آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

یکى از روش‏هاى صحیح و کارآمد در تربیت انسان، روش احترام و «تکریم شخصیت» است. این شیوه در حقیقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهم‏ترین عوامل رشد شخصیّت اوست.
خداوند متعال در قرآن کریم بنى آدم را تکریم نموده است و هیچ موجودى را برتر از او نیافریده است: «و لقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضّلناهم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛(1) ما فرزندان آدمى را گرامى داشتیم و آن‏ها را در خشکى و دریا بر مرکب‏هاى راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات برترى بخشیدیم.»
از آیه مزبور چنین استنباط مى‏کنیم که خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکى کرامت و بزرگوارى و دیگرى برترى بر سایر مخلوقات. منظور از تکریم انسان، اعطاى خصوصیاتى است به او که در سایر موجودات و پدیده‏ها نیست و منظور از برترى، اعطاى خصوصیاتى است به انسان که دیگر موجودات در آن شریک هستند، ولى انسان در حدّ اعلاء از آن برخوردار است. نظر به این که انسان از این دو مزیّت عالى و فطرى برخوردار است، احترام و تکریم وى یک وظیفه اساسى است که هیچ عاملى نباید آن را متزلزل سازد، بنابراین پیشوایان معصوم(ع) در سیره عملى خود توجه خاصى به این موضوع دارند و آن را سرلوحه برنامه‏هاى تربیتى و سازنده خویش قرار داده‏اند که به استناد احادیث و روایات در این نوشتار به تبیین و تشریح آن خواهیم پرداخت. کرامت نبوى‏
سیره عملى پیامبراسلام (ص) گویاى توجه و احترام به شخصیت مردم است. در زمان آن حضرت هرکس بر او وارد مى‏شد، مورد تکریم قرار مى‏گرفت که این خود یکى از عوامل بسیار مؤثر در گرایش مردم به دین مبین اسلام بوده است. ایشان در راستاى کار و تلاش، کارگران و تولید کنندگان را تکریم و تمجید مى‏نمودند.
انس بن مالک مى‏گوید: هنگامى که پیامبر(ص) از جنگ تبوک بر مى‏گشت، «سعد انصارى» - یکى از کارگران مدینه - به استقبال آن حضرت آمد. هنگامى که رسول خدا(ص) با او دست داد، دست‏هاى زبر و خشن مرد انصارى پیامبر(ص) را تحت تأثیر قرار داد، بنابراین از او پرسید: چرا دست‏هاى تو این قدر زبر و خشن است؟!
عرضه داشت: یا رسول اللّه! این خشونت و زبرى دستان من بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله آن زحمت مى‏کشم و مخارج خود و خانواده‏ام را تأمین مى‏نمایم.
پیامبراکرم(ص) دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد.(2)
از دیگر رفتارهاى متداول آن حضرت رعایت احترام نسبت به کودکان و اعطاى شخصیت به آنان بود. احساس ضعف شخصیت نه فقط بزرگ سالان را رنج مى‏دهد و به رفتار ناهنجار وا مى‏دارد، بلکه کودکان را نیز دچار مشکل مى‏کند. بعضى مى‏پندارند چون کودک پیکرى کوچک‏تر از بزرگ سالان دارد، شخصیت خود را هم کوچک مى‏پندارد، حال آن که چنین نیست و چه بسا بى توجهى به شخصیت کودکان زیان بارتر از بى‏توجهى به شخصیت بزرگ سالان باشد، زیرا احساس ضعف شخصیت در کودکى سبب بروز رفتارهاى نادرست و ویران‏گر در بزرگ سالى مى‏شود. به همین سبب است که امام هادى(ع) مى‏فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن من شرّه؛(3) هر کس شخصیتش مورد اهانت واقع شود، از شرّ او در امان نیستید.» رسول اکرم(ص) در حضور دختر خردسالش (فاطمه) مى‏ایستاد و احترامش مى‏کرد.(4) گاه به احترام و نیز مراعات خردسالى نوادگانش، سجده نماز را طولانى مى‏ساخت و یا براى برآوردن حاجت آنان، نماز را با سرعت به پایان مى‏برد. هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست نوازش مى‏کشید و مهربانى و عطوفت نسبت به کودکان، خوى همیشگى آن حضرت بود. مرحوم علامه مجلسى در ضمن نقل روایتى مى‏نویسد: پیامبر اکرم(ص) هر روز با نوه‏اش حسین(ع) بازى مى‏کرد. روزى آن قدر با وى بازى کرد که عایشه به اعتراض گفت: چقدر با او بازى مى‏کنى؟! حضرت(ص) فرمود: واى بر تو! چه طور او را دوست نداشته باشم در حالى که او میوه دل و نور چشم من است.(5)
لازم به ذکر است در بزرگداشت شخصیت کودکان باید همواره توجه داشت که این امر براى ارضاى حسّ شخصیت‏طلبى آنان است.
بدین سبب باید در انجام آن به شیوه‏اى گام برداشت که زمینه غرور و نازپرورى کودکان فراهم نشود و این امر زمانى است که ما همه شیوه‏هاى تربیتى را هم گام عمل کنیم، چنان که رسول خدا(ص) عمل مى‏کرد. کرامت علوى‏
در حکومت امام على(ع) کرامت انسان در عالى‏ترین درجه ممکن رعایت مى‏شد. آن حضرت به کرامت ذاتى انسان‏ها معتقد بود، زیرا انسان بر همه موجودات و بر فرشتگان برترى دارد و از این لحاظ داراى زمینه و استعدادى است که هیچ موجودى این امتیاز را ندارد.
میزان اهمیت ارزش افراد در نظر حضرت بر سیره حکومتى ایشان و حاکمیت اخلاق بر سیاست، تأثیرى تعیین کننده داشت.
در نگاه امام(ع) انسان‏ها بدون توجه به دین و اعتقادشان کرامت دارند و حکومت باید به ارزش انسانى آنان احترام بگذارد.
این مسأله به طور کامل در آغاز نامه آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «اشعر قلبک الرّحمة للرّعیّة و المحبّة لهم و اللّطف بهم و لاتکوننّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانّهم صنفان: امّا اخٌ لک فى‏الدّین اونظیرٌ لک فى الخلق...؛(6) مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار بده و با همه دوست و مهربان باش. با مردم همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت بشمارى، زیرا مردم دو دسته هستند: دسته‏اى برادر دینى تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مى‏باشند...» این فرمان زمانى صادر شد که زمام داران همچون درندگان با مردم رفتار مى‏کردند و هیچ کدام از حقوق اولیه افراد را محترم نمى‏شمردند.
بى‏تردید حکومتى که بر مبناى فکرى «تکریم انسان‏ها» استوار باشد، نمى‏تواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقى را زیر پا نهد. بدین سبب امام(ع) با هرگونه تبعیض میان مسلمان و غیر مسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف حکومت مقابله مى‏کرد و آن را با مبانى فکرى خویش ناسازگار مى‏دانست. سایه عطوفت‏
امام حسن مجتبى(ع) به همه انسان‏ها به دیده کرامت و بزرگى مى‏نگریست و تلاش مى‏کرد بزرگى و عزّت نفس را در آن‏ها تقویت کند، ولى این معاویه بود که مردم را کوچک و حقیر مى‏شمرد و براى آن که مردم از او کورکورانه پیروى کنند، آنان را در جهالت نگاه مى‏داشت تا خطرى برایش ایجاد نکنند و با خردکردن شخصیتشان آنان را به صورت ابزارى براى مقاصد شوم خود در آورده بود تا برایش بجنگند و کورکورانه موانع را از سر راه سلطه‏اش بردارند.
امّا امام حسن(ع) مردم را بزرگ مى‏شمرد و سعى مى‏کرد بر آگاهى و دانش آن‏ها بیفزاید و آنان را به کرامت نفس و گوهر نفیس انسانیّت خود توجه دهد.در مناسبات اجتماعى با مردم بى‏پیرایه و بى تکلّف بود و عزّت نفس و کرامت آنان را پاس مى‏داشت.
نسبت به افراد سالخورده مهربان بود و بدون تحقیر و عیب‏جویى اشتباهاتشان را گوشزد مى‏کرد. فروتن و مردمدار بود و دولتمند و تنگدست در نظرش یکسان بود.(7) پرتو عزّت‏
امام حسین(ع) در یارى رسانى به درماندگان و بى‏پناهان براى آبرو و حیثیّت آنان اهمیت زیادى قایل بود. همیشه در بخشش‏ها و امدادهاى خویش این نکته را مدّ نظر داشت که مبادا عزّت نفس و شخصیّت نیازمند خدشه‏دار شود!
روزى مرد بینوایى که در اثر فشار زندگى از همه جا دستش کوتاه شده و به امید رسیدن به نوایى به مدینه آمده بود، از کریم‏ترین و سخى‏ترین فرد آن شهر سؤال کرد.
به او گفتند: حسین بن على(ع) سخى‏ترین فرد در این جاست. او در جست و جوى آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز دید، آن گاه با ابیاتى چند، خواسته‏اش را مطرح نمود.
امام حسین(ع) بعد از شنیدن سخنان وى رو به قنبر کرد. و فرمود: آیا از مال حجاز چیزى به جاى مانده است؟
قنبر گفت: آرى! چهار هزار دینار داریم. امام(ع) فرمود: قنبر! آن‏ها را حاضر کن که این شخص در مصرف آن از ما سزاوارتر و نیازمندتر است. سپس به منزل رفته و رداى خود را که برد یمانى بود از تن درآورد و دینارها را در آن پیچید و به خاطر شرم از اعرابى از لاى در به آن مرد نیازمند داد.
مرد عرب آن هدیه‏ها را گرفت و گریست. امام حسین(ع) فرمود: آیا عطاى ما را کم شمردى؟ مرد گفت: هرگز نه! بلکه به این مى‏اندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد.(8) تکریم همسر
امام حسین(ع) براى تربیت افراد از کارآمدترین شیوه‏ها بهره مى‏گرفت. آن حضرت با چهره‏اى گشاده و روحى سرشار از عاطفه و محبّت با همسران خود برخورد مى‏کرد، زیرا آرامش روحى و روانى مادر در پرورش فرزندان نقش به سزایى دارد. امام حسین(ع) بارها تکریم همسر را به دوستانش متذکّر شده و در پاسخ اعتراض آنان که به وجود فرش‏ها و پرده‏هاى نو در منزل آن حضرت ایراد مى‏گرفتند، مى‏فرمود: «انّا نتزوّج النّساء فنعطیهنّ مهورهنّ فیشترین بها ماشئن لیس لنا فیه شى‏ءٌ؛(9) ما با زن‏ها ازدواج مى‏کنیم و پس از ازدواج مهریه آنان را پرداخت مى‏کنیم و آنان با مهرهایشان هرچه دوست داشته باشند، مى‏خرند و ما دخالتى نمى‏کنیم.» تکریم دوست و دشمن‏
هنگامى که یزیدبن معاویه عامل جنایت کار خود «مسرف بن عقبه» را به مدینه فرستاد و لشکر وى به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند، حضرت زین العابدین(ع) چهارصد نفر از بانوان بى‏پناه را پناه مى‏داد و در کمال سخاوت و جوانمردى از آنان پذیرایى نمود.
هنگامى که لشکر مسرف بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در کنار پدر و مادرمان این چنین زندگانى خوش و آرامش روحى و روانى نداشته‏ایم که در سایه محبّت این مرد شریف (حضرت سجاد)، در این مدت بحرانى این چنین در آرامش و در کمال احترام به سربردیم.(10)
على بن عیسى اربلى مى‏نویسد: روزى امام سجاد(ع) از مسجد بیرون آمد و با مردى که با آن حضرت دشمنى دیرینه داشت، روبرو شد. مرد همین که چشمش به امام افتاد، جسارت کرد و ناسزا گفت. یاران و غلامان امام سجاد خواستند آن مرد را تأدیب کنند، امّا على بن الحسین(ع) فرمود: با او کارى نداشته باشید. آن گاه به او نزدیک شد و گفت: آن چه از صفات و کارهاى ما بر تو پوشیده است، بیش‏تر از آن است که تو مطّلع هستى!
سپس با مهربانى و عطوفت تمام فرمود: آیا مشکلى دارى که ما در حلّ آن تو را یارى نماییم؟
مرد با مشاهده این رفتار انسانى از کرده خود شرمسار گردید، امّا امام سجاد(ع) او را نوازش کرد و عباى ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وى بخشید. بعد از این ماجرا آن مرد شدیداً به امام(ع) علاقه‏مند گردید و در هر کجا مى‏رسید به بیان فضایل و مناقب آن حضرت مى‏پرداخت و خطاب به حضرتش مى‏گفت: به راستى تو از فرزندان رسول خدا هستى!(11) تکریم شاگردان‏
دوران 34 ساله امامت امام صادق(ع) یک فرصت طلایى بود تا کام تشنگان معارف ناب الهى را از زلال سرچشمه وحى سیراب سازد. از این رو تمام برخوردهاى آن حضرت با افراد و گروه‏ها آموزنده بود.
در این میان یاران و شاگردان آن امام(ع) بیش‏ترین استفاده را بردند.
سلوک علمى امام صادق(ع) طى این چند سال (34 سال) برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم مى‏کند.
تاریخ زندگى برخى یاران و شاگردان امام صادق(ع) و تعبیرات بسیار زیبایى که آن حضرت در حضور و یا در غیاب آن‏ها مى‏فرمود، به خوبى نشانگر آن است که امام(ع) تاچه حد آنان را مورد تشویق و احترام قرار مى‏داد. در میان یاران امام صادق(ع) شاگردان جوانى حضور داشتند. یکى از این جوانان «هشام بن الحکم» بود که به گفته شیخ مفید(ره) آن چنان در نزد امام(ع) مقام و منزلت داشت که گاهى برخى را به شگفتى وا مى‏داشت.
وى مى‏نویسد: روزى هشام بن الحکم در منا بر آن حضرت وارد شد در حالى که تازه جوانى بیش نبود و در آن مجلس، بزرگان شیعه همانند «یونس بن یعقوب»، «حمران بن اعین» و «ابوحمزه احول» حضور داشتند. در حالى که از تمامى حاضران کوچک‏تر بود، امام صادق(ع) او را بر همگان مقدّم داشت، همین که امام(ع) دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: «این جوان با قلب، زبان و دستش یارى کننده ماست.»(12) انفاق با حفظ کرامت‏
اسلام به منظور حمایت از فقرا و محرومان جامعه، راه‏هاى زیادى را پیش‏بینى کرده است. یکى از این راه‏ها انفاق کردن به آنان است.
یکى از مسایلى که به هنگام انفاق باید مورد توجه قرار گیرد، مساله «حفظ کرامت» است، یعنى انفاق باید به گونه‏اى باشد که به کرامت و عزت نفس فقرا ضربه‏اى وارد نسازد.
«محمد بکرى» نقل مى‏کند: وارد مدینه شدم تا پولى به دست آورم و قرض خود را ادا کنم، امّا به مقصود نرسیدم. با خود گفتم: بهتر است خدمت امام موسى کاظم(ع) بروم. آن حضرت به باغى که خارج از مدینه قرار داشت، رفته بود. نزد ایشان رفتم. حضرت علت آمدنم را جویا شد. داستان را به عرض رساندم. حضرت به درون باغ رفت و بلافاصله بیرون آمد. غلام خود را مرخّص کرد و سى‏صد دینار پول به من بخشید و خود نیز تشریف برد. من هم بر مرکب خود سوار شدم و شاد و خندان برگشتم.(13)
چنان که ملاحظه مى‏شود امام موسى کاظم(ع) براى حفظ کرامت محمد بکرى هنگام اعطاى پول به وى، غلام خویش را مرخّص کرد تا مبادا با اعطاى پول در حضور غلام، شخصیّت و کرامت وى جریحه‏دار شود. نتیجه گیرى‏
با توجه به آن چه مورد بررسى قرار گرفت به این نتیجه مى‏رسیم که احترام و تکریم شخصیّت آدمى از اصولى است که در فرایند تربیت باید رعایت شود، زیرا انسان نیازمند این است که دیگران برایش قدر و منزلتى قایل باشند و خودش را با قدر و قیمت ببیند و در برخورد با قدردانى دیگران، این احساس را به دست آورد که داراى ارزشى است که وى را در فراز و نشیب زندگى یارى کند، لذا اگر انسان در درون احساس شخصیّت و عزّت نماید، به گناه روى نمى‏آورد و مى‏تواند هنگامى که توفان شهوات و تمایلات نفسانى، دریاى وجودش را متلاطم مى‏کند، خود را سالم نگه دارد و اگر در درون احساس بى‏شخصیتى کرد، مستعد گرایش به انحرافات و کج رفتارى‏هاى اجتماعى مى‏شود. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. سوره اسراء، آیه 70. 2. اسدالغابه، ابن اثیر، ج 2، ص 169. 3. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ص 512. 4. المحجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، محسن فیض کاشانى، ج‏3، ص 336. 5. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 44، 260. 6. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 53. 7. فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 55، ص 42 - 41. 8. بحارالانوار، ج 44، ص 190. 9. اصول کافى، کلینى، ج 6، ص 476. 10. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 8. 11. کشف الغمّه فى معرفة الائمه، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص 101. 12. سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 719. 13. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 232.

تبلیغات