آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در نظام ارزشى اسلام، شهادت در راه خدا یک معیار اصیل و معنوى است که سایر امتیازات انسانى و اعمال صالح یک فرد مسلمان را تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد و در طبقه بندى ارزشها و اصول اسلامى، جایگاهى بس رفیع دارد. رسول گرامى اسلام در این مورد مى‏فرماید: «فوق کلّ ذى برٍّ، برٌّ حتى تقتل الرّجل فى سبیل اللّه فاذا قتل فى سبیل اللّه فلیس فوقه برٌّ؛(1) بالاتر از هر نیکى، نیکى دیگرى است تا اینکه شخص در راه خدا به شهادت برسد. هنگامى که در راه خدا به شهادت رسید، دیگر بالاتر از آن نیکى وجود ندارد.
اساساً اگر روحیه شهادت‏طلبى و جهاد در راه خدا در جامعه‏اى نباشد و افراد آن جامعه به تن پرورى و تعلقات مادّى مشغول شدند سرنوشتى ذلت بار و آینده‏اى حقارت‏آمیز خواهند داشت.
امیر مؤمنان على(ع) در خطبه معروف خود مى‏فرماید: «فانّ الجهاد بابٌ من ابواب الجنّة فتحه اللّه لخاصّة اولیائه و هو لباس التّقوى و درع اللّه الحصینة و جنّته الوثیقة فمن ترکه رغبةً عنه البسه اللّه ثوب الذّلّ و شمله البلاء و دیّث بالصّغار و القماءة و ضرب على قلبه بالاسهاب و ادیل الحقّ منه بتضییع الجهاد و سیم الخسف و منع النّصف؛(2) جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است که خداوند آنرا به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد،لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است. و کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خداوند لباس ذلت و خوارى را بر او مى‏پوشاند و دچار بلا و مصیبت مى‏شود و کوچک و ذلیل مى‏گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى‏گرداند به جهت ترک جهاد به خوارى محکوم و از عدالت محروم است.»
طبق این بینش الهى مردمانى که روحیه جهاد و شهادت را در وجودشان تقویت کنند و در راه اهداف والایشان استقامت ورزند و براى تحقق آرمانهاى مقدس الهى با تمام وجود به استقبال شهادت بروند ملتى عزیز، مورد توجه دیگران، مقتدر و مستقل خواهند بود. انسانهاى شهادت طلب که شایستگى خویش را براى رسیدن به اهداف مقدس اثبات مى‏کند و با ایستادگى آگاهانه و مقاومت هوشمندانه هستى‏اش را به اهل جهان عرضه مى‏دارد هرگز روى ذلت و خوارى نخواهد دید و او با شهادت در راه خدا به درجات والاى معنوى نائل خواهد شد. مولاى متقیان براین باور وحیانى تأکید مى‏کرد که: «ما ضرّ اخواننا الّذین سفکت دماءهم و هم بصفّین الّا یکونوا الیوم احیاءً؟ یسیغون الغصص و یشربون الرّنق، قد و اللّه لقوا اللّه فوفّاهم اجورهم و حلّهم دار الامن بعد خوفهم؛(3) آن گروه از برادران ما که در مصاف با دشمن - در جنگ صفین - خونشان ریخته و به شهادت رسیدند، هرگز زیان نکردند، آنان امروز نیستند (تا همانند من) خوراکشان غم و غصه و نوشیدنى آنها خون دل باشد، بخدا سوگند آنها به ملاقات خداوند رفتند و پاداش خود را به نحو شایسته‏اى دریافت نمودند و پس از گذراندن مرحله خوف و دلهره در سراى امن الهى مسکن گزیدند.
بنابراین فرهنگ شهادت معامله‏اى عزتمندانه و سودمند است که انسانهاى وارسته با خداى خود به عمل مى‏آورند و با زدودن غبارهاى تعلق از تمام مظاهر دنیوى به مقامات عالیه دست مى‏یابند. متفکر شهید استاد مطهرى در تعریف شهادت مى‏نویسد: شهادت به حکم اینکه عملى آگاهانه و اختیارى است و در راه هدفى مقدس است و از هرگونه انگیزه خودگرایانه منزه و مبرا است؟ تحسین‏انگیز و افتخارآمیز است و عملى قهرمانانه تلقى مى‏شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این نوع از مرگ است که از حیات و زندگى برتر و مقدس‏تر و عظیم‏تر و فخیم‏تر است... پس شهادت قداست خود را از اینجا کسب مى‏کند که فداکردن آگاهانه تمام هستى خود است در راه هدف مقدس.(4)
صدرالمتألهین در مورد مقام جاوید شهیدان مى‏گوید:
آنانکه ره دوست گزیدند همه‏
در کوى شهادت آرمیدند همه‏
در معرکه دو کون فتح از عشق است‏
هر چند سپاه او شهیدند همه‏ شهادت در قرآن‏
شهادت براى انسانهاى وارسته و خود ساخته که از دنیا و وابستگى‏هاى آن رسته و به خدا پیوسته‏اند، میانبرترین راهى است که آنان را به مقصد نهایى و هدف والاى الهى مى‏رساند. شهادت از دیدگاه آیات وحیانى قرآن نه تنها خسارت نیست بلکه حیاتى جاودانى و همیشگى است و این نداى قرآن همواره در گوش مردمان آزاده جهان طنین انداز است که: «ولاتحسبن الّذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛(5) هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شده‏اند، مردگانند، بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.»
سعدى مى‏گوید:
زنده کدامست بر هوشیار
آنکه بمیرد به سر کوى یار
آرى به حقیقت شهداى راه حق زنده‏اند و ما از آن زندگى جاودانه خبر نداریم. آنان در کنار اولیاء و انبیاء الهى در بهشت برین جاى دارند. آنان انسانهاى با فضیلت و کاملى هستند که مقام بس عظیمى کسب نموده‏اند.
«فرحین بما آتاهم اللّه من فضله و یستبشرون بالّذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الّا خوف علیهم ولا هم یحزنون؛(6) آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند و به کسانى که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند، بشارت مى‏دهند که نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت.»
شهادت در حقیقت یک پیروزى و فتح است. پیروزى بر شیطان و فتح قلّه‏هاى رفیع کمالات و فضائل «قل هل تربّصون بنا الّا احدى الحسنیین؛ بگو، آیا درباره ما جز یکى از دو نیکى را انتظار دارید؟ (پیروزى یا شهادت).»
براى یک مسلمان دین‏باور و خدا محور، هم شهادت و هم کشتن دشمن، هر دو پیروزى است، چرا که هدف او از جهاد مقدس، احقاق حق و اعتلاى پرچم حق است و روشن نمودن شاهراه انسانیت. و پرتو افشاندن در ظلمات استبدادها و ستم‏ها و فسادها است، به همین جهت او در هر دو صورت به این هدف والایش رسیده و موجب استحکام ارزشهاى الهى و انسانى گردیده است.
امام حسین(ع) و شهادت‏
حضرت امام حسین(ع) سرور و سید شهیدان است. عشق به شهادت و جانفشانى در راه حق سراسر وجود آن حضرت را فرا گرفته بود و آن گرامى، شهادت را برترین نوع مرگ مى‏دانست و مى‏فرمود:
«و ان تکن الابدان للموت انشأت‏
فقتل امرءٍ بالسّیف فى اللّه افضل(7)
اگر بدن‏ها براى مرگ آفریده شده‏اند، پس کشته شدن یک انسان با شمشیر در راه خداوند برترین نوع مرگ مى‏باشد.
سالار شهیدان (ع) عشق به شهادت را از مکتب پرمایه رسول گرامى اسلام، پدر گرامیش امیرمؤمنان(ع) آموخته بود. رسول خدا(ص) مى‏فرمود: «و الّذى نفسى بیده لوددت انّى اقتل فى سبیل اللّه، ثمّ احیا، ثمّ اقتل، ثمّ احیا، ثم اقتل؛(8) سوگند به آن که جانم در دست اوست دوست دارم در راه خدا کشته شوم، سپس زنده شوم و آنگاه کشته شوم، سپس زنده شوم و آنگاه کشته شوم.»
على(ع) نیز بارها این عشق درونى خود را اظهار کرده بود. آن حضرت هم براى خود و هم براى یاران نزدیکش این افتخار را آرزو مى‏کرد. آن حضرت براى ممتازترین یارش، جناب مالک اشتر، چنین مقامى را از خداوند خواسته و فرمود: «اسأل اللّه ان یختم لى ولک بالسّعادة و الشّهادة؛ و انّا الیه راغبون؛(9) من از خداى متعال درخواست مى‏کنم که پایان عمر من و تو را به رستگارى و شهادت ختم کند و البته که ما به ملاقات او مشتاق هستیم.»
و هنگامى که آرزوى دیرینه‏اش در محراب مسجد کوفه در آستانه تحقق قرار گرفت، با کمال رضایت فرمود: «فزت و ربّ الکعبة؛(10) به خداى کعبه سوگند! رستگار شدم.»
البته شوق شهادت در وجود امام حسین(ع) به این معنا نبود که خود را تسلیم مرگ کند و هیچگونه اقدام و دفاعى از خود نشان ندهد، بلکه آن پیشواى حقیقت طلبان در برابر ظلم و ستم غارتگران بیت المال و متعرضین به مسلمانان شدیداً مقابله و دفاع مى‏کرد، امّا هنگامى که در نیمه رجب سال 60 هجرى در معرض بیعت با یزید قرار گرفت، احساس نمود که دین خدا جز به شهادت آن حضرت احیاء نخواهد شد. به کنار قبر پیامبر(ص) آمد و عرضه داشت: «اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! با اکراه و اجبار از جوار تو بیرون مى‏روم، میان من و تو جدایى انداختند، زیرا با یزید بن معاویه که شرابخوار و فردى فاسق و فاجر است، بیعت نکردم. اکنون با همه ناخوشایندى از نزد تو خارج مى‏شوم.»
امام را خوابى سبک فرا گرفت و در عالم رؤیا جدّش رسولخدا را زیارت کرد. پیامبر(ص) او را در آغوش گرفته و صورتش را بوسید و در ضمن سخنانى فرمود: «یا حبیبى! یا حسین! انّ اباک و امّک و اخاک قد قدموا علىّ و هم الیک مشتاقون و انّ لک فى الجنان لدرجةً عالیةً، لن تنالها الّا بالشّهادة؛(11) اى محبوب من، اى حسین! پدر و مادر و برادرت در کنار من مشتاق دیدار تو اند، براى تو در بهشت درجات عالى است که به آن نخواهى رسید مگر با شهادت.»
بعد از این بشارت، شوق شهادت در راه اعتلاى کلمة اللّه در وجودش مضاعف گردید. هنگامى که امام با یاران خویش به سوى کربلا رهسپار بود، در راه، فرزدق شاعر، آن حضرت را ملاقات کرده و بعد از سلام گفت: اى پسر رسول خدا! چگونه به کوفیان دل مى‏بندى و اعتماد مى‏کنى، در حالى که پسرعمویت مسلم بن عقیل و دوستانش را کشتند؟! چشمان حضرت پر از اشک شد و فرمود: «رحم اللّه مسلماً فلقد صار الى روح اللّه و ریحانه و جنّته و رضوانه، امّا انّه قد قضى ما علیه و بقى ما علینا؛(12) خدا مسلم را رحمت کند، او به سوى آرامش الهى و بارگاه عطرآگین بهشت و خشنودى خداوند هجرت کرد. او تکلیف خود را انجام داد و هنوز تکلیف ما باقى است.» دعوتنامه شهادت‏
امام حسین(ع) در یکى از سخنرانى‏هاى عمومى خود براى حجاج، بعد از تبیین فلسفه قیام خویش و تحلیل اوضاع سیاسى روز، از شهادت خود به دست ستمگران حکومت اموى خبر داده و از مسلمانان آزاده و متعهد خواست که در این حماسه جاویدان، حضرتش را همراهى کرده و آماده شهادت در راه خدا باشند. امام در فرازى از سخنان روشنگرانه خویش فرمود: اى مردم! مرگ بر انسانها چونان گردنبندى که لازمه گردن دختران جوان است حتمى است، و من به دیدار نیاکانم آنچنان اشتیاق دارم که یعقوب(ع) به دیدار یوسف(ع) داشت و براى من قتلگاهى معیّن گردیده است که در آنجا به شهادت خواهم رسید.
گویا با چشم خود مى‏بینم که درندگان بیابانها(لشکریان یزید) در سرزمینى در میان «نواویس و «کربلا» اعضاى مرا قطعه قطعه و شکم گرسنه خود را سیر مى‏کنند، از پیش آمدى که با قلم تقدیر نوشته شده، گریزى نیست.»
آنگاه حضرت ادامه داد:
«رضى اللّه رضانا اهل البیت، نصبر على بلائه و یوفیّنا اجور الصّابرین لن تشذّ عن رسول اللّه لحمته و هى مجموعةٌ له فى حضیرة القدس، تقرّبهم عینه و ینجزبهم وعده، من کان باذلاً فینا مهجته و موطّناً على لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحلٌ مصبحاً ان شاء اللّه تعالى؛(13) رضایت خداوند رضایت ما اهل بیت است بر بلاهاى او صبر مى‏کنیم و پاداش صابران را خواهیم داشت پاره‏هاى تن پیامبر(ص) از او جدا نخواهند شد و آنان در بهشت در کنار پیامبر(ص) گرد خواهند آمد. چشمان پیامبر(ص) با دیدن آنان روشن خواهد شد و توسط اهل بیتش وعده او (گسترش آیین توحیدى اسلام) تحقق خواهد یافت.
هر کسى آمادگى جان نثارى در راه ما و تقدیم جان خویش را در راه خدا دارد، پس به همراه ما سفر کند که انشاء اللّه من فردا صبح حرکت خواهم کرد.»
امام حسین(ع) عشق به شهادت را در روز عاشورا در مرحله عمل نشان داد و جان خویش را در راه خدا تقدیم نمود.
این نوشته را با سخنى حکیمانه از استاد شهید مطهرى به پایان مى‏بریم:
«امام حسین(ع) به واسطه شخصیت عالیقدرش، به واسطه شهادت قهرمانانه‏اش مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر کسانى که بر این مخزن عظیم و گرانقدر احساسى و روحى گمارده شدند - یعنى رهبران مذهبى - بتوانند از این مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و هم رنگ کردن و هم احساس کردن روحها با روح عظیم حسینى بهره‏بردارى صحیح کنند جهان اصلاح خواهد شد. راز بقاء امام حسین(ع) این است که نهضتش از طرفى منطقى است، بعد عقلى دارد و از ناحیه منطق حمایت مى‏شود و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است.»(14) پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1 الکافى، ج 2، ص 348. 2 نهج البلاغه، خطبه 27. 3 نهج البلاغه، خطبه 182. 4 قیام و انقلاب مهدى (عج)، ص 84. 5 سوره آل عمران، آیه 169. 6 سوره آل عمران، آیه 170. 7 کنزالعمال، ج 4، ص 295. 8 نهج البلاغه، نامه 53. 9 منتهى الآمال، ج 1، ص 174. 10 اللهوف، ص 74. 11 مدینة المعاجز، ج 3، ص 484. 12 اللّهوف، ص 74. 13 شرح الاخبار مغربى، ج 3، ص 146 ؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع) ص 274. 14 قیام و انقلاب مهدى (ع)، ص 122.

تبلیغات