه این محبّت چیزى جز معرفت نیست امام حسن مجتبى(ع) فرمود: «من عرف اللّه احبّه؛ هر کس خدا را بشناسد او را دوست مىدارد.»
در روایتى از حضرت امام صادق(ع) رسیده است:
«اذا تجلّى ضیاء المعرفة فى الفؤادهاج ریح المحبّة؛(25) آنگاه که نور معرفت بر دل بتابد نسیم محبت مىوزد.»
به گفته فقیه متأله آیة اللّه جوادى آملى:
«در میان موجودات امکانى هیچ موجودى همتا و همپاى ائمه در میدان معرفة اللّه نیست، بنابراین هیچ موجودى در میدان محبت و عشق به خدا به درجه آنان نمىرسد به بیان دیگر براى موجودات امکانى شناخت خدا بیش از آن مقدار که ائمه بدان دست یافتند ممکن نیست و بیش از آن مقدار چون مقدور نیست مورد تکلیف هم نیست بلکه تنها باید اظهار عجز کرد بنابراین مىتوان گفت که ائمه در باب معرفت الهى در حدى که مقدور است به مرحله تام آن رسیدهاند از این رو محبت آنان به خدا محبت تام است و در نتیجه همه اعمالشان از روى عشق و محبت است.»(26)
مولى على(ع) در رابطه با عشق فرشتگان به خداوند چنین مىفرماید: «... قد ذاقوا حلاوة معرفته و شربوا بالکاس الرویة من محبّته؛(27) شیرینى معرفتش را چشیده و از جام محبتش سیراب شدهاند.»
آنچه امامان در این عرصه داشتند معرفت شهودى است، که تفاوت معرفت شهودى با معرفت علمى بسیار است و این معرفت جز با پاکسازى دل از تیرگى بدست نمىآید و امامان سلام اللّه علیهم اجمعین دلى نورانى شفاف و مملو از محبت او را داشتند.
در دعاى ابوحمزه از حضرت امام سجاد(ع) مىخوانیم:
«و انّ الراحل الیک قریب المسافة و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک؛(28) سالک به سوى تو راهش نزدیک است و به راستى تو از مخلوقات در حجاب نیستى مگر آنکه در پیشگاه تو کارهاى ناشایسته حجاب شود.»
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد جلوههاى عشق و محبت به خداوند
عشق به خداوند آنگاه تأثیر سازنده خود را دارد که عشقى برخاسته از درون جان بوده و سراسر جان را در قبضه خود در آورد:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوى
تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى
گر نور عشق بر دل و جان تو اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوى
این عشق در عرصههاى گوناگون خود را به نمایش مىگذارد از جمله: الف - کنارهگیرى از گناه
امام صادق(ع) فرمود: ما احب اللّه عزّ و جلّ من عصاه؛ آنکس که گناه مىکند خدا را دوست ندارد. آنگاه این شعر را خواندند:
تعصى الاله و انت تظهر حبه
هذا محال فى الفعال بدیع
لو کان حبک صادقا لاطعته
انّ المحب لمن یحب مطیع(29)
خدا را معصیت مىکنى و به او اظهار محبت مىکنى به جانم سوگند این کار عجیب و بى سابقه است. اگر محبت تو به خدا واقعى بود بى تردید اطاعتش مىکردى زیرا دوست مطیع دوست خویش است.
دل که بى عشق است آن را دل مگوى
دور افکن رو دل دیگر بجوى
عشق بر هر دل که آتش برفروخت
خار سوداهاى فاسد جمله سوخت(30) ب - یاد مدام حضرت حق
آنکس که عاشق بىقرار خداوند است او را لحظهاى از یاد نمىبرد بر این اساس است که پیامبر و معصومین «دائم الذکر» بودند. پیوسته خود را در محضر ذات مقدّس ربوبى مىدیدند زبانشان هم پیوسته مترنم به یاد حضرت حق بود. براى عاشق شیرینترین لحظات لحظهاى است که به یاد محبوب است.
چنین جانى جان سالم است، جانى که آنچنان زندگى کند که وقتى به دیدار خدا مىرود جز او در جانش نباشد.
امام صادق(ع) فرمود: «القلب السلیم الّذى یلقى ربه ولیس فیه احد سواه و کل قلب فیه شرک اوشک فهو ساقط؛(31) دل سالم دلى است که پروردگارش را دیدار کند در حالى که جز او در آن نباشد و هر دلى که در آن شرک یا شک باشد ساقط (بیمار) است.»
امام صادق(ع) فرمود: از جمله سخنان خداوند با حضرت موسى بن عمران این بود که «کذب من زعم انه یحبّنى فاذا جنه اللیل نام عنى...؛(32) دروغ مىگوید آنکس که مىگوید مرا دوست دارد شب را تا صبح مىخوابد و به نماز شب برنمىخیزد.»
عاشقان حق از نماز به عنوان برترین جلوه یاد خداوند «اقم الصلوة لذکرى» با جان و دل استقبال مىکنند هم به واجبات بهاء شایسته مىدهند هم به نوافل. آنها نماز را دیدار با معشوق مىدانند و براى آن لحظه شمارى مىکنند، آنچنان که پیامبر و امامان معصوم چنین بودند که حتى ذکر برخى نمونههاى اندک نیز مستلزم کتابى مفصل در این زمینه است. ج - حب فى اللّه
آنکس که عاشق خداست محور دوستىهاى خود را خداوند قرار مىدهد، براى خدا دوست مىدارد و براى خدا دشمن مىدارد که اینان خدائىاند و حزب اللّه.
«لا تجد قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادون من حادّ اللّه و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون؛(33) هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمىیابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند هرچند پدران و یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند. آنها کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده آنها را در باغهائى از بهشت داخل مىکند که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن مىمانند خدا از آنها خشنود است و آنها نیز از خدا خشنودند آنها حزب اللّهاند بدانید حزب اللّه پیروز است.»
در حدیثى آمده است که «خداوند به حضرت موسى وحى کرد آیا هرگز عملى براى من انجام دادهاى؟ عرض کرد آرى براى تو نماز خواندهام روزه گرفتهام، انفاق کردهام و به یاد تو بودهام فرمود اما نماز براى تو نشانه حق است، روزه سپر آتش است، انفاق سایهاى در محشر و ذکر نور است کدام عمل براى من به جا آوردهاى اى موسى؟ عرض کرد خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمائى فرما، فرمود:« هل والیت لى ولیّاً و هل عادیت لى عدواً قط، آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشتهاى و به خاطر من کسى را دشمن داشتهاى.»
«فعلم موسى ان افضل الاعمال الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه، اینجا بود که موسى دانست برترین اعمال حب فى اللّه و بغض فى اللّه است.»(34)
«باب حب فى اللّه و بغض فى اللّه» در کتابهاى حدیثى ما مملو است از احادیثى که دوستى براى خدا و دشمنى براى او را روح ایمان و نشانه آن مىدانند.
اینها برخى از جلوههاى عشق به ذات مقدّس ربوبى بود و البته جلوهها محدود به اینها نیست. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره بقره، آیه 187. 2. مصباح المنیر «تمّ». 3. مفردات القرآن. 4. سوره انعام، آیه 115 - سوره اعراف، آیه 137 و 142 ؛ سوره هود آیه 119. 5. سوره انعام، آیه 154. 6. سوره بقره، آیه 124؛ سوره اعراف، آیه 142، سوره مائده، آیه 3 ؛ سوره یوسف، آیه 6. 7. سوره یوسف، آیه 6، سوره فتح، آیه 2؛ سوره بقره، آیه 15، سوره مائده، آیه 6، سوره نحل، آیه 81، سوره تحریم، آیه 8؛ سوره توبه، آیه 32. 8. سوره تحریم، آیه 8، سوره بقره، آیه 187 و 196؛ سوره توبه، آیه 4. 9. سوره صف، آیه 8. 10. سوره بقره، آیه 196. 11. التحقیق، ج 1، ص 376. 12. بحارالانوار، ج 70، ص 3. 13. مثنوى طاقدیس. 14. سوره بقره، آیه 165. 15. بحارالانوار، ج 93، ص 160. 16. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه . 17. کلیات شیخ بهائى، نان و حلوا، ص 4 و 5. 18. المحجة البیضاء، ج 8، ص 6. 19. بحارالانوار، ج 91، ص 108. 20. مفاتیح الجنان، دعاى کمیل. 21. مفاتیح الجنان، دعاى کمیل. 22. حافظ. 23. تذکرة الخواص، ص 352. 24. اللهوف، ص 110. 25. مصباح الشریعه، ص 4. 26. ادب فناى مقربان، ج 2، ص 331. 27. نهج البلاغه، خطبه 91. 28. مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى. 29. بحارالانوار، ج 67، ص 15. 30. مثنوى طاقدیس. 31. میزان الحکمه، ج 10، ح، 4984. 32. بحارالانوار، ج 13، ص 329. 33. سوره مجادله، آیه 22. 34. سفینة البحار، ج 1، ص 201.
تامین جمع تام است. تمام و کمال در معنى بهم نزدیکاند لیکن واژه تمام و اتمام در موردى به کار مىرود که چیزى اجزاء و شروطى داشته باشد و همه آنها محقق شده باشد به گونهاى که اگر یک جزء از آن موجود نشود اثر مجموعه بر آن بار نیست به عنوان نمونه خداوند مىفرماید: «ثم اتموا الصیام الى اللیل؛(1) سپس روزه را تا شب به اتمام برسانید». روزه آنگاه تمام است که هیچ شرطى از آن مختل نشده، و هیچ جزئى از آن آسیب نبیند. نقطه مقابل آن نقصان است.
فیومى مؤلف مصباح المنیر گوید: «تم الشىء یتم بالکسر تکملت اجزاءه و تم الشهر کملت عدة ایامه ثلثین؛(2) فلان چیز تمام شد یعنى اجزایش کامل شد ماه تمام شد یعنى ماه سى روز شد.»
راغب اصفهانى گوید تمام شدن یک چیز بدین معناست که به جائى برسد که همه اجزاى آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیز دیگر نداشته باشد در حالى که ناقص به اشیاى خارج از خودش احتیاج دارد.(3)
به عنوان نمونه یک ساختمان اگر بخشهائى از بناء آن انجام نگرفته باشد ناقص است وقتى تمام است که بناء تمام شده باشد و دیگر به چیزى احتیاج نداشته باشد.
این واژه در قرآن 4 مرتبه به صورت ماضى مجرد آمده است.(4) یک بار با واژه مصدر «تمام» آمده.(5) 5 بار به صورت باب افعال «اتمام» آمده است.(6) 7بار با وزن مضارع «یتم» آمده(7) و 4 بار با صیغه امر آمده(8) و 1 بار با واژه اسم فاعل.(9)
در تمام این موارد این مورد و این معنا فى الجمله مورد عنایت است.
اما واژه «کمال» در جائى به کار مىرود که چیزى اجزائى دارد و هر جزئى اثر خاص خود را مىگذارد، اگر همه اجزاء حاصل شدند جمیع آثار مترتب است و اگر برخى از اجزاء آمد، آن بعضى اثر خود را مىگذارد. در قرآن مىخوانیم: «فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرة کاملة؛(10) و هر کس نیافت (به قربانى قادر نبود) سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامى که باز مىگردد روزه بدارد.»
هر کدام از این ده روز اثر خاص خود را دارد، اگر مجموع ده روز تحقق یافت مجموعه آثار محقق شده است.
دیگر فرقى که بین تمام و کمال گفته شده اینست که در کمال مسئله غرض و هدف ارزش مطرح است. کمال آن است که اغراض و هدفهائى که از یک موجود مترقب است بدست آید ممکن است یک ساختمان مثلاً تمام باشد اما هنوز قابل استفاده نباشد وقتى این جهت هم فراهم شد آن وقت مىگویند کامل است. شاید بتوان این قول را نزدیک دانست به کسانى که مىگویند تمام غالباً در کمیات استعمال مىشود و کمال در کیفیات.(11) جایگاه محبت خداوند
«محبت خداوند» اساسىترین و اصلىترین پایه اخلاق اسلامى است، محبت جاذبه ساز است. اگر گوهر محبت خداوند در جان انسان جاگرفت، جان گلستان فضائل مىشود و رذائل را از بن مىخشکاند. امام صادق(ع) فرمود: «حب اللّه اذا اضاء على سرّ عبد اخلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوى اللّه ظلمة و المحب اخلص الناس سراً لله تعالى و اصدقهم قولاً و اوفاهم عهداً؛(12)نور محبت خدا هرگاه بر درون بندهاى بتابد او را از هر مشغلهاى دیگر تهى گرداند هر یادى جز خدا تاریکى است. دلداده خدا مخلصترین بنده خداست و راستگوترین مردمان و وفادارترین آنها به عهد و پیمان.»
به گفته عالم بزرگ شیعه فقیه و فیلسوف و عارف نامى مرحوم ملااحمد نراقى:
خیمه زد چون در دلت سلطان عشق
ملک دل گردید شهرستان عشق
هم هوى زآنجا گریزد هم هوس
جز یکى آنجا نیابى هیچکس
آنچه او خواهد همى خواهى و بس
نى هوا باشد تو را و نى هوس
بلکه خواهش از تو بگریزد چنان
کان چه تو خواهى نخواهى خواهد آن
گیرد اندر بزم اطمینان مقام
فادخلى فى جنتى آمد پیام(13)
محبت خداوند بزرگترین سرمایه سالک الى اللّه است.
«و من الناس من یتّخذ من دون اللّه انداداً یحبّونهم کحبّ اللّه و الّذین آمنوا اشدّ حبّاً لله؛(14) و بعضى از مردم معبودهائى غیر از خداوند براى خود انتخاب مىکنند و آنها را همچون خدا دوست مىدارند اما آنها که ایمان آوردهاند عشقشان به خدا از مشرکان نسبت به معبودهایشان شدیدتر است.»
این آیه شریفه مىگوید مؤمنان آنچنان عاشق بى قرار حقند که هر میل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان ناچیز است اصلاً آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمىبینند. در مناجات محبین منسوب به حضرت امام زین العابدین (ع) آمده است: «الهى من ذا الّذى ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلاً و من ذا الّذى انس بقربک فابتغى عنک حولاً؛(15) خداى من کیست که شیرینى محبتت را چشید و یار دیگرى برگزید و کیست که به قرب و نزدیکى تو انس گرفت و جدائى ترا طلبید».
سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین(ع) آنکس را که از سرمایه محبت خداوند محروم است خسران زده مىداند... و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً.(16)
وه چو خوش مىگفت در راه حجاز
آن عرب شعرى به آهنگ مجاز
کلّ من لم یعشق الوجه الحسن
قرب الرحل الیه و الرسن
یعنى آنکس را که نبود عشق یار
بهر او پالان و افسارى بیار
علم نبود غیر علم عاشقى
ما بقى تلبیس ابلیس شقى
هرکه نبود مبتلاى ماه رو
اسم او از لوح انسانى بشو
سینه خالى زمهر گلرخان
کهنه انبانى بود پر استخوان
سینهگر خالى ز معشوقى بود
سینه نبود کهنه صندوقى بود
دل که فارغ شد زمهر آن نگار
سنگ استنجاى شیطانش شمار
تو به غیر از علم عشق ار دل نهى
سنگ استنجا به شیطان مىدهى
شرم بادت زانکه دارى اى دغل
سنگ استنجاى شیطان در بغل
لوح دل از فضله شیطان بشوى
اى مدرس درس عشقى هم بگوى(17)
«محبت خداوند» محبوب و مطلوب سالکان است نبى اکرم(ص) چنین دعا مىکند که «واجعل حبّک احبّ الىّ من الماء البارد؛(18) خدایا محبتت را براى من از آب گوارا شیرینتر قرار ده». امامان و محبت خداوند
اهلبیت(ع) در قلّه این محبت قرار دارند. امام عارفان امیرمؤمنان على (ع) است که مىگوید:
«و عزّتک وجلالک لقد احببتک محبة استقرّت حلاوتها فى قلبى؛(19) قسم به عزت و جلالت آنچنان ترا دوست دارم که شیرینىاش در جانم جاى گرفته است.»
و در دعاى کمیل عاشقانه مىگوید که:
«فهبنى...صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک؛(20) گیرم که بر عذابت صبر کردم چگونه بر فراقت صبورى کنم.»
با اینهمه عشق درخواستش در دعاى کمیل اینست که: «واجعل...و قلبى بحبک متیّماً؛(21) خدایا قلبم را به محبتت عاشق بىقرار، قرار ده.»
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم(22)
این ویژگى همه معصومین است که عاشق بى قرار حضرت حق بودند این عشق را در جاى جاى زندگى آنها مىتوان دید. در یاد مدام خداوند، در نماز عارفانه، در گریههاى نیمه شب، در سوز و گداز دعاها و سرانجام در فداکردن خود در راه خدا.
سید الشهدا(ع) به فرزدق فرمود:
«انا اولى من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فى سبیله لتکون کلمة اللّه هى العلیا؛(23) یعنى من سزاوارترین کسان به یارى دین خدا، و عزیز ساختن شرع او و جهاد در راه او هستم تا کلمه خداوند برترین باشد.»
سالار شهیدان در قیام الهىاش جز رضاى خداوند چیز دیگرى در اندیشه نداشت و در مسیر این عشق شیدائىاش به خداوند همه چیز را فدا کرد هم از خود گذشت، هم از عزیزانش، دست به فداکارى بىبدیل در جهان بشریت زد:
بنده آن باشد که بند خویش نیست
جز رضاى خواجهاش در پیش نیست
نه ز خدمت مزدخواهد نى عوض
نه سبب جوید ز امرش نه عرض
و آخرین زمزمه مناجاتى ابى عبداللّه اینست که:
«صبراً على قضائک یا رب لااله سواک یا غیاث المستغیثین ما الى ربّ سواک و لامعبود غیرک صبراً على حکمک یا غیاث من لا غیاث له...؛(24) در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم اى پروردگارى که به جز تو خدایى نیست، اى فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودى نیست بر حکم و تقدیر تو صبور و شکیبا هستم اى فریادرس آنکه فریادرسى ندارد...»
و آنگاه صورت بر خاک گرم کربلا گذاشت و با یاد خدا و این جملات: بسم اللّه و بالله و فى سبیل اللّه و على ملة رسول اللّه؛ با پیکرى قطعه قطعه بدیدار خدا رفت.
قلم و بیان و هنر و هر رسانه گفتارى و شنیدارى عاجز است که آنهمه عشق و خلوص و محبت به ذات مقدس ربوبى را ترسیم کند آنرا خداى حسین مىداند! آنرا پیامبر مىداند، آنرا حسین مىداند و فرزندان معصومش، دست انسانهاى عادى از فهم این قلّه کوتاه است!! ریشه محبّت خداوند
ریشه این محبّت چیزى جز معرفت نیست امام حسن مجتبى(ع) فرمود: «من عرف اللّه احبّه؛ هر کس خدا را بشناسد او را دوست مىدارد.»
در روایتى از حضرت امام صادق(ع) رسیده است:
«اذا تجلّى ضیاء المعرفة فى الفؤادهاج ریح المحبّة؛(25) آنگاه که نور معرفت بر دل بتابد نسیم محبت مىوزد.»
به گفته فقیه متأله آیة اللّه جوادى آملى:
«در میان موجودات امکانى هیچ موجودى همتا و همپاى ائمه در میدان معرفة اللّه نیست، بنابراین هیچ موجودى در میدان محبت و عشق به خدا به درجه آنان نمىرسد به بیان دیگر براى موجودات امکانى شناخت خدا بیش از آن مقدار که ائمه بدان دست یافتند ممکن نیست و بیش از آن مقدار چون مقدور نیست مورد تکلیف هم نیست بلکه تنها باید اظهار عجز کرد بنابراین مىتوان گفت که ائمه در باب معرفت الهى در حدى که مقدور است به مرحله تام آن رسیدهاند از این رو محبت آنان به خدا محبت تام است و در نتیجه همه اعمالشان از روى عشق و محبت است.»(26)
مولى على(ع) در رابطه با عشق فرشتگان به خداوند چنین مىفرماید: «... قد ذاقوا حلاوة معرفته و شربوا بالکاس الرویة من محبّته؛(27) شیرینى معرفتش را چشیده و از جام محبتش سیراب شدهاند.»
آنچه امامان در این عرصه داشتند معرفت شهودى است، که تفاوت معرفت شهودى با معرفت علمى بسیار است و این معرفت جز با پاکسازى دل از تیرگى بدست نمىآید و امامان سلام اللّه علیهم اجمعین دلى نورانى شفاف و مملو از محبت او را داشتند.
در دعاى ابوحمزه از حضرت امام سجاد(ع) مىخوانیم:
«و انّ الراحل الیک قریب المسافة و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک؛(28) سالک به سوى تو راهش نزدیک است و به راستى تو از مخلوقات در حجاب نیستى مگر آنکه در پیشگاه تو کارهاى ناشایسته حجاب شود.»
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد جلوههاى عشق و محبت به خداوند
عشق به خداوند آنگاه تأثیر سازنده خود را دارد که عشقى برخاسته از درون جان بوده و سراسر جان را در قبضه خود در آورد:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوى
تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى
گر نور عشق بر دل و جان تو اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوى
این عشق در عرصههاى گوناگون خود را به نمایش مىگذارد از جمله: الف - کنارهگیرى از گناه
امام صادق(ع) فرمود: ما احب اللّه عزّ و جلّ من عصاه؛ آنکس که گناه مىکند خدا را دوست ندارد. آنگاه این شعر را خواندند:
تعصى الاله و انت تظهر حبه
هذا محال فى الفعال بدیع
لو کان حبک صادقا لاطعته
انّ المحب لمن یحب مطیع(29)
خدا را معصیت مىکنى و به او اظهار محبت مىکنى به جانم سوگند این کار عجیب و بى سابقه است. اگر محبت تو به خدا واقعى بود بى تردید اطاعتش مىکردى زیرا دوست مطیع دوست خویش است.
دل که بى عشق است آن را دل مگوى
دور افکن رو دل دیگر بجوى
عشق بر هر دل که آتش برفروخت
خار سوداهاى فاسد جمله سوخت(30) ب - یاد مدام حضرت حق
آنکس که عاشق بىقرار خداوند است او را لحظهاى از یاد نمىبرد بر این اساس است که پیامبر و معصومین «دائم الذکر» بودند. پیوسته خود را در محضر ذات مقدّس ربوبى مىدیدند زبانشان هم پیوسته مترنم به یاد حضرت حق بود. براى عاشق شیرینترین لحظات لحظهاى است که به یاد محبوب است.
چنین جانى جان سالم است، جانى که آنچنان زندگى کند که وقتى به دیدار خدا مىرود جز او در جانش نباشد.
امام صادق(ع) فرمود: «القلب السلیم الّذى یلقى ربه ولیس فیه احد سواه و کل قلب فیه شرک اوشک فهو ساقط؛(31) دل سالم دلى است که پروردگارش را دیدار کند در حالى که جز او در آن نباشد و هر دلى که در آن شرک یا شک باشد ساقط (بیمار) است.»
امام صادق(ع) فرمود: از جمله سخنان خداوند با حضرت موسى بن عمران این بود که «کذب من زعم انه یحبّنى فاذا جنه اللیل نام عنى...؛(32) دروغ مىگوید آنکس که مىگوید مرا دوست دارد شب را تا صبح مىخوابد و به نماز شب برنمىخیزد.»
عاشقان حق از نماز به عنوان برترین جلوه یاد خداوند «اقم الصلوة لذکرى» با جان و دل استقبال مىکنند هم به واجبات بهاء شایسته مىدهند هم به نوافل. آنها نماز را دیدار با معشوق مىدانند و براى آن لحظه شمارى مىکنند، آنچنان که پیامبر و امامان معصوم چنین بودند که حتى ذکر برخى نمونههاى اندک نیز مستلزم کتابى مفصل در این زمینه است. ج - حب فى اللّه
آنکس که عاشق خداست محور دوستىهاى خود را خداوند قرار مىدهد، براى خدا دوست مىدارد و براى خدا دشمن مىدارد که اینان خدائىاند و حزب اللّه.
«لا تجد قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادون من حادّ اللّه و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون؛(33) هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمىیابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند هرچند پدران و یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند. آنها کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده آنها را در باغهائى از بهشت داخل مىکند که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن مىمانند خدا از آنها خشنود است و آنها نیز از خدا خشنودند آنها حزب اللّهاند بدانید حزب اللّه پیروز است.»
در حدیثى آمده است که «خداوند به حضرت موسى وحى کرد آیا هرگز عملى براى من انجام دادهاى؟ عرض کرد آرى براى تو نماز خواندهام روزه گرفتهام، انفاق کردهام و به یاد تو بودهام فرمود اما نماز براى تو نشانه حق است، روزه سپر آتش است، انفاق سایهاى در محشر و ذکر نور است کدام عمل براى من به جا آوردهاى اى موسى؟ عرض کرد خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمائى فرما، فرمود:« هل والیت لى ولیّاً و هل عادیت لى عدواً قط، آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشتهاى و به خاطر من کسى را دشمن داشتهاى.»
«فعلم موسى ان افضل الاعمال الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه، اینجا بود که موسى دانست برترین اعمال حب فى اللّه و بغض فى اللّه است.»(34)
«باب حب فى اللّه و بغض فى اللّه» در کتابهاى حدیثى ما مملو است از احادیثى که دوستى براى خدا و دشمنى براى او را روح ایمان و نشانه آن مىدانند.
اینها برخى از جلوههاى عشق به ذات مقدّس ربوبى بود و البته جلوهها محدود به اینها نیست. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره بقره، آیه 187. 2. مصباح المنیر «تمّ». 3. مفردات القرآن. 4. سوره انعام، آیه 115 - سوره اعراف، آیه 137 و 142 ؛ سوره هود آیه 119. 5. سوره انعام، آیه 154. 6. سوره بقره، آیه 124؛ سوره اعراف، آیه 142، سوره مائده، آیه 3 ؛ سوره یوسف، آیه 6. 7. سوره یوسف، آیه 6، سوره فتح، آیه 2؛ سوره بقره، آیه 15، سوره مائده، آیه 6، سوره نحل، آیه 81، سوره تحریم، آیه 8؛ سوره توبه، آیه 32. 8. سوره تحریم، آیه 8، سوره بقره، آیه 187 و 196؛ سوره توبه، آیه 4. 9. سوره صف، آیه 8. 10. سوره بقره، آیه 196. 11. التحقیق، ج 1، ص 376. 12. بحارالانوار، ج 70، ص 3. 13. مثنوى طاقدیس. 14. سوره بقره، آیه 165. 15. بحارالانوار، ج 93، ص 160. 16. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه . 17. کلیات شیخ بهائى، نان و حلوا، ص 4 و 5. 18. المحجة البیضاء، ج 8، ص 6. 19. بحارالانوار، ج 91، ص 108. 20. مفاتیح الجنان، دعاى کمیل. 21. مفاتیح الجنان، دعاى کمیل. 22. حافظ. 23. تذکرة الخواص، ص 352. 24. اللهوف، ص 110. 25. مصباح الشریعه، ص 4. 26. ادب فناى مقربان، ج 2، ص 331. 27. نهج البلاغه، خطبه 91. 28. مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى. 29. بحارالانوار، ج 67، ص 15. 30. مثنوى طاقدیس. 31. میزان الحکمه، ج 10، ح، 4984. 32. بحارالانوار، ج 13، ص 329. 33. سوره مجادله، آیه 22. 34. سفینة البحار، ج 1، ص 201.