راهبردهاى تکریم شخصیت در سیره معصومین(ع)
آرشیو
چکیده
متن
یکى از روشهاى صحیح و کارآمد در تربیت انسان، روش احترام و «تکریم شخصیت» است. این شیوه در حقیقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهمترین عوامل رشد شخصیّت اوست.
خداوند متعال در قرآن کریم بنى آدم را تکریم نموده است و هیچ موجودى را برتر از او نیافریده است: «و لقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضّلناهم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛(1) ما فرزندان آدمى را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا بر مرکبهاى راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات برترى بخشیدیم.»
از آیه مزبور چنین استنباط مىکنیم که خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکى کرامت و بزرگوارى و دیگرى برترى بر سایر مخلوقات. منظور از تکریم انسان، اعطاى خصوصیاتى است به او که در سایر موجودات و پدیدهها نیست و منظور از برترى، اعطاى خصوصیاتى است به انسان که دیگر موجودات در آن شریک هستند، ولى انسان در حدّ اعلاء از آن برخوردار است. نظر به این که انسان از این دو مزیّت عالى و فطرى برخوردار است، احترام و تکریم وى یک وظیفه اساسى است که هیچ عاملى نباید آن را متزلزل سازد، بنابراین پیشوایان معصوم(ع) در سیره عملى خود توجه خاصى به این موضوع دارند و آن را سرلوحه برنامههاى تربیتى و سازنده خویش قرار دادهاند که به استناد احادیث و روایات در این نوشتار به تبیین و تشریح آن خواهیم پرداخت. کرامت نبوى
سیره عملى پیامبراسلام (ص) گویاى توجه و احترام به شخصیت مردم است. در زمان آن حضرت هرکس بر او وارد مىشد، مورد تکریم قرار مىگرفت که این خود یکى از عوامل بسیار مؤثر در گرایش مردم به دین مبین اسلام بوده است. ایشان در راستاى کار و تلاش، کارگران و تولید کنندگان را تکریم و تمجید مىنمودند.
انس بن مالک مىگوید: هنگامى که پیامبر(ص) از جنگ تبوک بر مىگشت، «سعد انصارى» - یکى از کارگران مدینه - به استقبال آن حضرت آمد. هنگامى که رسول خدا(ص) با او دست داد، دستهاى زبر و خشن مرد انصارى پیامبر(ص) را تحت تأثیر قرار داد، بنابراین از او پرسید: چرا دستهاى تو این قدر زبر و خشن است؟!
عرضه داشت: یا رسول اللّه! این خشونت و زبرى دستان من بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله آن زحمت مىکشم و مخارج خود و خانوادهام را تأمین مىنمایم.
پیامبراکرم(ص) دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد.(2)
از دیگر رفتارهاى متداول آن حضرت رعایت احترام نسبت به کودکان و اعطاى شخصیت به آنان بود. احساس ضعف شخصیت نه فقط بزرگ سالان را رنج مىدهد و به رفتار ناهنجار وا مىدارد، بلکه کودکان را نیز دچار مشکل مىکند. بعضى مىپندارند چون کودک پیکرى کوچکتر از بزرگ سالان دارد، شخصیت خود را هم کوچک مىپندارد، حال آن که چنین نیست و چه بسا بى توجهى به شخصیت کودکان زیان بارتر از بىتوجهى به شخصیت بزرگ سالان باشد، زیرا احساس ضعف شخصیت در کودکى سبب بروز رفتارهاى نادرست و ویرانگر در بزرگ سالى مىشود. به همین سبب است که امام هادى(ع) مىفرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن من شرّه؛(3) هر کس شخصیتش مورد اهانت واقع شود، از شرّ او در امان نیستید.» رسول اکرم(ص) در حضور دختر خردسالش (فاطمه) مىایستاد و احترامش مىکرد.(4) گاه به احترام و نیز مراعات خردسالى نوادگانش، سجده نماز را طولانى مىساخت و یا براى برآوردن حاجت آنان، نماز را با سرعت به پایان مىبرد. هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست نوازش مىکشید و مهربانى و عطوفت نسبت به کودکان، خوى همیشگى آن حضرت بود. مرحوم علامه مجلسى در ضمن نقل روایتى مىنویسد: پیامبر اکرم(ص) هر روز با نوهاش حسین(ع) بازى مىکرد. روزى آن قدر با وى بازى کرد که عایشه به اعتراض گفت: چقدر با او بازى مىکنى؟! حضرت(ص) فرمود: واى بر تو! چه طور او را دوست نداشته باشم در حالى که او میوه دل و نور چشم من است.(5)
لازم به ذکر است در بزرگداشت شخصیت کودکان باید همواره توجه داشت که این امر براى ارضاى حسّ شخصیتطلبى آنان است.
بدین سبب باید در انجام آن به شیوهاى گام برداشت که زمینه غرور و نازپرورى کودکان فراهم نشود و این امر زمانى است که ما همه شیوههاى تربیتى را هم گام عمل کنیم، چنان که رسول خدا(ص) عمل مىکرد. کرامت علوى
در حکومت امام على(ع) کرامت انسان در عالىترین درجه ممکن رعایت مىشد. آن حضرت به کرامت ذاتى انسانها معتقد بود، زیرا انسان بر همه موجودات و بر فرشتگان برترى دارد و از این لحاظ داراى زمینه و استعدادى است که هیچ موجودى این امتیاز را ندارد.
میزان اهمیت ارزش افراد در نظر حضرت بر سیره حکومتى ایشان و حاکمیت اخلاق بر سیاست، تأثیرى تعیین کننده داشت.
در نگاه امام(ع) انسانها بدون توجه به دین و اعتقادشان کرامت دارند و حکومت باید به ارزش انسانى آنان احترام بگذارد.
این مسأله به طور کامل در آغاز نامه آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «اشعر قلبک الرّحمة للرّعیّة و المحبّة لهم و اللّطف بهم و لاتکوننّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانّهم صنفان: امّا اخٌ لک فىالدّین اونظیرٌ لک فى الخلق...؛(6) مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار بده و با همه دوست و مهربان باش. با مردم همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت بشمارى، زیرا مردم دو دسته هستند: دستهاى برادر دینى تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مىباشند...» این فرمان زمانى صادر شد که زمام داران همچون درندگان با مردم رفتار مىکردند و هیچ کدام از حقوق اولیه افراد را محترم نمىشمردند.
بىتردید حکومتى که بر مبناى فکرى «تکریم انسانها» استوار باشد، نمىتواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقى را زیر پا نهد. بدین سبب امام(ع) با هرگونه تبعیض میان مسلمان و غیر مسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف حکومت مقابله مىکرد و آن را با مبانى فکرى خویش ناسازگار مىدانست. سایه عطوفت
امام حسن مجتبى(ع) به همه انسانها به دیده کرامت و بزرگى مىنگریست و تلاش مىکرد بزرگى و عزّت نفس را در آنها تقویت کند، ولى این معاویه بود که مردم را کوچک و حقیر مىشمرد و براى آن که مردم از او کورکورانه پیروى کنند، آنان را در جهالت نگاه مىداشت تا خطرى برایش ایجاد نکنند و با خردکردن شخصیتشان آنان را به صورت ابزارى براى مقاصد شوم خود در آورده بود تا برایش بجنگند و کورکورانه موانع را از سر راه سلطهاش بردارند.
امّا امام حسن(ع) مردم را بزرگ مىشمرد و سعى مىکرد بر آگاهى و دانش آنها بیفزاید و آنان را به کرامت نفس و گوهر نفیس انسانیّت خود توجه دهد.در مناسبات اجتماعى با مردم بىپیرایه و بى تکلّف بود و عزّت نفس و کرامت آنان را پاس مىداشت.
نسبت به افراد سالخورده مهربان بود و بدون تحقیر و عیبجویى اشتباهاتشان را گوشزد مىکرد. فروتن و مردمدار بود و دولتمند و تنگدست در نظرش یکسان بود.(7) پرتو عزّت
امام حسین(ع) در یارى رسانى به درماندگان و بىپناهان براى آبرو و حیثیّت آنان اهمیت زیادى قایل بود. همیشه در بخششها و امدادهاى خویش این نکته را مدّ نظر داشت که مبادا عزّت نفس و شخصیّت نیازمند خدشهدار شود!
روزى مرد بینوایى که در اثر فشار زندگى از همه جا دستش کوتاه شده و به امید رسیدن به نوایى به مدینه آمده بود، از کریمترین و سخىترین فرد آن شهر سؤال کرد.
به او گفتند: حسین بن على(ع) سخىترین فرد در این جاست. او در جست و جوى آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز دید، آن گاه با ابیاتى چند، خواستهاش را مطرح نمود.
امام حسین(ع) بعد از شنیدن سخنان وى رو به قنبر کرد. و فرمود: آیا از مال حجاز چیزى به جاى مانده است؟
قنبر گفت: آرى! چهار هزار دینار داریم. امام(ع) فرمود: قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آن از ما سزاوارتر و نیازمندتر است. سپس به منزل رفته و رداى خود را که برد یمانى بود از تن درآورد و دینارها را در آن پیچید و به خاطر شرم از اعرابى از لاى در به آن مرد نیازمند داد.
مرد عرب آن هدیهها را گرفت و گریست. امام حسین(ع) فرمود: آیا عطاى ما را کم شمردى؟ مرد گفت: هرگز نه! بلکه به این مىاندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد.(8) تکریم همسر
امام حسین(ع) براى تربیت افراد از کارآمدترین شیوهها بهره مىگرفت. آن حضرت با چهرهاى گشاده و روحى سرشار از عاطفه و محبّت با همسران خود برخورد مىکرد، زیرا آرامش روحى و روانى مادر در پرورش فرزندان نقش به سزایى دارد. امام حسین(ع) بارها تکریم همسر را به دوستانش متذکّر شده و در پاسخ اعتراض آنان که به وجود فرشها و پردههاى نو در منزل آن حضرت ایراد مىگرفتند، مىفرمود: «انّا نتزوّج النّساء فنعطیهنّ مهورهنّ فیشترین بها ماشئن لیس لنا فیه شىءٌ؛(9) ما با زنها ازدواج مىکنیم و پس از ازدواج مهریه آنان را پرداخت مىکنیم و آنان با مهرهایشان هرچه دوست داشته باشند، مىخرند و ما دخالتى نمىکنیم.» تکریم دوست و دشمن
هنگامى که یزیدبن معاویه عامل جنایت کار خود «مسرف بن عقبه» را به مدینه فرستاد و لشکر وى به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند، حضرت زین العابدین(ع) چهارصد نفر از بانوان بىپناه را پناه مىداد و در کمال سخاوت و جوانمردى از آنان پذیرایى نمود.
هنگامى که لشکر مسرف بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در کنار پدر و مادرمان این چنین زندگانى خوش و آرامش روحى و روانى نداشتهایم که در سایه محبّت این مرد شریف (حضرت سجاد)، در این مدت بحرانى این چنین در آرامش و در کمال احترام به سربردیم.(10)
على بن عیسى اربلى مىنویسد: روزى امام سجاد(ع) از مسجد بیرون آمد و با مردى که با آن حضرت دشمنى دیرینه داشت، روبرو شد. مرد همین که چشمش به امام افتاد، جسارت کرد و ناسزا گفت. یاران و غلامان امام سجاد خواستند آن مرد را تأدیب کنند، امّا على بن الحسین(ع) فرمود: با او کارى نداشته باشید. آن گاه به او نزدیک شد و گفت: آن چه از صفات و کارهاى ما بر تو پوشیده است، بیشتر از آن است که تو مطّلع هستى!
سپس با مهربانى و عطوفت تمام فرمود: آیا مشکلى دارى که ما در حلّ آن تو را یارى نماییم؟
مرد با مشاهده این رفتار انسانى از کرده خود شرمسار گردید، امّا امام سجاد(ع) او را نوازش کرد و عباى ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وى بخشید. بعد از این ماجرا آن مرد شدیداً به امام(ع) علاقهمند گردید و در هر کجا مىرسید به بیان فضایل و مناقب آن حضرت مىپرداخت و خطاب به حضرتش مىگفت: به راستى تو از فرزندان رسول خدا هستى!(11) تکریم شاگردان
دوران 34 ساله امامت امام صادق(ع) یک فرصت طلایى بود تا کام تشنگان معارف ناب الهى را از زلال سرچشمه وحى سیراب سازد. از این رو تمام برخوردهاى آن حضرت با افراد و گروهها آموزنده بود.
در این میان یاران و شاگردان آن امام(ع) بیشترین استفاده را بردند.
سلوک علمى امام صادق(ع) طى این چند سال (34 سال) برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم مىکند.
تاریخ زندگى برخى یاران و شاگردان امام صادق(ع) و تعبیرات بسیار زیبایى که آن حضرت در حضور و یا در غیاب آنها مىفرمود، به خوبى نشانگر آن است که امام(ع) تاچه حد آنان را مورد تشویق و احترام قرار مىداد. در میان یاران امام صادق(ع) شاگردان جوانى حضور داشتند. یکى از این جوانان «هشام بن الحکم» بود که به گفته شیخ مفید(ره) آن چنان در نزد امام(ع) مقام و منزلت داشت که گاهى برخى را به شگفتى وا مىداشت.
وى مىنویسد: روزى هشام بن الحکم در منا بر آن حضرت وارد شد در حالى که تازه جوانى بیش نبود و در آن مجلس، بزرگان شیعه همانند «یونس بن یعقوب»، «حمران بن اعین» و «ابوحمزه احول» حضور داشتند. در حالى که از تمامى حاضران کوچکتر بود، امام صادق(ع) او را بر همگان مقدّم داشت، همین که امام(ع) دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: «این جوان با قلب، زبان و دستش یارى کننده ماست.»(12) انفاق با حفظ کرامت
اسلام به منظور حمایت از فقرا و محرومان جامعه، راههاى زیادى را پیشبینى کرده است. یکى از این راهها انفاق کردن به آنان است.
یکى از مسایلى که به هنگام انفاق باید مورد توجه قرار گیرد، مساله «حفظ کرامت» است، یعنى انفاق باید به گونهاى باشد که به کرامت و عزت نفس فقرا ضربهاى وارد نسازد.
«محمد بکرى» نقل مىکند: وارد مدینه شدم تا پولى به دست آورم و قرض خود را ادا کنم، امّا به مقصود نرسیدم. با خود گفتم: بهتر است خدمت امام موسى کاظم(ع) بروم. آن حضرت به باغى که خارج از مدینه قرار داشت، رفته بود. نزد ایشان رفتم. حضرت علت آمدنم را جویا شد. داستان را به عرض رساندم. حضرت به درون باغ رفت و بلافاصله بیرون آمد. غلام خود را مرخّص کرد و سىصد دینار پول به من بخشید و خود نیز تشریف برد. من هم بر مرکب خود سوار شدم و شاد و خندان برگشتم.(13)
چنان که ملاحظه مىشود امام موسى کاظم(ع) براى حفظ کرامت محمد بکرى هنگام اعطاى پول به وى، غلام خویش را مرخّص کرد تا مبادا با اعطاى پول در حضور غلام، شخصیّت و کرامت وى جریحهدار شود. نتیجه گیرى
با توجه به آن چه مورد بررسى قرار گرفت به این نتیجه مىرسیم که احترام و تکریم شخصیّت آدمى از اصولى است که در فرایند تربیت باید رعایت شود، زیرا انسان نیازمند این است که دیگران برایش قدر و منزلتى قایل باشند و خودش را با قدر و قیمت ببیند و در برخورد با قدردانى دیگران، این احساس را به دست آورد که داراى ارزشى است که وى را در فراز و نشیب زندگى یارى کند، لذا اگر انسان در درون احساس شخصیّت و عزّت نماید، به گناه روى نمىآورد و مىتواند هنگامى که توفان شهوات و تمایلات نفسانى، دریاى وجودش را متلاطم مىکند، خود را سالم نگه دارد و اگر در درون احساس بىشخصیتى کرد، مستعد گرایش به انحرافات و کج رفتارىهاى اجتماعى مىشود. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره اسراء، آیه 70. 2. اسدالغابه، ابن اثیر، ج 2، ص 169. 3. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ص 512. 4. المحجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، محسن فیض کاشانى، ج3، ص 336. 5. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 44، 260. 6. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 53. 7. فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 55، ص 42 - 41. 8. بحارالانوار، ج 44، ص 190. 9. اصول کافى، کلینى، ج 6، ص 476. 10. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 8. 11. کشف الغمّه فى معرفة الائمه، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص 101. 12. سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 719. 13. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 232.
خداوند متعال در قرآن کریم بنى آدم را تکریم نموده است و هیچ موجودى را برتر از او نیافریده است: «و لقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضّلناهم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛(1) ما فرزندان آدمى را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا بر مرکبهاى راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات برترى بخشیدیم.»
از آیه مزبور چنین استنباط مىکنیم که خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکى کرامت و بزرگوارى و دیگرى برترى بر سایر مخلوقات. منظور از تکریم انسان، اعطاى خصوصیاتى است به او که در سایر موجودات و پدیدهها نیست و منظور از برترى، اعطاى خصوصیاتى است به انسان که دیگر موجودات در آن شریک هستند، ولى انسان در حدّ اعلاء از آن برخوردار است. نظر به این که انسان از این دو مزیّت عالى و فطرى برخوردار است، احترام و تکریم وى یک وظیفه اساسى است که هیچ عاملى نباید آن را متزلزل سازد، بنابراین پیشوایان معصوم(ع) در سیره عملى خود توجه خاصى به این موضوع دارند و آن را سرلوحه برنامههاى تربیتى و سازنده خویش قرار دادهاند که به استناد احادیث و روایات در این نوشتار به تبیین و تشریح آن خواهیم پرداخت. کرامت نبوى
سیره عملى پیامبراسلام (ص) گویاى توجه و احترام به شخصیت مردم است. در زمان آن حضرت هرکس بر او وارد مىشد، مورد تکریم قرار مىگرفت که این خود یکى از عوامل بسیار مؤثر در گرایش مردم به دین مبین اسلام بوده است. ایشان در راستاى کار و تلاش، کارگران و تولید کنندگان را تکریم و تمجید مىنمودند.
انس بن مالک مىگوید: هنگامى که پیامبر(ص) از جنگ تبوک بر مىگشت، «سعد انصارى» - یکى از کارگران مدینه - به استقبال آن حضرت آمد. هنگامى که رسول خدا(ص) با او دست داد، دستهاى زبر و خشن مرد انصارى پیامبر(ص) را تحت تأثیر قرار داد، بنابراین از او پرسید: چرا دستهاى تو این قدر زبر و خشن است؟!
عرضه داشت: یا رسول اللّه! این خشونت و زبرى دستان من بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله آن زحمت مىکشم و مخارج خود و خانوادهام را تأمین مىنمایم.
پیامبراکرم(ص) دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد.(2)
از دیگر رفتارهاى متداول آن حضرت رعایت احترام نسبت به کودکان و اعطاى شخصیت به آنان بود. احساس ضعف شخصیت نه فقط بزرگ سالان را رنج مىدهد و به رفتار ناهنجار وا مىدارد، بلکه کودکان را نیز دچار مشکل مىکند. بعضى مىپندارند چون کودک پیکرى کوچکتر از بزرگ سالان دارد، شخصیت خود را هم کوچک مىپندارد، حال آن که چنین نیست و چه بسا بى توجهى به شخصیت کودکان زیان بارتر از بىتوجهى به شخصیت بزرگ سالان باشد، زیرا احساس ضعف شخصیت در کودکى سبب بروز رفتارهاى نادرست و ویرانگر در بزرگ سالى مىشود. به همین سبب است که امام هادى(ع) مىفرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن من شرّه؛(3) هر کس شخصیتش مورد اهانت واقع شود، از شرّ او در امان نیستید.» رسول اکرم(ص) در حضور دختر خردسالش (فاطمه) مىایستاد و احترامش مىکرد.(4) گاه به احترام و نیز مراعات خردسالى نوادگانش، سجده نماز را طولانى مىساخت و یا براى برآوردن حاجت آنان، نماز را با سرعت به پایان مىبرد. هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست نوازش مىکشید و مهربانى و عطوفت نسبت به کودکان، خوى همیشگى آن حضرت بود. مرحوم علامه مجلسى در ضمن نقل روایتى مىنویسد: پیامبر اکرم(ص) هر روز با نوهاش حسین(ع) بازى مىکرد. روزى آن قدر با وى بازى کرد که عایشه به اعتراض گفت: چقدر با او بازى مىکنى؟! حضرت(ص) فرمود: واى بر تو! چه طور او را دوست نداشته باشم در حالى که او میوه دل و نور چشم من است.(5)
لازم به ذکر است در بزرگداشت شخصیت کودکان باید همواره توجه داشت که این امر براى ارضاى حسّ شخصیتطلبى آنان است.
بدین سبب باید در انجام آن به شیوهاى گام برداشت که زمینه غرور و نازپرورى کودکان فراهم نشود و این امر زمانى است که ما همه شیوههاى تربیتى را هم گام عمل کنیم، چنان که رسول خدا(ص) عمل مىکرد. کرامت علوى
در حکومت امام على(ع) کرامت انسان در عالىترین درجه ممکن رعایت مىشد. آن حضرت به کرامت ذاتى انسانها معتقد بود، زیرا انسان بر همه موجودات و بر فرشتگان برترى دارد و از این لحاظ داراى زمینه و استعدادى است که هیچ موجودى این امتیاز را ندارد.
میزان اهمیت ارزش افراد در نظر حضرت بر سیره حکومتى ایشان و حاکمیت اخلاق بر سیاست، تأثیرى تعیین کننده داشت.
در نگاه امام(ع) انسانها بدون توجه به دین و اعتقادشان کرامت دارند و حکومت باید به ارزش انسانى آنان احترام بگذارد.
این مسأله به طور کامل در آغاز نامه آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «اشعر قلبک الرّحمة للرّعیّة و المحبّة لهم و اللّطف بهم و لاتکوننّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانّهم صنفان: امّا اخٌ لک فىالدّین اونظیرٌ لک فى الخلق...؛(6) مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار بده و با همه دوست و مهربان باش. با مردم همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت بشمارى، زیرا مردم دو دسته هستند: دستهاى برادر دینى تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مىباشند...» این فرمان زمانى صادر شد که زمام داران همچون درندگان با مردم رفتار مىکردند و هیچ کدام از حقوق اولیه افراد را محترم نمىشمردند.
بىتردید حکومتى که بر مبناى فکرى «تکریم انسانها» استوار باشد، نمىتواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقى را زیر پا نهد. بدین سبب امام(ع) با هرگونه تبعیض میان مسلمان و غیر مسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف حکومت مقابله مىکرد و آن را با مبانى فکرى خویش ناسازگار مىدانست. سایه عطوفت
امام حسن مجتبى(ع) به همه انسانها به دیده کرامت و بزرگى مىنگریست و تلاش مىکرد بزرگى و عزّت نفس را در آنها تقویت کند، ولى این معاویه بود که مردم را کوچک و حقیر مىشمرد و براى آن که مردم از او کورکورانه پیروى کنند، آنان را در جهالت نگاه مىداشت تا خطرى برایش ایجاد نکنند و با خردکردن شخصیتشان آنان را به صورت ابزارى براى مقاصد شوم خود در آورده بود تا برایش بجنگند و کورکورانه موانع را از سر راه سلطهاش بردارند.
امّا امام حسن(ع) مردم را بزرگ مىشمرد و سعى مىکرد بر آگاهى و دانش آنها بیفزاید و آنان را به کرامت نفس و گوهر نفیس انسانیّت خود توجه دهد.در مناسبات اجتماعى با مردم بىپیرایه و بى تکلّف بود و عزّت نفس و کرامت آنان را پاس مىداشت.
نسبت به افراد سالخورده مهربان بود و بدون تحقیر و عیبجویى اشتباهاتشان را گوشزد مىکرد. فروتن و مردمدار بود و دولتمند و تنگدست در نظرش یکسان بود.(7) پرتو عزّت
امام حسین(ع) در یارى رسانى به درماندگان و بىپناهان براى آبرو و حیثیّت آنان اهمیت زیادى قایل بود. همیشه در بخششها و امدادهاى خویش این نکته را مدّ نظر داشت که مبادا عزّت نفس و شخصیّت نیازمند خدشهدار شود!
روزى مرد بینوایى که در اثر فشار زندگى از همه جا دستش کوتاه شده و به امید رسیدن به نوایى به مدینه آمده بود، از کریمترین و سخىترین فرد آن شهر سؤال کرد.
به او گفتند: حسین بن على(ع) سخىترین فرد در این جاست. او در جست و جوى آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز دید، آن گاه با ابیاتى چند، خواستهاش را مطرح نمود.
امام حسین(ع) بعد از شنیدن سخنان وى رو به قنبر کرد. و فرمود: آیا از مال حجاز چیزى به جاى مانده است؟
قنبر گفت: آرى! چهار هزار دینار داریم. امام(ع) فرمود: قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آن از ما سزاوارتر و نیازمندتر است. سپس به منزل رفته و رداى خود را که برد یمانى بود از تن درآورد و دینارها را در آن پیچید و به خاطر شرم از اعرابى از لاى در به آن مرد نیازمند داد.
مرد عرب آن هدیهها را گرفت و گریست. امام حسین(ع) فرمود: آیا عطاى ما را کم شمردى؟ مرد گفت: هرگز نه! بلکه به این مىاندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد.(8) تکریم همسر
امام حسین(ع) براى تربیت افراد از کارآمدترین شیوهها بهره مىگرفت. آن حضرت با چهرهاى گشاده و روحى سرشار از عاطفه و محبّت با همسران خود برخورد مىکرد، زیرا آرامش روحى و روانى مادر در پرورش فرزندان نقش به سزایى دارد. امام حسین(ع) بارها تکریم همسر را به دوستانش متذکّر شده و در پاسخ اعتراض آنان که به وجود فرشها و پردههاى نو در منزل آن حضرت ایراد مىگرفتند، مىفرمود: «انّا نتزوّج النّساء فنعطیهنّ مهورهنّ فیشترین بها ماشئن لیس لنا فیه شىءٌ؛(9) ما با زنها ازدواج مىکنیم و پس از ازدواج مهریه آنان را پرداخت مىکنیم و آنان با مهرهایشان هرچه دوست داشته باشند، مىخرند و ما دخالتى نمىکنیم.» تکریم دوست و دشمن
هنگامى که یزیدبن معاویه عامل جنایت کار خود «مسرف بن عقبه» را به مدینه فرستاد و لشکر وى به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند، حضرت زین العابدین(ع) چهارصد نفر از بانوان بىپناه را پناه مىداد و در کمال سخاوت و جوانمردى از آنان پذیرایى نمود.
هنگامى که لشکر مسرف بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در کنار پدر و مادرمان این چنین زندگانى خوش و آرامش روحى و روانى نداشتهایم که در سایه محبّت این مرد شریف (حضرت سجاد)، در این مدت بحرانى این چنین در آرامش و در کمال احترام به سربردیم.(10)
على بن عیسى اربلى مىنویسد: روزى امام سجاد(ع) از مسجد بیرون آمد و با مردى که با آن حضرت دشمنى دیرینه داشت، روبرو شد. مرد همین که چشمش به امام افتاد، جسارت کرد و ناسزا گفت. یاران و غلامان امام سجاد خواستند آن مرد را تأدیب کنند، امّا على بن الحسین(ع) فرمود: با او کارى نداشته باشید. آن گاه به او نزدیک شد و گفت: آن چه از صفات و کارهاى ما بر تو پوشیده است، بیشتر از آن است که تو مطّلع هستى!
سپس با مهربانى و عطوفت تمام فرمود: آیا مشکلى دارى که ما در حلّ آن تو را یارى نماییم؟
مرد با مشاهده این رفتار انسانى از کرده خود شرمسار گردید، امّا امام سجاد(ع) او را نوازش کرد و عباى ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وى بخشید. بعد از این ماجرا آن مرد شدیداً به امام(ع) علاقهمند گردید و در هر کجا مىرسید به بیان فضایل و مناقب آن حضرت مىپرداخت و خطاب به حضرتش مىگفت: به راستى تو از فرزندان رسول خدا هستى!(11) تکریم شاگردان
دوران 34 ساله امامت امام صادق(ع) یک فرصت طلایى بود تا کام تشنگان معارف ناب الهى را از زلال سرچشمه وحى سیراب سازد. از این رو تمام برخوردهاى آن حضرت با افراد و گروهها آموزنده بود.
در این میان یاران و شاگردان آن امام(ع) بیشترین استفاده را بردند.
سلوک علمى امام صادق(ع) طى این چند سال (34 سال) برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم مىکند.
تاریخ زندگى برخى یاران و شاگردان امام صادق(ع) و تعبیرات بسیار زیبایى که آن حضرت در حضور و یا در غیاب آنها مىفرمود، به خوبى نشانگر آن است که امام(ع) تاچه حد آنان را مورد تشویق و احترام قرار مىداد. در میان یاران امام صادق(ع) شاگردان جوانى حضور داشتند. یکى از این جوانان «هشام بن الحکم» بود که به گفته شیخ مفید(ره) آن چنان در نزد امام(ع) مقام و منزلت داشت که گاهى برخى را به شگفتى وا مىداشت.
وى مىنویسد: روزى هشام بن الحکم در منا بر آن حضرت وارد شد در حالى که تازه جوانى بیش نبود و در آن مجلس، بزرگان شیعه همانند «یونس بن یعقوب»، «حمران بن اعین» و «ابوحمزه احول» حضور داشتند. در حالى که از تمامى حاضران کوچکتر بود، امام صادق(ع) او را بر همگان مقدّم داشت، همین که امام(ع) دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: «این جوان با قلب، زبان و دستش یارى کننده ماست.»(12) انفاق با حفظ کرامت
اسلام به منظور حمایت از فقرا و محرومان جامعه، راههاى زیادى را پیشبینى کرده است. یکى از این راهها انفاق کردن به آنان است.
یکى از مسایلى که به هنگام انفاق باید مورد توجه قرار گیرد، مساله «حفظ کرامت» است، یعنى انفاق باید به گونهاى باشد که به کرامت و عزت نفس فقرا ضربهاى وارد نسازد.
«محمد بکرى» نقل مىکند: وارد مدینه شدم تا پولى به دست آورم و قرض خود را ادا کنم، امّا به مقصود نرسیدم. با خود گفتم: بهتر است خدمت امام موسى کاظم(ع) بروم. آن حضرت به باغى که خارج از مدینه قرار داشت، رفته بود. نزد ایشان رفتم. حضرت علت آمدنم را جویا شد. داستان را به عرض رساندم. حضرت به درون باغ رفت و بلافاصله بیرون آمد. غلام خود را مرخّص کرد و سىصد دینار پول به من بخشید و خود نیز تشریف برد. من هم بر مرکب خود سوار شدم و شاد و خندان برگشتم.(13)
چنان که ملاحظه مىشود امام موسى کاظم(ع) براى حفظ کرامت محمد بکرى هنگام اعطاى پول به وى، غلام خویش را مرخّص کرد تا مبادا با اعطاى پول در حضور غلام، شخصیّت و کرامت وى جریحهدار شود. نتیجه گیرى
با توجه به آن چه مورد بررسى قرار گرفت به این نتیجه مىرسیم که احترام و تکریم شخصیّت آدمى از اصولى است که در فرایند تربیت باید رعایت شود، زیرا انسان نیازمند این است که دیگران برایش قدر و منزلتى قایل باشند و خودش را با قدر و قیمت ببیند و در برخورد با قدردانى دیگران، این احساس را به دست آورد که داراى ارزشى است که وى را در فراز و نشیب زندگى یارى کند، لذا اگر انسان در درون احساس شخصیّت و عزّت نماید، به گناه روى نمىآورد و مىتواند هنگامى که توفان شهوات و تمایلات نفسانى، دریاى وجودش را متلاطم مىکند، خود را سالم نگه دارد و اگر در درون احساس بىشخصیتى کرد، مستعد گرایش به انحرافات و کج رفتارىهاى اجتماعى مىشود. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره اسراء، آیه 70. 2. اسدالغابه، ابن اثیر، ج 2، ص 169. 3. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ص 512. 4. المحجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، محسن فیض کاشانى، ج3، ص 336. 5. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 44، 260. 6. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 53. 7. فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 55، ص 42 - 41. 8. بحارالانوار، ج 44، ص 190. 9. اصول کافى، کلینى، ج 6، ص 476. 10. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 8. 11. کشف الغمّه فى معرفة الائمه، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص 101. 12. سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 719. 13. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 232.