آموزههاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى(عج) (6)
آرشیو
چکیده
متن
ارزش هدایت و استقامت
در ششمین فراز از دعاى امام عصر(عج) چنین مىخوانیم: «و اکرمنا بالهدى والاستقامة؛ خدایا به وسیله هدایت شدن و استقامت در راه هدایت، ما را گرامى بدار.»
در این فراز از مسأله مهم و کلیدى یعنى کرامت هدایت و استقامت که منشأ و سرچشمه فضایل و کمالات عظیم و اساس ترقى و تعالى است سخن به میان آمده که بدون آن هرگز انسان به فلاح و رستگارى نمىرسد.
مسأله هدایت و استقامت همان است که ما هر روز در نمازهاى خود در سوره حمد مىگوییم: «اهدنا الصّراط المستقیم؛ خدایا ما را به راه راست هدایت فرما.»
در این فراز، دو موضوع مورد توجه قرار گرفته: 1- مسأله هدایت 2- مسأله صبر و استقامت در مسیر هدایت که نظر شما را به توضیح هر کدام جلب مىکنیم:
عظمت و توفیقات سرشار الهى انسان بستگى به شناخت تکریم انسانى، و گام نهادن در راستاى این کرامت دارد. که در این فراز، مسأله هدایت به عنوان کرامت شامخ انسانى از سوى خدا براى انسان ذکر شده که باید آن را شناخت و به آن عمل کرد.
کرامت بر دو گونه است: 1- ذاتى مانند: عقل، فطرت پاک، مقام خلیفة اللّهى براى بشر، و برخوردارى از داشتن ظرفیت وسیع براى فرا گرفتن علم و کمالات، و این که خداوند آسمانها و زمین را در تحت تسخیر انسان قرار داده است و... 2- کرامت اکتسابى، مانند کسب راه هدایت، تحصیل علم و تقوا و هرگونه مواهب الهى.
در قرآن به هر دو نوع از کرامت اشاره شده، در مورد کرامت ذاتى مىفرماید: «ولقد کرّمنا بنى آدم... و فضّلنا هم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛(1) ما انسانها را کرامت بخشیدیم (و تاج کرامت بر سر آنها نهادیم)...و بر بسیارى از مخلوقات خود برترى بخشیدیم.»
به گفته بعضى منظور از واژه کثیر در اینجا جمیع است، چنان که قرائن و روایات این مطلب را تأیید مىکند.(2) مانند روایاتى که بیانگر برترى انسان از فرشتگان است، و در این راستا امام باقر(ع) فرمود: «ما خلق اللّه عزّ و جلّ خلقاً اکرم على اللّه عزّ و جلّ من مؤمنٍ لانّ الملائکة خدّام المؤمنین؛(3) خداوند متعال مخلوقى را در پیشگاهش گرامىتر از انسان با ایمان نیافرید، زیرا فرشتگان خدمت گذاران مؤمنان هستند.»
و در مورد کرامت اکتسابى، قرآن مىفرماید: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم؛(4) قطعاً گرامىترین شما در پیشگاه خداوند پاکترین شما است.» و یا در مورد علم و معرفت که رکن اساسى کرامت انسان است، مىفرماید: «یرفع اللّه الّذین آمنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجاتٍ؛(5) خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند، و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مىبخشد.»
نتیجه این که خداوند هدف از آفرینش انسان را کرامت بخشى به او، و کسب مراحل و مراتب کرامت که همان کمالات و ارزشها است قرار داده است، و این کرامت طبق دعاى مذکور در پرتو انوار هدایت و استوارى و استقامت در مسیر هدایت، به دست مىآید. خداوند همه زمینهها و استعدادهاى کرامت و هدایت را در اختیار بشر نهاده، و اینک این بشر است تا با اراده و اختیار و همّت و ابتکار خود از این مواهب کمال استفاده را بکند، و قلّه رفیع کرامت را فتح نماید. هدایت و راههاى تحصیل آن
هدایت به معنى راهنمایى و نشان دادن راه از چاه، و ارائه طریق حق از باطل است، و آن داراى مراحلى است که از هدایت ناقص و ضعیف گرفته تا هدایت کامل و قوى، که هر کدام در درجهاى قرار دارند، روشن است که بعضى مانند پیامبر(ص) و معصومین(ع) به درجه عالى هدایت رسیدهاند، و بعضى در درجه ضعیف هدایت هستند، همچون نور چراغى که داراى یک وات از روشنى است و چراغى که از میلیونها وات نور و روشنایى برخوردار است. کرامت کامل انسان به این است که تا مىتواند با استقامت و استوارى نیرومند، در این راستا گامهاى راسخ بردارد و روز به روز بر کمال هدایت خود بیفزاید.
در ارزش هدایت همین بس که قرآن نتیجه و هدف از ارسال رسل و انزال کتابهاى آسمانى را همان هدایت قرار داده است و مىفرماید: «... و انزل فیه القرآن هدى للنّاس؛(6) و در ماه رمضان قرآن نازل شد که مایه هدایت مردم است.» و نیز مىفرماید: «و انزل التوراة و الانجیل من قبل هدى للنّاس؛(7) خداوند تورات و انجیل را پیش از قرآن، براى هدایت مردم فرستاد.» و در مورد پیامبران مىفرماید: «و جعلنا هم ائمّةً یهدون بامرنا؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت مىکنند.»
و بالاتر از همه اینها این که خداوند در قرآن ذات پاک خود را به عنوان نور و هادى (هدایتگر) نامیده آنجا که مىفرماید: «اللّه نور السماوات و الارض؛(8) خداوند مایه نور و روشنایى و هدایت آسمانها و زمین است.» و نیز مىفرماید: «و کفى بربّک هادیاً و نصیراً؛(9) و براى تو همین بس که پروردگارت هدایت کننده و یاور است.» اوج ارزش هدایت
با توجه به محتواى هدایت و آثار آن، و ضدیت آن با ضلالت و گمراهى که عامل همه بدبختىها است، مىتوانیم مسأله هدایت را در رأس ارزشها بدانیم، چرا که همه ارزشها در پرتو انوار آن تحقّق مىیابد، و کرامت کامل انسان در راستاى آن به دست مىآید. مثال آن همانند آن است که شخصى در شب ظلمانى پر از وحشت در بیابانى پر خطر، راه را گم کرده و هرلحظه خطرهاى گوناگون او را تهدید مىکند، اگر او با همین وضع به راه خود ادامه دهد، روشن است که با شدیدترین وضع به هلاکت مىرسد، ولى هرگاه ناگهان یک نفر با چراغى تابان نزد او آمد، و او را به راهى راهنمایى کرد، و همراه او در آن راه که پایانش بهشتى پر از نعمتها است رسید، به راستى آن شخص به چه سعادت عظیمى نائل شده است؟ با توجه به این مثال در فرق بین هدایت و ضلالت. آیا کدام بهتر است؟ آیا شما کدام را مىپسندید؟ چنان که قرآن مىفرماید: «افمن یهدى الى الحقّ احقّ ان یتّبع ام من لایهدى الّا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون؛(10) آیا کسى که به سوى حق هدایت مىکند، براى پیروى شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنید؟.»
براى توضیح بیشتر در درک ارزش هدایت نظر شما را به چند روایت جلب مىکنیم:
1- امام صادق(ع) این آیه را تلاوت کرد: «من قتل نفساً بغیر نفسٍ فکانّما قتل النّاس جمیعاً و من احیاها فکانّما احیا النّاس جمیعاً؛(11) هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین، بکشد چنان است که گویى همه انسانها را کشته است، و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است.»
آنگاه فرمود: «یعنى هرگاه موجب گمراهى انسانى شود، او را کشته است و اگر او را از گمراهى به سوى هدایت بکشاند، گویى همه مردم را زنده نموده است.» و در نقل دیگر فرمود: «این تفسیر، تأویل اعظم این آیه است.»(12) و از امام باقر(ع) در معنى این آیه آمده، یعنى: اگر شخصى را از غرق و یا سوختن نجات داد، و یا بزرگتر از اینها او را از گمراهى به سوى هدایت، زنده کرد، گویى همه مردم را زنده نموده است. و در عبارت دیگر فرمود: «یعنى کسى که انسان را از کفر به سوى ایمان هدایت کرد...»(13)
2- امیرمؤمنان على(ع) فرمود: پیامبر(ص) مرا از مدینه به سوى یمن(براى تبلیغ) فرستاد، در بدرقه فرمود: «و ایم اللّه لان یهدى اللّه على یدیک رجلاً خیرٌ لک ممّا طلعت علیه الشّمس او غربت؛(14) سوگند به خدا هرگاه خداوند به دست تو یک نفر از آنها را هدایت کند، براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن مىتابد، یا غروب مىکند.»
3- روایت شده: روزى حضرت داود(ع) تنها از شهر به سوى کوهها و بیابانها خارج شد، خداوند به او وحى کرد: «چرا از خلق بریدهاى و تنها سر به بیابانها نهادهاى؟» داود (ع) عرض کرد:«اشتیاق و علاقه شدید به تو مرا به این کار وا داشت، تا بیشتر با تو رابطه برقرار سازم.» خداوند به او وحى کرد: «به سوى شهر و مردم باز گرد، که اگر در میان مردم با هدایتهایت، یک نفر منحرف را به سوى راه راست هدایت کنى، نام تو را در لوح محفوظ به عنوان «حمید» (پسندیده و ستوده) ثبت مىکنم.»(15)
4- رسول خدا(ص) فرمود: سختتر از زندگى یتیمى که پدرش را از دست داده، یتیمى است که امامش را نمىشناسد و بین او و امامش فاصله افتاده است، و در احکام دین سرگردان است که چه کند؟ آگاه باشید هر کس از شیعیان ما به مسایل ما آگاهى دارد، و چنین یتیمى سرگردان از احکام ما را بنگرد و او را ارشاد و هدایت نماید و شریعت ما را به او بیاموزد، کان معنا فى الرّفیق الاعلى؛ آن راهنما،در بهشت با گروه ما و همدم پیامبران در جایگاه رفیع و ارجمند خواهد بود.»(16)
5 - در جنگ احد با این که پیامبر(ص) و مسلمین صدمات بسیار دیدند و شهدایى همچون حضرت حمزه دادند و سرتا پاى پیامبر(ص) و امام على(ع) مجروح شد، و آنان در شدیدترین وضعیت قرار گرفتند، در این بحران سخت یکى از مسلمانان به پیامبر عرض کرد: «چرا نفرین نمىکنى؟ بر دشمن نفرین کن» پیامبر(ص) در پاسخ او، دست به درگاه الهى بلند کرده و عرض کرد: «اللّهم اهد قومى فانّهم لایعلمون؛(17) خدایا قوم مرا به راه راست هدایت کن، چرا که آنان نادان هستند.»
آرى مسأله هدایت قوم، حتى در بحرانىترین رویکردها براى پیامبر(ص) بر همه چیز برترى داشت.
6- ابن ابى الحدید روایت مىکند: هنگامى سپاه امیرمؤمنان على(ع) در جنگ صفّین بر شریعه آب مسلّط شدند و چند روزى موقعیت جنگ به نفع آن حضرت به پیش مىرفت، در چنین فرصتى، حضرت على (ع) از فرستادن لشگر به میدان دست نگه داشته بود، به طورى که بعضى از یارانش به آن حضرت عرض کردند: «آیا ما را از کوفه به نزدیک شام کشاندهاى که اینجا را وطن خود سازیم؟ تا آنجا که بعضى گمان مىکنند شما از جنگیدن اکراه دارى، از این رو که از مرگ مىگریزى؟ و بعضى مىپندارند تو در مورد صحت جنگ با سپاه معاویه به شک و تردید افتادهاى؟» امام على(ع) در پاسخ فرمود: من در چه زمانى از جنگ و مرگ ابا و هراس داشتم؟ آیا هرگز چنین چیزى در قاموس وجود من بوده است؟ من در آن هنگام که نوجوان بودم که معمولاً نوجوانان از جنگ و مرگ هراس دارند؟ هراس نداشتم، بلکه به آن علاقه داشتم. آیا اکنونى که سایه عمرم به لب دیوار رسیده اکراه دارم؟ اما در مورد شک و تردید، اگر چنین بود در جنگ جمل در بصره شک مىکردم که تصمیمگیرى در این جنگ از نظر نزدیک بودن عایشه و طلحه و زبیر و...سختتر بود. سوگند به خدا موضوع جنگ با سپاه معاویه را، زیرو رو کرده و با دقت بررسى نمودم، و چنین نتیجه گرفتم که راهى جز جنگ وجود ندارد، و گرنه خدا و رسولش را مخالفت نمودهام، «و لکنى استأنّى بالقوم عسى ان یهتدوا او تهتدى منهم طائفةٌ...؛ ولى این که اینک از جنگ دست برداشتهام به این امید است که بلکه در این فرصت دشمنان استفاده کرده و هدایت شوند، و یا گروهى از آنها به راه هدایت گرایش یابند، چرا که رسول خدا (ص) در ماجراى جنگ خیبر به من فرمود: هرگاه خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، براى تو برتر است از آنچه که خورشید بر آن مىتابد.»(18) آرى به خاطر هدایت، دست از جنگ برداشتهام.
7 - مردى به محضر امام سجّاد(ع) آمد در حالى که مرد دیگرى را همراه خود نزد آن حضرت آورده بود و به امام عرض کرد:«این مرد پدرم را کشته است»، آن مرد نیز اعتراف کرد که قاتل پدر او است، و در نتیجه باید قصاص شود. قاتل درخواست عفو داشت. امام سجّاد(ع) به مدعى خون و خوهان قصاص فرمود: «اگر به یاد دارى که این قاتل بر گردن تو در گذشته حقى داشته، به خاطر آن حق او را ببخش و قصاص نکن.» مدعى عرض کرد: «او حقى بر گردن من دارد، ولى آن حق به اندازهاى نیست که به جاى آن از قتل پدرم صرف نظر کنم و او را ببخشم. بلکه مىخواهم او را قصاص کنم، و در برابر کشتن پدرم، او را بکشم. در عین حال حاضرم که به خاطر آن حقى که بر گردن من دارد از قصاص بگذرم و به جاى آن خونبهاى پدرم را از او بگیرم.» امام سجّاد(ع) از مدعى پرسید: آن حق قاتل بر تو چه بوده است؟ مدعى گفت: اى فرزند رسول خدا! او توحید الهى و نبوّت پیامبر خدا محمّد(ص) و امامت على(ع) و امامان(ع) را به من آموخته است، و مرا به این امور اعتقادى هدایت نموده است. امام سجاد(ع) با تعجّب فرمود: «آیا چنین حق بزرگى که او برگردن تو دارد کفایت و جبران قصاص را نمىکند؟ آرى این حق (هدایت) به قدرى مهم است که سوگند به خدا کفایت و جبران خون همه انسانها از پیشینیان و آیندگان - غیر از پیامبران و امامان (ع) - را مىکند، زیرا هیچ چیزى جبران خون پیامبران و امامان را نمىکند. بنابراین به جاى قصاص، از او دیه (خونبها) بگیر.»
مدعى خون، پیشنهاد امام سجّاد(ع) را پذیرفت. آنگاه امام با نصایح خود کارى کرد که آن مدعى، نه تنها قصاص قاتل را بخشید، بلکه خونبها را نیز بخشید.(19)
آرى مسأله هدایت و حق هدایت کردن در پیشگاه پیامبر(ص) و امامان(ع) این گونه در اوج ارزش و عظمت قرار داشت. بنابراین باید سعى و تلاش کرد تا هم خود به مرحله عالى هدایت برسیم، و تاج کرامت هدایت را بر سر نهیم، و هم دیگران را هدایت کرده، تا به آن همه پاداش دست یابیم.
8 - از امام صادق(ع) روایت شده: در عصر حضرت موسى(ع) زنى روسبى و آلوده دامن زندگى مىکرد، یکى از عابدهاى معروف و مورد قبول آن عصر بر اثر اغواى شیطان عابدنما و فریفتن او مبنى بر این که اگر با آن زن روسبى زنا کنى، از ترس این گناه، بیشتر عبادت خدا خواهى کرد. آن عابد سراغ آن زن آمد و از او درخواست کامجویى کرد، زن او را شناخت و به او چنین گفت: 1- اى بنده خدا ترک گناه آسانتر از توفیق به توبه است. 2- از کجا توفیق توبه یابى؟ 3- وانگهى توبه هر کسى که قبول نمىشود... همین چند جمله آن زن موجب هدایت عابد شد، و عابد منصرف شده و به جایگاه خود بازگشت.از قضا آن زن همان شب از دنیا رفت، صبح مردم دیدند بر بالاى در خانه او چنین نوشته شده: «احضروا فلانة فانّها من اهل الجنّة؛ براى تشییع جنازه این زن اجتماع کنید، او اهل بهشت است» مردم در شک و تردید بودند و تا سه روز براى دفن جنازه او اقدام نکردند، خداوند به حضرت موسى(ع) یا یکى از پیامبران وحى کرد: «نزد جنازه آن زن برو و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر کن که در نماز شرکت کنند،زیرا من او را به خاطر آن که بندهام فلان عابد را از گمراهى گناه بازداشت (و هدایت کرد) بخشیدم و او را اهل بهشت نمودم.»(20)
این احادیث که چند نمونه از صدها حدیث است بیانگر ارزش و پاداش عظیم هدایت و گام نهادن در پرتو انوار هدایت است و حکایت از آن دارد که هدایت خمیرمایه کرامت انسان، و چراغ فروزان کرامت خواهد بود. استقامت یا اکسیر اعظم
در دنباله دعاى مذکور سخن از استقامت به میان آمده، استقامت یعنى استوارى و مقاومت در راه هدف، پرواضح است که تداوم هرچیزى بستگى به پىگیرى و پشتکار و استقامت دارد، و ضد آن یعنى بى حوصلگى و خستگى و سستى، انسان را از حرکت در صراط مستقیم باز مىدارد، و بزرگترین ضربه را بر او زده و دست آوردهاى او را تباه و نابود مىسازد. محققان و صاحب نظران گفتهاند و تجربه ثابت کرده که نگهدارى و تداوم کار نیکى که انسان ایجاد کرده، از خود ایجاد آن، مهمتر و سختتر است. از این رو دوراندیشى و عاقبت به خیرى، و مقاومت در مسیر آرمانها موجب پرورش و افزایش و رونق خواهد شد، و زایش بدون رویش، و رویش بدون افزایش نتیجه بخش نیست، بنابراین چراغ مفاهیم عالى انسانى، و ارزشهاى والاى بشرى و الهى در پرتو صبر و استقامت روشن است و لحظه به لحظه موجب رشد مراحل هدایت خواهد شد، و اگر استقامت نباشد. این چراغ خاموش مىشود، چنان که در صفحات تاریخ بسیار دیده شده که افرادى پس از سالها حرکت در وادى هدایت، ناگهان بر اثر سستى و تهى شدن از استقامت وامانده شده و به عقب بازگشتهاند. پس اگر بگوییم استقامت، اکسیر اعظم و کبریت احمر (یاقوت سرخ ناب کمیاب) است گزاف نگفتهایم چنانکه مولانا گوید:
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایى همچو صبر آدم ندید
و قرآن چقدر زیبا فرمود: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنّة الّتى کنتم توعدون؛(21) به یقین کسانى که گفتند پروردگار ما خداوند یکتا است، سپس در این راه استقامت کردند. فرشتگان بر آنان نازل مىشوند و به آنها مىگویند که نترسید و غمگین مباشید،و بشارت باد به شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است.»
و پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الصّبر خیر مرکبٍ مارزق اللّه عبداً خیراً له ولا اوسع من الصّبر؛(22) صبر و استقامت، مرکب نیکى است، خداوند به بندهاى چیزى که برتر و نیرومندتر از صبر و استقامت باشد نداده است.» آرى باید همواره دعاى امام عصر(عج) را تکرار کرد که: «خدایا ما را به وسیله هدایت و استقامت گرامى بدار.» پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره اسراء، آیه 70. 2. تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 429. 3. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 189. 4. سوره حجرات، آیه 13. 5. سوره مجادله، آیه 11. 6. سوره بقره، آیه 185. 7. سوره آل عمران، آیه 4. 8. سوره نور، آیه 35. 9. سوره فرقان، آیه 31. 10. سوره یونس، آیه 35. 11. سوره مائده، آیه 32. 12. اصول کافى، ج 2، ص 210. 13. بحار، ج 2، ص 21. 14. همان، ج 21، ص 361. 15. بحارالانوار، ج 14، ص 40. 16. همان، ج 2، ص 2. 17. اعلام الورى طبرسى، ص 92. 18. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 13 و 14. 19. اقتباس از بحار الانوار، ج 2، ص 12 و 13. 20. روضة الکافى، ص 384، بحار، ج 14 ، ص 495 و 496. 21. سوره فصلت، آیه 30. 22. بحارالانوار، ج 82، ص 139.
در ششمین فراز از دعاى امام عصر(عج) چنین مىخوانیم: «و اکرمنا بالهدى والاستقامة؛ خدایا به وسیله هدایت شدن و استقامت در راه هدایت، ما را گرامى بدار.»
در این فراز از مسأله مهم و کلیدى یعنى کرامت هدایت و استقامت که منشأ و سرچشمه فضایل و کمالات عظیم و اساس ترقى و تعالى است سخن به میان آمده که بدون آن هرگز انسان به فلاح و رستگارى نمىرسد.
مسأله هدایت و استقامت همان است که ما هر روز در نمازهاى خود در سوره حمد مىگوییم: «اهدنا الصّراط المستقیم؛ خدایا ما را به راه راست هدایت فرما.»
در این فراز، دو موضوع مورد توجه قرار گرفته: 1- مسأله هدایت 2- مسأله صبر و استقامت در مسیر هدایت که نظر شما را به توضیح هر کدام جلب مىکنیم:
عظمت و توفیقات سرشار الهى انسان بستگى به شناخت تکریم انسانى، و گام نهادن در راستاى این کرامت دارد. که در این فراز، مسأله هدایت به عنوان کرامت شامخ انسانى از سوى خدا براى انسان ذکر شده که باید آن را شناخت و به آن عمل کرد.
کرامت بر دو گونه است: 1- ذاتى مانند: عقل، فطرت پاک، مقام خلیفة اللّهى براى بشر، و برخوردارى از داشتن ظرفیت وسیع براى فرا گرفتن علم و کمالات، و این که خداوند آسمانها و زمین را در تحت تسخیر انسان قرار داده است و... 2- کرامت اکتسابى، مانند کسب راه هدایت، تحصیل علم و تقوا و هرگونه مواهب الهى.
در قرآن به هر دو نوع از کرامت اشاره شده، در مورد کرامت ذاتى مىفرماید: «ولقد کرّمنا بنى آدم... و فضّلنا هم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛(1) ما انسانها را کرامت بخشیدیم (و تاج کرامت بر سر آنها نهادیم)...و بر بسیارى از مخلوقات خود برترى بخشیدیم.»
به گفته بعضى منظور از واژه کثیر در اینجا جمیع است، چنان که قرائن و روایات این مطلب را تأیید مىکند.(2) مانند روایاتى که بیانگر برترى انسان از فرشتگان است، و در این راستا امام باقر(ع) فرمود: «ما خلق اللّه عزّ و جلّ خلقاً اکرم على اللّه عزّ و جلّ من مؤمنٍ لانّ الملائکة خدّام المؤمنین؛(3) خداوند متعال مخلوقى را در پیشگاهش گرامىتر از انسان با ایمان نیافرید، زیرا فرشتگان خدمت گذاران مؤمنان هستند.»
و در مورد کرامت اکتسابى، قرآن مىفرماید: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم؛(4) قطعاً گرامىترین شما در پیشگاه خداوند پاکترین شما است.» و یا در مورد علم و معرفت که رکن اساسى کرامت انسان است، مىفرماید: «یرفع اللّه الّذین آمنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجاتٍ؛(5) خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند، و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مىبخشد.»
نتیجه این که خداوند هدف از آفرینش انسان را کرامت بخشى به او، و کسب مراحل و مراتب کرامت که همان کمالات و ارزشها است قرار داده است، و این کرامت طبق دعاى مذکور در پرتو انوار هدایت و استوارى و استقامت در مسیر هدایت، به دست مىآید. خداوند همه زمینهها و استعدادهاى کرامت و هدایت را در اختیار بشر نهاده، و اینک این بشر است تا با اراده و اختیار و همّت و ابتکار خود از این مواهب کمال استفاده را بکند، و قلّه رفیع کرامت را فتح نماید. هدایت و راههاى تحصیل آن
هدایت به معنى راهنمایى و نشان دادن راه از چاه، و ارائه طریق حق از باطل است، و آن داراى مراحلى است که از هدایت ناقص و ضعیف گرفته تا هدایت کامل و قوى، که هر کدام در درجهاى قرار دارند، روشن است که بعضى مانند پیامبر(ص) و معصومین(ع) به درجه عالى هدایت رسیدهاند، و بعضى در درجه ضعیف هدایت هستند، همچون نور چراغى که داراى یک وات از روشنى است و چراغى که از میلیونها وات نور و روشنایى برخوردار است. کرامت کامل انسان به این است که تا مىتواند با استقامت و استوارى نیرومند، در این راستا گامهاى راسخ بردارد و روز به روز بر کمال هدایت خود بیفزاید.
در ارزش هدایت همین بس که قرآن نتیجه و هدف از ارسال رسل و انزال کتابهاى آسمانى را همان هدایت قرار داده است و مىفرماید: «... و انزل فیه القرآن هدى للنّاس؛(6) و در ماه رمضان قرآن نازل شد که مایه هدایت مردم است.» و نیز مىفرماید: «و انزل التوراة و الانجیل من قبل هدى للنّاس؛(7) خداوند تورات و انجیل را پیش از قرآن، براى هدایت مردم فرستاد.» و در مورد پیامبران مىفرماید: «و جعلنا هم ائمّةً یهدون بامرنا؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت مىکنند.»
و بالاتر از همه اینها این که خداوند در قرآن ذات پاک خود را به عنوان نور و هادى (هدایتگر) نامیده آنجا که مىفرماید: «اللّه نور السماوات و الارض؛(8) خداوند مایه نور و روشنایى و هدایت آسمانها و زمین است.» و نیز مىفرماید: «و کفى بربّک هادیاً و نصیراً؛(9) و براى تو همین بس که پروردگارت هدایت کننده و یاور است.» اوج ارزش هدایت
با توجه به محتواى هدایت و آثار آن، و ضدیت آن با ضلالت و گمراهى که عامل همه بدبختىها است، مىتوانیم مسأله هدایت را در رأس ارزشها بدانیم، چرا که همه ارزشها در پرتو انوار آن تحقّق مىیابد، و کرامت کامل انسان در راستاى آن به دست مىآید. مثال آن همانند آن است که شخصى در شب ظلمانى پر از وحشت در بیابانى پر خطر، راه را گم کرده و هرلحظه خطرهاى گوناگون او را تهدید مىکند، اگر او با همین وضع به راه خود ادامه دهد، روشن است که با شدیدترین وضع به هلاکت مىرسد، ولى هرگاه ناگهان یک نفر با چراغى تابان نزد او آمد، و او را به راهى راهنمایى کرد، و همراه او در آن راه که پایانش بهشتى پر از نعمتها است رسید، به راستى آن شخص به چه سعادت عظیمى نائل شده است؟ با توجه به این مثال در فرق بین هدایت و ضلالت. آیا کدام بهتر است؟ آیا شما کدام را مىپسندید؟ چنان که قرآن مىفرماید: «افمن یهدى الى الحقّ احقّ ان یتّبع ام من لایهدى الّا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون؛(10) آیا کسى که به سوى حق هدایت مىکند، براى پیروى شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنید؟.»
براى توضیح بیشتر در درک ارزش هدایت نظر شما را به چند روایت جلب مىکنیم:
1- امام صادق(ع) این آیه را تلاوت کرد: «من قتل نفساً بغیر نفسٍ فکانّما قتل النّاس جمیعاً و من احیاها فکانّما احیا النّاس جمیعاً؛(11) هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین، بکشد چنان است که گویى همه انسانها را کشته است، و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است.»
آنگاه فرمود: «یعنى هرگاه موجب گمراهى انسانى شود، او را کشته است و اگر او را از گمراهى به سوى هدایت بکشاند، گویى همه مردم را زنده نموده است.» و در نقل دیگر فرمود: «این تفسیر، تأویل اعظم این آیه است.»(12) و از امام باقر(ع) در معنى این آیه آمده، یعنى: اگر شخصى را از غرق و یا سوختن نجات داد، و یا بزرگتر از اینها او را از گمراهى به سوى هدایت، زنده کرد، گویى همه مردم را زنده نموده است. و در عبارت دیگر فرمود: «یعنى کسى که انسان را از کفر به سوى ایمان هدایت کرد...»(13)
2- امیرمؤمنان على(ع) فرمود: پیامبر(ص) مرا از مدینه به سوى یمن(براى تبلیغ) فرستاد، در بدرقه فرمود: «و ایم اللّه لان یهدى اللّه على یدیک رجلاً خیرٌ لک ممّا طلعت علیه الشّمس او غربت؛(14) سوگند به خدا هرگاه خداوند به دست تو یک نفر از آنها را هدایت کند، براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن مىتابد، یا غروب مىکند.»
3- روایت شده: روزى حضرت داود(ع) تنها از شهر به سوى کوهها و بیابانها خارج شد، خداوند به او وحى کرد: «چرا از خلق بریدهاى و تنها سر به بیابانها نهادهاى؟» داود (ع) عرض کرد:«اشتیاق و علاقه شدید به تو مرا به این کار وا داشت، تا بیشتر با تو رابطه برقرار سازم.» خداوند به او وحى کرد: «به سوى شهر و مردم باز گرد، که اگر در میان مردم با هدایتهایت، یک نفر منحرف را به سوى راه راست هدایت کنى، نام تو را در لوح محفوظ به عنوان «حمید» (پسندیده و ستوده) ثبت مىکنم.»(15)
4- رسول خدا(ص) فرمود: سختتر از زندگى یتیمى که پدرش را از دست داده، یتیمى است که امامش را نمىشناسد و بین او و امامش فاصله افتاده است، و در احکام دین سرگردان است که چه کند؟ آگاه باشید هر کس از شیعیان ما به مسایل ما آگاهى دارد، و چنین یتیمى سرگردان از احکام ما را بنگرد و او را ارشاد و هدایت نماید و شریعت ما را به او بیاموزد، کان معنا فى الرّفیق الاعلى؛ آن راهنما،در بهشت با گروه ما و همدم پیامبران در جایگاه رفیع و ارجمند خواهد بود.»(16)
5 - در جنگ احد با این که پیامبر(ص) و مسلمین صدمات بسیار دیدند و شهدایى همچون حضرت حمزه دادند و سرتا پاى پیامبر(ص) و امام على(ع) مجروح شد، و آنان در شدیدترین وضعیت قرار گرفتند، در این بحران سخت یکى از مسلمانان به پیامبر عرض کرد: «چرا نفرین نمىکنى؟ بر دشمن نفرین کن» پیامبر(ص) در پاسخ او، دست به درگاه الهى بلند کرده و عرض کرد: «اللّهم اهد قومى فانّهم لایعلمون؛(17) خدایا قوم مرا به راه راست هدایت کن، چرا که آنان نادان هستند.»
آرى مسأله هدایت قوم، حتى در بحرانىترین رویکردها براى پیامبر(ص) بر همه چیز برترى داشت.
6- ابن ابى الحدید روایت مىکند: هنگامى سپاه امیرمؤمنان على(ع) در جنگ صفّین بر شریعه آب مسلّط شدند و چند روزى موقعیت جنگ به نفع آن حضرت به پیش مىرفت، در چنین فرصتى، حضرت على (ع) از فرستادن لشگر به میدان دست نگه داشته بود، به طورى که بعضى از یارانش به آن حضرت عرض کردند: «آیا ما را از کوفه به نزدیک شام کشاندهاى که اینجا را وطن خود سازیم؟ تا آنجا که بعضى گمان مىکنند شما از جنگیدن اکراه دارى، از این رو که از مرگ مىگریزى؟ و بعضى مىپندارند تو در مورد صحت جنگ با سپاه معاویه به شک و تردید افتادهاى؟» امام على(ع) در پاسخ فرمود: من در چه زمانى از جنگ و مرگ ابا و هراس داشتم؟ آیا هرگز چنین چیزى در قاموس وجود من بوده است؟ من در آن هنگام که نوجوان بودم که معمولاً نوجوانان از جنگ و مرگ هراس دارند؟ هراس نداشتم، بلکه به آن علاقه داشتم. آیا اکنونى که سایه عمرم به لب دیوار رسیده اکراه دارم؟ اما در مورد شک و تردید، اگر چنین بود در جنگ جمل در بصره شک مىکردم که تصمیمگیرى در این جنگ از نظر نزدیک بودن عایشه و طلحه و زبیر و...سختتر بود. سوگند به خدا موضوع جنگ با سپاه معاویه را، زیرو رو کرده و با دقت بررسى نمودم، و چنین نتیجه گرفتم که راهى جز جنگ وجود ندارد، و گرنه خدا و رسولش را مخالفت نمودهام، «و لکنى استأنّى بالقوم عسى ان یهتدوا او تهتدى منهم طائفةٌ...؛ ولى این که اینک از جنگ دست برداشتهام به این امید است که بلکه در این فرصت دشمنان استفاده کرده و هدایت شوند، و یا گروهى از آنها به راه هدایت گرایش یابند، چرا که رسول خدا (ص) در ماجراى جنگ خیبر به من فرمود: هرگاه خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، براى تو برتر است از آنچه که خورشید بر آن مىتابد.»(18) آرى به خاطر هدایت، دست از جنگ برداشتهام.
7 - مردى به محضر امام سجّاد(ع) آمد در حالى که مرد دیگرى را همراه خود نزد آن حضرت آورده بود و به امام عرض کرد:«این مرد پدرم را کشته است»، آن مرد نیز اعتراف کرد که قاتل پدر او است، و در نتیجه باید قصاص شود. قاتل درخواست عفو داشت. امام سجّاد(ع) به مدعى خون و خوهان قصاص فرمود: «اگر به یاد دارى که این قاتل بر گردن تو در گذشته حقى داشته، به خاطر آن حق او را ببخش و قصاص نکن.» مدعى عرض کرد: «او حقى بر گردن من دارد، ولى آن حق به اندازهاى نیست که به جاى آن از قتل پدرم صرف نظر کنم و او را ببخشم. بلکه مىخواهم او را قصاص کنم، و در برابر کشتن پدرم، او را بکشم. در عین حال حاضرم که به خاطر آن حقى که بر گردن من دارد از قصاص بگذرم و به جاى آن خونبهاى پدرم را از او بگیرم.» امام سجّاد(ع) از مدعى پرسید: آن حق قاتل بر تو چه بوده است؟ مدعى گفت: اى فرزند رسول خدا! او توحید الهى و نبوّت پیامبر خدا محمّد(ص) و امامت على(ع) و امامان(ع) را به من آموخته است، و مرا به این امور اعتقادى هدایت نموده است. امام سجاد(ع) با تعجّب فرمود: «آیا چنین حق بزرگى که او برگردن تو دارد کفایت و جبران قصاص را نمىکند؟ آرى این حق (هدایت) به قدرى مهم است که سوگند به خدا کفایت و جبران خون همه انسانها از پیشینیان و آیندگان - غیر از پیامبران و امامان (ع) - را مىکند، زیرا هیچ چیزى جبران خون پیامبران و امامان را نمىکند. بنابراین به جاى قصاص، از او دیه (خونبها) بگیر.»
مدعى خون، پیشنهاد امام سجّاد(ع) را پذیرفت. آنگاه امام با نصایح خود کارى کرد که آن مدعى، نه تنها قصاص قاتل را بخشید، بلکه خونبها را نیز بخشید.(19)
آرى مسأله هدایت و حق هدایت کردن در پیشگاه پیامبر(ص) و امامان(ع) این گونه در اوج ارزش و عظمت قرار داشت. بنابراین باید سعى و تلاش کرد تا هم خود به مرحله عالى هدایت برسیم، و تاج کرامت هدایت را بر سر نهیم، و هم دیگران را هدایت کرده، تا به آن همه پاداش دست یابیم.
8 - از امام صادق(ع) روایت شده: در عصر حضرت موسى(ع) زنى روسبى و آلوده دامن زندگى مىکرد، یکى از عابدهاى معروف و مورد قبول آن عصر بر اثر اغواى شیطان عابدنما و فریفتن او مبنى بر این که اگر با آن زن روسبى زنا کنى، از ترس این گناه، بیشتر عبادت خدا خواهى کرد. آن عابد سراغ آن زن آمد و از او درخواست کامجویى کرد، زن او را شناخت و به او چنین گفت: 1- اى بنده خدا ترک گناه آسانتر از توفیق به توبه است. 2- از کجا توفیق توبه یابى؟ 3- وانگهى توبه هر کسى که قبول نمىشود... همین چند جمله آن زن موجب هدایت عابد شد، و عابد منصرف شده و به جایگاه خود بازگشت.از قضا آن زن همان شب از دنیا رفت، صبح مردم دیدند بر بالاى در خانه او چنین نوشته شده: «احضروا فلانة فانّها من اهل الجنّة؛ براى تشییع جنازه این زن اجتماع کنید، او اهل بهشت است» مردم در شک و تردید بودند و تا سه روز براى دفن جنازه او اقدام نکردند، خداوند به حضرت موسى(ع) یا یکى از پیامبران وحى کرد: «نزد جنازه آن زن برو و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر کن که در نماز شرکت کنند،زیرا من او را به خاطر آن که بندهام فلان عابد را از گمراهى گناه بازداشت (و هدایت کرد) بخشیدم و او را اهل بهشت نمودم.»(20)
این احادیث که چند نمونه از صدها حدیث است بیانگر ارزش و پاداش عظیم هدایت و گام نهادن در پرتو انوار هدایت است و حکایت از آن دارد که هدایت خمیرمایه کرامت انسان، و چراغ فروزان کرامت خواهد بود. استقامت یا اکسیر اعظم
در دنباله دعاى مذکور سخن از استقامت به میان آمده، استقامت یعنى استوارى و مقاومت در راه هدف، پرواضح است که تداوم هرچیزى بستگى به پىگیرى و پشتکار و استقامت دارد، و ضد آن یعنى بى حوصلگى و خستگى و سستى، انسان را از حرکت در صراط مستقیم باز مىدارد، و بزرگترین ضربه را بر او زده و دست آوردهاى او را تباه و نابود مىسازد. محققان و صاحب نظران گفتهاند و تجربه ثابت کرده که نگهدارى و تداوم کار نیکى که انسان ایجاد کرده، از خود ایجاد آن، مهمتر و سختتر است. از این رو دوراندیشى و عاقبت به خیرى، و مقاومت در مسیر آرمانها موجب پرورش و افزایش و رونق خواهد شد، و زایش بدون رویش، و رویش بدون افزایش نتیجه بخش نیست، بنابراین چراغ مفاهیم عالى انسانى، و ارزشهاى والاى بشرى و الهى در پرتو صبر و استقامت روشن است و لحظه به لحظه موجب رشد مراحل هدایت خواهد شد، و اگر استقامت نباشد. این چراغ خاموش مىشود، چنان که در صفحات تاریخ بسیار دیده شده که افرادى پس از سالها حرکت در وادى هدایت، ناگهان بر اثر سستى و تهى شدن از استقامت وامانده شده و به عقب بازگشتهاند. پس اگر بگوییم استقامت، اکسیر اعظم و کبریت احمر (یاقوت سرخ ناب کمیاب) است گزاف نگفتهایم چنانکه مولانا گوید:
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایى همچو صبر آدم ندید
و قرآن چقدر زیبا فرمود: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنّة الّتى کنتم توعدون؛(21) به یقین کسانى که گفتند پروردگار ما خداوند یکتا است، سپس در این راه استقامت کردند. فرشتگان بر آنان نازل مىشوند و به آنها مىگویند که نترسید و غمگین مباشید،و بشارت باد به شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است.»
و پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الصّبر خیر مرکبٍ مارزق اللّه عبداً خیراً له ولا اوسع من الصّبر؛(22) صبر و استقامت، مرکب نیکى است، خداوند به بندهاى چیزى که برتر و نیرومندتر از صبر و استقامت باشد نداده است.» آرى باید همواره دعاى امام عصر(عج) را تکرار کرد که: «خدایا ما را به وسیله هدایت و استقامت گرامى بدار.» پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره اسراء، آیه 70. 2. تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 429. 3. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 189. 4. سوره حجرات، آیه 13. 5. سوره مجادله، آیه 11. 6. سوره بقره، آیه 185. 7. سوره آل عمران، آیه 4. 8. سوره نور، آیه 35. 9. سوره فرقان، آیه 31. 10. سوره یونس، آیه 35. 11. سوره مائده، آیه 32. 12. اصول کافى، ج 2، ص 210. 13. بحار، ج 2، ص 21. 14. همان، ج 21، ص 361. 15. بحارالانوار، ج 14، ص 40. 16. همان، ج 2، ص 2. 17. اعلام الورى طبرسى، ص 92. 18. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 13 و 14. 19. اقتباس از بحار الانوار، ج 2، ص 12 و 13. 20. روضة الکافى، ص 384، بحار، ج 14 ، ص 495 و 496. 21. سوره فصلت، آیه 30. 22. بحارالانوار، ج 82، ص 139.